سامانیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
سامانیان (۲۶۱ ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از   دودمان‌های ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان می‌دادند.<ref>ashwood - [http://ashwood.ir/سامانیان/ سامانیان]</ref>
'''سامانیان''' (۲۶۱ تا ۳۹۵ هجری قمری) یکی از دودمان‌های ایران کهن بودند که بر قسمتی از ایران کنونی و بخش عمده‌ای از افغانستان وآسیای میانه فرمانروایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان دادند.<ref>ashwood - [http://ashwood.ir/سامانیان/ سامانیان]</ref><ref name=":0">تاریخ ایران - [http://ahouraei.mihanblog.com/post/9 سامانیان]</ref>


سامانیان (۸۷۴–۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های فارسی‌زبان در غرب آسیا بودند.
از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.<ref name=":1">تاریخ و شاهان ایران - [http://kazemjamali.blogfa.com/category/7 تاریخ ایران، سلسله سامانیان]</ref>
 
سامانیان نزدیک صد سال (از ۲۸۷ تا ۳۸۹ ه‍. ق) در قسمتی از ایران کنونی و بخش عمده‌ای از افغانستان وآسیای میانه فرمانروایی کردند.<ref name=":0">تاریخ ایران - [http://ahouraei.mihanblog.com/post/9 سامانیان]</ref>
 
از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.<ref name=":1">تاریخ و شاهان ایران - [http://kazemjamali.blogfa.com/category/7 تاریخ ایران، سلسله سامانیان]</ref>


== سامانیان ==
== سامانیان ==
389-279)ه/892-999م)
389-279)ه/892-999م)


« سامانيان فرزندان مردي ايراني، از مُغان  زَرتُشتي بودند که در دهستان سامان اطراف بلخ فرمانروايي‌ داشت و'''سامان‌خداة''' ناميده مي‌شد. در اواخر دوره بني‌اُمَيّه وي مسلمان شد و بعدها به‌ دربار مأمون ‌که در زمان پدرش هارون الرشيد در مَرو مي‌زيست راه يافت. مأمون پس از رسيدن به خلافت، چهار پسر وي را به ‌حکومت‌ شهرهاي بزرگ ماوراءالنهر و خراسان منصوب کرد*.
« سامانيان فرزندان مردي ايراني، از مُغان  زَرتُشتي بودند که در دهستان سامان اطراف بلخ فرمانروايي‌ داشت و سامان‌خداة ناميده مي‌شد. در اواخر دوره بني‌اُمَيّه وي مسلمان شد و بعدها به‌ دربار مأمون ‌که در زمان پدرش هارون الرشيد در مَرو مي‌زيست راه يافت. مأمون پس از رسيدن به خلافت، چهار پسر وي را به ‌حکومت‌ شهرهاي بزرگ ماوراءالنهر و خراسان منصوب کرد*.


درسال 279ه/892م، اميراسماعيل، يکي از افراد اين خاندان، پس از شکست دادن عَمروليث بر خراسان، سيستان، ري، قزوين و سپس گرگان و طبرستان دست يافت و به خلاف صفّاريان با خلافت بغداد از در آشتي درآمد . خلفاي عبّاسي نيز از او و خاندان ساماني حمايت کردند. سامانيان نزديک به يک قرن بر مشرق ايران حکم راندند، امّا خود را شاه يا سلطان نناميدند و تنها به عنوان امير بسنده کردند. با اين همه، شايسته ترين خانداني بودند که پس از اسلام بر ايران فرمانروايي يافت. دوره آنان هم‌زمان با حکومت آل بويه در بخشي بزرگ از نواحي مرکز و غرب ايران بود که دامنه آن تا بغداد و دربار خلافت عبّاسي نيز مي‌رسيد. وجود هم زمان اين دو خاندان بزرگ و مقتدر ايراني، که در زنده ساختن زبان و آيين و فرهنگ ايران سعي بسيار داشتند، سبب شد که قرن چهارم هجري/دهم ميلادي در تاريخ ايران وضعي‌ استثنايي يابد و به قرن طلايي مشهور گردد. دراين ميان سهم سامانيان در تجديد عظمت کشور و باززايش فرهنگ اصيل ايران شايان توجّه است*.
درسال 279ه/892م، اميراسماعيل، يکي از افراد اين خاندان، پس از شکست دادن عَمروليث بر خراسان، سيستان، ري، قزوين و سپس گرگان و طبرستان دست يافت و به خلاف صفّاريان با خلافت بغداد از در آشتي درآمد . خلفاي عبّاسي نيز از او و خاندان ساماني حمايت کردند. سامانيان نزديک به يک قرن بر مشرق ايران حکم راندند، امّا خود را شاه يا سلطان نناميدند و تنها به عنوان امير بسنده کردند. با اين همه، شايسته ترين خانداني بودند که پس از اسلام بر ايران فرمانروايي يافت. دوره آنان هم‌زمان با حکومت آل بويه در بخشي بزرگ از نواحي مرکز و غرب ايران بود که دامنه آن تا بغداد و دربار خلافت عبّاسي نيز مي‌رسيد. وجود هم زمان اين دو خاندان بزرگ و مقتدر ايراني، که در زنده ساختن زبان و آيين و فرهنگ ايران سعي بسيار داشتند، سبب شد که قرن چهارم هجري/دهم ميلادي در تاريخ ايران وضعي‌ استثنايي يابد و به قرن طلايي مشهور گردد. دراين ميان سهم سامانيان در تجديد عظمت کشور و باززايش فرهنگ اصيل ايران شايان توجّه است*.
خط ۱۶۰: خط ۱۵۶:
نیشابور پایتخت نخستِ خراسان بود که در پرتو حکومت طاهریان آباد شد. دردوره سامانیان، سپهسالاران سامانی در نیشابور اقامت داشتند واز این رهگذر ونیزنزدیکی آن به سرزمین‌های اصلی اسلام، بر آبادی آن شهر افزوده شد. دو کتاب‌حدیثی مهم اهل سنت یکی از محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۷) است و دومی ازمسلم بن حجاج نیشابوری (م ۲۶۲). افزون بر آن، کتاب پر ارج المستدرک علی‌الصحیحَیْن که در تکمیل دو کتابِ بالاست، از حاکم نیشابوری (م ۴۰۵) است.بدین‌ترتیب دانش حدیث وعالمان مُحدّث در این خطه، از جایگاه بلندی‌برخورداربوده‌اند؛ گرچه بیش‌تر اینان، کتاب‌های حدیثی خود را در بغداد فراهم‌آورده‌اند.
نیشابور پایتخت نخستِ خراسان بود که در پرتو حکومت طاهریان آباد شد. دردوره سامانیان، سپهسالاران سامانی در نیشابور اقامت داشتند واز این رهگذر ونیزنزدیکی آن به سرزمین‌های اصلی اسلام، بر آبادی آن شهر افزوده شد. دو کتاب‌حدیثی مهم اهل سنت یکی از محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۷) است و دومی ازمسلم بن حجاج نیشابوری (م ۲۶۲). افزون بر آن، کتاب پر ارج المستدرک علی‌الصحیحَیْن که در تکمیل دو کتابِ بالاست، از حاکم نیشابوری (م ۴۰۵) است.بدین‌ترتیب دانش حدیث وعالمان مُحدّث در این خطه، از جایگاه بلندی‌برخورداربوده‌اند؛ گرچه بیش‌تر اینان، کتاب‌های حدیثی خود را در بغداد فراهم‌آورده‌اند.


از خطه نیشابور، عالمانی برخاستند که گاه مذهب آنها تا قرن‌ها نفوذ خود را درشهرهای مختلف ماوراءالنهر وایران حفظ کرد. از آن جمله محمد بن کرّام ـ یا کرام،بدون تشدید ـ سیستانی نیشابوری (م ۲۵۵) است که بنیادگذار مذهب کرامیه‌می‌باشد. مذهب کرامیه برای قرن‌ها، به رغم دشمنی فراوان سنیان اهل حدیثیِخراسان با آن، مذهبِ بسیاری از مردمان آن خطّه وسایر مناطق بود. این مذهب‌بیش‌تر گرایش عرفانی داشت وبعدها خانقاه‌هایی را در دنیای اسلام پدیدآورد.صوفیان کرّامی مذهب، نقش مهمی در رشد اسلام در نقاط دوردست ماوراءالنهروخوارزم داشته‌اند. نوشته‌اند که تنها به دست اسحاق  بن مَحْمشاد کرامی، پنج هزارنفر اسلام آوردند. گفتنی است که کرامیه نیز از گرایش‌های انحرافی بی‌بهره نبوده‌وبیش‌تر حزبی وگروهی می‌اندیشیدند وبه داشتن عقایدی چون تشبیه در مسئله‌توحید متهم بودند.
از خطه نیشابور، عالمانی برخاستند که گاه مذهب آنها تا قرن‌ها نفوذ خود را درشهرهای مختلف ماوراءالنهر وایران حفظ کرد. از آن جمله محمد بن کرّام ـ یا کرام،بدون تشدید ـ سیستانی نیشابوری (م ۲۵۵) است که بنیادگذار مذهب کرامیه‌می‌باشد. مذهب کرامیه برای قرن‌ها، به رغم دشمنی فراوان سنیان اهل حدیثیِخراسان با آن، مذهبِ بسیاری از مردمان آن خطّه وسایر مناطق بود. این مذهب‌بیش‌تر گرایش عرفانی داشت وبعدها خانقاه‌هایی را در دنیای اسلام پدیدآورد.صوفیان کرّامی مذهب، نقش مهمی در رشد اسلام در نقاط دوردست ماوراءالنهروخوارزم داشته‌اند. نوشته‌اند که تنها به دست اسحاق  بن مَحْمشاد کرامی، پنج هزارنفر اسلام آوردند. گفتنی است که کرامیه نیز از گرایش‌های انحرافی بی‌بهره نبوده‌ و بیشتر حزبی و گروهی می‌اندیشیدند و به داشتن عقایدی چون تشبیه در مسئله‌توحید متهم بودند.


