سلطنت پهلوی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سلطنت پهلوی آخرین سلسه پادشاهی در ایران (۱۳۰۴ – ۱۳۵۷شمسی)که بعد از ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی در ایران ساقط و به جمهوری اسلامی تبدیل شد رضا پهلوی مؤسس دودمان پهلوی پسر عباسعلي، معروف به "داداش بيگ " افسر قزاق از ايل پالاني بود.

او، در سن چهارده پانزده سالگي وارد بريگارد قزاق شد و به عنوان نظامي ساده، مشغول به كار گرديد.

نخستين منصب رضا در قزاقخانه، سمت وكيل‌باشي "گروهان شصت‌تير " بود كه بعدها به فرماندهي آن رسيد و به "رضاخان شصت‌تير " شهرت يافت.

او در انجام مأموريت‌هاي مختلف، همچون پایان دادن به نهضت ميرزا كوچك‌خان در گيلان، بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت تا آن كه يك ژنرال انگليسي به نام "ادموند آيرونسايد " ضمن ديدار و گفت و گويي كه با او داشت، وي را شايسته اجراي طرح كودتايي يافت كه منافع كشورش را در ايران و شبه قاره هند تأمين مي‌كرد. رضاخان خود نيز بعدها نزد بعضي از بزرگان اعتراف كرد كه انگليسي‌ها او را سر كار آورده‌اند.[۱]

سمت های نظامی رضاشاه در پایان دوران قاجاریه

پس از کشته شدن ناصرالدین شاه در سال 1275شمسی، فوج سوادکوه، که رضا سوادکوهی (رضاشاه بعدی ) جمعیِ آن بود، به تهران فراخوانده شد و مأموریت نگهبانی از سفارتخانه ها و مراکز دولتی به آن سپرده شد. در همین مأموریت مدتی نگهبانی سفارت آلمان در تهران به او واگذارشد.

از ابتدای تشکیل نیروی «قزّاق» در ایران، روُسای آن، همه از فرماندهان روسی بودند. در اواخر دوره سلطنت ناصرالدین شاه، کاساکوفسکی، فرمانده نیروی قزاق بود که از نماینده تزار روس در قفقاز دستور می گرفت. در سال 1321 ﻫ . قمری ( 1283 خورشیدی ، 1904 میلادی) سرهنگ «چرنو زوبوف» به جای کاساکوفسکی به فرماندهی قزاق منصوب شد. او بود که تشکیلات جدید قزّاقخانه را برپاکرد و شمار زیادی از ایرانیانی که در این قزاقخانه کار می کردند، درجۀ افسری دریافت کردند. از جمله رضاخان که از درجۀ «معین نایب»ی به درجۀ نایبی ترقی کرد و مأمور خدمت در گرگان شد.[۲]

پس از درگذشت مظفرالدین در دیماه 1385شمسی، چرنوزوبوف به روسیه برگشت و به جایش سرهنگ لیاخوف فرماندهی کل قزاقخانه را به دست گرفت. به فرمان او بود که ساختمان اولین دورۀ مجلس شورای ملی به توپ بسته شد و در تهران حکومت نظامی برپاکرد و چند تن از مشروطه خواهان (ملک المتکلمین، صوراسرافیل و...) را به دار آویخته شدند. او و قوای قزاق تحت فرمانش، تا پایان استبداد «صغیر» محمدعلی شاه و فتح تهران توسط مشروطه خواهان، همچنان در سرکوب مردم نقش مستقیم داشت. [۲]

فتح تهران

در تيرماه ۱۲۸۸ شمسي ، قواي سردار اسعد بختياري به قم و سپهدار تنكابني به ينگي امام رسيدند. قواي نظامي سعدالدوله نيز براي مقابله به كرج اعزام شد.

سعدالدوله كه براي حفاظت پايه‌هاي به‌شدت لرزان سلطنت محمدعلي شاه براي مقابله با فاتحان تهران به كرج رفته بود تلاش كرد تا با مذاكره حمله به تهران را منتفي كند اما تلاش او به نتيجه نرسيد.

۲۲ تيرماه ۱۲۸۸ شمسي نيروهاي سردار اسعد بختياري و سپهدار تنكابني در نزديكي تهران به هم رسيدند و در منطقه بادامك اردو زدند. قزاق‌هاي دولتي به مقابله با مشروطه‌خواهان پرداختند اما پس از 2 روز جنگ، مشروطه‌خواهان در 24تيرماه 1288 پيروز شدند. يك‌روز پس از اين پيروزي محمدعلي شاه قاجار و نزديكان او به سفارت روسيه پناه بردند و سعدالدوله نيز به سفارت انگلستان رفت.

آنطور كه در گزارش فتح تهران آمده است مجلس عالي كه اعضاي آن نزديك به ۳۰تن از معتمدين سردار اسعد و سپهدار تنكابني بودند‌، در نامه‌اي خلع محمدعلي شاه از سلطنت را اعلام كردند و احمدشاه قاجار را بر تخت نشاندند.[۳]

نیروی نظامی قزاق پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۸ شمسی و تشکیل دولت «انقلاب» توسط سپهدار تنکابنی به عنوان بازوی نظامی دولت نوپا برقرارماند. رضاخان از  آن پس نیز در قزاقخانه ماند و همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌ها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله، برادر محمدعلی شاه قاجار، از خود رشادت نشان داد و با درجه یاوری (سرگردی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد. در همین منصب بود که مأمور جنگ با میرزا کوچک خان و ازمیان بردن جنبش جنگل شد.[۲]

نخست وزیری وثوق الدوله و ادامه یورشها به جنبش جنگل

یکی دوماه بعد از این رویارویی، انگلیس با تلاشهای پشت پرده، در مرداد 1297شمسی، وثوق الدوله (برادر قوام السلطنه) را به نخست وزیری نشاند.در دوره نخست وزیر وثوق الدوله نیز یورشها به جنبش جنگل ادامه یافت. ازجمله، در روز13فروردين 1298 (2آوريل1919) حملۀ 20هزار قزّاق ايراني با پشتيباني هواپيماهاي انگليسي به پايگاههاي مجاهدان جنگل آغاز شد. اين حمله ها ماهها به طول انجاميد. در اين مدّت نيروهاي مستقر در جنگل, در اثر فقدان آذوقه، جنگ و گريزهاي طولاني و نداشتن تسليحات كافي, در موقعيّت دشواري قرار داشتند.

در آستانۀ بسته شدن قرارداد  بين انگليس و وثوقالدّوله, فرماندهي نيروهاي قزّاق در فومنات, شَفت و ديگر حوزه هاي استقراري جنبش جنگل حكومت نظامي اعلام نمود و حمله و هجوم به نیروهای مستقر در جنگل دامنۀ گسترده تری پیداکرد و در نتيجه, موج تسليم شدنها و امان نامه گرفتنها نيز بيشتر شد.[۲]

اعلام حکومت نظامی در منطقه فومنات

حدود دو هفته بعد از امضای این قرارداد، در روز 2شهریور 1298، عبدالحسین تیمورتاش، حکمران گیلان و طوالش، در سراسر منطقۀ فومنات، که از مراکز مهم استقرار نیروهای جنبش جنگل بود، حکومت نظامی اعلام کرد و یورش به رزمندگان جنگل، به صورت وحشیانه تری، آغازشد. در دورۀ حکومت او در گیلان بود که دکتر حشمت، از یاران نزدیک میرزا کوچک خان، به دارآویخته شد.

در این یورشهای نابرابر و ویرانگر، رضاخان از فرماندهان قزّاق و از عاملان اصلی سرکوب جنبش بود و در چشم فرماندهان انگلیسی و قزّاق، خوش درخشید و با این خوشخدمتی به «دشمنان وطن» پله های ترقی را به سرعت پیمود. [۲]

 قرارداد 1919 و مخالفتها با آن

وثوق الدوله که از مرداد1297 تا تیرماه 1299 بر سر کار بود، از ابتدای نخست وزیری، مذاکرات محرمانه یی را با انگلیسی ها آغازکرد و پس از 9ماه مذاکره، قرارداد جنجال برانگیز «1919» بین ایران و انگلیس را در 17مرداد1298 (9اوت1919 ـ 12ذی قعده1337) امضاکرد. براساس این قرارداد تمام امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوّز آنان انجام می شد.

 مذاکرات سرّی مربوط به قرارداد اوت 1919، که متن آن یک سال بعد از بسته شدن، توسط قوام السلطنه منتشرشد، مخالفتهای زیادی را برانگیخت، ازجملۀ مخالفان قرارداد، احمدشاه قاجار، پادشاه وقت ایران بود. میرزا کوچک خان و همرزمانش نیز از مخالفان جدّی قرارداد بودند و قیام شیخ محمد خیابانی نیز در مخالفت با این قرارداد شکل گرفت. از دیگر مخالفان سرسخت قرارداد، مرحوم مدرّس و روحانیان همگام او  بودند. آمریکا نیز از مخالفان این قرارداد بود. [۲]

این مخالفتها باعث شد که امکان پیشبرد مفاد استعماری آن از میان برود و ادامۀ نخست وزیری وثوق الدوله نیز ناممکن شود. به خصوص که شایعۀ بسیار گستردۀ مربوط به این که انگلیس با دادن رشوۀ کلان به وثوق الدوله و وزیر خارجه اش، نصرت الدوله فیروز، آنها را به این خیانت راضی کرده است، آنها را رسوای خاص و عام کرده بود.

این مخالفتها و رسوایی رشوه گیری سرانجام باعث شد که دولت وثوق الدوله سقوط کند و به جای او در روز 7تیرماه 1299  حسن مشیرالدوله (پیرنیا)، که فرد خوشنامی بود، عهده دار مقام نخست وزیری شود.  [۲]

مشیرالدوله حاضر نشد همچون همتای پیشین خود مفاد قرارداد  را به اجرا دربیاورد و آن را به تصویب مجلس شورا موکول کرد.

انگلیس پس از ناکامی در پیشبرد قرارداد استعماری «1919»، راه دیگری برگزید که درصورت تحقّق آن، منافع درازمدتش تضمین قوی تری پیدامی کرد: راه ایجاد یک دولت متمرکز قدرتمند، که جنبشهای محلی و آشوبهای منطقه یی را از میان بردارد و  دربرابر نفوذ دولت نوپای شوروی سد و راهبند ایجاد کند.[۲]

سرکوب قیامهای منطقه ای

مشیرالدوله در راستای این سیاست جدید انگلیس اقدامات مؤثری انجام داد که از جمله، می توان به سرکوب قیام تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی در 22 شهریور 1299 (29ذیحجۀ 1338قمری) و شهادت خود او، ازمیان بردن جنبش تنگستانیها و چاکوتاهی ها و تلاش برای ازمیان بردن جنبش جنگل اشاره کرد. با وجود این خوشخدمتی ها، مخالفت آشکارش با قرارداد1919 و ردّ درخواست انگلیس برای برکناری استاروسلسکی، فرمانده روسی قوای قزاق، و سپردن زِمام قوای قزاق به فرماندهان انگلیسی، او را از چشم انگلیسیها انداخت.  

مشیرالدوله در سوم آبان 1299، در جریان مخالفتش با برکناری استاروسلسکی، و مخالفتهای برآمده از شهادت خیابانی و «شیخ حسین چاه کوتاهی» استعفاداد که خشم مدرّس را برانگیخت. به جای او سپهدار اعظم (فتح الله اکبر)، که فردی ضعیف اما مورد اعتماد انگلیسی ها بود، به نخست وزیری نشانده شد. او نیز کاری از پیش نبرد و چند هفته پیش از کودتای انگلیسی سوم اسفند1299 کناره گرفت.[۲]

