سامانیان: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== جستارهای وابسته == == منابع == {{پانویس}}» ایجاد کرد) |
(تغییر در موقعیت نیشابور) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
سامانیان (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از دودمانهای ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمینهای خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمانروایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان میدادند .<ref>ashwood - [http://ashwood.ir/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86/ سامانیان] </ref> | |||
سامانیان (874 - 1004 م) یکی از دودمانهای فارسیزبان در غرب آسیا بودند. | |||
سامانیان نزدیک صد سال (از ۲۸۷ تا ۳۸۹ ه.ق) در قسمتی از ایران کنونی و بخش عمدهای از افغانستان وآسیای میانه فرمانروایی کردند.<ref name=":0">تاریخ ایران - [http://ahouraei.mihanblog.com/post/9 سامانیان] </ref> | |||
از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه میساخت، سرزمین ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان،طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.<ref name=":1">تاریخ و شاهان ایران - [http://kazemjamali.blogfa.com/category/7 تاریخ ایران، سلسله سامانیان]</ref> | |||
== سامانیان == | |||
انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فتور تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمین های شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه میساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان (گرگان) ، طبرستان (مازندران) ، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت آنها، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.<ref name=":0" /> | |||
خاندان سامانی از مردم بلخ بوده و آیین زردشتی داشتند ، سامان خدا بنیان گذار اعلی خانواده از روشناسان محل و فرمانروای بلخ بود . اسد والی عربی خراسان در نیمه قرن هشتم با سامان دوست شد . سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت . پسران اسد اشخاص با کفایتی بودند و در قرن نهم عهد مامون عباسی به حکمرانی محلی ماورالنهر و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند ، احمد در فرغانه و الیاس در هرات . ابراهیم پسر الیاس بود که بعد ها به سپهسالاری دولت طاهری افغانستان رسید . احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ فوت ، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسمعیل برادر نصر حاکم بخارا شد و همین شخص است که بعد ها دولت حسابی سامانی را در سال ۸۹۲ بعد از مرګ نصر ګرفت و در سمرقند پایه ګذاشت .<ref name=":1" /> | |||
== پادشاهان سلسله سامانی == | |||
نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است: | |||
# سامان خدا | |||
# اسد بن سامان | |||
# یحیی بن اسد | |||
# نصر اول | |||
# اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه.ق.) | |||
# احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه.ق.) | |||
# نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه.ق.) | |||
# نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه.ق.) | |||
# عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه.ق.) | |||
# منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه.ق.) | |||
# نوح بن منصور، معروف به امیر<ref name=":1" /> | |||
== نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی == | |||
# بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار میرفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حملههای تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی میکردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیینآناتولی به دست نمی آمد. در ماوراءالنهر و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت میگرفت. که از این میان تنها بهره عمدهای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قَرَه خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گؤچتؤرکها (=کوچتؤرکها، ترک های کوچنده) به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.<ref name=":1" /> | |||
== زبان فارسی در دوره سامانیان == | |||
سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکلگیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند. | |||
در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دریهمچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ - ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ - ۷۰ ق / ۹۳۵ - ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه های عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازه ای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بودهاست.<ref name=":1" /> | |||
رشد زبان فارسی دری، در زمان سامانیان ودر مشرق اسلامی صورت گرفت. عوفینوشته است: «چون نوبت دولت آلسامان درآمد، رایت سخن بالا گرفت و شعرایبزرگ پدید آمدند و بساط فضائل را بسط کردند و عالم نظم را نظامی دادندوشاعری را شعاری ساختند.» | |||
تا این زمان، متون پهلوی قدیم به عربی ترجمه میشد وزبان عربی به عنوان یکزبان اسلامی وبزرگ، زبان تفهیم وتفاهم همه ملتهایی شده بود که در اسلام بایکدیگر اشتراک داشتند. | |||
این زمان، در کنار زبان عربی، در شرق اسلامی، زبان دیگری هم رشد کرد که بهنوعی ادامه فارسی میانه یا پهلوی بود وتحت تأثیر زبان اسلامی جدید، رشد کردهبود. این زبان که فارسیِ دری بود، علاقمندان فراوانی داشت وهمین امر سبب شد تاحرکت فرهنگی دیگری بهتدریج شکل بگیرد. این حرکت فرهنگی، ترجمه متونعربی به فارسی بود که با حمایت سامانیان دنبال شد. کلیله ودمنه که متن عربی آن راعبدالله بن مُقفّع در قرن دوم آماده کرده بود، به فارسی دری ترجمه شد.ابوالفضلبلعمی به سفارش امیر نصر بن احمد سامانی، رودکی را برآن داشت تاکلیه و دمنه را به نظم فارسی درآورد. به مرور ترجمه متون عربی دیگر نیز پیگرفتهشد. | |||
مهمترین نقش را در این باره، دربار نصر بن احمد (301 ـ 331) بر عهده داشت.چنان که فردوسی میگوید: | |||
به تازی همی بود تا گاه نصربدان گه که شد در جهان شاه نصر | |||
گرانمایه بوالفضل دُستورِ اویکه اندر سخن بود گنجور اوی | |||
بفرمود تا پارسی درینبشتند وکوتاه شد داوری | |||
یکی از کارهای مهمی که در روزگار سامانیان به انجام رسید، ترجمه تفسیر بزرگ طبریبود. این متن که در چهل مصحف به زبان عربی بود، به بیست مصحف فارسی ـ باحذف سند نقلها ـ ترجمه شد. متأسفانه از آن ترجمه اثری نمانده وتنها متنتلخیصگونهای از آن با افزودههای فراوان در هفت مجلد برجای مانده که به چاپرسیده است. عبارتی که مترجم متن عربی در علت ترجمه آورده است، چنین است: | |||
این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر الطبری، ترجمه کرده بهزبانپارسیِ دری راهِ راست... پس دشخوار آمذ بر وی خواندن این کتاب وعبارت کردن بهزبان تازی؛ وچنان خواست کی مر این را ترجمه کنند به زبان پارسی. | |||
منصور بن نوح (350 ـ 365)، اصرار بر ترجمه تاریخ طبری داشت که این مهم،همانگونه که در مقدمه کتاب مزبور آمده در سال 352 انجام گرفته است. دلیل آن نیزدر همان مقدمه، استفاده عموم مردم از متن فارسی یاد شده است. البته مترجمشناخته شده نیست؛ گرچه از همان اوان، به نام بلعمی، وزیر دولت سامانی منسوبشده است. درمقدمه ترجمه فارسی کتاب آمده است: | |||
بدان که این تاریخنامه بزرگ است که گرد آورد ابوجعفر محمد بن جریر بن یزیدالطبری رحمه الله علیه که ملک خراسان ابوصالح منصور بن نوح فرمان داددستور خویش را، ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله البعلمی را، که این نامهتاریخ تازی را پسر جریر کرده است، پارسی گردان هرچه نیکوتر، چنان که اندروی نقصانی نیوفتد. | |||
