رضاشاه پهلوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات پادشاهی
| نام          = رضاشاه پهلوی
| تصویر        = رضا پهلوی.jpg
| اندازه تصویر  = 200px
| دوران        =
| تاجگذاری      = ۴اردیبهشت ۱۳۰۵
| تفویض        =
| نام کامل      = رضا میرپنج
| لقب          = رضاقلدر-رضاخان
| زادروز        = ۱۲۵۶
| زادگاه        = آلاشت مازندران
| تاریخ درگذشت  = ۱۳۲۳
| محل درگذشت    = ژوهانسبورگ-آفریقای جنوبی
| آرامگاه      = تهران
| شهبانو        =
| همسر          = مریم سوادکوهی
| همسر ۱        = تاج‌الملوک آیرملو
| همسر ۲        = توران امیرسلیمانی
| همسر ۳        = عصمت دولتشاهی
| کاخ          = سعدآباد
| دودمان        = پهلوی
| شعار سلطنتی  =
| پدر          =
| مادر          = نوش‌آفرین آیرملو
| فرزندان      = محمدرضا
| دین          = اسلام
| امضاء        =
}}
'''رضاشاه پهلوی،''' در سال ۱۲۵۶ خورشیدی در آلاشت مازندران به دنیا آمد. هیچ‌گاه پدرش را ندید و مادرش نوش‌آفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضاخان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده ابوالقاسم آیرملو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.<ref name=":02">محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران</ref>


'''رضاشاه پهلوی''' (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه، مازندران – درگذشتهٔ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) وی پسر عباسعلی ، معروف به “داداش بیگ” افسر قزاق از ایل پالانی ، در ‌‌۲۴ ‌اسفند ماه سال ۱۲۵۵ هـ.ش. در قریه “آلاشت” از توابع سواد کوه مازندران به‌ ‌دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، داداش بیگ درگذشت و مادر - که از‌ ‌مهاجران گرجستان بود - به دنبال درگیری و اختلاف خانوادگی، به همراه‌ ‌نوزادش به تهران رفت و در خانه برادر خود ساکن شد. رضا دوران کودکی و‌ ‌نوجوانی خود را زیر نظر دایی‌اش - که خیاط قزاقخانه بود - سپری کرد و به‌ ‌توصیه و وساطت او ،‌در سن چهارده ، پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به‌ ‌عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید.‌‌<ref name=":0">[http://vista.ir/article/329580/%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%B5%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D8%A7-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%E2%80%8C سایت ویستا -از-رضاخان-شصت-تیر-تا-رضاشاه-پهلوی]</ref>
رضا در سن ۱۴ سالگی توسط صمصام از نفرات علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج (هنگ) سوادکوه شد. نقل است به قدری جثه کوچکی داشت که دیگران وی را سوار اسب می‌کردند. در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدین‌شاه قاجار کشته شد، فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارت‌خانه‌ها به تهران فراخوانده شد، که رضا‌خان مدتی‌ نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود. وی سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد.<ref name=":12">نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی</ref>


== اسامی مختلف رضاشاه ==
رضاخان بعد از مدتی وکیل‌باشی گروهان شصت‌تیر می‌شود. در این دوره رضا‌خان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (همان شصت‌تیر) به رضا ماکسیم معروف شد.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل مختلف به نام‌هائی چند خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود "رضا سوادکوهی" نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به "رضاخان" و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به "رضاخان میرپنج" شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دست‌گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا او را "سردار سپه" می‌خواندند. پس از رسیدن به سلطنت و انتخاب نام خانوادگی پهلوی به "رضاشاه پهلوی" شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب "کبیر" داده شد و از آن پس هوادارانش او را "رضاشاه کبیر" می‌خوانند.<ref>[http://political.ir/post-352.aspx پایگاه تخصصی سیاست بین الملل ( INPO )‌-بیوگرافی رضا شاه]</ref>


== مناصب مختلف رضاشاه در بریگارد قزاق ==
رضا‌خان در جنگ‌های مختلف علیه‌ انقلابیون به ویژه ستارخان و باقرخان و انقلابیون تبریز شرکت داشت. وی مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد و به درجه‌ی یاوری (ستوانی) رسید. رضاخان در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی‌ آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.
نخستین منصب رضا در قزاقخانه،‌ ‌سمت وکیل باشی “گروهان شصت تیر” بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به‌ ‌‌”رضا خان شصت تیر” شهرت یافت. او در این زمان، به رسم جاهل‌ها و‌ ‌بزن‌بهادرها ، با بستن گذرها، قمه‌کشی می‌کرد و به خودنمایی می‌پرداخت.‌ ‌توانایی و تنومندی جسمانی و سخت‌گیری و تحمل شدائد در انجام ماموریت‌های‌ ‌نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران‌ ‌متمایز کرد. از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما - که ازشاهزادگان بنام و‌ ‌قدرتمند قاجاری بود‌- به او توجه تمام نشان داد و مسئولیت اسلحه جدیدش -‌ ‌مسلسل ماکسیم - را به او سپرد. از این رو ، رضا خان در میان خانواده‌ ‌فرمانفرما، “رضا ماکسیمی” نیز نام گرفت. پس از این، رضا خان به مرور مراتب‌ ‌ترقی را طی کرد و در انجام ماموریت‌های مختلف، همچون سرکوب نهضت‌ ‌آزادی‌خواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.‌ ‌زندگی رضا خان تا میانسالی در بی‌سواد ی گذشت و حتی پس از آن که خواندن‌ ‌آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات فاحش می‌شد. رضا خان ترقی‌ ‌خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نظامی و قساوت و‌ ‌بی‌رحمی خود بود؛ ‌اما از معلومات شایان و تفکر نظامی چندان بهره‌ای‌ ‌نداشت. با این همه ، به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفت و‌ ‌سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام “ادموند ایرونساید” ضمن دیدار و‌ ‌گفتگویی که با او داشت، وی را شایسته اجرای طرح کودتایی یافت که نافع‌ ‌کشورش در ایران و شبه قاره هند را تامین می‌کرد.‌<ref name=":0" />


== کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ==
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب نهضت جنگل راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. همچنین قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان علیه استبداد و استعمار به دست او سرکوب شد. رضاخان به سبب شرکت فعال در این جنگ‌ها از احمدشاه شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد.
در اولین ساعات سپیده دم ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان همراه با نظامیان قزاق تحت فرمانش از قزوین وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتری‌ها، وزارتخانه‌‌ها، پست‌خانه‌‌ها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاریخی آمده این عملیات کودتایی بود که سفارت انگلستان هدایت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامی کودتا و سیدضیاءالدین طباطبایی ـ مدیر روزنامه رعد ـ عامل سیاسی آن بود. ورود نیروهای تحت امر رضاخان به تهران، در حقیقت نقطه شروع رویدادهایی بود که به فروپاشی سلسله ۱۲۵ساله قاجار منتهی شد. قزاق‌ها با ورود خود به تهران دروازه‌های شهر را بستند و سفارتخانه‌ها را به محاصره خود درآوردند تا کسی به این مکان‌ها پناهنده نشود. سپس تمامی تلفن‌ها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، <ref>[http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsList?Page=&Lang=fa&EventsId=86&Action=EventsDetail تاریخ ایرانی- رضاخان کودتا کرد]</ref>


‌رضا خان بعدها نزد‌ ‌بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسی‌ها او را سرکار آوردند‌؛ اما او‌ ‌انگیزه‌اش را از اقدام به کودتا، ‌وطن‌خواهی خود قلمداد کرد. رضا خان در اعلامیه مشهوری که‌ ‌با عنوان “حکم می‌کنم” منتشر کرد،،‌خود را رئیس کل قوا خواند و پس از‌ ‌اندکی، از سوی “ احمد شاه قاجار” با لقب “ سردار سپه” به بالاترین درجه‌ ‌نظامی (سردار سپهی) دست یافت.‌‌<ref name=":0" />
هنگامی که جریان مشروطیت در ایران در حال رشد و کنار زدن سلطنت قاجار بود و فضای روشنفکری و تجدد در ایران رو به گسترش می‌رفت، رضا‌خان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری سیدضیاالدین طباطبایی از وابستگان انگلیس، دست به کودتا زد. این کودتا توسط ژنرال ادموند آیرون‌ساید طراحی و هدایت شد. در این کودتا رضاخان با حمله به تهران تمامی روشنفکران،‌ نویسندگان و آزادی‌خواهان را دستگیر کرده و مقدمات سلطنت جدید خود را بجای سلطنت تضعیف شده‌ی قاجار آماده کرد.[[پرونده:شناسنامه رضا شاه.jpg|جایگزین=شناسنامه رضا شاه|بندانگشتی|شناسنامه رضاشاه]]
در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان به عنوان پایه‌گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد.


== وزیر جنگ بعد از کودتا و سرکوب مخالفین ==
با به تخت نشستن او تمامی آزادی‌هایی که در دوران مشروطه ایجاد شده بود از میان رفت و بسیاری دستگیر شده و به زندان‌ها روانه شدند. از جمله برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی، نسیم شمال محبوس گشتند.<ref>تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵</ref>
رضا خان سردار سپه در کابینه کودتا به‌ ‌نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی - عامل انگلیسی‌ها - ‌عهده‌دار پست‌‌ ‌وزارت جنگ شد و این منصب را در دولت‌های دیگر نیز در قبضه قدرت خود گرفت،‌ ‌و با ادغام یگان‌های متفرق نظامی قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور‌ ‌از این طریق، زمینه‌ نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور‌ ‌فراهم ساخت.‌ ‌


این جریان موجب اعتراض جناح اقلیت مجلس و برخی از‌ ‌روزنامه‌نگاران شد؛ اما مخالفت اقلیت مجلس (بویژه شهید مدرس) به جایی‌ ‌نرسید و قتل و ضرب و شتم و تهدید کسانی همچون “میرزاده عشقی” ، شاعر جوان‌ ‌، “حسین صبا” مدیر روزنامه ستاره ، “ملک‌الشعرای بهار” نماینده مجلس ،‌‌ ‌تقریبا صدای معترضان را خاموش کرد. سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ‌ ‌و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از‌ ‌میان برداشت تا در آینده نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. در این‌ ‌اوضاع و احوال، تصمیم احمد شاه برای رفتن به فرنگ، زمینه ریاست وزرایی‌‌ ‌سردار سپه را آماده کرد (آبان ۱۳۰۲‌‌. )<ref name=":0" />
رضاخان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴ هزار سند ملکی از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد.


== نخست وزیری رضاشاه ==
در زمان رضاشاه، بزرگ‌ترین ارباب خود او بود. رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت.<ref>حسین مکی تاریخ ۲۰ ساله ، جلد ۸ صفحه ۹۱  به نقل از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی</ref> این مبلغ برای ایران آن زمان پول بسیار هنگفتی به حساب می‌آمد.
هنگامي كه مشيرالدوله از سوي احمدشاه قاجار به نخست وزيري منصوب گرديد، رضاخان با سمت وزارت جنگ در هيئت دولت حضور يافت. پس از چندي، رضاخان كه در پي فرصتي براي قدرت بيشتر و جولان در كشور بود، نخست وزير را تهديد كرد و موجبات ترس و سپس استعفاي او را پديد آورد. از آن سو، طرفداران سردار سپه نيز با غوغا سالاري در مطبوعات، رضاخان را بهترين گزينه براي رياست دولت معرفي كردند به طوري كه به خود احمد شاه نيز فهمانده شد كه فعلاً مرد ميدان ايران، فقط سردار سپه است. مشيرالدوله نيز مي‏دانست اگر شاه به اروپا برود، او قادر به كنار آمدن با سردار سپه و طرفداران او نخواهد بود. لذا در اواخر مهرماه نزد احمد شاه رفت و به هر ترتيب كه بود، او را راضي ساخت تا استعفايش را بپذيرد. شاه ناگزير تن بدين كار داد و با وجود مخالفت آيت‏اللَّه سيدحسن مدرس و ياران او، در تاريخ سوم آبان 1302 ش سردار سپه را به عنوان رييس الوزرا معرفي و منصوب كرد و پس از يك هفته، خود، راهي اروپا شد و رضاخان را يكه‏ تاز ميدان نمود.با خروج احمد شاه از ايران، رضاخان همه كاره كشور شد و از آن پس، مقدمات تغيير نظام حكومتي را در سر پروراند. احمدشاه‏ در حالي كه كشور را ترك مي‏گفت كه نمي‏دانست بازگشتي برايش متصور نيست و در اين سفر، تاج و تختش را از دست خواهد داد و رضا مير پنج حكومتي ديگر بنيان خواهد نهاد.<ref>[http://rasekhoon.net/calender/show/553819 راسخون -انتصاب "رضاخان ميرپنج" به نخست وزيري توسط "احمدشاه قاجار" (1302 ش)]</ref>


