شیرین علم‌هولی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شیرین علم هولی آتشگاه

شیرین عام هولی (تولد۱۳خرداد۱۳۶۰) در روستای دیم فشلاق در حوالی ماکو فرزند خدر علم هولی

به گفته ای وکیلش آقای خلیل بهرامیان که فقط دو بار موفق به دیدار با شیرین شده گفت: این اختر زمان دستگیری سواد نداشته و فقط کردی حرف می زده به من گفته در زندان تا کلاس پمجم درس خوانده فارسی را آموخته، قول داده تا دانشگاه به درس ادامه دهد رشته حقوق بخواند.

دستگیری

. وی در اردیبهشت ۱۳۸۷ توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد.

۲۵ روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند.

سپس به بند ۲۰۹ زندان اوین تحویل داده شد و پس از تحمل ۶ ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید.

در تاریخ ۲۸ آذر ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد. 

دادگاه

اطلاعی دقیقی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست.

زندان

وی در ۶خرداد ۱۳۸۷در تهران دستگیر و بازداشت شد.

اعدام

حکم اعدام در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹به همراه چهار زندانی دیگر به نامهای، فرزادکمانگر، علی حیدریان، فرهادوکیلی و مهدی اسلامیان بدون اطلاع خانواده هایشان اعدام شدند.

نامه ها و...

آخرین نامه شیرین علم هولی از زندان اوین

خبرگزاری هرانا – شیرین علم هولی متولد ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکوست.

وی در اردیبهشت ۱۳۸۷ توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد.

۲۵ روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند.

پس از آن، به بند ۲۰۹ زندان اوین تحویل داده شد و پس از تحمل ۶ ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید.

در تاریخ ۲۸ آذر ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد.

حکم در ۱۳ دی ماه به وکیل وی، ابلاغ شده است، اما روند بررسی پرونده در دادگاه بدوی خارج از اصول قانونی بوده است.

به همین منظور درخواست تجدید نظر در حکم صادره به دادگاه ارائه شده است، اما بدون جواب شیرین را اعدام کردند.

شیرین علم هولی در نامه اولش به صراحت شکنجه هایی که بر وی اعمال شده، گفته است. این نامه ی دوم شیرین است که یک هفته پیش از اعدام نوشته است.

متن نامه شیرین علم هولی 

دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم.

در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹  شروع شد. بعد از دوران ۲۰۹ بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم.

به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیفم پاسخ نمی دهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.

من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟

آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟

پس می گویم:

من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام.

زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه برقرار کرده ام و با آن بزرگ شده ام و زبانم پل پیوندمان است.

اما اجاز ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجازه نمی دهند با زبان خودم بنویسم.

به من می گویند بیا و کرد بودنت را انکار کن،

پس می گویم: ا

گر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.

جناب قاضی محترم، آقای بازجو! در آن زمان که من را بازجویی می‌کردید حتی نمی توانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم کردید و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید.

این در حالی بوده که من درست نمی فهمیدم در اطرافم چه می گذرد و من نمی توانستم از خود دفاع کنم.

شکنجه هایی که بر علیه من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه هایی که شده بودم با من روزی را سپری می کنند.

ضربه هایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است.

بعضی از روزها دردهای شدید هجوم می آورند.

سردردهایم آنقدر شدید می شود، که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد، ساعاتها از خود بیخود می شوم و در نهایت از شدت درد، بینی ام شروع به خونریزی می کند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمی گردم و هوشیار می شوم.

هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید می شود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ داده نشده.

وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را می گذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.

می دانم که شما نه تنها این کار را با من و خانواده ام نکرده اید، بلکه این شکنجه ها را برعلیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و ….. به کار برده اید.

چشم مادران کرد هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.

امروز ۱۲ اردیبهشت ۸۹ است (۲/۵/۲۰۱۰) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند.

از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود.

من نمی دانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته ام برای گفتن ندارم.

در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که می گویند تکرار کنم و من چنین نکردم.

بازجو گفت:

ما پارسال می‌خواستیم آزادت کنیم، اما چون خانواده‌ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید.

خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.

(لازم به ذکر است که خانم علم هولی در پایان نامه اش بعد از امضا و درج تاریخ، با کردی لاتین نوشته اند “سه ر که فتن” serkefitn ، که به معنای پیروزیست)

شیرین علم هولی ـ ۱۳/۲/۸۹

==========================================================================

شرح شکنجه هایی که بر «شیرین علم هولی» رفت به قلم خودش:

#بگونه: شش سال از اعدام جنایتکارانه 5 تن از زندانیان مبارز کرد از جمله «شیرین علم هولی» می گذرد.

در اینجا با مرور بخش هایی از نامه او از داخل زندان و شرح کوتاهی از فشارها و شکنجه های ضد انسانی که رژیم آخوندی علیه او اعمال کرده است ضمن گرامیداشت یاد و خاطره وی نگاهی هم می‌اندازیم به رفتارهای وحشیانه شکنجه گران خامنه ایی در زندانها و آنچه آنان با مردم این سرزمین می کنند.

