رضاشاه پهلوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{وابسته|پادشاهی رضاشاه پهلوی}}
 
{{جعبه اطلاعات پادشاهان
{{جعبه اطلاعات پادشاهان
|نام_شخص            = [[پرونده:Shir & Khorshid1.svg|40px]] رضاشاه پهلوی [[پرونده:Shir & Khorshid1.svg|40px]]
|نام_شخص            = رضاشاه پهلوی  
|نام_تصویر          =Reza shah uniform.jpg
|نام_تصویر          =رضا شاه وپهلوی
|عرض_تصویر          = 230px
|عرض_تصویر          = 230px
|زیرنویس تصویر      =
|زیرنویس تصویر      =

نسخهٔ ‏۱۴ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۶

رضاشاه پهلوی
جای حکومت ایران
دودمان پهلوی
تاجگذاری ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی
تهران، کاخ گلستان
زادروز ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی
ایران، مازندران، سوادکوه، آلاشت
پایان حکومت ۳ شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی
درگذشت ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی (۶۶ سال)
آفریقای جنوبی، ژوهانسبورگ
نام پدر عباس‌علی داداش‌بیگ
شاهنشاه پیشین احمدشاه قاجار
شاهنشاه پسین محمدرضاشاه
دین اسلام، شیعه دوازده امامی
همسران مریم سوادکوهی، تاج‌الملوک آیرملو، توران امیرسلیمانی، عصمت دولتشاهی
فرزندان همدم‌السلطنه، شمس، اشرف، محمدرضا، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا
وزیران سرشناس محمدعلی فروغی، حسن مستوفی، مهدی‌قلی هدایت، محمود جم، احمد متین دفتری، رجبعلی منصور

رضاشاه پهلوی (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه، مازندران – درگذشتهٔ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) وی پسر عباسعلی ، معروف به “داداش بیگ” افسر قزاق از ایل پالانی ، در ‌‌۲۴ ‌اسفند ماه سال ۱۲۵۵ هـ.ش. در قریه “آلاشت” از توابع سواد کوه مازندران به‌ ‌دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، داداش بیگ درگذشت و مادر - که از‌ ‌مهاجران گرجستان بود - به دنبال درگیری و اختلاف خانوادگی، به همراه‌ ‌نوزادش به تهران رفت و در خانه برادر خود ساکن شد. رضا دوران کودکی و‌ ‌نوجوانی خود را زیر نظر دایی‌اش - که خیاط قزاقخانه بود - سپری کرد و به‌ ‌توصیه و وساطت او ،‌در سن چهارده ، پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به‌ ‌عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید.‌‌[۱]

اسامی مختلف رضاشاه

رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل مختلف به نام‌هائی چند خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود "رضا سوادکوهی" نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به "رضاخان" و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به "رضاخان میرپنج" شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دست‌گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا او را "سردار سپه" می‌خواندند. پس از رسیدن به سلطنت و انتخاب نام خانوادگی پهلوی به "رضاشاه پهلوی" شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب "کبیر" داده شد و از آن پس هوادارانش او را "رضاشاه کبیر" می‌خوانند.[۲]

مناصب مختلف رضاشاه در بریگارد قزاق

نخستین منصب رضا در قزاقخانه،‌ ‌سمت وکیل باشی “گروهان شصت تیر” بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به‌ ‌‌”رضا خان شصت تیر” شهرت یافت. او در این زمان، به رسم جاهل‌ها و‌ ‌بزن‌بهادرها ، با بستن گذرها، قمه‌کشی می‌کرد و به خودنمایی می‌پرداخت.‌ ‌توانایی و تنومندی جسمانی و سخت‌گیری و تحمل شدائد در انجام ماموریت‌های‌ ‌نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران‌ ‌متمایز کرد. از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما - که ازشاهزادگان بنام و‌ ‌قدرتمند قاجاری بود‌- به او توجه تمام نشان داد و مسئولیت اسلحه جدیدش -‌ ‌مسلسل ماکسیم - را به او سپرد. از این رو ، رضا خان در میان خانواده‌ ‌فرمانفرما، “رضا ماکسیمی” نیز نام گرفت. پس از این، رضا خان به مرور مراتب‌ ‌ترقی را طی کرد و در انجام ماموریت‌های مختلف، همچون سرکوب نهضت‌ ‌آزادی‌خواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.‌ ‌زندگی رضا خان تا میانسالی در بی‌سواد ی گذشت و حتی پس از آن که خواندن‌ ‌آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات فاحش می‌شد. رضا خان ترقی‌ ‌خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نظامی و قساوت و‌ ‌بی‌رحمی خود بود؛ ‌اما از معلومات شایان و تفکر نظامی چندان بهره‌ای‌ ‌نداشت. با این همه ، به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفت و‌ ‌سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام “ادموند ایرونساید” ضمن دیدار و‌ ‌گفتگویی که با او داشت، وی را شایسته اجرای طرح کودتایی یافت که نافع‌ ‌کشورش در ایران و شبه قاره هند را تامین می‌کرد.‌[۱]