جالب آن که از همین منصور بن نوح، دو بیت شعر به پارسی نیز برجای مانده است: | |||
درمان عاشقی چیستپایان سوره العصر | |||
با زر برو نبشتهمنصور نوح بن نصر | |||
به عقیده وی، درمان عاشقی تنها کلمه «صبر» است که در پایان سوره و العصرآمدهاست. | |||
با این همه باید توجه داشت که در بیشتر روزگار سامانیان، زبان دیوانی، زبانعربی بود، گرچه زبان عمومی تکلم، زبان فارسی ودر برخی از مناطق خراسانزبانهای محلی مانند سُغْدی وغیره رواج داشت. با این حال نوشتهاند که اسماعیل،از زبان فارسی در کارها استفاده میکرد؛ اما فرزندش احمد، بار دیگر، زبان عربی راجایگزین زبان فارسی کرد. | |||
نکته مهم آن که توجه به زبان فارسی، به معنای ایرانیگری ودوری از اسلامنبوده است؛ چرا که سامانیان سخت تحت تأثیر عالمان دینیبوده وبه عنوان سنّیانمتعصب وپیروان راستین خلفای عباسی شناختهمیشوند. | |||
گفتنی است که رواج فارسی دری در خراسان، مانع رشد زبان عربی به عنوانزبان فرهنگی وعلمی در این دیار نبود. حتی مهمتر از آن نفوذ زبان عربی در میانکتیبههای سفالینه است که نشان از عمق این نفوذ دارد. نویسنده کتابکتیبههای سفالنیشابور ثابت کرده است که در میان حدود یک صد وچهل ظرفسفالین نیشابوریباقی مانده از قرون نخست اسلامی، حتی یک کتیبه فارسیوجودندارد، بلکه رویتمامی آنها عبارات واشعار عربی آمده است. جالبتر آنکهابناثیردو بیت شعرعربی از اسماعیل بن احمد سامانی نقل کردهاست. | |||
مهمترین نقش را در رواج زبان فارسی در این عهد، شاعران بر عهده داشتند.شاعران این دوره که بهطور معمول در دربار سامانی بودند، نخستین شاعران بناموشناخته شده زبان فارسی هستند که اشعار نسبتا مفصلی از آنها برجای مانده است.مسعودی مروزی نخستین کسی است که تاریخ را به نظم درآورده ودر اصل، کارش،درآمدی بر کار سترگ فردوسی بوده است. | |||
شخصیت مهمی که سرآغاز شعر فارسی است، رودکی است که نام اصلیشجعفر بن محمد است. وی از منطقه رودک سمرقند بوده ووفاتش در سال 329 رخداده است. او از شاعران دربار سامانی است ومبالغ هنگفتی به عنوان صِلِه وانعام ازآنان دریافت کرده وثروتی عظیم انباشته است. به همین دلیل اشعاری که وی داشتهوآنها را بالغ بر یک صد هزار بیت دانستهاند، بیشتر در مدح امیران سامانی بودهاست. البته شاعر معاصر وی بلخی (م 325) شعری گفته که نشان از تمایلاتاسماعیلی ـ یا علاقه به علویان ـ رودکی دارد: | |||
از رودکی شنیدم سلطان شاعرانکاندر جهان بکس مگرو جز به فاطمی | |||
گذشت که از مهمترین کارهای شاعرانه رودکی، منظوم کردن متن ترجمه شده کلیهودمنه به دستور امیر سامانی است که تنها برخی از اشعار آن برجای مانده است. ویبر نصر بن احمد سامانی تأثیر خاصی داشته وزمانی که امیر برای چند سال به عنوانییلاق در هرات ماند وهمه درباریان خسته شدند، او ضمن شعری، امیر را به یادبخارا وجوی مولیان انداخت وامیر بیاختیار وحتی بدون آن که اسبش را زین کند،شتابان به سوی بخارا بازگشت. اشعار رودکی که امیر را آنچنان به وجد آورد، چنینبود: | |||
بوی جوی مولیان آید همیبوی یار مهربان آید همی | |||
ای بخارا شاد باش ودیر زیمیر زی تو شادمان آید همی | |||
میرْ ماهست وبخارا آسمانماه سوی آسمان آید همی | |||
میر سرو است وبخارا بوستانسرو سوی بوستان آید همی | |||
پس از رودکی، سیل شاعران در دنیای ادب پارسی پدید میآیند واشعار زیبایی راکه برخی به تقلید از اشعار عربی وبرخی با آفرینش مفاهیم وفضاهای جدید است،پدید میآوردند. بیشتر این شاعران، بلخی وبخاری ومروزی و هروی وبادغیسیو... به هر روی خراسانیاند واین نشان از آن دارد که آن دیار، مهد ادبیاتارجمندپارسی بوده است. برخی از محققان، منطقی رازی را که در میان سالهای 367 ـ 380درگذشته، نخستین شاعر پارسیگوی عراقی ـ عراق عجم ـ دانستهاند. | |||
از سوی دیگر حضور این همه شاعر در دربار سامانی، نشان از توجه تام وتماماین سلسله به ادب فارسی وزنده کردن آن دارد. | |||
از اقدامات مورد توجه این شاعران منظوم کردن متون تاریخی بوده است. ایناقدام سبب شد تا بخشی از تاریخ دوران اساطیری ایران که متون اصلی آن به تدریجرو به نابودی بود، محفوظ بماند. احمد بن منصور، مشهور به دقیقی که در نیمه قرنچهارم زندگی میکرده شاهنامه ابومنصوری را به نظم درآورده است.<ref name=":2">تاریخ ایران - [http://tarikhiran.blog.ir/post/mazhab-va-farhang-samanian مذهب و فرهنگ سامانیان]</ref> | |||
== وضعیت علمی ومذهبی بخارا == | |||
بخارا مهمترین شهر ماوراءالنهر، از هر جهت، واز جمله در داشتن عالمان فراوانبنام بود. پس از برقراری ارتباط میان آن نواحی با عراق ، دانشپژوهان علوم دینی،ازهر شهر به سوی بغداد روانه شدند وپس از تحصیل به بخارا بازگشتند.اندکیبعد، در اواخر قرن سوم، بخارا از لحاظ مذهبی در کنار نیشابور به مهمترینشهر ماوراءالنهر تبدیل شد. | |||
در قرن سوم، بخارا همانند سایر شهرهای اسلامی، گرایشهای مذهبی مختلفیرا در خود داشت. ماوراءالنهر از زمان فتح شدن، همواره تحت سیطره دولتهایسنی بود وبه همین دلیل در بخارا نیز اهل سنت بر شهر غالب بودند. با این حال، میانخود آنان اختلافهای فراوانی در مسائل اعتقادی بود. مواردی وجود داشت کهبرخی از عالمان را به خاطر داشتن عقاید ویژهشان از شهر اخراج میکردند. برای نمونه یکی از عالمان شهر را با نام محمد بن احمد بخاری که شیخ بخارا بود، به دلیلداشتن عقایدش، به یکی از رباطهای اطراف بخارا تبعید کردند. | |||
در قرن سوم مردم بخارا واصولا ماوراءالنهر، تابع مذهب ابوحنیفه شدند. عاملاصلی در حنفی شدن آنان، عالمی با نام ابوحفص احمد بن حفص بخاری (150 ـ217) بود. وی از شاگردان محمد بن حسن شیبانی (م 189) عالم عراقی بود که خوداز شاگردان ابوحنیفه به شمار میرفت. نرشخی درباره او نوشته است که«بخارابهسبب وی قُبّه الاسلام شده است و ائمه وعلما محترم گشتند، سببْ اوبودهاست». | |||
محمد فرزند او هم شهرت علمی زیادی داشته وهموست که راه را برای آمدناسماعیل سامانی به بخارا هموار کرد. با توجه به نفوذ فراوانی که علما در این شهرمذهبی داشتهاند، فرزند ابوحفص، توانست دست به این اقدام بزند. به گزارشنرشخی، زمانی که اسماعیل نزدیک شهر رسید «پسر خواجه ابوحفص کبیر، بیرونآمد به استقبال، واشراف بخارا، از عرب وعجم همه با وی بودند تا به کرمینه.وابوعبدالله ـ یعنی همان پسر ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بیاراستند وامیر... چونابوعبدالله بن خواجه ابوحفص بیرون آمد... دل وی قوی شد.» | |||
خاندن ابوحفص سبب شدند تا بخارا مرکز مذهب حنفی در شرق شود،بهطوری که سامانیان وسلجوقیان بر همین مذهب رفتند وتعصب فراوانی نسبت بهآن داشتند. شهرت خاندان ابوحفص به قدری بود که تا قرن هفتم هجری، هنوزمدرسهای به نام مدرسه ابوحفص در بخارا وجود داشت که یکی از وابستگان آنخاندان، مدرسه مزبور را اداره میکرد. | |||
از سوی دیگر، سلاطین سامانی وعالمان بخارایی، همدوش هم در حفظبنیادهای مذهبِ سنی از نوع حنفی آن سخت تلاش میکردند. آنها رسالههایفراوانی را تألیف کردند که ضمن آنها، عقاید رسمی را مطرح کرده وهر کس کهبرخلاف آن عقاید میاندیشید، وی را منحرف وطرد میکردند. | |||
در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم هجری، با توجه به رواج برخی ازمذاهب مخالف با مذهب رسمی حاکم بر ماوراءالنهر، با حمایت سلطان متنی بهعنوان اعتقاد نامه تهیه شد که همه مردم عقاید خویش را با آن تطبیق داده و هر آنچهمخالف با آن است، به عنوان بدعت، طرد کنند. این اعتقادیه را سواد اعظم نامیدند.این متن در اواخر قرن سوم به عربی تألیف و در قرن چهارم به دستور نوح بنمنصور به پارسی درآمد. نویسنده آن ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی بود کهآن را به عربی نوشت و در میانه قرن چهارم به پارسی درآمد. در مقدمه این کتابآمده است: | |||
