سلطنت پهلوی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سلطنت پهلوی (۱۳۰۴ – ۱۳۵۷شمسی) سلطنت پهلوی توسط رضاشاه در سال ۱۳۰۴ه‍.ش/۱۹۲۴م تاسیس شد. در شهریور ۱۳۲۰ بعد از اشغال ایران توسط متفقین از پادشاهی استعفا داد و حکومت را به فرزندش محمدرضا پهلوی واگذار کرد که تا وقوع انقلاب ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پادشاه ایران بود. او با وقوع انقلاب ایران برکنار شد و از این رو آخرین شاه ایران به‌حساب می‌آید. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۵۷ خورشیدی با انقلاب ایران، نظام سلطنتی در ایران تغییر کرد و نظام جدیدی به‌نام حکومت جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت.[۱]

تولد و جوانی رضاشاه

رضاشاه در 24اسفند 1256شمسی در روستای آلاشت، از روستاهای سوادکوه مازندران، زاده شد و در 4مرداد1323 در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت. 40روزه بود که پدرش درگذشت و مادرش او را به تهران برد و در محله سنگلج ساکن شد. روزگار کودکی وی در تهیدستی گذشت. در 14سالگی (1270ش) توسط یکی از بستگانش که از ابواب جمعی علی اصغر خان اتابک امین السلطان، صدراعظم ناصرالدین شاه، بود به عنوان سرباز (تابین) به فوج قزّاق سوادکوه وارد شد. از وی نقل می کنند که در این هنگام آن قدر کوچک بود که دیگران وی را سوار اسب می کردند. [۲]

سمت های نظامی رضاشاه در پایان دوران قاجاریه

پس از کشته شدن ناصرالدین شاه در سال 1275شمسی، فوج سوادکوه، که رضا سوادکوهی (رضاشاه بعدی ) جمعیِ آن بود، به تهران فراخوانده شد و مأموریت نگهبانی از سفارتخانه ها و مراکز دولتی به آن سپرده شد. در همین مأموریت مدتی نگهبانی سفارت آلمان در تهران به او واگذارشد.

از ابتدای تشکیل نیروی «قزّاق» در ایران، روُسای آن، همه از فرماندهان روسی بودند. در اواخر دوره سلطنت ناصرالدین شاه، کاساکوفسکی، فرمانده نیروی قزاق بود که از نماینده تزار روس در قفقاز دستور می گرفت. در سال 1321 ﻫ . قمری ( 1283 خورشیدی ، 1904 میلادی) سرهنگ «چرنو زوبوف» به جای کاساکوفسکی به فرماندهی قزاق منصوب شد. او بود که تشکیلات جدید قزّاقخانه را برپاکرد و شمار زیادی از ایرانیانی که در این قزاقخانه کار می کردند، درجۀ افسری دریافت کردند. از جمله رضاخان که از درجۀ «معین نایب»ی به درجۀ نایبی ترقی کرد و مأمور خدمت در گرگان شد.[۲]

فتح تهران

نیروی نظامی قزاق پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۸ شمسی و تشکیل دولت «انقلاب» توسط سپهدار تنکابنی به عنوان بازوی نظامی دولت نوپا برقرارماند. رضاخان از  آن پس نیز در قزاقخانه ماند و همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌ها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله، برادر محمدعلی شاه قاجار، از خود رشادت نشان داد و با درجه یاوری (سرگردی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (=تیپ) همدان منصوب شد. در همین منصب بود که مأمور جنگ با میرزا کوچک خان و ازمیان بردن جنبش جنگل شد.[۲]

نخست وزیری وثوق الدوله

یکی دوماه بعد از این رویارویی، انگلیس با تلاشهای پشت پرده، در مرداد 1297شمسی، وثوق الدوله (برادر قوام السلطنه) را به نخست وزیری نشاند.در دوره نخست وزیر وثوق الدوله نیز یورشها به جنبش جنگل ادامه یافت. ازجمله، در روز13فروردين 1298 (2آوريل1919) حملۀ 20هزار قزّاق ايراني با پشتيباني هواپيماهاي انگليسي به پايگاههاي مجاهدان جنگل آغاز شد. اين حمله ها ماهها به طول انجاميد. در اين مدّت نيروهاي مستقر در جنگل, در اثر فقدان آذوقه، جنگ و گريزهاي طولاني و نداشتن تسليحات كافي, در موقعيّت دشواري قرار داشتند.