در غیاب احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان همچون ملک‌‍‌الشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد.<ref name=":1">[http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=1951 پهلوی ها -موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی -رضا شاه در یک نگاه]</ref>
رضا‌شاه برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، و مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمین‌های حاصل‌خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، صص. ۱۷۱–۱۷۲</ref>


== رضاخان در دوره ی نخست وزیری، وزیر جنگ نیز بوده ==
سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم چند خطی بریتانیا رضا‌شاه بدون کوچکترین مقاومت، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به پسرش محمدرضا شد و سه سال بعد در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت. جسد رضا‌شاه در مسجد الرفاعی مصر به امانت گذاشته شد و در اردیبهشت ۱۳۲۹ در دوره‌ی نخست وزیری منصور جسد رضا‌شاه از مصر به ایران منتقل شد و در نزدیکی حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریباً اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.
==زندگی‌نامه رضا‌شاه==
===دوران کودکی و نوجوانی===
[[پرونده:رضا شاه در حال نگهبانی در جلوی سفارت هلند.jpg|جایگزین=شناسنامه رضا شاه|بندانگشتی|رضاشاه در حال نگهبانی جلوی سفارت هلند]]
رضا‌خان در روز ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در روستای آلاشت در مازندران به دنیا‌ آمد. پدرش عباسعلی داداش‌بیگ در حرفه‌ی سپاهی‌گری و در فوج سوادکوه بود. رضا هیچ‌گاه پدرش را ندید. بعد از مرگ پدرش، مادرِ رضا، نوش‌آفرین آیرملو به دلیل این که از مهاجران قفقاز بود و خانواده‌اش در تهران ساکن شده بودند، به تهران مهاجرت نمود. یکی دیگر از علل، این مهاجرت این بود که، مردم آلاشت با ازدواج غیر خودی مخالف بودند. بنابراین بعد از مرگ پدرِ رضا، سر ناسازگاری با مادر وی‌ گذاشتند که به ناچار به تهران مهاجرت کرد.


تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق به دست آورد. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.<ref>[https://article.tebyan.net/339047/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA-%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%BE%D9%86%D8%AC سایت تبیان-  نخست وزیری رضاخان میر پنج]</ref>
در راهِ این سفر نوزاد یعنی رضا به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و سیاه شد، مادر و سایر هم‌سفران فکرکردند که او مرده است. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در آخور چارپایان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جان بگیرد. این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کرده است.<ref>نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی</ref>


== سرکوب قیامها توسط رضاشاه ==
ابوالقاسم آیرملو که دایی رضا‌ بود سرپرستی او و مادرش را به عهده گرفت، اما ابوالقاسم آیرملو به لحاظ مالی آدم نسبتاً فقیری بود، و نمی‌توانست رسیدگی زیادی به رضا و مادرش بکند.
نهضت جنگل به رهبری طلبه ای به نام میرزا کوچک خان نخستین جریان مقاومت مسلحانه در دوران معاصر بود که با استراتژی بهره گیری از تحولات بیرون از مرزها ( فرصت فروپاشی امپراطوری روسیه تزاری ) در بستر ضعف حکومت مرکزی و با هویت اسلامی شکل گرفت . این جریان که در پی نابسامان های پس از مشروطه و در زمان جنگ جهانی اول آغاز شد ، در دوران پس از کودتای 1299 نیز ادامه یافت و سرانجام توسط رضاخان سرکوب شد . <ref>[http://irandidban.com/fa/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87/7886-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%85(8) ایران دیدبان -مجاهدین از پیدایی تا فرجام]</ref>


== سرکوب ایلات و عشایر ==
رضا ۷ ساله بود که مادرش هم از دنیا رفت، او بارها در زمان سلطنت گفته بود که هرگز محبت پدر و مادر را ندیده‌ام. بعد از ابوالقاسم آیرملو، سرتیپ نصرالله‌خان آیرم زندگی آنان را اداره می‌کرد.<ref>نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی</ref>
نیروهای رضاشاه پهلوی با زور، پاره­ کردن و سوزاندن چادرسیاه ایلات و کتک‌زدن افراد خانواده‌ها، عشایر را مجبور به اسکان کردند. در برخی موارد عشایر از ترس قزاق­‌ها پارچه‌های سفید کتانی روی چادرسیاه خود می‌کشیدند تا برای چند روزی هم که شده از شر آن‌ها در امان بمانند. این کار موقتی بود و مأموران اسکان دست بردار نبود؛ تا این‌که همه طوایف را در مکان­‌هایی مشخص یک‌جانشین کردند. با کوتاه کردن دست عشایر از مراتع و چراگاه­‌های مختلف در ییلاق و قشلاق، بسیاری از احشام آن‌ها تلف شدند. در این راستا، حکومت رضاشاه با به‌کار بردن شیوه­‌های خشن، نظامی و بسیج‌شدن دستگاه‌های اداری اجرایی و نظامی انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر، این سیاست در نهایت با موفقیت نسبی اجرا شد.<ref>[http://www.haadi.ir/News-512 پایگاه دانش پژوهی هادی -سرکوب و برخورد نظامی؛ برنامه‌ی رضاخان برای ایلات و عشایر]</ref>
===ورود به قزاق‌خانه===
رضا‌شاه در سن ۱۴ سالگی توسط یکی از بستگانش وارد فوج سواد‌کوه شد، بعد از مرگ ناصرالدین‌شاه فوج سوادکوه برای مراقبت از سفارت‌خانه‌ها و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. رضا‌شاه در لباس قزاق، کار نگهبانی از سفارت آلمان و هلند در تهران را انجام می‌داد، سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد. پس از چندی وکیل‌باشی (گروهبان تا استوار) گروهان شصت‌تیر شد. در این دوره رضا‌شاه به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.


== پادشاهی رضاشاه ==
رضا‌شاه با شرکت در جنگ‌های مختلف مدارج ترقی را در قزاق‌خانه طی کرد به طوری که در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان رسید.
با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب می‌شدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیت‌الله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطق‌های پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. <ref name=":1" />
[[پرونده:رضا شاه با لباس قزاق ها.jpg|جایگزین=ضا شاه با لباس قزاق ها|بندانگشتی|رضاشاه با لباس قزاق‌ها]]
رضا‌شاه در این سمت علیه فرمانده‌ بریگارد قزاق، سرهنگ کلرژه کودتایی انجام داد. این کودتا به فرماندهی استارسلسکی، اجرا شد ولی عامل اجرا، رضا‌شاه بود. اجرای این کودتا با هماهنگی افسران انگلیسی و  توسط رضا‌شاه به کودتای اول رضا‌شاه نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه ( افسری که بلشویک‌ها پس از سقوط تزار به ایران فرستاده بودند) به روسیه بازگشت و معاونش استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.


== دوران دیکتاتوری رضاشاه ==
«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاخان در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»<ref>حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲</ref>  
بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته‌است.  


اولین نشانه‌های تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵  با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و استعفا کرد. و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
تاج الملوک، که اولین ملکه‌ی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، درباره‌ی بی‌سوادی رضا‌شاه گفت: <blockquote>«پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».<ref>فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲</ref></blockquote>
====نیروی قزاق====
در تاریخ ایران از نیروی قزاق بسیار گفته‌اند، اما این نیرو چه نیرویی بود؟ از چه کسی فرمان می‌گرفت و مأموریتش چه بود؟


آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده می‌شوند. برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود.
ناصرالدین‌شاه در سفر دوم خود به اروپا در سال ۱۸۷۸ تحت‌ تاثیر رژه قزاق‌های روسی و ظاهر آراسته آن‌ها از تزار خواست با فرستادن چند تن از افسران قزاق نیرویی شبیه به آن‌ها در ایران تشکیل دهد. روس‌ها که همیشه درصدد افزایش نفوذ خود در ایران بودند از این مسئله استقبال و افرادی را به ایران برای آموزش اعزام کردند.<ref>کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، نوشته‌ی استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا بابایی، ص ۱۰۱</ref>


مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.
 هرچند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بود و حقوق آن‌ها به صورت منظم پرداخت می‌شد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیم‌های خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا می‌کرد.  وظیفه‌ی اولیه‌ی قزاق‌ها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه (به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲</ref>


در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی (مانند گروه ۵۳ نفر) که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.<ref name=":1" />
امین‌الدوله درخصوص وابستگی قزاق‌ها به شاه ایران می‌‌گوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدین‌شاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی»<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳</ref>


== جستارهای وابسته ==
تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضا‌شاه در این باره‌ می‌گوید:‌<blockquote>«(قزاق‌خانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهم‌ترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچ‌وقت آن را فراموش نمی‌نماید».<ref>کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵</ref></blockquote>ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده‌ نیروی زمینی محمدرضا پهلوی در این خصوص نوشته است:<blockquote>«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاق‌های روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال می‌داشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاق‌خانه ایران دستور می‌گرفت!‌... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیین‌ها و فرامین (نیروی قزاق) به زبان روسی بود.</blockquote><blockquote>حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاق‌خانه و توسط یک افسر روس امضا می‌شد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ می‌گردید!‌».<ref>تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵</ref></blockquote>رضا‌خان در یک چنین نیرویی رشد و ترقی پیدا کرد.
==تبدیل رضا‌خان به رضاشاه==
رضا‌شاه در دوره‌ی کارش در نیروی قزاق، مورد توجه دربار و فرماندهان روس قزاق قرار گرفت. به اسم ایجاد امنیت و سرکوب شورش نیروهای انقلابی را به شدت سرکوب می‌کرد، او در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و کلنل پسیان در همدان جنگیده‌ بود.
[[پرونده:رضا شاه تاج گذاری.jpg|جایگزین=رضا شاه تاج گذاری|بندانگشتی|تاج‌گذاری رضاشاه|375x375پیکسل]]
رضا‌شاه البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ با همین نیروهای آزادیبخش پرداخت.


== منابع ==
با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و خروج افسران روسی از ایران، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بی‌صاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضا‌شاه و چند افسر روسی، به خدمت خود در آورد. ژنرال ادموند آیرون‌ساید، فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران،‌ رضا‌شاه را برای این کار در نظر گرفت او را توجیه و برای انجام مأموریت اعزام کرد.
{{پانویس}}
 
آیرون‌ساید در خاطراتش نوشته:
<blockquote>«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».<ref>خاطرات سری آیرون‌ساید ـ به‌نقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹</ref></blockquote>به این ترتیب رضا‌شاه با پشتیبانی انگلیس دست به کودتا زد.
 
دکتر مصدق در این باره از رضا‌شاه نقل می‌کند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرون‌ساید مرا آورده است!<ref>کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶</ref>
 
محمدتقی بهار هم در خصوص نتیجه‌ی کودتا می‌نویسد:<blockquote>«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه‌روشنفکران و طبقه تربیت‌شده مملکت را دستگیر ساختند».<ref>بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵</ref></blockquote>با آن کودتا، سید‌ضیاء نخست‌وزیر شد و رضا‌شاه هم به مقام وزارت جنگ رسید.
 
از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آبان ۱۳۰۴ خورشیدی رضا‌شاه آخرین بقایای انقلاب مشروطه و بازمانده رهبران آن انقلاب را نابود کرد.
 
رضاشاه در آبان ۱۳۰۲ به نخست‌وزیری رسید؛ در حالی‌که هم‌زمان وزیر جنگ هم بود. به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف‌های ساختگی توسط نظامیان وابسته به خودش از شهرستان‌ها روانه تهران کرد. وی بخشی از نظامیان تهران را هم در باغشاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی به‌راه‌انداخت که در غیاب روزنامه‌های آزاد و مخالف، یکه‌تاز میدان شد. وی نهایتاً در مجلس شورای ملی (مجلس پنجم) خواهان خلع‌ید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.
 
بخشی از آن تلگراف‌ها را سپهبد عبدالله امیرطهماسبی گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرگ مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آن‌ها می‌توان دید.<ref>کتاب شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، سپهبد عبدالله امیرطهماسبی</ref>
 
و به این ترتیب، کار خلع‌ید از قاجاریه و انتقال سلطنت به رضا‌شاه، صورتی جدی به خود گرفت.
 
روز ۸ آبان ۱۳۰۴ مجلس به تحصن عوامل حکومتی واکنش نشان داد و اعلام جلسه فوری کرد.
 