اما بدانک سبب تصنیف این کتاب آن بود که بیراهان و مبتدعان و هواداران]هواپرستان[ به سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر بسیار شدند. پس ائمه و فقها وعلمای سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر گرد آمدند و گفتند آبای و اجداد تا بودند برطریق سنت و جماعت بودهاند؛ اکنون هواهای مختلف پیدا شده و ما را جایترس است. این سخن را به امیر خراسان رسانیدند. امیر عادل اسماعیل بفرمودمر عبدالله بن ابیجعفر را و باقی فقها را که بیان کنید مذهب راست و طریق سنت وجماعت، آن که پدران ما بر آن بودهاند. پس ائمه اشارت کردند به خواجهابوالقاسم سمرقندی... تصنیف کرد این کتاب را به تازی... پس امیرخراسانبفرمود که این کتاب را به پارسی گردانید تا چنان که خاص را بود، عام را نیز بود ومنفعت کند و مذهب نیکو بدانند و از هوا و بدعت دور باشند... | |||
تسنن موجودِ آن زمان در ماوراءالنهر از نظر اعتقادی و فقهی، بر آیین حنفی بود. اینحنفی گری در خراسان با عقاید شخصی به نام ابومنصور ماتُریدی شکل گرفته بود کهموضع نسبتا میانهای داشت. آنها به معنای حقیقی کلمه مرجئی مذهب بودند گرچهبخاطر تنفر دیگر سنیان عراق از این کلمه، آن را بکار نمیبردند و حتی در ظاهر ازآن بدگویی هم م کردند. این مذهب، همان طور که در جای دیگر گفتهایم، چنان بودکه ایمان را تنها عبارت از اقرار زبانی و نهایت اقرار دل میدانست؛ اما عمل انسان رادر آن دخیل نمیدانست. به این عبارت توجه کنید: | |||
و مذهب سنت و جماعت آن است که اگر یک بنده همه گناهان تنها بکند، آن را ازرحمت حق تعالی نومید نباشد بود، قوله تعالی: لاتیأسوا من روح الله. الایه.واگر مؤمنی صد هزار مرد را بکشد، یا صد هزار زنا کند، یا صد هزار لواطی کند، یاصد هزار خمر بخورد، یا هیچ نماز نکند، یا مال مسلمانان ببرد، یا از جنابت غسلنکند، یا زکات ندهد، یا حج نکند، و اینها را گناه داند، مؤمن حقّانی بود؛ اگر توبهکند، حق تعالی بیامرزد و اگر بیتوبه رود، آن در مشیّت حق تعالی باشد، خواهدبیامرزد به فضل خویش و خواهد عذاب کند به عدل خویش و باز به بهشت برد.وهر که گوید که بکردن اینها کافر شود، آن حروری ]از خوارج[ باشد. | |||
در رساله اعتقادیه پیشگفته، یعنی همان سواد اعظم اطاعت از سلاطین نیز به عنوانیک اقدام شرعی لازم مورد توجه قرار گرفته و در جای جای آن، بر آن تکیه و تأکیدشده است. به یک نمونه توجه کنید: | |||
مسأله هفتم آن است که از پسِ هر امیری، جابر باشد یا عادل، نماز روا بود؛ زیرا کهطاعت داشتن سلطان فریضه است و ترک وی، عاصی شدن و معصیت استوبدعت. و هر که سلطان را طاعت ندارد، آن هوادار ]هواپرست[ باشد؛ زیرا کهحق تعالی فرموده است در کتاب خود که: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا اللهواطیعواالرسول و اولی الامر منکم. ای مؤمنان! خدای عزّوجل را طاعتدارید و رسول را طاعت دارید و امیران را طاعت دارید... و باید که چون رافضیان]شیعیان[ نباشی که ایشان بر سلطان بیرون آیند و شمشیر کشند. و به هیچ وجه برسلطان عاصی نباشد شد؛ اگر عدل کند مزد و ثواب یابد و اگر ظلم کند، بزه وعذاب آن را کشد. به همه وجه سلطان را طاعت باید داشت و هر که سلطان راطاعت ندارد آن از خوارج باشد؛ این مقدار بس بود خردمند را. | |||
علما در روزگار سامانیان منزلت اجتماعی وسیاسی بالایی داشتند. زمانی کهصحبت از روی کار آمدن امیر جدیدی بود «سپهسالاران، امراء، قائدان واشراف» بهاتفاق «علما» تصمیم میگرفتند. | |||
جالب آن که زمانی محمد بن اسماعیل بخاری، نویسنده کتاب معروف به صحیحبخاری، از بغداد به این شهر آمد. گویا فرزندِ ابوحفص، وی را از فتوا دادن منعکرد؛اما او در ماندن سماجت کرد تا آن که بخاری فتوای عجیبی درباره احکامشیردادن گوسفندان ـ در ممنوعیت ازدواج میان گوسفندانی که خواهر و برادررضاعی هستند! ـ داد. پس از آن مردم بر او شوریدند ووی را از بخارا بیرون کردند. | |||
موقعیت علمی ومذهبی نیشابور | |||
نیشابور پایتخت نخستِ خراسان بود که در پرتو حکومت طاهریان آباد شد. دردوره سامانیان، سپهسالاران سامانی در نیشابور اقامت داشتند واز این رهگذر ونیزنزدیکی آن به سرزمینهای اصلی اسلام، بر آبادی آن شهر افزوده شد. دو کتابحدیثی مهم اهل سنت یکی از محمد بن اسماعیل بخاری (م 257) است و دومی ازمسلم بن حجاج نیشابوری (م 262). افزون بر آن، کتاب پر ارج المستدرک علیالصحیحَیْن که در تکمیل دو کتابِ بالاست، از حاکم نیشابوری (م 405) است.بدینترتیب دانش حدیث وعالمان مُحدّث در این خطه، از جایگاه بلندیبرخورداربودهاند؛ گرچه بیشتر اینان، کتابهای حدیثی خود را در بغداد فراهمآوردهاند. | |||
از خطه نیشابور، عالمانی برخاستند که گاه مذهب آنها تا قرنها نفوذ خود را درشهرهای مختلف ماوراءالنهر وایران حفظ کرد. از آن جمله محمد بن کرّام ـ یا کرام،بدون تشدید ـ سیستانی نیشابوری (م 255) است که بنیادگذار مذهب کرامیهمیباشد. مذهب کرامیه برای قرنها، به رغم دشمنی فراوان سنیان اهل حدیثیِخراسان با آن، مذهبِ بسیاری از مردمان آن خطّه وسایر مناطق بود. این مذهببیشتر گرایش عرفانی داشت وبعدها خانقاههایی را در دنیای اسلام پدید آورد.صوفیان کرّامی مذهب، نقش مهمی در رشد اسلام در نقاط دوردست ماوراءالنهروخوارزم داشتهاند. نوشتهاند که تنها به دست اسحاق بن مَحْمشاد کرامی، پنج هزارنفر اسلام آوردند. گفتنی است که کرامیه نیز از گرایشهای انحرافی بیبهره نبودهوبیشتر حزبی وگروهی میاندیشیدند وبه داشتن عقایدی چون تشبیه در مسألهتوحید متهم بودند. | |||
دانش اسلامی در نیشابور، در قرن سوم، بهویژه قرن چهارم، بسیار گسترده شد.تاریخی که در قرن چهارم برای این شهر نوشته شد، نام نزدیک به سه هزار تن ازعالمان این شهر را در بر داشته است. مؤلف این کتاب عالم برجسته نیشابوریمحمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (321 ـ 405) است. حاکم آثار حدیثیچندی نیز نگاشت که مهمترین آنها، کتاب المستدرک است که تکمیل دو کتابحدیثی معروف بخاری ومسلمِ پیشگفته است. | |||
وی از علاقمندان به امیرمؤمنان علیه السلام وبرخلاف اهل سنت آن روزگاروزمان ما، از دشمنان سرسخت معاویه بود. وی مقام امام را برتر از همه صحابهمیدانست. همو کتابی نیز با نام مفاخر الرضا درباره حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نوشت. <ref name=":2" /> | |||
== عوامل سقوط سلسله سامانى == | |||
=== عوامل درونى === | |||
در مورد اوضاع مطلوب اقتصادى و تجارى ماوراءالنهر و رفاه نسبى مردم در عهد سامانيان لازم به ذکر است اين وضع مطلوب تا اخر عمر دولت سامانيان استمرار نيافت. چه عواملى موجب بروز اين مسئله شد و اين موضوع چه پيامدهائى را در برداشت؟ در پاسخ به اين سؤال دو دليل عمده را مىتوان برشمرد يکى افزايش هزينه دولت و ديگر کاهش درآمد آن. اما از مهمترين عوامل افزايش هزينه دولت ايجاد نظام گسترده ديوانى بود که باعث استخدام شمار زيادى از کارمندان حقوق بگير شد و همچنين تشکيل و نگهدارى نيروى نظامى سازمان يافته، هزينههاى بسيارى داشت. راجع به دلايل کاهش درآمد دولت بايد گفت که ايجاد نظام گسترده ديوانى و رواج بازرگاني، گسترش و رونق شهرها و پيشرفت صنايع را بهدنبال داشت رونق روزافزون شهرها از يک سو و بىتوجهى دولت به امور روستاها از سوى ديگر موجب روى آوردن جمع زيادى از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزى آغاز گرديد۱. موضوع ديگر آن بود که دولت براى تأمين هزينه روبه افزايش سپاه مجبور به واگذارى درآمد (اقطاع) پارهاى از زمينهاى کشاورزى به سران سپاه شد. همچنين جمعى از تجار با خريد زمينهاى زراعتى به جمع مالکان زمين پيوستند. افزايش املاک سلطنتى و نيز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که خاندانهاى قديمى سنتى در برابر نوزمينداران از جمله سوداگران و بلندپايگان نظامى جاى خالى کردند (تاريخ از اسلام تا سلاجقه (کمبريج۴) ص ۱۳۴). بهعبارت ديگر با ضربههائى که به قدرت و حيثيت دهقانان زميندار محلى وارد شد عقبنشينى اشرافيت موروثى کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر اين ملاکين جديد کاملاً طبيعى مىنمود (بخارا دستاورد قرون وسطي، ص ۱۳۱). مسلم است که دلسردى دهقانان به رکود وضعيت کشاورزى مىانجامد و اين موضوع موجب مىشد که صدور محصولات کشاورزى که يکى از اقلام صادراتى دولت سامانى به سرزمينهاى اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهمترين پيامد اجتماعى و سياسى اين رکورد اقتصادي، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت بهشمار مىآمد و به قول فراى کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان داراى نتايجى پردامنه بود و آن را مىتوان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطي، ص ۱۳۱). نظر به اهميت موضوع لازم است در اين زمينه بيشتر توضيح داده شود. | |||