دانش اسلامی در نیشابور، در قرن سوم، به‌ویژه قرن چهارم، بسیار گسترده شد.تاریخی که در قرن چهارم برای این شهر نوشته شد، نام نزدیک به سه هزار تن ازعالمان این شهر را دربرداشته است. مؤلف این کتاب عالم برجسته نیشابوری‌محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۳۲۱ ـ ۴۰۵) است. حاکم آثار حدیثی‌چندی نیز نگاشت که مهم‌ترین آنها، کتاب المستدرک است که تکمیل دو کتاب‌حدیثی معروف بخاری ومسلمِ پیشگفته است.
دانش اسلامی در نیشابور، در قرن سوم، به‌ویژه قرن چهارم، بسیار گسترده شد.تاریخی که در قرن چهارم برای این شهر نوشته شد، نام نزدیک به سه هزار تن ازعالمان این شهر را دربرداشته است. مؤلف این کتاب عالم برجسته نیشابوری‌محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۳۲۱ ـ ۴۰۵) است. حاکم آثار حدیثی‌چندی نیز نگاشت که مهم‌ترین آنها، کتاب المستدرک است که تکمیل دو کتاب‌حدیثی معروف بخاری ومسلمِ پیشگفته است.
خط ۱۶۷: خط ۱۶۳:


== عوامل سقوط سلسله سامانی ==
== عوامل سقوط سلسله سامانی ==
تعقیب رشته وقایعى که منجر به انقراض سامانیان گردید، مشکل مى باشد. دلیل آن کثرت شخصیت ها و عواملى است که در این وقایع نقش داشته اند.
این عوامل را مى توان چنین جمع‌بندى کرد:
1 - تضاد شدید طبقاتى، بین طبقه زحمتکش - دهقانان و صنعتگران - از یک طرف و طبقه حاکمه و فئودال ها از طرف دیگر که به صورت چالش درآمده بود، یکى از عوامل عمده محسوب مى‌شد.
2 - بى کفایتى ابوالفضل محمد بن احمد فقیه، وزیر نوح بن نصر، را مى‌توان یکى از عوامل مهم انقراض سامانیان دانست.
3 - افزایش اهمیت فرماندهان گاردهاى ترک، که باعث گردید امور حکومتى به دست آنان بیفتد. (در این زمان نقش الپتگین بسیار حساس بود، زیرا به مقام حاجب کل ارتقا یافته و به ریاست گارد ترک رسیده بود).
4 - مبارزات داخلى بین درباریان و دیوانیان شدت یافت ، قیام فئودال هاى داخلى که طالب استقلال و خودمختارى بودند، گسترش یافت .
5 - عایدات دولتى ، در اثر لشکرکشى و قیام فئودال ها بیش از پیش نقصان یافت .
6 - اختلاف سران سپاه و بزرگان دربار سامانى . تحریک پى در پى روساى دیوان ها و حکام ولایات .
7 - حمله قراختائیان و ضعف حکومت سامانى ، که باعث سقوط سامانیان گردید.
8 - مالیات هاى روزافزون (مالیات خراج ) به شدت تضادها را افزایش داد.
9- کودتاى دربارى بخارا، که طى آن ، منصور دوم در نتیجه ى توطئه ى اشراف به رهبرى بکتوزن و فائق ، توقیف و نابینا گردید (389 ه / 999 م )؛ و این فرصت خوبى براى محمود بود.
10 - اختلاف سامانیان و آل بویه ، که علت آن ، سیاست خارجى این دو سلسله بود.
11 - صدور سکه هاى بخارا توام با درهم هاى اسلامى ، که از یک طرف مواجه با کاهش وسعت قلمرو سامانیان و نرخ سکه هاى بخارا (خدات ها) نیز کاهش یافت و از طرف دیگر، مقدار سرب و فلزهاى دیگر آن ها بیش تر گردید، سودمند نبود.
12 - بحران نقره قرن یازدهم م . نیز، از جمله عوامل زمینه ساز ضعف سامانیان به حساب مى آید.
13 - نزاع بر سر آب ، همراه با پایین رفتن سطح آب هاى زیرزمینى در واحه ى بخارا، که کشاورزان این ناحیه را با مشکلات و مشقات اقتصادى مواجه ساخته بود.
گسترش ریگزارها و پیشروى بیابان ها، به زبان اراضى زراعتى ، علاوه بر آن قسمت عمده آبى که از رودخانه ها بسوى واحه ى بخارا جریان مى یافت ، به اراضى دولتى مى رفت . قطع اشجار، از بین رفتن جنگل ها و درختزارها نیز، به بحران اقتصادى و فقر بیش تر روستاییان دامن مى زد.
14 - زوال طبقه دهگانان در قرن چهارم و پنجم هجرى ، در سراسر ایران و نیز ماوراء النهر که این خود عامل مهمى در تضعیف سامانیان بود زیرا که انقراض این طبقه ، باعث به انقیاد درآمدن و خدمت فرمانروایان ترک گردید.
با انقراض حکومت سامانیان ، ایران بارها مورد تهاجم ترکان زردپوست آسیاى مرکزى قرار گرفت و طى آن ، نه قرن ، ترکان سلجوقى ، غز، قبچاق و غیره براى استفاده از منابع طبیعى و اقتصادى به مملکت ایران حمله ور شدند و به تدریج ، خلق و خوى وحشیانه دیرین را از دست دادند و راه و رسم مملکت دارى را از مطلعین و خبرگان ایرانى فراگرفتند.<ref>قفسه - [http://ghafase.blogsky.com/1390/06/04/post-1106/ حکومت سامانیان] </ref>
علل سقوط سامانیان در جای دیگری به دو جنبه درونی و بیرونی تقسیم شده است:
=== عوامل درونی ===
=== عوامل درونی ===
در مورد اوضاع مطلوب اقتصادی و تجاری ماوراءالنهر و رفاه نسبی مردم در عهد سامانیان لازم است ذکر شود این وضع مطلوب تا آخر عمر دولت سامانیان استمرار نیافت. چه عواملی موجب بروز این مسئله شد و این موضوع چه پیامدهائی را دربرداشت؟ در پاسخ به این سؤال دو دلیل عمده را می‌توان برشمرد یکی افزایش هزینه دولت و دیگر کاهش درآمد آن. اما از مهم‌ترین عوامل افزایش هزینه دولت ایجاد نظام گسترده دیوانی بود که باعث استخدام شمار زیادی از کارمندان حقوق بگیر شد و همچنین تشکیل و نگهداری نیروی نظامی سازمان یافته، هزینه‌های بسیاری داشت. راجع به دلایل کاهش درآمد دولت باید گفت که ایجاد نظام گسترده دیوانی و رواج بازرگانی، گسترش و رونق شهرها و پیشرفت صنایع را به‌دنبال داشت رونق روزافزون شهرها از یک سو و بی‌توجهی دولت به امور روستاها از سوی دیگر موجب روی آوردن جمع زیادی از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزی آغاز گردید۱. موضوع دیگر آن بود که دولت برای تأمین هزینه روبه افزایش سپاه مجبور به واگذاری درآمد (اقطاع) پاره‌ای از زمین‌های کشاورزی به سران سپاه شد. همچنین جمعی از تجار با خرید زمین‌های زراعتی به جمع مالکان زمین پیوستند. افزایش املاک سلطنتی و نیز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که ”خاندان‌های قدیمی سنتی در برابر نوزمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامی جای خالی کردند“ (تاریخ از اسلام تا سلاجقه (کمبریج۴) ص ۱۳۴). به‌عبارت دیگر با ضربه‌هائی که به قدرت و حیثیت دهقانان زمین‌دار محلی وارد شد ”عقب‌نشینی اشرافیت موروثی کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملاً طبیعی می‌نمود“ (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). مسلم است که دل‌سردی دهقانان به رکود وضعیت کشاورزی می‌انجامد و این موضوع موجب می‌شد که صدور محصولات کشاورزی که یکی از اقلام صادراتی دولت سامانی به سرزمین‌های اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهم‌ترین پیامد اجتماعی و سیاسی این رکورد اقتصادی، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت به‌شمار می‌آمد و به قول فرای کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان دارای نتایجی پردامنه بود و آن را می‌توان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به‌شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). نظر به اهمیت موضوع لازم است در این زمینه بیشتر توضیح داده شود.
در مورد اوضاع مطلوب اقتصادی و تجاری ماوراءالنهر و رفاه نسبی مردم در عهد سامانیان لازم است ذکر شود این وضع مطلوب تا آخر عمر دولت سامانیان استمرار نیافت. چه عواملی موجب بروز این مسئله شد و این موضوع چه پیامدهائی را دربرداشت؟ در پاسخ به این سؤال دو دلیل عمده را می‌توان برشمرد یکی افزایش هزینه دولت و دیگر کاهش درآمد آن. اما از مهم‌ترین عوامل افزایش هزینه دولت ایجاد نظام گسترده دیوانی بود که باعث استخدام شمار زیادی از کارمندان حقوق بگیر شد و همچنین تشکیل و نگهداری نیروی نظامی سازمان یافته، هزینه‌های بسیاری داشت. راجع به دلایل کاهش درآمد دولت باید گفت که ایجاد نظام گسترده دیوانی و رواج بازرگانی، گسترش و رونق شهرها و پیشرفت صنایع را به‌دنبال داشت رونق روزافزون شهرها از یک سو و بی‌توجهی دولت به امور روستاها از سوی دیگر موجب روی آوردن جمع زیادی از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزی آغاز گردید۱. موضوع دیگر آن بود که دولت برای تأمین هزینه روبه افزایش سپاه مجبور به واگذاری درآمد (اقطاع) پاره‌ای از زمین‌های کشاورزی به سران سپاه شد. همچنین جمعی از تجار با خرید زمین‌های زراعتی به جمع مالکان زمین پیوستند. افزایش املاک سلطنتی و نیز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که ”خاندان‌های قدیمی سنتی در برابر نوزمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامی جای خالی کردند“ (تاریخ از اسلام تا سلاجقه (کمبریج۴) ص ۱۳۴). به‌عبارت دیگر با ضربه‌هائی که به قدرت و حیثیت دهقانان زمین‌دار محلی وارد شد ”عقب‌نشینی اشرافیت موروثی کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملاً طبیعی می‌نمود“ (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). مسلم است که دل‌سردی دهقانان به رکود وضعیت کشاورزی می‌انجامد و این موضوع موجب می‌شد که صدور محصولات کشاورزی که یکی از اقلام صادراتی دولت سامانی به سرزمین‌های اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهم‌ترین پیامد اجتماعی و سیاسی این رکورد اقتصادی، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت به‌شمار می‌آمد و به قول فرای کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان دارای نتایجی پردامنه بود و آن را می‌توان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به‌شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). نظر به اهمیت موضوع لازم است در این زمینه بیشتر توضیح داده شود.