در همین اوضاع و احوال، عوامل رضا‌شاه تلگراف‌هایی از شهرستانها به مجلس می‌فرستادند که ما ادارات دولتی را گرفته‌ایم و الآن هم داریم مسلح می‌شویم که بیاییم تهران و مجلس را بگیریم و قاجاریه را خلع کرده و شاه را عوض کنیم.
 
در این شرایط رئیس مجلس (حسین پیرنیا مؤتمن‌الملک) استعفا داد. تعدادی از وکلای مجلس که طرفدار تغییر سلطنت بودند، از رضا‌شاه هواخواهی می‌کردند. تعدادی از وکلای مجلس که از هواداران رضا‌شاه بودند، ماده‌ واحده‌ای برای تغییر سلطنت را تنظیم و امضاء کردند، این امضاء کنندگان ۷۷ نفر بودند که تماماً از نفرات رضا‌شاه بودند و در روز ۹ آبان در جلسه علنی مجلس با مدیریت سیدمحمد تدین تصویب شد.
 
مجلس رسیدگی به ماده واحده را ۲ ساعت به ظهر روز ۹ آبان شروع کرد. پس از رأی‌گیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضا‌شاه دادند. ۲ساعت به غروب مانده فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضا‌شاه تصویب شد.<ref>کتاب عبدالله امیرطهماسبی ص ۲۷۳</ref>
 
این عمل که ماده‌ واحده را به رأی علنی گذاشتند، برخلاف آیین‌نامه‌‌های مجلس بود. چون مخالفان آن مشخص می‌شدند و خیلی‌ها نمی‌خواستند با رضا‌شاه سر این موضوع درگیر شوند. در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایه‌گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاج‌گذاری کرد و پادشاه ایران شد.
===رضا‌شاه به روایت پسرش===
پسر رضا‌شاه، محمدرضا پهلوی، درباره‌ی روابط پدرش با انگلیس‌ها و ژنرال ادموند آیرون‌ساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسی‌ها سرکار آوردند.<ref>کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی</ref>
 
محمدرضا پهلوی دراین باره نوشته است:<blockquote>«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود.انگلیسها می‌کوشیدند یک منطقه بی‌طرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا‌ماکسیم می‌خواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرون‌ساید نقل کرده‌اند: «رضا‌شاه تنها مردی است که می‌تواند ایران را نجات دهد». <ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه</ref></blockquote>محمدرضا پهلوی در ادامه نوشت:<blockquote>«یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیس‌ها شهرت داشت».<ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه  ص ۲۱</ref></blockquote>
 
==رضا‌شاه و منابع نفت ایران==
===قرادادهای نفتی در زمان قاجار===
ناصرالدین شاه، در سال ۱۸۷۲ میلادی (۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانی‌تبار به اسم «بارون جولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد به‌خصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود می‌دید.
 
تقربیا ۲۹سال بعد (در سال ۱۹۰۱) مظفرالدین شاه، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران به‌استثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روس‌ها محسوب می‌شد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایه‌‏دار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.
 
و حدود ۱۳سال بعد (سال۱۹۱۴) دولت انگلستان، طی معامله‌یی با «دارسی» به جای او، طرف‌حساب ایران شد. 
===رضا‌شاه و قراردادهای نفتی===
رضاشاه که با حمایت انگلیس بر سرکار آمده بود،‌ نمی‌توانست منافع انگلیس را نادیده بگیرد. در یک نمونه قراردادهای بین ایران و انگلیس را در بخاری انداخت و از بین برد.
 
مهدی‌قلی‌ هدایت (مخبرالسلطنه)، نخست‌وزیر وقت، نوشته است:
[[پرونده:رضا شاه.jpg|جایگزین=رضا شاه پهلوی|بندانگشتی|رضا شاه پهلوی]]
<blockquote>«شب ششم آذر (۱۳۱۱) تیمورتاش، دوسیه (پرونده)‌ نفت را به هیات وزیران آورد. شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته‌شد حاضر است.</blockquote><blockquote>زمستان است. بخاری می‌سوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری»!<ref>کتاب «خاطرات و خطرات» ، مهدی‌قلی هدایت(مخبرالسلطنه)</ref></blockquote>مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت انگلستان و ایران در این باره نوشت:<blockquote>«در پرونده مزبور، همه نامه‌های متبادله بین وزیر دربار و شرکت (موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده‌کرده و بعضی از نامه‌های شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست داده‌اند.»<ref>کتاب۵۰سال نفت ایران، مصطفی فاتح</ref></blockquote>رضاشاه در اختلاف بین ایران و شرکت نفت انگلیس به نفع شرکت انگلیسی حکم کرد. «لرد کدمن»، رئیس انگلیسی هیأت‌مدیره شرکت نفت، بعدها در شرح خاطرات خود نوشت:<blockquote>«رضاشاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و... پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حق‌الامتیاز را به ۴شلینگ در هر تن (۲شلینگ پایین‌تر از پیشنهاد دولت ایران) کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».<ref>ایرج ذوقی، اقتصاد سیاسی نفت و مسائل نفت ایران، پاژنگ، ۱۳۷۵</ref></blockquote>یکی از قراردادهای امضاء شده در دوران رضا‌شاه قرارداد ۱۹۳۳ بود. این قرارداد بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره‌ی رضاشاه، پس از الغای قرارداد دارسی منعقد شد.
 
رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و رجینالد هوار سفیر بریتانیا درایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد. در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه می‌داد. مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.
 
تقی‌زاده، امضاکننده همان قرارداد از جانب رضاشاه،‌ در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«جالب این‌جاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشن‌ها گرفتند و به‌عنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بی‌خبر دادند!» <ref>مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲ </ref></blockquote>محمد مصدق در مجلس چهاردهم، در مورد قرارداد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت می‌شود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر می‌برد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار (لیره‌ای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote>مصدق در خصوص غارت نفت ایران، همچنین گفت:‌<blockquote> از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یک‌طرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بیلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسل‌های آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسل‌های آتیه هر قدر نفرین کنند کم کرده‌اند». <ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲</ref></blockquote>مصدق همچنین خاطرنشان کرد:<blockquote>«هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».</blockquote><blockquote>«در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق می‌کند آن است که بعد از یک مدتی قائم‌مقام، صاحب امتیاز می‌شود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».</blockquote><blockquote>‌«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه‌آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته‌های مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن ‌در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote>
==سرکوب مبارزان توسط رضا‌شاه==
رضا‌شاه در طول عمر خود چه زمانی که در مسند قدرت و چه زمانی که در قزاقخانه به عنوان یک افسر کار می‌کرد، ضربات سنگینی به نیروهای انقلابی زد. علیه نیروهای مشروطه جنگید. در حالی که کلنل محمدتقی‌خان پسیان با نیروی اشغالگر روس می‌جنگید، از پشت به او حمله کرد. با آغاز جنگ جهانی اول و لزوم خروج پایتخت از دسترس احتمالی نیروهای اشغالگر، کلنل نیز همراه با دولت موقت ملیون به غرب کشور رفت و فرماندهی نیروهای ژاندارم و قوای ملیون را به عهده گرفت. او از اولین مدافعان ایران در جریان جنگ جهانی اول بود که هنگام اشغال ایران در مقام فرماندهی قوای ملیون در برابر نیروی اشغالگر روس در همدان سنگر بست.
 
در بحبوحه جنگ جهانی اول در حالی که نیروهای ملی با اشغالگر مبارزه می‌کردند، رضا‌شاه خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحت‌امر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود
 
محمدتقی بهار درباره جنگ رضا‌شاه علیه کلنل پسیان نوشته است:‌<blockquote> «در اوقات جنگ بین‌الملل و اوان مهاجرت، رضا‌شاه را در همدان جزء دسته‌ی تیراندازان همدان می‌بینیم، که مصلای همدان را در دست دارند، و با ماژور محمدتقی‌خان صاحب‌ منصب ژاندارم در ۱۴ محرم ۱۳۳۴ در جنگ است و از آنجا شکست خورده بمرکز می‌آید و در مرکز کودتایی می‌کند».<ref>کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران - محمدتقی بهار</ref></blockquote>درباره‌ی تخاصم و جنگ رضا‌شاه علیه مشروطه خواهان، نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» نوشته‌اند:<blockquote>«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادی‌خواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آن‌ها و سیل قربانی سبب گردید». <ref>کتاب تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه تیمسار اویسی- صفحه ۳۸</ref></blockquote>احمدکسروی تاریخ‌نگار نامدار انقلاب مشروطه نیز به این واقعه تاریخی و حضور رضا‌شاه در حمله به آزادی‌خواهان تبریز و ستار خان سردار ملی انقلاب مشروطه  اشاره کرده و نوشته:<blockquote>«از آن سو، دسته‌های قزاق چند شصت‌تیر مسلسل می‌داشتند که آن‌ها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخستین بار می‌بود که در ایران شصت‌تیر به کار می‌رفت. از چیزهای شنیدنی آن‌که فرمانده این شصت‌تیر‌ها، رضا‌شاه سوادکوهی می بود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».<ref>کتاب انقلاب مشروطه - نوشته‌ی احمد کسروی - ص ۸۲۵</ref></blockquote>رضا‌شاه در سرکوب جنبش‌های مردمی قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان در خراسان را سرکوب کرد و خود وی را هم اعدام کرد. قیام جنگل را سرکوب کرد. قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، قیام و مقاومت میرزامحمد برازجانی و ناصردیوان کازرونی و چاکوتاهی‌ها در جنوب و بسیاری قیام‌های کوچک‌تر محلی در مناطق دیگر ایران را سرکوب کرد و انقلابیون را از دم تیغ گذراند. حتی نهادها و انجمن‌های اجتماعی بازمانده از انقلاب مشروطه در اصفهان و مشهد و تهران و کرمانشاه و... را هم سرکوب و از بین برد.
==برخورد رضا‌شاه با روشنفکران==
[[پرونده:رضاشاه میرپنج.jpg|جایگزین=رضاشاه میرپنج|بندانگشتی|رضاشاه میرپنج]]
رضاشاه در دوران سلطنتش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت. یا مانند [[سید حسن مدرس]] در تبعید در کاشمر خفه نمود.
 
رضاشاه یک تیم ترور حرفه‌یی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت سرتیپ «محمد درگاهی» و عواملش به‌اضافه یک پزشک آدمکش یعنی پزشک احمدی که زیر چتر حمایتی دادگستری، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. 
 
یکی از کارهای رضاشاه، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله(وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیله‌ای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود.
 
اولین رئیس شهربانی محبوب رضا‌شاه، سرتیپ محمد درگاهی بود. کسی که مامورانش، میرزاده عشقی، شاعر آزاده و روزنامه‌نگار میهن‌پرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است.
 
از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار زاهدی،‌ سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را می‌توان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا!
 
شهربانی رضاشاه، یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت وی محسوب می‌شد. سلسله‌ای از قتل‌های زنجیره‌ای توسط همین گروه، در سال‌های دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را به‌طور کامل قفل کرده بود.
 
برخی قربانیان سیاسی دیکتاتوری رضا‌شاه عبارتند از:
* ''' '''[[سید حسن مدرس]]، نماینده مجلس، رئیس فراکسیون اقلیت، عضو دولت موقت ملیون در جنگ جهانی اول و از مخالفان برجسته دیکتاتوری رضا‌شاه که ابتدا به زندان خواف و کاشمر تبعید و سال ۱۳۱۶ در همانجا توسط مأموران رضاشاه به‌قتل رسید. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» چگونگی به‌قتل رساندن وی را توضیح داده است.
 
* [[محمد فرخی یزدی|فرخی یزدی]] شاعر آزاده، مبارز و روزنامه‌نگار نامدار عصر مشروطه نیز یکی دیگر از قربانیان قتل‌های زنجیره‌یی رضاشاه است که سال ۱۳۱۸ در زندان قصر تهران توسط عوامل رضاشاه به‌قتل رسید و صدای آزادیخواهی‌اش خاموش شد.
 
* نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربه‌نیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره نسیم شمال نوشته است: 
<blockquote>«او را به تیمارستان «شهر نو» که در آن زمان دارالمجانین می‌گفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگ‌ترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».<ref>کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱</ref></blockquote>در مورد قتل نسیم شمال یکی از همکارانش به نام حسین نعیمی ذاکر می‌گوید:<blockquote>«از شهربانی، به من(حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که نسیم شمال فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به مسگرآباد''' '''برده و بدون این‌که کسی بفهمد دفن کردم. تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کرده‌اند.»</blockquote>
* یکی دیگر از قربانیان رضاشاه، دکتر تقی ارانی دانشمند''' '''و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و به‌قتل رسانده شد به‌طوری‌که حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد!<ref>روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲ </ref>
 
===رفتار رضاشاه با دوستان خود===
رضا‌شاه البته فقط دشمنان خودش را نمی‌کشت، او حتی دوستان و نزدیکان خودش را هم با کوچکترین شک و گمانی نابود می‌کرد؛عبدالحسین تیمور تاش، وزیر دربار رضاشاه و بسیاری مثل او هم طعمه آدمکشی رضاشاه شدند.
 