=== عوامل بيرونى === | |||
شورشهاى پىدرپى سران سپاه سامانى فرصتى مناسب در اختيار دول همجوار سامانيان قرار داد تا در امور آن حکومت دخالت کنند. بهعنوان نمونهاى روشن مىتوان گفت بىترديد قدرت مهار نشدنى سيمجوريان ترک نژاد و طغيان علنى آنها برضد سامانيان موجبات دخالت آلبويه، قراخانيان و غزنويان را در امور داخلى حکومت سامانى فراهم آورد. در جهتگيرىهاى سياسي-نظامي، آلبويه با حمايت از سيمجوريان در انديشه صدمه زدن بر رقيب ديرين خود يعنى سامانيان بودند، غزنويان با حمايت از سيمجوريان در انديشه صدمه زدن بر رقيب ديرين خود يعنى سامانيان بودند، غزنويان با حمايت از سامانيان به کسب قدرت در حکومت سامانيان مىانديشيدند و قراخانيان در اين جار و جنجال مطامع ارضى خود را تعقيب مىکردند. | |||
با سرکوب سيمجوريان، غزنويان در امور داخلى سامانيان نقشى تعيينکننده يافتند و قراخانيان نيز به اهداف خود نزديکتر شدند؛ اما سامانيان همچنان با خودسرىهاى سران نظامى مواجه بودند. در اين حال بود که اميرمحمود غزنوى به بهانه تنبيه سرداران متعرض به منصور سامانى به خراسان وارد شد و آن سرزمين را به قلمرو خود افزود و ايلکخان با عنوان حمايت از اميرعبدالملک خردسال به ماوراءالنهر لشکر کشيد و سلسله سامانى را برانداخت. آري، در شرايطى که دولت سامانى از درون پوسيده بود ضربه خارجي، کارآمدى بسيار داشت و مسلم است که با از ميان رفتن نيروهائى که انگيزه ملى و احساسات قومى داشتند، نيروى مقاومى در برابر هجوم ترکان قراخانى وجود نداشت بهويژه آنکه ترکان مهاجم تقريباً نيم قرن قبل، اسلام پذيرفته بودند و به زعم فقها جنگيدن اهالى ماوراءالنهر با ترکان مسلمان مجوز شرعى نداشت.<ref>آفتاب - [http://www.aftabir.com/government/iran/history/duration/evolution_condition_factors.php عوامل سقوط سلسله سامانى]</ref> | |||
== آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا == | |||
سامانیان نخستین فرمانروایان ایرانی پس از اسلام بودند که در سال های 204 تا 395 ه.ق. در خراسان و فرارود (ماوراالنهر) پادشاهی می کردند. آنها خود را از بازماندگان ساسانیان می دانستند. تنها ساختمان بجامانده از این روزگار ، آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا است که شیوه ای «خراسانی - رازی» دارد. این ساختمان را باید موزه آجرکاری دانست. | |||
بخارا از شهرهای مهم خراسان بزرگ در دوره اسلامی است. در این شهر بناهای باشکوهی بنا گردیده که هر یک از نظر معماری و تزیینات از اهمیت خاصی برخوردارند. در دوره سامانی بخارا مورد توجه حکمرانان این سلسله قرار گرفت و رو به آبادانی گذاشت و مرکز تجمع هنرمندان و شاعران شد در حدود سال 300 هجری بنای کوشک و زیبایی که یاداور معماری عهد ساسانی است در این شهر بنا شد. این بنا در مرکز شهر قرار دارد و آرامگاه امیر اسماعیل یکی از معروفترین شاهان سلسله سامانی است. بنای مزبور به شکل مربع بوده اندازه هر ضلع آن ده متر است. مقبره دارای گنبد نیمکرهای است که در چهار گوشه آن چهار گنبد کوچک بنا کردهاند. گنبد بر فراز اتاق چهارگوش با کمک سه کنج احداث شده که قابل مقایسه با شیوه گنبد سازی در معماری پارتی ساسانی است. مقبره اسماعیل سامانی گرچه بنای بسیار کوچکی است؛ ولی سادگی و موزون بودن اجزای آن و بالاخره تریین فوقالعاده در سطوح داخلی و خارجی این بنا آن را در زمره شاهکارهای معماری صدر اسلام قرار داده است. کریستین ویلسن بنای مقبره شاه اسمعیل را بیارتباط به معماری پیش از اسلام نمیداند و چنین اظهار میدارد. | |||
«مقبره اسماعیل سامانی در بخارا از یک دوره فترت بنای عجیبی است و بسیاری از اشکال معماری را در مرحله ابتدایی نشان میدهد که بعد در دوره سلجوقی در تمام ایران انتشار یافت. این مقبره شامل ویژگی معماری پیش از اسلام هم دارای ویژگیهای جدید است که بعدها جزو اصول معماری ایران میگردد». | |||
ناحیه ماورانهر از نظر مصالح ساختمانی نیز فقیر بود و آجر در قسمتهای زیادی از آن ناحیه کمیاب و تهییه آن مشکل و پرهزینه بود. بیشتر آنها و حتی مساجد از مصاح گلی و چوب و خشت خام ساخته میشدن این امر خود سبب ناپایداری بناهای آن دوره میشد. تمام دیوار بزرگ بخارا و ربض را از خشت خام و یا گل ساخته بودند. | |||
و تنها در مسجدها رباطها منارهها و بسیاری از مقبرههایی که در آن دوره ساخته میشد، آجر به کار میبردند؛ مثلا در دیوارها و سقف بنای مسجد جامع فرب (فربر) آجر به کار میبردند و چوب در آن به کار نرفته بود. | |||
در معماری نخستین بنای اصیلی که به دست معماران ایرانی در اویل سده چهارم هجری ساخته شد بنای آرامگاه شاه اسماعیل سامانی در بخارا بود که سرمشق ساختن برای آرامگاههای باشکوه قرار گرفت در این بنا که چهارگوش ساخته شد و گنبدی بر روی آن قرار گرفت از اجر یا استادی هرچه تمامتر برای ایجاد نگارههای گوناگون بر سطوح داخل و خارج آن و ساختن حواشی انواع قابها و قاببندیها و حتی ایجاد لچکها یا لوزیهای نامنظم و خمیده چهارگوشه قاعده گنبد استفاده شده است. | |||
از حدود سال 390 نوع دیگری از ساختمان اسلامی دوشادوش مسجد و مدرسه رواج کلی یافت و آن عبارت بود از بقعه یا آرامگاه با شکوه که معمولا بنایی بود گرد یا چهاراگوش یا چند ضلعی منظم و یا چون برجی به شکل ستاره که با هرم یا مخروطی مسقف میشد. | |||
هم چنین از نمونه مشابه آن در معماری ساسانی به کار گرفته میشد، در مجموع از میان بناهای به جامانده از این دوره میتوان به مسجد جامع فهرج، مسجد جامع نایین، تاریخانه دامغان، مسجد جامع یزد، آرامگاه قابوس در گرگان اشاره کرد. | |||
آرامگاه قابوس یا گنبد قابوس یکی از مقابر به جای مانده از این دوره است که مردی دانشمند و حامی شعرا و نویسندگان و هنرمندان بود. این بنا در سال 397(ه.ق) و بر روی تپهای به ارتفاع 17 متر بنا شده و به شکل مخروطی است و ارتفاع آن به 18 متر میرسد. | |||
===== درباره آرامگاه امیر اسماعیل سامانی ===== | |||
آرامگاه اسماعیل سامانی (آغاز ساخت: ۲۷۱ خورشیدی، پایان ساخت: ۳۲۲ خورشیدی) در مرکز شهر بخارا و یکی از مهمترین بناهای باستانی آسیای میانه بشمار میرود. | |||
تا چند دهه اخیر بیشتر این آرامگاه در زیر خاک قرار داشت، و به همین دلیل در گذشت زمان آسیب چندانی بخود ندیدهاست. امروزه تمام آن از زیر خاک در آورده شدهاست. این آرامگاه کهنترین آرامگاه ایرانی تاریخدار است. | |||
در ساخت این آرامگاه از معماری شیوه رازی الگوبرداری شدهاست. آجرکاری آن پیچیدگی یسیار زیبایی دارد (ببینید). بنا یک چهارگوش ۱۰ در ۱۰ متر است و دارای گنبد نیم کرهای که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شدهاست. گنبد بر فراز اتاق چهار گوشی به کمک کنج استوار شده که قابل مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره پارتی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکدههای ساسانی دارد. | |||
نوه اسماعیل نیز در همین آرامگاه بخاک سپرده شدهاست.<ref>هنر اسلامی - [http://www.islamicartz.com/story/ElOXEXAdKO1mSNwrbCL7NoYFWhjjSYF7RISLDEyLYh4 معماری در زمان سامانيان + تصاویر آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا]</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۲۳ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۵۱
سامانیان (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از دودمانهای ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمینهای خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمانروایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان میدادند .[۱]
سامانیان (874 - 1004 م) یکی از دودمانهای فارسیزبان در غرب آسیا بودند.