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

در اولین ساعات سپیده دم ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان همراه با نظامیان قزاق تحت فرمانش از قزوین وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتری‌ها، وزارتخانه‌‌ها، پست‌خانه‌‌ها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاریخی آمده این عملیات کودتایی بود که سفارت انگلستان هدایت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامی کودتا و سیدضیاءالدین طباطبایی ـ مدیر روزنامه رعد ـ عامل سیاسی آن بود. ورود نیروهای تحت امر رضاخان به تهران، در حقیقت نقطه شروع رویدادهایی بود که به فروپاشی سلسله ۱۲۵ساله قاجار منتهی شد. قزاق‌ها با ورود خود به تهران دروازه‌های شهر را بستند و سفارتخانه‌ها را به محاصره خود درآوردند تا کسی به این مکان‌ها پناهنده نشود. سپس تمامی تلفن‌ها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، [۳]

‌رضا خان بعدها نزد‌ ‌بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسی‌ها او را سرکار آوردند‌؛ اما او‌ ‌انگیزه‌اش را از اقدام به کودتا، ‌وطن‌خواهی خود قلمداد کرد. رضا خان در اعلامیه مشهوری که‌ ‌با عنوان “حکم می‌کنم” منتشر کرد،،‌خود را رئیس کل قوا خواند و پس از‌ ‌اندکی، از سوی “ احمد شاه قاجار” با لقب “ سردار سپه” به بالاترین درجه‌ ‌نظامی (سردار سپهی) دست یافت.‌‌[۱]

وزیر جنگ بعد از کودتا و سرکوب مخالفین

رضا خان سردار سپه در کابینه کودتا به‌ ‌نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی - عامل انگلیسی‌ها - ‌عهده‌دار پست‌‌ ‌وزارت جنگ شد و این منصب را در دولت‌های دیگر نیز در قبضه قدرت خود گرفت،‌ ‌و با ادغام یگان‌های متفرق نظامی قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور‌ ‌از این طریق، زمینه‌ نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور‌ ‌فراهم ساخت.‌ ‌

این جریان موجب اعتراض جناح اقلیت مجلس و برخی از‌ ‌روزنامه‌نگاران شد؛ اما مخالفت اقلیت مجلس (بویژه شهید مدرس) به جایی‌ ‌نرسید و قتل و ضرب و شتم و تهدید کسانی همچون “میرزاده عشقی” ، شاعر جوان‌ ‌، “حسین صبا” مدیر روزنامه ستاره ، “ملک‌الشعرای بهار” نماینده مجلس ،‌‌ ‌تقریبا صدای معترضان را خاموش کرد. سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ‌ ‌و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از‌ ‌میان برداشت تا در آینده نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. در این‌ ‌اوضاع و احوال، تصمیم احمد شاه برای رفتن به فرنگ، زمینه ریاست وزرایی‌‌ ‌سردار سپه را آماده کرد (آبان ۱۳۰۲‌‌. )[۱]

