شیخ محمد خیابانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:


== زندگی و تحصیلات ==
== زندگی و تحصیلات ==
[[پرونده:عکس شیخ محمد خیابانی.jpg|جایگزین=شیخ محمد خیابانی|بندانگشتی|شیخ محمد خیابانی]]
شیخ محمد خیابانی  فرزند حاج عبدالحمید تاجر خامنه‌ای و بانو رقیه سلطان، در سال 1297 ق در شهرك «خامنه» واقع در ده كیلومتری شهرستان شبستر دیده به جهان گشود<ref>(شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمدعلی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال 1304 ش، ص 23)</ref>.  پدرش  از تجار  پتروفسک ـ مرکز داغستان ـ بود. دوران کودکی و نوجوانی خبابانی در گیرودار انقلاب  مشروطه سپری شد. شیخ محمد بعد از اتمام دوران تحصیلات  ابتدایی برای کار  به نزد پدر خود می‌رود و مشغول کار میشود. او بعد از مدتی مجددا به زادگاه  خود برمیگردد و به ادامه‌ی تحصیل می‌پردازد.  خیابانی دوره‌ی عالی فقه و اصول را نزد مرحوم آیت الله العظمی ‌سید ابوالحسن انگجی و هیئت و نجوم را در محضر منجم معروف مرحوم میرزا عبدالعلی فرا گرفت. <ref>(شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمدعلی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال 1304 ش، ص 23)</ref>  او تنها به فراگیری علوم دینی اکتفا نکرد و  ریاضیات، حکمت، طبیعیات، تاریخ و ادبیات را نیز آموخت و در اندک مدتی به مدارج علمی نائل شد و در مدرسه‌ی طالبیه‌ی تبریز به تدریس پرداخت. خیابانی در مسجد خاله‌اوغلی درس هیئت بطلمیوسی میداد و در همان زمان هم پیشنماز مسجد بود.  عموی او توسط قزاقهای تزاری کشته شده بود و او خود، روحانی مسجد جامع تبریز بوده‌ است.  
شیخ محمد خیابانی  فرزند حاج عبدالحمید تاجر خامنه‌ای و بانو رقیه سلطان، در سال 1297 ق در شهرك «خامنه» واقع در ده كیلومتری شهرستان شبستر دیده به جهان گشود<ref>(شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمدعلی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال 1304 ش، ص 23)</ref>.  پدرش  از تجار  پتروفسک ـ مرکز داغستان ـ بود. دوران کودکی و نوجوانی خبابانی در گیرودار انقلاب  مشروطه سپری شد. شیخ محمد بعد از اتمام دوران تحصیلات  ابتدایی برای کار  به نزد پدر خود می‌رود و مشغول کار میشود. او بعد از مدتی مجددا به زادگاه  خود برمیگردد و به ادامه‌ی تحصیل می‌پردازد.  خیابانی دوره‌ی عالی فقه و اصول را نزد مرحوم آیت الله العظمی ‌سید ابوالحسن انگجی و هیئت و نجوم را در محضر منجم معروف مرحوم میرزا عبدالعلی فرا گرفت. <ref>(شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمدعلی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال 1304 ش، ص 23)</ref>  او تنها به فراگیری علوم دینی اکتفا نکرد و  ریاضیات، حکمت، طبیعیات، تاریخ و ادبیات را نیز آموخت و در اندک مدتی به مدارج علمی نائل شد و در مدرسه‌ی طالبیه‌ی تبریز به تدریس پرداخت. خیابانی در مسجد خاله‌اوغلی درس هیئت بطلمیوسی میداد و در همان زمان هم پیشنماز مسجد بود.  عموی او توسط قزاقهای تزاری کشته شده بود و او خود، روحانی مسجد جامع تبریز بوده‌ است.  