سامانیان نزدیک صد سال (از ۲۸۷ تا ۳۸۹ ه.ق) در قسمتی از ایران کنونی و بخش عمدهای از افغانستان وآسیای میانه فرمانروایی کردند.[۲]
از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه میساخت، سرزمین ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان،طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.[۳]
سامانیان
انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فتور تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمین های شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه میساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان (گرگان) ، طبرستان (مازندران) ، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت آنها، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.[۲]
خاندان سامانی از مردم بلخ بوده و آیین زردشتی داشتند ، سامان خدا بنیان گذار اعلی خانواده از روشناسان محل و فرمانروای بلخ بود . اسد والی عربی خراسان در نیمه قرن هشتم با سامان دوست شد . سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت . پسران اسد اشخاص با کفایتی بودند و در قرن نهم عهد مامون عباسی به حکمرانی محلی ماورالنهر و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند ، احمد در فرغانه و الیاس در هرات . ابراهیم پسر الیاس بود که بعد ها به سپهسالاری دولت طاهری افغانستان رسید . احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ فوت ، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسمعیل برادر نصر حاکم بخارا شد و همین شخص است که بعد ها دولت حسابی سامانی را در سال ۸۹۲ بعد از مرګ نصر ګرفت و در سمرقند پایه ګذاشت .[۳]
پادشاهان سلسله سامانی
نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است:
- سامان خدا
- اسد بن سامان
- یحیی بن اسد
- نصر اول
- اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه.ق.)
- احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه.ق.)
- نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه.ق.)
- نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه.ق.)
- عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه.ق.)
- منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه.ق.)
- نوح بن منصور، معروف به امیر[۳]
نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی
- بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار میرفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حملههای تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی میکردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیینآناتولی به دست نمی آمد. در ماوراءالنهر و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت میگرفت. که از این میان تنها بهره عمدهای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قَرَه خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گؤچتؤرکها (=کوچتؤرکها، ترک های کوچنده) به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.[۳]
زبان فارسی در دوره سامانیان
سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکلگیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند.
در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دریهمچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ - ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ - ۷۰ ق / ۹۳۵ - ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه های عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازه ای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بودهاست.[۳]
رشد زبان فارسی دری، در زمان سامانیان ودر مشرق اسلامی صورت گرفت. عوفینوشته است: «چون نوبت دولت آلسامان درآمد، رایت سخن بالا گرفت و شعرایبزرگ پدید آمدند و بساط فضائل را بسط کردند و عالم نظم را نظامی دادندوشاعری را شعاری ساختند.»
تا این زمان، متون پهلوی قدیم به عربی ترجمه میشد وزبان عربی به عنوان یکزبان اسلامی وبزرگ، زبان تفهیم وتفاهم همه ملتهایی شده بود که در اسلام بایکدیگر اشتراک داشتند.
این زمان، در کنار زبان عربی، در شرق اسلامی، زبان دیگری هم رشد کرد که بهنوعی ادامه فارسی میانه یا پهلوی بود وتحت تأثیر زبان اسلامی جدید، رشد کردهبود. این زبان که فارسیِ دری بود، علاقمندان فراوانی داشت وهمین امر سبب شد تاحرکت فرهنگی دیگری بهتدریج شکل بگیرد. این حرکت فرهنگی، ترجمه متونعربی به فارسی بود که با حمایت سامانیان دنبال شد. کلیله ودمنه که متن عربی آن راعبدالله بن مُقفّع در قرن دوم آماده کرده بود، به فارسی دری ترجمه شد.ابوالفضلبلعمی به سفارش امیر نصر بن احمد سامانی، رودکی را برآن داشت تاکلیه و دمنه را به نظم فارسی درآورد. به مرور ترجمه متون عربی دیگر نیز پیگرفتهشد.
مهمترین نقش را در این باره، دربار نصر بن احمد (301 ـ 331) بر عهده داشت.چنان که فردوسی میگوید:
به تازی همی بود تا گاه نصربدان گه که شد در جهان شاه نصر
گرانمایه بوالفضل دُستورِ اویکه اندر سخن بود گنجور اوی
بفرمود تا پارسی درینبشتند وکوتاه شد داوری
یکی از کارهای مهمی که در روزگار سامانیان به انجام رسید، ترجمه تفسیر بزرگ طبریبود. این متن که در چهل مصحف به زبان عربی بود، به بیست مصحف فارسی ـ باحذف سند نقلها ـ ترجمه شد. متأسفانه از آن ترجمه اثری نمانده وتنها متنتلخیصگونهای از آن با افزودههای فراوان در هفت مجلد برجای مانده که به چاپرسیده است. عبارتی که مترجم متن عربی در علت ترجمه آورده است، چنین است:
این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر الطبری، ترجمه کرده بهزبانپارسیِ دری راهِ راست... پس دشخوار آمذ بر وی خواندن این کتاب وعبارت کردن بهزبان تازی؛ وچنان خواست کی مر این را ترجمه کنند به زبان پارسی.
منصور بن نوح (350 ـ 365)، اصرار بر ترجمه تاریخ طبری داشت که این مهم،همانگونه که در مقدمه کتاب مزبور آمده در سال 352 انجام گرفته است. دلیل آن نیزدر همان مقدمه، استفاده عموم مردم از متن فارسی یاد شده است. البته مترجمشناخته شده نیست؛ گرچه از همان اوان، به نام بلعمی، وزیر دولت سامانی منسوبشده است. درمقدمه ترجمه فارسی کتاب آمده است:
بدان که این تاریخنامه بزرگ است که گرد آورد ابوجعفر محمد بن جریر بن یزیدالطبری رحمه الله علیه که ملک خراسان ابوصالح منصور بن نوح فرمان داددستور خویش را، ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله البعلمی را، که این نامهتاریخ تازی را پسر جریر کرده است، پارسی گردان هرچه نیکوتر، چنان که اندروی نقصانی نیوفتد.
جالب آن که از همین منصور بن نوح، دو بیت شعر به پارسی نیز برجای مانده است:
درمان عاشقی چیستپایان سوره العصر
با زر برو نبشتهمنصور نوح بن نصر
به عقیده وی، درمان عاشقی تنها کلمه «صبر» است که در پایان سوره و العصرآمدهاست.
با این همه باید توجه داشت که در بیشتر روزگار سامانیان، زبان دیوانی، زبانعربی بود، گرچه زبان عمومی تکلم، زبان فارسی ودر برخی از مناطق خراسانزبانهای محلی مانند سُغْدی وغیره رواج داشت. با این حال نوشتهاند که اسماعیل،از زبان فارسی در کارها استفاده میکرد؛ اما فرزندش احمد، بار دیگر، زبان عربی راجایگزین زبان فارسی کرد.
نکته مهم آن که توجه به زبان فارسی، به معنای ایرانیگری ودوری از اسلامنبوده است؛ چرا که سامانیان سخت تحت تأثیر عالمان دینیبوده وبه عنوان سنّیانمتعصب وپیروان راستین خلفای عباسی شناختهمیشوند.
گفتنی است که رواج فارسی دری در خراسان، مانع رشد زبان عربی به عنوانزبان فرهنگی وعلمی در این دیار نبود. حتی مهمتر از آن نفوذ زبان عربی در میانکتیبههای سفالینه است که نشان از عمق این نفوذ دارد. نویسنده کتابکتیبههای سفالنیشابور ثابت کرده است که در میان حدود یک صد وچهل ظرفسفالین نیشابوریباقی مانده از قرون نخست اسلامی، حتی یک کتیبه فارسیوجودندارد، بلکه رویتمامی آنها عبارات واشعار عربی آمده است. جالبتر آنکهابناثیردو بیت شعرعربی از اسماعیل بن احمد سامانی نقل کردهاست.