کودتای سوم اسفند رضاشاه

در اولین ساعات سپیده دم ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان همراه با نظامیان قزاق تحت فرمانش از قزوین وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتری‌ها، وزارتخانه‌‌ها، پست‌خانه‌‌ها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاریخی آمده این عملیات کودتایی بود که سفارت انگلستان هدایت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامی کودتا و سیدضیاءالدین طباطبایی ـ مدیر روزنامه رعد ـ عامل سیاسی آن بود. ورود نیروهای تحت امر رضاخان به تهران، در حقیقت نقطه شروع رویدادهایی بود که به فروپاشی سلسله ۱۲۵ساله قاجار منتهی شد. قزاق‌ها با ورود خود به تهران دروازه‌های شهر را بستند و سفارتخانه‌ها را به محاصره خود درآوردند تا کسی به این مکان‌ها پناهنده نشود. سپس تمامی تلفن‌ها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، ولی با توجه به اینکه فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلا توسط انگلیسی‌ها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیرو‌هایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند.

رضاخان به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل کاظم‌خان را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. در این روز نیروهای قزاق تمامی زندانیان را آزاد کردند ولی در عوض موج‌ تازه‌ای از بازداشت ناراضیان و شخصیت‌های سیاسی اعم از حکومتی، نمایندگان مجلس و غیره آغاز شد. تمام وزرای کابینه سپهدار به غیر از خود او بازداشت شدند. همزمان احمدشاه و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرح‌آباد گریختند و سپهدار رشتی (نخست‌وزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. بقیه بازداشت‌شدگان که تعداد آن‌ها بین ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر تخمین زده‌ می‌شد، شاهزادگان، رجال، روزنامه‌نگاران، نمایندگان مجلس، نخست‌وزیران سابق و وزیران اسبق بودند. در مراحل بعد جمعی از بازداشت‌شدگان محکوم به زندان، جمعی از آنان تبعید و بقیه آزاد شدند.[۴]

کودتای سوم اسفند، زمام نخست وزیری را به سیدضیاء طباطبایی و مقام سردار سپه را به رضاخان «میرپنج» واگذارکرد و پس از صد روز به جای سیدضیا، قوام السطنه به نخست وزیری نشانده شد. کودتا توسط نیروهای قزاق تحت امر انگلیس و افسر مورد اعتماد انگلیس ـ رضاخان ـ انجام شد و به یاری انگلیس، به شتاب، به سوی تثبیت یک قدرت متمرکز قوی و سرسپردۀ آن کشور پیش رفت .[۲]

رضاخان در 1300ش وزیر جنگ شد. بعد از اعتراضات معتمد‌التجار و مدرس که از نمایندگان مجلس بودند رضاخان استعفا داد اما امنیت شهر با قتل‌های مرموز مختل شد و همین باعث استرداد رضاخان شد.احمدشاه در سال 1302ش سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب کرد و خود راهی اروپا شد [۵]

پادشاهی رضاشاه

در اواخر مهر تظاهرات علیه قاجاریه شکل گرفت و روز نهم آبان مجلس شورای ملی جلسه علنی تشکیل داد و انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نمود. حکومت به طور موقت به رضاخان واگذار شد و تعیین حکومت قطعی به نظر موسسان موکول گردید. سرانجام مجلس موسسان در روز 22 آذرماه سال 1304ش پادشاهی ایران را به رضاخان و اعقاب ذکور وی تفویض نمود.

رضاخان دولت را از حیث اداری و مالی برای اجرای طرح‌های زیر ساختی توسعه آماده کرد. راه‌های شوسه، آسفالته، راه آهن و نظام آموزشی جدید به تقلید از نظام‌های اروپایی شکل گرفت. دانشگاه تهران تاسیس شد و شماری از دانشجویان برای تحصیلات به خارج از کشور فرستاده شدند و برای صنعتی شدن کشور به کمک متخصصان به‌ویژه آلمانی‌ها گام‌های مهمی برداشته شد. اما بی‌توجهی به ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی در کشور، نارضایتی مردم عدم موفقیت طرح‌ها را رقم زد. شاه در سال 1305ش فرمان لغو کاپیتولاسیون را صادر کرد.[۵]