خط ۱۰۶: خط ۱۰۷:
== خیابانی دشمن «تجزیه طلبی» ==
== خیابانی دشمن «تجزیه طلبی» ==
خیابانی در سخنرانیش در روز ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۹ اعلام کرد که از این پس، نام آذربایجان به «آزادیستان» تبدیل میشود.
خیابانی در سخنرانیش در روز ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۹ اعلام کرد که از این پس، نام آذربایجان به «آزادیستان» تبدیل میشود.
 
[[پرونده:شیخ محمد خیابانی و یارانش.jpg|جایگزین=شیخ محمد خیابانی و یارانش|بندانگشتی|شیخ محمد خیابانی و یارانش]]
کسروی در «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» دربارهٔ این نامگذاری مینویسد: «در همان روزهای نخست خیزش حاجی اسماعیل آقا امیرخیزی که از آزادیخواهان کهن و اینزمان از نزدیکان خیابانی می‌یود پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوششها کرده و آزادی را برای ایران او گرفته نامش را «آزادیستان» بگذاریم. در این هنگام، نام آذربایجان یک دشواری پیدا کرده بود، زیرا، پس از به هم خوردن امپراتوری روس، ترکی زبانان قفقاز در باکو و در آن پیرامونها جمهوری کوچکی پدیدآورده، آن را «جمهوری آذربایجان» نامیده بودند. آنسو، بنیانگذاران جمهوری امید و آرزوشان چنین میبود که با آذربایجان یکی گردند، از اینرو، نام را برای سرزمین و جمهوری خود برگزیده بودند. آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانیگری چشمپوشی نمی خواستند، از نامگذاری قفقاز، سخت، رنجیدند… کسانی میگفتند بهتر است ما نام استان خود را دیگر گردانیم. همان پیشنهاد «آزادیسِتان» از این راه بوده‌است».<ref>تاریخ هیجده ساله‌ی آذربایجان ـ احمد کسروی ـ صفحه‌ی ۸۷۳</ref>
کسروی در «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» دربارهٔ این نامگذاری مینویسد: «در همان روزهای نخست خیزش حاجی اسماعیل آقا امیرخیزی که از آزادیخواهان کهن و اینزمان از نزدیکان خیابانی می‌یود پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوششها کرده و آزادی را برای ایران او گرفته نامش را «آزادیستان» بگذاریم. در این هنگام، نام آذربایجان یک دشواری پیدا کرده بود، زیرا، پس از به هم خوردن امپراتوری روس، ترکی زبانان قفقاز در باکو و در آن پیرامونها جمهوری کوچکی پدیدآورده، آن را «جمهوری آذربایجان» نامیده بودند. آنسو، بنیانگذاران جمهوری امید و آرزوشان چنین میبود که با آذربایجان یکی گردند، از اینرو، نام را برای سرزمین و جمهوری خود برگزیده بودند. آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانیگری چشمپوشی نمی خواستند، از نامگذاری قفقاز، سخت، رنجیدند… کسانی میگفتند بهتر است ما نام استان خود را دیگر گردانیم. همان پیشنهاد «آزادیسِتان» از این راه بوده‌است».<ref>تاریخ هیجده ساله‌ی آذربایجان ـ احمد کسروی ـ صفحه‌ی ۸۷۳</ref>


