سید ضیاءالدین طباطبایی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سید ضیاءالدین طباطبائی''' (زاده ۱۲۶۸ خورشیدی،‌ شیراز - درگذشته )مشهورترین نخست‌وزیر در سالهای پایانی سلسله قاجار و عامل اجرایی کودتای رضاخان پهلوی بود. او فرزند سیدعلی آقا یزدی از خطبا وسخنوران مشهور دوره مظفرالدین شاه قاجار بود.<ref name=":1">باشگاه اندیشه - [http://www.bashgah.net/fa/content/show/39307 نقش سید ضیاءالدین طباطبائی در جامعه سیاسی ایران]</ref>
'''سید ضیاءالدین طباطبائی''' (زاده ۱۲۶۸ خورشیدی،‌ شیراز - درگذشته ۶ شهریور ۱۳۴۸) مشهورترین نخست‌وزیر در سالهای پایانی سلسله قاجار و عامل اجرایی کودتای رضاخان پهلوی بود. او فرزند سیدعلی آقا یزدی از خطبا وسخنوران مشهور دوره مظفرالدین شاه قاجار بود.<ref name=":1">باشگاه اندیشه - [http://www.bashgah.net/fa/content/show/39307 نقش سید ضیاءالدین طباطبائی در جامعه سیاسی ایران]</ref>
== نسب  ==
== نسب  ==
سیدعلی آقا یزدی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول مشغول بود واز محضر درس آیت الله العظمی حاج میرزاحسن شیرازی کسب فیض می‌کرد. وی با آیات عظام و مراجعی چون آقا سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم حاج آقا حسین بروجردی همدرس بود. هنگامی که مظفرالدین میرزا در دوران ولیعهدی خود از پیشگاه مرحوم میرزای شیرازی استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت و پیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام نماید، وی شاگردش سیدعلی آقا یزدی را به ایران گسیل داشت. سید با ورود به ایران چنان مورد احترام مظفرالدین میرزا قرار گرفت که به وصیت او برجنازه‌اش نماز گذاشت. سیدعلی آقا یزدی در ابتدا جزو مخالفان مشروطه بود و تنها در چارچوب اقدامات مظفرالدین شاه با مشروطه‌خواهان همراهی می‌کرد، اما به مرور وبویژه پس ازبه قدرت رسیدن محمدعلی شاه که چهره استبدادی وضدمردمی قاجار رابرملا کرد، او به صف مشروطه‌طلبان پیوست و به سرعت در زمره دوستان و همرزمان شهید شیخ فضل‌الله نوری قرار گرفت. پس از حادثه به توپ بستن مجلس شورای ملی که با تبانی محمدعلی شاه قاجار صورت پذیرفت، سیدعلی آقا کاملاً در جبهه مخالفین دولت قرار گرفت. به طوری که یکبار در دوران استبداد صغیر به ساری تبعید شد و خانه‌اش در تهران توسط عوامل دولتی واوباش غارت گردید. سیدعلی آقا یزدی که از مدرسین مسجد سپهسالار تهران بود، در یکی از سفرهایی که در سالهای جوانی به شیراز داشت، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاءالدین طباطبائی ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند وی بود.<ref name=":1" />  
سیدعلی آقا یزدی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول مشغول بود واز محضر درس آیت الله العظمی حاج میرزاحسن شیرازی کسب فیض می‌کرد. وی با آیات عظام و مراجعی چون آقا سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم حاج آقا حسین بروجردی همدرس بود. هنگامی که مظفرالدین میرزا در دوران ولیعهدی خود از پیشگاه مرحوم میرزای شیرازی استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت و پیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام نماید، وی شاگردش سیدعلی آقا یزدی را به ایران گسیل داشت. سید با ورود به ایران چنان مورد احترام مظفرالدین میرزا قرار گرفت که به وصیت او برجنازه‌اش نماز گذاشت. سیدعلی آقا یزدی در ابتدا جزو مخالفان مشروطه بود و تنها در چارچوب اقدامات مظفرالدین شاه با مشروطه‌خواهان همراهی می‌کرد، اما به مرور وبویژه پس ازبه قدرت رسیدن محمدعلی شاه که چهره استبدادی وضدمردمی قاجار رابرملا کرد، او به صف مشروطه‌طلبان پیوست و به سرعت در زمره دوستان و همرزمان شهید شیخ فضل‌الله نوری قرار گرفت. پس از حادثه به توپ بستن مجلس شورای ملی که با تبانی محمدعلی شاه قاجار صورت پذیرفت، سیدعلی آقا کاملاً در جبهه مخالفین دولت قرار گرفت. به طوری که یکبار در دوران استبداد صغیر به ساری تبعید شد و خانه‌اش در تهران توسط عوامل دولتی واوباش غارت گردید. سیدعلی آقا یزدی که از مدرسین مسجد سپهسالار تهران بود، در یکی از سفرهایی که در سالهای جوانی به شیراز داشت، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاءالدین طباطبائی ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند وی بود.<ref name=":1" />  
خط ۱۲: خط ۱۲:
وی از مهر ۱۲۸۸ به انتشار نشریه «ندای اسلام» دست زد. نشریه «شرق» هم که هزینه آن توسط زرتشتیان و ارامنه تأمین میشد، به دلیل اهانت به مجلس دوم توقیف شد. روزنامه برق نیز که پس از آن انتشار یافت با دلایلی مشابه توقیف شد و سید ضیاء که به زندان محکوم شده بود، با تلاش عده‌ای از مشروطه خواهان آزاد شد و به خارج از کشور رفت.<ref name=":0">بانک اطلاعات رجال - [http://rijaldb.com/fa/8034/سید+ضیاء+الدین+طباطبایی سید ضیاء الدین طباطبایی]</ref>
وی از مهر ۱۲۸۸ به انتشار نشریه «ندای اسلام» دست زد. نشریه «شرق» هم که هزینه آن توسط زرتشتیان و ارامنه تأمین میشد، به دلیل اهانت به مجلس دوم توقیف شد. روزنامه برق نیز که پس از آن انتشار یافت با دلایلی مشابه توقیف شد و سید ضیاء که به زندان محکوم شده بود، با تلاش عده‌ای از مشروطه خواهان آزاد شد و به خارج از کشور رفت.<ref name=":0">بانک اطلاعات رجال - [http://rijaldb.com/fa/8034/سید+ضیاء+الدین+طباطبایی سید ضیاء الدین طباطبایی]</ref>


او دوسال در فرانسه وانگلیس ماند و به تحصیل پرداخت و در شرایطی که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران وفرانسه» تأمین می‌شد(۱۲) به فراگیری زبان‌های انگلیسی وفرانسوی پرداخت. هم‌چنین پس از سفری به هندوستان ومصر و دریای سرخ و عثمانی و عراق وارد ایران شد و مدتی بعد درآذر ۱۲۹۲ روزنامه «رعد» رابا کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. دوران فعالیت روزنامه «رعد» که با تشکیل و سپس تعطیل مجلس سوم ایران مقارن بود(۱۸)، از حساس‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران است. وقوع جنگ اول جهانی وهجوم نیروهای روس از شمال وهجوم قوای انگلیس از جنوب و انعقاد قرارداد ننگین ۱۹۱۵ میان روس وانگلیس با هدف توسعه قلمرو نفوذ خود در ایران، از جمله مهمترین رویدادهای این دوران از تاریخ ایران است. روزنامه رعد ابتدا حامی روسها بود وسپس در مقطعی به دفاع از انگلیسی‌ها پرداخت و حتی از تشکیل «پلیس جنوب» که ساخته وپرداخته نظامیان اشغالگر انگلیس در نواحی جنوبی کشورمان بود، حمایت کرد.  
او دوسال در فرانسه وانگلیس ماند و به تحصیل پرداخت و در شرایطی که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران وفرانسه» تأمین می‌شد(۱۲) به فراگیری زبان‌های انگلیسی وفرانسوی پرداخت. هم‌چنین پس از سفری به هندوستان ومصر و دریای سرخ و عثمانی و عراق وارد ایران شد و مدتی بعد درآذر ۱۲۹۲ روزنامه «رعد» رابا کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. دوران فعالیت روزنامه «رعد» که با تشکیل و سپس تعطیل مجلس سوم ایران مقارن بود(۱۸)، از حساس‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران است. وقوع جنگ اول جهانی وهجوم نیروهای روس از شمال وهجوم قوای انگلیس از جنوب و انعقاد قرارداد ننگین ۱۹۱۵ میان روس وانگلیس با هدف توسعه قلمرو نفوذ خود در ایران، از جمله مهمترین رویدادهای این دوران از تاریخ ایران است. روزنامه رعد ابتدا حامی روسها بود وسپس در مقطعی به دفاع از انگلیسی‌ها پرداخت و حتی از تشکیل «پلیس جنوب» که ساخته وپرداخته نظامیان اشغالگر انگلیس در نواحی جنوبی کشورمان بود، حمایت کرد.<ref name=":1" />
 
سید ضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقاله‌های پر سرو صدا علیه شاه، مورد حمایت مشروطه‌خواهان قرار گرفت. زمانی که مشروطه‌خواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواسته‌های خود نمایند، سید ضیاء ۲۰ ساله، در نبرد پنج روزهٔ تهران شرکت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت.<ref name=":2">واضح - [http://vazeh.com/n727926/سید-ضیاءالدین-طباطبایی-مشروطه‌خواه-کودتاچی سید ضیاءالدین طباطبایی :مشروطه‌خواه کودتاچی]</ref>