نخست وزیری رضاشاه

هنگامي كه مشيرالدوله از سوي احمدشاه قاجار به نخست وزيري منصوب گرديد، رضاخان با سمت وزارت جنگ در هيئت دولت حضور يافت. پس از چندي، رضاخان كه در پي فرصتي براي قدرت بيشتر و جولان در كشور بود، نخست وزير را تهديد كرد و موجبات ترس و سپس استعفاي او را پديد آورد. از آن سو، طرفداران سردار سپه نيز با غوغا سالاري در مطبوعات، رضاخان را بهترين گزينه براي رياست دولت معرفي كردند به طوري كه به خود احمد شاه نيز فهمانده شد كه فعلاً مرد ميدان ايران، فقط سردار سپه است. مشيرالدوله نيز مي‏دانست اگر شاه به اروپا برود، او قادر به كنار آمدن با سردار سپه و طرفداران او نخواهد بود. لذا در اواخر مهرماه نزد احمد شاه رفت و به هر ترتيب كه بود، او را راضي ساخت تا استعفايش را بپذيرد. شاه ناگزير تن بدين كار داد و با وجود مخالفت آيت‏اللَّه سيدحسن مدرس و ياران او، در تاريخ سوم آبان 1302 ش سردار سپه را به عنوان رييس الوزرا معرفي و منصوب كرد و پس از يك هفته، خود، راهي اروپا شد و رضاخان را يكه‏ تاز ميدان نمود.با خروج احمد شاه از ايران، رضاخان همه كاره كشور شد و از آن پس، مقدمات تغيير نظام حكومتي را در سر پروراند. احمدشاه‏ در حالي كه كشور را ترك مي‏گفت كه نمي‏دانست بازگشتي برايش متصور نيست و در اين سفر، تاج و تختش را از دست خواهد داد و رضا مير پنج حكومتي ديگر بنيان خواهد نهاد.[۴]

در غیاب احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان همچون ملک‌‍‌الشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد.[۵]

در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریباً اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.

تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق به دست آورد. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.[۶]

پادشاهی رضاشاه

با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب می‌شدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیت‌الله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطق‌های پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. [۵]

سرکوب قیامها توسط رضاشاه

نهضت جنگل به رهبری طلبه ای به نام میرزا کوچک خان نخستین جریان مقاومت مسلحانه در دوران معاصر بود که با استراتژی بهره گیری از تحولات بیرون از مرزها ( فرصت فروپاشی امپراطوری روسیه تزاری ) در بستر ضعف حکومت مرکزی و با هویت اسلامی شکل گرفت . این جریان که در پی نابسامان های پس از مشروطه و در زمان جنگ جهانی اول آغاز شد ، در دوران پس از کودتای 1299 نیز ادامه یافت و سرانجام توسط رضاخان سرکوب شد . [۷]

سرکوب ایلات و عشایر

نیروهای رضاشاه پهلوی با زور، پاره­ کردن و سوزاندن چادرسیاه ایلات و کتک‌زدن افراد خانواده‌ها، عشایر را مجبور به اسکان کردند. در برخی موارد عشایر از ترس قزاق­‌ها پارچه‌های سفید کتانی روی چادرسیاه خود می‌کشیدند تا برای چند روزی هم که شده از شر آن‌ها در امان بمانند. این کار موقتی بود و مأموران اسکان دست بردار نبود؛ تا این‌که همه طوایف را در مکان­‌هایی مشخص یک‌جانشین کردند. با کوتاه کردن دست عشایر از مراتع و چراگاه­‌های مختلف در ییلاق و قشلاق، بسیاری از احشام آن‌ها تلف شدند. در این راستا، حکومت رضاشاه با به‌کار بردن شیوه­‌های خشن، نظامی و بسیج‌شدن دستگاه‌های اداری اجرایی و نظامی انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر، این سیاست در نهایت با موفقیت نسبی اجرا شد.[۸]

دوران دیکتاتوری رضاشاه

بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته‌است.

اولین نشانه‌های تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و استعفا کرد. و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.

آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده می‌شوند. برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود.

مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.

در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی (مانند گروه ۵۳ نفر) که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.[۵]

گروه ۵۳ نفره

«53 نفر» یا «گروه ارانی» یکی از جریان‌های اجتماعی «چپ» در دوره‌ی پهلوی است. مراد از اندیشه‌ی «چپ» عموم مکاتب «سوسیالیستی» و «مارکسیستی» است که در ابعاد مختلف «حیات اجتماعی» تئوری‌پردازی کرده‌اند. فعالیت این گروه، که با نام «تقی ارانی» عجین شد، به طور مشخص در بهمن 1312ش. با انتشار اولین شماره‌ی مجله‌ی «دنیا» نمایان شد.