خط ۱۷۰: خط ۱۷۱:
در همین سخنرانی، خطاب به مردم گفت: «... امروز وحشیان سیاهپوست آفریقا معنی آزادی و استقلال را بهتر از ما فهمیده اند و بهتر از ما این دو نعمت بشری را نگهداری مینمایند. شما همیشه طالب یک شبان ستم پیشه هستید که شما را از چنگال گرگان نجات دهد و بالاخره، کارد بر حلقتان نهد… بی‌شرفها را به حاکمیّت قبول کرده اید. یک ملّت شرافتمند نمیگذارد اولّین شخصی که از در درآمد خود را حاکم قرار دهد، وزیر بشود و از پیش خود قانون نوشته بر گردن او تحمیل نماید. از شما نمیتوان منتظر یک حرکتی شد که باعث فیروزی شما و انهدام دشمنان شما گردد. قبلاً باید یک عدّه فداکار دیوانه، ژنیهای مجنون، پیش افتاده با یک امید و یک اطمینان بی‌دلیل به زور و اجبار ملّت را به طرف آزادی سوق دهند و عنان حاکمیّت را به دست او سپرده، در کف او استوار سازند و او را وادارند بر این که نگذارد حقوق او را غصب کنند و به تاراج ببرند».<ref name=":0" />
در همین سخنرانی، خطاب به مردم گفت: «... امروز وحشیان سیاهپوست آفریقا معنی آزادی و استقلال را بهتر از ما فهمیده اند و بهتر از ما این دو نعمت بشری را نگهداری مینمایند. شما همیشه طالب یک شبان ستم پیشه هستید که شما را از چنگال گرگان نجات دهد و بالاخره، کارد بر حلقتان نهد… بی‌شرفها را به حاکمیّت قبول کرده اید. یک ملّت شرافتمند نمیگذارد اولّین شخصی که از در درآمد خود را حاکم قرار دهد، وزیر بشود و از پیش خود قانون نوشته بر گردن او تحمیل نماید. از شما نمیتوان منتظر یک حرکتی شد که باعث فیروزی شما و انهدام دشمنان شما گردد. قبلاً باید یک عدّه فداکار دیوانه، ژنیهای مجنون، پیش افتاده با یک امید و یک اطمینان بی‌دلیل به زور و اجبار ملّت را به طرف آزادی سوق دهند و عنان حاکمیّت را به دست او سپرده، در کف او استوار سازند و او را وادارند بر این که نگذارد حقوق او را غصب کنند و به تاراج ببرند».<ref name=":0" />


== پایان کار قیام ==
== پایان کار قیام و شهادت ==
' مشیرالدّوله، نخست وزیر وقت، مُخبرالسّلطنه را، که برای مردم تبریز چهره یی ناآشنا نبود، به عنوان والی آذربایجان به تبریز فرستاد. وی در اوایل شهریور، حدود دو هفته پیش از شهادت خیابانی، وارد تبریز شد و برای کاستنِ فعالیت دموکراتها با خیابانی به مذاکره پرداخت. چون مذاکره سودی نداد، روز ۲۱ شهریور به قزّاقخانه رفت و با رئیس قزّاقخانه برای سرکوبی جنبش تبریز تَبانی کرد. فردای آن روز، قوای قزّاق، که بیش از ۲۰۰نفر نبودند، به عمارت «عالیقاپو»، «تجدّد» و خانه‌های سران جنبش، یورش بردند و پس از چند رویارویی، بر تمام مواضعی که در دست دموکراتها بود، چیره شدند و قیام خیابانی به زانو نشست. پس از سقوط حکومت ملّی، سه روز خانه‌های آزادیخواهان غارت شد.
' مشیرالدّوله، نخست وزیر وقت، مُخبرالسّلطنه را، که برای مردم تبریز چهره یی ناآشنا نبود، به عنوان والی آذربایجان به تبریز فرستاد. وی در اوایل شهریور، حدود دو هفته پیش از شهادت خیابانی، وارد تبریز شد و برای کاستنِ فعالیت دموکراتها با خیابانی به مذاکره پرداخت. چون مذاکره سودی نداد، روز ۲۱ شهریور به قزّاقخانه رفت و با رئیس قزّاقخانه برای سرکوبی جنبش تبریز تَبانی کرد. فردای آن روز، قوای قزّاق، که بیش از ۲۰۰نفر نبودند، به عمارت «عالیقاپو»، «تجدّد» و خانه‌های سران جنبش، یورش بردند و پس از چند رویارویی، بر تمام مواضعی که در دست دموکراتها بود، چیره شدند و قیام خیابانی به زانو نشست. پس از سقوط حکومت ملّی، سه روز خانه‌های آزادیخواهان غارت شد.
 