بسیاری از رقبا و مخالفان وی زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان علاوه بر عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی را می‌توان دید. برخی از وزرا و نزدیکان وی نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند
 
بعد از رضا‌شاه هم هیچ‌کدام از افراد گروهی که در زمان رضاشاه، دست به ترور می‌زدند، محکوم نشدند. از آن بدتر این‌که محمدرضا شاه ترتیب عفو تمامی آن‌ها را داد. شاه حتی به سرپاس مختاری آدمکش، پس از آزادی از زندان،‌ یک میلیون ریال هم پاداش داد.<ref>مجله خواندنی‌ها مورخ ۲۸فردر وین ۱۳۲۷</ref>
[[پرونده:رضاخان میرپنج.jpg|جایگزین=رضاخان میرپنج|بندانگشتی|رضاخان میرپنج]]
 
===نسل‌کشی عشایر ایران به‌دست رضاشاه ===
از نظر ترور و خفقان،‌ وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهن‌پرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سال‌های ۱۳۲۸‌ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب‌ بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایت‌های رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. 
==آزادی‌های اجتماعی و سیاسی در زمان رضا‌شاه==
در زمان رضا‌شاه تمام دستاورد‌های انقلاب مشروطه توسط وی از بین رفت، آزادی‌خواهان و روشنفکران نابود شدند. در صحن مجلس شورای ملی رضا‌شاه حتی به مخالفان سیاسی‌اش فیزیکی حمله می‌کرد و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد.
 
کوچکترین مخالفت را با شدیدترین شیوه سرکوب می‌کرد، بیش از ۱۵۰۰ تن از مردم مشهد در مسجد گوهر شاد را قتل‌عام و مجروح ساخت، به این دلیل که به بخشنامه‌ی اجباری شدن کلاه‌فرنگی برای ایرانیان (کلاه‌شاپوی فرانسوی) و اقدامات رضاشاه علیه حجاب (شش ماه پیش از کشف حجاب رسمی)، معترض بودند.
===خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی===
در زمان رضا‌شاه شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها می‌توانست برنامه‌های فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی می‌گرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی می‌کردند!
 
در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده، آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده می‌شود طبق درخواست ثبت‌شده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر! 
===مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی===
[[پرونده:برگه اجازه خرید رادیو در زمان رضا شاه.jpg|جایگزین=برگه اجازه خرید رادیو در زمان رضا شاه|بندانگشتی|برگه اجازه خرید رادیو در زمان رضاشاه]]
در زمان رضاشاه مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و به‌ اصطلاح پاسپورت می‌گرفتند، عینا مشابه سفر به خارج از کشور، وسط راه هم در مناطق گلوگاهی پست‌هایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را''' '''چک می‌کردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.
 
روزنامه‌ ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یک‌ماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:<blockquote>''آگهی از طرف اداره کل شهربانی!''</blockquote><blockquote>''برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم می‌توانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاس‌های جاده‌یی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.''<ref>گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳</ref></blockquote>
 
==داستان ساخت راه‌آهن در ایران==
راه‌آهن ایران، یکی از پروژه‌هایی است که در زمان رضا‌شاه شروع شد، این پروژه را یکی‌ از موفقیت‌های رضا‌شاه می‌دانند و آن را نشان میهن‌ دوستی او می دانند. اما ماجرای این راه‌‌آهن و ساخت آن چیست؟
===نقش راه‌‌آهن در کشورهای سرمایه‌داری===
راه آهن زیر ساخت بنیادین تولید در کشورهای سرمایه‌داری بود. زیرساخت‌های تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغال‌سنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راه‌های ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف می‌شد. البته دوام و بقای زیرساخت‌های راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغال‌سنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهم‌تر یعنی: راه‌آهن و تلگراف! سرمایه‌داری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل یعنی کشور استعمارگر، در نطفه خفه می‌شد.
 
به بیان دیگر، شبکه راه‌آهن و تلگراف در واقع سلسله‌اعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا می‌کرد و بدون توجه به مرز‌های ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمین‌های تحت‌الحمایه و مستعمره به‌وجود می‌آورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند. 
 
استعمارگران بیش از آن‌که برای شهروندان خود راه‌آهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راه‌آهن می‌کشیدند.
===نسبت سرعت رشد سرمایه مالی و راه‌آهن===
بنا‌ به اطلاعات سال‌نامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راه‌آهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایه‌داری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه‌ راه‌های آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمه‌مستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است.
 
احداث ۲۰۰هزار کیلومتر راه‌آهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰میلیارد مارک سرمایه‌گذاری جدید با شرایط بسیار پر صرفه و با دریافت سفارش‌های پرسود برای کارخانه‌های فولادسازی و غیره بوده است.<ref>منبع: امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه‌داری لنین ص ۱۳۵ و ۱۳۶</ref>
 
آمار و ارقام نشان می‌دهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آن که برای خودشان راه‌آهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راه‌آهن در مستعمرات‌شان بوده‌اند، تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی و جابجایی‌های نظامی لازم در شرایط ضروری را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند. 
===اهمیت راه‌آهن برای قدرت‌ها===
یک عامل دیگر در ساخت راه‌آهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آن‌ها بود؛ مانند راه‌آهن قسطنطنیه ـ بغداد برای آلمانها یا راه‌آهن ایران برای بریتانیا.
 
در چنین دستگاهی بود که انگلیس‌ها تلاش می‌کردند از طریق راه‌آهنی که با پول مردم ایران ایجاد گردد، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راه‌آهن بصره ـ بغداد ـ خانقین، به دریای خزر یعنی مرز‌ جنوبی رقیبشان روسیه برسانند.
 
احمدشاه، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاشاه اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگی‌نامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.<ref>حسین مکی،‌کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵</ref>
===سندی از وزارت‌خارجه بریتانیا ===
لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم در مورد نیاز بریتانیا به راه‌آهن در ایران، در همان زمان نوشته:<blockquote>«از سال‌های ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راه‌آهن در ایران بوده است».<ref>کتاب «ایران و قضیه ایران» نوشته‌ی لردکرزن وزیر خارجه‌ی بریتانیا</ref></blockquote>نیاز انگلستان به راه‌آهن برای دسترسی سریع آن‌ها از بنادر خلیج‌فارس به سواحل دریای خزر و مرز‌های جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح راه‌آهن شمالی‌جنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود.
===طراحان ساخت راه‌آهن ایران===
ساختن راه‌آهن شمالی - جنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و  ۱۲سال طول کشید. در حالی‌که نقشه آن راه‌آهن، سال‌ها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضا‌شاه، طرح آن، همراه با نقشه‌مسیرش در کتابی به اسم «سیاست انگلیس در ایران» توسط یک دیپلمات هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود.
 
این سند که اکنون نیز در کتابخانه سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت می‌کند که طرح راه‌آهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است.  
 
سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راه‌آهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سال‌ها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس عطایی که سال‌های ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل می‌کرده، به دست‌آورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به‌عنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آن‌چنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳تیر ۱۳۲۴ا ین مورد را افشا کرد.<ref>کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵ – ۲۶</ref>
===طرح راه‌آهن شمالی‌-جنوبی===
راه‌آهن شمالی‌ - جنوبی به‌قول روزنامه‌های همان روزگار، تنها راه‌آهنی بود که هیچ‌یک از قطب‌های جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمی‌کرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگی‌اش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود.
 
دکتر مصدق از مخالفان جدی طرح راه‌آهن شمالی‌-جنوبی رضاشاه بود، وی در خاطرات خود نوشته است:<blockquote>«گفتم هر کس به این لایحه(احداث راه‌آهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاشاه)‌ را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راه‌آهنی که ترانزیت بین‌المللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست».<ref>خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص۳۵۰ و ۳۵۱</ref></blockquote>مصدق در جای دیگر گفت:<blockquote>'''«'''هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت. با این‌که همگان به سودمندی راه‌آهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع... ناشی از نفوذ انگلیسی‌ها بر دستگاه سیاست‌گذاری رضاشاه بود».<ref>ایرج افشار، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، چاپ پنجم، انتشارات محمدعلی علمی ص ۳۵۱ به بعد</ref></blockquote>رضاشاه، راه‌آهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و با پول مردم  ایران احداث کرد و به حرف مخالفین احداث راه‌آهن گوش نکرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد و گفت:‌<blockquote>«اگر راه‌آهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مال‌التجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده می‌شود... کاملا برخلاف مصالح مملکت است... امروز می‌خواهید ۳۰میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید».<ref>نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶</ref></blockquote>دکتر مصدق مجدداً سال ۱۳۲۴ و به‌ مناسبتی در مجلس، حرف‌های خود پیش از تأسیس راه‌آهن را یادآوری کرد و گفت:<blockquote>«همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بوده‌اند می‌دانند که من صحبت کرده‌ام. به‌خاطرشان می‌آید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راه‌آهن... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مال‌التجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳روزه آن‌ها را ببرند هندوستان. ولی... این عملی نشد و من می‌دانستم که این خرجی که می‌شود برخلاف مصالح مملکت است».<ref>کتاب سیاست موازنه منفی ج ۲ ص ۸۵ نطق مصدق در مجلس منبع:‌ کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶ </ref></blockquote>حرف‌های مصدق توسط کارشناسان تأیید شد اما مصدق نتوانست جلوی اجرای این طرح پر خرج و مخارج را بگیرد.
 
آناتول تریتسکی در خصوص راه‌آهن ایران نوشت:‌<blockquote>«ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود... تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین... بگذرد».<ref>آناتول تریتسکی، کتاب تاریخچه راه‌آهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶، تهران ص ۲</ref></blockquote>مهدی‌قلی هدایت(مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است:<blockquote>«دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند».<ref>مهدی قلی هدایت، خاطرات و مخاطرات، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۴۴، ص۳۲۲ </ref></blockquote>در زمینه‌ی مخارج احداث این راه‌آهن مصدق خاطرنشان کرده بود:<blockquote>«از روز شروع ساختمان (راه‌آهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید... و چنان‌چه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانه‌های قند هم می‌توانستند خط راه‌آهن بین‌المللی را احداث کنند که باز عرض می‌کنم هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت». </blockquote>
===یک مقایسه آماری از زبان مصدق===
مقایسه آمار دخل و خرج راه‌آهن در همان سال‌ها، نشان‌دهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضاشاه، مأمور به انجام آن بود.
 
دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را به‌روشنی توضیح داده و نوشته است:<blockquote>«در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بین‌المللی دارد ما را به بهشت می‌برد، و راهی که به‌منظور سوق‌الجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!</blockquote><blockquote>و علت بدبختی‌های ما هم در جنگ بین‌الملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راه‌آهن ایران عاید می‌شود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینه‌های اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیات‌دهندگان گذارده شود.</blockquote><blockquote>ساختن راه‌آهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز این‌که می‌خواستند از آن استفاده سوق‌الجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت می‌برد، (دوباره)‌ وارد انگلیس کند!...».</blockquote>
==ثروت رضا‌شاه==
رضا‌شاه که به قول پسرش محمدرضا یک قزاق ساده و فقیر بود و هیچ ثروتی نداشت، ولی به بزرگترین ثروتمند ایران تبدیل شد.
 
رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه‌نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده‌است. بیشتر این زمین‌ها در منطقه اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.<ref>آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن،</ref>
 
در همان اوایل سال ۱۹۳۲-۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همه خانواده‌ها را روانه زندان می‌کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بی‌درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».<ref>Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.</ref>
 
روزنامه‌ی فرانسوی اومانیته در تیتر کاریکاتوری نوشت:‌ «باز هم گربه مازندران را بلعید». این روزنامه در ۴ مارس ۱۹۳۷ رضاشاه را به‌صورت گربه‌یی در حال بلعیدن مازندران نشان می‌داد.<ref>محمود پورشالچی، قزاق، بر اساس اسناد وزارت‌خارجه فرانسه</ref>
 
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است:<blockquote>«سپرده رضا‌شاه در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده می‌شود!».<ref>کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲</ref></blockquote>گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابل‌توجه است که در گزارش شهرداری تهران آمده بود:<blockquote>«سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».<ref>گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱</ref></blockquote>حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است:<blockquote>«رضاخان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».<ref>حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵</ref></blockquote>رضا‌شاه تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آن‌ها می‌گرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد.
 
روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضا‌شاه نوشت:<blockquote>«اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شده‌اند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداخته‌اند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ به‌واسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و می‌خوابد».<ref>گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴</ref></blockquote>«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای‌ ملی با اشاره به برداشت‌های غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمی‌دانیم چطور خرج شده؟!».
 
حسین مکی  از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که:<blockquote>«رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».<ref>کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱</ref></blockquote>منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخست‌وزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقم‌های دیگری نقل کرده است. وی گفته است:<blockquote>«هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است».<ref>کتاب «رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین» نوشته‌ی پژوهشگر مسائل ایران «استفانی کرونین»</ref></blockquote>رضا‌شاه همچنین اموال و املاک امیر عشایر خلخالی، اقبال السلطنه ماکویی، سردار معزز بجنوردی و خوانین بختیاری را به زور تصرف کرد و املاکی به وسعت سرزمین بلژیک به نفع خود و خانواده اش را گرفت.
==پایان حکومت رضا‌شاه==
رضاشاه در تعادل‌قوای جدید جهانی مرتکب یک اشتباه در برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم هیتلری گرایش پیدا کرد. همین امر موجب شد که مورد غضب انگلستان قرار گیرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.
 
سفارت انگلیس در شهریور ۱۳۲۰ در یک تلگراف آمرانه به رضا‌شاه ابلاغ کرد که از سلطنت کنار برود. متن تلگراف به این شرح است:
[[پرونده:رضا شاه زمانی که در تبعید بسر میبرد.PNG|جایگزین=رضا شاه زمانی که در تبعید بسر میبرد|بندانگشتی|رضاشاه زمانی که در تبعید بسر میبرد]]
<blockquote>«اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد».</blockquote>سرکلارمونت اسکراین مأمور تبعید رضا‌شاه می‌نویسد:<blockquote>«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه می‌گفت: شما می‌گویید که به ایران به‌عنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (در این صورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع می‌ساختید من می‌توانستم تمام راه‌آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم».<ref>کتاب «شترها باید بروند»</ref></blockquote>وقتی که رضا‌شاه به قدرت رسید، آخوندهای مطرح آن دوره از رضا‌شاه و سلطنتش حمایت کردند، از جمله ابوالقاسم کاشانی.
 
رضا‌شاه رابطه نزدیکی با عبدالکریم حائری یزدی بزرگترین مرجع تقلید آن زمان داشت.
 
رضا‌شاه، نمونه‌ای سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.
 
در سال‌هایی که کشور عرصه‌ی تاخت‌وتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکل‌های سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانه‌ی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سال‌ها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریه‌های مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. ''پیترآوری'' استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است:
 
«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت [[رضاشاه پهلوی|'''رضاشاه''']] کاملاً سلب شده بود. در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجسته‌ای چون صادق هدایت، محمدمسعود، [[صادق چوبک|'''صادق چوبک''']]، جلال آل احمد و بزرگ علوی درخشیدند.»
 
در همین سال‌ها و تا سال ۱۳۲۶، حدود ۵۰۰ روزنامه و مجله گوناگون به چاپ می‌رسید. جلال آل احمد می‌گوید:
 
«با سال ۱۳۲۰، که بندها می‌گسلد مردمی که از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هرچه گفتنی است بیرون می‌ریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعه‌ای که هرزتر فحش می‌دهد تا سال ۲۴ نمونه بارز این شتاب در گفتن و هر چه بدتر گفتن است.»<ref>جلال آل احمد نویسنده‌ای پرشور، نویسنده‌آی [http://za.iau-arak.ac.ir/article_517342.html مبارز]</ref>
 
===روزنامه‌های تهران در فردای اخراج رضاشاه===
بعد از اخراج رضاشاه بغض مردم باز شد. نگاهی به برخی رروزنامه‌های تهران در فردای اخراج رضاشاه از ایران فضای آن زمان را به خوبی نشان می‌دهد.
* '''سرمقاله اطلاعات، سناتور عباس مسعودی ۲۹شهریور ۱۳۲۰:''' «می‌گویم امروز آزاد شدیم... از امروز هر ایرانی می‌تواند با اطمینان خاطر خانه‌اش را آباد کند، بازرگان ایرانی می‌تواند با راحتی به کاسبی‌اش بپردازد و استاد ایرانی می‌تواند بی‌دغدغه به شاگردهایش درس بدهد. از امروز آزادیخواهی گناه نیست»!
 
* '''روزنامه‌ ایران ۳۰شهریور ۱۳۲۰:''' «ورق برگشت! امروز... نسیم آزادی وزیدن گرفته، حق و عدالت در حیات ما بنای جلوه‌گری نهاده».
* '''روزنامه‌ ایران ۳۱شهریور ۱۳۲۰:''' «این روزها... به هرجا پا می‌نهید... از آزادی و دموکراسی حقیقی صحبت می‌کنند در دلها جشن آزادی برپاست و... به هم شادباش می‌گویند... اینک می‌توانیم آزادانه دردهای خود را به یکدیگر بگوییم... راستی مگر زندگی به جز آزادی چیز دیگری هم هست»؟
* '''روزنامه‌ ایران شماره ۶۶۸۱:''' «این چند روزه خوشوقتی مردم از رسیدن به آزادی و اعاده رژیم حقیقی مشروطه به حدی است که احتیاج به گفتار زیاد در اطراف آن نمی‌باشد».
* '''روزنامه اطلاعات ۳مهر ۱۳۲۰:''' «آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و... غصب اموال و املاک... و داد(رسی) افراد و حبس و شکنجه مظلومین و خفه‌کردن بی‌گناهان در گوشه زندانها در محکمه عدالت... شاه سابق که مملکت را این‌طور پریشان و بی‌چاره ساخته، رهسپار بلاد خارجه شود»؟
 
* '''روزنامه تجدد ۳مهر ۱۳۲۰:''' «شاه سابق کجا می‌رود؟ محاکمه مسببین بدبختی کشور چه شد»؟
* '''روزنامه‌ ایران ۴دی ۱۳۲۰:''' «اگر سانسور در ایران برقرار نبود مردم می‌توانستند به شاه سابق بگویند:
<blockquote>ای شاه! چرا خانه و مزرعه ما را به‌زور می‌گیری؟</blockquote><blockquote>چرا قانون اساسی کشور را زیرپا می‌گذاری؟</blockquote><blockquote>چرا اساس مشروطیت را برهم می‌زنی؟</blockquote><blockquote>چرا وزرا را به میل خود می‌بری و می‌آوری و زندانی می‌کنی و می‌کشی؟</blockquote><blockquote>چرا مردم بی‌گناه را به جرم وطن‌خواهی و ایمان به آزادی... می‌زنی؟ می‌بندی؟ و به زندان می‌افکنی و زجر می‌دهی و به دیار نیستی می‌فرستی؟</blockquote><blockquote>و چنین بود سیمای واقعی «اعلیحضرت رضاشاه کبیر! بنیان‌گذار ایران نوین!».<ref>گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۸ تا ۱۲۲</ref></blockquote>
 
==پایان رضا‌شاه==
رضا‌شاه سرانجام پس از دومین سکته‌ی قلبی در ژوهانسبورگ در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ درگذشت. جسد او را در مسجد رفاعی مصر به امانت گذاشتند و در سال ۱۳۲۹ در دروران نخست وزیری منصور، جسد رضا‌شاه به تهران منتقل شد و در نزدیکی حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
==منابع==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۱

رضاشاه پهلوی
رضا پهلوی.jpg
تاجگذاری۴اردیبهشت ۱۳۰۵
نام کاملرضا میرپنج
لقب(ها)رضاقلدر-رضاخان
زادروز۱۲۵۶
زادگاهآلاشت مازندران
مرگ۱۳۲۳
محل مرگژوهانسبورگ-آفریقای جنوبی
آرامگاهتهران
همسرمریم سوادکوهی
همسرانتاج‌الملوک آیرملو
توران امیرسلیمانی
عصمت دولتشاهی
کاخسعدآباد
دودمانپهلوی
مادرنوش‌آفرین آیرملو
فرزندانمحمدرضا
دیناسلام

رضاشاه پهلوی، در سال ۱۲۵۶ خورشیدی در آلاشت مازندران به دنیا آمد. هیچ‌گاه پدرش را ندید و مادرش نوش‌آفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضاخان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده ابوالقاسم آیرملو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.[۱]

رضا در سن ۱۴ سالگی توسط صمصام از نفرات علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج (هنگ) سوادکوه شد. نقل است به قدری جثه کوچکی داشت که دیگران وی را سوار اسب می‌کردند. در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدین‌شاه قاجار کشته شد، فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارت‌خانه‌ها به تهران فراخوانده شد، که رضا‌خان مدتی‌ نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود. وی سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد.[۲]

رضاخان بعد از مدتی وکیل‌باشی گروهان شصت‌تیر می‌شود. در این دوره رضا‌خان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (همان شصت‌تیر) به رضا ماکسیم معروف شد.

رضا‌خان در جنگ‌های مختلف علیه‌ انقلابیون به ویژه ستارخان و باقرخان و انقلابیون تبریز شرکت داشت. وی مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد و به درجه‌ی یاوری (ستوانی) رسید. رضاخان در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی‌ آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.

در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب نهضت جنگل راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. همچنین قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان علیه استبداد و استعمار به دست او سرکوب شد. رضاخان به سبب شرکت فعال در این جنگ‌ها از احمدشاه شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد.

هنگامی که جریان مشروطیت در ایران در حال رشد و کنار زدن سلطنت قاجار بود و فضای روشنفکری و تجدد در ایران رو به گسترش می‌رفت، رضا‌خان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری سیدضیاالدین طباطبایی از وابستگان انگلیس، دست به کودتا زد. این کودتا توسط ژنرال ادموند آیرون‌ساید طراحی و هدایت شد. در این کودتا رضاخان با حمله به تهران تمامی روشنفکران،‌ نویسندگان و آزادی‌خواهان را دستگیر کرده و مقدمات سلطنت جدید خود را بجای سلطنت تضعیف شده‌ی قاجار آماده کرد.

شناسنامه رضا شاه
شناسنامه رضاشاه

در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان به عنوان پایه‌گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد.

با به تخت نشستن او تمامی آزادی‌هایی که در دوران مشروطه ایجاد شده بود از میان رفت و بسیاری دستگیر شده و به زندان‌ها روانه شدند. از جمله برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی، نسیم شمال محبوس گشتند.[۳]

رضاخان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴ هزار سند ملکی از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد.

در زمان رضاشاه، بزرگ‌ترین ارباب خود او بود. رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت.[۴] این مبلغ برای ایران آن زمان پول بسیار هنگفتی به حساب می‌آمد.

رضا‌شاه برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، و مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمین‌های حاصل‌خیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.[۵]

سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم چند خطی بریتانیا رضا‌شاه بدون کوچکترین مقاومت، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به پسرش محمدرضا شد و سه سال بعد در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت. جسد رضا‌شاه در مسجد الرفاعی مصر به امانت گذاشته شد و در اردیبهشت ۱۳۲۹ در دوره‌ی نخست وزیری منصور جسد رضا‌شاه از مصر به ایران منتقل شد و در نزدیکی حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

زندگی‌نامه رضا‌شاه

دوران کودکی و نوجوانی

شناسنامه رضا شاه
رضاشاه در حال نگهبانی جلوی سفارت هلند

رضا‌خان در روز ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در روستای آلاشت در مازندران به دنیا‌ آمد. پدرش عباسعلی داداش‌بیگ در حرفه‌ی سپاهی‌گری و در فوج سوادکوه بود. رضا هیچ‌گاه پدرش را ندید. بعد از مرگ پدرش، مادرِ رضا، نوش‌آفرین آیرملو به دلیل این که از مهاجران قفقاز بود و خانواده‌اش در تهران ساکن شده بودند، به تهران مهاجرت نمود. یکی دیگر از علل، این مهاجرت این بود که، مردم آلاشت با ازدواج غیر خودی مخالف بودند. بنابراین بعد از مرگ پدرِ رضا، سر ناسازگاری با مادر وی‌ گذاشتند که به ناچار به تهران مهاجرت کرد.

در راهِ این سفر نوزاد یعنی رضا به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و سیاه شد، مادر و سایر هم‌سفران فکرکردند که او مرده است. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در آخور چارپایان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جان بگیرد. این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کرده است.[۶]

ابوالقاسم آیرملو که دایی رضا‌ بود سرپرستی او و مادرش را به عهده گرفت، اما ابوالقاسم آیرملو به لحاظ مالی آدم نسبتاً فقیری بود، و نمی‌توانست رسیدگی زیادی به رضا و مادرش بکند.