نسخهٔ ‏۲۳ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۲۰:۲۶

سامانیان (۲۶۱ تا ۳۹۵ هجری قمری) یکی از دودمان‌های ایران کهن بودند که بر قسمتی از ایران کنونی و بخش عمده‌ای از افغانستان وآسیای میانه فرمانروایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان دادند.[۱][۲]

از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.[۳]

سامانیان

389-279)ه/892-999م)

« سامانيان فرزندان مردي ايراني، از مُغان  زَرتُشتي بودند که در دهستان سامان اطراف بلخ فرمانروايي‌ داشت و سامان‌خداة ناميده مي‌شد. در اواخر دوره بني‌اُمَيّه وي مسلمان شد و بعدها به‌ دربار مأمون ‌که در زمان پدرش هارون الرشيد در مَرو مي‌زيست راه يافت. مأمون پس از رسيدن به خلافت، چهار پسر وي را به ‌حکومت‌ شهرهاي بزرگ ماوراءالنهر و خراسان منصوب کرد*.

درسال 279ه/892م، اميراسماعيل، يکي از افراد اين خاندان، پس از شکست دادن عَمروليث بر خراسان، سيستان، ري، قزوين و سپس گرگان و طبرستان دست يافت و به خلاف صفّاريان با خلافت بغداد از در آشتي درآمد . خلفاي عبّاسي نيز از او و خاندان ساماني حمايت کردند. سامانيان نزديک به يک قرن بر مشرق ايران حکم راندند، امّا خود را شاه يا سلطان نناميدند و تنها به عنوان امير بسنده کردند. با اين همه، شايسته ترين خانداني بودند که پس از اسلام بر ايران فرمانروايي يافت. دوره آنان هم‌زمان با حکومت آل بويه در بخشي بزرگ از نواحي مرکز و غرب ايران بود که دامنه آن تا بغداد و دربار خلافت عبّاسي نيز مي‌رسيد. وجود هم زمان اين دو خاندان بزرگ و مقتدر ايراني، که در زنده ساختن زبان و آيين و فرهنگ ايران سعي بسيار داشتند، سبب شد که قرن چهارم هجري/دهم ميلادي در تاريخ ايران وضعي‌ استثنايي يابد و به قرن طلايي مشهور گردد. دراين ميان سهم سامانيان در تجديد عظمت کشور و باززايش فرهنگ اصيل ايران شايان توجّه است*.

ضعف نسبي بغداد، صرف بخش بزرگي ازدرآمد خزانه در داخل سرزمين هاي ايران و اجراي قوانيني‌ که آزادي عمل روستاييان و کشاورزان را تأمين مي کرد، موجب شد که رفاه و امنيّت مادي و معنوي در کشور فراهم آيد و زمينه پيشرفت‌ کار و دانش مهيّا شود. اين شکوفايي اجتماعي اگرچه دير نپاييد و عوامل فرصت طلب با تظاهر به دين‌داري و با روي کار آوردن غلامان ترک وارد ميدان شدند، امّا پيشرفت و سرزندگي جامعه، چنان سريع و اوج گيرنده بود که ‌فرمان‌روايان بعدي نيز تا زماني دراز روش‌هاي‌ حکومتي‌ سامانيان را نگه داشتند و به احياء فرهنگ ايران‌ کوشيدند. برگزاري‌ جشن‌هاي با شکوه ايراني در زمان شاهان غزنوي و گردآوردن دانشمندان و شاعران بسيار در دربار، درواقع بازتاب درخشش آزادي در دوران سامانيان بود که راه خود را به تاريکي تعصب ترکان نيز مي‌گشود.

تشکيلات ديواني ساماني تا حدّي به تقليد از ديوان خلفاي عبّاسي، ترتيب داده شده بود، که آن نيز خود به دست ايرانيان و براساس آيين مملکت داري و سازمان هاي ديواني شاهنشاهي ساساني قرار داشت. اين تشکيلات چنان استوار بود که بعدها غزنويان و سلجوقيان و ديگر امراي ترک نيز تا حمله مغول به همان ترتيب حکومت کردند.

اميران ساماني در آباداني قلمرو خود بسيارکوشيدند. کندن کاريزها وانتقال آب به نواحي مختلف از جمله کارهاي سودمند آنان در اين زمينه بود که در حدّ وسيعي انجام گرفت و به زندگي کشاورزان و روستاييان رونق بخشيد. *در دوره امارت سامانيان زبان دَري در ماوراءالنهر و خراسان به کمال رسيد و اين منطقه، که‌ دور از سرزمين خلافت اعراب بود، فرصت يافت که زمينه پيدايش شاهکار زبان فارسي يعني شاهنامه را فراهم آورد. آخرین امیر سامانی به وسیله ی سلطان محمود غزنوی از میان رفت.[۴]

انقراض حکومت طاهریان و ضعف و فتور تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمین‌های شرقی خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان اعمال قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و فراغی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، ولایت ماوراءالنهر که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، تحت رهبری امیران این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان (گرگان)، طبرستان (مازندران)، و سیستان، از جانب خلیفه یا به حکم استیلاء و غلبه، ضمیمه قلمرو آنها شد. با آن که استیلای این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان مستمر نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و ماوراء النهر در بخش عمده دوره امارت آنها، از مداخله مستقیم عمال خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در تمام این نواحی، حیاتی تازه یافت.[۲]

خاندان سامانی از مردم بلخ بوده و آیین زردشتی داشتند، سامان خدا بنیان‌گذار اعلی خانواده از روشناسان محل و فرمانروای بلخ بود. اسد والی عربی خراسان در نیمه قرن هشتم با سامان دوست شد. سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت. پسران اسد اشخاص با کفایتی بودند و در قرن نهم عهد مأمون عباسی به حکمرانی محلی ماورالنهر و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند، احمد در فرغانه و الیاس در هرات. ابراهیم پسر الیاس بود که بعدها به سپهسالاری دولت طاهری افغانستان رسید. احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ فوت، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسمعیل برادر نصر حاکم بخارا شد و همین شخص است که بعدها دولت حسابی سامانی را در سال ۸۹۲ بعد از مرګ نصر ګرفت و در سمرقند پایه ګذاشت.[۳]

پادشاهان سلسله سامانی

نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است:

  1. سامان خدا
  2. اسد بن سامان
  3. یحیی بن اسد
  4. نصر اول
  5. اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍. ق)
  6. احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍. ق)
  7. نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍. ق)
  8. نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍. ق)
  9. عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍. ق)
  10. منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍. ق)
  11. نوح بن منصور، معروف به امیر[۳]

امیر اسماعیل سامانی (279-295ه/892-907م(

اميراسماعيل بنيان گذار دولت ساماني است. وي درآغاز، پس از تصرّف کامل فرارود (ماوراءالنهر) که مرکز حکومت پدران و بستگانش بود، قلمرو خود را تا خراسان، سيستان، ري و قزوين گسترش داد. عَمروليث به دست او گرفتار و به بغداد فرستاده شد و سادات علوي طبرستان نيز به وسيله سرداران او از ميان رفتند.*

سامانيان برخلاف صفّاريان و علويان طبرستان و آل زيار و تا اندازه اي آل بويه که هم‌زمان به تشکيل حکومت هاي مستقل درنواحي مختلف ايران توفيق يافته بودند، خلفاي بغداد را از نظر مذهبي مي پذيرفتند و از همين رو با دستگاه خلافت روابطي حسنه داشتند. خلفاي عبّاسي نيز از ايشان حمايت مي‌کردند. امير اسماعيل مردي دلير و پرهيزگار بود. وي پس از غلبه بر دشمنان داخلي، به جهاد با کفّار و جنگ با ترکان غيرمسلمان پرداخت. به اين جهت او را در تاريخ سالارغازيان خوانده اند. امّا اين امر در واقع به منظور جهان گشائي و سرکوب بود.* امير اسماعيل با اين جنگ ها هم قوام مهاجم بيابان گرد را سرکوب مي‌کرد و هم نيروي فزاينده بيکار را از روستاها و نواحي مختلف گرد مي‌آورد و با شرکت دادن آن ها در جنگ ها و سهيم کردنشان در غنايم، از مزاحمتشان براي دستگاه خلافت و حکومت هاي داخلي مي‌کاست. اين جنگ ها و غَزَوات غنايم بسيار به درون ايران و از آن جا به دربار خلافت سرازير مي‌کرد.