مهمترین نقش را در رواج زبان فارسی در این عهد، شاعران بر عهده داشتند.شاعران این دوره که بهطور معمول در دربار سامانی بودند، نخستین شاعران بناموشناخته شده زبان فارسی هستند که اشعار نسبتا مفصلی از آنها برجای مانده است.مسعودی مروزی نخستین کسی است که تاریخ را به نظم درآورده ودر اصل، کارش،درآمدی بر کار سترگ فردوسی بوده است.
شخصیت مهمی که سرآغاز شعر فارسی است، رودکی است که نام اصلیشجعفر بن محمد است. وی از منطقه رودک سمرقند بوده ووفاتش در سال 329 رخداده است. او از شاعران دربار سامانی است ومبالغ هنگفتی به عنوان صِلِه وانعام ازآنان دریافت کرده وثروتی عظیم انباشته است. به همین دلیل اشعاری که وی داشتهوآنها را بالغ بر یک صد هزار بیت دانستهاند، بیشتر در مدح امیران سامانی بودهاست. البته شاعر معاصر وی بلخی (م 325) شعری گفته که نشان از تمایلاتاسماعیلی ـ یا علاقه به علویان ـ رودکی دارد:
از رودکی شنیدم سلطان شاعرانکاندر جهان بکس مگرو جز به فاطمی
گذشت که از مهمترین کارهای شاعرانه رودکی، منظوم کردن متن ترجمه شده کلیهودمنه به دستور امیر سامانی است که تنها برخی از اشعار آن برجای مانده است. ویبر نصر بن احمد سامانی تأثیر خاصی داشته وزمانی که امیر برای چند سال به عنوانییلاق در هرات ماند وهمه درباریان خسته شدند، او ضمن شعری، امیر را به یادبخارا وجوی مولیان انداخت وامیر بیاختیار وحتی بدون آن که اسبش را زین کند،شتابان به سوی بخارا بازگشت. اشعار رودکی که امیر را آنچنان به وجد آورد، چنینبود:
بوی جوی مولیان آید همیبوی یار مهربان آید همی
ای بخارا شاد باش ودیر زیمیر زی تو شادمان آید همی
میرْ ماهست وبخارا آسمانماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است وبخارا بوستانسرو سوی بوستان آید همی
پس از رودکی، سیل شاعران در دنیای ادب پارسی پدید میآیند واشعار زیبایی راکه برخی به تقلید از اشعار عربی وبرخی با آفرینش مفاهیم وفضاهای جدید است،پدید میآوردند. بیشتر این شاعران، بلخی وبخاری ومروزی و هروی وبادغیسیو... به هر روی خراسانیاند واین نشان از آن دارد که آن دیار، مهد ادبیاتارجمندپارسی بوده است. برخی از محققان، منطقی رازی را که در میان سالهای 367 ـ 380درگذشته، نخستین شاعر پارسیگوی عراقی ـ عراق عجم ـ دانستهاند.
از سوی دیگر حضور این همه شاعر در دربار سامانی، نشان از توجه تام وتماماین سلسله به ادب فارسی وزنده کردن آن دارد.
از اقدامات مورد توجه این شاعران منظوم کردن متون تاریخی بوده است. ایناقدام سبب شد تا بخشی از تاریخ دوران اساطیری ایران که متون اصلی آن به تدریجرو به نابودی بود، محفوظ بماند. احمد بن منصور، مشهور به دقیقی که در نیمه قرنچهارم زندگی میکرده شاهنامه ابومنصوری را به نظم درآورده است.[۴]
وضعیت علمی ومذهبی بخارا
بخارا مهمترین شهر ماوراءالنهر، از هر جهت، واز جمله در داشتن عالمان فراوانبنام بود. پس از برقراری ارتباط میان آن نواحی با عراق ، دانشپژوهان علوم دینی،ازهر شهر به سوی بغداد روانه شدند وپس از تحصیل به بخارا بازگشتند.اندکیبعد، در اواخر قرن سوم، بخارا از لحاظ مذهبی در کنار نیشابور به مهمترینشهر ماوراءالنهر تبدیل شد.
در قرن سوم، بخارا همانند سایر شهرهای اسلامی، گرایشهای مذهبی مختلفیرا در خود داشت. ماوراءالنهر از زمان فتح شدن، همواره تحت سیطره دولتهایسنی بود وبه همین دلیل در بخارا نیز اهل سنت بر شهر غالب بودند. با این حال، میانخود آنان اختلافهای فراوانی در مسائل اعتقادی بود. مواردی وجود داشت کهبرخی از عالمان را به خاطر داشتن عقاید ویژهشان از شهر اخراج میکردند. برای نمونه یکی از عالمان شهر را با نام محمد بن احمد بخاری که شیخ بخارا بود، به دلیلداشتن عقایدش، به یکی از رباطهای اطراف بخارا تبعید کردند.
در قرن سوم مردم بخارا واصولا ماوراءالنهر، تابع مذهب ابوحنیفه شدند. عاملاصلی در حنفی شدن آنان، عالمی با نام ابوحفص احمد بن حفص بخاری (150 ـ217) بود. وی از شاگردان محمد بن حسن شیبانی (م 189) عالم عراقی بود که خوداز شاگردان ابوحنیفه به شمار میرفت. نرشخی درباره او نوشته است که«بخارابهسبب وی قُبّه الاسلام شده است و ائمه وعلما محترم گشتند، سببْ اوبودهاست».
محمد فرزند او هم شهرت علمی زیادی داشته وهموست که راه را برای آمدناسماعیل سامانی به بخارا هموار کرد. با توجه به نفوذ فراوانی که علما در این شهرمذهبی داشتهاند، فرزند ابوحفص، توانست دست به این اقدام بزند. به گزارشنرشخی، زمانی که اسماعیل نزدیک شهر رسید «پسر خواجه ابوحفص کبیر، بیرونآمد به استقبال، واشراف بخارا، از عرب وعجم همه با وی بودند تا به کرمینه.وابوعبدالله ـ یعنی همان پسر ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بیاراستند وامیر... چونابوعبدالله بن خواجه ابوحفص بیرون آمد... دل وی قوی شد.»
خاندن ابوحفص سبب شدند تا بخارا مرکز مذهب حنفی در شرق شود،بهطوری که سامانیان وسلجوقیان بر همین مذهب رفتند وتعصب فراوانی نسبت بهآن داشتند. شهرت خاندان ابوحفص به قدری بود که تا قرن هفتم هجری، هنوزمدرسهای به نام مدرسه ابوحفص در بخارا وجود داشت که یکی از وابستگان آنخاندان، مدرسه مزبور را اداره میکرد.
از سوی دیگر، سلاطین سامانی وعالمان بخارایی، همدوش هم در حفظبنیادهای مذهبِ سنی از نوع حنفی آن سخت تلاش میکردند. آنها رسالههایفراوانی را تألیف کردند که ضمن آنها، عقاید رسمی را مطرح کرده وهر کس کهبرخلاف آن عقاید میاندیشید، وی را منحرف وطرد میکردند.
در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم هجری، با توجه به رواج برخی ازمذاهب مخالف با مذهب رسمی حاکم بر ماوراءالنهر، با حمایت سلطان متنی بهعنوان اعتقاد نامه تهیه شد که همه مردم عقاید خویش را با آن تطبیق داده و هر آنچهمخالف با آن است، به عنوان بدعت، طرد کنند. این اعتقادیه را سواد اعظم نامیدند.این متن در اواخر قرن سوم به عربی تألیف و در قرن چهارم به دستور نوح بنمنصور به پارسی درآمد. نویسنده آن ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی بود کهآن را به عربی نوشت و در میانه قرن چهارم به پارسی درآمد. در مقدمه این کتابآمده است:
اما بدانک سبب تصنیف این کتاب آن بود که بیراهان و مبتدعان و هواداران]هواپرستان[ به سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر بسیار شدند. پس ائمه و فقها وعلمای سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر گرد آمدند و گفتند آبای و اجداد تا بودند برطریق سنت و جماعت بودهاند؛ اکنون هواهای مختلف پیدا شده و ما را جایترس است. این سخن را به امیر خراسان رسانیدند. امیر عادل اسماعیل بفرمودمر عبدالله بن ابیجعفر را و باقی فقها را که بیان کنید مذهب راست و طریق سنت وجماعت، آن که پدران ما بر آن بودهاند. پس ائمه اشارت کردند به خواجهابوالقاسم سمرقندی... تصنیف کرد این کتاب را به تازی... پس امیرخراسانبفرمود که این کتاب را به پارسی گردانید تا چنان که خاص را بود، عام را نیز بود ومنفعت کند و مذهب نیکو بدانند و از هوا و بدعت دور باشند...