بعد از چند سال فعالیت فکری و فرهنگی، سرانجام گروه مورد نظر در اردیبهشت 1316 در یک سری بازداشت‌های زنجیره‌ای و نقض «قانون منع فعالیت‌های اشتراکی» دستگیر و روانه زندان شدند. «ارانی» در زندان درگذشت. تعدادی از افراد گروه نیز راه و مسیر خود را عوض نمودند و مرام جدیدی اخذ کردند، ولی اغلب 53 نفری که به جرم کمونیست بودن بازداشت بودند، بعد از سقوط رضاشاه آزاد شدند و جهت تشکیل یک حزب و تشکیلات جدید گرد آمدند[۹]

کشف حجاب در دوره رضاشاه

اوایل خرداد سال 1314 رضاشاه هیأت دولت را احضار نمود و گفت: « ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و در قدم اول باید کلاه تبدیل به شاپو بشود و پس فردا که افتتاح مجلس شوراست همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به شیوه غربی ها بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زن ها نمود و چون برای عامه مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند شما وزرا و معاونین باید پیش قدم بشوید و هفته ای یک شب با خانم های خود در کلوپ ایرانی مجتمع بشوید. » 

رضاشاه به حکمت دستور داد که در مدارس زنانه معلم ها و دخترها باید بدون حجاب بشوند و همچنین زن هایی که مایل به خدماتی از قبیل ماشین نویسی باشند در ادارات مشغول به کار شوند بنابراین حمایت ضمنی از زنان بدحجاب به قبل از کشف حجاب رسمی بر می گردد. [۱۰]

رضا شاه در روز هفدهم دي ماه 1314 براي اعطاي گواهينامه فارغ‌ التحصيلان به دانشسراي عالي رفته بود، در حالي كه ملكه ايران و دختر بزرگش بدون حجاب بودند و لباس‌هاي اروپايي به تن كرده بودند، طي نطقي از كشف حجاب و پيشرفت زنان سخن گفت .بدين سان از فرداي آن روز، بر سر كردن چادر در خيابان‌هاي تهران ممنوع شد .

تصویب این قانون اعتراضات و مخالفتهاي گسترده‌ي مردمي را نيز در سراسر كشور و در شهرهايي نظير قم، اصفهان و شيراز در پي داشت كه مهم‌ترين نمونه آن قيام بزرگ مسجد گوهر شاد مشهد بود.[۱۱]

اقداماتی که رضاشاه انجام داد

رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در مقام پادشاه و چه در مقام نخست وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

لغو کاپیتولاسیون 

اسکان عشایر 

تاسیس دادگستری 

یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران 

تاسیس بانک ملی ایران 

ساخت راه‌آهن سراسری ایران 

جاده‌سازی در کشور 

کشف حجاب 

تأسیس رادیو ایران و خبرگزاری پارس 

تأسیس دانشگاه تهران 

گسترش صنایع 

تأسیس فرهنگستان ایران 

تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی 

تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پارس به ایران در سال ۱۹۳۵ [۵]

املاک و داراییهای رضاشاه

تلاش مصرانه‌ رضا شاه برای دست یافتن بر همه زمین‌های کشاورزی و باغات محله دربند که بعدها به نام سعدآباد آوازه‌ای بیکران یافت، او را به یک زمین‌دار حریص تبدیل کرد. سربازی که در ابتدای شهرت با قرض و قسط خانه‌ای متعارف برای خود در مرکز شهر تهران بنا کرده بود. اینک چنان زمین‌خواری شده بود که میل داشت سراسر ایران را به نام خود قباله کند. در طول مدتی کمتر از پانزده سال رضاشاه به عنوان ثروتمندترین پادشاه آسیا و مالک هزاران هکتار زمین مزروعی و مرتع شهرت یافت.

 بالغ بر 44000 سند مالکیت املاک حاصلخیز گیلان، مازندران، گرگان، گنبد، آذربایجان شرقى و دیگر نقاط کشور (لرستان، شمال خوزستان، کرمانشاهان، کرمان، مناطق جنوبی تهران بویژه ورامین، تمامی هتل های شمال ایران و نیز مناطق پهناوری در تهران و شمیران)که با ارعاب، تهدید و حبس و تبعید مالکان آنها، تقدیم "اعلیحضرت قوى شوکت" گردید و در "دفتر اسامى املاک اختصاصى ذات اقدس شاهنشاه" جزو املاک رضاخان درآمد. به این ترتیب، رضا شاه نه تنها بزرگترین زمین دار قاره آسیا بلکه بزرگترین زمین دار در سراسر جهان بود.

