دادشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه |نام_شخص=دادشاه |تصویر=دادشاه...1.JPG |عرض_تصویر=240px |توضیح_تصویر=...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:
نخست باید نگاهی به وضعیت سیاسی بلوچستان از سقوط دوستمحمد خان تا شهریور ۱۳۲۰، انداخت.
نخست باید نگاهی به وضعیت سیاسی بلوچستان از سقوط دوستمحمد خان تا شهریور ۱۳۲۰، انداخت.


پیش از سلطه‌ی دولت مرکزی ایران بر اقلیم بلوچستان در سال ۱۳۰۷، در این منطقه شکلی از خودمختاری و حکومت ملوک‌الطوایفی برقرار بود. در اواخر حکومت قاجاریه و در بین سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷، دوستمحمد خان بارَکْزِهِی که بنیان‌گذار سلسله‌ی بارکزایی در افغانستان و یکی از حاکمان در زمان جنگ اول افغان و انگلیس بود، حوزه نفوذ و اقتدار خود را گسترش داد؛ و تمام بلوچستان را تحت قلمرو خود ساخت. اما با به قدرت رسیدن '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' و به وجود آوردن اصل سیاست تمرکزگرایی، با ملوک‌الطوایفی به مبارزه برخاست؛ بنابراین در سال ۱۳۰۷، تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی مأمور فتح بلوچستان و گوشمالی دادن سرداران سرکش بلوچ شد. جهانبانی برای فتح بلوچستان یک لشکر از مشهد، بیرجند و کرمان در اختیار داشت. در این دوران، دوستمحمد خان از نیرومندترین و معروف‌ترین سرداران بلوچ بود؛ و در شهر سراوان دعوی خودمختاری و استقلال داشت. او از انگلیسی‌ها کمک‌های مالی و سلاح دریافت می‌کرد. تیمسار جهانبانی در قلعه‌ی دزدک سنگر گرفته بود؛ و با سپاه جهانبانی مبارزه می‌کرد. خود تیمسار جهانبانی در این باره می‌گوید که: <blockquote>«در سال ۱۳۰۶'''،''' امر ملوکانه به افتخار لشکر شرق که مرکزش در مشهد بود، صادر شد تا با عملیات نظامی به هرج و مرج و بساط ملوک‌الطوایفی بلوچستان خاتمه دهد؛ و سلطه و اقتدار حکومت مرکزی را در آن سامان برقرار کند. پس از پایان عملیات قشون در بلوچستان پادگان‌ها در نقاط مختلف و حساس برقرار شدند؛ و از آن به بعد آرامش و امنیت حکمفرما شد» </blockquote>تیمسار جهانبانی البته با هم‌کاری سرداران بلوچ مرزی از جمله عیدو خان ریگی توانست قوای دوستمحمد خان را شکست بدهد. دوستمحمد خان در همان سال در اطراف شهر سرباز، به اسارت درآمد و به تهران منتقل شد. وی مدتی در تهران زیر نظر بود. دوستمحمد خان روزی به بهانه رفتن برای شکار، به کوه‌های اطراف تهران رفت و با نفر همراه خود، مأموری که با آن‌ها بود را به قتل رساندند؛ و هر دو فراری شدند. اما در نزدیکی شهر نیشابور دستگیر شدند؛ و دوباره به تهران انقال یافتند؛ و پس از محاکمه به فرمان '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' تیرباران شدند. با نابودی قوای دوستمحمد خان، تمام بلوچستان به تصرف دولت مرکزی درآمد؛ و اغلب سرداران معروف نیز سر تسلیم فرو آوردند؛ در کُلّ اوضاع بلوچستان تا پیش از شهریور ۱۳۲۰، آرام و بیشتر خوانین و سرداران محلی، از قدرت بسیار دولت چشمشان ترسیده بود. هرچند که افرادی از سرداران محلی علیه نیروهای دولتی و مخالفان محلی خود، دست به یک‌سری اقدامات می‌زدند، اما خطر جدی برای منافع دولت به‌شمار نمی‌رفت.<ref name=":0">[http://www.iichs.ir/News-153/طغیـان-دادشـاه-در-بـلوچسـتان-/?id=153 طغیان دادشاه در بلوچستان - مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران]</ref>  