شیرین علم هولی در بخشی از دفتر خاطرات خود نوشته است:

«من در اردیبهشت ۱۳۸۷ در تهران دستگیر شدم و مستقیما به مقر سپاه منتقل شدم. به محض ورود و پیش از هر گونه سوال و جوابی، شروع به کتک زدن من کردند.

من در مجموع ۲۵ روز در سپاه ماندم. ۲۲ روز آن را در اعتصاب غذا بسر بردم و تمام آن مدت متحمل انواع شکنجه های جسمی و روحی شدم.

بازجوها مرد بودند و من با دستبند به تخت بسته شده بودم. آنها با باتوم برقی، کابل، مشت و لگد به سر و صورت و اعضای بدنم و کف پاهایم می کوبیدند.

من در آن زمان حتی نمی‌توانستم فارسی را به راحتی بفهمم.

زمانی که سوال های شان بی‌جواب می‌ماند، مرا آنقدر به باد کتک می‌گرفتند تا از هوش می‌رفتم.

زمانی که دیدند من بر ادامه اعتصاب غذا مصرم، به واسطه سرم و شلنگ هایی که از بینی به درون معده ام می فرستادند، به زور قصد شکستن اعتصابم را داشتند. من مقاومت می کردم و شلنگ ها را بیرون می کشیدم که منجر به خونریزی و درد زیادی می شد و اثر آن حالا بعد از دو سال همچنان باقی مانده و آزارم می دهد.

یک روز در هنگام بازجویی، چنان لگد محکمی به شکمم زدند که بلافاصله دچار خونریزی شدید شدم.

یک روز یکی از بازجویان به سراغم آمد و سوال های بی ربطی از من پرسید.

وقتی جوابی نشنید، سیلی ای به صورتم زد، اسلحه کمری اش را بر سرم گذاشت و گفت:

«به سوال هایی که از تو می کنم جواب بده. من که می دانم تو تروریستی، تو حرف بزنی یا نه فرقی نمی کند ما خوشحالیم که یک عضو پژاک در دستانمان اسیر است.»

یک روز مرا برای معالجه با چشم بند و دستبند به بیمارستان بردند. دکتر مرا روی تخت خواباند و آمپولی به من تزریق کردند.

من گویی از خود بی خود شده بودم و جواب هایی که آنها می خواستند را همانگونه که می خواستند به آنها می دادم و آنها هم از این جریان فیلم می گرفتند.

وقتی به خودم آمدم از آنها پرسیدم که من کجا هستم و فهمیدم که هنوز روی تخت بیمارستانم و بعد از آن دوباره مرا به سلولم منتقل کردند.

ولی انگار برای بازجوها کافی نبود و می خواستند من بیشتر رنج بکشم.

با پای زخمی سرپا نگه می داشتند تا پاهایم کاملا ورم می کرد و بعد برایم یخ می‌آوردند.

شب ها تا صبح صدای جیغ و داد و ناله و گریه می آمد و من از شنیدن این صداها عصبی می‌شدم.

بعدها فهمیدم این صدا ضبط است. یا ساعت ها در اتاق بازجویی فقط قطره قطره آب سرد روی سرم می چکید و شب مرا به سلول باز می گرداندند.

یک روز با چشمان بسته روی صندلی نشسته بودم و بازجویی می شدم. بازجو سیگارش را روی دستم خاموش کرد.

یک روز دیگر، آنقدر با کفش روی پایم فشار داد که ناخن هایم سیاه شد و افتاد.

بعضی وقت ها تمام روز مرا در اتاق بازجویی سرپا نگه می داشت و بدون هیچ سوالی و بازجویان شطرنج حل می کردند …

بعد از بیمارستان تصمیم داشتند مرا به ۲۰۹ منتقل کنند. ولی بند ۲۰۹، بخاطر وضعیت جسمی من که در اثر شکنجه حتی نمی توانستم راه بروم، حاضر به پذیرش من نشد و یک روز تمام با همان وضعیت، مرا دم در ۲۰۹ نگاه داشتند.

دیگر، تفاوت شب و روز را درک نمی کردم. نمی دانم چند روز در بهداری عمومی اوین ماندم تا زخمهایم کمی بهتر شد و بعد به ۲۰۹ منتقل شدم و بازجویی ها در آنجا آغاز شد. بازجوهای ۲۰۹ نیز تکنیک ها و روش های خاص خود را داشتند.

ابتدا بازجویی خشن می آمد و مرا تحت فشار و شکنجه و تهدید قرار می داد و می گفت که هیچ قانونی برایش مهم نیست و هر کاری بخواهد با من می کند و … بعد بازجوی مهربان وارد می شد و از او خواهش می کرد که دست از این کارها بردارد. به من سیگاری تعارف می کرد و بعد سوالات را تکرار می کرد و دوباره این دور باطل شروع می شد.