* ساختمان کاخ شهرى علیاحضرت ملکه، ساختمان دو کاخ بزرگ والاحضرت شمس و والاحضرت اشرف پهلوى در شهر تهران، ساختمان کاخ ییلاقى والاحضرت همایونى ولایتعهد، کاخ ییلاقى والاحضرت شاهدخت شمس پهلوى و استخر و میدان تنیس، کاخ ییلاقى والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوى و استخر و میدان تنیس، دو کاخ ییلاقى والاحضرت شاهپورها، مهمانخانه‏ هاى جدید آبعلى و دربند و مبارک‏آباد و گچسر و کلیه لوازم و اثاث آنها که همگی از بودجه شهردارى تهران ساخته شد.[۱۲]

 تعدادی کارخانه قند و شکر، ابریشم و نساجی که ملک شخصی رضاشاه بودند ولی هزینه احداث آن ها به وسیله دولت ایران پرداخت شد.

* سالى 70 میلیون تومان عواید املاک و مستغلات و دریافت سالی12000 لیره اجاره بهای اراضى نفت و خطوط لوله مربوط به آن از شرکت نفت انگلیس و ایران.

* حدود 200 میلیون دلار موجودی شامل پول نقد، طلا و سهام و اوراق در بانک های لندن، نیویورک، سویس و تورنتو. ( کل بودجه دولت ایران در سال 1303ش حدود 20 میلیون دلار بود و کل گردش پول بانک صادرات و واردات آمریکا صد میلیون دلار)

* مبلغ 236/924/791 ریال (معادل 50 میلیون دلار به ارزش آن زمان) موجودی تنها یکی از دفاتر حساب جاری رضاخان در داخل کشور که با عنوان "دفتر حساب جارى نمره 1 بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاه" در موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى نگاهدارى مى‏شود.

* بالغ بر 144 منبع درآمد مالی از معاملات متفرقه دیگر همچون: درآمد صادرات تریاک ایران به هنگ کنگ و چین، درآمد صادرات گله های گوسفند و چوبهای منطقه دریای خزر به روسیه، عوائد حاصله از سرشاخه‏ هاى درختان بید دماوند، عوائد حاصله از مالیات حقوق مستخدمین، عوائد حاصله از جرایم دریافتى از کارگران و کارمندان کارخانه حریربافى.

به قول یکى از نمایندگان مجلس عوام انگلستان که در اوج قدرت رضاخان به ایران سفر کرده‏ بود: « رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر راههاى ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که ازین پس در سراسر ایران باید فقط یک راهزن [رضاشاه] وجود داشته باشد»[۱۲]

شهریور ۱۳۲۰و استعفای رضاشاه

پنجم تیر 1320ـ 4 روز پس از شروع عملیات نظامی گسترده آلمان علیه روسیه ـ دولتهای روسیه و انگلستان طی دستور مشتركی به رضا شاه از وی خواستند تا سریعاً نسبت به اخراج مستشاران آلمانی از ایران اقدام كند. این تصمیم از سوی «سرریدر بولارد» سفیر انگلیس و «اسمیرنوف» سفیر روسیه اتخاذ شده و در ملاقاتی با رضا شاه به وی ابلاغ شد. رضا شاه نیز كه تصور پیروزی آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفیران انگلیس و شوروی اعلام كرد كه ایران كشور بی طرفی است و فعالیت آلمانی‌ها در ایران هم محدود به كارهای ساختمانی و امور بازرگانی است.

