۵٬۷۷۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
== زندگی محمدحسن ترکمان == | == زندگی محمدحسن ترکمان == | ||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان7.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|240x240پیکسل|محمدحسن ترکمان]] | |||
محمدحسن ترکمان اهل اصفهان متولد ۱۲ آذرماه ۱۳۷۴، و دانشجوی رشتهی مدیریت بازرگانی در دانشگاه آزاد بابل بود که دانشگاه را نیمهکاره رها کرد؛ و در همان شهر بابل مشغول کار شد. محمدحسن ترکمان پس از ترک دانشگاه، وارد بازار بورس شد. او بهخاطر مشکلاتی که برای بورس ایران ایجاد شده بود، ورشکست شده و بدهی زیادی داشت، اما در بابل ماند و در این شهر با باز کردن یک مغازه موبایلفروشی به کار ادامه داد. محمدحسن ترکمان دارای ۲ برادر و ۲ خواهر بود. او علاقمند و عاشق حیوانات، طبیعت و اردو و چادر زدن بود؛ و جدیداً شروع به ساخت یک پادکست کرده بود و برای آن اشتیاق فروانی داشت.<ref name=":0">[https://www.radiozamaneh.com/734262/ محمدحسن ترکمان، فرزند اسیر جنگ ایران و عراق - سایت رادیو زمانه]</ref> | محمدحسن ترکمان اهل اصفهان متولد ۱۲ آذرماه ۱۳۷۴، و دانشجوی رشتهی مدیریت بازرگانی در دانشگاه آزاد بابل بود که دانشگاه را نیمهکاره رها کرد؛ و در همان شهر بابل مشغول کار شد. محمدحسن ترکمان پس از ترک دانشگاه، وارد بازار بورس شد. او بهخاطر مشکلاتی که برای بورس ایران ایجاد شده بود، ورشکست شده و بدهی زیادی داشت، اما در بابل ماند و در این شهر با باز کردن یک مغازه موبایلفروشی به کار ادامه داد. محمدحسن ترکمان دارای ۲ برادر و ۲ خواهر بود. او علاقمند و عاشق حیوانات، طبیعت و اردو و چادر زدن بود؛ و جدیداً شروع به ساخت یک پادکست کرده بود و برای آن اشتیاق فروانی داشت.<ref name=":0">[https://www.radiozamaneh.com/734262/ محمدحسن ترکمان، فرزند اسیر جنگ ایران و عراق - سایت رادیو زمانه]</ref> | ||
== کشتهشدن با سه گلوله == | == کشتهشدن با سه گلوله == | ||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان5.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|220x220پیکسل|محمدحسن ترکمان]] | |||
محمدحسن ترکمان جوان ۲۷ ساله، در روز ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات سراسری در شهر بابل مورد شلیک مستقیم مأموران سرکوبگر جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ و پس از انتقال به بیمارستان بهشتی این شهر جان خود را از دست داد. به نقل از دوستان محمدحسن ترکمان، در آخرین تماس تلفنی که با او داشتند، صدای شلوغی به گوش میرسید؛ و پس از آن دیگر جواب تلفن را نداده و ارتباطشان قطع میشود، اما حدود یک ساعت بعد مردی تلفن محمدحسن ترکمان را جواب داده و به دوست محمدحسن میگوید که دوستت را با گلوله زدهاند در حد مرگ و الان هم در بیمارستان بهشتی است.<ref>[https://iranwire.com/fa/news-1/108092-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%87-%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ محمدحسن ترکمان به سه گلوله کشته شد - سایت ایران وایر]</ref> | محمدحسن ترکمان جوان ۲۷ ساله، در روز ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات سراسری در شهر بابل مورد شلیک مستقیم مأموران سرکوبگر جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ و پس از انتقال به بیمارستان بهشتی این شهر جان خود را از دست داد. به نقل از دوستان محمدحسن ترکمان، در آخرین تماس تلفنی که با او داشتند، صدای شلوغی به گوش میرسید؛ و پس از آن دیگر جواب تلفن را نداده و ارتباطشان قطع میشود، اما حدود یک ساعت بعد مردی تلفن محمدحسن ترکمان را جواب داده و به دوست محمدحسن میگوید که دوستت را با گلوله زدهاند در حد مرگ و الان هم در بیمارستان بهشتی است.