امير اسماعيل با عدل و انصاف و عطوفتي که از خود نشان مي‌داد محبوب مردم بود. وي اسيران جنگي را بدون دريافت سربها آزاد مي‌کرد و آنان را به کارهاي لشکري يا کشاورزي و آباداني مي‌گماشت. اين‌سياست، همراه‌ با خصوصيات‌ اخلاقي اميراسماعيل،* موجب شد که در روزگار سامانيان، هرچند ايران هرگز از جنگ و ستيز دائم و توطئه وکشمکش داخلي در امان نماند، امّا آرامش و امنيتي نسبي فراهم آيد و همراه با پيشرفت و آباداني زمينه‌اي مساعد براي علم وادب و شعر و هنر پديد آورد.

اميراسماعيل‌ساماني کمي پس از غلبه بر ترکان درسال 295ه/907م در بخارا که سخت مورد علاقه او بود درگذشت.آرامگاه او هنوز در شهر بخارا برجاست.[۴]

اميرنصر ساماني (301-333ه/913-942م(

نصربن احمد ساماني پس از پدر بزرگ خويش، امير اسماعيل مؤسس سلسله ساماني، مشهورترين فرد اين خاندان است. وي پس از پدرش که به دست غلامان خود کشته شده بود به امارت رسيد. درآن هنگام نصر تنها هشت سال داشت. امّا وزير او ابوعبدالله جيهاني، که از دبيران و دانشمندان آزاد انديش آن روزگار بود، کارها را به نيکو ترين صورت به انجام مي‌رساند. نصربن احمد از آغاز قرن چهارم هجري/ دهم‌ميلادي به‌مدّت‌ سي‌سال در شکوفاترين و پُربارترين و شادترين دوران تاريخ ايران پس از اسلام فرمان روايي کرد. آغاز حکومت او با طغيان مدّعيان بسيار همراه بود. امّا شجاعت و دلاوري سپهسالار و تدبير وزيران و مشاوران بزرگ او جيهاني و ابوالفضل بَلعَمي، به زودي همه مشکلات را فرو نشاند.

امير نصر در اواخر دوران حکومت خود به اسماعيليان گرويد یا گرایش زیاد بدان ها داشت و اين امر موجب رنجش خليفه بغداد و غلامان ترک او را که سنّي مذهب بودند، فراهم آورد. سرانجام بر اثر توطئه ی آن ها، درحالي که بيمار بود ناچار از فرمانروايي کناره گرفت و پادشاهي را به پسر خود، نوح، واگذاشت.

امارت سي ساله امير نصر نزديک به يک سوّم از دوران صدساله حکومت سامانيان را در بر مي‌گيرد، دوراني که بزرگ ترين وزيران و دانشمندان و شاعران و دهقانان ايراني در عرصه تاريخ پديد آمده اند. درباره شادکامي‌ عمومي ‌دوران نصر بن احمد ساماني درکتاب چهار مقاله نظامي عروضي توصيفي مي‌خوانيم که نشان مي‌دهد،* حتي پس از دو قرن ازگذشت آن روزگار هنوز مردم چگونه خاطرات خود از آن دوران را به ياد مي‌آورده اند. اين توصيف از زبان مردمان عادي نقل شده و بنابراين تنها در باره شادکامي امير نيست بلکه وضع عمومي مردم و وفور و تنوّع نعمت را تصوير مي‌کند: «نصربن احمد. . . يکسال به بادغيس بود که خرّم ترين چراخورهاي خراسان و عراق است. . . چون ستوران بهار نيکو بخوردند، نصر بن احمد روي به ‌هرات نهاد. . . انگور در غايت شيريني در رسيد. . . صد و بيست لون انگور، هريک از ديگري لطيف تر و لذيدتر،. خوشه اي پنج من، سياه چون قير و شيرين چون شکر. . . و از جانب سيستان نارنج آوردن گرفتند و از جانب مازندران تُرَنج رسيدن گرفت و زمستاني گذاشتند در غايت خوشي . . . و امير گفت کجا رويم که از اين خوش تر مقام گاه نباشد.» اين همان سفري است که چهارسال پاييد و در پايان آن رودکي با سردادن نغمهء «بوي جوي موليان آيد همي» امير را راهي بخارا پايتخت سامانيان کرد.

ابوعبدالله جيهاني، وزير نصربن احمد، از بزرگان تاريخ ايران است. وي مردي بود عاقل و جهان‌ديده. در دوران وزارت خود به همه جا نامه نوشت تا کتاب هايي درآيين مملکت داري و آداب و رسوم پادشاهي براي او بفرستند.* از ميان آن ها آن چه را نيکوتر بود برمي‌گزيد و در دربار بخارا معمول مي‌کرد. وي کتابي درباره جغرافياي سرزمين هاي همسايه نوشت و به مطالعه درباب آداب و رسوم اقوام گوناگون پرداخت. اين امر جهان گردان بسياري را به دربار بخارا کشاند و شهرت و آوازه پايتخت سامانيان را در سراسر جهان و کشورهاي اسلامي به بالاترين حد رساند. درهمين زمان بود که بين بخارا، دربار ابونصر ساماني، و پايتخت خاقان چين روابط نزديک برقرار گرديد و درباره ازدواج دختر خاقان با پسر اميرساماني سخن ها گفته شد. بعد از جيهاني، ابوالفضل بَلعَمي به وزارت امير نصر رسيد ومقام بخارا را تا حدّ شکوه دربار بغداد بالا برد. ابوالفضل و پسرش ابوعلي بَلعَمي مردمي دانا و هنرپرور و ادب دوست بودند. ابوعلي بَلعَمي تاريخ طبري‌ را که ‌نخستين و بزرگ‌ترين تاريخ کامل جهان بود به فارسي برگرداند.

شعر در آن روزگار وسيله تبليغات مهمّي بود و سامانيان فرهنگ دوست، شاعران طراز اوّل بسيار به دور خود گرد آورده بودند. در دربار اميرنصر ساماني، علاوه بر رودکي ، که پدرشعر فارسي خوانده شده است، شاعران نام آور ديگري نيز رفت‌ و آمد مي‌کردند.* يکي از آنان، دقيقي طوسي، نظم شاهنامه منثور ابومنصوري را آغاز کرد. امّا کارش نا تمام ماند تا پس از او فردوسي به آن کار خطير دست يازيد. بخشي را که دقيقي به نظم آورده بود فردوسي درشاهنامه خويش گنجاند و نام او را نيز درکنار نام خود جاودان ساخت.»[۴]

نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی

بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به‌شمار می‌رفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‌های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی می‌کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیینآناتولی به دست نمی‌آمد. در ماوراءالنهر و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‌گرفت؛ که از این میان تنها بهره عمده‌ای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قَرَه خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گؤچ‌تؤرک‌ها (=کوچ‌تؤرک‌ها، ترک‌های کوچنده) به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره‌پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.[۳]

زبان فارسی در دوره سامانیان

ادبیات در عهد سامانیان: اهمیت سامانیان در آن است که از خاندانی ایرانی بودند و به نژاد خود انسجام دادند. به تشویق شاعران پرداختند و نویسندگان را به ترجمة کتاب‏های معتبر واداشتند. توجه آنان سبب شد ادبیات فارسی که از زمان طاهریان و صفاریان پا گرفته بود، سریع‏تر راه کمال را بپیماید و شاعران و نویسندگانی چون ابوشکور بلخی، رودکی سمرقندی، دقیقی طوسی و ابوعلی بلعمی به ظهور رسید. حتی تألیف شناسنامه استاد طوس فردوسی که بعدها به نام غزنویان رقم خورده است، در زمان این سلسله آغاز شد.

ویژگی‏های این عهد که باید مورد توجه قرار گیرد در آن بود که پادشاهان مزاحمتی به ارباب فرقه‏ها و مذاهب گوناگون ایجاد نمی‏کردند. در دوره آنان کسی به دلیل اظهار عقیدة علمی و دینی خود دچار آن مضیقه‏هایی که نویسندگان و اندیشمندان دورة غزنوی و سلجوقی با آن مواجه بودند، نشدند.[۵]

سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکل‌گیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند.