رضا ۷ ساله بود که مادرش هم از دنیا رفت، او بارها در زمان سلطنت گفته بود که هرگز محبت پدر و مادر را ندیده‌ام. بعد از ابوالقاسم آیرملو، سرتیپ نصرالله‌خان آیرم زندگی آنان را اداره می‌کرد.[۷]

ورود به قزاق‌خانه

رضا‌شاه در سن ۱۴ سالگی توسط یکی از بستگانش وارد فوج سواد‌کوه شد، بعد از مرگ ناصرالدین‌شاه فوج سوادکوه برای مراقبت از سفارت‌خانه‌ها و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. رضا‌شاه در لباس قزاق، کار نگهبانی از سفارت آلمان و هلند در تهران را انجام می‌داد، سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد. پس از چندی وکیل‌باشی (گروهبان تا استوار) گروهان شصت‌تیر شد. در این دوره رضا‌شاه به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.

رضا‌شاه با شرکت در جنگ‌های مختلف مدارج ترقی را در قزاق‌خانه طی کرد به طوری که در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان رسید.

ضا شاه با لباس قزاق ها
رضاشاه با لباس قزاق‌ها

رضا‌شاه در این سمت علیه فرمانده‌ بریگارد قزاق، سرهنگ کلرژه کودتایی انجام داد. این کودتا به فرماندهی استارسلسکی، اجرا شد ولی عامل اجرا، رضا‌شاه بود. اجرای این کودتا با هماهنگی افسران انگلیسی و  توسط رضا‌شاه به کودتای اول رضا‌شاه نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه ( افسری که بلشویک‌ها پس از سقوط تزار به ایران فرستاده بودند) به روسیه بازگشت و معاونش استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.

«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاخان در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»[۸]  

تاج الملوک، که اولین ملکه‌ی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، درباره‌ی بی‌سوادی رضا‌شاه گفت: 

«پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».[۹]

نیروی قزاق

در تاریخ ایران از نیروی قزاق بسیار گفته‌اند، اما این نیرو چه نیرویی بود؟ از چه کسی فرمان می‌گرفت و مأموریتش چه بود؟

ناصرالدین‌شاه در سفر دوم خود به اروپا در سال ۱۸۷۸ تحت‌ تاثیر رژه قزاق‌های روسی و ظاهر آراسته آن‌ها از تزار خواست با فرستادن چند تن از افسران قزاق نیرویی شبیه به آن‌ها در ایران تشکیل دهد. روس‌ها که همیشه درصدد افزایش نفوذ خود در ایران بودند از این مسئله استقبال و افرادی را به ایران برای آموزش اعزام کردند.[۱۰]

 هرچند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بود و حقوق آن‌ها به صورت منظم پرداخت می‌شد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیم‌های خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا می‌کرد.  وظیفه‌ی اولیه‌ی قزاق‌ها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه (به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.[۱۱]

امین‌الدوله درخصوص وابستگی قزاق‌ها به شاه ایران می‌‌گوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدین‌شاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی»[۱۲]

تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضا‌شاه در این باره‌ می‌گوید:‌

«(قزاق‌خانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهم‌ترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچ‌وقت آن را فراموش نمی‌نماید».[۱۳]

ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده‌ نیروی زمینی محمدرضا پهلوی در این خصوص نوشته است:

«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاق‌های روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال می‌داشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاق‌خانه ایران دستور می‌گرفت!‌... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیین‌ها و فرامین (نیروی قزاق) به زبان روسی بود.

حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاق‌خانه و توسط یک افسر روس امضا می‌شد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ می‌گردید!‌».[۱۴]

رضا‌خان در یک چنین نیرویی رشد و ترقی پیدا کرد.

تبدیل رضا‌خان به رضاشاه

رضا‌شاه در دوره‌ی کارش در نیروی قزاق، مورد توجه دربار و فرماندهان روس قزاق قرار گرفت. به اسم ایجاد امنیت و سرکوب شورش نیروهای انقلابی را به شدت سرکوب می‌کرد، او در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و کلنل پسیان در همدان جنگیده‌ بود.

رضا شاه تاج گذاری
تاج‌گذاری رضاشاه

رضا‌شاه البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ با همین نیروهای آزادیبخش پرداخت.

با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و خروج افسران روسی از ایران، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بی‌صاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضا‌شاه و چند افسر روسی، به خدمت خود در آورد. ژنرال ادموند آیرون‌ساید، فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران،‌ رضا‌شاه را برای این کار در نظر گرفت او را توجیه و برای انجام مأموریت اعزام کرد.

آیرون‌ساید در خاطراتش نوشته:

«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».[۱۵]

به این ترتیب رضا‌شاه با پشتیبانی انگلیس دست به کودتا زد.

دکتر مصدق در این باره از رضا‌شاه نقل می‌کند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرون‌ساید مرا آورده است![۱۶]

محمدتقی بهار هم در خصوص نتیجه‌ی کودتا می‌نویسد:

«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه‌روشنفکران و طبقه تربیت‌شده مملکت را دستگیر ساختند».[۱۷]

با آن کودتا، سید‌ضیاء نخست‌وزیر شد و رضا‌شاه هم به مقام وزارت جنگ رسید.

از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آبان ۱۳۰۴ خورشیدی رضا‌شاه آخرین بقایای انقلاب مشروطه و بازمانده رهبران آن انقلاب را نابود کرد.

رضاشاه در آبان ۱۳۰۲ به نخست‌وزیری رسید؛ در حالی‌که هم‌زمان وزیر جنگ هم بود. به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف‌های ساختگی توسط نظامیان وابسته به خودش از شهرستان‌ها روانه تهران کرد. وی بخشی از نظامیان تهران را هم در باغشاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی به‌راه‌انداخت که در غیاب روزنامه‌های آزاد و مخالف، یکه‌تاز میدان شد. وی نهایتاً در مجلس شورای ملی (مجلس پنجم) خواهان خلع‌ید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.

بخشی از آن تلگراف‌ها را سپهبد عبدالله امیرطهماسبی گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرگ مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آن‌ها می‌توان دید.[۱۸]

و به این ترتیب، کار خلع‌ید از قاجاریه و انتقال سلطنت به رضا‌شاه، صورتی جدی به خود گرفت.

روز ۸ آبان ۱۳۰۴ مجلس به تحصن عوامل حکومتی واکنش نشان داد و اعلام جلسه فوری کرد.

در همین اوضاع و احوال، عوامل رضا‌شاه تلگراف‌هایی از شهرستانها به مجلس می‌فرستادند که ما ادارات دولتی را گرفته‌ایم و الآن هم داریم مسلح می‌شویم که بیاییم تهران و مجلس را بگیریم و قاجاریه را خلع کرده و شاه را عوض کنیم.

در این شرایط رئیس مجلس (حسین پیرنیا مؤتمن‌الملک) استعفا داد. تعدادی از وکلای مجلس که طرفدار تغییر سلطنت بودند، از رضا‌شاه هواخواهی می‌کردند. تعدادی از وکلای مجلس که از هواداران رضا‌شاه بودند، ماده‌ واحده‌ای برای تغییر سلطنت را تنظیم و امضاء کردند، این امضاء کنندگان ۷۷ نفر بودند که تماماً از نفرات رضا‌شاه بودند و در روز ۹ آبان در جلسه علنی مجلس با مدیریت سیدمحمد تدین تصویب شد.

مجلس رسیدگی به ماده واحده را ۲ ساعت به ظهر روز ۹ آبان شروع کرد. پس از رأی‌گیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضا‌شاه دادند. ۲ساعت به غروب مانده فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضا‌شاه تصویب شد.[۱۹]

این عمل که ماده‌ واحده را به رأی علنی گذاشتند، برخلاف آیین‌نامه‌‌های مجلس بود. چون مخالفان آن مشخص می‌شدند و خیلی‌ها نمی‌خواستند با رضا‌شاه سر این موضوع درگیر شوند. در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایه‌گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاج‌گذاری کرد و پادشاه ایران شد.

رضا‌شاه به روایت پسرش

پسر رضا‌شاه، محمدرضا پهلوی، درباره‌ی روابط پدرش با انگلیس‌ها و ژنرال ادموند آیرون‌ساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسی‌ها سرکار آوردند.[۲۰]

محمدرضا پهلوی دراین باره نوشته است:

«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود.انگلیسها می‌کوشیدند یک منطقه بی‌طرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا‌ماکسیم می‌خواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرون‌ساید نقل کرده‌اند: «رضا‌شاه تنها مردی است که می‌تواند ایران را نجات دهد». [۲۱]

محمدرضا پهلوی در ادامه نوشت:

«یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیس‌ها شهرت داشت».[۲۲]

رضا‌شاه و منابع نفت ایران

قرادادهای نفتی در زمان قاجار

ناصرالدین شاه، در سال ۱۸۷۲ میلادی (۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانی‌تبار به اسم «بارون جولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد به‌خصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود می‌دید.

تقربیا ۲۹سال بعد (در سال ۱۹۰۱) مظفرالدین شاه، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران به‌استثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روس‌ها محسوب می‌شد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایه‌‏دار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.

و حدود ۱۳سال بعد (سال۱۹۱۴) دولت انگلستان، طی معامله‌یی با «دارسی» به جای او، طرف‌حساب ایران شد. 

رضا‌شاه و قراردادهای نفتی

رضاشاه که با حمایت انگلیس بر سرکار آمده بود،‌ نمی‌توانست منافع انگلیس را نادیده بگیرد. در یک نمونه قراردادهای بین ایران و انگلیس را در بخاری انداخت و از بین برد.

مهدی‌قلی‌ هدایت (مخبرالسلطنه)، نخست‌وزیر وقت، نوشته است:

رضا شاه پهلوی
رضا شاه پهلوی

«شب ششم آذر (۱۳۱۱) تیمورتاش، دوسیه (پرونده)‌ نفت را به هیات وزیران آورد. شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته‌شد حاضر است.

زمستان است. بخاری می‌سوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری»![۲۳]

مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت انگلستان و ایران در این باره نوشت:

«در پرونده مزبور، همه نامه‌های متبادله بین وزیر دربار و شرکت (موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده‌کرده و بعضی از نامه‌های شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست داده‌اند.»[۲۴]

رضاشاه در اختلاف بین ایران و شرکت نفت انگلیس به نفع شرکت انگلیسی حکم کرد. «لرد کدمن»، رئیس انگلیسی هیأت‌مدیره شرکت نفت، بعدها در شرح خاطرات خود نوشت:

«رضاشاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و... پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حق‌الامتیاز را به ۴شلینگ در هر تن (۲شلینگ پایین‌تر از پیشنهاد دولت ایران) کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».[۲۵]

یکی از قراردادهای امضاء شده در دوران رضا‌شاه قرارداد ۱۹۳۳ بود. این قرارداد بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره‌ی رضاشاه، پس از الغای قرارداد دارسی منعقد شد.

رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و رجینالد هوار سفیر بریتانیا درایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد. در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه می‌داد. مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.

تقی‌زاده، امضاکننده همان قرارداد از جانب رضاشاه،‌ در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت:

«جالب این‌جاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشن‌ها گرفتند و به‌عنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بی‌خبر دادند!» [۲۶]

محمد مصدق در مجلس چهاردهم، در مورد قرارداد ۱۹۳۳ گفت:

«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت می‌شود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر می‌برد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار (لیره‌ای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند![۲۷]

مصدق در خصوص غارت نفت ایران، همچنین گفت:‌

 از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یک‌طرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بیلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسل‌های آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسل‌های آتیه هر قدر نفرین کنند کم کرده‌اند». [۲۸]

مصدق همچنین خاطرنشان کرد:

«هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».

«در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق می‌کند آن است که بعد از یک مدتی قائم‌مقام، صاحب امتیاز می‌شود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».

‌«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه‌آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته‌های مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن ‌در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».[۲۹]

سرکوب مبارزان توسط رضا‌شاه

رضا‌شاه در طول عمر خود چه زمانی که در مسند قدرت و چه زمانی که در قزاقخانه به عنوان یک افسر کار می‌کرد، ضربات سنگینی به نیروهای انقلابی زد. علیه نیروهای مشروطه جنگید. در حالی که کلنل محمدتقی‌خان پسیان با نیروی اشغالگر روس می‌جنگید، از پشت به او حمله کرد. با آغاز جنگ جهانی اول و لزوم خروج پایتخت از دسترس احتمالی نیروهای اشغالگر، کلنل نیز همراه با دولت موقت ملیون به غرب کشور رفت و فرماندهی نیروهای ژاندارم و قوای ملیون را به عهده گرفت. او از اولین مدافعان ایران در جریان جنگ جهانی اول بود که هنگام اشغال ایران در مقام فرماندهی قوای ملیون در برابر نیروی اشغالگر روس در همدان سنگر بست.

