غزاله علیزاده

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۲۵ توسط Sasan (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح ارقام)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزاله علیزاده
غزاله علیزاده.jpg
زادهبهمن ۱۳۲۷
مشهد-ایران
درگذشته۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵
روستای جواهرده رامسر
محل دفنامامزاده طاهر کرج
شغلنویسنده
زبانفارسی
ملیتایرانی
آموزشلیسانس حقوق سیاسی-رشته فلسفه شرق
جوایز برجستهجایزهٔ قلم طلاییِ مجلهٔ ادبی گردون برای داستان کوتاه «جزیره»، ۱۹۹۹ میلادی-جایزهٔ بیست سال داستان‌نویسیِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای رمان خانه ادریسی‌ها، ۱۹۹۹ میلادی(سه سال پس از مرگ )
فرزندانسلمی-دو فرزندخوانده از زلزله زدگان بویین زهرا
خویشاوند(ان)بیژن الهی(همسر اول)-محمدرضا نظام شهیدی

تولد و تحصیلات

فاطمه (غزاله) علیزاده در بهمن ماه ۱۳۲۵در مشهد متولد و دامان مادری شاعر و نویسنده ( منیرالسادات سیدی ) پرورش یافت. تحصیلات متوسطه را در مشهد به پایان رساند و با قبول­شدن در کنکور رشته ادبیات در مشهد و رشته حقوق و فلسفه در تهران، به خواست مادر رشته حقوق را در دانشگاه تهران برگزید. پس از اخذ لیسانس به فرانسه رفت تا در زمینه حقوق سیاسی تحصیلات خود را در دکترای همین رشته ادامه دهد اما مدتی بعد با تغییر رشته تحصیلی به فلسفه و سینما، در دانشگاه سوربن پاریس به تحصیل پرداخته و فلسفه اشراق را با هدف نگارش پایان نامه‌­ای درباره مولانا برگزید که این رشته را نیز به علت فوت پدر نیمه کاره رها نموده به تهران بازگشت.

اولین فعالیتهای ادبی غزاله علیزاده به دهه چهل و فعالیت جدی او در همین زمینه به سال ۱۳۵۶ با چاپ نخستین مجموعه داستانی­‌اش به نام ( سفر ناگذشتنی ) در مشهد بر­میگردد. شهرت غزاله علیزاده را اما باید مدیون رمان دوجلدی ( خانه ادریسیها ) دانست که سال ۱۳۷۰ چاپ و منتشر گردید.

روز جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۵ ساکنین محلی جواهرده، روستایی در جنگلهای رامسر، جسدی را یافتند با لباسی ـ مانند همیشه ـ سیاه، کاملاً آراسته، با قوطی خالی قرصی در جیب و طنابی بر گردن، آویزان بر درختی میان دو صخره کوتاه. پیکر سیاه­پوش آویخته بر درخت غزاله علیزاده بود، خالق خانه اردیسیها. دو روز پیش از مشهد عازم تهران شده و روستای  جواهرده را برای مرگ خود برگزیده بود بی مقصردانستن کسی در این اقدام.

” خسته­‌ام. برای همین می­روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید را در قفل در بچرخانم و قدم بگذارم به خانه ­ای تاریک. من غلام خانه­‌های روشنم..... جدایی پیش از آن که مسجل شود روی می­دهد. احساس غربت در هر شرایطی تسکین ناپذیر بود چه در سرزمین خودم چه در آن سوی مرزها. “

غزاله علیزاده پیش از اقدام به خودکشی، طی یادداشتی رسیدگی به نوشته‌­های ناتمام خود را به گلشیری و براهنی واگذاشته است: ” آقای دکتر براهنی، آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشته­‌های ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار می­کنم. ساعت یک و نیم است. خسته‌­ام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپ­شان کنید. نمی­گویم بسوزانید. از هیچ کس متنفر نیستم. برای دوست­ داشتن نوشته­‌ام، نمی­خواهم، تنها و خسته­‌ام برای همین می­روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید را در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه­‌ای تاریک. من غلام خانه‌­های روشنم..... خداحافظ دوستان عزیزم “

هوشنگ گلشیری طی مصاحبه­‌ای درباره غزاله علیزاده گفته است: ” صاحب و سازنده همین خانه ادریسیها، دور از همه هیاهوها، کاتب کلماتی بود که چشم بسته به منشی­اش املا می­کرد و او می­نوشت. در فیلمی که از زندگی او ساخته شده این مراسم شخصی را می­بینیم که علیزاده اصولاً اهل نوشتن نبود. چشم­بندی می­گذاشت روی چشم و در لایه­‌های ذهنش فرو­می­رفت و آنچه را می­دید برای کسی می­گفت و او انشا می­کرد. انگار که در تاریک‌خانه‌­ای بنویسد و نور بتاباند روی شخصیتها و داستانها. “

غزاله علیزاده چندین ماه قبل از مرگ در مصاحبه‌­ای با مجله گردون درباره خود می­گوید: ” دوازده سیزده ساله بودم دنیا را نمی­شناختم، کی دنیا را می­شناسد؟ این توده بی شکل مدام در حال تغییر را که دور خودش می­پیچد و از یک تاریکی می­رود به طرف تاریکی دیگر. در این فاصله ما بیش و کم رؤیا می­بافیم، فکر می­کنیم می­شود سرنوشت انسان را عوض کرد، آن مایه حیرت­‌انگیز از حیوانیت در خود و دیگران را. ما نسلی بودیم آرمان­خواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا حیرت می­کنم، تا این درجه وابستگی به مادیت اگر هم نشانه عقل معیشت باشد باز حاکی از زوال است. ما واژه‌­های مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه معنایی نهفته داشت... اغلب دراز می­کشیدم روی چمن مرطوب و خیره می­شدم به آسمان. پاره­‌های ابر گذر می­کردند، اشتیاق و حیرت نوجوانی بی قرار. می­‌دمیدم به آسمان. در گلخانه می­‌نشستم، بی وقفه کتاب می­خواندم، نویسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقدیس می­ستودم. از جهان روزمرگی، تقدیس گریخته است و این بحران جنبه بومی ندارد. پشت مرزها هم تقدیس و آرمان­گرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسیت و پول گریزنده، اقیانوسهای عظیم را در حد حوضچه­‌های تنگ فروکاسته است.“ مطلب زیرین نیز آخرین نوشته چاپ شده غزاله علیزاده پیش از مرگ نابهنگام اوست که در ماهنامه آدینه ویژه نوروز ۱۳۷۵ در پاسخ به سؤالی درباره ( سالی که گذشت را چگونه ارزیابی می­کنید؟ ) منتشر شده است: 

رؤیای خانه و کابوس زوال: ” زوال که آغاز می­شود، رؤیاها راه به کابوس می­برند. پای اعتماد بر گرده اطمینان فرومی‌­آید و درها نه بر پاشنه خویش که بر گرد خود می­چرخند و راهها به سامانی­ که باید نمی­رسند و حق، اگر هست همین حیات آخرالزمانی ا­ست که نیست، برای آنان که هنوز بارهای مسموم مصرف و تخریب را می­گذرانند. قرنی که پیش روست سالهاست که آغاز شده است، مثل جدایی که بسیار پیش  از آن که مسجل شود روی می­دهد اما در زمانی صورت تثبیت می­پذیرد که دیگر نیرویی برای وصل اصل نمانده است. گاهی از بسیاری تازگی و شگفتی‌ا­ست که نامی برای نامیدن نیست، گاهی از شدت زوال و تباهی. در بی اعتباری دورانهای نامگذار است که همه چیز را می­بایستی از نو تعریف کرد و در این دوران بی اعتبار  گذرا از هزاره‌­ای به هزاره دیگر، میراث سنگین اطلاعات بیشمار، غلتیده در مسیر درآمیختن با اشکال منفی ا­ست. همان داستان همیشگی کژی و راستی، سختی و آسانی. کژی هر سال که می­گذرد، مرزهای گل و ریحان ، دوزخ و خارستان بهشت درهم­‌تر می­روند، اشتباه گرفته می­شوند. سال به سال دریغ از پارسال. تنها کلمه تکرارشونده در صفهای خواربار و اتوبوسهای دودزاست که قرار است پس  از ابتلای مردم به بیماریهای ناشناخته طاق و جفت، فکری به حال سموم فراوان­شان بکنند. نوشدارو بعد از مرگ سهراب.“

محمد مختاری، نویسنده، که وی نیز در آذرماه ۱۳۷۷ در جریان قتلهای زنجیره توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید، بعد از مرگ غزاله علیزاده نوشت: ” همیشه می­گفتند تاوان عمر دراز این است که آدم به سوگ عزیزانش می­نشیند اما اکنون انگار این قرار هم برهم­خورده است. پس بی آنکه عمر به درازا بکشد باید شاهد ضایعات فرهنگی این پیکر فرهنگی بود که می­خواهد با اندامهایی بی قرار و پراکنده باقی بماند“

آثار

آثار غزاله علیزاده به ترتیب انتشار:

بعد از تابستان، سال ۱۳۵۵، 

سفر ناگذشتنی شامل سه قصه، ۱۳۵۸،

  داستان بلند دو منظره، ۱۳۶۳، 

خانه ادریسیها ( رمان ) ۱۳۷۰،

چهارراه، ۱۳۷۲، 

رؤیای خانه و کابوس زوال. تعدادی از داستانهای علیزاده در در سال ۱۳۷۸تحت نام” غزاله تا کجا “ توسط نشر توس و

سال ۱۳۸۲چهار داستان او به نام تالارها نیز به چاپ رسیده است.

نواری صوتی بر اساس شعر نیما ” تو را من چشم در راهم شباهنگام...“  نیز با دکلمه نویسنده موجود است.

جوایز

قلم طلایی مجله گردون برای داستان کوتاه جزیره، سال ۱۹۹۹،

  جایزه بیست سال داستان نویسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای خانه ادریسیها ۱۹۹۹.