تسنن موجودِ آن زمان در ماوراءالنهر از نظر اعتقادی و فقهی، بر آیین حنفی بود. اینحنفی گری در خراسان با عقاید شخصی به نام ابومنصور ماتُریدی شکل گرفته بود کهموضع نسبتا میانهای داشت. آنها به معنای حقیقی کلمه مرجئی مذهب بودند گرچهبخاطر تنفر دیگر سنیان عراق از این کلمه، آن را بکار نمیبردند و حتی در ظاهر ازآن بدگویی هم م کردند. این مذهب، همان طور که در جای دیگر گفتهایم، چنان بودکه ایمان را تنها عبارت از اقرار زبانی و نهایت اقرار دل میدانست؛ اما عمل انسان رادر آن دخیل نمیدانست. به این عبارت توجه کنید:
و مذهب سنت و جماعت آن است که اگر یک بنده همه گناهان تنها بکند، آن را ازرحمت حق تعالی نومید نباشد بود، قوله تعالی: لاتیأسوا من روح الله. الایه.واگر مؤمنی صد هزار مرد را بکشد، یا صد هزار زنا کند، یا صد هزار لواطی کند، یاصد هزار خمر بخورد، یا هیچ نماز نکند، یا مال مسلمانان ببرد، یا از جنابت غسلنکند، یا زکات ندهد، یا حج نکند، و اینها را گناه داند، مؤمن حقّانی بود؛ اگر توبهکند، حق تعالی بیامرزد و اگر بیتوبه رود، آن در مشیّت حق تعالی باشد، خواهدبیامرزد به فضل خویش و خواهد عذاب کند به عدل خویش و باز به بهشت برد.وهر که گوید که بکردن اینها کافر شود، آن حروری ]از خوارج[ باشد.
در رساله اعتقادیه پیشگفته، یعنی همان سواد اعظم اطاعت از سلاطین نیز به عنوانیک اقدام شرعی لازم مورد توجه قرار گرفته و در جای جای آن، بر آن تکیه و تأکیدشده است. به یک نمونه توجه کنید:
مسأله هفتم آن است که از پسِ هر امیری، جابر باشد یا عادل، نماز روا بود؛ زیرا کهطاعت داشتن سلطان فریضه است و ترک وی، عاصی شدن و معصیت استوبدعت. و هر که سلطان را طاعت ندارد، آن هوادار ]هواپرست[ باشد؛ زیرا کهحق تعالی فرموده است در کتاب خود که: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا اللهواطیعواالرسول و اولی الامر منکم. ای مؤمنان! خدای عزّوجل را طاعتدارید و رسول را طاعت دارید و امیران را طاعت دارید... و باید که چون رافضیان]شیعیان[ نباشی که ایشان بر سلطان بیرون آیند و شمشیر کشند. و به هیچ وجه برسلطان عاصی نباشد شد؛ اگر عدل کند مزد و ثواب یابد و اگر ظلم کند، بزه وعذاب آن را کشد. به همه وجه سلطان را طاعت باید داشت و هر که سلطان راطاعت ندارد آن از خوارج باشد؛ این مقدار بس بود خردمند را.
علما در روزگار سامانیان منزلت اجتماعی وسیاسی بالایی داشتند. زمانی کهصحبت از روی کار آمدن امیر جدیدی بود «سپهسالاران، امراء، قائدان واشراف» بهاتفاق «علما» تصمیم میگرفتند.
جالب آن که زمانی محمد بن اسماعیل بخاری، نویسنده کتاب معروف به صحیحبخاری، از بغداد به این شهر آمد. گویا فرزندِ ابوحفص، وی را از فتوا دادن منعکرد؛اما او در ماندن سماجت کرد تا آن که بخاری فتوای عجیبی درباره احکامشیردادن گوسفندان ـ در ممنوعیت ازدواج میان گوسفندانی که خواهر و برادررضاعی هستند! ـ داد. پس از آن مردم بر او شوریدند ووی را از بخارا بیرون کردند.
موقعیت علمی ومذهبی نیشابور
نیشابور پایتخت نخستِ خراسان بود که در پرتو حکومت طاهریان آباد شد. دردوره سامانیان، سپهسالاران سامانی در نیشابور اقامت داشتند واز این رهگذر ونیزنزدیکی آن به سرزمینهای اصلی اسلام، بر آبادی آن شهر افزوده شد. دو کتابحدیثی مهم اهل سنت یکی از محمد بن اسماعیل بخاری (م 257) است و دومی ازمسلم بن حجاج نیشابوری (م 262). افزون بر آن، کتاب پر ارج المستدرک علیالصحیحَیْن که در تکمیل دو کتابِ بالاست، از حاکم نیشابوری (م 405) است.بدینترتیب دانش حدیث وعالمان مُحدّث در این خطه، از جایگاه بلندیبرخورداربودهاند؛ گرچه بیشتر اینان، کتابهای حدیثی خود را در بغداد فراهمآوردهاند.
از خطه نیشابور، عالمانی برخاستند که گاه مذهب آنها تا قرنها نفوذ خود را درشهرهای مختلف ماوراءالنهر وایران حفظ کرد. از آن جمله محمد بن کرّام ـ یا کرام،بدون تشدید ـ سیستانی نیشابوری (م 255) است که بنیادگذار مذهب کرامیهمیباشد. مذهب کرامیه برای قرنها، به رغم دشمنی فراوان سنیان اهل حدیثیِخراسان با آن، مذهبِ بسیاری از مردمان آن خطّه وسایر مناطق بود. این مذهببیشتر گرایش عرفانی داشت وبعدها خانقاههایی را در دنیای اسلام پدید آورد.صوفیان کرّامی مذهب، نقش مهمی در رشد اسلام در نقاط دوردست ماوراءالنهروخوارزم داشتهاند. نوشتهاند که تنها به دست اسحاق بن مَحْمشاد کرامی، پنج هزارنفر اسلام آوردند. گفتنی است که کرامیه نیز از گرایشهای انحرافی بیبهره نبودهوبیشتر حزبی وگروهی میاندیشیدند وبه داشتن عقایدی چون تشبیه در مسألهتوحید متهم بودند.
دانش اسلامی در نیشابور، در قرن سوم، بهویژه قرن چهارم، بسیار گسترده شد.تاریخی که در قرن چهارم برای این شهر نوشته شد، نام نزدیک به سه هزار تن ازعالمان این شهر را در بر داشته است. مؤلف این کتاب عالم برجسته نیشابوریمحمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (321 ـ 405) است. حاکم آثار حدیثیچندی نیز نگاشت که مهمترین آنها، کتاب المستدرک است که تکمیل دو کتابحدیثی معروف بخاری ومسلمِ پیشگفته است.
وی از علاقمندان به امیرمؤمنان علیه السلام وبرخلاف اهل سنت آن روزگاروزمان ما، از دشمنان سرسخت معاویه بود. وی مقام امام را برتر از همه صحابهمیدانست. همو کتابی نیز با نام مفاخر الرضا درباره حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نوشت. [۴]
عوامل سقوط سلسله سامانى
عوامل درونى
در مورد اوضاع مطلوب اقتصادى و تجارى ماوراءالنهر و رفاه نسبى مردم در عهد سامانيان لازم به ذکر است اين وضع مطلوب تا اخر عمر دولت سامانيان استمرار نيافت. چه عواملى موجب بروز اين مسئله شد و اين موضوع چه پيامدهائى را در برداشت؟ در پاسخ به اين سؤال دو دليل عمده را مىتوان برشمرد يکى افزايش هزينه دولت و ديگر کاهش درآمد آن. اما از مهمترين عوامل افزايش هزينه دولت ايجاد نظام گسترده ديوانى بود که باعث استخدام شمار زيادى از کارمندان حقوق بگير شد و همچنين تشکيل و نگهدارى نيروى نظامى سازمان يافته، هزينههاى بسيارى داشت. راجع به دلايل کاهش درآمد دولت بايد گفت که ايجاد نظام گسترده ديوانى و رواج بازرگاني، گسترش و رونق شهرها و پيشرفت صنايع را بهدنبال داشت رونق روزافزون شهرها از يک سو و بىتوجهى دولت به امور روستاها از سوى ديگر موجب روى آوردن جمع زيادى از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزى آغاز گرديد۱. موضوع ديگر آن بود که دولت براى تأمين هزينه روبه افزايش سپاه مجبور به واگذارى درآمد (اقطاع) پارهاى از زمينهاى کشاورزى به سران سپاه شد. همچنين جمعى از تجار با خريد زمينهاى زراعتى به جمع مالکان زمين پيوستند. افزايش املاک سلطنتى و نيز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که خاندانهاى قديمى سنتى در برابر نوزمينداران از جمله سوداگران و بلندپايگان نظامى جاى خالى کردند (تاريخ از اسلام تا سلاجقه (کمبريج۴) ص ۱۳۴). بهعبارت ديگر با ضربههائى که به قدرت و حيثيت دهقانان زميندار محلى وارد شد عقبنشينى اشرافيت موروثى کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر اين ملاکين جديد کاملاً طبيعى مىنمود (بخارا دستاورد قرون وسطي، ص ۱۳۱). مسلم است که دلسردى دهقانان به رکود وضعيت کشاورزى مىانجامد و اين موضوع موجب مىشد که صدور محصولات کشاورزى که يکى از اقلام صادراتى دولت سامانى به سرزمينهاى اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهمترين پيامد اجتماعى و سياسى اين رکورد اقتصادي، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت بهشمار مىآمد و به قول فراى کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان داراى نتايجى پردامنه بود و آن را مىتوان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطي، ص ۱۳۱). نظر به اهميت موضوع لازم است در اين زمينه بيشتر توضيح داده شود.