در بحبوحه جنگ جهانی اول در حالی که نیروهای ملی با اشغالگر مبارزه می‌کردند، رضا‌شاه خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحت‌امر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود

محمدتقی بهار درباره جنگ رضا‌شاه علیه کلنل پسیان نوشته است:‌

 «در اوقات جنگ بین‌الملل و اوان مهاجرت، رضا‌شاه را در همدان جزء دسته‌ی تیراندازان همدان می‌بینیم، که مصلای همدان را در دست دارند، و با ماژور محمدتقی‌خان صاحب‌ منصب ژاندارم در ۱۴ محرم ۱۳۳۴ در جنگ است و از آنجا شکست خورده بمرکز می‌آید و در مرکز کودتایی می‌کند».[۳۰]

درباره‌ی تخاصم و جنگ رضا‌شاه علیه مشروطه خواهان، نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» نوشته‌اند:

«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادی‌خواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آن‌ها و سیل قربانی سبب گردید». [۳۱]

احمدکسروی تاریخ‌نگار نامدار انقلاب مشروطه نیز به این واقعه تاریخی و حضور رضا‌شاه در حمله به آزادی‌خواهان تبریز و ستار خان سردار ملی انقلاب مشروطه  اشاره کرده و نوشته:

«از آن سو، دسته‌های قزاق چند شصت‌تیر مسلسل می‌داشتند که آن‌ها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخستین بار می‌بود که در ایران شصت‌تیر به کار می‌رفت. از چیزهای شنیدنی آن‌که فرمانده این شصت‌تیر‌ها، رضا‌شاه سوادکوهی می بود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».[۳۲]

رضا‌شاه در سرکوب جنبش‌های مردمی قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان در خراسان را سرکوب کرد و خود وی را هم اعدام کرد. قیام جنگل را سرکوب کرد. قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، قیام و مقاومت میرزامحمد برازجانی و ناصردیوان کازرونی و چاکوتاهی‌ها در جنوب و بسیاری قیام‌های کوچک‌تر محلی در مناطق دیگر ایران را سرکوب کرد و انقلابیون را از دم تیغ گذراند. حتی نهادها و انجمن‌های اجتماعی بازمانده از انقلاب مشروطه در اصفهان و مشهد و تهران و کرمانشاه و... را هم سرکوب و از بین برد.

برخورد رضا‌شاه با روشنفکران

رضاشاه میرپنج
رضاشاه میرپنج

رضاشاه در دوران سلطنتش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت. یا مانند سید حسن مدرس در تبعید در کاشمر خفه نمود.

رضاشاه یک تیم ترور حرفه‌یی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت سرتیپ «محمد درگاهی» و عواملش به‌اضافه یک پزشک آدمکش یعنی پزشک احمدی که زیر چتر حمایتی دادگستری، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. 

یکی از کارهای رضاشاه، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله(وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیله‌ای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود.

اولین رئیس شهربانی محبوب رضا‌شاه، سرتیپ محمد درگاهی بود. کسی که مامورانش، میرزاده عشقی، شاعر آزاده و روزنامه‌نگار میهن‌پرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است.

از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار زاهدی،‌ سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را می‌توان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا!

شهربانی رضاشاه، یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت وی محسوب می‌شد. سلسله‌ای از قتل‌های زنجیره‌ای توسط همین گروه، در سال‌های دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را به‌طور کامل قفل کرده بود.

برخی قربانیان سیاسی دیکتاتوری رضا‌شاه عبارتند از:

  •  سید حسن مدرس، نماینده مجلس، رئیس فراکسیون اقلیت، عضو دولت موقت ملیون در جنگ جهانی اول و از مخالفان برجسته دیکتاتوری رضا‌شاه که ابتدا به زندان خواف و کاشمر تبعید و سال ۱۳۱۶ در همانجا توسط مأموران رضاشاه به‌قتل رسید. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» چگونگی به‌قتل رساندن وی را توضیح داده است.
  • فرخی یزدی شاعر آزاده، مبارز و روزنامه‌نگار نامدار عصر مشروطه نیز یکی دیگر از قربانیان قتل‌های زنجیره‌یی رضاشاه است که سال ۱۳۱۸ در زندان قصر تهران توسط عوامل رضاشاه به‌قتل رسید و صدای آزادیخواهی‌اش خاموش شد.
  • نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربه‌نیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره نسیم شمال نوشته است: 

«او را به تیمارستان «شهر نو» که در آن زمان دارالمجانین می‌گفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگ‌ترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».[۳۳]

در مورد قتل نسیم شمال یکی از همکارانش به نام حسین نعیمی ذاکر می‌گوید:

«از شهربانی، به من(حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که نسیم شمال فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به مسگرآباد برده و بدون این‌که کسی بفهمد دفن کردم. تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کرده‌اند.»

  • یکی دیگر از قربانیان رضاشاه، دکتر تقی ارانی دانشمند و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و به‌قتل رسانده شد به‌طوری‌که حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد![۳۴]

رفتار رضاشاه با دوستان خود

رضا‌شاه البته فقط دشمنان خودش را نمی‌کشت، او حتی دوستان و نزدیکان خودش را هم با کوچکترین شک و گمانی نابود می‌کرد؛عبدالحسین تیمور تاش، وزیر دربار رضاشاه و بسیاری مثل او هم طعمه آدمکشی رضاشاه شدند.

بسیاری از رقبا و مخالفان وی زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان علاوه بر عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی را می‌توان دید. برخی از وزرا و نزدیکان وی نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند

بعد از رضا‌شاه هم هیچ‌کدام از افراد گروهی که در زمان رضاشاه، دست به ترور می‌زدند، محکوم نشدند. از آن بدتر این‌که محمدرضا شاه ترتیب عفو تمامی آن‌ها را داد. شاه حتی به سرپاس مختاری آدمکش، پس از آزادی از زندان،‌ یک میلیون ریال هم پاداش داد.[۳۵]

رضاخان میرپنج
رضاخان میرپنج

نسل‌کشی عشایر ایران به‌دست رضاشاه 

از نظر ترور و خفقان،‌ وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهن‌پرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سال‌های ۱۳۲۸‌ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب‌ بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایت‌های رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. 

آزادی‌های اجتماعی و سیاسی در زمان رضا‌شاه

در زمان رضا‌شاه تمام دستاورد‌های انقلاب مشروطه توسط وی از بین رفت، آزادی‌خواهان و روشنفکران نابود شدند. در صحن مجلس شورای ملی رضا‌شاه حتی به مخالفان سیاسی‌اش فیزیکی حمله می‌کرد و آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد.

کوچکترین مخالفت را با شدیدترین شیوه سرکوب می‌کرد، بیش از ۱۵۰۰ تن از مردم مشهد در مسجد گوهر شاد را قتل‌عام و مجروح ساخت، به این دلیل که به بخشنامه‌ی اجباری شدن کلاه‌فرنگی برای ایرانیان (کلاه‌شاپوی فرانسوی) و اقدامات رضاشاه علیه حجاب (شش ماه پیش از کشف حجاب رسمی)، معترض بودند.

خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی

در زمان رضا‌شاه شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها می‌توانست برنامه‌های فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی می‌گرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی می‌کردند!

در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده، آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده می‌شود طبق درخواست ثبت‌شده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر! 

مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی

برگه اجازه خرید رادیو در زمان رضا شاه
برگه اجازه خرید رادیو در زمان رضاشاه

در زمان رضاشاه مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و به‌ اصطلاح پاسپورت می‌گرفتند، عینا مشابه سفر به خارج از کشور، وسط راه هم در مناطق گلوگاهی پست‌هایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را چک می‌کردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.

روزنامه‌ ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یک‌ماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:

آگهی از طرف اداره کل شهربانی!

برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم می‌توانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاس‌های جاده‌یی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.[۳۶]

داستان ساخت راه‌آهن در ایران

راه‌آهن ایران، یکی از پروژه‌هایی است که در زمان رضا‌شاه شروع شد، این پروژه را یکی‌ از موفقیت‌های رضا‌شاه می‌دانند و آن را نشان میهن‌ دوستی او می دانند. اما ماجرای این راه‌‌آهن و ساخت آن چیست؟

نقش راه‌‌آهن در کشورهای سرمایه‌داری

راه آهن زیر ساخت بنیادین تولید در کشورهای سرمایه‌داری بود. زیرساخت‌های تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغال‌سنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راه‌های ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف می‌شد. البته دوام و بقای زیرساخت‌های راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغال‌سنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهم‌تر یعنی: راه‌آهن و تلگراف! سرمایه‌داری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل یعنی کشور استعمارگر، در نطفه خفه می‌شد.

به بیان دیگر، شبکه راه‌آهن و تلگراف در واقع سلسله‌اعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا می‌کرد و بدون توجه به مرز‌های ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمین‌های تحت‌الحمایه و مستعمره به‌وجود می‌آورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند. 

استعمارگران بیش از آن‌که برای شهروندان خود راه‌آهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راه‌آهن می‌کشیدند.

نسبت سرعت رشد سرمایه مالی و راه‌آهن

بنا‌ به اطلاعات سال‌نامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راه‌آهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایه‌داری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه‌ راه‌های آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمه‌مستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است.

احداث ۲۰۰هزار کیلومتر راه‌آهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰میلیارد مارک سرمایه‌گذاری جدید با شرایط بسیار پر صرفه و با دریافت سفارش‌های پرسود برای کارخانه‌های فولادسازی و غیره بوده است.[۳۷]

آمار و ارقام نشان می‌دهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آن که برای خودشان راه‌آهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راه‌آهن در مستعمرات‌شان بوده‌اند، تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی و جابجایی‌های نظامی لازم در شرایط ضروری را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند. 

اهمیت راه‌آهن برای قدرت‌ها

یک عامل دیگر در ساخت راه‌آهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آن‌ها بود؛ مانند راه‌آهن قسطنطنیه ـ بغداد برای آلمانها یا راه‌آهن ایران برای بریتانیا.

در چنین دستگاهی بود که انگلیس‌ها تلاش می‌کردند از طریق راه‌آهنی که با پول مردم ایران ایجاد گردد، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راه‌آهن بصره ـ بغداد ـ خانقین، به دریای خزر یعنی مرز‌ جنوبی رقیبشان روسیه برسانند.

احمدشاه، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاشاه اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگی‌نامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.[۳۸]

سندی از وزارت‌خارجه بریتانیا 

لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم در مورد نیاز بریتانیا به راه‌آهن در ایران، در همان زمان نوشته:

«از سال‌های ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راه‌آهن در ایران بوده است».[۳۹]

نیاز انگلستان به راه‌آهن برای دسترسی سریع آن‌ها از بنادر خلیج‌فارس به سواحل دریای خزر و مرز‌های جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح راه‌آهن شمالی‌جنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود.

طراحان ساخت راه‌آهن ایران

ساختن راه‌آهن شمالی - جنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و ۱۲سال طول کشید. در حالی‌که نقشه آن راه‌آهن، سال‌ها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضا‌شاه، طرح آن، همراه با نقشه‌مسیرش در کتابی به اسم «سیاست انگلیس در ایران» توسط یک دیپلمات هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود.

این سند که اکنون نیز در کتابخانه سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت می‌کند که طرح راه‌آهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است.  

سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راه‌آهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سال‌ها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس عطایی که سال‌های ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل می‌کرده، به دست‌آورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به‌عنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آن‌چنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳تیر ۱۳۲۴ا ین مورد را افشا کرد.[۴۰]

طرح راه‌آهن شمالی‌-جنوبی

راه‌آهن شمالی‌ - جنوبی به‌قول روزنامه‌های همان روزگار، تنها راه‌آهنی بود که هیچ‌یک از قطب‌های جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمی‌کرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگی‌اش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود.