<ref>[https://iranwire.com/fa/news-1/108092-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%87-%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF/ محمدحسن ترکمان به سه گلوله کشته شد - سایت ایران وایر]</ref> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۹: | ||
=== رابطهی مادر فرزندی و شب واقعه === | === رابطهی مادر فرزندی و شب واقعه === | ||
مادر محمدحسن ترکمان دربارهی رابطه صمیمی او با پسرش میگوید: | مادر محمدحسن ترکمان دربارهی رابطه صمیمی او با پسرش میگوید: | ||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان و مادرش.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان و مادرش|بندانگشتی|212x212پیکسل|محمدحسن ترکمان و مادرش]] | |||
ارتباط من و محمدحسن فراتر از رابطهی مادر و فرزندی بود. برای همین همیشه من را خپل صدا میکرد. حتی وقتی پیام میداد، مینوشت خپل خوبی؟ خلاصه که همان شب ساعت ۱۱ به من زنگ زد. محمدحسن خیلی کم حرف بود. باید به زور به حرف میآوردیش. آن شب محمدحسن به من زنگ زد؛ و گفت اگر کاری نداری میخواهم با تو حرف بزنم. به او گفتم دورت بگردم عزیزم، نه کاری ندارم؛ و محمدحسن با آن کم حرفی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: دیروز دم مغازهام بودم، نزدیک ظهر یک آقای مسنی نیم ساعت ایستاد دم در مغازه و فقط به من نگاه می کرد. فکر کردم چیزی لازم دارد و ازش پرسیدم چیزی لازم دارید؟ آب یا چیزی میخوایید؟ آن آقا گفت نه عزیزم فقط ایستادم اینجا تو را نگاه کنم. آن آقا به محمدحسن میگوید که قیافهی تو برایم آشناست و تو انرژی بالایی داری. بعد محمدحسن آن آقا را به داخل مغازه دعوت میکند؛ و او به محمدحسن میگوید که پسرم یک چیزی به تو میگویم، به مادرت فقط بگو این یک راز است… من بیماری لاعلاجی دارم الان چندساله و چند ماه پیش اوضاع سلامتیم وخیم شد؛ و بیمارستان بستری شدم خلاصه طی درمان به کما رفتم، حدوداً ۲ ماه در کما بودم… وقتی از دم این مغازه رد شدم انرژی تو من را گرفت و شک نداشتم من تو را جایی دیدم… من در آن زمانی که توی کما بودم تو را آنجا دیدم… تو یه فرشتهی خاصی بودی شک ندارم خودت بودی… تو مرد بزرگی میشوی آنقدر قدرت میگیری که تمام دنیا تو رو میشناسند… تو بینیازمیشوی ازهمه چی… تو زمینی نیستی خیلی مراقب خودت باش و به مادرت بگو مرد بزرگی رو پرورش دادی. من فکر نمیکنم دیگه تو رو ببینم. سپس آن آقا پیشانی محمدحسن را بوسیده، و بغلش میکند؛ و بعدش هم خداحافظی کرده و رفته بود… | |||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان11.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|220x220پیکسل|محمدحسن ترکمان]] | |||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان12.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|220x220پیکسل|محمدحسن ترکمان]] | |||
