۱٬۰۴۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
مؤلف گمنام تاریخ سیستان دربارهٔ آب و هوای این منطقه مینویسد: «جایی بس معتدل است اندر هوا، و … فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردم جایگاهی دیگر باشد.» ولی مشکل آب و هوایی سیستان وجود سیلهای مهیب ناشی از طغیان رود هیرمند و همچنین بادهای فصلی است که از مغرب ـ سمت کویر ـ به سوی آن جریان دارد و مشکلاتی را برای اهالی ایجاد کردهاست.<ref name=":0">آفتاب - [http://www.aftabir.com/articles/view/applied_sciences/geograohy_history/c12c1200488561p1.php/صفاریان صفاریان]</ref> | مؤلف گمنام تاریخ سیستان دربارهٔ آب و هوای این منطقه مینویسد: «جایی بس معتدل است اندر هوا، و … فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردم جایگاهی دیگر باشد.» ولی مشکل آب و هوایی سیستان وجود سیلهای مهیب ناشی از طغیان رود هیرمند و همچنین بادهای فصلی است که از مغرب ـ سمت کویر ـ به سوی آن جریان دارد و مشکلاتی را برای اهالی ایجاد کردهاست.<ref name=":0">آفتاب - [http://www.aftabir.com/articles/view/applied_sciences/geograohy_history/c12c1200488561p1.php/صفاریان صفاریان]</ref> | ||
== یعقوب لیث صفّار ( | == یعقوب لیث صفّار (۲۵۴ تا ۲۶۵ هجری قمری) == | ||
یعقوب لیث رویگرزادهای از مردم سیستان بود که درقرن نهم میلادی سلسله پادشاهی صفّاریان را بنیان گذاشت. وی درآغاز جوانی به عیّاران پیوست و با هوش سرشار و پهلوانی و مردانگی بسیار، به زودی سرهنگ عیّاران سیستان شد. | یعقوب لیث رویگرزادهای از مردم سیستان بود که درقرن نهم میلادی سلسله پادشاهی صفّاریان را بنیان گذاشت. وی درآغاز جوانی به عیّاران پیوست و با هوش سرشار و پهلوانی و مردانگی بسیار، به زودی سرهنگ عیّاران سیستان شد. طی نزدیک به ده سال، یعقوب لیث، امیران همسایه سیستان را به اطاعت خود درآورد و گماشتگان خلیفه بغداد را از آن نواحی راند و سراسر خراسان، کرمان، فارس، سیستان، خوزستان و گرگان را قلمرو خود ساخت. تصرّف نیشابور و برانداختن محمّدبن طاهر، آخرین امیر طاهریان، که با وجود اندک استقلال محلی همچنان دست نشانده خلیفه عبّاسی بود، به یعقوبلیث فرصت داد که حکومتی کاملاً مستقل و ایرانی در بخش بزرگی از این سرزمین کهنسال تشکیل دهد. نوشتهاند هنگامی که بزرگان نیشابور از او خواستند منشور خلیفه رانشان دهد، وی شمشیرش را از نیام برکشید و گفت: «این است عهد و منشور من. امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندهاست؟» | ||
پایتخت یعقوب زَرَنج (سیستان) بود. وی حدود هفده سال با مروّت و مردانگی حکم راند و بیشتر اوقات خود را در جنگ و مبارزه و جهاد گذراند. درسالهای آخر حیات، یعقوب قصد داشت تا بغداد را تصرف کند و خاندان عبّاسی را براندازد. | پایتخت یعقوب زَرَنج (سیستان) بود. وی حدود هفده سال با مروّت و مردانگی حکم راند و بیشتر اوقات خود را در جنگ و مبارزه و جهاد گذراند. درسالهای آخر حیات، یعقوب قصد داشت تا بغداد را تصرف کند و خاندان عبّاسی را براندازد. وی در این راه پیش رفت بسیار کرد و تا محلی بین تیسفون و بغداد رسید. امّا در آن جا جنگی درگرفت و برادر خلیفه که خود در میان سپاه بود به حیله در سپاهیان یعقوب شکست انداخت. یعقوب زخمی به اهواز بازگشت. هنوز قصد آن داشت که دگرباره به جنگ خلیفه رود و خلیفه نیز هراسناک پیوسته از او دلجویی میکرد. امّا بیماری به یعقوب مجال نداد و چندی بعد در جُندی شاپور درگذشت. گور او را نزدیک مقبره دانیال در شوش نوشتهاند. برخی نیز مقبره دانیال را گور یعقوب لیث میدانند. | ||
یعقوب لیث امیری جدّی، نیرومند و شجاع بود. از مردم داری، پاکی و دادگستری او داستانها گفتهاند. وی بسیار ساده میزیست و از تجمّل و | یعقوب لیث امیری جدّی، نیرومند و شجاع بود. از مردم داری، پاکی و دادگستری او داستانها گفتهاند. وی بسیار ساده میزیست و از تجمّل و هوسرانی بیزار بود. نوشتهاند که وی در جنگها بر پاره نمدی مینشست و بر سپری که درکنارش بود تکیه میداد و هنگام خواب سپر را زیر سر میگذاشت و همانجا میخفت. صفات جوانمردی و پاکنظری و بلندطبعی عیّاران، در رفتار یعقوب لیث به طور کامل مصداق داشت. وی را نخستین مروّج زبان فارسی دانستهاند. او به شاعرانی که پس از فتح هَرات بهزبان تازی او را ستودند گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». | ||
اهمیّت شخصیّت و پیروزیهای یعقوب لیث هنگامی بهتر آشکار میشود که روزگار وی را بشناسیم. وی از سیستان بود، سرزمینی که زادگاه پهلوانیها و داستانهای حماسیاست. نوشتهاند وقتی که سیستانیان از اعراب شکست یافتند و برای مذاکره نزد سردار عرب رفتند او را مردی دراز بالا و مهیب با دندانهای درشت و لبهای کلفت یافتند که بر روی کشتگان ایرانی جامه افکنده و برآن جلوس نموده بود. پیشوای سیستانیان که چنین دید گفت: «میگویند اهریمن به روز فرادید (رستاخیز) نیاید. اینک اهرمن فرادید آمد.» پس گفت: «ما براین صدر نیاییم که نه پاکیزه صدری است.» پس در جای | اهمیّت شخصیّت و پیروزیهای یعقوب لیث هنگامی بهتر آشکار میشود که روزگار وی را بشناسیم. وی از سیستان بود، سرزمینی که زادگاه پهلوانیها و داستانهای حماسیاست. نوشتهاند وقتی که سیستانیان از اعراب شکست یافتند و برای مذاکره نزد سردار عرب رفتند او را مردی دراز بالا و مهیب با دندانهای درشت و لبهای کلفت یافتند که بر روی کشتگان ایرانی جامه افکنده و برآن جلوس نموده بود. پیشوای سیستانیان که چنین دید گفت: «میگویند اهریمن به روز فرادید (رستاخیز) نیاید. اینک اهرمن فرادید آمد.» پس گفت: «ما براین صدر نیاییم که نه پاکیزه صدری است.» پس در جای دیگر فرش گستردند و به مذاکره نشستند. | ||
همزمان با ظهور یعقوب، خلافت بغداد دوران انحطاط و آشفتگی را میگذراند. نفوذ امیران ترک و | همزمان با ظهور یعقوب، خلافت بغداد دوران انحطاط و آشفتگی را میگذراند. نفوذ امیران ترک و خشکمغزی و کوتهاندیشی خلفای عبّاسی زندگی را بر مردم، به خصوص اقوام غیرعرب و غیرمسلمان بسیار سخت میکرد. مردم نیز اعتراض خود را به شکلهای گوناگون آشکار مینمودند. خَوارِج در جنگ و گریز با دست نشاندگان خلیفه در گوشه و کنار سرزمین سیستان موجب آزار مردم بودند. قیام زنگیان در عراق و خوزستان به اوج رسیده بود. درچنین روزگاری، عیّاران فرصت یافتند که با تشکیلات منظّم خود و به یاری مردم به مخالفت با خلافت بغداد قیام کنند. | ||
رفتار انسانی و بیتکلّف عیّاران و تلاش آنان در راه ایجاد امنیت و آرامش برای روستاییان و مردم خردهپا و عشقی که به آب و خاک و سنّتهای اصیل ایرانی داشتند، شوق وطندوستی را در مردم برمیانگیخت. یعقوب لیث اگرچه در دوران حکومت خود، پس از فتح شیراز و ویران کردن بُتخانه بوداییان درکابل، هدایا و غنایم قابل توجّهی برای خلیفه به بغداد فرستاد، امّا به تدریج که دامنه قدرتش وسعت مییافت در فکر آن بود که خلافت را از میان بردارد. صاحبُ الزَنج که مردی ایرانی بود و رهبری بردگان سیاه را در قیام برضد خلافت بغداد به عهده داشت به یعقوب لیث در این راه پیشنهاد همکاری داد. امّا یعقوب نپذیرفت زیرا درباره آنان بدگمان بود. خلیفه حیلهگر سرانجام توانست هر دو دشمن زورمند خود را جداجدا از میان بردارد. جانشینان یعقوب تا سال ۳۹۲ هجری حاکم سیستان بودند. آخرین ایشان امیر خلف بن احمد، معروف به امیر خلف بانو یا بانویه، مردی سختگیر امّا ادبپرور و دانشمند بود که به دست سلطان محمود غزنوی برافتاد و در زندان درگذشت.»<ref name=":2" /> | |||
== حکومت صفاریان == | == حکومت صفاریان == | ||
صَفّاریان از دودمانهای ایرانی فرمانروای بخشهایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ | صَفّاریان از دودمانهای ایرانی فرمانروای بخشهایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود یعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دورهٔ حکومتشان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری میکرد و هرآنچه بدست میآورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت میکرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت میکرد مردی به نام صالح بن نصر کنانیبر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی درآمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید یعقوب را به سرداری سپاه خویش برگزید. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند. پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد. او مدتی در بغداد زندانی بود و پس از آزاد شدن به خدمت خلیفه درآمد. در این زمان بود که کار یعقوب نیز بالا گرفت و او به دفع خوارج رفت. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری میکردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکشهای گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو ندادهایم که تو به آنجا لشکر کشی میکنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحباختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمعآوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساختهاست٫ به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.<ref name=":1">ققنوس - [http://ghoghnoos87x1.mihanblog.com/extrapage/6 گستره فرمانروایی صفاریان]</ref> | ||
== فرمانروایان صفاری عبارت اند از == | == فرمانروایان صفاری عبارت اند از == |
ویرایش