=== سفر به روسیه و مشاهده انقلاب روسیه ===
=== سفر به روسیه و مشاهده انقلاب روسیه ===
خط ۲۶: خط ۲۸:
اصرار انگلستان به انجام کودتا در ایران دلایل مختلفی داشت که مهمترین آنها عبارت بودند از: ۱ـ در روسیه به تازگی انقلاب بلشویکی شده بود و انگلیسی‌ها مصمم بودند تااز تأثیر هرج و مرج حاصل ازآن بر نواحی شمال ایران جلوگیری کنند. به همین دلیل بود که آنان نیروهای خود راپس از خروج روسها از ایران به نواحی شمال کشور گسیل داشتند. مقابله با آثار انقلاب بلشویکی نیازمند برقراری یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران بود. ۲ـ انگلیسی‌ها از نفرت عمیق مردم نسبت به خاندان پرجور و فساد قاجار مطلع بودند و لذا ادامه حمایت از دودمان قاجار رابرای دوام حضور خود در ایران به مصلحت نمی‌دیدند و برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند. ۳ـ تأمین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه بود و این امنیت از دید انگلیسی‌ها جز باکودتا میسر نمی‌شد. ۴ـ هزینه سنگین آماده‌باش دائمی نیروهای انگلیسی در ایران موضوعی بود که لندن، رفع آن راجز از طریق برقراری یک حکومت مقتدر عملی نمی‌دانست. ۵ـ احساس خطر از حرکتهای استقلال طلبانه مردم در نقاط مختلف کشور عامل دیگری بود که دربار لندن رابه حاکم ساختن یک دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب می‌کرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزشهای پراکنده مردم در شهرهای مختلف که معاصر همین تحولات بود سبب دلهره و واهمه انگلیسی‌ها شده بود و ضرورت استقرار یک حکومت خشن نظامی در کشور رااز نظر آنان ایجاب می‌کرد. در ماه‌های قبل از کودتای انگلیسی‌ها، اوضاع ایران کاملاً بحران بود. در تابستان سال ۱۲۹۹ شمسی بلشویکها که سه سال قبل از آن با براندازی حکومت تزاری قدرت را در روسیه به دست گرفته بودند در تعقیب نیروهای مخالف و همچنین انگلیسی‌هایی که از این نیروها حمایت می‌کردند بار دیگر وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تار و مار کردند. این حادثه ضربه سختی به روحیه نیروهای انگلیسی وارد کرد.
اصرار انگلستان به انجام کودتا در ایران دلایل مختلفی داشت که مهمترین آنها عبارت بودند از: ۱ـ در روسیه به تازگی انقلاب بلشویکی شده بود و انگلیسی‌ها مصمم بودند تااز تأثیر هرج و مرج حاصل ازآن بر نواحی شمال ایران جلوگیری کنند. به همین دلیل بود که آنان نیروهای خود راپس از خروج روسها از ایران به نواحی شمال کشور گسیل داشتند. مقابله با آثار انقلاب بلشویکی نیازمند برقراری یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران بود. ۲ـ انگلیسی‌ها از نفرت عمیق مردم نسبت به خاندان پرجور و فساد قاجار مطلع بودند و لذا ادامه حمایت از دودمان قاجار رابرای دوام حضور خود در ایران به مصلحت نمی‌دیدند و برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند. ۳ـ تأمین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه بود و این امنیت از دید انگلیسی‌ها جز باکودتا میسر نمی‌شد. ۴ـ هزینه سنگین آماده‌باش دائمی نیروهای انگلیسی در ایران موضوعی بود که لندن، رفع آن راجز از طریق برقراری یک حکومت مقتدر عملی نمی‌دانست. ۵ـ احساس خطر از حرکتهای استقلال طلبانه مردم در نقاط مختلف کشور عامل دیگری بود که دربار لندن رابه حاکم ساختن یک دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب می‌کرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزشهای پراکنده مردم در شهرهای مختلف که معاصر همین تحولات بود سبب دلهره و واهمه انگلیسی‌ها شده بود و ضرورت استقرار یک حکومت خشن نظامی در کشور رااز نظر آنان ایجاب می‌کرد. در ماه‌های قبل از کودتای انگلیسی‌ها، اوضاع ایران کاملاً بحران بود. در تابستان سال ۱۲۹۹ شمسی بلشویکها که سه سال قبل از آن با براندازی حکومت تزاری قدرت را در روسیه به دست گرفته بودند در تعقیب نیروهای مخالف و همچنین انگلیسی‌هایی که از این نیروها حمایت می‌کردند بار دیگر وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تار و مار کردند. این حادثه ضربه سختی به روحیه نیروهای انگلیسی وارد کرد.


دولت لندن برای انجام کودتائی که نقشه آن راکشیده بود به دو چهره سیاسی و نظامی نیاز داشت. انگلیسی‌ها پس ازبررسی‌های لازم، سید ضیاء الدین طباطبائی را به عنوان چهره سیاسی و رضاخان را به عنوان چهره نظامی مورد نظر خود برگزیدند. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با نقشه ژنرال آیرونساید و با اراده این دو به اجرا گذارده شد. سیدضیاء مسئول پیشبرد کودتا از نظر سیاسی و رضاخان عامل نظامی آن بود. روز ۱۰ بهمن ۱۲۹۹ ژنرال آیرونساید در ملاقات بارضاخان، حمایت خود ودولت انگلیس از قدرت گرفتن وی را در تهران اعلام کرد. (۳۶) در این دیدار رضاخان توافق کرد که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخست وزیری به سیدضیاءالدین سپرده شود و برای اینکه رضاخان اطمینان یابد که در تصرف تهران مشکلی وجود نخواهد داشت، ژنرال انگلیسی به او اعلام کرد که احمدشاه در جریان این اقدام قرار دارد و «نورمن» سفیر انگلستان مشکلات احتمالی را حل خواهد کرد. آیرونساید ۱۰ روز قبل ازوقوع کودتا، نقشه کامل آن را در اختیار رضاخان قرار داد و از او خواست که شدیداً رفتار نظامیان عامل کودتا (قزاق‌ها) راتحت نظر داشته باشد تا اقدامی خلاف برنامه کودتا انجام ندهند. او راجع به این دیدار چنین نوشته‌است: «من با رضاخان مصاحبه کرده‌ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را بطور قطعی به او سپرده‌ام. او مردی واقعی و رک‌ترین مردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفته‌ام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم… در حضور اسمایت صحبت مفصلی با رضا داشتم و هنگامی که موافقت کردم او را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم. ۱ـ هنگامی که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگرچنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار شود… رضا با چرب‌زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. (۳۷) آیرونساید یک هفته قبل از وقوع کودتا یعنی روز ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ به تهران آمد تا «نورمن» وزیر مختار انگلستان را درجریان کودتای قریب‌الوقوع خود قرار دهد. نورمن از شنیدن خبر انتخاب رضاخان به فرماندهی نظامی کودتا، وحشت کرد. (۳۸) او اعتقاد داشت رضاخان با روحیه‌ای که دارد، قبل از هرچیز به فکر پایین کشیدن احمدشاه ازتخت سلطنت خواهد افتاد ولی «آیرون ساید» به وی اطمینان داد که چنین واقعه‌ای رخ نخواهد داد. (۳۹) «آیرون ساید» در خاطرات خود به تصریح گفته‌است «تصور می‌کنم همه قبول دارند که من کودتا را مهیا کردم. دقیقاً می‌توان گفت که من کودتا کردم.»<ref name=":1" />  
دولت لندن برای انجام کودتائی که نقشه آن راکشیده بود به دو چهره سیاسی و نظامی نیاز داشت. انگلیسی‌ها پس ازبررسی‌های لازم، سید ضیاء الدین طباطبائی را به عنوان چهره سیاسی و رضاخان را به عنوان چهره نظامی مورد نظر خود برگزیدند. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با نقشه ژنرال آیرونساید و با اراده این دو به اجرا گذارده شد. سیدضیاء مسئول پیشبرد کودتا از نظر سیاسی و رضاخان عامل نظامی آن بود.<ref name=":1" />
 
البته برای اجرای کودتا، پنج نفر با یکدیگر هم قسم شده پشت قرآن را هم مهر کردند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعود خان، سرهنگ احمد آقاخان (امیر احمدی) و کلنل کاظم خان (سیاح).<ref name=":2" />
 
روز ۱۰ بهمن ۱۲۹۹ ژنرال آیرونساید در ملاقات بارضاخان، حمایت خود ودولت انگلیس از قدرت گرفتن وی را در تهران اعلام کرد. (۳۶) در این دیدار رضاخان توافق کرد که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخست وزیری به سیدضیاءالدین سپرده شود و برای اینکه رضاخان اطمینان یابد که در تصرف تهران مشکلی وجود نخواهد داشت، ژنرال انگلیسی به او اعلام کرد که احمدشاه در جریان این اقدام قرار دارد و «نورمن» سفیر انگلستان مشکلات احتمالی را حل خواهد کرد. آیرونساید ۱۰ روز قبل ازوقوع کودتا، نقشه کامل آن را در اختیار رضاخان قرار داد و از او خواست که شدیداً رفتار نظامیان عامل کودتا (قزاق‌ها) راتحت نظر داشته باشد تا اقدامی خلاف برنامه کودتا انجام ندهند. او راجع به این دیدار چنین نوشته‌است: «من با رضاخان مصاحبه کرده‌ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را بطور قطعی به او سپرده‌ام. او مردی واقعی و رک‌ترین مردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفته‌ام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم… در حضور اسمایت صحبت مفصلی با رضا داشتم و هنگامی که موافقت کردم او را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم. ۱ـ هنگامی که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگرچنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار شود… رضا با چرب‌زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. (۳۷) آیرونساید یک هفته قبل از وقوع کودتا یعنی روز ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ به تهران آمد تا «نورمن» وزیر مختار انگلستان را درجریان کودتای قریب‌الوقوع خود قرار دهد. نورمن از شنیدن خبر انتخاب رضاخان به فرماندهی نظامی کودتا، وحشت کرد. (۳۸) او اعتقاد داشت رضاخان با روحیه‌ای که دارد، قبل از هرچیز به فکر پایین کشیدن احمدشاه ازتخت سلطنت خواهد افتاد ولی «آیرون ساید» به وی اطمینان داد که چنین واقعه‌ای رخ نخواهد داد. (۳۹) «آیرون ساید» در خاطرات خود به تصریح گفته‌است «تصور می‌کنم همه قبول دارند که من کودتا را مهیا کردم. دقیقاً می‌توان گفت که من کودتا کردم.»<ref name=":1" />  


== سیدضیاء در دوران حکومت کودتا ==
== سیدضیاء در دوران حکومت کودتا ==
عملیات کودتا توسط ۷۰۰ نظامی قزاق که در قزوین تحت فرماندهی رضاخان عمل می‌کردند، صورت گرفت. سید ضیاء در حقیقت واسط بین قزاق‌ها با سفارت انگلیس در تهران بود و قزاق‌ها نیز خود قبلاً برای انجام این مأموریت تطمیع شده بودند. صبح روز ۲۹ بهمن ۱۲۹۹ قوای تحت امر رضاخان از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. عصر همان روز هیأتی ازطرف احمدشاه رهسپار کرج شد تارضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیئت در انجام مأموریت خود ناتمام ماند. روز دوم اسفند نیروهای تحت امر رضاخان در حومه غربی تهران اردو زدند. ادیب السلطنه معان رئیس الوزرأ وقت و معین الملک رئیس دفتر احمدشاه که برای مذاکره با رضاخان به محل اردوگاه نیروهای وی رفتند، بازداشت شدند. (۴۴) نیروهای رضاخان سپس شبانه رهسپار تهران شدند و در ساعت ۶صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ در عملیاتی هماهنگ کار تصرف کلانتری‌ها، وزارتخانه‌ها، پستخانه‌ها، تلگرافخانه‌ها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را شروع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسی‌ها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند. متعاقب اشغال نظامی تهران حکومت کودتا در تهران مستقر شد و سیدضیاءالدین طباطبائی، ریاست دولت تحت الحمایه رضاخان را برعهده گرفت. به دستور او بسیاری از شخصیتهای سیاسی از جمله آیت الله مدرس بازداشت و رهسپار زندان شدند و به این ترتیب حکومت سپهدار اعظم نخست وزیر وقت نیز ساقط گردید. در همان روز وقوع کودتا «نورمن» سفیرانگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد وخواسته‌های آنان رابپذیرد. (۴۵) به پیشنهاد سیدضیاء الدین طباطبائی، اعلامیه‌ای به امضای رضاخان چاپ شد و به معابر نصب گردیدکه خبر از برقراری حکومت نظامی می‌داد. براساس این اعلامیه که عنوان «حکم می‌کنم» بر بالای آن دیده می‌شد، تمامی ادارات و دوایر دولتی و روزنامه‌ها تعطیل شدند و بجز نانوایی‌ها و قصابی‌ها به هیچ مغازه‌ای اجازه کسب داده نشد. تمامی تلفن‌ها و دیگر خطوط ارتباطی در داخل و خارج شهرها قطع شد و تمامی سفارتخانه‌ها از طرف قوای انتظامی محاصره گردید تا کسی در آنجا متحصن نشود. با این همه سپهدار اعظم نخست وزیر به شکل نامعلومی موفق شده بود خود را به داخل سفارت انگلیس رسانده در آنجا متحصن شود.<ref name=":1" />   
عملیات کودتا توسط ۷۰۰ نظامی قزاق که در قزوین تحت فرماندهی رضاخان عمل می‌کردند، صورت گرفت. سید ضیاء در حقیقت واسط بین قزاق‌ها با سفارت انگلیس در تهران بود و قزاق‌ها نیز خود قبلاً برای انجام این مأموریت تطمیع شده بودند. صبح روز ۲۹ بهمن ۱۲۹۹ قوای تحت امر رضاخان از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. عصر همان روز هیأتی ازطرف احمدشاه رهسپار کرج شد تارضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیئت در انجام مأموریت خود ناتمام ماند. روز دوم اسفند نیروهای تحت امر رضاخان در حومه غربی تهران اردو زدند. ادیب السلطنه معان رئیس الوزرأ وقت و معین الملک رئیس دفتر احمدشاه که برای مذاکره با رضاخان به محل اردوگاه نیروهای وی رفتند، بازداشت شدند. (۴۴) نیروهای رضاخان سپس شبانه رهسپار تهران شدند و در ساعت ۶صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ در عملیاتی هماهنگ کار تصرف کلانتری‌ها، وزارتخانه‌ها، پستخانه‌ها، تلگرافخانه‌ها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را شروع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسی‌ها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند. متعاقب اشغال نظامی تهران حکومت کودتا در تهران مستقر شد و سیدضیاءالدین طباطبائی، ریاست دولت تحت الحمایه رضاخان را برعهده گرفت. به دستور او بسیاری از شخصیتهای سیاسی از جمله آیت الله مدرس بازداشت و رهسپار زندان شدند و به این ترتیب حکومت سپهدار اعظم نخست وزیر وقت نیز ساقط گردید. در همان روز وقوع کودتا «نورمن» سفیرانگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد وخواسته‌های آنان رابپذیرد. (۴۵) به پیشنهاد سیدضیاء الدین طباطبائی، اعلامیه‌ای به امضای رضاخان چاپ شد و به معابر نصب گردیدکه خبر از برقراری حکومت نظامی می‌داد. براساس این اعلامیه که عنوان «حکم می‌کنم» بر بالای آن دیده می‌شد، تمامی ادارات و دوایر دولتی و روزنامه‌ها تعطیل شدند و بجز نانوایی‌ها و قصابی‌ها به هیچ مغازه‌ای اجازه کسب داده نشد. تمامی تلفن‌ها و دیگر خطوط ارتباطی در داخل و خارج شهرها قطع شد و تمامی سفارتخانه‌ها از طرف قوای انتظامی محاصره گردید تا کسی در آنجا متحصن نشود. با این همه سپهدار اعظم نخست وزیر به شکل نامعلومی موفق شده بود خود را به داخل سفارت انگلیس رسانده در آنجا متحصن شود.<ref name=":1" />   


=== نخست‌وزیری ===
=== نخست‌وزیری کابینه سیاه  ===
روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخست وزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردارسپه» به ریاست «دیویزیون» (لشکر قزاق) و فرماندهی کلی نیروها منصوب نمود. سید ضیاء برای دریافت فرمان نخست وزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرح‌آباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شده‌ای را که فرمان نخست وزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم می‌خورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سید یارضاخان آن را امضأ کرد.   
روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخست وزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردارسپه» به ریاست «دیویزیون» (لشکر قزاق) و فرماندهی کلی نیروها منصوب نمود. سید ضیاء برای دریافت فرمان نخست وزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرح‌آباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شده‌ای را که فرمان نخست وزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم می‌خورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سید یارضاخان آن را امضأ کرد.   


خط ۳۸: خط ۴۴:
سیدضیاء در طول عمر کابینه سه‌ماهه خود اگر چه با دیکتاتوری حکومت کرد ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نمی‌ورزید. او از جمله برای اینکه خود را کابینه‌ای ملی و ضدانگلیسی نشان دهد، قرارداد ۱۹۱۹ را که موجی از نفرت را در جامعه ایجاد کرده بود، علیرغم حمایت‌های اولیه خود لغو کرد. هرچند که این قرارداد به دلیل اهانتی که برای استقلال و حاکمیت ملی کشور داشت، از ابتدا مجالی برای اجرا نیافت و به همت چهره‌هایی چون شهید مدرس عملاً به صورت قراردادی مرده درآمده بود.   
سیدضیاء در طول عمر کابینه سه‌ماهه خود اگر چه با دیکتاتوری حکومت کرد ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نمی‌ورزید. او از جمله برای اینکه خود را کابینه‌ای ملی و ضدانگلیسی نشان دهد، قرارداد ۱۹۱۹ را که موجی از نفرت را در جامعه ایجاد کرده بود، علیرغم حمایت‌های اولیه خود لغو کرد. هرچند که این قرارداد به دلیل اهانتی که برای استقلال و حاکمیت ملی کشور داشت، از ابتدا مجالی برای اجرا نیافت و به همت چهره‌هایی چون شهید مدرس عملاً به صورت قراردادی مرده درآمده بود.   


سیدضیاءالدین طباطبائی برای اینکه بتواند همسایه شمالی را نیز با دولت خود همراه سازد، مبادرت به امضای یک پیمان دوستی با شوروی نیز کرد. این پیمان ۴ روز بعد از کودتا در مسکو به امضأ رسید.   
سیدضیاءالدین طباطبائی برای اینکه بتواند همسایه شمالی را نیز با دولت خود همراه سازد، مبادرت به امضای یک پیمان دوستی با شوروی نیز کرد. این پیمان ۴ روز بعد از کودتا در مسکو به امضأ رسید.<ref name=":1" /> 
 
روشنفکران طرفدار انگلیس از این کابینه به شدت حمایت نمودند. مدح سیدضیاء در اشعار روشنفکران این دوره به چشم می‌خورد. عارف قزوینی (که در میان روشنفکران به شهید معروف است) پس از سقوط کابینهٔ سیاه چنین سرود:"ای دست حق پشت و پناهت باز آ، قربان کابینه سیاهت باز آ". عشقی هم غزلها و قطعات در مدح سیدضیا داشت از جمله در مستزاد "دیدی چه خبر بود" که برای مجلس چهارم ساخت، گفته‌است: "کافی نبود هر چه ضیاء را بستاییم. از عهده نیاییم. من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود. دیدی چه خبر بود؟"<ref name=":2" />    


=== سقوط کابینه سیاه،‌ دولت صد روزه ===
=== سقوط کابینه سیاه،‌ دولت صد روزه ===
خط ۷۵: خط ۸۳:


== کناره‌گیری سیدضیاء از سیاست ==
== کناره‌گیری سیدضیاء از سیاست ==
سیدضیاءالدین پس از این شکستها، فعالیتهای سیاسی را ترک کرد و به دنبال حرفه مورد علاقه خود یعنی کشاورزی و دامپروری رفت. او در مزرعه بزرگی در بوئین زهرای قزوین به یونجه کاری و دامداری و زراعت مشغول شد. وی در شمال غرب تهران در منطقه سعادت‌آباد نیز زمینی داشت و در آن به کشاورزی و مرغداری پرداخت. سیدضیاء اگر چه تأکید کرده بود از سیاست کناره گرفته‌است ولی در این دوره منزل وی تجمع بسیاری از مقامات لشکری و کشوری، دوستان و اقارب وی و سیاسیون بود که در هر هفته دوبار به دیدن وی می‌آمدند و راجع به مسائل سیاسی روز با سیدضیاء به گفتگو پرداختند. در بعضی از این نشست‌ها، مستشاران خارجی و یا وابستگان سیاسی و مطبوعاتی کشورهای خارجی نیز شرکت می‌کردند. (۶۸) سید به طور منظم در هر هفته یک بار در روزهای چهارشنبه به حضور شاه می‌رسید و به وی راجع به تحولات مختلف سیاسی مشاوره می‌داد. سیدضیاء در سال‌هایی که خانه‌نشین شده بود و به قول خودش از سیاست کناره‌گیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستان سعودی داشت. او به کرات حامل پیام‌های شاه برای رئیس حکومت سعودی و یا دیگر رهبران جهان بوده‌است. سیدضیاءالدین طباطبائی در طول عمر خود سه بار سکته کرد و هنگامی که در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت، از ازدواج سوم خود سه فرزند داشت. او در سال ۱۳۴۰ در سومین ازدواج خویش با یک دختر روستایی وصلت کرد. صدیقه، مهدی و احمد نام فرزندان وی از سومین ازدواجش بود. فرزند چهارم وی نیز ۴۰ روز پس از مرگ وی به دنیا آمد. جسد سیدضیاء در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپرده شد.<ref name=":1" />
سیدضیاءالدین پس از این شکستها، فعالیتهای سیاسی را ترک کرد و به دنبال حرفه مورد علاقه خود یعنی کشاورزی و دامپروری رفت. او در مزرعه بزرگی در بوئین زهرای قزوین به یونجه کاری و دامداری و زراعت مشغول شد. وی در شمال غرب تهران در منطقه سعادت‌آباد نیز زمینی داشت و در آن به کشاورزی و مرغداری پرداخت. سیدضیاء اگر چه تأکید کرده بود از سیاست کناره گرفته‌است ولی در این دوره منزل وی تجمع بسیاری از مقامات لشکری و کشوری، دوستان و اقارب وی و سیاسیون بود که در هر هفته دوبار به دیدن وی می‌آمدند و راجع به مسائل سیاسی روز با سیدضیاء به گفتگو پرداختند. در بعضی از این نشست‌ها، مستشاران خارجی و یا وابستگان سیاسی و مطبوعاتی کشورهای خارجی نیز شرکت می‌کردند. (۶۸) سید به طور منظم در هر هفته یک بار در روزهای چهارشنبه به حضور شاه می‌رسید و به وی راجع به تحولات مختلف سیاسی مشاوره می‌داد. سیدضیاء در سال‌هایی که خانه‌نشین شده بود و به قول خودش از سیاست کناره‌گیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستان سعودی داشت. او به کرات حامل پیام‌های شاه برای رئیس حکومت سعودی و یا دیگر رهبران جهان بوده‌است.  
== سید ضیاءالدین طباطبایی ==
 
مشروطه‌خواه کودتاچی نویسنده: محسن ردادی چکیده: سید ضیاء الدین طباطبایی از نخستین کسانی بوده که به خانهٔ مرتجعین و مخالفان مشروطه بمب می‌انداخته‌است. او در دوران مشروطیت با انتشار مقاله‌های پر سرو صدا علیه شاه، مورد حمایت مشروطه‌خواهان قرار گرفت. زمانی که مشروطه‌خواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواسته‌های خود نمایند، سید ضیاء ۲۰ ساله، در نبرد پنج روزهٔ تهران شرکت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت. سید ضیاءالدین طباطبایی که بعدها به " سید نعنا " معروف شد، در تابستان ۱۲۶۸ ه. ش در شیراز به دنیا آمد .(۱) پدر وی، " سید علی آقا یزدی " در جریان جنبش مشروطه به صف هواداران مشروطه پیوست و در زمان محمدعلی شاه قاجار و استبداد صغیر، به شهر ساری تبعید گردید. خود سید ضیاء، بسیار تندروتر از پدر بود و در پیگیری اهداف مشروطه‌خواهان، با جدیت تمام عمل می‌کرد. او از نخستین کسانی بوده که به خانهٔ مرتجعین و مخالفان مشروطه بمب می‌انداخته‌است. (۲)سید ضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقاله‌های پر سرو صدا علیه شاه، مورد حمایت مشروطه‌خواهان قرار گرفت. زمانی که مشروطه‌خواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواسته‌های خود نمایند، سید ضیاء ۲۰ ساله، در نبرد پنج روزهٔ تهران شرکت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت. (۳)نویسندگی و روزنامه‌نگاری تخصص سید ضیاء بود و همین امر موجب شد که انگلیس به سرعت او را در جهت منافع خود به کار بگیرند . انتشار روزنامه‌های متعدد کاری بود که سید ضیاء به خوبی آن را فرا گرفت. وی، به نمایندگی از مطبوعات ایران، در جشن تاجگذاری پادشاه انگلیس (جرج پنجم) شرکت کرد و پس از بازگشت به ایران، معروفترین روزنامهٔ خود یعنی روزنامهٔ رعد را منتشر نمود. سید ضیاء به عنوان یک روشنفکر طرفدار مشروطه، ماهیت واقعی روشنفکری در ایران را به نمایش گذاشت. او در این روزنامه آشکارا از منافع انگلیس سخن می‌گفت و مانند یک انگلیسی واقعی، به دشمنان بریتانیای کبیر می‌تاخت. روزنامهٔ رعد از تشکیل پلیس جنوب توسط انگلیس و قرارداد ۱۹۱۹ (اعلام رسمی تبدیل ایران به مستعمرهٔ انگلیس) با کمال جرأت حمایت نمود. اقدامات سید ضیاء در حمایت از سیاستهای انگلیس، به نگارش روزنامه ختم نمی‌شود. او با نظر سفارت انگلیس، گروهی با نام " کمیتهٔ آهن " یا " کمیتهٔ زرگنده " (به مناسبت قرار داشتن اقامتگاه تابستانی سفیر انگلیس در زرگنده) تدارک دید که در عین پیگیری تصویب قرارداد ۱۹۱۹، در کار برنامه‌ریزی برای اجرای مطامع انگلستان بودند. (۴) این اقدامات سیدضیاء، او را در ردیف معتمدان انگلیس قرار داد و موجب شد در اجرای کودتای سوم اسفند، نقش کلیدی به او واگذار گردد. بین قرارداد ۱۹۱۹ و شکل‌گیری کودتای سوم اسفند، رابطه وجوددارد. قرارداد ۱۹۱۹ به واسطهٔ مجاهدت شهید مدرس، به تصویب نرسید و علیرغم کوشش رجال و سیاستمداران طرفدار انگلیس، رد شد؛ بنابراین لازم بود برای تأمین منافع حیاتی انگلیس در ایران، چاره‌ای دیگر اندیشیده شود. لازم است ذکر شود که در این سالها، حکومت تزاری در روسیه ساقط شده بود و بولشویکها در شوروی چندان قدرت نگرفته بودند که خود را حریف انگلیس در ایران ببینند؛ بنابراین انگلیس می‌توانست با خیال راحت به اجرای نمایشنامه‌هایی بپردازد که کارگردانش فقط خودش بود. اگرچه کودتا در ایران سابقه نداشت، بهترین و سریعترین روش برای جبران خسارت ناشی از عدم تصویب قرارداد ۱۹۱۹ به نظر می‌رسید؛ بنابراین انگلیس به سرعت دست به کار شد و پس از معین کردن مهرهٔ سیاسی (سیدضیاء) و نظامی (رضاخان میرپنج)، کودتای سوم حوت (اسفند) را به اجرا درآورد. برای اجرای کودتا، پنج نفر با یکدیگر هم قسم شده پشت قرآن را هم مهر کردند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعود خان، سرهنگ احمد آقاخان (امیر احمدی) و کلنل کاظم خان (سیاح). سیدضیاءالدین هنگام طرح اعتبارنامه‌اش در مجلس دورهٔ چهاردهم این واقعه را چنین روایت کرده‌است:دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه‌آباد جلسه‌ای تشکیل شد در شاه‌آباد از بنده و آقای رضاخان میرپنج و …. من آنها را دیدم. چه دیدم و چه صحبت کردیم و چه تصمیم گرفتیم، از اسرار ماست .(۵) این اسرار احتمالاً مربوط به نقش انگلیس در جمع‌آوری این افراد و قول و قرارهای آنها با فیر انگلیس است. پس از کودتا، سیدضیاءدستخط نخست وزیری خود را از شاه دریافت کرد و کابینه تشکیل داد. این کابینه در همان زمان به کابینهٔ سیاه مشهور شد. روشنفکران طرفدار انگلیس از این کابینه به شدت حمایت نمودند. مدح سیدضیاء در اشعار روشنفکران این دوره به چشم می‌خورد. عارف قزوینی (که در میان روشنفکران به شهید معروف است) پس از سقوط کابینهٔ سیاه چنین سرود:"ای دست حق پشت و پناهت باز آ، قربان کابینه سیاهت باز آ". عشقی هم غزلها و قطعات در مدح سیدضیا داشت از جمله در مستزاد "دیدی چه خبر بود" که برای مجلس چهارم ساخت، گفته‌است: "کافی نبود هر چه ضیاء را بستاییم. از عهده نیاییم. من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود. دیدی چه خبر بود؟" (۶)سید ضیا با همین حمایتها توانست قدرت خود را در برابر شاه قاجار تثبیت نماید و در این راه از کمکهای بی‌دریغ انگلیس برخوردار شد. انگلیس برای تقویت موقعیت سید ضیاء، از قرارداد پرمنفعت ۱۹۱۹نیز گذشت. حمایت آشکار انگلیس از دولت کودتا، به جز کمک‌های مالی و اطلاعاتی، کسب اجازه از لرد کرزن بود تا سیدضیاء بتواند با سر و صدا لغو قرارداد دفن شدهٔ ۱۹۱۹ را اعلام دارد و به این ترتیب برای خود وجاهتی دست و پا کند. (۷) سیدضیاءکه در دورهٔ قبل، برای امضای این قرارداد، گریبان دریده بود، اکنون برای کسب آبرو، قرارداد را لغو نمود. قراردادی که عملاً غیرقابل اجرا بود. با این حال ادامه کار کابینه سیاه غیرممکن شده بود. سیدضیاءالدین طباطبایی، پس از ۹۳ روز زمامداری و چند مرتبه کشمکش با رضاخان سردار سپه، روز ۴ خرداد ۱۳۰۰ ش سقوط کرد و با دریافت ۲۵ هزار تومان، تحت‌الحفظ به سمت قزوین حرکت داده شد و از آنجا به خارج از ایران تبعید شد. (۸)انگلیس، بارها نشان داده که برای مهره‌های خود ارزشی قائل نیست و در صورتی که کاربردی برای منافع بریتانیا نداشته باشند، به راحتی حذف شده و مهرهٔ جدید جایگزین آنها می‌گردد. سیدضیاء نیز مستثنا نبود. رضاخان به زودی توانست نظر انگلیس را به خود جلب نماید، و قول مساعدت بیشتری به انگلیس داد. از این پس راه زیادی تا حذف کامل سید ضیاء از قدرت نبود. رضاخان هم تا چندی توانست بر سر قدرت بماند اما او نیز به سرنوشتی به مراتب بدتر از سیدضیاء دچار شد. حوادثی که سید ضیاء و رضاخان به آن دچار شدند یادآور این جمله چرچیل است که: «انگلستان دوست دائمی و دشمن دائمی ندارد. بلکه منافع دائمی دارد.»<ref>واضح - [http://vazeh.com/n727926/سید-ضیاءالدین-طباطبایی-مشروطه‌خواه-کودتاچی سید ضیاءالدین طباطبایی :مشروطه‌خواه کودتاچی]</ref>
== مرگ ==
سیدضیاءالدین طباطبائی در طول عمر خود سه بار سکته کرد و هنگامی که در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت، از ازدواج سوم خود سه فرزند داشت. او در سال ۱۳۴۰ در سومین ازدواج خویش با یک دختر روستایی وصلت کرد. صدیقه، مهدی و احمد نام فرزندان وی از سومین ازدواجش بود. فرزند چهارم وی نیز ۴۰ روز پس از مرگ وی به دنیا آمد. جسد سیدضیاء در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپرده شد.<ref name=":1" />


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}

نسخهٔ ‏۱۰ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۰۹

سید ضیاءالدین طباطبائی (زاده ۱۲۶۸ خورشیدی،‌ شیراز - درگذشته ۶ شهریور ۱۳۴۸) مشهورترین نخست‌وزیر در سالهای پایانی سلسله قاجار و عامل اجرایی کودتای رضاخان پهلوی بود. او فرزند سیدعلی آقا یزدی از خطبا وسخنوران مشهور دوره مظفرالدین شاه قاجار بود.[۱]

نسب

سیدعلی آقا یزدی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول مشغول بود واز محضر درس آیت الله العظمی حاج میرزاحسن شیرازی کسب فیض می‌کرد. وی با آیات عظام و مراجعی چون آقا سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم حاج آقا حسین بروجردی همدرس بود. هنگامی که مظفرالدین میرزا در دوران ولیعهدی خود از پیشگاه مرحوم میرزای شیرازی استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت و پیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام نماید، وی شاگردش سیدعلی آقا یزدی را به ایران گسیل داشت. سید با ورود به ایران چنان مورد احترام مظفرالدین میرزا قرار گرفت که به وصیت او برجنازه‌اش نماز گذاشت. سیدعلی آقا یزدی در ابتدا جزو مخالفان مشروطه بود و تنها در چارچوب اقدامات مظفرالدین شاه با مشروطه‌خواهان همراهی می‌کرد، اما به مرور وبویژه پس ازبه قدرت رسیدن محمدعلی شاه که چهره استبدادی وضدمردمی قاجار رابرملا کرد، او به صف مشروطه‌طلبان پیوست و به سرعت در زمره دوستان و همرزمان شهید شیخ فضل‌الله نوری قرار گرفت. پس از حادثه به توپ بستن مجلس شورای ملی که با تبانی محمدعلی شاه قاجار صورت پذیرفت، سیدعلی آقا کاملاً در جبهه مخالفین دولت قرار گرفت. به طوری که یکبار در دوران استبداد صغیر به ساری تبعید شد و خانه‌اش در تهران توسط عوامل دولتی واوباش غارت گردید. سیدعلی آقا یزدی که از مدرسین مسجد سپهسالار تهران بود، در یکی از سفرهایی که در سالهای جوانی به شیراز داشت، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاءالدین طباطبائی ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند وی بود.[۱]

زندگی سیدضیاءالدین تا قبل از مشروطه

سیدضیاءالدین طباطبائی هفت سال قبل از ترور ناصرالدین شاه قاجار در سال ۱۲۶۸ هجری شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. وی در ۱۰ ماهگی همراه خانواده خود از شیراز به تبریز نقل مکان کرد و تا نزدیکی انقلاب مشروطیت به مدت ۱۵ سال در تبریز ماند. او تحصیلات مقدماتی راتحت مراقبت معلمین خصوصی درخانه پدر انجام داد. سپس به شیراز زادگاه مادرش رفت و در آنجا به تحصیلات مذهبی و همچنین فراگیری زبان‌های انگلیسی وفرانسوی پرداخت. سیدضیاء از دوران بلوغ به دلیل تضاد و تعارضی که باافکار پدرش داشت، از وی دوری می‌کرد. او گاه هیئت و شکل ظاهری خویش را تغییر می‌داد، لباس روحانی را از تن بدر می‌کرد و به کلاه وسرداری وشلوار ملبس می‌گشت و گهگاه نیز برای اینکه خود را متجدد نشان دهد، در ملاءعام با کت و شلوار و پاپیون حاضر می‌شد. او از آغاز نوجوانی از سنت‌های مذهبی چشم‌پوشی می‌کرد. به موسیقی و شکار و تفریحات ضددینی می‌پرداخت. این‌گونه اقدامات وی غالباً مورد نکوهش خویشان و آشنایان و اطرافیان وی قرار می‌گرفت.[۱]

مشارکت در انقلاب مشروطه ایران

در پانزده سالگی همزمان با مشروطه خواهی مردم، به شیراز رفت و فعالیت سیاسی خود را با حمایت از مشروطه با روزنامه‌نگاری آغاز نمود که البته هر چند یکبار به علت توقیف، به تأسیس روزنامه‌ای دیگر اقدام نمود. وی در سن ۱۷ سالگی با همکاری دایی خود در اسفند ۱۲۸۵ش نشریات «اسلام» و کمی بعد «ندای اسلام» را در شیراز منتشر کرد و به حمایت از مشروطه پرداخت. با توقیف نشریه، سید ضیاء که جان خود را در خطر می دید، با تغییر لباس به همراه هیئت تحریریه خود به تهران آمد. وی که در مشروطه کمتر به جنبه های «مشروعه» آن توجه داشت، در هجرت بزرگ علما و تجار به شهر قم در مرداد ۱۲۸۵ش خود را در صف آنان قرار داد.

دیگر اقدام وی بمبگذاری توسط یکی از عواملش در مغازه حاج محمد اسماعیل نماینده دوره اول مجلس و هوادار محمدعلی شاه بود که انفجار بمب کشته شدن بمبگذار را در پی داشت و منجر به فرار وی شد. او با پناهندگی به سفارت بلژیک راهی خارج گردید. همچنین بار دیگر که به علت بمب گذاری در منزل شعاع السلطنه برادر محمدعلی شاه تحت تعقیب قرار گرفته بود، به سفارت انگلیس و سپس عثمانی پناهنده شد که مورد قبول واقع نشد. سرانجام پس از شش ماه پناهندگی در سفارت اتریش با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه در هنگام فتح تهران از سفارت خارج شد.

وی از مهر ۱۲۸۸ به انتشار نشریه «ندای اسلام» دست زد. نشریه «شرق» هم که هزینه آن توسط زرتشتیان و ارامنه تأمین میشد، به دلیل اهانت به مجلس دوم توقیف شد. روزنامه برق نیز که پس از آن انتشار یافت با دلایلی مشابه توقیف شد و سید ضیاء که به زندان محکوم شده بود، با تلاش عده‌ای از مشروطه خواهان آزاد شد و به خارج از کشور رفت.[۲]

او دوسال در فرانسه وانگلیس ماند و به تحصیل پرداخت و در شرایطی که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران وفرانسه» تأمین می‌شد(۱۲) به فراگیری زبان‌های انگلیسی وفرانسوی پرداخت. هم‌چنین پس از سفری به هندوستان ومصر و دریای سرخ و عثمانی و عراق وارد ایران شد و مدتی بعد درآذر ۱۲۹۲ روزنامه «رعد» رابا کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. دوران فعالیت روزنامه «رعد» که با تشکیل و سپس تعطیل مجلس سوم ایران مقارن بود(۱۸)، از حساس‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران است. وقوع جنگ اول جهانی وهجوم نیروهای روس از شمال وهجوم قوای انگلیس از جنوب و انعقاد قرارداد ننگین ۱۹۱۵ میان روس وانگلیس با هدف توسعه قلمرو نفوذ خود در ایران، از جمله مهمترین رویدادهای این دوران از تاریخ ایران است. روزنامه رعد ابتدا حامی روسها بود وسپس در مقطعی به دفاع از انگلیسی‌ها پرداخت و حتی از تشکیل «پلیس جنوب» که ساخته وپرداخته نظامیان اشغالگر انگلیس در نواحی جنوبی کشورمان بود، حمایت کرد.[۱]

سید ضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقاله‌های پر سرو صدا علیه شاه، مورد حمایت مشروطه‌خواهان قرار گرفت. زمانی که مشروطه‌خواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواسته‌های خود نمایند، سید ضیاء ۲۰ ساله، در نبرد پنج روزهٔ تهران شرکت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت.[۳]

سفر به روسیه و مشاهده انقلاب روسیه

سیدضیاء در ۱۲۹۶ جهت مشاهده آثار انقلاب بلشویکی در روسیه عازم آن کشور شد. (۲۱) او طی اقامت در پتروگراد، از نزدیک شاهد انقلاب روسیه بود و همه روزه مشاهدات خود را از طریق کنسولگری به وزارت خارجه ایران می‌فرستاد. سیدضیاء اصرار داشت که رجال دولتی و نمایندگان مجلس شورای ملی ایران، برای زمینه سازی جهت بهبود در روابط آتی باروسیه، تلگرام تبریکی به مجلس جدیدالتأسیس انقلابیون روسیه موسوم به «دوما» مخابره نمایند. او در روسیه یا تزار نیکلای دوم و سپس لنین نیز ملاقات‌هایی داشت.

حمایت از قرارداد ۱۹۱۹

سیدضیاء در پی هرج و مرج ناشی از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه به ایران بازگشت و به حمایت جدی از وثوق الدوله پرداخت. او حتی پیمان معروف ۱۹۱۹ وثوق الدوله که ایران را به حوزه نفوذ اقتصادی و امنیتی انگلیس تبدیل کرده بود را مورد حمایت قرار داد. (۲۳) سید پس از عقد پیمان ۱۹۱۹ به وثوق الدوله دست مریزاد گفت و در نشریه خود خطاب به وی نوشت «خدایت خیر دهاد!»(۲۴). سیدضیاء دست کم ۹ مقاله در حمایت از قرارداد ۱۹۱۹ در روزنامه «رعد» به چاپ رساند(۲۵) و در یکی ازمقالات تصریح کرد: «رستاخیر نوین ایران از هنگام امضای قرارداد ۱۹۱۹ انگلیس و ایران آغاز شده‌است. ما در قرارداد با انگلستان به آرزوی دیرینه خود دست یافته‌ایم. (۲۶) بخش عمده حمایت‌های سیدضیاء از قرارداد ۱۹۱۹ بخاطر عوایدی بود که از خارج به او می‌رسید. این در حالی بود که در اعتراض به این قرارداد ننگین چند نقطه ایران شاهد قیام‌های مختلف گردید که از جمله مهمترین آنها قیام مسلحانه شیخ محمدخیابانی بود. (۲۹) اعتماد وثوق الدوله به حدی به سیدضیاء جلب شده بود که در اواخر سال ۱۲۹۸ از سوی وی در رأس هیأتی برای عقد قرارداد دوستی با جمهوری‌های آذربایجان، گرجستان و ارمنستان به منطقه قفقاز رفت. روابط نزدیک سیدضیاء با وثوق الدوله به تدریج سبب ایجاد ارتباط دوستانه میان سید با «مستر هاوارد» کنسول انگلیس در تهران و «اسمارت» مترجم سفارت انگلیس شده بود.

کمیته آهن

این روابط و جایگاه و منزلتی که سید در کابینه وثوق الدوله به دست آورده بود به‌تدریج او را نزد انگلیسی‌ها به عنوان یک عنصر سیاسی جسور وجاه‌طلب مطرح ساخت. از این رو انگلیسی‌ها او را درخدمت کودتائی که خود قرار بود هدایت آنرا برعهده داشته باشند قرار دادند. برای اجرای این کودتا کمیته‌ای در منطقه زرگنده تهران با نام کمیته «آهن» به وجود آمد و سیدضیاء در رأس آن قرار گرفت. این کمیته که در نزدیکی اقامت سفیر انگلیس تشکیل شده بود، سازمانی سری بود که «اینتلیجنس سرویس» سازمان جاسوسی انگلیس در پوشش آن افراد ورجال گوناگون را مؤتلف می‌ساخت و استراتژی خود را به پیش می‌برد. سیدضیاء خود رابط جلسات این کمیته با «نورمن» وزیر مختار انگلیس در تهران(۳۰) و فرد دیگری به نام میرزا کریم خان دشتی که از عوامل اطلاعاتی انگلیس در تهران بود، رابط این کمیته با سازمان جاسوسی انگلیس بود(۳۱). هدف از تشکیل کمیته آهن که در آن علاوه بر عناصر ایرانی، چهره‌های انگلیسی ازجمله ژنرال آیرونساید، کلنل اسمایس و سر والد اسمارت نیز حضور داشتند، تحکیم پایه‌های نفوذ انگلیس در ایران از جمله تحکیم قرارداد ۱۹۱۹ و سیطره کامل انگلستان بر کلیه امور وشئون ایران بود. اعضای این کمیته پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به مقامات درجه اول کشور گمارده شدند. (۳۲) کمیته زرگنده دو کارکرد اساسی داشت. یکی سرکوب نهضت جنگل ودیگری استقرار یک دیکتاتوری آهنین. این کمیته تازمان کودتای رضاخان فعال بود و به کار خود ادامه داد.

کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹

اصرار انگلستان به انجام کودتا در ایران دلایل مختلفی داشت که مهمترین آنها عبارت بودند از: ۱ـ در روسیه به تازگی انقلاب بلشویکی شده بود و انگلیسی‌ها مصمم بودند تااز تأثیر هرج و مرج حاصل ازآن بر نواحی شمال ایران جلوگیری کنند. به همین دلیل بود که آنان نیروهای خود راپس از خروج روسها از ایران به نواحی شمال کشور گسیل داشتند. مقابله با آثار انقلاب بلشویکی نیازمند برقراری یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران بود. ۲ـ انگلیسی‌ها از نفرت عمیق مردم نسبت به خاندان پرجور و فساد قاجار مطلع بودند و لذا ادامه حمایت از دودمان قاجار رابرای دوام حضور خود در ایران به مصلحت نمی‌دیدند و برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند. ۳ـ تأمین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه بود و این امنیت از دید انگلیسی‌ها جز باکودتا میسر نمی‌شد. ۴ـ هزینه سنگین آماده‌باش دائمی نیروهای انگلیسی در ایران موضوعی بود که لندن، رفع آن راجز از طریق برقراری یک حکومت مقتدر عملی نمی‌دانست. ۵ـ احساس خطر از حرکتهای استقلال طلبانه مردم در نقاط مختلف کشور عامل دیگری بود که دربار لندن رابه حاکم ساختن یک دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب می‌کرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزشهای پراکنده مردم در شهرهای مختلف که معاصر همین تحولات بود سبب دلهره و واهمه انگلیسی‌ها شده بود و ضرورت استقرار یک حکومت خشن نظامی در کشور رااز نظر آنان ایجاب می‌کرد. در ماه‌های قبل از کودتای انگلیسی‌ها، اوضاع ایران کاملاً بحران بود. در تابستان سال ۱۲۹۹ شمسی بلشویکها که سه سال قبل از آن با براندازی حکومت تزاری قدرت را در روسیه به دست گرفته بودند در تعقیب نیروهای مخالف و همچنین انگلیسی‌هایی که از این نیروها حمایت می‌کردند بار دیگر وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تار و مار کردند. این حادثه ضربه سختی به روحیه نیروهای انگلیسی وارد کرد.

دولت لندن برای انجام کودتائی که نقشه آن راکشیده بود به دو چهره سیاسی و نظامی نیاز داشت. انگلیسی‌ها پس ازبررسی‌های لازم، سید ضیاء الدین طباطبائی را به عنوان چهره سیاسی و رضاخان را به عنوان چهره نظامی مورد نظر خود برگزیدند. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با نقشه ژنرال آیرونساید و با اراده این دو به اجرا گذارده شد. سیدضیاء مسئول پیشبرد کودتا از نظر سیاسی و رضاخان عامل نظامی آن بود.[۱]

البته برای اجرای کودتا، پنج نفر با یکدیگر هم قسم شده پشت قرآن را هم مهر کردند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعود خان، سرهنگ احمد آقاخان (امیر احمدی) و کلنل کاظم خان (سیاح).[۳]

روز ۱۰ بهمن ۱۲۹۹ ژنرال آیرونساید در ملاقات بارضاخان، حمایت خود ودولت انگلیس از قدرت گرفتن وی را در تهران اعلام کرد. (۳۶) در این دیدار رضاخان توافق کرد که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخست وزیری به سیدضیاءالدین سپرده شود و برای اینکه رضاخان اطمینان یابد که در تصرف تهران مشکلی وجود نخواهد داشت، ژنرال انگلیسی به او اعلام کرد که احمدشاه در جریان این اقدام قرار دارد و «نورمن» سفیر انگلستان مشکلات احتمالی را حل خواهد کرد. آیرونساید ۱۰ روز قبل ازوقوع کودتا، نقشه کامل آن را در اختیار رضاخان قرار داد و از او خواست که شدیداً رفتار نظامیان عامل کودتا (قزاق‌ها) راتحت نظر داشته باشد تا اقدامی خلاف برنامه کودتا انجام ندهند. او راجع به این دیدار چنین نوشته‌است: «من با رضاخان مصاحبه کرده‌ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را بطور قطعی به او سپرده‌ام. او مردی واقعی و رک‌ترین مردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفته‌ام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم… در حضور اسمایت صحبت مفصلی با رضا داشتم و هنگامی که موافقت کردم او را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم. ۱ـ هنگامی که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگرچنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار شود… رضا با چرب‌زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. (۳۷) آیرونساید یک هفته قبل از وقوع کودتا یعنی روز ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ به تهران آمد تا «نورمن» وزیر مختار انگلستان را درجریان کودتای قریب‌الوقوع خود قرار دهد. نورمن از شنیدن خبر انتخاب رضاخان به فرماندهی نظامی کودتا، وحشت کرد. (۳۸) او اعتقاد داشت رضاخان با روحیه‌ای که دارد، قبل از هرچیز به فکر پایین کشیدن احمدشاه ازتخت سلطنت خواهد افتاد ولی «آیرون ساید» به وی اطمینان داد که چنین واقعه‌ای رخ نخواهد داد. (۳۹) «آیرون ساید» در خاطرات خود به تصریح گفته‌است «تصور می‌کنم همه قبول دارند که من کودتا را مهیا کردم. دقیقاً می‌توان گفت که من کودتا کردم.»[۱]

سیدضیاء در دوران حکومت کودتا

عملیات کودتا توسط ۷۰۰ نظامی قزاق که در قزوین تحت فرماندهی رضاخان عمل می‌کردند، صورت گرفت. سید ضیاء در حقیقت واسط بین قزاق‌ها با سفارت انگلیس در تهران بود و قزاق‌ها نیز خود قبلاً برای انجام این مأموریت تطمیع شده بودند. صبح روز ۲۹ بهمن ۱۲۹۹ قوای تحت امر رضاخان از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. عصر همان روز هیأتی ازطرف احمدشاه رهسپار کرج شد تارضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیئت در انجام مأموریت خود ناتمام ماند. روز دوم اسفند نیروهای تحت امر رضاخان در حومه غربی تهران اردو زدند. ادیب السلطنه معان رئیس الوزرأ وقت و معین الملک رئیس دفتر احمدشاه که برای مذاکره با رضاخان به محل اردوگاه نیروهای وی رفتند، بازداشت شدند. (۴۴) نیروهای رضاخان سپس شبانه رهسپار تهران شدند و در ساعت ۶صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ در عملیاتی هماهنگ کار تصرف کلانتری‌ها، وزارتخانه‌ها، پستخانه‌ها، تلگرافخانه‌ها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را شروع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکنده‌ای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسی‌ها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند. متعاقب اشغال نظامی تهران حکومت کودتا در تهران مستقر شد و سیدضیاءالدین طباطبائی، ریاست دولت تحت الحمایه رضاخان را برعهده گرفت. به دستور او بسیاری از شخصیتهای سیاسی از جمله آیت الله مدرس بازداشت و رهسپار زندان شدند و به این ترتیب حکومت سپهدار اعظم نخست وزیر وقت نیز ساقط گردید. در همان روز وقوع کودتا «نورمن» سفیرانگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد وخواسته‌های آنان رابپذیرد. (۴۵) به پیشنهاد سیدضیاء الدین طباطبائی، اعلامیه‌ای به امضای رضاخان چاپ شد و به معابر نصب گردیدکه خبر از برقراری حکومت نظامی می‌داد. براساس این اعلامیه که عنوان «حکم می‌کنم» بر بالای آن دیده می‌شد، تمامی ادارات و دوایر دولتی و روزنامه‌ها تعطیل شدند و بجز نانوایی‌ها و قصابی‌ها به هیچ مغازه‌ای اجازه کسب داده نشد. تمامی تلفن‌ها و دیگر خطوط ارتباطی در داخل و خارج شهرها قطع شد و تمامی سفارتخانه‌ها از طرف قوای انتظامی محاصره گردید تا کسی در آنجا متحصن نشود. با این همه سپهدار اعظم نخست وزیر به شکل نامعلومی موفق شده بود خود را به داخل سفارت انگلیس رسانده در آنجا متحصن شود.[۱]

نخست‌وزیری کابینه سیاه

روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخست وزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردارسپه» به ریاست «دیویزیون» (لشکر قزاق) و فرماندهی کلی نیروها منصوب نمود. سید ضیاء برای دریافت فرمان نخست وزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرح‌آباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شده‌ای را که فرمان نخست وزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم می‌خورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سید یارضاخان آن را امضأ کرد.

سیدضیاءالدین طباطبائی روزدهم اسفند ۱۲۹۹ کابینه خود را تشکیل داد. این اولین کابینه در سلسله پهلوی بود. سیدضیاءالدین دو ماه بعد در هفتم اردیبهشت ۱۳۰۰ کابینه خود را ترمیم کرد و از جمله رضاخان سردار سپه را به عنوان وزیر جنگ وارد دولت خود کرد. خود او نیز علاوه بر ریاست وزرأ وزیر داخله نیز بود. سید ضیاءالدین در دوران کوتاه مدت نخست وزیری خود به کمک رضاخان تمامی کانون‌های قدرت در شهرها و ولایات مختلف را مرعوب خود ساخت. بعضی استانداران از جمله محمد مصدق استاندار فارس به نشانه اعتراض به کودتا استعفا دادند. بعضی مانند احمد قوام السلطنه استاندار خراسان بازداشت شدند و بعضی مانند صارم الدوله استاندار کرمانشاه با قشون خود به جنگ با مأموران کودتا پرداختند. هرچند که سرکوب شدند.

سیدضیاء در طول عمر کابینه سه‌ماهه خود اگر چه با دیکتاتوری حکومت کرد ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نمی‌ورزید. او از جمله برای اینکه خود را کابینه‌ای ملی و ضدانگلیسی نشان دهد، قرارداد ۱۹۱۹ را که موجی از نفرت را در جامعه ایجاد کرده بود، علیرغم حمایت‌های اولیه خود لغو کرد. هرچند که این قرارداد به دلیل اهانتی که برای استقلال و حاکمیت ملی کشور داشت، از ابتدا مجالی برای اجرا نیافت و به همت چهره‌هایی چون شهید مدرس عملاً به صورت قراردادی مرده درآمده بود.

سیدضیاءالدین طباطبائی برای اینکه بتواند همسایه شمالی را نیز با دولت خود همراه سازد، مبادرت به امضای یک پیمان دوستی با شوروی نیز کرد. این پیمان ۴ روز بعد از کودتا در مسکو به امضأ رسید.[۱]

روشنفکران طرفدار انگلیس از این کابینه به شدت حمایت نمودند. مدح سیدضیاء در اشعار روشنفکران این دوره به چشم می‌خورد. عارف قزوینی (که در میان روشنفکران به شهید معروف است) پس از سقوط کابینهٔ سیاه چنین سرود:"ای دست حق پشت و پناهت باز آ، قربان کابینه سیاهت باز آ". عشقی هم غزلها و قطعات در مدح سیدضیا داشت از جمله در مستزاد "دیدی چه خبر بود" که برای مجلس چهارم ساخت، گفته‌است: "کافی نبود هر چه ضیاء را بستاییم. از عهده نیاییم. من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود. دیدی چه خبر بود؟"[۳]

سقوط کابینه سیاه،‌ دولت صد روزه

اقدامات و ظاهرسازی‌های سیدضیاء در بازداشت و تبعید شخصیتهای پرنفوذ سیاسی و ملاکان و اعیان باعث واکنش‌های تندی نسبت به او و دولتش شد. خالی بودن خزانه مملکت مانع از این بود که رئیس دولت کودتا بتواند برای بهبود وضع اقتصادی مردم کاری انجام دهد. خودسری‌های رضاخان مبنی بر اختصاص درآمد شهرداری و ادارات مالیه به نفع قزاقهای تحت فرماندهی خود بیش از پیش بر مشکلات دولت می‌افزود. در چنین شرایطی و با توجه به عدم حمایت جدی انگلیسی‌ها از سید ضیاء و ترجیح دادن رضاخان براو، سقوط حکومت کودتا قابل پیش‌بینی بود. کابینه سرانجام پس از ۹۳ روز زمامداری و چند مرتبه نزاع و کشمکش او با سردار سپه روز ۴ خرداد سال ۱۳۰۰ شمسی سقوط کرد.

سقوط کابینه سه‌ماهه سیدضیاء به مقیاس وسیعی نتیجه نارضایتی افکار عمومی و فشار دربار و چراغ سبز سردار سپه بود. سیدضیاءالدین پس از سقوط با دریافت ۲۵ هزار تومان(۴۹) تحت الحفظ به سوی قزوین و از آنجا به خارج از ایران تبعید گردید و جای خود را به میرزا احمد قوام السلطنه داد. هنگام خروج سید از تهران تلگرام زیر از طرف احمدشاه به تمام ولایات و ایالات کشور مخابره شد: «نظر به مصالح مملکتی، میرزا سیدضیاءالدین را از ریاست وزرأ منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیئت وزرای جدید هستیم. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را به عرض برسانید ـ احمد شاه.» بدین ترتیب سید که روز چهارم اسفند ۱۲۹۹ فرمان نخست وزیری خود را با اختیارات تام از احمدشاه دریافت کرد، روز چهارم خرداد ۱۳۰۰ فرمان انفصال خدمت خود را رؤیت نمود.

گفته می‌شود نارضایتی انگلیسی‌ها از سید به دلیل مخالفت وی با بعضی برنامه‌های آنان و همچنین حشر و نشر با حکام بلشویکی در روسیه، انگلیس را به طرح تغییر رئیس الوزرای ایران متقاعد کرده بود. با این تغییر رضاخان زمامدار مطلق ایران شد.[۱]

حکومت او که کابینه سیاه نام گرفت، با مخالفت گسترده مردم و عدم حمایت انگلستان روبرو شد و صد روزه پایان یافت.[۲]

مهاجرت

شهر ژنو

(از ۱۳۰۰ه‍.ش تا ۱۳۱۰ه‍. ش) سید ضیاء پس از کنار گذاشته شدن از صحنه سیاست با دریافت مبلغی پول، در حالی که به خارج از ایران تبعید شده بود، ساکن ژنو شد.

کشور فلسطین

(از ۱۳۱۴ه‍.ش تا ۱۳۲۲ه‍. ش) در سال ۱۳۱۰ش به دعوت حاج الأمین الحسینی مفتی اعظم فلسطین که جهت برگزاری کنگرهای به منظور مقابله با افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین دعوتنامه‌هایی برای بسیاری ار رجال دولتی و غیردولتی جهان و از جمله سید ضیاء ارسال کرده بود، بدین سرزمین رفت. سید ضیاء توانست ریاست کنگره را عهده‌دار شود، لذا پس از دو هفته اقامت جهت ساماندهی امور خود به سوئیس بازگشت و در بهار ۱۳۱۱ش مجدداً به فلسطین بازگشت. در ۸ ماه اقامت خود اقداماتی، همچون تأسیس کمیته‌های ملی کنگره و ایجاد شعب در برخی از کشورهای عربی انجام داد و بار دیگر به اروپا بازگشت.

وی مجدداً در سال ۱۳۱۴ش به فلسطین بازگشت و تا سال ۱۳۲۲ش در فلسطین اقامت گزید. وی متهم است که در زمان سکونت در فلسطین به عنوان یک فرد مسلمان در خرید زمین‌های فلسطینیان و فروش آن به یهودیان صهیونیست نقش داشته‌است.[۲]

پس از سقوط رضاخان

باردیگر انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند سیدضیاءالدین را وارد عرصه سیاسی کشور نمایند. در واقع بیش از دو دهه که سیدضیاء خارج از کشور بود، سیاستمداران و رجال انگلیسی هیچگاه او را فراموش نکردند و مایل بودند در لحظات بحرانی از وجود او استفاده کنند. اشرف پهلوی در خاطرات خود می‌نویسد: «انگلیسی‌ها به طور غیرمستقیم به پدرم فهماندند که فقط با سه نفر از رجال قدیمی می‌تواند مذاکره کند و آن سه نفر سیدضیاءالدین طباطبایی، قوام السلطنه و ذکأالملک فروغی بود.»(۵۶) سیدضیاء توسط دو تن از عناصر اصلی سازمان جاسوسی انگلیس از فلسطین به تهران انتقال داده شد. این دوتن به نام‌های «آلن چارلز ترات (رئیس MI6 در ایران که با پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران عمل می‌کرد) و کلنل جان تیگ (رئیس MI6 در عراق و فلسطین) نام داشتند. با این حال کمیسر عالی بریتانیا در فلسطین، دیدار این دو نظامی انگلیسی با سید ضیاء را طوری ترتیب داده بود که حضور آن دو در فلسطین برای شرکت در یک کنفرانس راجع به جنگ قلمداد شود و هدف اصلی پنهان بماند. حسین فردوست در این رابطه در کتاب خود می‌نویسد: ترات در ۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲، تهران را به قصد اورشلیم برای دیدن سیدضیاء و اطلاع از نظریات وی دربارهٔ ایران ترک کرد. کمیسر عالی انگلیس در فلسطین دستور داشت تا ترتیب ملاقات ترات و سیدضیاء را به طور خیلی محرمانه بدهد. قبلاً هم انگلیسی‌ها سر وصدای زیادی دربارهٔ تشکیل کنفرانس «تبلیغات جنگ» در اورشلیم به راه انداخته بودند واین مسئله پوششی بود تا هدف اصلی مسافرت ترات به اورشلیم را مخفی داشته و این سفر را صرفاً برای شرکت ترات در آن کنفرانس قلمداد نمایند. ترات بعد از ملاقات با سیدضیاء و گفتگو با وی به این نتیجه رسید که سیدضیاء هنوز یک ایرانی وطن‌پرست است و مشتاق انجام خدماتی برای کشور خود می‌باشد و شدیداً معتقد است به اینکه کشورش باید با انگلیسی‌ها به هرنحو ممکن همکاری نماید. (۵۷) بدین ترتیب سیدضیاءالدین طباطبائی در هفتم مهر ۱۳۲۲ پس از ۲۲ سال دوری از کشور که ۱۶ سال آن در اروپا و ۶ سال آن در فلسطین بود، با تصمیم انگلیسی‌ها و توسط «مظفر فیروز»(۵۸) که جهت بازگرداندن وی به فلسطین رفته بود، به ایران بازگشت. او دور جدید فعالیت سیاسی خود را این بار از کرسی مجلس شورای ملی آغاز کرد دربارهٔ اینکه چرا پس از سقوط رضاخان، دولتمردان انگلیسی تصمیم به بازگرداندن مجدد سیدضیاء به ایران گرفتند، اسناد و مدارک موجود مختلف هستند. اسنادی که تناقض با یکدیگر نیز ندارند. بعضی اسناد حاکی از آن است که انگلیسی‌ها مایل بودند تا سید را مجدداً به نخست‌وزیری برسانند. در این رابطه «سر رید بولارد» وزیر مختارانگلیس در ایران در نامه خود به «آنتونی دیدن» وزیر امورخارجه انگلیس می‌نویسد: … در صورت سقوط کابینه فعلی ایران، ضیاء می‌تواند کاندیدای رضایتبخشی برای نخست وزیری ایران باشد… بدبختانه این موضوع که کاندیداتوری «ضیاء» برای نخست وزیری مورد قبول شاه و یا سفارت شوروی قرار گیرد، مورد تردید است ولی من فکر می‌کنم که با وجود چنین مسئله‌ای ما باید تمام مشکلات را تا بازگشت قریب‌الوقوع ضیاء به ایران ندیده بگیریم… ضیاء مایل نیست درصورتی که به نخست وزیری برگزیده نشود به ایران بازگردد. ما هم البته نمی‌توانیم اقدامی علیه دولتی که با آن همکاری و همگامی داریم، انجام دهیم؛ ولی از نظر انگلستان دولتی که تمایل نزدیکتری به انگلستان داشته باشد، مورد نیاز است. (۵۹) بعضی اسناد حاکی از آن است که انگلیسی‌ها مایل بودند از وجود سیدضیاء در ایران و نفوذی که وی در میان ایل قشقایی و بختیاری دارد، جهت شوراندن این قبائل علیه آلمانی‌ها استفاده کنند. وزیر مختار انگلیس در قاهره در این رابطه طی گزارشی به «بولارد» همتای ایرانی خود می‌نویسد: در حال حاضر SOE طرح‌هایی برای سازمان دادن دسته‌های چریکی در میان ایل قشقائی و بختیاری «در دست اجرا دارد. البته SOE مایل است تا از خدمات طباطبائی (سیدضیاء) به عنوان یک رهبر و عامل تشکیلاتی استفاده نماید به شرط آنکه این مسئله اثر بدی نداشته و شاه و دولت فعلی ایران و روس‌ها را ناراحت نکند. همچنین ممکن است که او بتواند فعالیت‌های خود را از فلسطین هدایت نماید و نیز ما هم می‌توانیم در صورتی که آلمانی‌ها موفق به اشغال ایران شدند از او به عنوان رهبر جنبش ایران آزاد استفاده کنیم.»(۶۰) از مجموعه اسناد موجود این‌گونه برمی‌آید که انگلیسی‌ها در سالهای پس از جنگ دوم جهانی، به وجود سیدضیاء برای حفظ منافع سیاسی خود در ایران و مراقبت آنها از گزند اقدامات روس‌ها و آلمانی‌ها نیاز داشتند.[۱]

سیدضیاء در دوران فعالیت‌های پارلمانی

بازگشت سیدضیاء به کشور پس از ۲۲ سال اقامت در اروپا و فلسطین آغازگر دور تازه‌ای از تلاش‌های سیاسی وی از طریق احراز کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی بود. او برای ورود به مجلس جهاردهم از حمایت علی سهیلی نخست وزیر و سیدمحمد تدین وزیر کشور وقت برخوردار بود. او چون پدرش نمایندگی مردم یزد را در مجلس شورای ملی برعهده داشت، در دور چهاردهم قانونگذاری به جای پدر از یزد انتخاب گردید با این همه در مجلس موقع طرح اعتبارنامه‌اش مورد مخالفت دکتر محمد مصدق نماینده مردم تهران و فراکسیون پارلمانی حزب توده (دکتر رادمنش، دکتر کشاورز، ایرج اسکندری و مهنوش فریور) قرار گرفت. اعتبارنامه سیدضیاء علیرغم مخالفت شدید طیفی از نمایندگان مجلس از جمله دکتر محمد مصدق با ۵۷ رأی موافق از مجموع ۸۶ رأی نمایندگان به تصویب رسید و وی حتی در مجلس به عنوان لیدر فراکسیون اکثریت نیز شناخته شد.[۱]

وی از ۱۳۲۲ه‍.ش تا ۱۳۲۴ه‍. ش نماینده مجلس شورای ملی ایران در مجلس چهاردهم بود.

(از ۱۳۲۳ه‍. ش) سید ضیاء ابتدا «حزب وطن» و سپس حزب «اراده ملی» را در بهمن ۱۳۲۳ش تأسیس کرد. ارگان حزب اراده ملی نیز روزنامه «رعد امروز» بود که در سال ۱۳۲۴ش جای خود را به نشریه روستا داد. روزنامه «اراده فارس» در شیراز نیز زیر نظر حزب اراده ملی منتشر می شد.

سید ضیاء به دنبال ترور رزم آرا توسط خلیل طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ش، با جلب نظر شاه و انگلستان زمینه را برای نخست وزیری خود فراهم می دید؛ اما به دلیل مخالفت نمایندگان مجلس و نیز افکار عمومی نسبت به وی به دلیل سیاست‌های انگلوفیلی او فراهم نشد.

وی در سال ۱۳۴۰ش نیز تلاشهایی فراوانی برای ساقط کردن دکتر علی امینی به عمل آورد که به موفقیتی دست نیافت.[۲]

کناره‌گیری سیدضیاء از سیاست

سیدضیاءالدین پس از این شکستها، فعالیتهای سیاسی را ترک کرد و به دنبال حرفه مورد علاقه خود یعنی کشاورزی و دامپروری رفت. او در مزرعه بزرگی در بوئین زهرای قزوین به یونجه کاری و دامداری و زراعت مشغول شد. وی در شمال غرب تهران در منطقه سعادت‌آباد نیز زمینی داشت و در آن به کشاورزی و مرغداری پرداخت. سیدضیاء اگر چه تأکید کرده بود از سیاست کناره گرفته‌است ولی در این دوره منزل وی تجمع بسیاری از مقامات لشکری و کشوری، دوستان و اقارب وی و سیاسیون بود که در هر هفته دوبار به دیدن وی می‌آمدند و راجع به مسائل سیاسی روز با سیدضیاء به گفتگو پرداختند. در بعضی از این نشست‌ها، مستشاران خارجی و یا وابستگان سیاسی و مطبوعاتی کشورهای خارجی نیز شرکت می‌کردند. (۶۸) سید به طور منظم در هر هفته یک بار در روزهای چهارشنبه به حضور شاه می‌رسید و به وی راجع به تحولات مختلف سیاسی مشاوره می‌داد. سیدضیاء در سال‌هایی که خانه‌نشین شده بود و به قول خودش از سیاست کناره‌گیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستان سعودی داشت. او به کرات حامل پیام‌های شاه برای رئیس حکومت سعودی و یا دیگر رهبران جهان بوده‌است.

مرگ

سیدضیاءالدین طباطبائی در طول عمر خود سه بار سکته کرد و هنگامی که در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت، از ازدواج سوم خود سه فرزند داشت. او در سال ۱۳۴۰ در سومین ازدواج خویش با یک دختر روستایی وصلت کرد. صدیقه، مهدی و احمد نام فرزندان وی از سومین ازدواجش بود. فرزند چهارم وی نیز ۴۰ روز پس از مرگ وی به دنیا آمد. جسد سیدضیاء در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپرده شد.[۱]

جستارهای وابسته

منابع