مادر محمدحسن پس از این گفتوگو با پسرش میگوید:<blockquote>«وقتی محمد حسن اینو برام تعریف کرد بند دلم پاره شد. یهو قلبم ریخت و دلم لرزید، بهش گفتم تورو خدا مراقب خودت باش عزیزم، از خیابون رد میشی خیلی مراقب خودت باش، گفتم بابل خیلی بد رانندگی می کنن مراقب باش و او پشت تلفن میخندید و با همان لحن آروم ومهربونش گفت چرا اینقدر نگرانی من که بچه نیستم حواسم هست، خپلم این قدر نگران نباش من مرد شدم. بهش گفتم میدونم دورت بگردم ولی نگرانم، و در جوابم گفت نگران نباش چشم، او گفت نگران نباش ولی من دیگه بیقرار شده بودم، دلم گواه بدی می داد، می دونستم بیخودی نگران نیستم. اون شب من و محمدحسن دقیقاً یک ساعت و نیم با هم حرف زدیم. از محمدحسن خیلی بعید بود این همه حرف بزنه، اون شب محمدحسن از آرزوها و کارهاش گفت. ما بین آرزوهاش اینهم گفت میخوام پولم رو جمع کنم برات یه گل فروشی بزنم، بعدهم کلی باهام شوخی کرد. بهم گفت خپل میدونی چهقدردوست دارم و من گفتم میدونم، باخندهای گفت نه نمیدونی، محمدحسن معمولاً برون گرا بود ولی اون شب بهم گفت همهی منی، و من بیشتر از قبل قلبم ریخت. بهش گفتم فدای همه وجودت، بازهم آروم و متین گفت خدا نکنه. بعد هم گفت این موضوع رو تا زندهام به کسی نگو این یک رازه که فقط اجازه داشتم به تو بگم. امروز محمدحسن خودش بهم اجازه داد تا من این رو برای همهی مردم کشورم بگم که محمدحسن اصلاً زمینی نبود، اوهمان فرشتهای بود که اون آقا گفته بود، محمدحسن برگزیدهی خدا شد، محمدحسن باید این مسیر رو میرفت که از پیش تعیین شده بود؛ و رفت اما رفتنش باعث افتخار وغرور من و خانواده و کل ایران و دنیا شد. امروزمیبالم به داشتنش. با افتخار و غرور مادر محمدحسن ترکمانم. خوشحالم محمدحسن درون من وجود پیدا کرد، خوشحالم درون من قلبش به تپش افتاد و مغرورم به بودنم که این افتخار نصیب هر کسی نمیشود. مادری من با محمدحسن تکمیل شد، درخشان شد. با نام محمدحسن که امروز هم همچنان محمدحسن رو دارم بهتر و بیشتر از قبل محمدحسن ترکمان»<ref name=":2">[https://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1048&Id=619 دلنوشتههای یک مادر - سایت راه کارگر]</ref> </blockquote> | مادر محمدحسن پس از این گفتوگو با پسرش میگوید:<blockquote>«وقتی محمد حسن اینو برام تعریف کرد بند دلم پاره شد. یهو قلبم ریخت و دلم لرزید، بهش گفتم تورو خدا مراقب خودت باش عزیزم، از خیابون رد میشی خیلی مراقب خودت باش، گفتم بابل خیلی بد رانندگی می کنن مراقب باش و او پشت تلفن میخندید و با همان لحن آروم ومهربونش گفت چرا اینقدر نگرانی من که بچه نیستم حواسم هست، خپلم این قدر نگران نباش من مرد شدم. بهش گفتم میدونم دورت بگردم ولی نگرانم، و در جوابم گفت نگران نباش چشم، او گفت نگران نباش ولی من دیگه بیقرار شده بودم، دلم گواه بدی می داد، می دونستم بیخودی نگران نیستم. اون شب من و محمدحسن دقیقاً یک ساعت و نیم با هم حرف زدیم. از محمدحسن خیلی بعید بود این همه حرف بزنه، اون شب محمدحسن از آرزوها و کارهاش گفت. ما بین آرزوهاش اینهم گفت میخوام پولم رو جمع کنم برات یه گل فروشی بزنم، بعدهم کلی باهام شوخی کرد. بهم گفت خپل میدونی چهقدردوست دارم و من گفتم میدونم، باخندهای گفت نه نمیدونی، محمدحسن معمولاً برون گرا بود ولی اون شب بهم گفت همهی منی، و من بیشتر از قبل قلبم ریخت. بهش گفتم فدای همه وجودت، بازهم آروم و متین گفت خدا نکنه. بعد هم گفت این موضوع رو تا زندهام به کسی نگو این یک رازه که فقط اجازه داشتم به تو بگم. امروز محمدحسن خودش بهم اجازه داد تا من این رو برای همهی مردم کشورم بگم که محمدحسن اصلاً زمینی نبود، اوهمان فرشتهای بود که اون آقا گفته بود، محمدحسن برگزیدهی خدا شد، محمدحسن باید این مسیر رو میرفت که از پیش تعیین شده بود؛ و رفت اما