ٰ28 تیر، اخطار دیگری به ایران داده شد. بالاخره 25 مرداد، یادداشت مشترك انگلیس و روسیه، به منزله اتمام حجت به ایران بود. سرانجام، روز سوم شهریور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهای شمال و نیروهای انگلیسی از بنادر جنوب به ایران حمله ور شدند و سفیران انگلیس و روسیه صبح همان روز علت این اقدام را طی یادداشتهای جداگانه‌ای به نخست‌وزیر ابلاغ كردند. [۱۳]

زمانی كه ایران به اشغال متفین درآمده بود، موجی از هرج و مرج و بلاتكلیفی سراسر كشور را در برگرفته بود. اوضاع امنیتی كاملاً بی ثبات بود، بسیاری از امرای ارتش و افسران ارشد گریخته بودند، سربازان باقی مانده در سربازخانه‌ها‌ مواد خوراكی در اختیار نداشتند، نظم و انضباط در هیچ رده ارتش برقرار نبود، دزدی از منازل مردم و غارت مغازه‌ها افزایش یافته بود و نظامیان نیز در این غارتگری نقش داشتند. سربازان اسلحه‌ها را از پادگانها می‌ربودند و می‌فروختند. حتی اسبهای توپخانه به طور پنهانی داد وستد می‌شد. بسیاری از هنگهای برگزیده سابق به یك چهارم قدرت عادی خود تنزل یافته بود، شعار نویسی علیه شاه به پشت دیوارهای كاخ رضاخان نیز رسیده بود. در مجلس علناً از لزوم بركناری شاه از مقام فرماندهی كل قوا سخن به میان می‌آمد.

وقتی در سپیده‌ دم 25 شهریور 1320 خبر پیشروی نیروهای روسی مستقر در قزوین به سمت تهران به اطلاع رضا شاه رسید، وی فروغی نخست وزیر را به كاخ احضار كرد و از او خواست تا پیش‌نویس استعفانامه را بنویسد. فروغی استعفا نامه را به امضای شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد .

زمانی كه متن استعفانامه در جلسه مجلس قرائت می‌شد، رضا شاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود كه قبلاً از تهران منتقل شده بودند، پیوست.[۱۳]

تبعید و مرگ رضاشاه

روز 26 شهریور در حالی كه تهران در اشغال نظامیان روس و انگلیس قرار داشت، محمدرضا پهلوی جانشین جوان رضا شاه در مجلس سوگند یاد كرد. در اصفهان نیز رضا شاه به اتفاق خانواده به سوی نائین و یزد حركت كرد. آنها سپس به كرمان و از آنجا به بندر عباس رفتند.

روز هفتم فروردین، رضا شاه و تعداد اندك همراهانش پورت لوئی را با كشتی به سوی دوربان در آفریقای جنوبی ترك كردند. آنان پس از دو ماه در این شهر بندری كه آب و هوای نامساعدی داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حركت كردند.

بدین ترتیب رضاخان پهلوی، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئیه 1944 (4 مرداد 1323) در شرایطی كه جنگ جهانی دوم به سرعت به نفع انگلیس و روسیه پیش می‌رفت، بر اثر یك حمله قلبی درگذشت.[۱۳]

کشف پبکر مومیایی شده

آیا مومیایی پیدا شده جسد رضاخان است؟

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در روز یکشنبه دوم اردیبهشت۱۳۹۷، طی طرح توسعه حرم شاه‌عبدالظیم، یک جنازه مومیایی در اطراف حرم عبدالعظیم پیدا شده است. این جنازه مومیایی شده در پی حفاری در قسمت جنوب غربی صحن شاه‌عبدالعظیم پیدا شده است.

براین اساس برخی احتمال می‌دهند که جنازه متعلق به پهلوی اول است که به صورت مومیایی شده در اردیبهشت 1329 به تهران آورده شده و در حرم عبد العظیم حسنی دفن شده است.

در این زمینه یکی از مسئولان شهرداری عنوان کرده است که جنازه هنوز در محل کشف شده است و شورای تامین استان در محل کشف مستقر و جابه‌جایی صورت نپذیرفته است.

جسد کشف شده نیز باقی مانده از یک جسد طبیعی است، هیچ جسد مومیایی در این منطقه به دست نیامده است، حتی چهره آن قابل تشخیص نبوده و شایعه پخش شده در خصوص بقایای این جسد صرفا ساخته شده فضای مجازی است.

روابط عمومی آستان حضرت عبدالعظیم، خبر کشف جسدی مومیایی در این آستانه در شهرری که آن را به رضا شاه پهلوی نسبت می‌دهند را یک شایعه می‌داند[۱۴]

جستارهای وابسته

منابع