درمدتی که در ۲۰۹ بودم، بخصوص اوایل که بازجویی داشتم، وقتی که حالم خوب نبود یا بینی ام خونریزی می کرد، فقط در داخل سلول مسکنی به من تزریق می کردند …»

شیرین علم هولی، بند نسوان اوین، 28دی1388

===========================================================================================

هم بند خانم علم هولی، سیلوا هاراتونیان، آمریکایی ِ ایرانی تباری 

خانم هاراتونیان ابتدا در باره مدت هم بند بودنش با شیرین علم هولی می گوید:

من بعد از گذراندن دوره انفرادی، در بند ۲۰۹ با اولين کسی که ملاقات کردم شيرين بود.

شيرين اولين هم سلولی من در سلول های تنگ و تاريک بند ۲۰۹ بود. روزهايی که با هم در ۲۰۹ بوديم دقيقاً به خاطر ندارم چون آنجا روزها و شب‌ها شمرده نمی شود، ولی حدود ۴۰ روز با هم بوديم و بعد ما را از هم جدا کردند و شيرين را به بند عمومی بردند.

من بعد از گذراندن ۲۴۹ روز در بند ۲۰۹ بلاخره به بند عمومی زنان زندان اوين منتقل شدم و آنجا دوباره شيرين را ديدم و تا لحظه ای که از زندان بيرون آمدم و تا لحظه ای که از ايران خارج شدم با هم در تماس بوديم. شيرين در زندان نزديک ترين آدم زندگيم بود و به قول زندانی ها هم سفره من بود.

از صبح تا شب با هم بوديم و برای من مثل يک خواهر بود، در واقع شيرين فرشته نگهبان من در دوران اسارتم بود.

خانم هاراتونيان! آيا از اتهام و حکم اعدام برای شيرين علم هولی خبر داشتيد؟

در ايران انواع و اقسام اتهام ها به افراد وارد می شود تا به دادگاه برسند.

اولين اتهام شيرين همکاری با گروهک های معاند نظام بود. روز دادگاه او در آذرماه همه بی صبرانه نگران بوديم. همه اميدواری می دادند، حتی قاضی دادگاه آقای صلواتی هم می گفت مشکلی نيست، حل می شود. بنابراين ما انتظار هر حکمی را داشتيم جز حکم اعدام او.

حکم اعدام او را به اتهام همکاری با پژاک صادر کردند.

وکلای او آقايان شامی و بهراميان اعتراض کرده و هنوز جوابی نگرفته بودند، چون اين حکم دادگاه بدوی بود.

در ضمن شيرين يک حکم دو ساله حبس داشت و بعد حکم اعدام. طبق قوانين شيرين بايد دو سال حبس می کشيد ولی اين دو سال تمام نشده بود که اعدامش کردند. او يک ماه قبل از من در ششم خردادماه سال ۸۷ دستگير شده بود.

ما اميدوارانه منتظر بوديم که اتفاقی رخ دهد غير از اين که شيرين را به قتل برسانند.

آيا شيرين اين اتهام ارتباط با پژاک را در صحبت های خصوصی با شما قبول داشت؟

نه، هيچ گاه و به طرز عجيبی اميدوار و پر از انرژی بود. تمام زندان اوين چه زندانيان سياسی و چه زندانيان عادی از قاچاقچی و دزد گرفته تا قاتل، همه به او احترام می گذاشتند. فکر می کنم کل زندان زنان اوين بعد از اين اتفاق وضعيت خوبی ندارد.

خانم هاراتونيان! از ديد شما در اين مدتی که با شيرين هم‌بند بوديد، شخصيت او چگونه بود؟

اين چند روزی که خبر مرگ دوستم را شنيده ام دو چيز در ذهنم وجود دارد. من هرگز سعی نکردم شيرين را تعريف کنم چون او همه چيز بود. برای من خواهر بود، البته نه تنها برای من بلکه برای همه اين طور بود.

او بسيار دست و دلباز بود و هميشه لبخند به لب داشت. در بدترين شرايط هم لبخندی می زد و می گفت «اين نيز بگذرد». اين تکيه کلام او خيلی در ذهنم دور می زند.

او هم يک فرشته نگهبان بود و هم روح آزاده ای داشت.

شيرين به معنی واقعی کلمه آزاده بود؛ کسی که به زندانيان معمولی کمک می کرد. در شرايطی مانند زندان عمومی بايد آدم خاصی باشيد تا بتوانيد به همه احترام بگذاريد از زندانبان ها گرفته تا شرورترين زندانيان.

يکشنبه گذشته پس از شنيدن خبر اعدام شيرين چه احساسی داشتيد؟

باکلمات دقيقاً نمی شود توضيح داد. تنها چيزی که می دانم اين است که بعد از مرگ پدرم دردناک ترين خبری بود که شنيدم و هنوز هم باور ندارم اين اتفاق است.

فکر می کردم يک جايی عدل الهی وجود دارد و در عصر مدرن اين اتفاق نبايد برای آدمی مثل شيرين رخ می داد.

در دورانی که آدم ها از انسانيت و مدرنيته دم می زنند، مرگ شيرين تا مدت ها وجدان انسانی جهان را سنگين خواهد کرد. اين عمل بی عدالتی محض بود.

جستارهای وابسته

منابع