رفتنش باعث افتخار وغرور من و خانواده و کل ایران و دنیا شد. امروزمیبالم به داشتنش. با افتخار و غرور مادر محمدحسن ترکمانم. خوشحالم محمدحسن درون من وجود پیدا کرد، خوشحالم درون من قلبش به تپش افتاد و مغرورم به بودنم که این افتخار نصیب هر کسی نمیشود. مادری من با محمدحسن تکمیل شد، درخشان شد. با نام محمدحسن که امروز هم همچنان محمدحسن رو دارم بهتر و بیشتر از قبل محمدحسن ترکمان»<ref name=":2">[https://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1048&Id=619 دلنوشتههای یک مادر - سایت راه کارگر]</ref> </blockquote> | ||
== تهدید کردن خانواده ترکمان == | == تهدید کردن خانواده ترکمان == | ||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان6.JPG|جایگزین=محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|260x260پیکسل|محمدحسن ترکمان]] | |||
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی خانوادهی محمدحسن ترکمان را زیر فشار گذاشتهبودند تا بگویند که فرزندشان بر اثر تصادف کشته شده است؛ و در غیر این صورت جنازهی او را تحویل نخواهند داد. خانوادهی ترکمان هم بهخاطر تحویل گرفتن پیکر محمدحسن مجبور به سکوت شدند. | نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی خانوادهی محمدحسن ترکمان را زیر فشار گذاشتهبودند تا بگویند که فرزندشان بر اثر تصادف کشته شده است؛ و در غیر این صورت جنازهی او را تحویل نخواهند داد. خانوادهی ترکمان هم بهخاطر تحویل گرفتن پیکر محمدحسن مجبور به سکوت شدند. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۸: | ||
یکی از نزدیکان که در جریان ماجرای کشته شدن محمدحسن ترکمان بوده است، میگوید: نیروهای امنیتی و '''[[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]]''' مدعی شده بودند که محمدحسن ترکمان توسط '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' کشته شده است؛ و از آنها فیلم داریم و میدانیم کار کیست و در حال بررسی هستیم. اما بعدها هم هیچ خبری نشد. موقع خاکسپاری فضا خیلی امنیتی و جلوی در خانه خانواده ترکمان هم پر از مأموران امنیتی بود؛ و نهتنها نمیگذاشتند جنازه را باز کنند و صورت محمدحسن را ببینند، بلکه تذکر میدادند که زودتر مراسم را تمام کنید. | یکی از نزدیکان که در جریان ماجرای کشته شدن محمدحسن ترکمان بوده است، میگوید: نیروهای امنیتی و '''[[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]]''' مدعی شده بودند که محمدحسن ترکمان توسط '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' کشته شده است؛ و از آنها فیلم داریم و میدانیم کار کیست و در حال بررسی هستیم. اما بعدها هم هیچ خبری نشد. موقع خاکسپاری فضا خیلی امنیتی و جلوی در خانه خانواده ترکمان هم پر از مأموران امنیتی بود؛ و نهتنها نمیگذاشتند جنازه را باز کنند و صورت محمدحسن را ببینند، بلکه تذکر میدادند که زودتر مراسم را تمام کنید. | ||
همین فرد شاهد میگوید: اگر جمهوری اسلامی میگوید مجاهدین محمدحسن ترکمان را کشتهاند، دیگر چرا از اطلاعرسانی میترسند؟ اصلاً مجاهدین که دشمن این رژیم هستند، چرا باید کسی را که مخالف این حکومت است بکشند؟<ref name=":0" /> | همین فرد شاهد میگوید: اگر جمهوری اسلامی میگوید مجاهدین محمدحسن ترکمان را کشتهاند، دیگر چرا از اطلاعرسانی میترسند؟ اصلاً مجاهدین که دشمن این رژیم هستند، چرا باید کسی را که مخالف این حکومت است بکشند؟<ref name=":0" /> | ||
[[پرونده:محمدحسن ترکمان و برادرش.jpg|جایگزین=محمدحسن ترکمان و برادرش|بندانگشتی|230x230پیکسل|محمدحسن ترکمان و برادرش]] | |||
== خاکسپاری == | == خاکسپاری == | ||
خط ۴۸: | خط ۵۵: | ||
=== واکنش به قتل مهسا امینی === | === واکنش به قتل مهسا امینی === | ||
[[پرونده:مزار محمدحسن ترکمان.JPG|جایگزین=مزار محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|420x420پیکسل|مزار محمدحسن ترکمان]] | |||
محمدحسن ترکمان در حساب توئیتر خود در آخرین توئیت خود در واکنش به قتل [[مهسا امینی]] در روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، نوشته بود:<blockquote>«بشخصه یه اعتراض نمادین من توی این بابل ببینم حمایت میکنم. لعنتیا یکم فقط»</blockquote>او در توئیت دیگری نوشته بود:<blockquote>«دفعه دیگه گشت ارشادی دیدی که دارن به دختری بیاحترامی میکنن و سریع دوربینتو روشن کردی، بدون که خودتم توی کشته شدن مهسا امینی شریک هستی. نظاره گر نباشیم.»<ref name=":0" /> </blockquote> | محمدحسن ترکمان در حساب توئیتر خود در آخرین توئیت خود در واکنش به قتل [[مهسا امینی]] در روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، نوشته بود:<blockquote>«بشخصه یه اعتراض نمادین من توی این بابل ببینم حمایت میکنم. لعنتیا یکم فقط»</blockquote>او در توئیت دیگری نوشته بود:<blockquote>«دفعه دیگه گشت ارشادی دیدی که دارن به دختری بیاحترامی میکنن و سریع دوربینتو روشن کردی، بدون که خودتم توی کشته شدن مهسا امینی شریک هستی. نظاره گر نباشیم.»<ref name=":0" /> </blockquote> | ||
خط ۵۴: | خط ۶۳: | ||
== دلنوشتههای کاملیا سجادیان == | == دلنوشتههای کاملیا سجادیان == | ||
[[پرونده:کاملیا سجادیان.JPG|جایگزین=کاملیا سجادیان، مادر محمدحسن ترکمان|بندانگشتی|220x220پیکسل|کاملیا سجادیان، مادر محمدحسن ترکمان]] | |||
کاملیا سجادیان، مادر محمدحسن ترکمان در حساب اینستاگرام خود دلنوشتهای گذاشته که در بخشی از نوشته است:<blockquote>«هر روز محکمتر، استوارتر، با ایمانتر، خروشانتر، خشمگینتر و راسختر میشوم. به دنیا بگویید مادر محمدحسن زنده میماند تا تقاص خون پسرش را بگیرد. به دنیا بگویید مادرمحمدحسن برای ایران مادری میکند. به دنیا بگویید مادر محمدحسن تیر خلاصشان می شود… به دنیا بگویید مادر محمدحسن خاک و خانهی ظلم را یکتنه به توبره میکشد. به دنیا بگویید مادر محمدحسن خاری میشود در دل دژخیمان و ظالمان. به دنیا بگویید مادر محمدحسن حریف میطلبد… به دنیا بگویید مادر محمدحسن سینهاش را سپر بلای کشور و مردمش میکند… به دنیا بگویید مادر محمدحسن تنها از خدا میترسد که غیرخدا برایش پشیزی نمیارزد. به دنیا بگویید این اسم را به خاطر بسپارد. به دنیا بگویید مادر محمدحسن خواب را از چشم بوزینهها میگیرد. به دنیا بگویید کاملیا سجادیان مادر محمدحسن است…»<ref>[https://iroon.com/irtn/photo/13720/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%E2%80%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D9%85/ مادر محمدحسن ترکمان: تیر خلاصشان میشوم - سایت آیرون]</ref> </blockquote>مادر محمدحسن ترکمان در یادداشت دیگری نوشته است:<blockquote>«امروز زمان دادخواهی و فریاد است. زمان فغان و اشک وعزاداری نیست. امروزمن برایتان مادری میکنم. دردتان را به جانم میخرم فدای آن قلبهای مهربان و داغدارتان، فدای آن دستهای مهربانی که دیگر فرزندش را نوازش نمیکند، فدای مظلومیت و عشق مادریتان، همه را من به جان ودل میخرم که خود غمها واشکهایم را درونم نهفتم، اکنون صدای محمدحسن و محمدحسنها باشیم، میدانید که دعا و نفرین مادر، عرش خدا را به لرزه میاندازد، پس عرش خدا را به لرزه آورید. من و شما باید قلب دنیا رو بلرزانیم. باید قلب تپندهی محمدحسنها باشیم. باید دستهای فرزندانمان باشیم. باید چشمهای قشنگشان باشیم. پس زنان و مادران سرزمینم، محکم واستواربمانید، شما قلب ایرانید، پس باز هم عاشقتر و محکمتر از قبل بتپید. فریاد بزنید همصدا با قدرت با تمام توان، سرتان را بالا بگیرید با غرور و افتخار و محکمتر قدم بردارید. بدانید راه بهشت برای من و شما باز است ما مسیرسختی را گذراندیم و باید مثل گذشته مادری کنیم، مادری ما تمامی ندارد. برای تمام پسران ودختران سرزمینمان، باید مادری کردن را باز هم با عشق به سرانجام رساند؛ و این میّسر نیست مگر با صبر، صبوری و ایمان به خدا، همان خدایی که قلب من و شما را جایگاه عشاق کرد. همان خدایی که لذت مادری را به ما بخشید. پس دست در دست هم با توکل و ایمان به خدا و به پشتوانهی عشق به معبود پیش میرویم. کنارهم غم ودلتنگیهایمان را تقسیم میکنیم و برای تقاص خون پاک محمدحسنها فریاد میزنیم. امروز مادری کردن برایمان سختراست، چون جای فرزندانمان درآغوشمان خالیست، اما هزاران هزار دختر و پسر در آغوشمان قرارگرفتهاند که چشم امیدشان به مادران داغدار است. پس برای آنها برای مردم کشورم مادری کنیم، دستتان را اول به خدا بعد هم به من دهید؛ و قدرت بگیرید. یاعلی بگویید وعشقی دوباره آغاز کنید. خروشان باشید. محکمتر، بردبارتر، شک نکنید فرزندانمان ازآسمان برایمان دعا میکنند. آنها درآغوش خدا و ستارگان بهشتند، ستارگانی که همگی درآسمان ایران میدرخشند. نگاه کنید، درخششان را می بینید؟ من میبینم. پس دستتان را به خدا بدهید، امروز زمانهی پیکار است، زمانهی دادخواهی و فریاد است. پس فریاد بزنید که سکوت شما خیانت است به خون پاک محمدحسنها، مظلوم نشوید، تا ظالم هرغلطی دلش میخواهد بکند. ریشهی ظلم را باید سوزاند که این ظلم ریشهای ندارد دیگر، پس با تمام قدرت فریاد بزنید؛ وشک نکنید خدا هم فریادتان را پاسخ میدهد.»<ref name=":2" /> </blockquote> | کاملیا سجادیان، مادر محمدحسن ترکمان در حساب اینستاگرام خود دلنوشتهای گذاشته که در بخشی از نوشته است:<blockquote>«هر روز محکمتر، استوارتر، با ایمانتر، خروشانتر، خشمگینتر و راسختر میشوم. به دنیا بگویید مادر محمدحسن زنده میماند تا تقاص خون پسرش را بگیرد. به دنیا بگویید مادرمحمدحسن برای ایران مادری میکند. به دنیا بگویید مادر محمدحسن تیر خلاصشان می شود… به دنیا بگویید مادر محمدحسن خاک و خانهی ظلم را یکتنه به توبره میکشد. به دنیا بگویید مادر محمدحسن خاری میشود در دل دژخیمان و ظالمان. به دنیا بگویید مادر محمدحسن حریف میطلبد… به دنیا بگویید مادر محمدحسن سینهاش را سپر بلای کشور و مردمش میکند… به دنیا بگویید مادر محمدحسن تنها از خدا میترسد که غیرخدا برایش پشیزی نمیارزد. به دنیا بگویید این اسم را به خاطر بسپارد. به دنیا بگویید مادر محمدحسن خواب را از چشم بوزینهها میگیرد. به دنیا بگویید کاملیا سجادیان مادر محمدحسن است…»<ref>[https://iroon.com/irtn/photo/13720/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AA%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%E2%80%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D9%85/ مادر محمدحسن ترکمان: تیر خلاصشان میشوم - سایت آیرون]</ref> </blockquote>مادر محمدحسن