در سال 1307 سیدحسن مدرس دستگیر و سرانجام در 1316 توسط عمال دولت به قتل رسید. همزمان با دستگیری سید حسن مدرس قانون لباس متحدالشکل به اجرا درآمد و پوشیدن لباس روحانیت فقط با جواز دولتی امکان‌پذیر بود. در این میان خلع سلاح عشایر علت دیگر برای جنبش علیه حکومت پهلوی شد.[۵]

دوران تصفیه ها

در دوره دوم حکومت رضاشاه (1320-1310) او روش دیکتاتوری در پیش گرفت. آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده می‌شوند. مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود. در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.[۶]

اعلام رسمی کشف حجاب

روز 17 دی سال 1314 شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت کنند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور آماده سازی بی حجاب نمودن زنان را داده بود و نیز در ماه تیر همان سال واقعه خونبار مسجد گوهرشاد رخ داده بود، این پیشنهاد را قبول کرد و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بطور کاملاً بی حجاب شرکت نموده و بدین ترتیب رفع حجاب از زنان از طرف رییس قدرت حکومت بگونه اى کاملا رسمی اعلام گردید و در پی آمد این روز، دولت همهٔ تلاش خویش را مصروف بی حجاب نمودن زنان نمود.[۷]

برقراری روابط سیاسی با آلمان هیتلری

تحول بزرگی که در نیمه دوم سلطنت رضاشاه، سیاست خارجی ایران را تحت‌الشعاع قرارداد، روی کار آمدن هیتلر در آلمان و پیشرفت سریع اقتصادی و نظامی آن کشور بود. پیش از این، انگلستان و فرانسه به سبب تمایلات ضد کمونیستیِ هیتلر در مقابل توسعه‌طلبی‌های آلمان، سیاستی مسالمت‌آمیز را در پیش گرفته بودند. این سیاست تا شروع جنگ دوم جهانی ادامه یافت. از این زمان به بعد همزمان با قدرت گرفتن هیتلر، رضاشاه به شدت به آلمانِ هیتلری متمایل شد و روابطش را با آن گسترش داد. این امر، اسباب نگرانی انگلیس را فراهم کرد. شوروی هم از این امر ناخشنود بود.[۸]

بعد از سال ۱۳۱۶، کار‌شناسان آلمانی در سراسر ایران خدمت می‌کردند. بسیاری از مؤسسات، از راه‌آهن تا مخابرات و حمل‌ونقل و اسلحه‌سازی در دست آنان بود. هیتلر نیاز به ایران داشت و می‌خواست متحدی در این سوی کره خاکی داشته باشد.»

با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان نازی و اشغال ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند. چرچیل در این‌باره می‌گوید: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوق‌العاده اهمیت داشت... ما برای این که با روس‌ها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.»[۸]

اشغال ایران توسط نیروهای متفقین

سرانجام در نیمه شب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تأسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان مقاومت زیادی کردند اما فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش ایران، با سرعتی باورنکردنی تار و مار شد.[۸]

اولتیاتوم متفقین به رضاشاه

در یک اولتیماتوم که متفقین در دهم سپتامبر ۱۹۴۱ میلادی به دولت ایران داده بودندآمده بود که اگر دولت ایران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آن‌ها تسلیم نکرده و سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، قوای متفقین پایتخت را اشغال خواهند کرد. علاوه بر این اولتیماتوم رادیو و روزنامه‌های کشورهای متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژیم ایران کردند. [۸]

استعفای رضاشاه

از آنجا که رضاشاه جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد در ۱۶ سپتامبر برابر با ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند. رضاشاه به ناچار در‌‌ همان روز به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت استعفا داد.

استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، پیش از سوگند محمدرضا در مجلس خوانده شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد.[۸]

تبعید رضاشاه و درگذشت وی

رضاخان بعد ازاستعفا از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. سه سالی در این جزیره روزگار گذراند تا این که سرانجام در چهارم مرداد ۱۳۲۳ بر اثر سکته قلبی درگذشت.[۸]

محمد رضا پهلوی

محمدرضا پهلوي (زادهٔ ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران- درگذشتهٔ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) از ۲۵شهریور ۱۳۲۰ تا وقوع انقلاب ايران در ۲۲بهمن ۱۳۵۷ پادشاه ايران بود. او با وقوع انقلاب بركنار شد و از اين رو آخرين شاه نظام سلطنتي در ايران به حساب مي‌آيد. او صاحب عناوين «شاهنشاه» و «آريامهر» بود.

او در روز ۱ صفر ۱۳۳۸ (۴ آبان ۱۲۹۸) در تهران به دنيا آمد. پدر او «رضاخان ميرپنج سوادكوهي» (بعدها رضاشاه پهلوي) و مادرش تاج‌الملوك آيرملو (بعدها «ملكهٔ مادر») بود.

پس از به سلطنت رسيدن پدرش به مقام وليعهدي رسيد. تحصيل را در مدرسه نظام آغاز كرد و از كودكي زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسوي‌اش آموخت. در دوازده سالگي او را براي ادامه تحصيل به مدرسه شبانه‌روزي «لو روزه» (Le Rosey) نزديك شهر لوزان در سوئيس فرستادند. در ۱۷ سالگي به ايران بازگشت و در دانشكده افسري تحصيل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ با فوزيه خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. حاصل اين پيوند دختري به نام شهناز بود.[۹]

سال‌هاي آغاز سلطنت

در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ايران توسط نيروهاي شوروي و بريتانيا، رضاشاه پهلوي از سلطنت بركنار و به جزيره موريس وسپس به افريقاي جنوبي تبعيد شد. بريتانيا ابتدا قصد داشت پسر محمدحسن ميرزا نوه احمدشاه قاجار را كه در انگلستان زندگي مي‌كرد و افسر نيروي دريائي پادشاهي بريتانيا بود جانشين رضاشاه كند ولي وقتي معلوم شد كه او فارسي نمي‌داند بالاخره با توافق شوروي محمدرضا پهلوي را به جاي پدرش به سلطنت برگزيدند. محمدعلي فروغي، آخرين نخست‌وزير رضا شاه، نخستين نخست‌وزير محمدرضاشاه شد و نقش مهمي در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ پيمان سه‌جانبه بين ايران، بريتانيا و شوروي امضا شد كه در آن، از جمله، خروج متفقين بعد از پايان جنگ پيش‌بيني شده بود.[۹]

قرارداد گس ؛ گلشائیان

ششم مهر 1329، جمعی از نمایندگان مجلس شورای ملی، دولت «رزم‌آرا» را به دلیل بی‌اعتنایی به حقوق ملت ایران در مورد مساله نفت در قرارداد؛ گس-گلشاییان، استیضاح کردند. براساس این قرارداد که بین گلشاییان نماینده دولت و وزیر دارایی وقت ایران و گس نماینده شرکت نفت انگلیس امضا شده بود، سلطه انگلیس بر منابع نفت ایران به مدت 33 سال تمدید شد تا این کشور بتواند تا سال 1361 خورشیدی، بر منابع نفت ایران تسلط داشته باشد.

قرارداد گس-گلشاییان یا «قرارداد الحاقی»، قراردادی است که در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ بین دولت ایران و نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس به‌عنوان ضمیمه قرارداد ۱۹۳۳ امضا شد. براساس این قرارداد شرکت نفت تعدیلاتی در مبالغ پرداختی به ایران را می‌پذیرفت.

این قرارداد با تلاش اقلیت مجلس پانزدهم به‌ویژه حسین مکی به تصویب مجلس شورای ملی نرسید. .

