خسرو گلسرخی
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | خسرو گلسرخی |
معروف به | خسرو گلسرخی |
زادروز | دوم بهمن ماه ۱۳۲۲ |
زادگاه | رشت، |
تاریخ مرگ | ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ |
محل مرگ | تهران، |
فرزندان | دامون |
اطلاعات سیاسی | |
فعالیتها | شاعر و نویسندهٔ مارکسیست و از فعالان سیاسی چپگرا |
خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن- اعدام ۲۹ بهمن ۵۲) شاعر، نویسنده و مبارز در شهر رشت در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت. خسرو گلسرخی در همین دوران در روزنامه کیهان مشغول به کار شد. در سال ۴۸ با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک خسرو گلسرخی با همسرش چهار سال بیشتر نپایید. خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۲ به جرم فعالیت علیه حکومت محمدرضا پهلوی از طرف ساواک دستگیر شد و در بیدادگاه نظامی شاه همراه با همرزم خود کرامت دانشیان به اعدام محکوم شد. دفاعیات گلسرخی در بیدادگاه شاه یکی از مشهورترین دفاعیاتی است که زندانیان سیاسی در زمان شاه علیه حکومت سلطنتی ارائه دادند.
دوران کودکی
خسرو گلسرخی در تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۳۲۲ در شهر رشت در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. او در کودکی پدر خود را از دست داد.
نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند.
پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار میرزا کوچک خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود. خسرو گلسرخی توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. او حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون سروده است که تحت تأثیر همین موضوع است. (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است).
در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند.
ازدواج خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی از آغاز جوانی به دلیل قلم توانایی که داشت وارد عرصه نویسندگی شد. او در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری خسرو گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد. با به زندان افتادن عاطفه گرگین سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد.
فعالیتهای ادبی خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشارهای زندگی و تأمین معاش خانواده، هرگز از ادبیات غافل نبود. او طی سالهای زندگی خود اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی نوشت که با نامهای مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیدهاست. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمههای ادبی نیز میزد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر میشد. شعر «کنار پنجره» اولین تجربهٔ او در دنیای ادبیات و شعر بود. او همچنین نقدها و خوانشهایی بر فروغ فرخزاد و رضا براهنی نوشتهاست.
آثار گلسرخی
کار جدی گلسرخی در شعر از سال ۱۳۴۵ شروع شد. با این وجود از وی کتابی منتشر نشد. آثار او پس از اعدام وی توسط همسرش به چاپ رسید. همچنین از وی جزوهای با عنوان «سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطهٔ هنر و شعر و سیاست میپردازد برجای مانده است. از جمله کتابهای شعر او با نام «من در کجای جهان ایستادهام» و کتاب «بیدار» بارها به چاپ رسیدهاست.
یک اگر با یک برابر بود
یکی از مشهور ترین اشعار وی شعر «یک اگر بایک برابر بود» است:
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه میداشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست![۱]
شعر یلدا؛ خسرو گلسرخی
از دیگر اشعار مشهور او شعر یلدا است:
شب که ميآيد و مي کوبد پشت را
به خودم مي گويم
من همين فردا
کاري خواهم کرد
کاري کارستان
و به انبار کتان فقر کبريتي خواهم زد
تا همه نارفيقان من و تو بگويند
«فلاني سايهش سنگينه
پولش از پارو بالا ميره»
و در آن لحظه من مرد پيروزي خواهم بود
و همه مردم ، با فدکاري يک بو تيمار
کار و نان خود را در دريا ميريزند
تا که جشن شفق سرخ گستاخ مرا
با زلال خون صادقشان
بر فراز شهر آذين بندند
و به دور نامم مشعلها بفروزند
و بگويند
خسرو از خود ماست
پيروزي او دربست بهروزي ماست
و در اين هنگام است
و در اين هنگام است
که به مادر خواهم گفت
غير از آن يخچال و مبل و ماشين
چه نشستي دل غافل ، مادر
خوشبختي ، خوشحالي اين است
که من و تو
ميان قلب پر مهر مردم باشيم
و به دنيا نوري ديگر بخشيم
شب که مي ايد و مي کوبد
پشت در را
به خودم مي گويم
من همين فردا
به شب سنگين و مزمن
که به روي پلک همسفرم خوابيده ست
از پشت خنجر خواهم زد
و درون زخمش
صدها بمب خواهم ريخت
تا اگر خواست بيازارد پلک او را
منفجر گردد ، نابود شود
من همين فردا
به رفيقانم که همه از عرياني مي گريند
خواهم گفت
گريه کار ابر است
من وتو با انگشتي چون شمشير
من و تو با حرفي چون باروت
به عرياني پايان بخشيم
و بگوييم به دنيا ، به فرياد بلند
عاقبت ديديد ما ما صاحب خورشيد شديم
و در اين هنگام است
و در اين هنگام است
که همان بوسه ي تو خواهم بود
کز سر مهر به خورشيد دهي
و منم شاد از اين پيروزي
به حميده روسري خواهم داد
تا که از باد جدايي نهراسد
و نگويد هواي سردي است
حيف شد مويم کوتاه کردم
شب که مي ايد و مي کوبد پشت در را
به خودم مي گويم
اگر از خواب شب يلدا ما برخيزيم
اگر از خواب بلند يلدا ، برخيزيم
ما همين فردا
کاري خواهيم کرد
کاري کارستان[۲]
شعر «ثقل زمین کجاست»
ثقل زمین کجاست؟
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟
این سرزمین من چه بیدریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانههای ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانهها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بیدریغ بـــود
ثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستادهام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستادهام؟[۳][فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی ۱]
وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی
خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای برای اعتراض ساخت. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند:
«نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد»
خسرو گلسرخی با نگرشی دیالکتیکی نقد واقعی را، عامل جهش در جامعه میداند و میگوید:
«در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.»
همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد.
خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع به نقد هنر میپردازد. او بر این باور است که شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند.
خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند:
- - هنرمندان بی ریشه که هنرمندانی هستند که که بازده کار خود رادر اختیار نظام حاکم بر جامعه میگذارند. اینان تا زمانی زنده اند که توسط امکانات نظام به عنوان هنرمند معرفی میشوند و پس از خاموشی، نامشان نیز چون آثار شان میمیرد.
- هنرمندان بیآزار که صرفاً به هنر میپردازند و کاری به چگونگی روابط و کنشهای اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند؛ و فقط باید شعر بگویند.
- گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی میآورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائی نمیپندارند که میتوان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد
گلسرخی میگوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیدههای دیگری که زائیدهٔ روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیدههای دیگر میشوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن جامعه میداند.
او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری.
تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.[۴]
دستگیری گلسرخی
خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۱ به اتهام طراحی برای ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود کرامت دانشیان و ۱۲ تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان مینویسد:
«قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شدهاست و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه میگردد.
امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد.
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایینتر از گور اوست.
دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه
دفاعیات خسرو گلسرخی به این شرح است:
«من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمیکنم بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود میبالم چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود میسازند. او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند راه حسین است.»
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرورفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد میکشید او میدانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون میتواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او میخواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه میکنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او میگوید هیچکس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کردهایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما میرویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکردهام ؟[۵]
وصیت نامه خسرو گلسرخی
من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به تودههای گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم؛ و شما آقایان فاشیستها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز تودههای ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد.
خسرو خوبان؛ از حمید اسدیان
حمید اسدیان نویسنده، شاعر و محقق، از زندانیان زمان شاه و از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در نوشتهای با نام «خسرو خوبان» در مورد خسرو گلسرخی مینویسد:
دلاوري خسرو(گلسرخي) تنها اين نبود كه در دادگاه نظامي آنچنان شيرانه غريد و بدون آنكه «براي جانش چانهبزند، از خلقش دفاع كرد». علاوه برآن دفاعي از جنبش انقلابي كرد كه بسيار هشيارانه و آگاهانه بود.
او دفاع قهرمانانه و تاريخيش را با كلام جاودان «مولا حسين» آغاز كرد كه «انالحياة عقيدة و جهاد»...، بعد بههويت ايدئولوژيك خود بهعنوان يك ماركسيست انقلابي اشاره كرد و سپس گفت: «زندگي مولا حسين، نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بركف، براي خلقهاي ميهن خود، در اين دادگاه محاكمه ميشويم. او در اقليت بود و يزيد بارگاه، قشون، حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد، هرچند كه يزيد گوشهاي از تاريخ را اشغال كرد. ولي آنچه كه در تداوم تاريخ تكرار شد، راه مولا حسين و پايداري او بود، نه حكومت يزيد. آنچه خلقها تكرار كردند و ميكنند، راه مولا حسين است».
پس از اين دفاع بيسابقه، خسرو در وصيتنامه اش خود را «فدايي خلق ايران»معرفي كرد. درحالي كه همگان مي دانستند كه او هيچگاه «فدايي»بهمعناي اخص تشكيلاتي آن نبود.