پیش از سلطه‌ی دولت مرکزی ایران بر اقلیم بلوچستان در سال ۱۳۰۷، در این منطقه شکلی از خودمختاری و حکومت ملوک‌الطوایفی برقرار بود. در اواخر حکومت قاجاریه و در بین سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷، دوستمحمد خان بارَکْزِهِی که بنیان‌گذار سلسله‌ی بارکزایی در افغانستان و یکی از حاکمان در زمان جنگ اول افغان و انگلیس بود، حوزه نفوذ و اقتدار خود را گسترش داد؛ و تمام بلوچستان را تحت قلمرو خود ساخت. اما با به قدرت رسیدن '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' و به وجود آوردن اصل سیاست تمرکزگرایی، با ملوک‌الطوایفی به مبارزه برخاست؛ بنابراین در سال ۱۳۰۷، تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی مأمور فتح بلوچستان و گوشمالی دادن سرداران سرکش بلوچ شد. جهانبانی برای فتح بلوچستان یک لشکر از مشهد، بیرجند و کرمان در اختیار داشت. در این دوران، دوستمحمد خان از نیرومندترین و معروف‌ترین سرداران بلوچ بود؛ و در شهر سراوان دعوی خودمختاری و استقلال داشت. او از انگلیسی‌ها کمک‌های مالی و سلاح دریافت می‌کرد؛ و در قلعه‌ی دزدک سنگر گرفته بود؛ و با سپاه جهانبانی مبارزه می‌کرد. خود تیمسار جهانبانی در این باره می‌گوید که: <blockquote>«در سال ۱۳۰۶'''،''' امر ملوکانه به افتخار لشکر شرق که مرکزش در مشهد بود، صادر شد تا با عملیات نظامی به هرج و مرج و بساط ملوک‌الطوایفی بلوچستان خاتمه دهد؛ و سلطه و اقتدار حکومت مرکزی را در آن سامان برقرار کند. پس از پایان عملیات قشون در بلوچستان پادگان‌ها در نقاط مختلف و حساس برقرار شدند؛ و از آن به بعد آرامش و امنیت حکمفرما شد» </blockquote>تیمسار جهانبانی البته با هم‌کاری سرداران بلوچ مرزی از جمله عیدو خان ریگی توانست قوای دوستمحمد خان را شکست بدهد. دوستمحمد خان در همان سال در اطراف شهر سرباز، به اسارت درآمد و به تهران منتقل شد. وی مدتی در تهران زیر نظر بود. دوستمحمد خان روزی به بهانه رفتن برای شکار، به کوه‌های اطراف تهران رفت و با نفر همراه خود، مأموری که با آن‌ها بود را به قتل رساندند؛ و هر دو فراری شدند. اما در نزدیکی شهر نیشابور دستگیر شدند؛ و دوباره به تهران انقال یافتند؛ و پس از محاکمه به فرمان '''[[رضاشاه پهلوی|رضا شاه]]''' تیرباران شدند. با نابودی قوای دوستمحمد خان، تمام بلوچستان به تصرف دولت مرکزی درآمد؛ و اغلب سرداران معروف نیز سر تسلیم فرو آوردند؛ در کُلّ اوضاع بلوچستان تا پیش از شهریور ۱۳۲۰، آرام و بیشتر خوانین و سرداران محلی، از قدرت بسیار دولت چشمشان ترسیده بود. هرچند که افرادی از سرداران محلی علیه نیروهای دولتی و مخالفان محلی خود، دست به یک‌سری اقدامات می‌زدند، اما خطر جدی برای منافع دولت به‌شمار نمی‌رفت.<ref name=":0">[http://www.iichs.ir/News-153/طغیـان-دادشـاه-در-بـلوچسـتان-/?id=153 طغیان دادشاه در بلوچستان - مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران]</ref>  


بلوچستان که برخی آن را آفریقای ایران می‌دانند، تا روزهای پایانی حکومت قاجار، حالتی خودمختار و ملوک‌الطوایفی داشت و حاکمان این دیار از حکومت مرکزی فرمان نمی‌بردند و کار خودشان را می‌کردند. بلوچستان تا پیش از سال ۱۳۰۷، که دولت مرکزی تسلط پیدا کرد، خودمختار یا خودگردان بود؛ و چون میان کویرها و بیابان‌های پهناور و گرم احاطه شده بود، مانند جزیره‌ای مستقل در کنار ایران عمل می‌کرد.
بلوچستان که برخی آن را آفریقای ایران می‌دانند، تا روزهای پایانی حکومت قاجار، حالتی خودمختار و ملوک‌الطوایفی داشت و حاکمان این دیار از حکومت مرکزی فرمان نمی‌بردند و کار خودشان را می‌کردند. بلوچستان تا پیش از سال ۱۳۰۷، که دولت مرکزی تسلط پیدا کرد، خودمختار یا خودگردان بود؛ و چون میان کویرها و بیابان‌های پهناور و گرم احاطه شده بود، مانند جزیره‌ای مستقل در کنار ایران عمل می‌کرد.
خط ۲۸: خط ۲۸:
پس از روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]'''، سیاست دولت در رابطه با خوانین تغییر کرد؛ و برقراری نظم و امنیت در برخی مناطق به خوانین و سرداران سپرده شد. به این ترتیب بار دیگر خان‌ها در بلوچستان همه‌کاره و رئیس و آقابالاسر شدند. به دلیل این‌که سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی و نظام اجتماعی، آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود، خوانین و سرداران برای گسترش حیطه‌ی نفوذشان، دائماً در جنگ و جدل بودند. طایفه‌ها با یارگیری و تشکیل اتحادیه‌های گوناگون، تلاش می‌کردند که افراد توانمند، نترس و شجاع را جذب نمایند تا در نبردهای بین طایفه‌ای از آنان استفاده کنند. دادشاه و برادرانش احمد شاه و محمد شاه از جمله این افراد بودند.
پس از روی کار آمدن '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]'''، سیاست دولت در رابطه با خوانین تغییر کرد؛ و برقراری نظم و امنیت در برخی مناطق به خوانین و سرداران سپرده شد. به این ترتیب بار دیگر خان‌ها در بلوچستان همه‌کاره و رئیس و آقابالاسر شدند. به دلیل این‌که سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی و نظام اجتماعی، آمیخته‌ای از زندگی عشایری و روستایی بود، خوانین و سرداران برای گسترش حیطه‌ی نفوذشان، دائماً در جنگ و جدل بودند. طایفه‌ها با یارگیری و تشکیل اتحادیه‌های گوناگون، تلاش می‌کردند که افراد توانمند، نترس و شجاع را جذب نمایند تا در نبردهای بین طایفه‌ای از آنان استفاده کنند. دادشاه و برادرانش احمد شاه و محمد شاه از جمله این افراد بودند.


شایان ذکر است که در اجتماع سنتی بلوچستان دو چیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، یکی سلاح و دیگری ناموس فرد. اگر به یکی از این دو خدشه‌ای وارد شود دیگر اعتباری در بین جامعه خود ندارد. با توجه ب در حاکمیت نظام عشیره‌ای، از دست دادن ابزار قدرت یعنی سلاح و هتک حرمت ناموس نه تنها به معنای از دست رفتن آبرو و اعتبار فرد است، بلکه بی‌آبرویی تمام عشیره تلقی می‌شود.
شایان ذکر است که در اجتماع سنتی بلوچستان دو چیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، یکی سلاح و دیگری ناموس فرد. اگر به یکی از این دو خدشه‌ای وارد شود دیگر اعتباری در بین جامعه خود ندارد. بنابر این در حاکمیت نظام عشیره‌ای، از دست دادن ابزار قدرت یعنی سلاح و هتک حرمت ناموس، نه تنها به معنای از دست رفتن آبرو و اعتبار فرد است، بلکه بی‌آبرویی تمام عشیره تلقی می‌شود.


با توجه به این‌که در چنین جوامعی تعصب قومی حاکم است؛ و حرف اصلی را می‌زند، دادشاه در چنین مناسبات اجتماعی و در چنین شرایطی برای دفاع از آبرو و حیثیت طایفه‌اش قیام کرد. در واقع قیام دادشاه یک قیام هدفمند و از پیش تعیین شده نبود. او نه انقلابی و نه دارای یک جهان‌بینی و ایدئولوژی مشخصی بود، بلکه شرایطی که برایش پیش‌آمد، به قیام او منجر شد. دادشاه در ساختار همان سنت‌های حاکم بر جامعه‌اش قیام کرد.<ref name=":1">[http://characters.blogfa.com/post/115 دادشاه - سایت شخصیت‌های بزرگ بلوچستان]</ref>  
با توجه به این‌که در چنین جوامعی تعصب قومی حاکم است؛ و حرف اصلی را می‌زند، دادشاه در چنین مناسبات اجتماعی و در چنین شرایطی برای دفاع از آبرو و حیثیت طایفه‌اش قیام کرد. در واقع قیام دادشاه یک قیام هدفمند و از پیش تعیین شده نبود. او نه انقلابی و نه دارای یک جهان‌بینی و ایدئولوژی مشخصی بود، بلکه شرایطی که برایش پیش‌آمد، به قیام او منجر شد. دادشاه در ساختار همان سنت‌های حاکم بر جامعه‌اش قیام کرد.<ref name=":1">[http://characters.blogfa.com/post/115 دادشاه - سایت شخصیت‌های بزرگ بلوچستان]</ref>  
خط ۳۴: خط ۳۴:
== زندگی دادشاه ==
== زندگی دادشاه ==
[[پرونده:دادشاه8.JPG|جایگزین=جوانی دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|جوانی دادشاه]]
[[پرونده:دادشاه8.JPG|جایگزین=جوانی دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|جوانی دادشاه]]
دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفه‌اش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند. دادشاه دو برادر به نام‌های احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بی‌بی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوه‌نوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانواده‌اش کمک می‌کرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان می‌رفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت.<ref name=":0" />  
دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفه‌اش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند. دادشاه دو برادر به نام‌های احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه‌خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بی‌بی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوه‌نوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانواده‌اش کمک می‌کرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان می‌رفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت.<ref name=":0" />  


دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار برخی ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان نیز، مشکلی افزون بر مشکل دیگر بود و نقش اساسی را داشت. به هرحال دادشاه با بد و خوبش، پدیده‌ای برخاسته از دل ظلم و زور و محصول مناسبات آلوده‌ی حاکم بر منطقه‌ی بلوچستان بود.<ref name=":1" />  
دادشاه پیش از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، در کنار طایفه‌اش در کمال آرامش زندگی می‌کرد. اما با توجه به حاکمیت نظام عشیره‌ای، نمی‌توانست نسبت به موضوعاتی که برای عشیره و طایفه‌اش پیش می‌آمد، بی‌تفاوت باشد. از طرفی هم ظلم و ستم حکومت، اذیت و آزار برخی ژاندارم‌ها و خوانین وابسته به آنان نیز، مشکلی افزون بر مشکل دیگر بود و نقش اساسی را داشت. به هرحال دادشاه با بد و خوبش، پدیده‌ای برخاسته از دل ظلم و زور و محصول مناسبات آلوده‌ی حاکم بر منطقه‌ی بلوچستان بود.<ref name=":1" />  
خط ۴۳: خط ۴۳:
دکتر محمد حسن حسین‌بُر و دکتر عظیم شه‌بخش که درباره‌ی ماجرای دادشاه کتاب نوشته‌اند، او را می‌ستایند و قهرمان مردم بلوچستان معرفی می‌کنند. به نظر طرف‌داران دادشاه، اگرچه از او به عنوان یاغی یاد شده است، اما بر خلاف زبان فارسی که کلمه‌ی یاغی بار منفی دارد، یعنی از آن راهزنی و زورگویی برداشت می‌شود، در زبان بلوچی یاغی معنای تحسین‌آمیزی دارد؛ و در رابطه با کسانی به کار می‌رود که هم‌چون دادشاه زیر بار ستم نرفته‌اند؛ و مسلحانه در برابر حکومت می‌ایستند.
دکتر محمد حسن حسین‌بُر و دکتر عظیم شه‌بخش که درباره‌ی ماجرای دادشاه کتاب نوشته‌اند، او را می‌ستایند و قهرمان مردم بلوچستان معرفی می‌کنند. به نظر طرف‌داران دادشاه، اگرچه از او به عنوان یاغی یاد شده است، اما بر خلاف زبان فارسی که کلمه‌ی یاغی بار منفی دارد، یعنی از آن راهزنی و زورگویی برداشت می‌شود، در زبان بلوچی یاغی معنای تحسین‌آمیزی دارد؛ و در رابطه با کسانی به کار می‌رود که هم‌چون دادشاه زیر بار ستم نرفته‌اند؛ و مسلحانه در برابر حکومت می‌ایستند.


الگوی بسیاری از مردم بلوچستان دادشاه است، اما نه با داعیه‌های نظام جمهوری اسلامی. مردم بلوچ می‌گویند اگر اکنون دادشاه زنده بود، مرتجعین وی شکنجه می‌کردند و می‌کشتند؛ ولی در تبلیغات خودشان دادشاه را به شکل یک حزب‌اللهی کله‌خُشک بلوچی جلوه می‌دهند که انگار با توطئه‌ی آمریکا خونش بر زمین ریخته است.<ref name=":2">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/149725 همنشین بهار - سایت تریبون زمانه]</ref>  
الگوی بسیاری از مردم بلوچستان دادشاه است، اما نه با داعیه‌های نظام جمهوری اسلامی. مردم بلوچ می‌گویند اگر اکنون دادشاه زنده بود، مرتجعین وی را شکنجه می‌کردند و می‌کشتند؛ ولی در تبلیغات خودشان، دادشاه را به شکل یک حزب‌اللهی کله‌خُشک بلوچی جلوه می‌دهند که انگار با توطئه‌ی آمریکا خونش بر زمین ریخته است.<ref name=":2">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/149725 همنشین بهار - سایت تریبون زمانه]</ref>  


=== اشرار در فرهنگ بلوچ ===
=== اشرار در فرهنگ بلوچ ===
در فرهنگ حکومتی، مردم به جان آمده و معترض، اشرار محسوب می‌شوند. اما در فرهنگ بلوچ کلمه‌ی اشرار ارج و قرب دارد و معنی قهرمان را می‌دهد. اگر در دیگر استان‌های ایران کلمه‌ی اشرار بار منفی دارد، در بلوچستان این کلمه ارزش و حرمت دارد؛ و این برای یک غیربلوچ مفهوم نیست. مردم بلوچستان به طغیان در برابر متجاوزین و ستمگران ارج می‌نهند؛ و طغیانگران را که حکومت اشرار خطاب می‌کند دوست دارند.
در فرهنگ حکومتی، مردم به جان آمده و معترض، اشرار محسوب می‌شوند. اما در فرهنگ بلوچ کلمه‌ی اشرار ارج و قرب دارد و معنی قهرمان را می‌دهد. اگر در دیگر استان‌های ایران کلمه‌ی اشرار بار منفی دارد، در بلوچستان این کلمه ارزش و حرمت دارد؛ و این برای یک غیربلوچ مفهوم نیست. مردم بلوچستان به طغیان در برابر متجاوزین و ستمگران ارج می‌نهند؛ و طغیانگران را که حکومت اشرار خطاب می‌کند دوست دارند.


اشرار برای بلوچستان و قومی که در طول تاریخ دائماً بر او تاخته‌اند و تحقیرش کرده‌اند، سرپناه و حامی‌اند. آنچه این قبیله را حفظ حراست می‌کند، رئیس و سردار قبیله نیست، بلکه کسانی هستند که نترس هستند و هم‌چون شیر قبیله را محافظت می‌کنند تا گزندی به آن‌ها نرسد. آنان راه اشرار را در پیش گرفته‌اند؛ و با تفنگ نبرد عجینند. از این‌رو دادشاه در شمار اشرار است.<ref name=":2" />  
اشرار برای بلوچستان و قومی که در طول تاریخ دائماً بر او تاخته‌اند و تحقیرش کرده‌اند، سرپناه و حامی‌اند. آن‌چه این قبیله را حفظ حراست می‌کند، رئیس و سردار قبیله نیست، بلکه کسانی هستند که نترس هستند و هم‌چون شیر قبیله را محافظت می‌کنند تا گزندی به آن‌ها نرسد. آنان راه اشرار را در پیش گرفته‌اند؛ و با تفنگ و نبرد عجینند. از این‌رو دادشاه در شمار اشرار است.<ref name=":2" />  


== علل طغیان دادشاه ==
== علل طغیان دادشاه ==
۵٬۶۷۵

ویرایش