در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دریهمچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰–۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵–۷۰ ق / ۹۳۵–۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه‌های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازه ای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بوده‌است.[۳]

رشد زبان فارسی دری، در زمان سامانیان ودر مشرق اسلامی صورت گرفت. عوفی‌نوشته‌است: «چون نوبت دولت آل‌سامان درآمد، رایت سخن بالا گرفت و شعرای‌بزرگ پدید آمدند و بساط فضائل را بسط کردند و عالم نظم را نظامی دادندوشاعری را شعاری ساختند.»

تا این زمان، متون پهلوی قدیم به عربی ترجمه می‌شد وزبان عربی به عنوان یک‌زبان اسلامی وبزرگ، زبان تفهیم وتفاهم همه ملت‌هایی شده بود که در اسلام بایکدیگر اشتراک داشتند.

این زمان، در کنار زبان عربی، در شرق اسلامی، زبان دیگری هم رشد کرد که به‌نوعی ادامه فارسی میانه یا پهلوی بود وتحت تأثیر زبان اسلامی جدید، رشد کرده‌بود. این زبان که فارسیِ دری بود، علاقمندان فراوانی داشت وهمین امر سبب شد تاحرکت فرهنگی دیگری به‌تدریج شکل بگیرد. این حرکت فرهنگی، ترجمه متون‌عربی به فارسی بود که با حمایت سامانیان دنبال شد. کلیله ودمنه که متن عربی آن راعبدالله بن مُقفّع در قرن دوم آماده کرده بود، به فارسی دری ترجمه شد. ابوالفضل‌بلعمی به سفارش امیر نصر بن احمد سامانی، رودکی را برآن داشت تاکلیه و دمنه را به نظم فارسی درآورد. به مرور ترجمه متون عربی دیگر نیز پی‌گرفته‌شد.

مهم‌ترین نقش را در این باره، دربار نصر بن احمد (۳۰۱–۳۳۱) بر عهده داشت. چنان‌که فردوسی می‌گوید:

به تازی همی بود تا گاه نصربدان گه که شد در جهان شاه نصر

گرانمایه بوالفضل دُستورِ اوی‌که اندر سخن بود گنجور اوی

بفرمود تا پارسی دری‌نبشتند وکوتاه شد داوری

یکی از کارهای مهمی که در روزگار سامانیان به انجام رسید، ترجمه تفسیر بزرگ طبری‌بود. این متن که در چهل مصحف به زبان عربی بود، به بیست مصحف فارسی ـ باحذف سند نقل‌ها ـ ترجمه شد. متأسفانه از آن ترجمه اثری نمانده وتنها متن‌تلخیص‌گونه‌ای از آن با افزوده‌های فراوان در هفت مجلد برجای مانده که به چاپ‌رسیده‌است. عبارتی که مترجم متن عربی در علت ترجمه آورده‌است، چنین است:

این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر الطبری، ترجمه کرده به‌زبان‌پارسیِ دری راهِ راست… پس دشخوار آمذ بر وی خواندن این کتاب وعبارت کردن به‌زبان تازی؛ وچنان خواست کی مر این را ترجمه کنند به زبان پارسی.

منصور بن نوح (۳۵۰–۳۶۵)، اصرار بر ترجمه تاریخ طبری داشت که این مهم، همان‌گونه که در مقدمه کتاب مزبور آمده در سال ۳۵۲ انجام گرفته‌است. دلیل آن نیزدر همان مقدمه، استفاده عموم مردم از متن فارسی یاد شده‌است. البته مترجم‌شناخته شده نیست؛ گرچه از همان اوان، به نام بلعمی، وزیر دولت سامانی منسوب‌شده‌است. درمقدمه ترجمه فارسی کتاب آمده‌است:

بدان که این تاریخنامه بزرگ است که گرد آورد ابوجعفر محمد بن جریر بن یزیدالطبری رحمه الله علیه که ملک خراسان ابوصالح منصور بن نوح فرمان داددستور خویش را، ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله البعلمی را، که این نامه‌تاریخ تازی را پسر جریر کرده‌است، پارسی گردان هرچه نیکوتر، چنان‌که اندروی نقصانی نیوفتد.

جالب آن که از همین منصور بن نوح، دو بیت شعر به پارسی نیز برجای مانده‌است:

درمان عاشقی چیست‌پایان سوره العصر

با زر برو نبشته‌منصور نوح بن نصر

به عقیده وی، درمان عاشقی تنها کلمه «صبر» است که در پایان سوره و العصرآمده‌است.

با این همه باید توجه داشت که در بیش‌تر روزگار سامانیان، زبان دیوانی، زبان‌عربی بود، گرچه زبان عمومی تکلم، زبان فارسی ودر برخی از مناطق خراسان‌زبان‌های محلی مانند سُغْدی وغیره رواج داشت. با این حال نوشته‌اند که اسماعیل، از زبان فارسی در کارها استفاده می‌کرد؛ اما فرزندش احمد، بار دیگر، زبان عربی راجایگزین زبان فارسی کرد.

نکته مهم آن که توجه به زبان فارسی، به معنای ایرانی‌گری ودوری از اسلام‌نبوده‌است؛ چرا که سامانیان سخت تحت تأثیر عالمان دینی‌بوده وبه عنوان سنّیان‌متعصب وپیروان راستین خلفای عباسی شناخته‌می‌شوند.

گفتنی است که رواج فارسی دری در خراسان، مانع رشد زبان عربی به عنوان‌زبان فرهنگی وعلمی در این دیار نبود. حتی مهم‌تر از آن نفوذ زبان عربی در میان‌کتیبه‌های سفالینه است که نشان از عمق این نفوذ دارد. نویسنده کتاب‌کتیبه‌های سفال‌نیشابور ثابت کرده‌است که در میان حدود یک صد وچهل ظرف‌سفالین نیشابوری‌باقی مانده از قرون نخست اسلامی، حتی یک کتیبه فارسی‌وجودندارد، بلکه روی‌تمامی آنها عبارات واشعار عربی آمده‌است. جالب‌تر آن‌که‌ابن‌اثیردو بیت شعرعربی از اسماعیل بن احمد سامانی نقل کرده‌است.

مهم‌ترین نقش را در رواج زبان فارسی در این عهد، شاعران بر عهده داشتند. شاعران این دوره که به‌طور معمول در دربار سامانی بودند، نخستین شاعران بنام‌وشناخته شده زبان فارسی هستند که اشعار نسبتاً مفصلی از آنها برجای مانده‌است. مسعودی مروزی نخستین کسی است که تاریخ را به نظم درآورده ودر اصل، کارش، درآمدی بر کار سترگ فردوسی بوده‌است.

شخصیت مهمی که سرآغاز شعر فارسی است، رودکی است که نام اصلیش‌جعفر بن محمد است. وی از منطقه رودک سمرقند بوده ووفاتش در سال ۳۲۹ رخ‌داده‌است. او از شاعران دربار سامانی است ومبالغ هنگفتی به عنوان صِلِه وانعام ازآنان دریافت کرده وثروتی عظیم انباشته‌است. به همین دلیل اشعاری که وی داشته‌وآنها را بالغ بر یک صد هزار بیت دانسته‌اند، بیش‌تر در مدح امیران سامانی بوده‌است. البته شاعر معاصر وی بلخی (م ۳۲۵) شعری گفته که نشان از تمایلات‌اسماعیلی ـ یا علاقه به علویان ـ رودکی دارد:

از رودکی شنیدم سلطان شاعران‌کاندر جهان بکس مگرو جز به فاطمی

گذشت که از مهم‌ترین کارهای شاعرانه رودکی، منظوم کردن متن ترجمه شده کلیه‌ودمنه به دستور امیر سامانی است که تنها برخی از اشعار آن برجای مانده‌است. وی‌بر نصر بن احمد سامانی تأثیر خاصی داشته وزمانی که امیر برای چند سال به عنوان‌ییلاق در هرات ماند وهمه درباریان خسته شدند، او ضمن شعری، امیر را به یادبخارا وجوی مولیان انداخت وامیر بی‌اختیار وحتی بدون آن که اسبش را زین کند، شتابان به سوی بخارا بازگشت. اشعار رودکی که امیر را آنچنان به وجد آورد، چنین‌بود:

بوی جوی مولیان آید همی‌بوی یار مهربان آید همی

ای بخارا شاد باش ودیر زی‌میر زی تو شادمان آید همی

میرْ ماهست وبخارا آسمان‌ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است وبخارا بوستان‌سرو سوی بوستان آید همی

پس از رودکی، سیل شاعران در دنیای ادب پارسی پدید می‌آیند واشعار زیبایی راکه برخی به تقلید از اشعار عربی وبرخی با آفرینش مفاهیم وفضاهای جدید است، پدیدمی‌آوردند. بیش‌تر این شاعران، بلخی وبخاری ومروزی و هروی وبادغیسی‌و… به هر روی خراسانی‌اند واین نشان از آن دارد که آن دیار، مهد ادبیات‌ارجمندپارسی بوده‌است. برخی از محققان، منطقی رازی را که در میان سالهای ۳۶۷–۳۸۰درگذشته، نخستین شاعر پارسی‌گوی عراقی ـ عراق عجم ـ دانسته‌اند.

از سوی دیگر حضور این همه شاعر در دربار سامانی، نشان از توجه تام وتمام‌این سلسله به ادب فارسی وزنده کردن آن دارد.