از اين موضعگيري چه نتيجه اي مي توان گرفت؟ تعارف را بهكنار بگذاريم. اگر اين موضعگيري، بهغايت دقيق، هشيارانه و البته انقلابي نيست بايد بهخسرو مارك فرصتطلبي زد. اما واقعيت اين است كه او در يك كلام ازخط مشي انقلابي مبارزه مسلحانه دفاع كرد و خود را ، بهعنوان يك فرد بهجريان مسلط و عمومي جنبش انقلابي ميهنش ، كه در آن زمان در مجاهدين وفداييها تبلور مي يافت گره زد.
خسرو بهعنوان يك عصب حساس جريان روشنفكري مسئول بهخوبي ميدانست كه بسا سادهتر و حتي بيخطرتر است كه مقاديري دربارة خودش بهعنوان يك شاعر و منقد ادبي حرف بزند و حتي در اين چارچوب بهشكنجه و خفقان و سانسور رژيم شاه هم بپردازد. اما او فداييها را ميشناخت. در زندان، از طريق مجاهدين شهيد كاظم ذوالانوار و مصطفي خوشدل، با مجاهدين آشنا شده بود. و آن جا كه در دفاعيه اش بين اسلام ارتجاعي و انقلابي مرز مي كشد و مي گويد « و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را بهجنبشهاي آزاديبخش ملي ايران ادا مي كند» اشاره بهشناختي دارد كه از مجاهدين يافته است. بنابراين رسالت او بهعنوان يك روشنفكر آگاه و مسئول اين بود كه در لحظة انتخاب «موقعيت تاريخي»خودش را تشخيص دهد. او در اين مقطع مي بايستي از شرايط استثنايي بهدست آمده حداكثر استفاده را بكند . يعني علاوه بر آن كه قاطعانه در برابر رژيم وابسته شاه ميايستد جنبش انقلابي ميهنش را معرفي كند. «ماهي سياه كوچولو»ي تنها، كه معمولاً بهگريز از دريا و تلاطم شهرت دارد، برخلاف مسير حركت كرد تا خود را بهدريا برساند. جسارت خسرو كه چارچوبهاي بهرسميت شناخته و متعارف را شكست اين بود كه درست در لحظة انتخاب، خون خود را وديعة نام «فدايي» كرد. اين جسارت بيسابقه از يك سو مبين مرزبندي انقلابي او با مدعيان سازشكار ماركسيسم بود و از سوي ديگر پاكبازي خسرو را نشان مي داد. زيرا در سرفصل مرگ و زندگيش، بدون هيچ چشمداشت و مطالبهاي و فارغ از هرگونه تنزهطلبي و حسابگري بود. خسرو در اين لحظه ، كه همة چشمها بهسويش خيره شده بود، بهبهاي خونش ، نامش را با نام شريف فدايي گره زد و حقا كه گوارايش باد! براي يك ماركسيست انقلابي چه نامي والاتر از اين كه در كنار شهيدان پيشتازي همچون احمدزادهها و مفتاحيها و پويانها قرار گيرد؟ و بهراستي اين نام شريف، اگر چه در دسيسه و خيانت ياران نيمهراه بهتاراج رفت شايستة چه كساني بهتر از امثال خسرو است؟ او همچنين وقتي گفت: « آنچه كه در تداوم تاريخ تكرار شد، راه مولا حسين و پايداري او بود» در اردوي حسين نامنويسي كرد و اين شرف نيز صدهزار بار گوارايش باد! چرا كه براي همة انقلابيون در همة زمانها و همة مكانها، چه شرفي بالاتر از اين كه لحظة چشم فروبستن در اردوي «مولا حسين» باشند. اين يك دگم شكني خلاق بود كه از روح صادق و دردمند خسرو ناشي ميشد. و فراموش نكنيم كه همين موضعگيري بود كه تمام دم و دستگاه ساواك را غافلگير كرد و بههم ريخت. كار خسرو ، چه بهاعتبار دفاع قهرمانانه اش از اسلام انقلابي و چه بهاعتبار فدايي خواندن خود يك دگم رايج زمانه را شكست. بهاين اعتبار ، او در شعر زندگيش و زندگي شعريش ، دست بهيك نوآوري و خلاقيت تاريخي زد. اين رسم اوست و راز جاودانگيش .
منابع
- ↑ یک با یک برابر نیست (خسرو گلسرخی)
- ↑ اشعار خسرو گلسرخی
- ↑ ازکتاب ثقل زمین کجاست نوشته خسروگلسرخی
- ↑ [از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی
- ↑ از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی
خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی» وجود دارد، اما برچسب متناظر با <references group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی"/>
یافت نشد.