دکتر مصدق از مخالفان جدی طرح راه‌آهن شمالی‌-جنوبی رضاشاه بود، وی در خاطرات خود نوشته است:

«گفتم هر کس به این لایحه(احداث راه‌آهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاشاه)‌ را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راه‌آهنی که ترانزیت بین‌المللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست».[۴۱]

مصدق در جای دیگر گفت:

«هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت. با این‌که همگان به سودمندی راه‌آهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع... ناشی از نفوذ انگلیسی‌ها بر دستگاه سیاست‌گذاری رضاشاه بود».[۴۲]

رضاشاه، راه‌آهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و با پول مردم ایران احداث کرد و به حرف مخالفین احداث راه‌آهن گوش نکرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد و گفت:‌

«اگر راه‌آهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مال‌التجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده می‌شود... کاملا برخلاف مصالح مملکت است... امروز می‌خواهید ۳۰میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید».[۴۳]

دکتر مصدق مجدداً سال ۱۳۲۴ و به‌ مناسبتی در مجلس، حرف‌های خود پیش از تأسیس راه‌آهن را یادآوری کرد و گفت:

«همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بوده‌اند می‌دانند که من صحبت کرده‌ام. به‌خاطرشان می‌آید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راه‌آهن... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مال‌التجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳روزه آن‌ها را ببرند هندوستان. ولی... این عملی نشد و من می‌دانستم که این خرجی که می‌شود برخلاف مصالح مملکت است».[۴۴]

حرف‌های مصدق توسط کارشناسان تأیید شد اما مصدق نتوانست جلوی اجرای این طرح پر خرج و مخارج را بگیرد. آناتول تریتسکی در خصوص راه‌آهن ایران نوشت:‌

«ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود... تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین... بگذرد».[۴۵]

مهدی‌قلی هدایت(مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است:

«دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند».[۴۶]

در زمینه‌ی مخارج احداث این راه‌آهن مصدق خاطرنشان کرده بود:

«از روز شروع ساختمان (راه‌آهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید... و چنان‌چه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانه‌های قند هم می‌توانستند خط راه‌آهن بین‌المللی را احداث کنند که باز عرض می‌کنم هر چه کرده‌اند خیانت است و خیانت». 

یک مقایسه آماری از زبان مصدق

مقایسه آمار دخل و خرج راه‌آهن در همان سال‌ها، نشان‌دهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضاشاه، مأمور به انجام آن بود.

دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را به‌روشنی توضیح داده و نوشته است:

«در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بین‌المللی دارد ما را به بهشت می‌برد، و راهی که به‌منظور سوق‌الجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!

و علت بدبختی‌های ما هم در جنگ بین‌الملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راه‌آهن ایران عاید می‌شود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینه‌های اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیات‌دهندگان گذارده شود.

ساختن راه‌آهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز این‌که می‌خواستند از آن استفاده سوق‌الجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت می‌برد، (دوباره)‌ وارد انگلیس کند!...».

ثروت رضا‌شاه

رضا‌شاه که به قول پسرش محمدرضا یک قزاق ساده و فقیر بود و هیچ ثروتی نداشت، ولی به بزرگترین ثروتمند ایران تبدیل شد.

رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه‌نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده‌است. بیشتر این زمین‌ها در منطقه اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[۴۷]

در همان اوایل سال ۱۹۳۲-۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همه خانواده‌ها را روانه زندان می‌کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بی‌درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».[۴۸]

روزنامه‌ی فرانسوی اومانیته در تیتر کاریکاتوری نوشت:‌ «باز هم گربه مازندران را بلعید». این روزنامه در ۴ مارس ۱۹۳۷ رضاشاه را به‌صورت گربه‌یی در حال بلعیدن مازندران نشان می‌داد.[۴۹]

روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است:

«سپرده رضا‌شاه در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده می‌شود!».[۵۰]

گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابل‌توجه است که در گزارش شهرداری تهران آمده بود:

«سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».[۵۱]

حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است:

«رضاخان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».[۵۲]

رضا‌شاه تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آن‌ها می‌گرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد. روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضا‌شاه نوشت:

«اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شده‌اند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداخته‌اند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ به‌واسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و می‌خوابد».[۵۳]

«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای‌ ملی با اشاره به برداشت‌های غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمی‌دانیم چطور خرج شده؟!». حسین مکی از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که:

«رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».[۵۴]

منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخست‌وزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقم‌های دیگری نقل کرده است. وی گفته است:

«هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است».[۵۵]

رضا‌شاه همچنین اموال و املاک امیر عشایر خلخالی، اقبال السلطنه ماکویی، سردار معزز بجنوردی و خوانین بختیاری را به زور تصرف کرد و املاکی به وسعت سرزمین بلژیک به نفع خود و خانواده اش را گرفت.

پایان حکومت رضا‌شاه

رضاشاه در تعادل‌قوای جدید جهانی مرتکب یک اشتباه در برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم هیتلری گرایش پیدا کرد. همین امر موجب شد که مورد غضب انگلستان قرار گیرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.

سفارت انگلیس در شهریور ۱۳۲۰ در یک تلگراف آمرانه به رضا‌شاه ابلاغ کرد که از سلطنت کنار برود. متن تلگراف به این شرح است:

رضا شاه زمانی که در تبعید بسر میبرد
رضاشاه زمانی که در تبعید بسر میبرد

«اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد».

سرکلارمونت اسکراین مأمور تبعید رضا‌شاه می‌نویسد:

«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه می‌گفت: شما می‌گویید که به ایران به‌عنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (در این صورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع می‌ساختید من می‌توانستم تمام راه‌آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم».[۵۶]

وقتی که رضا‌شاه به قدرت رسید، آخوندهای مطرح آن دوره از رضا‌شاه و سلطنتش حمایت کردند، از جمله ابوالقاسم کاشانی.

رضا‌شاه رابطه نزدیکی با عبدالکریم حائری یزدی بزرگترین مرجع تقلید آن زمان داشت.

رضا‌شاه، نمونه‌ای سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.

در سال‌هایی که کشور عرصه‌ی تاخت‌وتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکل‌های سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانه‌ی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سال‌ها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریه‌های مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. پیترآوری استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است:

«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت رضاشاه کاملاً سلب شده بود. در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجسته‌ای چون صادق هدایت، محمدمسعود، صادق چوبک، جلال آل احمد و بزرگ علوی درخشیدند.»

در همین سال‌ها و تا سال ۱۳۲۶، حدود ۵۰۰ روزنامه و مجله گوناگون به چاپ می‌رسید. جلال آل احمد می‌گوید:

«با سال ۱۳۲۰، که بندها می‌گسلد مردمی که از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هرچه گفتنی است بیرون می‌ریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعه‌ای که هرزتر فحش می‌دهد تا سال ۲۴ نمونه بارز این شتاب در گفتن و هر چه بدتر گفتن است.»[۵۷]

روزنامه‌های تهران در فردای اخراج رضاشاه

بعد از اخراج رضاشاه بغض مردم باز شد. نگاهی به برخی رروزنامه‌های تهران در فردای اخراج رضاشاه از ایران فضای آن زمان را به خوبی نشان می‌دهد.

  • سرمقاله اطلاعات، سناتور عباس مسعودی ۲۹شهریور ۱۳۲۰: «می‌گویم امروز آزاد شدیم... از امروز هر ایرانی می‌تواند با اطمینان خاطر خانه‌اش را آباد کند، بازرگان ایرانی می‌تواند با راحتی به کاسبی‌اش بپردازد و استاد ایرانی می‌تواند بی‌دغدغه به شاگردهایش درس بدهد. از امروز آزادیخواهی گناه نیست»!
  • روزنامه‌ ایران ۳۰شهریور ۱۳۲۰: «ورق برگشت! امروز... نسیم آزادی وزیدن گرفته، حق و عدالت در حیات ما بنای جلوه‌گری نهاده».
  • روزنامه‌ ایران ۳۱شهریور ۱۳۲۰: «این روزها... به هرجا پا می‌نهید... از آزادی و دموکراسی حقیقی صحبت می‌کنند در دلها جشن آزادی برپاست و... به هم شادباش می‌گویند... اینک می‌توانیم آزادانه دردهای خود را به یکدیگر بگوییم... راستی مگر زندگی به جز آزادی چیز دیگری هم هست»؟
  • روزنامه‌ ایران شماره ۶۶۸۱: «این چند روزه خوشوقتی مردم از رسیدن به آزادی و اعاده رژیم حقیقی مشروطه به حدی است که احتیاج به گفتار زیاد در اطراف آن نمی‌باشد».
  • روزنامه اطلاعات ۳مهر ۱۳۲۰: «آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و... غصب اموال و املاک... و داد(رسی) افراد و حبس و شکنجه مظلومین و خفه‌کردن بی‌گناهان در گوشه زندانها در محکمه عدالت... شاه سابق که مملکت را این‌طور پریشان و بی‌چاره ساخته، رهسپار بلاد خارجه شود»؟
  • روزنامه تجدد ۳مهر ۱۳۲۰: «شاه سابق کجا می‌رود؟ محاکمه مسببین بدبختی کشور چه شد»؟
  • روزنامه‌ ایران ۴دی ۱۳۲۰: «اگر سانسور در ایران برقرار نبود مردم می‌توانستند به شاه سابق بگویند:

ای شاه! چرا خانه و مزرعه ما را به‌زور می‌گیری؟

چرا قانون اساسی کشور را زیرپا می‌گذاری؟

چرا اساس مشروطیت را برهم می‌زنی؟

چرا وزرا را به میل خود می‌بری و می‌آوری و زندانی می‌کنی و می‌کشی؟

چرا مردم بی‌گناه را به جرم وطن‌خواهی و ایمان به آزادی... می‌زنی؟ می‌بندی؟ و به زندان می‌افکنی و زجر می‌دهی و به دیار نیستی می‌فرستی؟

و چنین بود سیمای واقعی «اعلیحضرت رضاشاه کبیر! بنیان‌گذار ایران نوین!».[۵۸]

پایان رضا‌شاه

رضا‌شاه سرانجام پس از دومین سکته‌ی قلبی در ژوهانسبورگ در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ درگذشت. جسد او را در مسجد رفاعی مصر به امانت گذاشتند و در سال ۱۳۲۹ در دروران نخست وزیری منصور، جسد رضا‌شاه به تهران منتقل شد و در نزدیکی حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

منابع

  1. محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران
  2. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
  3. تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵
  4. حسین مکی تاریخ ۲۰ ساله ، جلد ۸ صفحه ۹۱  به نقل از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی
  5. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، صص. ۱۷۱–۱۷۲
  6. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
  7. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
  8. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲
  9. فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲
  10. کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، نوشته‌ی استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا بابایی، ص ۱۰۱
  11. دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲
  12. دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳
  13. کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵
  14. تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵
  15. خاطرات سری آیرون‌ساید ـ به‌نقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹
  16. کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶
  17. بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵
  18. کتاب شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، سپهبد عبدالله امیرطهماسبی
  19. کتاب عبدالله امیرطهماسبی ص ۲۷۳
  20. کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی
  21. کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه
  22. کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه ص ۲۱
  23. کتاب «خاطرات و خطرات» ، مهدی‌قلی هدایت(مخبرالسلطنه)
  24. کتاب۵۰سال نفت ایران، مصطفی فاتح
  25. ایرج ذوقی، اقتصاد سیاسی نفت و مسائل نفت ایران، پاژنگ، ۱۳۷۵
  26. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲ 
  27. بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده
  28. بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲
  29. بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده
  30. کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران - محمدتقی بهار
  31. کتاب تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه تیمسار اویسی- صفحه ۳۸
  32. کتاب انقلاب مشروطه - نوشته‌ی احمد کسروی - ص ۸۲۵
  33. کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱
  34. روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲ 
  35. مجله خواندنی‌ها مورخ ۲۸فردر وین ۱۳۲۷
  36. گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳
  37. منبع: امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه‌داری لنین ص ۱۳۵ و ۱۳۶
  38. حسین مکی،‌کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵
  39. کتاب «ایران و قضیه ایران» نوشته‌ی لردکرزن وزیر خارجه‌ی بریتانیا
  40. کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵ – ۲۶
  41. خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص۳۵۰ و ۳۵۱
  42. ایرج افشار، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، چاپ پنجم، انتشارات محمدعلی علمی ص ۳۵۱ به بعد
  43. نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶
  44. کتاب سیاست موازنه منفی ج ۲ ص ۸۵ نطق مصدق در مجلس منبع:‌ کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶ 
  45. آناتول تریتسکی، کتاب تاریخچه راه‌آهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶، تهران ص ۲
  46. مهدی قلی هدایت، خاطرات و مخاطرات، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۴۴، ص۳۲۲ 
  47. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن،
  48. Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.
  49. محمود پورشالچی، قزاق، بر اساس اسناد وزارت‌خارجه فرانسه
  50. کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲
  51. گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱
  52. حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵
  53. گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴
  54. کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱
  55. کتاب «رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین» نوشته‌ی پژوهشگر مسائل ایران «استفانی کرونین»
  56. کتاب «شترها باید بروند»
  57. جلال آل احمد نویسنده‌ای پرشور، نویسنده‌آی مبارز
  58. گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۸ تا ۱۲۲