شکنجه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۳۸۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
خط ۲۵۵: خط ۲۵۵:


== زنان شکنجه شده ==
== زنان شکنجه شده ==
زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰تیر در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.<ref> روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴</ref>
زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰تیر در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.<ref>روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴</ref>


_طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد».
_طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد».
خط ۲۹۱: خط ۲۹۱:
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد و نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. دانشجو به نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته‌از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجرة روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هردوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چندساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زیرزمین به محوطه‌اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که‌از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چندمتر آن‌طرفتر یک‌طناب با حلقه آماده‌از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هرچه‌اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که برروی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چندسال از حالت عادی خارج کرده بود».
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد و نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. دانشجو به نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته‌از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجرة روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هردوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چندساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زیرزمین به محوطه‌اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که‌از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چندمتر آن‌طرفتر یک‌طناب با حلقه آماده‌از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هرچه‌اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که برروی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چندسال از حالت عادی خارج کرده بود».


نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به‌اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که‌او را به‌شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به‌زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به‌شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیر زمین۲۰۹ به‌اتفاق چند نفر دیگر به‌شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده‌است که به‌خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد کریمی در سال۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم».<ref> مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref>
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به‌اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که‌او را به‌شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به‌زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به‌شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیر زمین۲۰۹ به‌اتفاق چند نفر دیگر به‌شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده‌است که به‌خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد کریمی در سال۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم».<ref>مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref>


شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها می‌گوید: «عبدالحمید صفائیان به‌مدت ۳۰ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و به‌همین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال۶۷ در قتل‌عام زندانیان جاودانه شد»<ref>مجاهد شماره ۵۵۲، ۱۵خرداد۱۳۸۰</ref>
شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها می‌گوید: «عبدالحمید صفائیان به‌مدت ۳۰ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و به‌همین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال۶۷ در قتل‌عام زندانیان جاودانه شد»<ref>مجاهد شماره ۵۵۲، ۱۵خرداد۱۳۸۰</ref>
خط ۳۰۰: خط ۳۰۰:
منتظری:«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟»<ref>نامه منتظری به خمینی از کتاب خاطرات منتظری</ref> او در جایی دیگر گفت: «آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی‌به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟»
منتظری:«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟»<ref>نامه منتظری به خمینی از کتاب خاطرات منتظری</ref> او در جایی دیگر گفت: «آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی‌به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟»


محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی»: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم» وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنه بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».[۱۶]
محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی»: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم» وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنه بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».<ref>خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)</ref>


اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته‌امام اعدام است»[۱۷] وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»[۱۸]او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند»[۱۹]
اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته‌امام اعدام است»<ref>صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»<ref>صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند»<ref>مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (اردیبهشت۶۱)</ref>


داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد» [۲۰]
داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد»<ref>صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر</ref>


ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است...اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم»[۲۱] او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت».
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است...اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم»<ref>سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹</ref> او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت».


ابوالقاسم سرحدی زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمة آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است»[۲۲]
ابوالقاسم سرحدی زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمة آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است»<ref>روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹</ref>


<nowiki>محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد ... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد»[۲۳] لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.</nowiki>
محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد ... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد» لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.<ref> نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷</ref>


زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد… انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که‌امنیت جامعه را دارند از بین می‌برند… ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز می‌کنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول می‌دهم که جامعه درست شود…»[۲۴]
زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد… انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که‌امنیت جامعه را دارند از بین می‌برند… ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز می‌کنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول می‌دهم که جامعه درست شود…»<ref>مجاهد۳۸۰_ ۱۱اسفند۷۶</ref>


== قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه ==
== قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه ==
خط ۳۳۴: خط ۳۳۴:


== تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن ==
== تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن ==
<nowiki>بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری که مدیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بوده‌است در سال60 دستگیر می‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌یی را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم : خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌یی به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه‌افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم”. وقتی مصاحبه‌او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌یی وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت ... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌یی اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به‌او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله شکنجه شایعه‌یی بیش نبوده‌است” آقای محمد منتظری گفت:”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام”. آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه‌از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست»[۲۵]</nowiki>
بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری که مدیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بوده‌است در سال60 دستگیر می‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌یی را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم : خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌یی به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه‌افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم”. وقتی مصاحبه‌او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌یی وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت ... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌یی اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به‌او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله شکنجه شایعه‌یی بیش نبوده‌است” آقای محمد منتظری گفت:”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام”. آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه‌از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست»<ref> محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹</ref>
 
 سایت بیداران
 
 ۲۰ عدد از وحشیانه ترین تکنیک های شکنجه در تاریخ
 
 مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
 
 این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن ۱۳۵۰» گرفته شده است.
 
 روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴
 
 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۶۸
 
 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۳۰
 
 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵
 
 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحات۳۶۸_۳۷۲
 
 کتاب قهرمانان در زنجیرصفحه۶۴
 
 نشریه مجاهد شماره ۴۱۵ ، ۲۶ آبان ۱۳۷۷
 
 مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳
 
 مجاهد شماره ۵۵۲، ۱۵خرداد۱۳۸۰
 
 خمینی در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی، صحیفه نور، ج ۵، ص۳۱
 
 نامه منتظری به خمینی از کتاب خاطرات منتظری
 
 خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)
 
 صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر
 
 صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر
 
 مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (اردیبهشت۶۱
 
 صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر
 
 سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹
 
 روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹
 
 نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷
 
 مجاهد۳۸۰_ ۱۱اسفند۷۶
 
 محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹
 
<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299</ref>


<references />
<references />
۱٬۰۵۰

ویرایش