از اقدامات مورد توجه این شاعران منظوم کردن متون تاریخی بوده‌است. این‌اقدام سبب شد تا بخشی از تاریخ دوران اساطیری ایران که متون اصلی آن به تدریج‌رو به نابودی بود، محفوظ بماند. احمد بن منصور، مشهور به دقیقی که در نیمه قرن‌چهارم زندگی می‌کرده شاهنامه ابومنصوری را به نظم درآورده است.[۶]

وضعیت علمی ومذهبی بخارا

بخارا مهم‌ترین شهر ماوراءالنهر، از هر جهت، واز جمله در داشتن عالمان فراوان‌بنام بود. پس از برقراری ارتباط میان آن نواحی با عراق، دانش‌پژوهان علوم دینی، ازهر شهر به سوی بغداد روانه شدند وپس از تحصیل به بخارا بازگشتند. اندکی‌بعد، در اواخر قرن سوم، بخارا از لحاظ مذهبی در کنار نیشابور به مهم‌ترین‌شهر ماوراءالنهر تبدیل شد.

در قرن سوم، بخارا همانند سایر شهرهای اسلامی، گرایش‌های مذهبی مختلفی‌را در خود داشت. ماوراءالنهر از زمان فتح شدن، همواره تحت سیطره دولت‌های‌سنی بود وبه همین دلیل در بخارا نیز اهل سنت بر شهر غالب بودند. با این حال، میان‌خود آنان اختلاف‌های فراوانی در مسائل اعتقادی بود. مواردی وجود داشت که‌برخی از عالمان را به خاطر داشتن عقاید ویژه‌شان از شهر اخراج می‌کردند. برای نمونه یکی از عالمان شهر را با نام محمد بن احمد بخاری که شیخ بخارا بود، به دلیل‌داشتن عقایدش، به یکی از رباط‌های اطراف بخارا تبعید کردند.

در قرن سوم مردم بخارا واصولا ماوراءالنهر، تابع مذهب ابوحنیفه شدند. عامل‌اصلی در حنفی شدن آنان، عالمی با نام ابوحفص احمد بن حفص بخاری (۱۵۰–۲۱۷) بود. وی از شاگردان محمد بن حسن شیبانی (م ۱۸۹) عالم عراقی بود که خوداز شاگردان ابوحنیفه به‌شمار می‌رفت. نرشخی دربارهٔ او نوشته‌است که «بخارابه‌سبب وی قُبّه الاسلام شده‌است و ائمه وعلما محترم گشتند، سببْ اوبوده‌است».

محمد فرزند او هم شهرت علمی زیادی داشته وهموست که راه را برای آمدن‌اسماعیل سامانی به بخارا هموار کرد. با توجه به نفوذ فراوانی که علما در این شهرمذهبی داشته‌اند، فرزند ابوحفص، توانست دست به این اقدام بزند. به گزارش‌نرشخی، زمانی که اسماعیل نزدیک شهر رسید «پسر خواجه ابوحفص کبیر، بیرون‌آمد به استقبال، واشراف بخارا، از عرب وعجم همه با وی بودند تا به کرمینه. وابوعبدالله ـ یعنی همان پسر ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بیاراستند وامیر… چون‌ابوعبدالله بن خواجه ابوحفص بیرون آمد… دل وی قوی شد.»

خاندن ابوحفص سبب شدند تا بخارا مرکز مذهب حنفی در شرق شود، به‌طوری که سامانیان وسلجوقیان بر همین مذهب رفتند وتعصب فراوانی نسبت به‌آن داشتند. شهرت خاندان ابوحفص به قدری بود که تا قرن هفتم هجری، هنوزمدرسه‌ای به نام مدرسه ابوحفص در بخارا وجود داشت که یکی از وابستگان آن‌خاندان، مدرسه مزبور را اداره می‌کرد.

از سوی دیگر، سلاطین سامانی وعالمان بخارایی، همدوش هم در حفظ‌بنیادهای مذهبِ سنی از نوع حنفی آن سخت تلاش می‌کردند. آنها رساله‌های‌فراوانی را تألیف کردند که ضمن آنها، عقاید رسمی را مطرح کرده وهر کس که‌برخلاف آن عقاید می‌اندیشید، وی را منحرف وطرد می‌کردند.

در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم هجری، با توجه به رواج برخی ازمذاهب مخالف با مذهب رسمی حاکم بر ماوراءالنهر، با حمایت سلطان متنی به‌عنوان اعتقاد نامه تهیه شد که همه مردم عقاید خویش را با آن تطبیق داده و هر آنچه‌مخالف با آن است، به عنوان بدعت، طرد کنند. این اعتقادیه را سواد اعظم نامیدند. این متن در اواخر قرن سوم به عربی تألیف و در قرن چهارم به دستور نوح بن‌منصور به پارسی درآمد. نویسنده آن ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی بود که‌آن را به عربی نوشت و در میانه قرن چهارم به پارسی درآمد. در مقدمه این کتاب‌آمده‌است:

اما بدانک سبب تصنیف این کتاب آن بود که بی‌راهان و مبتدعان و هواداران]هواپرستان[ به سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر بسیار شدند. پس ائمه و فقها وعلمای سمرقند و بخارا و ماوراءالنهر گرد آمدند و گفتند آبای و اجداد تا بودند برطریق سنت و جماعت بوده‌اند؛ اکنون هواهای مختلف پیدا شده و ما را جای‌ترس است. این سخن را به امیر خراسان رسانیدند. امیر عادل اسماعیل بفرمودمر عبدالله بن ابی‌جعفر را و باقی فقها را که بیان کنید مذهب راست و طریق سنت وجماعت، آن که پدران ما بر آن بوده‌اند. پس ائمه اشارت کردند به خواجه‌ابوالقاسم سمرقندی... تصنیف کرد این کتاب را به تازی... پس امیرخراسان‌بفرمود که این کتاب را به پارسی گردانید تا چنان‌که خاص را بود، عام را نیز بود ومنفعت کند و مذهب نیکو بدانند و از هوا و بدعت دور باشند...

تسنن موجودِ آن زمان در ماوراءالنهر از نظر اعتقادی و فقهی، بر آیین حنفی بود. این‌حنفی گری در خراسان با عقاید شخصی به نام ابومنصور ماتُریدی شکل گرفته بود که‌موضع نسبتاً میانه‌ای داشت. آنها به معنای حقیقی کلمه مرجئی مذهب بودند گرچه‌بخاطر تنفر دیگر سنیان عراق از این کلمه، آن را بکار نمی‌بردند و حتی در ظاهر ازآن بدگویی هم م کردند. این مذهب، همان‌طور که در جای دیگر گفته‌ایم، چنان بودکه ایمان را تنها عبارت از اقرار زبانی و نهایت اقرار دل می‌دانست؛ اما عمل انسان رادر آن دخیل نمی‌دانست. به این عبارت توجه کنید:

و مذهب سنت و جماعت آن است که اگر یک بنده همه گناهان تنها بکند، آن را ازرحمت حق تعالی نومید نباشد بود، قوله تعالی: لاتیأسوا من روح‌الله. الایه.واگر مؤمنی صد هزار مرد را بکشد، یا صد هزار زنا کند، یا صد هزار لواطی کند، یاصد هزار خمر بخورد، یا هیچ نماز نکند، یا مال مسلمانان ببرد، یا از جنابت غسل‌نکند، یا زکات ندهد، یا حج نکند، و اینها را گناه داند، مؤمن حقّانی بود؛ اگر توبه‌کند، حق تعالی بیامرزد و اگر بی‌توبه رود، آن در مشیّت حق تعالی باشد، خواهدبیامرزد به فضل خویش و خواهد عذاب کند به عدل خویش و باز به بهشت برد.وهر که گوید که بکردن اینها کافر شود، آن حروری ]از خوارج[ باشد.

در رساله اعتقادیه پیشگفته، یعنی همان سواد اعظم اطاعت از سلاطین نیز به عنوان‌یک اقدام شرعی لازم مورد توجه قرار گرفته و در جای جای آن، بر آن تکیه و تأکیدشده است. به یک نمونه توجه کنید:

مسئله هفتم آن است که از پسِ هر امیری، جابر باشد یا عادل، نماز روا بود؛ زیرا که‌طاعت داشتن سلطان فریضه است و ترک وی، عاصی شدن و معصیت است‌وبدعت. و هر که سلطان را طاعت ندارد، آن هوادار ]هواپرست[ باشد؛ زیرا که‌حق تعالی فرموده‌است در کتاب خود که: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا الله‌واطیعواالرسول و اولی الامر منکم. ای مؤمنان! خدای عزّوجل را طاعت‌دارید و رسول را طاعت دارید و امیران را طاعت دارید... و باید که چون رافضیان]شیعیان[ نباشی که ایشان بر سلطان بیرون آیند و شمشیر کشند. و به هیچ وجه برسلطان عاصی نباشد شد؛ اگر عدل کند مزد و ثواب یابد و اگر ظلم کند، بزه وعذاب آن را کشد. به همه وجه سلطان را طاعت باید داشت و هر که سلطان راطاعت ندارد آن از خوارج باشد؛ این مقدار بس بود خردمند را.

علما در روزگار سامانیان منزلت اجتماعی وسیاسی بالایی داشتند. زمانی که‌صحبت از روی کار آمدن امیر جدیدی بود «سپهسالاران، امراء، قائدان واشراف» به‌اتفاق «علما» تصمیم می‌گرفتند.

جالب آن که زمانی محمد بن اسماعیل بخاری، نویسنده کتاب معروف به صحیح‌بخاری، از بغداد به این شهر آمد. گویا فرزندِ ابوحفص، وی را از فتوا دادن منع‌کرد؛اما او درماندن سماجت کرد تا آن که بخاری فتوای عجیبی درباره احکام‌شیردادن گوسفندان ـ در ممنوعیت ازدواج میان گوسفندانی که خواهر و برادررضاعی هستند! ـ داد. پس از آن مردم بر او شوریدند ووی را از بخارا بیرون کردند.

موقعیت علمی و مذهبی نیشابور

نیشابور پایتخت نخستِ خراسان بود که در پرتو حکومت طاهریان آباد شد. دردوره سامانیان، سپهسالاران سامانی در نیشابور اقامت داشتند واز این رهگذر ونیزنزدیکی آن به سرزمین‌های اصلی اسلام، بر آبادی آن شهر افزوده شد. دو کتاب‌حدیثی مهم اهل سنت یکی از محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۷) است و دومی ازمسلم بن حجاج نیشابوری (م ۲۶۲). افزون بر آن، کتاب پر ارج المستدرک علی‌الصحیحَیْن که در تکمیل دو کتابِ بالاست، از حاکم نیشابوری (م ۴۰۵) است.بدین‌ترتیب دانش حدیث وعالمان مُحدّث در این خطه، از جایگاه بلندی‌برخورداربوده‌اند؛ گرچه بیش‌تر اینان، کتاب‌های حدیثی خود را در بغداد فراهم‌آورده‌اند.

از خطه نیشابور، عالمانی برخاستند که گاه مذهب آنها تا قرن‌ها نفوذ خود را درشهرهای مختلف ماوراءالنهر وایران حفظ کرد. از آن جمله محمد بن کرّام ـ یا کرام،بدون تشدید ـ سیستانی نیشابوری (م ۲۵۵) است که بنیادگذار مذهب کرامیه‌می‌باشد. مذهب کرامیه برای قرن‌ها، به رغم دشمنی فراوان سنیان اهل حدیثیِخراسان با آن، مذهبِ بسیاری از مردمان آن خطّه وسایر مناطق بود. این مذهب‌بیش‌تر گرایش عرفانی داشت وبعدها خانقاه‌هایی را در دنیای اسلام پدیدآورد.صوفیان کرّامی مذهب، نقش مهمی در رشد اسلام در نقاط دوردست ماوراءالنهروخوارزم داشته‌اند. نوشته‌اند که تنها به دست اسحاق بن مَحْمشاد کرامی، پنج هزارنفر اسلام آوردند. گفتنی است که کرامیه نیز از گرایش‌های انحرافی بی‌بهره نبوده‌ و بیشتر حزبی و گروهی می‌اندیشیدند و به داشتن عقایدی چون تشبیه در مسئله‌توحید متهم بودند.

دانش اسلامی در نیشابور، در قرن سوم، به‌ویژه قرن چهارم، بسیار گسترده شد.تاریخی که در قرن چهارم برای این شهر نوشته شد، نام نزدیک به سه هزار تن ازعالمان این شهر را دربرداشته است. مؤلف این کتاب عالم برجسته نیشابوری‌محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۳۲۱ ـ ۴۰۵) است. حاکم آثار حدیثی‌چندی نیز نگاشت که مهم‌ترین آنها، کتاب المستدرک است که تکمیل دو کتاب‌حدیثی معروف بخاری ومسلمِ پیشگفته است.

وی از علاقمندان به امیرمؤمنان علیه السلام وبرخلاف اهل سنت آن روزگاروزمان ما، از دشمنان سرسخت معاویه بود. وی مقام امام را برتر از همه صحابه‌می‌دانست. همو کتابی نیز با نام مفاخر الرضا درباره حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام نوشت.[۶]

عوامل سقوط سلسله سامانی

تعقیب رشته وقایعى که منجر به انقراض سامانیان گردید، مشکل مى باشد. دلیل آن کثرت شخصیت ها و عواملى است که در این وقایع نقش داشته اند.

این عوامل را مى توان چنین جمع‌بندى کرد:

1 - تضاد شدید طبقاتى، بین طبقه زحمتکش - دهقانان و صنعتگران - از یک طرف و طبقه حاکمه و فئودال ها از طرف دیگر که به صورت چالش درآمده بود، یکى از عوامل عمده محسوب مى‌شد.

2 - بى کفایتى ابوالفضل محمد بن احمد فقیه، وزیر نوح بن نصر، را مى‌توان یکى از عوامل مهم انقراض سامانیان دانست.

3 - افزایش اهمیت فرماندهان گاردهاى ترک، که باعث گردید امور حکومتى به دست آنان بیفتد. (در این زمان نقش الپتگین بسیار حساس بود، زیرا به مقام حاجب کل ارتقا یافته و به ریاست گارد ترک رسیده بود).

4 - مبارزات داخلى بین درباریان و دیوانیان شدت یافت ، قیام فئودال هاى داخلى که طالب استقلال و خودمختارى بودند، گسترش یافت .

5 - عایدات دولتى ، در اثر لشکرکشى و قیام فئودال ها بیش از پیش نقصان یافت .

6 - اختلاف سران سپاه و بزرگان دربار سامانى . تحریک پى در پى روساى دیوان ها و حکام ولایات .

7 - حمله قراختائیان و ضعف حکومت سامانى ، که باعث سقوط سامانیان گردید.

8 - مالیات هاى روزافزون (مالیات خراج ) به شدت تضادها را افزایش داد.

9- کودتاى دربارى بخارا، که طى آن ، منصور دوم در نتیجه ى توطئه ى اشراف به رهبرى بکتوزن و فائق ، توقیف و نابینا گردید (389 ه / 999 م )؛ و این فرصت خوبى براى محمود بود.

10 - اختلاف سامانیان و آل بویه ، که علت آن ، سیاست خارجى این دو سلسله بود.

11 - صدور سکه هاى بخارا توام با درهم هاى اسلامى ، که از یک طرف مواجه با کاهش وسعت قلمرو سامانیان و نرخ سکه هاى بخارا (خدات ها) نیز کاهش یافت و از طرف دیگر، مقدار سرب و فلزهاى دیگر آن ها بیش تر گردید، سودمند نبود.

12 - بحران نقره قرن یازدهم م . نیز، از جمله عوامل زمینه ساز ضعف سامانیان به حساب مى آید.

13 - نزاع بر سر آب ، همراه با پایین رفتن سطح آب هاى زیرزمینى در واحه ى بخارا، که کشاورزان این ناحیه را با مشکلات و مشقات اقتصادى مواجه ساخته بود.

گسترش ریگزارها و پیشروى بیابان ها، به زبان اراضى زراعتى ، علاوه بر آن قسمت عمده آبى که از رودخانه ها بسوى واحه ى بخارا جریان مى یافت ، به اراضى دولتى مى رفت . قطع اشجار، از بین رفتن جنگل ها و درختزارها نیز، به بحران اقتصادى و فقر بیش تر روستاییان دامن مى زد.

14 - زوال طبقه دهگانان در قرن چهارم و پنجم هجرى ، در سراسر ایران و نیز ماوراء النهر که این خود عامل مهمى در تضعیف سامانیان بود زیرا که انقراض این طبقه ، باعث به انقیاد درآمدن و خدمت فرمانروایان ترک گردید.

با انقراض حکومت سامانیان ، ایران بارها مورد تهاجم ترکان زردپوست آسیاى مرکزى قرار گرفت و طى آن ، نه قرن ، ترکان سلجوقى ، غز، قبچاق و غیره براى استفاده از منابع طبیعى و اقتصادى به مملکت ایران حمله ور شدند و به تدریج ، خلق و خوى وحشیانه دیرین را از دست دادند و راه و رسم مملکت دارى را از مطلعین و خبرگان ایرانى فراگرفتند.[۷]

علل سقوط سامانیان در جای دیگری به دو جنبه درونی و بیرونی تقسیم شده است:

عوامل درونی

در مورد اوضاع مطلوب اقتصادی و تجاری ماوراءالنهر و رفاه نسبی مردم در عهد سامانیان لازم است ذکر شود این وضع مطلوب تا آخر عمر دولت سامانیان استمرار نیافت. چه عواملی موجب بروز این مسئله شد و این موضوع چه پیامدهائی را دربرداشت؟ در پاسخ به این سؤال دو دلیل عمده را می‌توان برشمرد یکی افزایش هزینه دولت و دیگر کاهش درآمد آن. اما از مهم‌ترین عوامل افزایش هزینه دولت ایجاد نظام گسترده دیوانی بود که باعث استخدام شمار زیادی از کارمندان حقوق بگیر شد و همچنین تشکیل و نگهداری نیروی نظامی سازمان یافته، هزینه‌های بسیاری داشت. راجع به دلایل کاهش درآمد دولت باید گفت که ایجاد نظام گسترده دیوانی و رواج بازرگانی، گسترش و رونق شهرها و پیشرفت صنایع را به‌دنبال داشت رونق روزافزون شهرها از یک سو و بی‌توجهی دولت به امور روستاها از سوی دیگر موجب روی آوردن جمع زیادی از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزی آغاز گردید۱. موضوع دیگر آن بود که دولت برای تأمین هزینه روبه افزایش سپاه مجبور به واگذاری درآمد (اقطاع) پاره‌ای از زمین‌های کشاورزی به سران سپاه شد. همچنین جمعی از تجار با خرید زمین‌های زراعتی به جمع مالکان زمین پیوستند. افزایش املاک سلطنتی و نیز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که ”خاندان‌های قدیمی سنتی در برابر نوزمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامی جای خالی کردند“ (تاریخ از اسلام تا سلاجقه (کمبریج۴) ص ۱۳۴). به‌عبارت دیگر با ضربه‌هائی که به قدرت و حیثیت دهقانان زمین‌دار محلی وارد شد ”عقب‌نشینی اشرافیت موروثی کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملاً طبیعی می‌نمود“ (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). مسلم است که دل‌سردی دهقانان به رکود وضعیت کشاورزی می‌انجامد و این موضوع موجب می‌شد که صدور محصولات کشاورزی که یکی از اقلام صادراتی دولت سامانی به سرزمین‌های اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهم‌ترین پیامد اجتماعی و سیاسی این رکورد اقتصادی، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت به‌شمار می‌آمد و به قول فرای کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان دارای نتایجی پردامنه بود و آن را می‌توان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به‌شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). نظر به اهمیت موضوع لازم است در این زمینه بیشتر توضیح داده شود.