وثوق الدوله که از مرداد1297 تا تیرماه 1299 بر سر کار بود، از ابتدای نخست وزیری، مذاکرات محرمانه یی را با انگلیسی ها آغازکرد و پس از 9ماه مذاکره، قرارداد جنجال برانگیز «1919» بین ایران و انگلیس را در 17مرداد1298 (9اوت1919 ـ 12ذی قعده1337) امضاکرد. براساس این قرارداد تمام امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوّز آنان انجام می شد.

در آستانۀ بسته شدن قرارداد  بين انگليس و وثوقالدّوله, فرماندهي نيروهاي قزّاق در فومنات, شَفت و ديگر حوزههاي استقراري جنبش جنگل حكومت نظامي اعلام نمود و حمله و هجوم به نیروهای مستقر در جنگل دامنۀ گسترده تری پیداکرد و در نتيجه, موج تسليم شدنها و امان نامه گرفتنها نيز بيشتر شد.[۲]

اعلام حکومت نظامی در منطقه فومنات

حدود دو هفته بعد از امضای این قرارداد، در روز 2شهریور 1298، عبدالحسین تیمورتاش، حکمران گیلان و طوالش، در سراسر منطقۀ فومنات، که از مراکز مهم استقرار نیروهای جنبش جنگل بود، حکومت نظامی اعلام کرد و یورش به رزمندگان جنگل، به صورت وحشیانه تری، آغازشد. در دورۀ حکومت او در گیلان بود که دکتر حشمت، از یاران نزدیک میرزا کوچک خان، به دارآویخته شد.

در این یورشهای نابرابر و ویرانگر، رضاخان از فرماندهان قزّاق و از عاملان اصلی سرکوب جنبش بود و در چشم فرماندهان انگلیسی و قزّاق، خوش درخشید و با این خوشخدمتی به «دشمنان وطن» پله های ترقی را به سرعت پیمود. [۲]

مخالفتها با قرارداد 1919

 مذاکرات سرّی مربوط به قرارداد اوت 1919، که متن آن یک سال بعد از بسته شدن، توسط قوام السلطنه منتشرشد، مخالفتهای زیادی را برانگیخت، ازجملۀ مخالفان قرارداد، احمدشاه قاجار، پادشاه وقت ایران بود. میرزا کوچک خان و همرزمانش نیز از مخالفان جدّی قرارداد بودند و قیام شیخ محمد خیابانی نیز در مخالفت با این قرارداد شکل گرفت. از دیگر مخالفان سرسخت قرارداد، مرحوم مدرّس و روحانیان همگام او  بودند. آمریکا نیز از مخالفان این قرارداد بود. 

این مخالفتها باعث شد که امکان پیشبرد مفاد استعماری آن از میان برود و ادامۀ نخست وزیری وثوق الدوله نیز ناممکن شود. به خصوص که شایعۀ بسیار گستردۀ مربوط به این که انگلیس با دادن رشوۀ کلان به وثوق الدوله و وزیر خارجه اش، نصرت الدوله فیروز، آنها را به این خیانت راضی کرده است، آنها را رسوای خاص و عام کرده بود.

این مخالفتها و رسوایی رشوه گیری سرانجام باعث شد که دولت وثوق الدوله سقوط کند و به جای او در روز 7تیرماه 1299  حسن مشیرالدوله (پیرنیا)، که فرد خوشنامی بود، عهده دار مقام نخست وزیری شود.  

مشیرالدوله حاضر نشد همچون همتای پیشین خود مفاد قرارداد  را به اجرا دربیاورد و آن را به تصویب مجلس شورا موکول کرد.