[[پرونده:مزار شیخ محمد خیابانی.jpg|جایگزین=مزار شیخ محمد خیابانی|بندانگشتی|مزار شیخ محمد خیابانی]]
خیابانی در روز یورش قزّاقها، از پشت بام، درحالی که یک تفنگ و قطار فشنگ به همراه داشت، به خانه همسایه گریخت. وقتی میزبانش ـ حاج شیخ حسینعلی میانجی ـ که فرد مشهور و محترمی بود، از او خواست اجازه بدهد پیش مخبرالسّلطنه رفته برای او تأمین بخواهد، خیابانی در پاسخش گفت: «ما هیچ‌گاه نمی توانستیم تصوّر کنیم که رفیق و هممسلک قدیمی ما اینطور از آب درآید و برخلاف مصالح آزادی پا را در یک کفش کرده، بگوید آنچه من میگویم درست است… شما مستحضر هستید که دموکراتهای تبریز همیشه از او مدافعه کرده اند و در مواقع بسیار مشکل فریاد میزدیم اگر حکومت قانونی میخواهید بفرستید مُخبرالسّلطنه را انتخاب و اعزام دارید». وقتی میزبان اصرار کرد. خیابانی برافروخته شد و با لحن تندی به وی خطاب کرد: «پدر بزرگوار! من کشته شدن را به تسلیم ترجیح میدهم. من از اَعقاب بابک خرّمدین هستم که … آن چنان رشادت و عظمت از خود بروز داد»<ref>قیام شیخ محمّد خیابانی، ص۴۹۱ - شیخ [[قیام شیخ محمّد خیابانی، ص۴۹۱|محمدخیابانی]]</ref>در فردای سقوط حکومت ملّی، یکی از سران قزّاق به نام اسماعیل قزّاق، خیابانی را در زیرزمین خانه شیخ حسینعلی میانجی با چند تیر به شهادت رساند و دفتر قیام دلاورانه او، که شوقی تازه برای رهایی در مردم آذربایجان برانگیخته بود، با شهادت وی بسته شد.<ref name=":0" />
خیابانی در روز یورش قزّاقها، از پشت بام، درحالی که یک تفنگ و قطار فشنگ به همراه داشت، به خانه همسایه گریخت. وقتی میزبانش ـ حاج شیخ حسینعلی میانجی ـ که فرد مشهور و محترمی بود، از او خواست اجازه بدهد پیش مخبرالسّلطنه رفته برای او تأمین بخواهد، خیابانی در پاسخش گفت: «ما هیچ‌گاه نمی توانستیم تصوّر کنیم که رفیق و هممسلک قدیمی ما اینطور از آب درآید و برخلاف مصالح آزادی پا را در یک کفش کرده، بگوید آنچه من میگویم درست است… شما مستحضر هستید که دموکراتهای تبریز همیشه از او مدافعه کرده اند و در مواقع بسیار مشکل فریاد میزدیم اگر حکومت قانونی میخواهید بفرستید مُخبرالسّلطنه را انتخاب و اعزام دارید». وقتی میزبان اصرار کرد. خیابانی برافروخته شد و با لحن تندی به وی خطاب کرد: «پدر بزرگوار! من کشته شدن را به تسلیم ترجیح میدهم. من از اَعقاب بابک خرّمدین هستم که … آن چنان رشادت و عظمت از خود بروز داد»<ref>قیام شیخ محمّد خیابانی، ص۴۹۱ - شیخ [[قیام شیخ محمّد خیابانی، ص۴۹۱|محمدخیابانی]]</ref>در فردای سقوط حکومت ملّی، یکی از سران قزّاق به نام اسماعیل قزّاق، خیابانی را در زیرزمین خانه شیخ حسینعلی میانجی با چند تیر به شهادت رساند و دفتر قیام دلاورانه او، که شوقی تازه برای رهایی در مردم آذربایجان برانگیخته بود، با شهادت وی بسته شد.<ref name=":0" />


۱۴۹

ویرایش