عوامل بیرونی

شورش‌های پی‌درپی سران سپاه سامانی فرصتی مناسب در اختیار دول همجوار سامانیان قرار داد تا در امور آن حکومت دخالت کنند. به‌عنوان نمونه‌ای روشن می‌توان گفت بی‌تردید قدرت مهار نشدنی سیمجوریان ترک نژاد و طغیان علنی آنها برضد سامانیان موجبات دخالت آل‌بویه، قراخانیان و غزنویان را در امور داخلی حکومت سامانی فراهم آورد. در جهت‌گیری‌های سیاسی-نظامی، آل‌بویه با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنی سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنی سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سامانیان به کسب قدرت در حکومت سامانیان می‌اندیشیدند و قراخانیان در این جار و جنجال مطامع ارضی خود را تعقیب می‌کردند.

با سرکوب سیمجوریان، غزنویان در امور داخلی سامانیان نقشی تعیین‌کننده یافتند و قراخانیان نیز به اهداف خود نزدیک‌تر شدند؛ اما سامانیان همچنان با خودسری‌های سران نظامی مواجه بودند. در این حال بود که امیرمحمود غزنوی به بهانه تنبیه سرداران متعرض به منصور سامانی به خراسان وارد شد و آن سرزمین را به قلمرو خود افزود و ایلک‌خان با عنوان حمایت از امیرعبدالملک خردسال به ماوراءالنهر لشکر کشید و سلسله سامانی را برانداخت. آری، در شرایطی که دولت سامانی از درون پوسیده بود ضربه خارجی، کارآمدی بسیار داشت و مسلم است که با از میان رفتن نیروهائی که انگیزه ملی و احساسات قومی داشتند، نیروی مقاومی در برابر هجوم ترکان قراخانی وجود نداشت به‌ویژه آنکه ترکان مهاجم تقریباً نیم قرن قبل، اسلام پذیرفته بودند و به زعم فقها جنگیدن اهالی ماوراءالنهر با ترکان مسلمان مجوز شرعی نداشت.[۸]

آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا

سامانیان نخستین فرمانروایان ایرانی پس از اسلام بودند که در سال‌های ۲۰۴ تا ۳۹۵ ه‍.ق در خراسان و فرارود (ماوراءالنهر) پادشاهی می‌کردند. آنها خود را از بازماندگان ساسانیان می‌دانستند. تنها ساختمان بجامانده از این روزگار، آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا است که شیوه ای «خراسانی - رازی» دارد. این ساختمان را باید موزه آجرکاری دانست.

بخارا از شهرهای مهم خراسان بزرگ در دوره اسلامی است. در این شهر بناهای باشکوهی بنا گردیده که هر یک از نظر معماری و تزیینات از اهمیت خاصی برخوردارند. در دوره سامانی بخارا مورد توجه حکمرانان این سلسله قرار گرفت و رو به آبادانی گذاشت و مرکز تجمع هنرمندان و شاعران شد در حدود سال ۳۰۰ هجری بنای کوشک و زیبایی که یاداور معماری عهد ساسانی است در این شهر بنا شد. این بنا در مرکز شهر قرار دارد و آرامگاه امیر اسماعیل یکی از معروفترین شاهان سلسله سامانی است. بنای مزبور به شکل مربع بوده اندازه هر ضلع آن ده متر است. مقبره دارای گنبد نیمکرهای است که در چهار گوشه آن چهار گنبد کوچک بنا کردهاند. گنبد بر فراز اتاق چهارگوش با کمک سه کنج احداث شده که قابل مقایسه با شیوه گنبد سازی در معماری پارتی ساسانی است. مقبره اسماعیل سامانی گرچه بنای بسیار کوچکی است؛ ولی سادگی و موزون بودن اجزای آن و بالاخره تریین فوقالعاده در سطوح داخلی و خارجی این بنا آن را در زمره شاهکارهای معماری صدر اسلام قرار داده‌است. کریستین ویلسن بنای مقبره شاه اسمعیل را بی‌ارتباط به معماری پیش از اسلام نمی‌داند و چنین اظهار می‌دارد.

«مقبره اسماعیل سامانی در بخارا از یک دوره فترت بنای عجیبی است و بسیاری از اشکال معماری را در مرحله ابتدایی نشان می‌دهد که بعد در دوره سلجوقی در تمام ایران انتشار یافت. این مقبره شامل ویژگی معماری پیش از اسلام هم دارای ویژگی‌های جدید است که بعدها جزو اصول معماری ایران میگردد».

ناحیه ماورانهر از نظر مصالح ساختمانی نیز فقیر بود و آجر در قسمتهای زیادی از آن ناحیه کمیاب و تهییه آن مشکل و پرهزینه بود. بیشتر آنها و حتی مساجد از مصاح گلی و چوب و خشت خام ساخته میشدن این امر خود سبب ناپایداری بناهای آن دوره میشد. تمام دیوار بزرگ بخارا و ربض را از خشت خام و یا گل ساخته بودند.

و تنها در مسجدها رباطها مناره‌ها و بسیاری از مقبره‌هایی که در آن دوره ساخته می‌شد، آجر به کار میبردند؛ مثلاً در دیوارها و سقف بنای مسجد جامع فرب (فربر) آجر به کار می‌بردند و چوب در آن به کار نرفته بود.

در معماری نخستین بنای اصیلی که به دست معماران ایرانی در اویل سده چهارم هجری ساخته شد بنای آرامگاه شاه اسماعیل سامانی در بخارا بود که سرمشق ساختن برای آرامگاه‌های باشکوه قرار گرفت در این بنا که چهارگوش ساخته شد و گنبدی بر روی آن قرار گرفت از اجر یا استادی هرچه تمامتر برای ایجاد نگارههای گوناگون بر سطوح داخل و خارج آن و ساختن حواشی انواع قابها و قاببندیها و حتی ایجاد لچکها یا لوزیهای نامنظم و خمیده چهارگوشه قاعده گنبد استفاده شده‌است.

از حدود سال ۳۹۰ نوع دیگری از ساختمان اسلامی دوشادوش مسجد و مدرسه رواج کلی یافت و آن عبارت بود از بقعه یا آرامگاه با شکوه که معمولاً بنایی بود گرد یا چهاراگوش یا چند ضلعی منظم و یا چون برجی به شکل ستاره که با هرم یا مخروطی مسقف میشد.

هم چنین از نمونه مشابه آن در معماری ساسانی به کار گرفته می‌شد، در مجموع از میان بناهای به جامانده از این دوره میتوان به مسجد جامع فهرج، مسجد جامع نایین، تاریخانه دامغان، مسجد جامع یزد، آرامگاه قابوس در گرگان اشاره کرد.

آرامگاه قابوس یا گنبد قابوس یکی از مقابر به جای مانده از این دوره است که مردی دانشمند و حامی شعرا و نویسندگان و هنرمندان بود. این بنا در سال ۳۹۷(ه‍. ق) و بر روی تپهای به ارتفاع ۱۷ متر بنا شده و به شکل مخروطی است و ارتفاع آن به ۱۸ متر میرسد.

دربارهٔ آرامگاه امیر اسماعیل سامانی

آرامگاه اسماعیل سامانی (آغاز ساخت: ۲۷۱ خورشیدی، پایان ساخت: ۳۲۲ خورشیدی) در مرکز شهر بخارا و یکی از مهم‌ترین بناهای باستانی آسیای میانه بشمار می‌رود.

تا چند دهه اخیر بیشتر این آرامگاه در زیر خاک قرار داشت، و به همین دلیل در گذشت زمان آسیب چندانی بخود ندیده‌است. امروزه تمام آن از زیر خاک درآورده شده‌است. این آرامگاه کهن‌ترین آرامگاه ایرانی تاریخ‌دار است.

در ساخت این آرامگاه از معماری شیوه رازی الگوبرداری شده‌است. آجرکاری آن پیچیدگی یسیار زیبایی دارد (ببینید). بنا یک چهارگوش ۱۰ در ۱۰ متر است و دارای گنبد نیم کره‌ای که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شده‌است. گنبد بر فراز اتاق چهار گوشی به کمک کنج استوار شده که قابل مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره پارتی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکده‌های ساسانی دارد.

نوه اسماعیل نیز در همین آرامگاه بخاک سپرده شده‌است.[۹]

جستارهای وابسته

منابع