عوامل بيرونى
شورشهاى پىدرپى سران سپاه سامانى فرصتى مناسب در اختيار دول همجوار سامانيان قرار داد تا در امور آن حکومت دخالت کنند. بهعنوان نمونهاى روشن مىتوان گفت بىترديد قدرت مهار نشدنى سيمجوريان ترک نژاد و طغيان علنى آنها برضد سامانيان موجبات دخالت آلبويه، قراخانيان و غزنويان را در امور داخلى حکومت سامانى فراهم آورد. در جهتگيرىهاى سياسي-نظامي، آلبويه با حمايت از سيمجوريان در انديشه صدمه زدن بر رقيب ديرين خود يعنى سامانيان بودند، غزنويان با حمايت از سيمجوريان در انديشه صدمه زدن بر رقيب ديرين خود يعنى سامانيان بودند، غزنويان با حمايت از سامانيان به کسب قدرت در حکومت سامانيان مىانديشيدند و قراخانيان در اين جار و جنجال مطامع ارضى خود را تعقيب مىکردند.
با سرکوب سيمجوريان، غزنويان در امور داخلى سامانيان نقشى تعيينکننده يافتند و قراخانيان نيز به اهداف خود نزديکتر شدند؛ اما سامانيان همچنان با خودسرىهاى سران نظامى مواجه بودند. در اين حال بود که اميرمحمود غزنوى به بهانه تنبيه سرداران متعرض به منصور سامانى به خراسان وارد شد و آن سرزمين را به قلمرو خود افزود و ايلکخان با عنوان حمايت از اميرعبدالملک خردسال به ماوراءالنهر لشکر کشيد و سلسله سامانى را برانداخت. آري، در شرايطى که دولت سامانى از درون پوسيده بود ضربه خارجي، کارآمدى بسيار داشت و مسلم است که با از ميان رفتن نيروهائى که انگيزه ملى و احساسات قومى داشتند، نيروى مقاومى در برابر هجوم ترکان قراخانى وجود نداشت بهويژه آنکه ترکان مهاجم تقريباً نيم قرن قبل، اسلام پذيرفته بودند و به زعم فقها جنگيدن اهالى ماوراءالنهر با ترکان مسلمان مجوز شرعى نداشت.[۵]
آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا
سامانیان نخستین فرمانروایان ایرانی پس از اسلام بودند که در سال های 204 تا 395 ه.ق. در خراسان و فرارود (ماوراالنهر) پادشاهی می کردند. آنها خود را از بازماندگان ساسانیان می دانستند. تنها ساختمان بجامانده از این روزگار ، آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا است که شیوه ای «خراسانی - رازی» دارد. این ساختمان را باید موزه آجرکاری دانست.
بخارا از شهرهای مهم خراسان بزرگ در دوره اسلامی است. در این شهر بناهای باشکوهی بنا گردیده که هر یک از نظر معماری و تزیینات از اهمیت خاصی برخوردارند. در دوره سامانی بخارا مورد توجه حکمرانان این سلسله قرار گرفت و رو به آبادانی گذاشت و مرکز تجمع هنرمندان و شاعران شد در حدود سال 300 هجری بنای کوشک و زیبایی که یاداور معماری عهد ساسانی است در این شهر بنا شد. این بنا در مرکز شهر قرار دارد و آرامگاه امیر اسماعیل یکی از معروفترین شاهان سلسله سامانی است. بنای مزبور به شکل مربع بوده اندازه هر ضلع آن ده متر است. مقبره دارای گنبد نیمکرهای است که در چهار گوشه آن چهار گنبد کوچک بنا کردهاند. گنبد بر فراز اتاق چهارگوش با کمک سه کنج احداث شده که قابل مقایسه با شیوه گنبد سازی در معماری پارتی ساسانی است. مقبره اسماعیل سامانی گرچه بنای بسیار کوچکی است؛ ولی سادگی و موزون بودن اجزای آن و بالاخره تریین فوقالعاده در سطوح داخلی و خارجی این بنا آن را در زمره شاهکارهای معماری صدر اسلام قرار داده است. کریستین ویلسن بنای مقبره شاه اسمعیل را بیارتباط به معماری پیش از اسلام نمیداند و چنین اظهار میدارد.
«مقبره اسماعیل سامانی در بخارا از یک دوره فترت بنای عجیبی است و بسیاری از اشکال معماری را در مرحله ابتدایی نشان میدهد که بعد در دوره سلجوقی در تمام ایران انتشار یافت. این مقبره شامل ویژگی معماری پیش از اسلام هم دارای ویژگیهای جدید است که بعدها جزو اصول معماری ایران میگردد».
ناحیه ماورانهر از نظر مصالح ساختمانی نیز فقیر بود و آجر در قسمتهای زیادی از آن ناحیه کمیاب و تهییه آن مشکل و پرهزینه بود. بیشتر آنها و حتی مساجد از مصاح گلی و چوب و خشت خام ساخته میشدن این امر خود سبب ناپایداری بناهای آن دوره میشد. تمام دیوار بزرگ بخارا و ربض را از خشت خام و یا گل ساخته بودند.
و تنها در مسجدها رباطها منارهها و بسیاری از مقبرههایی که در آن دوره ساخته میشد، آجر به کار میبردند؛ مثلا در دیوارها و سقف بنای مسجد جامع فرب (فربر) آجر به کار میبردند و چوب در آن به کار نرفته بود.
در معماری نخستین بنای اصیلی که به دست معماران ایرانی در اویل سده چهارم هجری ساخته شد بنای آرامگاه شاه اسماعیل سامانی در بخارا بود که سرمشق ساختن برای آرامگاههای باشکوه قرار گرفت در این بنا که چهارگوش ساخته شد و گنبدی بر روی آن قرار گرفت از اجر یا استادی هرچه تمامتر برای ایجاد نگارههای گوناگون بر سطوح داخل و خارج آن و ساختن حواشی انواع قابها و قاببندیها و حتی ایجاد لچکها یا لوزیهای نامنظم و خمیده چهارگوشه قاعده گنبد استفاده شده است.
از حدود سال 390 نوع دیگری از ساختمان اسلامی دوشادوش مسجد و مدرسه رواج کلی یافت و آن عبارت بود از بقعه یا آرامگاه با شکوه که معمولا بنایی بود گرد یا چهاراگوش یا چند ضلعی منظم و یا چون برجی به شکل ستاره که با هرم یا مخروطی مسقف میشد.
هم چنین از نمونه مشابه آن در معماری ساسانی به کار گرفته میشد، در مجموع از میان بناهای به جامانده از این دوره میتوان به مسجد جامع فهرج، مسجد جامع نایین، تاریخانه دامغان، مسجد جامع یزد، آرامگاه قابوس در گرگان اشاره کرد.
آرامگاه قابوس یا گنبد قابوس یکی از مقابر به جای مانده از این دوره است که مردی دانشمند و حامی شعرا و نویسندگان و هنرمندان بود. این بنا در سال 397(ه.ق) و بر روی تپهای به ارتفاع 17 متر بنا شده و به شکل مخروطی است و ارتفاع آن به 18 متر میرسد.
درباره آرامگاه امیر اسماعیل سامانی
آرامگاه اسماعیل سامانی (آغاز ساخت: ۲۷۱ خورشیدی، پایان ساخت: ۳۲۲ خورشیدی) در مرکز شهر بخارا و یکی از مهمترین بناهای باستانی آسیای میانه بشمار میرود.
تا چند دهه اخیر بیشتر این آرامگاه در زیر خاک قرار داشت، و به همین دلیل در گذشت زمان آسیب چندانی بخود ندیدهاست. امروزه تمام آن از زیر خاک در آورده شدهاست. این آرامگاه کهنترین آرامگاه ایرانی تاریخدار است.
در ساخت این آرامگاه از معماری شیوه رازی الگوبرداری شدهاست. آجرکاری آن پیچیدگی یسیار زیبایی دارد (ببینید). بنا یک چهارگوش ۱۰ در ۱۰ متر است و دارای گنبد نیم کرهای که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شدهاست. گنبد بر فراز اتاق چهار گوشی به کمک کنج استوار شده که قابل مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره پارتی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکدههای ساسانی دارد.
نوه اسماعیل نیز در همین آرامگاه بخاک سپرده شدهاست.[۶]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ashwood - سامانیان
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ تاریخ ایران - سامانیان
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ تاریخ و شاهان ایران - تاریخ ایران، سلسله سامانیان
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ تاریخ ایران - مذهب و فرهنگ سامانیان
- ↑ آفتاب - عوامل سقوط سلسله سامانى
- ↑ هنر اسلامی - معماری در زمان سامانيان + تصاویر آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا