سید ضیاءالدین طباطبایی
- سیدضیاءالدین طباطبائی مشهورترین نخستوزیر در سالهای پایانی سلسله قاجار و عامل اجرایی کودتای رضاخان پهلوی بود. او فرزند سیدعلی آقا یزدی از خطبا وسخنوران مشهور دوره مظفرالدین شاه قاجار بود.[۱]
زندگینامه
- سیدعلی آقا یزدی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول مشغول بود واز محضر درس آیت الله العظمی حاج میرزاحسن شیرازی کسب فیض میکرد. وی با آیات عظام و مراجعی چون آقا سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم حاج آقا حسین بروجردی همدرس بود. هنگامی که مظفرالدین میرزا در دوران ولیعهدی خود از پیشگاه مرحوم میرزای شیرازی استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت وپیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام نماید، وی شاگردش سیدعلی آقا یزدی را به ایران گسیل داشت. سید با ورود به ایران چنان مورد احترام مظفرالدین میرزا قرار گرفت که به وصیت او برجنازهاش نماز گذاشت. سیدعلی آقا یزدی در ابتدا جزو مخالفان مشروطه بود وتنهادر چارچوب اقدامات مظفرالدین شاه با مشروطهخواهان همراهی میکرد، اما به مرور وبویژه پس ازبه قدرت رسیدن محمدعلی شاه که چهره استبدادی وضدمردمی قاجار رابرملا کرد، او به صف مشروطهطلبان پیوست و به سرعت در زمره دوستان و همرزمان شهید شیخ فضل الله نوری قرار گرفت. پس از حادثه به توپ بستن مجلس شورای ملی که با تبانی محمدعلی شاه قاجار صورت پذیرفت، سیدعلی آقا کاملاً در جبهه مخالفین دولت قرار گرفت.(2) به طوری که یکبار در دوران استبداد صغیر به ساری تبعید شد و خانهاش در تهران توسط عوامل دولتی واوباش غارت گردید.(3) سیدعلی آقا یزدی که از مدرسین مسجد سپهسالار تهران(4) بود، در یکی از سفرهایی که در سالهای جوانی به شیراز داشت، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاءالدین طباطبائی ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند وی بود. نگاهی به دورههای زندگی سیدضیاءالدین طباطبائی دوران زندگی سیدضیاء شاهد حوادث مهمی ازجمله انقراض سلسله قاجار، ظهور و سقوط رضاخان و جنگهای جهانی اول و دوم بود. این دوره را میتوان به 5مقطع متمایز تقسیم کرد. 1ـ مقطع قبل ازبه قدرت رسیدن سیدضیاء الدین که با فعالیتهای روزنامهنگاری او از سنین نوجوانی آغاز میشود و تاسن 31 سالگی که وی با کودتا قدرت رادر کشور به دست میگیرد، ادامه مییابد. ویژگی این دوره تلاش گسترده سیدضیاء برای جلب حمایت محافل وابسته به انگلیس در داخل کشور و شاخص کردن چهره خودبه عنوان سیاستمدار جسوری است که قادر است با حمایت انگلستان، اوضاع سیاسی ایران رادگرگون سازد. در این دوران که معاصر با حوادث مشروطیت است، سید صاحب چهرهای مرموز و دوگانهاست. روزنامهنگاری است که از حرفه خود به عنوان محملی برای تبلیغ سیاست بیگانگان استفاده میکند. 2ـ دوران نخست وزیری سیدضیاءالدین که با کودتای سوم اسفند 1299 آغاز میشود و تا 4 خرداد سال 1300 هجری شمسی ادامه مییابد. ویژگی این دوره، سختگیری سید در داخل کشور و تشدید عملیات تعقیب و بازداشت ناراضیاءن از یک سو و تلاش برای ایجاد توازن در رفتار با دو دولت اشغالگر انگلیس و روسیه از جانب دیگر است. سید در این دوره سه ماهه در عین وابستگی به لندن تلاش میکند تا با انعقاد قرارداد جداگانه با روسیه از برانگیختن حساسیت ضدانگلیسی روسها جلوگیری کند. در این دوره سیدضیاء به عنوان یک کودتاچی دیکتاتور وسختگیر مطرح است. 3ـ دوران اقامت سیدضیاء در خارج از کشور که از خرداد سال 1300 با برکناری وی از مقام نخست وزیری آغاز میشود و تا مهر 1322 که وی به کشورش بازمیگردد، ادامه مییابد. سید در بخشی از این دوران در اروپا به گردش ودر بخشی دیگر به کار تجارت فرش میپردازد. سپس به فلسطین میرود و در آنجا به ریاست دبیرخانه کمیته اسلامی قدس منصوب میگردد ودست به معاملات ملکی پنهان و آشکار بایهودیان میزند. در این دوره که 22 سال به طول میانجامد شاهد اشغال ایران توسط متفقین و سرنگونی حکومت رضاخان هستیم. 4ـ دوران فعالیتهای پارلمانی سیدضیاءکه از اسفند 1322 باشروع کار مجلس چهاردهم آغاز میشود وبا دستگیری وی توسط قوام السلطنه در اسفند 1324 خاتمه مییابد. ویژگی این دوره دوساله نیز تشکیل حزب «اراده ملی» توسط سیدضیاء و مبارزه وسیع وی با حزب توده میباشد. سید در این دوره تنها به عنوان یک شخصیت حزبی که فعالیتهای سیاسی خود را ازسنگر مجلس ادامه داده است، مطرح میباشد. 5ـ دوران کنارهگیری سیدضیاء از سیاست که با آزادشدن وی از زندان در 27 اسفند 1325 آغاز میشود و تا زمان مرگ وی در شهریور 1348 ادامه مییابد. در این دوره 23 ساله نیز سید عمدتاً به فعالیتهای کشاورزی ودامپروری در قزوین و منطقه سعادت آباد تهران سرگرم است. در این دوره گهگاه محمدرضا پهلوی، وی راطرف مشورت خود در بعضی تصمیمات سیاسی قرار میدهد. سیدضیاء در این دوره هر هفته یک روز با شاه ملاقات داشته و غیر از این هفتهای دو روز نیز در منزل خود ملاقاتهای عمومی با دوستان وبستگان خود انجام میداده و طی این ملاقاتها راجع به مسائل مختلف روز با آنان به بحث و تبادل نظر میپرداخته است. ویژگی این دوره نیز دوری جستن سیدضیاء از فعالیتهای سیاسی بوده است. سیدضیاءالدین در دوران قبل از کودتا سیدضیاءالدین طباطبائی هفت سال قبل از ترور ناصرالدین شاه قاجار در یکی از روزهای تابستان سال 1268 هجری شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. وی در 10 ماهگی همراه خانواده خود از شیراز به تبریز نقل مکان کرد و تا نزدیکی انقلاب مشروطیت به مدت 15 سال در تبریز ماند. او تحصیلات مقدماتی راتحت مراقبت معلمین خصوصی درخانه پدر انجام داد. سپس به شیراز زادگاه مادرش رفت و در آنجا به تحصیلات مذهبی و همچنین فراگیری زبانهای انگلیسی وفرانسوی پرداخت. سیدضیاء از دوران بلوغ به دلیل تضاد و تعارضی که باافکار پدرش داشت، از وی دوری میکرد. او گاه هیأت و شکل ظاهری خویش را تغییر میداد، لباس روحانی را از تن بدر میکرد و به کلاه وسرداری وشلوار ملبس میگشت و گهگاه نیز برای اینکه خود را متجدد نشان دهد، در ملاءعام با کت و شلوار و پاپیون حاضر میشد. اواز آغاز نوجوانی به علت انحراف در فکر و عقیده از سنتهای مذهبی چشمپوشی میکرد. به موسیقی و شکار و تفریحات ضددینی میپرداخت. این گونه اقدامات وی غالباً مورد نکوهش خویشان و آشنایان و اطرافیان وی قرار میگرفت.(5) سیدضیاءالدین طباطبائی در سالهای اول قیام مشروطیت و در سن 17 سالگی در سایه فضای باز سیاسی به وجود آمده به کمک دائی خود ابتدا نشریهای به نام «اسلام» و کمی بعد نشریه دیگری به نام «ندای اسلام» رادر شیراز انتشار داد ودر آن به حمایت از جنبش مشروطه پرداخت. این نشریه که اولین شماره آن دوماه پس از مرگ مظفرالدین شاه و در آغاز صدارت محمدعلی شاه، در 15 اسفند 1285 منشتر شد، به منزله شروع فعالیتهای سیاسی سید میباشد. امانشریه وی پس از مدتی توقیف گردید و چون سید جان خود را در خطر میدید، باتغییر لباس و همراه تحریریه خود راهی تهران شد و برای همیشه شیراز را ترک کرد. او در تهران فعالتر از قبل به صف مشروطهطلبان پیوست و حتی گفته میشود که مبتکر چاپ و توزیع «فرمان مشروطیت» در تیراژ وسیع نیز بوده است. سیدضیاء برخلاف پدرش هواخواه جدی مشروطه بود وکمتر به جنبههای «مشروعه» آن توجه داشت. او در هجرت بزرگ علما و روحانیون و تجار به شهر مقدس قم (مرداد 1285) خود را در صف آنان قرار داد. شرکت در اعتراضات واجتماعات عظیم مردمی، شرکت در تحصن علما در حرم حضرت عبدالعظیم، مخابره تلگرام به سفارتخانهها و مراجع تقلید در نجف اشرف جهت برانگیختن آنان به حمایت از نهضت مشروطه از جمله اقدامات سیدضیاء بوده است. او گاه دست به اقدامات خشنتری نیز میزد. از جمله اینکه زمانی توسط یکی از عوامل خود در مغازه حاج محمداسماعیل نماینده دوره اول مجلس (و هوادار محمدعلی شاه) اقدام به بمبگذاری کرد. انفجار بمب سبب کشته شدن بمبگذار گردید و سید از ترس جان خود به سفارت بلژیک پناه برد واز آنجا به خارج رفت. در پی این حادثه بود که سیدضیاء دریافت میتوان با حمایت خارجی گلیم خود را از آب بیرون کشید.(6) سیدضیاء در مورد دیگری به دلیل بمباندازی به خانه «شعاع السلطنه»، برادر محمدعلی شاه تحت پیگرد قرار گرفت و به سفارت انگلیس پناهنده شد. اما سفارت با وجودی که داعیه حمایت از مشروطهخواهان را داشت ظاهراً به این دلیل که پدر سیدضیاء مخالف سیاستهای انگلیس ومخالف دولت محمدعلیشاه است، درخواست اعطای پناهندگی سید را رد کرد.(7) سید پس از آنکه پاسخ مشابهی را ازسفارت عثمانی شنید به سفارت اتریش پناهنده شد و در آنجا به مدت 6 ماه ماند تااینکه با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه از سفارت خارج شد. این رویداد با پیشروی نیروهای مشروطهخواه در شمال کشور به سمت تهران مقارن بود. با ورود مشروطهخواهان به تهران (تیر 1288) سید به همکاری باآنان پرداخت ودر تصرف بعضی مناطق مرکزی تهران بانیروهای مهاجم همکاری فعالانهای داشت.(8) سیدضیاءالدین طباطبائی در هفتم مهر 1288 خورشیدی اندکی پس از فتح تهران اولین شماره روزنامه شرق رادر 4 صفحه و به دو زبان فرانسه و فارسی باهمکاری چهره هایی مانند علی اکبر داور(9) ودکتر حسین کحال (10) منتشر کرد. این روزنامه برخلاف نشریه «ندای اسلام» حامی جدی مشروطهخواهان نبود ولحن بیطرفانهتری داشت. با این حال نشریه «شرق» که هزینه آن توسط رزتشتیان و ارامنه تأمین میشد(11)در 15 مهر 1289 به دلیل اهانت به مجلس دوم وپس از انتشار 64 شماره توقیف شد. سیدضیاء بلافاصله نشریه «برق» رابه جای شرق» انتشار داد. اما روزنامه «برق» نیز کمی بعد به دلیل مشابهی توقیف شد و سیدضیاء ابتدا محاکمه و به 5 سال زندان محکوم گردید ولی بعداً با دخالت عدهای از مشروطهخواهان از زندان آزاد و وادار به خروج از کشور شد. او دوسال در فرانسه وانگلیس ماند و به تحصیل پرداخت و در شرایطی که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران وفرانسه» تأمین میشد(12) به فراگیری زبانهای انگلیسی وفرانسوی پرداخت.(13) در این مدت سیدضیاء یک بار به دعوت علاءالسلطنه سفیر ایران در لندن به عنوان نماینده مطبوعات ایران در جشن تاجگذاری ژرژ پنجم شرکت کرد. در همین سفر بود که وی بادیپلماتهای انگلیسی آگاه به امور ایران آشنا شد و به عنوان یک مشاور و رایزن فرهنگی و سیاسی مورد توجه آنان قرار گرفت. اقامت دوساله سید در اروپا باموضوع اولتیماتوم روسیه برای اخراج «مورگان شوستر» آمریکایی(14) و همچنین اولتیماتوم انگلیس برای اشغال نواحی جنوبی ایران که انحلال مجلس دوم را درپی داشت، مقارن شده بود. از دیگر حوادث تلخ این دوران حادثه به توپ بستن بارگاه حضرت ثامن الائمه توسط نظامیان روس بود.(15) در گیر ودار این بحران سیدضیاء پس از سفری به هندوستان ومصر و دریای سرخ و عثمانی و عراق وارد ایران شد و مدتی بعد درآذر 1292 روزنامه «رعد» رابا کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد.(16) او اعانات و کمکهای مالی انگلیس رابر هر حمایت مالی دیگری ترجیح میداد. در این رابطه «مورخ الدوله سپهر» تاریخ نویس دوره قاجار مینویسد: «روز سه شنبه 28 سپتامبر 1915 (6 مهر 1294) سیدضیاء محموله کمک مالی سفارت آلمان برای نشریه «رعد» را رد کرد و آن را نپذیرفت. او معتقد بود اتحاد با متفقین برای ایران مفیدتر از نزدیکی به آلمان است. با این حال پرنس دویس آلمانی علیرغم آنکه میدانست واسطه مذاکرات سری میان دولت ایران وسفارت انگلیس، سیدضیاء است، مع ذالک یک نوع حس احترامی نسبت به او دارد و برای روزنامه رعد اهمیت مخصوص قائل است.»(17) دوران فعالیت روزنامه «رعد» که با تشکیل و سپس تعطیل مجلس سوم ایران مقارن بود(18)، از حساسترین دورههای تاریخ معاصر ایران است. وقوع جنگ اول جهانی وهجوم نیروهای روس از شمال وهجوم قوای انگلیس از جنوب و انعقاد قرارداد ننگین 1915 میان روس وانگلیس با هدف توسعه قلمرو نفوذ خود در ایران، از جمله مهمترین رویدادهای این دوران از تاریخ ایران است. روزنامه رعد ابتدا حامی روسها بود وسپس در مقطعی به دفاع از انگلیسیها پرداخت و حتی از تشکیل «پلیس جنوب» که ساخته وپرداخته نظامیان اشغالگر انگلیس در نواحی جنوبی کشورمان بود، حمایت کرد. علی دشتی که خود نیز روزنامهنگار بود وتمایل به انگلیسیها داشت، در روزنامه «شفق سرخ» تحت عنوان «آقا سیدضیاء مدیر رعد» وی راچنین معرفی میکند: در اینکه سیدضیاء الدین یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بوده، به دلیل اوراق رعد که مظهر این سیاستها بود، هیچ جای شبهه نیست و به همین دلیل روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجه افکار عمومی نبود، بلکه مردم آن را عبوس و نفرتآمیز تلقی میکردند.(19) ریشه عدم ثبات در مواضع روزنامههای سیدضیاء و بخصوص روزنامه «رعد» راباید در روحیات شخصی وی جستجو کرد. سیدضیاء برحسب اوضاع سیاسی ایران گاهی به دولت روسیه و گاهی به دولت انگلیس، متمایل میشد. او ریشه مشکلات ایران را تماماً از تضییقات روسیه تزاری و یادولت انگلستان ناشی میدانست. از نظر او بی تدبیری طبقه حاکم در اداره مطلوب کشور نیز عامل مؤثری در این بیسامانی محسوب میشد. اواگر چه از اندیشههای انقلابی متأثر بود و این تأثیر را میتوان از سلسله مقالاتش در «شرق» درباره ایده سوسیالیسم دریافت، اما هیچگاه با نمادهای گرایش سوسیالیستی مانند سلیمان میرزا اسکندری(20) احساس یگانگی نکرد. در عوض گهگاه به وثوق الدوله که چهرهای راستگرا ومخالف سوسیالیستها بود، ابراز تمایل میکرد. سیدضیاء در 1296 جهت مشاهده آثار انقلاب بلشویکی در روسیه عازم آن کشور شد.(21) او طی اقامت در پتروگراد، از نزدیک شاهد انقلاب روسیه بود و همه روزه مشاهدات خود را از طریق کنسولگری به وزارت خارجه ایران میفرستاد. سیدضیاء اصرار داشت که رجال دولتی و نمایندگان مجلس شورای ملی ایران، برای زمینه سازی جهت بهبود در روابط آتی باروسیه، تلگرام تبریکی به مجلس جدیدالتأسیس انقلابیون روسیه موسوم به «دوما» مخابره نمایند. او در روسیه یا تزار نیکلای دوم و سپس لنین نیز ملاقات هایی داشت.(22) سیدضیاء در پی هرج و مرج ناشی از انقلاب اکتبر 1917 روسیه به ایران بازگشت و به حمایت جدی از وثوق الدوله پرداخت. او حتی پیمان معروف 1919 وثوق الدوله که ایران را به حوزه نفوذ اقتصادی و امنیتی انگلیس تبدیل کرده بود را مورد حمایت قرار داد.(23) سید پس از عقد پیمان 1919 به وثوق الدوله دست مریزاد گفت و در نشریه خود خطاب به وی نوشت «خدایت خیر دهاد!»(24). سیدضیاء دست کم 9 مقاله در حمایت از قرارداد 1919 در روزنامه «رعد» به چاپ رساند(25) و در یکی ازمقالات تصریح کرد: «رستاخیر نوین ایران از هنگام امضای قرارداد 1919 انگلیس و ایران آغاز شده است. ما در قرارداد با انگلستان به آرزوی دیرینه خود دست یافتهایم.(26) بخش عمده حمایتهای سیدضیاء از قرارداد 1919 بخاطر عوایدی بود که از خارج به او میرسید.(27) در این رابطه حسین مکی در سلسله مقالاتی که در روزنامه مهر ایران در سال 1320 شمسی به رشته تحریر درآورده مینویسد: «سیدضیاءالدین در زمان حکومت وثوق الدوله به واسطه عواید و منافعی که از خارج به او میرسید، زیاده از حد در روزنامه خود راجع به قرارداد دولت ایران و انگلیس که آقای وثوق الدوله منعقد کرده بود، جانفشانی میکرد.(28») این در حالی بود که در اعتراض به این قرارداد ننگین چند نقطه ایران شاهد قیامهای مختلف گردید که از جمله مهمترین آنها قیام مسلحانه شیخ محمدخیابانی بود.(29) اعتماد وثوق الدوله به حدی به سیدضیاء جلب شده بود که در اواخر سال 1298 از سوی وی در رأس هیأتی برای عقد قرارداد دوستی با جمهوریهای آذربایجان، گرجستان و ارمنستان به منطقه قفقاز رفت. روابط نزدیک سیدضیاء با وثوق الدوله به تدریج سبب ایجاد ارتباط دوستانه میان سید با «مستر هاوارد» کنسول انگلیس در تهران و «اسمارت» مترجم سفارت انگلیس شده بود. این روابط و جایگاه و منزلتی که سید در کابینه وثوق الدوله به دست آورده بود به تدریج او را نزد انگلیسیها به عنوان یک عنصر سیاسی جسور وجاهطلب مطرح ساخت. از این رو انگلیسیها او را درخدمت کودتائی که خود قرار بود هدایت آنرا برعهده داشته باشند قرار دادند. برای اجرای این کودتا کمیتهای در منطقه زرگنده تهران با نام کمیته «آهن» به وجود آمد و سیدضیاء در رأس آن قرار گرفت. این کمیته که در نزدیکی اقامت سفیر انگلیس تشکیل شده بود، سازمانی سری بود که «اینتلیجنس سرویس» سازمان جاسوسی انگلیس در پوشش آن افراد ورجال گوناگون را مؤتلف میساخت و استراتژی خود را به پیش میبرد. سیدضیاء خود رابط جلسات این کمیته با «نورمن» وزیر مختار انگلیس در تهران(30) و فرد دیگری به نام میرزا کریم خان دشتی که از عوامل اطلاعاتی انگلیس در تهران بود، رابط این کمیته با سازمان جاسوسی انگلیس بود(31). هدف از تشکیل کمیته آهن که در آن علاوه بر عناصر ایرانی، چهرههای انگلیسی ازجمله ژنرال آیرونساید، کلنل اسمایس و سر والد اسمارت نیز حضور داشتند، تحکیم پایههای نفوذ انگلیس در ایران از جمله تحکیم قرارداد 1919 و سیطره کامل انگلستان بر کلیه امور وشئون ایران بود. اعضای این کمیته پس از کودتای سوم اسفند 1299 به مقامات درجه اول کشور گمارده شدند.(32) کمیته زرگنده دو کارکرد اساسی داشت. یکی سرکوب نهضت جنگل ودیگری استقرار یک دیکتاتوری آهنین. این کمیته تازمان کودتای رضاخان فعال بود و به کار خود ادامه داد. اصرار انگلستان به انجام کودتا در ایران دلایل مختلفی داشت که مهمترین آنها عبارت بودند از: 1ـ در روسیه به تازگی انقلاب بلشویکی شده بود و انگلیسیها مصمم بودند تااز تأثیر هرج و مرج حاصل ازآن بر نواحی شمال ایران جلوگیری کنند. به همین دلیل بود که آنان نیروهای خود راپس از خروج روسها از ایران به نواحی شمال کشور گسیل داشتند. مقابله با آثار انقلاب بلشویکی نیازمند برقراری یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران بود. 2ـ انگلیسیها از نفرت عمیق مردم نسبت به خاندان پرجور و فساد قاجار مطلع بودند و لذا ادامه حمایت از دودمان قاجار رابرای دوام حضور خود در ایران به مصلحت نمیدیدند و برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند. 3ـ تأمین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه بود و این امنیت از دید انگلیسیها جز باکودتا میسر نمیشد. 4ـ هزینه سنگین آمادهباش دائمی نیروهای انگلیسی در ایران موضوعی بود که لندن، رفع آن راجز از طریق برقراری یک حکومت مقتدر عملی نمیدانست. 5ـ احساس خطر از حرکتهای استقلال طلبانه مردم در نقاط مختلف کشور عامل دیگری بود که دربار لندن رابه حاکم ساختن یک دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب میکرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزشهای پراکنده مردم در شهرهای مختلف که معاصر همین تحولات بود سبب دلهره و واهمه انگلیسیها شده بود و ضرورت استقرار یک حکومت خشن نظامی در کشور رااز نظر آنان ایجاب میکرد. در ماههای قبل از کودتای انگلیسیها، اوضاع ایران کاملاً بحران بود. در آن زمان، انتخابات دوره چهارم مجلس به شدت مورد اتهام قرار داشت. در نتیجه مجلس چهارم از نظر مردم یک مجلس فرمایشی جهت تصویب قراردادهای ذلت بار تلقی شده بود. کشور از نظر مالی دربحران عمیقی فرو رفته بود. خزانه مملکتی خالی بود وبرای پرداختن حقوق ماهانه نظامیان و افراد قشون ونظمیه و امنیه و ژاندارمری، هر ماه از سفارت انگلیس مبالغی به صورت قرض دریافت میشد.(33) انگلیسیها نیز با تعطیل کردن بانک شاهی، اتباع خود را دسته دسته از طریق کرمانشاه از ایران خارج میکردند. در تابستان سال 1299 شمسی بلشویکها که سه سال قبل از آن با براندازی حکومت تزاری قدرت را در روسیه به دست گرفته بودند در تعقیب نیروهای مخالف و همچنین انگلیسیهایی که از این نیروها حمایت میکردند بار دیگر وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تار و مار کردند. این حادثه ضربه سختی به روحیه نیروهای انگلیسی وارد کرد. به همین دلیل در مهرماه همان سال دولت انگلستان یک ژنرال خود به نام «آیرونساید» رامأمور کرد تا ضمن ورود به تهران نیروهای انگلیسی را سامان تازهای بخشیده یک حکومت قدرتمند طرفدار انگلستان را در تهران به روی کار آورد. وظیفه این افسر انگلیسی این بود که با تقویت روحیه از دست رفته سربازان انگلیسی مانع از پیشروی مجدد روسها شود و نگذارد آنان از ناحیه منجیل جلوتر بیایند. «آیرونساید» پس از انتصاب به این سمت تلاشهای خود را آغاز کرد و هم او بود که به دستور «لرد کروزن» وزیر خارجه وقت انگلستان و همراهی «نورمن» سفیر آن کشور در تهران نقشه کودتای رضاخان را به اجرادرآورد. اولین کار آیرونساید و نورمن این بود که احمدشاه قاجار را وادار کردند فرمانده روسی نیروهای قزاق را برکنار کرده، یک فرمانده ایرانی به جای او بگمارد. شاه سردار همایون رابه فرماندهی نیروهای قزاق منصوب کرد و آیرونساید هم یکی از افسران خود به نام سرهنگ «هنری اسمایت» را به اداره امور نیروهای قزاق و سرپرستی امور مالی آن گماشت. آیرونساید در 11 آبان 1299 به اردوگاه قزاق رفت و درباره افسران ایرانی تحقیقاتی به عمل آورد. وی در یادداشتهای خود چنین نوشت: «... رضاخان بدون شک یکی از بهترین افسران است و اسمایت توصیه میکند که رضاخان عملاً رئیس این دسته باشد و تحت نظر فرمانده سیاسی که از تهران تعیین شده، عمل کند....»(34) آیرونساید پس از بازدید دیگری از نیروهای قزاق در 24 دی 1299 چنین مینویسد: «من به دیدار قراقان ایرانی رفته آنان را از نظر گذراندم. اسمایت سر و سامانی به وضعشان داده است. مواجب اینها مرتباً پرداخت شده است و اکنون این افراد لباس و مسکن دارند... فرمانده کنونی قزاقان (سردار همایون) موجود حقیر و بی بو و خاصیتی است و روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضاخان است. یعنی همان مردی که قبلاً بسیار به او علاقمند شده بودم. اسمایت میگوید مردی نیکوست و من به اسمایت گفتهام که به سردار همایون مرخصی بدهد تابه سرکشی املاک خود برود.(35) با کنار زدن سردار همایون، رضاخان عملاً در مقام فرماندهی نیروهای قزاق قرار گرفت و روابطش با آیرونساید و اسمایت روز به روز نزدیکتر شد. دولت لندن برای انجام کودتائی که نقشه آن راکشیده بود به دو چهره سیاسی و نظامی نیاز داشت. انگلیسیها پس ازبررسیهای لازم، سید ضیاء الدین طباطبائی را به عنوان چهره سیاسی و رضاخان را به عنوان چهره نظامی مورد نظر خود برگزیدند. کودتای سوم اسفند 1299 با نقشه ژنرال آیرونساید و با اراده این دو به اجرا گذارده شد. سیدضیاء مسئول پیشبرد کودتا از نظر سیاسی و رضاخان عامل نظامی آن بود. روز 10 بهمن 1299 ژنرال آیرونساید در ملاقات بارضاخان، حمایت خود ودولت انگلیس از قدرت گرفتن وی را در تهران اعلام کرد.(36) در این دیدار رضاخان توافق کرد که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخست وزیری به سیدضیاءالدین سپرده شود و برای اینکه رضاخان اطمینان یابد که در تصرف تهران مشکلی وجود نخواهد داشت، ژنرال انگلیسی به او اعلام کرد که احمدشاه در جریان این اقدام قرار دارد و «نورمن» سفیر انگلستان مشکلات احتمالی را حل خواهد کرد. آیرونساید 10 روز قبل ازوقوع کودتا، نقشه کامل آن را در اختیار رضاخان قرار داد و از او خواست که شدیداً رفتار نظامیان عامل کودتا (قزاقها) راتحت نظر داشته باشد تا اقدامی خلاف برنامه کودتا انجام ندهند. او راجع به این دیدار چنین نوشته است: «من با رضاخان مصاحبه کردهام و سرکردگی قزاقان ایرانی را بطور قطعی به او سپردهام. او مردی واقعی و رکترین مردی است که تاکنون دیدهام. به او گفتهام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم... در حضور اسمایت صحبت مفصلی با رضا داشتم و هنگامی که موافقت کردم او را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم. 1ـ هنگامی که از هم جدا میشویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگرچنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. 2ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار شود... رضا با چرب زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم.(37) آیرونساید یک هفته قبل از وقوع کودتا یعنی روز 27 بهمن 1299 به تهران آمد تا «نورمن» وزیر مختار انگلستان را درجریان کودتای قریب الوقوع خود قرار دهد. نورمن از شنیدن خبر انتخاب رضاخان به فرماندهی نظامی کودتا، وحشت کرد.(38) او اعتقاد داشت رضاخان با روحیهای که دارد، قبل از هرچیز به فکر پایین کشیدن احمدشاه ازتخت سلطنت خواهد افتاد ولی «آیرون ساید» به وی اطمینان داد که چنین واقعهای رخ نخواهد داد.(39) «آیرون ساید» در خاطرات خود به تصریح گفته است «تصور میکنم همه قبول دارند که من کودتا را مهیا کردم. دقیقاً میتوان گفت که من کودتا کردم.»(40) از جمله اسنادی که مؤید نقش مستقیم انگلستان در کودتای مشترک سیدضیاء و رضاخان میباشد، تلگرامی است که «نورمن» وزیر مختار انگلستان در ششم اسفند 1299 (سه روز بعد از کودتا) با قید «فوق العاده محرمانه» به لندن مخابره کرده است. در این تلگراف که به عنوان «سند شماره 683» در جلد سیزدهم از مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا آمده است، چنین میخوانیم: «سید ضیاء الدین طباطبائی درباره سیاستی که قرار است پس از تشکیل کابینهاش اتخاذ کند، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است. اولاً خیال دارد، تا آنجا که بتواند عده اعضای کابینه را محدود کند و انجام وظایف غالب وزارتخانهها را، بی آنکه وزیری تعیین کند، به دست معاونان همان وزارتخانهها بسپارد. به عقیده وی بدون اعلام لغو شدن قرارداد، کابینهاش هرگز نخواهد توانست شروع به کار کند. اما چنانکه میگفت توأم بااعلامیه مربوط به لغو قرارداد، اعلامیه دیگری نیز به این مضمون منتشر خواهد شد که قصد دولت ایران از لغو قرارداد مزبور، ابراز هیچ گونه خصومت نسبت به بریتانیای کبیر نیست و کابینه جدید منتهای سعی خود را بکار خواهد برد تا حسن نیت ایران را نسبت به انگلستان که به عقیده وی مهمترین شرط بقای استقلال ایران است ثابت کند. از آن گذشته (طبق اطمینانی که سید ضیاء به من داد) قدمهای لازم بی درنگ برداشته خواهد شد تا عدهای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانههای جنگ و مالیه مشغول خدمت گردند ولی استخدام آنها به طور خصوصی، براساس قرارداد بینالاثنین صورت خواهد گرفت تا بهانه به دست دشمنان ما نیفتد که هو بیندازند و بگویند قراردادی که لغو شده بود، به نحوی دیگر به معرض اجرا گذاشته شده است. نیز (به گفته سیدضیاء) دقت خواهد شد که فعالیت این گروه از کارمندان ارشد انگلیسی در دوایر دولتی ایران، حتی المقدور جلب توجه عامه را نکند و به همین دلیل در اعلامیه رسمی که راجع به وظایف این گونه مستشاران منتشر خواهد شد به عمد از آوردن کلمه «انگلیسی» اجتناب و همین قدر اعلام خواهد شد که دولت جدید خیال دارد از کشورهای مختلف اروپایی عدهای مستشار برای سر و سامان دادن به امور بعضی از وزارتخانههای ایران استخدام کند. برای اینکه ظاهر این اعلامیه محفوظ بماند، از فرانسویان و آمریکائیان و در مرحله آخر حتی از روسها، دعوت خواهد شد که عدهای مستشار برای انجام وظیفه در وزارتخانه هایی که اهمیتشان کمتر است در اختیار دولت ایران بگذارند. هدف سیدضیاء از اعلام این دعوت، این است که حتی المقدور نظر مساعد دولتهای خارجی رانسبت به کابینه خود جلب کند و در عین حال خاک به چشم بلشویکها وناراضیاءن محلی بپاشد تا متوجه نگردند که دو وزارتخانه مهم (جنگ ومالیه) به دست مستشاران انگلیسی سپرده شده است. یک نیروی نظامی جدید مرکب از 5000 سرباز قرار است بیدرنگ تشکیل شود و برای دادن ترتیبات این مسئله از سرتیپ هادلستن (افسر ارشدانگلیس) دعوت خواهد شد که فرماندهی قوای مزبور را به عهده گیرد. این نیروی نظامی (پس ازاینکه تشکیل شد)وظایف قوای ما را که هم اکنون درشمال ایران جلو بلشویکها ایستادهاند، به عهده خواهد گرفت. سید ضیاء محرمانه به من گفت که در حال حاضر به قوای نظامی انگلستان احتیاج شدید دارد و بنابر این سربازان انگلیسی که در قزوین هستند، عجالتاً نباید خاک ایران را ترک کنند تا آن نیروی محلی که وی درصدد تشکیل آن است به وجود آید و بتواند وظایف کنونی انگلیسیها را برعهده گیرد. حکومت جدید امیدوار است که مقادیر هنگفتی وجه نقد از زندانیان متمول وصول کند وسیدضیاء امیدوار است که با بودجهای که از این راه تأمین میکند، بتواند دست به تأسیس نیروی نظامی جدید و انجام سایر اصلاحات لازم در کشور بزند. سیدضیاء ضمناً به من گفت: برای اینکه رویه خصومتآمیز حکومت کنونی شوروی نسبت به ایران تشدید نشود، این موضوع فوق العاده مهم است که وی و اعضای کابینهاش طوری رفتار کنند که سیمای آنگلوفیلی دولت جدید حتی المقدور پوشیده بماند. در پایان این مصاحبه رئیس الوزرای جدید به من گفت که اگر بریتانیا بخواهد نفوذ و قدرت سابق خود را کماکان در ایران داشته باشد، باید ظاهر را رها کند وباطن را بچسبد، به این معنی که نفوذ خود را در آتیه به عکس سابق، از پشت پرده اعمال و طوری رفتار کند که سیمای بریتانیای کبیر حتی المقدور به چشم ملت ایران نخورد. سیدضیاء کاملاً مطمئن بود که اگر مانصایح و پیشنهادهای او را بکار بندیم، چنین سیاسیتی در مرحله آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد واغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد 1919 به دست آورده بود، بعد از الغأ قرارداد نیز کماکان در پشت پرده حفظ خواهد کرد. رونوشت این تلگراف برای اطلاع سرپرستی کاکس به بغداد هم مخابره شد. «نورمن»(41) «ح .م. زاوش» مورخ معاصر مینویسد: «در حقیقت میتوان گفت کودتایی که سیدضیاء و رضاخان رابه قدرت رساند، برخاسته از دیپلماسی انگلیس بود که با مشارکت چهرههای فراماسونر پشت صحنه عملی شد و افسران انگلیسی مقیم ایران که وابسته به لژ اعظم اسکاتلندیارد بودند مجریان اصلی این طرح بودند. عوامل محرکه و هدایت کودتا نیز بر عهده فراماسونهای ایران بود و رضاخان و سیدضیاء الدین طباطبائی فقط سرنشیان این مرکب بودند.»(42) سیدضیاء در دوران حکومت کودتا عملیات کودتا توسط 700 نظامی قزاق که در قزوین تحت فرماندهی رضاخان عمل میکردند، صورت گرفت. سید ضیاء در حقیقت واسط بین قزاقها با سفارت انگلیس در تهران بود و قزاقها نیز خود قبلاً برای انجام این مأموریت تطمیع شده بودند.(43) صبح روز 29 بهمن 1299 قوای تحت امر رضاخان از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. عصر همان روز هیأتی ازطرف احمدشاه رهسپار کرج شد تارضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیأت در انجام مأموریت خود ناتمام ماند. روز دوم اسفند نیروهای تحت امر رضاخان در حومه غربی تهران اردو زدند. ادیب السلطنه معان رئیس الوزرأ وقت و معین الملک رئیس دفتر احمدشاه که برای مذاکره با رضاخان به محل اردوگاه نیروهای وی رفتند، بازداشت شدند.(44) نیروهای رضاخان سپس شبانه رهسپار تهران شدند و در ساعت 6صبح روز سوم اسفند 1299 در عملیاتی هماهنگ کار تصرف کلانتریها، وزارتخانهها، پستخانهها، تلگرافخانهها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را شروع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکندهای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسیها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند. متعاقب اشغال نظامی تهران حکومت کودتا در تهران مستقر شد و سیدضیاءالدین طباطبائی، ریاست دولت تحت الحمایه رضاخان را برعهده گرفت. به دستور او بسیاری از شخصیتهای سیاسی از جمله آیت الله مدرس بازداشت و رهسپار زندان شدند و به این ترتیب حکومت سپهدار اعظم نخست وزیر وقت نیز ساقط گردید. در همان روز وقوع کودتا «نورمن» سفیرانگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد وخواستههای آنان رابپذیرد.(45) به پیشنهاد سیدضیاء الدین طباطبائی، اعلامیهای به امضای رضاخان چاپ شد و به معابر نصب گردیدکه خبر از برقراری حکومت نظامی میداد. براساس این اعلامیه که عنوان «حکم میکنم» بر بالای آن دیده میشد، تمامی ادارات و دوایر دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و بجز نانواییها و قصابیها به هیچ مغازهای اجازه کسب داده نشد. تمامی تلفنها و دیگر خطوط ارتباطی در داخل و خارج شهرها قطع شد و تمامی سفارتخانهها از طرف قوای انتظامی محاصره گردید تا کسی در آنجا متحصن نشود. با این همه سپهدار اعظم نخست وزیر به شکل نامعلومی موفق شده بود خود را به داخل سفارت انگلیس رسانده در آنجا متحصن شود. روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخست وزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردارسپه» به ریاست «دیویزیون» (لشکر قزاق) و فرماندهی کلی نیروها منصوب نمود. سید ضیاء برای دریافت فرمان نخست وزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرحآباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شدهای را که فرمان نخست وزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم میخورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سید یارضاخان آن را امضأ کرد.(46) سپس سید متن دیگری رابه شاه داد که به منزله توجیه فرمان مزبور نزد مردم ایران بود. متن دوم از این قرار است: حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت کاری و لاقیدی زمامداران دورههای گذشته که بی تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش رادر مملکت فراهم نموده، ما و تمام اهالی را از فقدان هیأت دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که به تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه بدهیم. بنابر این به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاء الدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزی الیه دیده ایشان را به مقام ریاست وزرأ انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرائی به معزی الیه مرحمت نمودیم.ـ شهر جمادی الاخر 1339 ـ احمدشاه. سیدضیاءالدین طباطبائی روزدهم اسفند 1299 کابینه خود را تشکیل داد. این اولین کابینه در سلسله پهلوی بود. سیدضیاءالدین دو ماه بعد در هفتم اردیبهشت 1300 کابینه خود را ترمیم کرد و از جمله رضاخان سردار سپه را به عنوان وزیر جنگ وارد دولت خود کرد. خود او نیز علاوه بر ریاست وزرأ وزیر داخله نیز بود. سید ضیاءالدین در دوران کوتاه مدت نخست وزیری خود به کمک رضاخان تمامی کانونهای قدرت در شهرها و ولایات مختلف را مرعوب خود ساخت. بعضی استانداران از جمله محمد مصدق استاندار فارس به نشانه اعتراض به کودتا استعفا دادند. بعضی مانند احمد قوام السلطنه استاندار خراسان بازداشت شدند و بعضی مانند صارم الدوله استاندار کرمانشاه با قشون خود به جنگ با مأموران کودتا پرداختند. هرچند که سرکوب شدند. سیدضیاء در طول عمر کابینه سه ماهه خود اگر چه با دیکتاتوری حکومت کرد ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نمیورزید. او از جمله برای اینکه خود را کابینهای ملی و ضدانگلیسی نشان دهد، قرارداد 1919 را که موجی از نفرت را در جامعه ایجاد کرده بود، علیرغم حمایتهای اولیه خود لغو کرد. هرچند که این قرارداد به دلیل اهانتی که برای استقلال و حاکمیت ملی کشور داشت، از ابتدا مجالی برای اجرا نیافت و به همت چهرههایی چون شهید مدرس عملاً به صورت قراردادی مرده درآمده بود. با این همه، سیدضیاء بلافاصله پس از اعلام لغو قرارداد 1919 در نامهای به ناصرالملک که آن ایام در اروپا میزیست با اشاره به لغو قرارداد نوشت: «...این تصمیم نباید موجب توهم برای اولیأ دولتی انگلستان شده و دلیل مخالفت تصور شود...»(47) سپس از ناصرالملک تقاضا و درخواست نمود که با توجه به دوستی با «لرد کرزن» وزیر خارجه وقت انگلیس با او مذاکره نماید و خاطرنشان کند که «دوستی دولت علیّه با دولت انگلیس کاملاً برقرار و در لغو کردن قرارداد به هیچ وجه نظر مخالف در بین نیست. این قرارداد مانع نخواهد بود که مستشار انگلیسی استخدام شود...»(48) سیدضیاءالدین طباطبائی برای اینکه بتواند همسایه شمالی را نیز با دولت خود همراه سازد، مبادرت به امضای یک پیمان دوستی با شوروی نیز کرد. این پیمان 4 روز بعد از کودتا در مسکو به امضأ رسید. اقدامات و ظاهرسازیهای سیدضیاء در بازداشت و تبعید شخصیتهای پرنفوذ سیاسی و ملاکان و اعیان باعث واکنشهای تندی نسبت به او و دولتش شد. خالی بودن خزانه مملکت مانع از این بود که رئیس دولت کودتا بتواند برای بهبود وضع اقتصادی مردم کاری انجام دهد. خودسریهای رضاخان مبنی بر اختصاص درآمد شهرداری و ادارات مالیه به نفع قزاقهای تحت فرماندهی خود بیش از پیش بر مشکلات دولت میافزود. در چنین شرایطی و با توجه به عدم حمایت جدی انگلیسیها از سید ضیاء و ترجیح دادن رضاخان براو، سقوط حکومت کودتا قابل پیشبینی بود. کابینه سرانجام پس از 93 روز زمامداری و چند مرتبه نزاع و کشمکش او با سردار سپه روز 4 خرداد سال 1300 شمسی سقوط کرد. سقوط کابینه سه ماهه سیدضیاء به مقیاس وسیعی نتیجه نارضایتی افکار عمومی و فشار دربار و چراغ سبز سردار سپه بود. سیدضیاءالدین پس از سقوط با دریافت 25 هزار تومان(49) تحت الحفظ به سوی قزوین و از آنجا به خارج از ایران تبعید گردید و جای خود را به میرزا احمد قوام السلطنه داد. هنگام خروج سید از تهران تلگرام زیر از طرف احمدشاه به تمام ولایات و ایالات کشور مخابره شد: «نظر به مصالح مملکتی، میرزا سیدضیاءالدین را از ریاست وزرأ منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیأت وزرای جدید هستیم. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را به عرض برسانید ـ احمد شاه.» بدین ترتیب سید که روز چهارم اسفند 1299 فرمان نخست وزیری خود را با اختیارات تام از احمدشاه دریافت کرد، روز چهارم خرداد 1300 فرمان انفصال خدمت خود را رؤیت نمود. گفته میشود نارضایتی انگلیسیها از سید به دلیل مخالفت وی با بعضی برنامههای آنان و همچنین حشر و نشر با حکام بلشویکی در روسیه، انگلیس را به طرح تغییر رئیس الوزرای ایران متقاعد کرده بود. با این تغییر رضاخان زمامدار مطلق ایران شد. سیدضیاءالدین در خارج از کشور سید ضیاء پس از خروج از ایران به بغداد رفت و از طریق بصره و بمبئی با کشتی عازم آبهای اروپا شد و از آنجا به آلمان و فرانسه رفت. وی سپس راهی سوئیس شد و در شهر کوچک «مونترو» درآن کشور اقامت نمود. در آنجا وی یادداشت هایی در شرح حال خود و کابینه خویش به صورت خاطره به رشته تحریر درآورد. خاطرهای که البته تکمیل نشد و هرگز به چاپ نرسید. از آنجا که سید تصور میکرد مدت اقامتش در خارج از ایران طول نخواهد کشید و مجدداً به کشورش بازخواهد گشت در مصرف پول دقت به عمل نیاورد و لذا بعد از مدتی گرفتار تنگدستی شد و به ناچار به تجارت روی آورد. جمالزاده که در این سالها از حال و روز وی اطلاع داشت، در مقالهای در این زمینه مینویسد: «به چشم خود روزی او را در یکی از خیابانهای شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر دوش خود حمل میکرد و به مغازههای فرش فروشی میرفت تا بلکه جنس خود را بفروشد.»(50) در سال 1305 سید ضیاء طی تماسی از طریق سفارت افغانستان در سوئیس خواستار عزیمت به کابل شد. اما دولت افغانستان درپی مشورت با دولت ایران، از صدور روادید برای سید ضیاء امتناع ورزید.(51) در پائیز سال 1310 حاج امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین که در تدارک برگزاری کنگرهای جهت مقابله با افزایش موج مهاجرت یهودیان به فلسطین بود، دعوتنامههایی برای بسیاری از رجال دولتی و غیردولتی جهان فرستاد. از ایران هیچ مقام دولتی در این کنگره شرکت نکرد ولی دعوتنامهای برای سیدضیاء الدین طباطبائی که در آن زمان در ژنو به سر میبرد، ارسال گردید. سید نیز این دعوتنامه را پذیرفت و خود را به فلسطین رساند. اجلاس این کنگره روز 14 آذر 1310 با نطق حاج امین الحسینی آغاز شد. سیدضیاء که به سرعت توانست ریاست دبیرخانه کنگره را عهدهدار شود، پس از دوهفته اقامت به طور موقت به ژنو بازگشت تا کارهای شخصی خود را در این شهر سر و سامان دهد. او مجدداً در بهار سال 1311 به فلسطین بازگشت. سید این بار 8 ماه در فلسطین ماند و اقداماتی برای تأسیس کمیتههای ملی کنگره و ایجاد شعب آن در بعضی کشورهای عربی به انجام رساند و سپس مجدداً به اروپا بازگشت. سیدضیاء در 1314 بار دیگر به فلسطین بازگشت و قطعه زمینی را در دره «بیتحون» در نزدیکی غزه خریداری کرد. او به تدریج با فروش اموال و اثاثیهاش در تهران به آبادی قطعه زمین خود در غزه پرداخت. او طی 8 سال که تا 1322 در فلسطین باقی ماند، ظاهراً به کار کشاورزی مشغول بود. اما شایع است که وی به خواست انگلیس و برای بسط قدرت یهودیان صهیونیست در آنجا اراضی مسلمانان فلسطینی را خریداری میکرد و به یهودیان و آژانسهای صهیونیستی میفروخت.(52) حتی یکی از مهمترین نکاتی که در دوره پس از بازگشت سیدضیاءالدین طباطبائی به ایران از سوی جرائد حزب توده مطرح میشد، آن بود که وی با اقدامی غیراخلاقی یعنی با ابراز دوستی و جلب اعتماد فلسطینیان زمینهای آنان را خریداری میکرد و به یهودیان میفروخت.(53) نورالدین کیانوری نیز در کتاب خاطرات خود مینویسد: «سیدضیاء در فلسطین برای یهودیها کار میکرد. یعنی یهودیها از ظاهر اسلامی او استفاده میکردند. او زمینها را از مسلمانان میخرید و به یهودیان انتقال میداد.»(54) سالهای دهه 1320، سالهای تشدید مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به فلسطین از یک سو و اقتدار آژانسهای ثروت صهیونیستی از جانب دیگر بود. در این سالها و بخصوص در خلال جنگ جهانی دوم که سیدضیاء نیز در فلسطین بود، این جریان تشدید فوقالعادهای یافت. مع الوصف در میان اسناد موجود و آثار مورخین هیچ مدرکی که سیدضیاء موضعی علیه جنایات رژیم صهیونیستی اتخاذ کرده باشد، وجود ندارد. برعکس، چنین به نظر میرسد که سیدضیاء از توسعه روابط سیاسی رژیم پهلوی با اسرائیل استقبال میکرده است.(55) پس از سقوط رضاخان، باردیگر انگلیسیها تصمیم گرفتند سیدضیاءالدین را وارد عرصه سیاسی کشور نمایند. در واقع بیش از دو دهه که سیدضیاء خارج از کشور بود، سیاستمداران و رجال انگلیسی هیچگاه او را فراموش نکردند و مایل بودند در لحظات بحرانی از وجود او استفاده کنند. اشرف پهلوی در خاطرات خود مینویسد: «انگلیسیها به طور غیرمستقیم به پدرم فهماندند که فقط با سه نفر از رجال قدیمی میتواند مذاکره کند و آن سه نفر سیدضیاءالدین طباطبایی، قوام السلطنه و ذکأالملک فروغی بود.»(56) سیدضیاء توسط دو تن از عناصر اصلی سازمان جاسوسی انگلیس از فلسطین به تهران انتقال داده شد. این دوتن به نامهای «آلن چارلز ترات (رئیس MI6 در ایران که با پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران عمل میکرد) و کلنل جان تیگ (رئیس MI6 در عراق و فلسطین) نام داشتند. با این حال کمیسر عالی بریتانیا در فلسطین، دیدار این دو نظامی انگلیسی با سید ضیاء را طوری ترتیب داده بود که حضور آن دو در فلسطین برای شرکت در یک کنفرانس راجع به جنگ قلمداد شود و هدف اصلی پنهان بماند. حسین فردوست در این رابطه در کتاب خود مینویسد: ترات در 12 سپتامبر 1942، تهران را به قصد اورشلیم برای دیدن سیدضیاء و اطلاع از نظریات وی درباره ایران ترک کرد. کمیسر عالی انگلیس در فلسطین دستور داشت تا ترتیب ملاقات ترات و سیدضیاء را به طور خیلی محرمانه بدهد. قبلاً هم انگلیسیها سر وصدای زیادی درباره تشکیل کنفرانس «تبلیغات جنگ» در اورشلیم به راه انداخته بودند واین مسئله پوششی بود تا هدف اصلی مسافرت ترات به اورشلیم را مخفی داشته و این سفر را صرفاً برای شرکت ترات در آن کنفرانس قلمداد نمایند. ترات بعد از ملاقات با سیدضیاء و گفتگو با وی به این نتیجه رسید که سیدضیاء هنوز یک ایرانی وطنپرست است و مشتاق انجام خدماتی برای کشور خود میباشد و شدیداً معتقد است به اینکه کشورش باید با انگلیسیها به هرنحو ممکن همکاری نماید.(57) بدین ترتیب سیدضیاءالدین طباطبائی در هفتم مهر 1322 پس از 22 سال دوری از کشور که 16 سال آن در اروپا و 6 سال آن در فلسطین بود، با تصمیم انگلیسیها و توسط «مظفر فیروز»(58) که جهت بازگرداندن وی به فلسطین رفته بود، به ایران بازگشت. او دور جدید فعالیت سیاسی خود را این بار از کرسی مجلس شورای ملی آغاز کرد درباره اینکه چرا پس از سقوط رضاخان، دولتمردان انگلیسی تصمیم به بازگرداندن مجدد سیدضیاء به ایران گرفتند، اسناد و مدارک موجود مختلف هستند. اسنادی که تناقض با یکدیگر نیز ندارند. بعضی اسناد حاکی از آن است که انگلیسیها مایل بودند تا سید را مجدداً به نخستوزیری برسانند. در این رابطه «سر رید بولارد» وزیر مختارانگلیس در ایران در نامه خود به «آنتونی دیدن» وزیر امورخارجه انگلیس مینویسد: ... در صورت سقوط کابینه فعلی ایران، ضیاء میتواند کاندیدای رضایتبخشی برای نخست وزیری ایران باشد.... بدبختانه این موضوع که کاندیداتوری «ضیاء» برای نخست وزیری مورد قبول شاه و یا سفارت شوروی قرار گیرد، مورد تردید است ولی من فکر میکنم که با وجود چنین مسئلهای ما باید تمام مشکلات را تا بازگشت قریبالوقوع ضیاء به ایران ندیده بگیریم.... ضیاء مایل نیست درصورتی که به نخست وزیری برگزیده نشود به ایران بازگردد. ما هم البته نمیتوانیم اقدامی علیه دولتی که با آن همکاری و همگامی داریم، انجام دهیم. ولی از نظر انگلستان دولتی که تمایل نزدیکتری به انگلستان داشته باشد، مورد نیاز است.(59) بعضی اسناد حاکی از آن است که انگلیسیها مایل بودند از وجود سیدضیاء در ایران و نفوذی که وی در میان ایل قشقایی و بختیاری دارد، جهت شوراندن این قبائل علیه آلمانیها استفاده کنند. وزیر مختار انگلیس در قاهره در این رابطه طی گزارشی به «بولارد» همتای ایرانی خود مینویسد: در حال حاضر SOE طرح هایی برای سازمان دادن دستههای چریکی در میان ایل قشقائی و بختیاری «در دست اجرا دارد. البته SOE مایل است تا از خدمات طباطبائی (سیدضیاء) به عنوان یک رهبر و عامل تشکیلاتی استفاده نماید به شرط آنکه این مسئله اثر بدی نداشته و شاه و دولت فعلی ایران و روسها را ناراحت نکند. همچنین ممکن است که او بتواند فعالیتهای خود را از فلسطین هدایت نماید و نیز ما هم میتوانیم در صورتی که آلمانیها موفق به اشغال ایران شدند از او به عنوان رهبر جنبش ایران آزاد استفاده کنیم.»(60) از مجموعه اسناد موجود این گونه برمیآید که انگلیسیها در سالهای پس از جنگ دوم جهانی، به وجود سیدضیاء برای حفظ منافع سیاسی خود در ایران و مراقبت آنها از گزند اقدامات روسها و آلمانیها نیاز داشتند. سیدضیاء در دوران فعالیتهای پارلمانی بازگشت سیدضیاء به کشور پس از 22 سال اقامت در اروپا و فلسطین آغازگر دور تازهای از تلاشهای سیاسی وی از طریق احراز کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی بود. او برای ورود به مجلس جهاردهم از حمایت علی سهیلی نخست وزیر و سیدمحمد تدین وزیر کشور وقت برخوردار بود. او چون پدرش نمایندگی مردم یزد را در مجلس شورای ملی برعهده داشت، در دور چهاردهم قانونگذاری به جای پدر از یزد انتخاب گردید با این همه در مجلس موقع طرح اعتبارنامهاش مورد مخالفت دکتر محمد مصدق نماینده مردم تهران و فراکسیون پارلمانی حزب توده (دکتر رادمنش، دکتر کشاورز، ایرج اسکندری و مهنوش فریور) قرار گرفت. اعتبارنامه سیدضیاء علیرغم مخالفت شدید طیفی از نمایندگان مجلس از جمله دکتر محمد مصدق با 57 رأی موافق از مجموع 86 رأی نمایندگان به تصویب رسید و وی حتی در مجلس به عنوان لیدر فراکسیون اکثریت نیز شناخته شد.(61) سیدضیاء در این مقطع ابتدا نشریهای به نام «کاروان» و سپس روزنامه «رعدایران» را انتشار داد و در آن شدیداً به مخالفت و مبارزه با حزب توده و سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی پرداخت. او پس از مدتی حزب «اراده ملی» را تأسیس کرد این حزب پس از حزب توده بزرگترین و متشکلترین سازمان حزبی در آن زمان بود. ولی وابستگی شدید سیدضیاء به انگلیسیها سبب شده بود که تبلیغات حزب توده علیه وی کارآمدتر باشد. حزب اراده ملی در بهمن سال 1323 توسط سیدضیاءالدین طباطبائی به وجود آمد این حزب در شیراز نیز فعال بود و در این شهر روزنامهای به نام «اراده فارس» انتشار میداد. حزب اراده ملی ـ و پیش از آن حزب وطن ـ درواقع محافل قدرت گرائی بودند که حول محور سیدضیاء خلاصه میشدند و به جز طرح بعضی شعارهای ملی و مذهبی، گرایش ایدئولوژیک و سمتگیری خاصی نداشتند. سیدضیاء پیش از تشکیل احزاب وطن و اراده ملی، در آذر 1322 اتحاد جراید ملی را به وجود آورد که شامل روزنامههای وظیفه، کاروان، کانون، حور وکشور بود. روزنامههای اقدام (به مدیریت عباس خلیلی و سردبیری احمد دهقان)، کوشش (متعلق به سیدمحمد باقر حجازی) ونسیم شمال (بجز نسیم شمال اشرف الدین حسینی) متمایل به سیدضیاء بودند. در همین سال (1322)، سیدضیاء روزنامه رعد امروز را که در واقع تجدیدحیات روزنامه رعد پس از دو دهه بود، با امتیاز و مدیریت مظفر فیروز به راه انداخت. از سال 1324 نشریه روستا به صاحب امتیازی مصطفی شاه علائی و سردبیری نصرت الله معینیان به جای رعد امروز به عنوان ارگان حزب اراده ملی منتشر شد.(62) پس از مراجعت قوام السلطنه از مسکو، وی درصدد برآمد که طرفداران سیاست انگلستان در ایران را موقتاً از صحنه خارج کند، به همین علت با پایان دوره چهاردهم مجلس در اسفند 1324، گروهی از جمله سیدضیاء به دستور قوام بازداشت شدند. علت بازداشت شدن او یکبار «اقدام برعلیه امنیت عمومی کشور» و یکبار «حیف و میل اعانات مربوط به زلزلهزدگان گرگان» عنوان گردید.(63) ولی واقعیت این بود که وی در جهت ارضأ خاطر روسها به خاطر دشمنی هایی که با حزب توده داشت، بازداشت شده بود.(64) با این حال سید در 27 اسفند سال بعد (1325) به دلیل کسالت از زندان آزاد شد. به دنبال ترور رزمآرا توسط خلیل طهماسبی در 16 اسفند 1329، باردیگر سیدضیاء برای استقرار بر کرسی نخستوزیری خیز برداشت. وی با اسدالله علم و شخص شاه ملاقات کرد و پس از مشورت با آنان با «پایمن» مستشار سفارت انگلیس تماس گرفت و رئوس برنامههای خود درباره نخست وزیریش را جهت اطلاع اعضای سفارت و دیگر مأموران انگلیسی دراختیار وی قرار داد. وی در گفتگو با اعضای سفارت انگلیس تصریح کرد که هرگاه از برنامه هایش استقبال کردند سریعاً با شاه تماس بگیرند و از او بخواهند تا با نخستوزیری وی موافقت کنند.(65) اما پیش از این علم با «شپرد» سفیر انگلیس ملاقات کرده و با وی درباره چگونگی تشکیل دولت آینده و برنامههای خود به توافق رسیده بود. ظاهراً هم انگلیسیها و هم درباریان به دلیل مخالفت نمایندگان مجلس با سیدضیاء و بدبینی افکار عمومی نسبت به سیاستهای انگلیس با نخست وزیری سید که عامل تابلودار انگلیس بود، موافق نبودند. در نتیجه به دنبال ترور رزمآرا، حسین علا در 21 اسفند 1329 عهدهدار نخست وزیری شد. پس از استعفای حسین علاء از نخست وزیری در ششم اردیبهشت 1330، سیدضیاء مجدداً تلاش کرد تا منصب نخستوزیری را اختیارکند ولی قبولی بی قید و شرط این مسئولیت توسط دکتر محمدمصدق، تلاش وی را خنثی کرد. سیدضیاء الدین طباطبائی در اردیبهشت سال 1340 نیز تلاشهای فراوانی برای ساقط کردن دکتر علی امینی به عمل آورد. برای رسیدن به این هدف حتی توانسته بود با طرفداران دکتر مصدق نیز که از دوره رضاخان با وی دشمن بودهاند همپیمان شود در این همپیمانی حتی حزب توده و جبهه ملی نیز شرکت داشتند. ولی این تلاش نیز بیثمر ماند.(66) سیدضیاء با آنکه میدانست بسیاری از این شکستها ناشی از وابستگی وی به غرب میباشد، ولی همواره از این وابستگی دفاع میکرد.(67) کنارهگیری سیدضیاء از سیاست سیدضیاءالدین پس از این شکستها، فعالیتهای سیاسی را ترک کرد و به دنبال حرفه مورد علاقه خود یعنی کشاورزی و دامپروری رفت. او در مزرعه بزرگی در بوئین زهرای قزوین به یونجه کاری و دامداری و زراعت مشغول شد. وی در شمال غرب تهران در منطقه سعادتآباد نیز زمینی داشت و در آن به کشاورزی و مرغداری پرداخت. سیدضیاء اگر چه تأکید کرده بود از سیاست کناره گرفته است ولی در این دوره منزل وی تجمع بسیاری از مقامات لشکری و کشوری، دوستان و اقارب وی و سیاسیون بود که در هر هفته دوبار به دیدن وی میآمدند و راجع به مسائل سیاسی روز با سیدضیاء به گفتگو پرداختند. در بعضی از این نشستها، مستشاران خارجی و یا وابستگان سیاسی و مطبوعاتی کشورهای خارجی نیز شرکت میکردند.(68) سید به طور منظم در هر هفته یک بار در روزهای چهارشنبه به حضور شاه میرسید و به وی راجع به تحولات مختلف سیاسی مشاوره میداد. سیدضیاء در سالهایی که خانهنشین شده بود و به قول خودش از سیاست کنارهگیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستان سعودی داشت. او به کرات حامل پیامهای شاه برای رئیس حکومت سعودی و یا دیگر رهبران جهان بوده است. سیدضیاءالدین طباطبائی در طول عمر خود سه بار سکته کرد و هنگامی که در روز ششم شهریور سال 1348 در سن 81 سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت، از ازدواج سوم خود سه فرزند داشت. او در سال 1340 در سومین ازدواج خویش با یک دختر روستایی وصلت کرد. صدیقه، مهدی و احمد نام فرزندان وی از سومین ازدواجش بود. فرزند چهارم وی نیز 40 روز پس از مرگ وی به دنیا آمد. جسد سیدضیاء در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپرده شد.
- -----------------------------
- سید ضیاء که در حدود یک سالگی همراه با والدین خود به تبریز برده شد. تحصیلات مقدماتی خود را توسط معلمین خصوصی در منزل فراگرفت. سپس با ورود به مدرسه ثریای تبریز علاوه بر دروس جدید زبان روسی را نیز فراگرفت. پس از آن به شیراز رفته، علاوه بر تحصیلات مذهبی به فراگیری زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز پرداخت.
- سید ضیاء از دوران بلوغ تعارضاتی در رفتار وی دیده میشد. او گاه هیأت و شکل ظاهری خویش را تغییر میداد، لباس روحانی را از تن به در میکرد و با کت و شلوار و پاپیون و کلاه در ملأ عام حاضر می شد و به تفریحاتی چون موسیقی، شکار و ... می پرداخت.
- در پانزده سالگی همزمان با مشروطهخواهی مردم، به شیراز رفت و فعالیت سیاسی خود را با حمایت از مشروطه با روزنامه نگاری آغاز نمود، پس از چند سال روزنامه نگاری به زندان افتاد و با تلاش عدهای از مشروطه خواهان آزاد شد و به خارج از کشور رفت. او دو سال در فرانسه و انگلیس مانده، به تحصیل زبان انگلیسی و فرانسه ادامه داد. این در حالی است که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران و فرانسه» تأمین میشد.
- در همین دوران که وی در خارج به سر می برد، با شرکت در جشن تاجگذاری ژرژ پنجم، به عنوان نماینده مطبوعات ایران از سوی دیپلمات های انگلیسی به عنوان مشاور، رایزن فرهنگی و سیاسی مورد توجه واقع شد. سرانجام سید ضیاء در آستانه اولتیماتوم روس و انگلیس وارد ایران شد و پس از مدتی روزنامه "رعد" را با کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد که ابتدا حامی روسها و سپس مدافع انگلستان شد.
- سید ضیاء در سال 1296ش جهت ارسال مشاهدات خود از آثار انقلاب بلشویکی روسیه به وزارت خارجه ایران، به این کشور سفر نمود؛ اما پس از هرج و مرج های ناشی از انقلاب اکتبر 1917م به ایران بازگشت. سید ضیاء در اواخر سال 1298ش به منظور برقراری روابط با دولت های تازه استقلال یافته آذربایجان، گرجستان و ارمنستان در رأس یک هیأت عازم منطقه قفقاز شد.
- با کودتای اسفند 1299 ه.ش به نخست وزیری رسید ولی کابینه اش پس از صد روز سقوط کرد و ناچار شد از ایران خارج شود.
- پس از شهریور 1320 به ایران امد و نماینده مجلس شد. بازداشت سید ضیاء پس از پایان دوره چهاردهم مجلس در اسفند 1324ش به بهانه اقدام علیه امنیت عمومی کشور و «حیف و میل اعانات مربوط به زلزله زدگان گرگان» توسط قوام السلطنه که به تازگی از روسیه بازگشته بود، موقتاً او را از صحنه سیاسی کشور خارج ساخت. اما واقعیت امر مخالفت های وی با دولت روس و حزب توده بود، چرا که احمد قوام پس از نخست وزیری به دنبال بحران آذربایجان عدهای از عوامل مشهور انگلیسی را دستگیر و زندانی ساخت. هرچند پس از مدتی در 27 اسفند 1325 به دلیل کسالت از زندان آزاد شد.
- سید ضیاء به دنبال ترور رزم آرا توسط خلیل طهماسبی در 16 اسفند 1329ش، با جلب نظر شاه و انگلستان زمینه را برای نخست وزیری خود فراهم می دید؛ اما به دلیل مخالفت نمایندگان مجلس و نیز افکار عمومی نسبت به وی به دلیل سیاست های انگلوفیلی او فراهم نشد.
- وی در سال 1340ش نیز تلاشهایی فراوانی برای ساقط کردن دکتر علی امینی به عمل آورد که به موفقیتی دست نیافت.
- سید ضیاء در سالهای پایانی عمر خود در روستای خود، الله آباد قزوین با یکی از زنان محلی ازدواج کرده و از وی صاحب دو فرزند پسر و یک دختر شد.[۲]
مناصب و مشاغل
نخست وزیر حکومت قاجار
( از ۱۲۹۹/۱۲ه.ش. تا ۱۳۰۰/۰۳ه.ش. ) پس از کودتای سوم اسفند 1299ه.ش از احمدشاه حکم نخست وزیری گرفت و در ابتدای قدرتش دستور داد جمعی از منتفذین قاجار را زندانی کنند. حکومت او که کابینه سیاه نام گرفت، با مخالفت گسترده مردم و عدم حمایت انگلستان روبرو شد و صد روزه پایان یافت.
نماینده مجلس شورای ملی ایران
( از ۱۳۲۲ه.ش. تا ۱۳۲۴ه.ش. ) در مجلس چهاردهم از یزد انتخاب شد و با وجود مخالفتها، رأی اعتماد كسب کرد. او از مخالفان حزب توده بود.[۲]
گرایشات
موسس حزب اراده ملی در ایران
( از ۱۳۲۳ه.ش. ) سید ضیاء ابتدا "حزب وطن" و سپس حزب "اراده ملی" را در بهمن 1323ش تاسیس کرد. ارگان حزب اراده ملی نیز روزنامه "رعد امروز" بود که در سال 1324ش جای خود را به نشریه روستا داد. روزنامه "اراده فارس" در شیراز نیز زیر نظر حزب اراده ملی منتشر می شد.[۲]
حوادث مهم زندگی
هدایت کودتای سوم اسفند 1299 در ایران
ارتباط سید ضیاء با وثوق الدوله، توجه انگلیسی ها را به وی جلب کرد و او به "کمیته آهن" که برای حفظ منافع انگلیس در ایران و انجام کودتا تشکیل شده بود، راه یافت. با فراهم شدن شرایط، ماموران انگلیسی مقیم ایران با انتخاب سید ضیاء به عنوان چهره سیاسی و رضاخان به عنوان چهره نظامی، کودتای خود در ایران را بر اساس طرح آیرونساید عملی ساختند. طبق برنامه قبلي، نيروهاي قزاق به رهبری رضاخان از قزوين به تهران آمده و كودتاي سوم اسفند 1299ش شكل ميگيرد. در ستاد مشترك «ضياء ـ رضا» حكم دستگيري 60 نفر از افراد با گرايشهاي مختلف؛ از جمله سيد حسن مدرس تا صارم الدوله صادر ميشود. روز چهارم كودتا، رضاخان با لقب سردار سپه، رياست قزاق و سيد ضياء نیز حکم نخست وزيري خود را از احمدشاه قاجار دریافت می کنند.
مشارکت در انقلاب مشروطه ایران
در پانزده سالگي همزمان با مشروطه خواهي مردم، به شيراز رفت و فعاليت سياسي خود را با حمايت از مشروطه با روزنامه نگاري آغاز نمود که البته هر چند يكبار به علت توقيف، به تأسيس روزنامهاي ديگر اقدام نمود. وی در سن 17 سالگی با همکاری دایی خود در اسفند 1285ش نشریات "اسلام" و کمی بعد "ندای اسلام" را در شیراز منتشر کرد و به حمایت از مشروطه پرداخت. با توقیف نشریه، سید ضیاء که جان خود را در خطر می دید، با تغییر لباس به همراه هیأت تحریریه خود به تهران آمد. وی که در مشروطه کمتر به جنبه های "مشروعه" آن توجه داشت، در هجرت بزرگ علما و تجار به شهر قم در مرداد 1285ش خود را در صف آنان قرار داد.
دیگر اقدام وی بمبگذاری توسط یکی از عواملش در مغازه حاج محمد اسماعیل نماینده دوره اول مجلس و هوادار محمدعلی شاه بود که انفجار بمب کشته شدن بمبگذار را در پی داشت و منجر به فرار وی شد. او با پناهندگی به سفارت بلژیک راهی خارج گردید. همچنین بار دیگر که به علت بمب گذاری در منزل شعاع السلطنه برادر محمدعلی شاه تحت تعقیب قرار گرفته بود، به سفارت انگلیس و سپس عثمانی پناهنده شد که مورد قبول واقع نشد. سرانجام پس از شش ماه پناهندگی در سفارت اتریش با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه در هنگام فتح تهران از سفارت خارج شد.
وی از مهر 1288ش به انتشار نشریه "ندای اسلام" دست زد. نشریه "شرق" هم که هزینه آن توسط زرتشتیان و ارامنه تأمین میشد، به دلیل اهانت به مجلس دوم توقیف شد. روزنامه برق نیز که پس از آن انتشار یافت با دلایلی مشابه توقیف شد و سید ضیاء که به زندان محکوم شده بود، با تلاش عده ای از مشروطه خواهان آزاد شد و به خارج از کشور رفت.
حمایت از قرارداد 1919
سید ضیاء از حامیان وثوق الدوله و پیمان 1919م که مخالفان بسیاری داشت، بود.[۲]
مهاجرت
شهر ژنو
( از ۱۳۰۰ه.ش. تا ۱۳۱۰ه.ش. ) سید ضیاء پس از کنار گذاشته شدن از صحنه سیاست با دریافت مبلغی پول، در حالی که به خارج از ایران تبعید شده بود، ساکن ژنو شد.
کشور فلسطین
( از ۱۳۱۴ه.ش. تا ۱۳۲۲ه.ش. ) در سال 1310ش به دعوت حاج الأمین الحسینی مفتی اعظم فلسطین که جهت برگزاری کنگرهای به منظور مقابله با افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین دعوتنامه هایی برای بسیاری ار رجال دولتی و غیردولتی جهان و از جمله سید ضیاء ارسال کرده بود، بدین سرزمین رفت. سید ضیاء توانست ریاست کنگره را عهده دار شود، لذا پس از دو هفته اقامت جهت ساماندهی امور خود به سوئیس بازگشت و در بهار 1311ش مجدداً به فلسطین بازگشت. در 8 ماه اقامت خود اقداماتی، همچون تأسیس کمیته های ملی کنگره و ایجاد شعب در برخی از کشورهای عربی انجام داد و بار دیگر به اروپا بازگشت.
وی مجدداً در سال 1314ش به فلسطین بازگشت و تا سال 1322ش در فلسطین اقامت گزید. وي متهم است كه در زمان سكونت در فلسطين به عنوان يك فرد مسلمان در خريد زمينهاي فلسطينيان و فروش آن به یهودیان صهيونيست نقش داشته است.[۲]
سید ضیاءالدین طباطبایی
مشروطهخواه كودتاچی نويسنده: محسن ردادی چکیده: سید ضیاء الدین طباطبایی از نخستین كسانی بوده كه به خانهی مرتجعین و مخالفان مشروطه بمب می انداخته است . او در دوران مشروطیت با انتشار مقالههای پر سرو صدا علیه شاه ، مورد حمایت مشروطهخواهان قرار گرفت . زمانی كه مشروطهخواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواستههای خود نمایند ، سید ضیاء 20 ساله ، در نبرد پنج روزهی تهران شركت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت. سید ضیاءالدین طباطبایی كه بعدها به " سید نعنا " معروف شد ، در تابستان 1268 ه . ش در شیراز به دنیا آمد .(1) پدر وی ، " سید علی آقا یزدی " در جریان جنبش مشروطه به صف هواداران مشروطه پیوست و در زمان محمدعلی شاه قاجار و استبداد صغیر ، به شهر ساری تبعید گردید . خود سید ضیاء ، بسیار تندروتر از پدر بود و در پیگیری اهداف مشروطهخواهان ، با جدیت تمام عمل میكرد . او از نخستین كسانی بوده كه به خانهی مرتجعین و مخالفان مشروطه بمب می انداخته است . (2)سید ضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقالههای پر سرو صدا علیه شاه ، مورد حمایت مشروطهخواهان قرار گرفت . زمانی كه مشروطهخواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواستههای خود نمایند ، سید ضیاء 20 ساله ، در نبرد پنج روزهی تهران شركت نمود و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را برعهده داشت. (3)نویسندگی و روزنامه نگاری تخصص سید ضیاء بود و همین امر موجب شد كه انگلیس به سرعت او را در جهت منافع خود به كار بگیرند . انتشار روزنامههای متعدد كاری بود كه سید ضیاء به خوبی آن را فرا گرفت . وی ، به نمایندگی از مطبوعات ایران ، در جشن تاجگذاری پادشاه انگلیس ( جرج پنجم ) شركت كرد و پس از بازگشت به ایران ، معروفترین روزنامه ی خود یعنی روزنامهی رعد را منتشر نمود . سید ضیاء به عنوان یك روشنفكر طرفدار مشروطه ، ماهیت واقعی روشنفكری در ایران را به نمایش گذاشت . او در این روزنامه آشكارا از منافع انگلیس سخن میگفت و مانند یك انگلیسی واقعی ، به دشمنان بریتانیای كبیر می تاخت . روزنامهی رعد از تشكیل پلیس جنوب توسط انگلیس و قرارداد 1919 ( اعلام رسمی تبدیل ایران به مستعمرهی انگلیس) با كمال جرأت حمایت نمود .اقدامات سید ضیاء در حمایت از سیاستهای انگلیس ، به نگارش روزنامه ختم نمیشود . او با نظر سفارت انگلیس ، گروهی با نام " كمیتهی آهن " یا " كمیته ی زرگنده " ( به مناسبت قرار داشتن اقامتگاه تابستانی سفیر انگلیس در زرگنده ) تدارك دید كه در عین پیگیری تصویب قرارداد 1919 ، در كار برنامهریزی برای اجرای مطامع انگلستان بودند.(4) این اقدامات سیدضیاء، او را در ردیف معتمدان انگلیس قرار داد و موجب شد در اجرای كودتای سوم اسفند،نقش كلیدی به او واگذار گردد.بین قرارداد 1919 و شکل گیری کودتای سوم اسفند، رابطه وجوددارد. قرارداد 1919 به واسطهی مجاهدت شهید مدرس، به تصویب نرسید و علیرغم كوشش رجال و سیاستمداران طرفدار انگلیس، رد شد. بنابراین لازم بود برای تأمین منافع حیاتی انگلیس در ایران، چارهای دیگر اندیشیده شود. لازم به ذكر است كه در این سالها، حكومت تزاری در روسیه ساقط شده بود و بولشویكها در شوروی چندان قدرت نگرفته بودند كه خود را حریف انگلیس در ایران ببینند. بنابراین انگلیس میتوانست با خیال راحت به اجرای نمایشنامههایی بپردازد كه كارگردانش فقط خودش بود. اگرچه كودتا در ایران سابقه نداشت، بهترین و سریعترین روش برای جبران خسارت ناشی از عدم تصویب قرارداد 1919 به نظر میرسید. بنابراین انگلیس به سرعت دست به كار شد و پس از معین كردن مهرهی سیاسی (سیدضیاء) و نظامی (رضاخان میرپنج)، كودتای سوم حوت (اسفند) را به اجرا در آورد.برای اجرای کودتا، پنج نفر با یكدیگر هم قسم شده پشت قرآن را هم مهر كردند. این پنج نفر عبارت بودند از: سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعود خان،سرهنگ احمد آقاخان (امیر احمدی) و كلنل كاظم خان (سیاح). سیدضیاءالدین هنگام طرح اعتبارنامهاش در مجلس دورهی چهاردهم این واقعه را چنین روایت كرده است:دو روز پیش از كودتا من رفتم به شاهآباد جلسهای تشكیل شد در شاهآباد از بنده و آقای رضاخان میرپنج و .... . من آنها را دیدم. چه دیدم و چه صحبت كردیم و چه تصمیم گرفتیم، از اسرار ماست .(5) این اسرار احتمالا مربوط به نقش انگلیس در جمع آوری این افراد و قول و قرارهای آنها با فیر انگلیس است.پس از كودتا،سیدضیاءدستخط نخست وزیری خود را از شاه دریافت کرد و كابینه تشكیل داد. این کابینه در همان زمان به كابینهی سیاه مشهور شد. روشنفكران طرفدار انگلیس از این كابینه به شدت حمایت نمودند. مدح سیدضیاء در اشعار روشنفكران این دوره به چشم میخورد. عارف قزوینی (كه در میان روشنفكران به شهید معروف است) پس از سقوط كابینهی سیاه چنین سرود:"ای دست حق پشت و پناهت باز آ، قربان كابینه سیاهت باز آ".عشقی هم غزلها و قطعات در مدح سیدضیا داشت از جمله در مستزاد "دیدی چه خبر بود" كه برای مجلس چهارم ساخت، گفته است: "كافی نبود هر چه ضیاء را بستاییم. از عهده نیاییم. من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود. دیدی چه خبر بود؟" (6)سید ضیا با همین حمایتها توانست قدرت خود را در برابر شاه قاجار تثبیت نماید و در این راه از کمکهای بی دریغ انگلیس برخوردار شد. انگلیس برای تقویت موقعیت سید ضیاء ، از قرارداد پرمنفعت 1919نیز گذشت. حمایت آشكار انگلیس از دولت كودتا،به جز كمكهای مالی و اطلاعاتی، كسب اجازه از لرد كرزن بود تا سیدضیاء بتواند با سر و صدا لغو قرارداد دفن شدهی 1919 را اعلام دارد و به این ترتیب برای خود وجاهتی دست و پا كند.(7) سیدضیاءكه در دورهی قبل، برای امضای این قرارداد، گریبان دریده بود،اكنون برای كسب آبرو، قرارداد را لغو نمود. قراردادی كه عملا غیرقابل اجرا بود. با این حال ادامه کار کابینه سیاه غیر ممکن شده بود. سیدضیاءالدین طباطبایی، پس از 93 روز زمامداری و چند مرتبه كشمكش با رضاخان سردار سپه ، روز 4 خرداد 1300 ش سقوط كرد و با دریافت 25 هزار تومان،تحتالحفظ به سمت قزوین حركت داده شد و از آنجا به خارج از ایران تبعید شد. (8)انگلیس، بارها نشان داده كه برای مهرههای خود ارزشی قائل نیست و در صورتی كه كاربردی برای منافع بریتانیا نداشته باشند، به راحتی حذف شده و مهرهی جدید جایگزین آنها میگردد. سیدضیاء نیز مستثنا نبود. رضاخان به زودی توانست نظر انگلیس را به خود جلب نماید، و قول مساعدت بیشتری به انگلیس داد. از این پس راه زیادی تا حذف کامل سید ضیاء از قدرت نبود.رضاخان هم تا چندی توانست بر سر قدرت بماند اما او نیز به سرنوشتی به مراتب بدتر از سیدضیاء دچار شد.حوادثی که سید ضیاء و رضاخان به آن دچار شدند یادآور این جمله چرچیل است که : «انگلستان دوست دائمی و دشمن دائمی ندارد. بلكه منافع دائمی دارد. »[۳]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ باشگاه اندیشه - نقش سید ضیاءالدین طباطبائی در جامعه سیاسی ایران
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ بانک اطلاعات رجال - سید ضیاء الدین طباطبایی
- ↑ واضح - سید ضیاءالدین طباطبایی :مشروطهخواه كودتاچی