هر چند برخی احزاب سیاسی ازجمله حزب توده همچنان به‌طور محافظه‌کارانه با آن برخورد کردند اما همزمان با اعلام امضای قرارداد گس-گلشاییان تظاهرات گسترده‌یی از سوی جبهه ملی برگزار شد و مخالفت‌ها و اعتراض‌ها بالا گرفت. مخالفان معتقد بودند با وجود آنکه برخی مواد این قرارداد به نفع ایران است، اما درواقع این دولت بریتانیاست که طبق قرارداد توانسته به اعتبار قانونی قرارداد دارسی که به تصویب مجلس نرسیده بود، بیفزاید و همچنین تمدید ۳۳ ساله آن را تایید و تقویت کند. در چنین شرایطی بود که در روز ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ مجلس شانزدهم شورای ملی آغاز به کار کرد. درنهایت در مجلس شانزدهم، قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب شد.[۱۰]

کودتای 28مرداد و برکناری مصدق

سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا،  با طرح و حمایت مالی و اجرایی از کودتای 28 مرداد، علیه دولت مصدق در مرداد ۱۳۳۲ اقدام کرده و  موجب برکناری دولت مصدق شد.

این اتفاق باعث شد تا  محمدرضا که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود، به ایران برگردد و دوران حکومت مطلقه خود را آغاز کند.[۱۱]

بعد از این وقایع زمانی که محمدرضا مشغول سلطه گری بود اقداماتی برای ترور وی صورت گرفت. اولین بار این رویداد در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران رقم خورد و خود شاه رزم آرا را عامل آن خواند؛ ترور بعد در اول فروردین سال ۱۳۴۴ در برابر پله‌های کاخ اختصاصی مرمر، شاه باز هم مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان قرار گرفت. این سرباز بعد از بازپرسی"پرویز نیکخواه" را عامل محرک این ترور خواند.[۱۱]

شرایط بعد از ۲۸ مرداد

در شرایط سرکوب و خفقان پس از ۲۸ مرداد، قرارداد کنسرسیوم تصویب شد. با پایان یافتن موقت بحث نفت، محمدرضا پهلوی با روشهای گوناگونی مورد حمایت قرار گرفت. دولت آیزنهاور با ارسال کمک‌های مالی و نظامی حکومت او را تقویت کرد. «پیمان بغداد» میان کشورهای ایران، عراق، ترکیه و پاکستان منعقد شد.

با خروج انگلستان از خلیج فارس جزایر سه گانه مجددا به حاکمیت ایران بازگشتند. متقابلا بحرین (که پیش از آن عملا تحت حاکمیت ایران نبود) رسما از ایران جدا شد. نخست وزیران این دوره، عملا تنها آلت دست محمدرضا پهلوی بودند. انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی از جمله تصویب قانون اصلاحات ارضی و اعطای حق رای به زنان از مهم‌ترین فعالیت‌های حکومت وی بود.[۱۲]

خروج از ایران و مرگ وی

محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد. وی پس از خروج از کشور نخست مدتی را در منطقه ماند، . با شدت یافتن بیماری سرطان طحال، وی وادار شد بر خلاف میل به دولتمردان آمریکا، برای درمان پزشکی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ در ایالات متحده آمریکا برود. با بروز بحران گروگانگیری، هیچ کشوری علاقه به پناه دادن یک پادشاه بی‌تاج و تخت نداشت. روزنامه نیویورک تایمز او را به هلندی سرگردانی تشبیه کرد که به دنبال بندری برای پهلوگرفتن می‌گردد. محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان نخست به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس، و سپس به پاناما و مکزیک سپس از آن جا به مصر رفت.

در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ میلادی)، محمدرضا پهلوی در سن ۶۱ سالگی، بر اثر بیماری ماکرو گلوبولینمی والدنشتروم در مصر درگذشت.

در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی (۲۹ ژوئیه ۱۹۸۰ میلادی)، پیکر وی در مسجد الرفاعی قاهره، پس از خاکسپاری و مراسم رسمی، به امانت گذاشته شد. محمدرضا پهلوی در وصیت‌نامه خود خواسته بود تا پیکرش در خاک ایران دفن شود.[۱۲]

جستارهای وابسته

منابع