انگلیس پس از ناکامی در پیشبرد قرارداد استعماری «1919»، راه دیگری برگزید که درصورت تحقّق آن، منافع درازمدتش تضمین قوی تری پیدامی کرد: راه ایجاد یک دولت متمرکز قدرتمند، که جنبشهای محلی و آشوبهای منطقه یی را از میان بردارد و  دربرابر نفوذ دولت نوپای شوروی سد و راهبند ایجاد کند.[۲]

سرکوب قیامهای منطقه ای

مشیرالدوله در راستای این سیاست جدید انگلیس اقدامات مؤثری انجام داد که از جمله، می توان به سرکوب قیام تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی در 22 شهریور 1299 (29ذیحجۀ 1338قمری) و شهادت خود او، ازمیان بردن جنبش تنگستانیها و چاکوتاهی ها و تلاش برای ازمیان بردن جنبش جنگل اشاره کرد. با وجود این خوشخدمتی ها، مخالفت آشکارش با قرارداد1919 و ردّ درخواست انگلیس برای برکناری استاروسلسکی، فرمانده روسی قوای قزاق، و سپردن زِمام قوای قزاق به فرماندهان انگلیسی، او را از چشم انگلیسیها انداخت.  

مشیرالدوله در سوم آبان 1299، در جریان مخالفتش با برکناری استاروسلسکی، و مخالفتهای برآمده از شهادت خیابانی و «شیخ حسین چاه کوتاهی» استعفاداد که خشم مدرّس را برانگیخت. به جای او سپهدار اعظم (فتح الله اکبر)، که فردی ضعیف اما مورد اعتماد انگلیسی ها بود، به نخست وزیری نشانده شد. او نیز کاری از پیش نبرد و چند هفته پیش از کودتای انگلیسی سوم اسفند1299 کناره گرفت.[۲]

کودتای سوم اسفند رضاشاه

در پی گفتگوها و هماهنگی‌های به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان، در روز سوم حوت(اسفند)1299، کودتایی ترتیب داده شد دراین کودتا نیروهای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از رجال، سرشناسان و روحانیون بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرح‌آباد ‌گریختند و فتح‌الله خان سپهدار رشتی (نخست‌وزیر) به سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد.[۳]

کودتای سوم اسفند، زمام نخست وزیری را به سیدضیاء طباطبایی و مقام سردار سپه را به رضاخان «میرپنج» واگذارکرد و پس از صد روز به جای سیدضیا، قوام السطنه به نخست وزیری نشانده شد. کودتا توسط نیروهای قزاق تحت امر انگلیس و افسر مورد اعتماد انگلیس ـ رضاخان ـ انجام شد و به یاری انگلیس، به شتاب، به سوی تثبیت یک قدرت متمرکز قوی و سرسپردۀ آن کشور پیش رفت .[۲]

رضاخان در 1300ش وزیر جنگ شد. بعد از اعتراضات معتمد‌التجار و مدرس که از نمایندگان مجلس بودند رضاخان استعفا داد اما امنیت شهر با قتل‌های مرموز مختل شد و همین باعث استرداد رضاخان شد.احمدشاه در سال 1302ش سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب کرد و خود راهی اروپا شد [۴]

در سال 1304ش احمدشاه قصد بازگشت به کشور را داشت، اما به دلیل تظاهرات در تهران به علت کمیابی نان منصرف شد. در این اثنا رضاخان به منظور یکسره کردن کار قاجار عده‌ای از درباریان را به اتهام کمبود نان خلع کرد.[۴]

پادشاهی رضاشاه

در اواخر مهر تظاهرات علیه قاجاریه شکل گرفت و روز نهم آبان مجلس شورای ملی جلسه علنی تشکیل داد و انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نمود. حکومت به طور موقت به رضاخان واگذار شد و تعیین حکومت قطعی به نظر موسسان موکول گردید. سرانجام مجلس موسسان در روز 22 آذرماه سال 1304ش پادشاهی ایران را به رضاخان و اعقاب ذکور وی تفویض نمود.

رضاخان دولت را از حیث اداری و مالی برای اجرای طرح‌های زیر ساختی توسعه آماده کرد. راه‌های شوسه، آسفالته، راه آهن و نظام آموزشی جدید به تقلید از نظام‌های اروپایی شکل گرفت. دانشگاه تهران تاسیس شد و شماری از دانشجویان برای تحصیلات به خارج از کشور فرستاده شدند و برای صنعتی شدن کشور به کمک متخصصان به‌ویژه آلمانی‌ها گام‌های مهمی برداشته شد. اما بی‌توجهی به ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی در کشور، نارضایتی مردم عدم موفقیت طرح‌ها را رقم زد. شاه در سال 1305ش فرمان لغو کاپیتولاسیون را صادر کرد.[۴]

در سال 1307 سیدحسن مدرس دستگیر و سرانجام در 1316 توسط عمال دولت به قتل رسید. همزمان با دستگیری سید حسن مدرس قانون لباس متحدالشکل به اجرا درآمد و پوشیدن لباس روحانیت فقط با جواز دولتی امکان‌پذیر بود. در این میان خلع سلاح عشایر علت دیگر برای جنبش علیه حکومت پهلوی شد.[۴]

اعلام رسمی کشف حجاب

روز 17 دی سال 1314 شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت جویند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور آماده سازی بی حجاب نمودن زنان را داده بود و نیز در ماه تیر همان سال واقعه خونبار مسجد گوهرشاد رخ داده بود، این پیشنهاد را قبول کرد و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بطور کاملاً بی حجاب شرکت نموده و بدین ترتیب رفع حجاب از زنان از طرف رییس قدرت حکومت بگونه اى کاملا رسمی اعلام گردید و در پی آمد این روز، دولت همهٔ تلاش خویش را مصروف بی حجاب نمودن زنان نمود

برقراری روابط سیاسی با آلمان هیتلری

تحول بزرگی که در نیمه دوم سلطنت رضاشاه، سیاست خارجی ایران را تحت‌الشعاع قرارداد، روی کار آمدن هیتلر در آلمان و پیشرفت سریع اقتصادی و نظامی آن کشور بود. پیش از این، انگلستان و فرانسه به سبب تمایلات ضد کمونیستیِ هیتلر در مقابل توسعه‌طلبی‌های آلمان، سیاستی مسالمت‌آمیز را در پیش گرفته بودند. این سیاست تا شروع جنگ دوم جهانی ادامه یافت. از این زمان به بعد همزمان با قدرت گرفتن هیتلر، رضاشاه به شدت به آلمانِ هیتلری متمایل شد و روابطش را با آن گسترش داد. این امر، اسباب نگرانی انگلیس را فراهم کرد. شوروی هم از این امر ناخشنود بود.[۵]

بعد از سال ۱۳۱۶، کار‌شناسان آلمانی در سراسر ایران خدمت می‌کردند. بسیاری از مؤسسات، از راه‌آهن تا مخابرات و حمل‌ونقل و اسلحه‌سازی در دست آنان بود. هیتلر نیاز به ایران داشت و می‌خواست متحدی در این سوی کره خاکی داشته باشد.»

با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان نازی و اشغال ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند. چرچیل در این‌باره می‌گوید: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوق‌العاده اهمیت داشت... ما برای این که با روس‌ها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.»[۵]

اشغال ایران توسط نیروهای متفقین

سرانجام در نیمه شب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تأسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان مقاومت زیادی کردند اما فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش ایران، با سرعتی باورنکردنی تار و مار شد.[۵]

اولتیاتوم متفقین به رضاشاه

در یک اولتیماتوم که متفقین در دهم سپتامبر ۱۹۴۱ میلادی به دولت ایران داده بودندآمده بود که اگر دولت ایران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آن‌ها تسلیم نکرده و سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، قوای متفقین پایتخت را اشغال خواهند کرد. علاوه بر این اولتیماتوم رادیو و روزنامه‌های کشورهای متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژیم ایران کردند. 

استعفای رضاشاه

از آنجا که رضاشاه جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد در ۱۶ سپتامبر برابر با ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند. رضاشاه به ناچار در‌‌ همان روز به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت استعفا داد.

استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، پیش از سوگند محمدرضا در مجلس خوانده شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد.[۵]

تبعید رضاشاه و درگذشت

رضاخان بعد ازاستعفا از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. سه سالی در این جزیره روزگار گذراند تا این که سرانجام در چهارم مرداد ۱۳۲۳ بر اثر سکته قلبی درگذشت.[۵]

جستارهای وابسته

منابع