ترکمان در یادداشت دیگری نوشته است:<blockquote>«امروز زمان دادخواهی و فریاد است. زمان فغان و اشک وعزاداری نیست. امروزمن برایتان مادری میکنم. دردتان را به جانم میخرم فدای آن قلبهای مهربان و داغدارتان، فدای آن دستهای مهربانی که دیگر فرزندش را نوازش نمیکند، فدای مظلومیت و عشق مادریتان، همه را من به جان ودل میخرم که خود غمها واشکهایم را درونم نهفتم، اکنون صدای محمدحسن و محمدحسنها باشیم، میدانید که دعا و نفرین مادر، عرش خدا را به لرزه میاندازد، پس عرش خدا را به لرزه آورید. من و شما باید قلب دنیا رو بلرزانیم. باید قلب تپندهی محمدحسنها باشیم. باید دستهای فرزندانمان باشیم. باید چشمهای قشنگشان باشیم. پس زنان و مادران سرزمینم، محکم واستواربمانید، شما قلب ایرانید، پس باز هم عاشقتر و محکمتر از قبل بتپید. فریاد بزنید همصدا با قدرت با تمام توان، سرتان را بالا بگیرید با غرور و افتخار و محکمتر قدم بردارید. بدانید راه بهشت برای من و شما باز است ما مسیرسختی را گذراندیم و باید مثل گذشته مادری کنیم، مادری ما تمامی ندارد. برای تمام پسران ودختران سرزمینمان، باید مادری کردن را باز هم با عشق به سرانجام رساند؛ و این میّسر نیست مگر با صبر، صبوری و ایمان به خدا، همان خدایی که قلب من و شما را جایگاه عشاق کرد. همان خدایی که لذت مادری را به ما بخشید. پس دست در دست هم با توکل و ایمان به خدا و به پشتوانهی عشق به معبود پیش میرویم. کنارهم غم ودلتنگیهایمان را تقسیم میکنیم و برای تقاص خون پاک محمدحسنها فریاد میزنیم. امروز مادری کردن برایمان سختراست، چون جای فرزندانمان درآغوشمان خالیست، اما هزاران هزار دختر و پسر در آغوشمان قرارگرفتهاند که چشم امیدشان به مادران داغدار است. پس برای آنها برای مردم کشورم مادری کنیم، دستتان را اول به خدا بعد هم به من دهید؛ و قدرت بگیرید. یاعلی بگویید وعشقی دوباره آغاز کنید. خروشان باشید. محکمتر، بردبارتر، شک نکنید فرزندانمان ازآسمان برایمان دعا میکنند. آنها درآغوش خدا و ستارگان بهشتند، ستارگانی که همگی درآسمان ایران میدرخشند. نگاه کنید، درخششان را می بینید؟ من میبینم. پس دستتان را به خدا بدهید، امروز زمانهی پیکار است، زمانهی دادخواهی و فریاد است. پس فریاد بزنید که سکوت شما خیانت است به خون پاک محمدحسنها، مظلوم نشوید، تا ظالم هرغلطی دلش میخواهد بکند. ریشهی ظلم را باید سوزاند که این ظلم ریشهای ندارد دیگر، پس با تمام قدرت فریاد بزنید؛ وشک نکنید خدا هم فریادتان را پاسخ میدهد.»<ref name=":2" /> </blockquote> | ||
== بازداشت سنگتراش == | == بازداشت سنگتراش == | ||
کاملیا سجادیان مادر محمدحسن ترکمان از پیش گفته بود ساخت و نصب سنگ مزار سید محمد حسینی را که توسط جمهوری اسلامی اعدام شدهاست، پیگیری و بهعهده میگیرد. پدر و مادر سید محمد حسینی فوت کرده بودند؛ و کسی را نداشت. مادر محمدحسن ترکمان در روز ۲۹ دیماه ۱۴۰۱، اعلام کرد که نهادهای امنیتی سنگتراش و شاگردانش را به جرم اندازهگیری قبر دستگیر کردهاند. مادر محمدحسن ترکمان گفته است که تا این اندازه توحش را هیچجای دنیا ندیده بودم. جمهوری اسلامی خودش را قدرت منطقهای میداند، اما خاک و سنگ متوفی میترسد؛ و مثل سگ هار زنجیر پاره کرده است و به مردم ایران حمله میکند. من مادر محمدحسن ترکمان و سید محمد حسینی و همهی محمدها هستم. مادر مظلومیت مردم کشورم هستم؛ و تا پای جانم تا آخرین نفس ایسادهام.<ref>[https://melliun.org/iran/348614 قدرت منطقه از خاک متوفی میترسد! - سایت ملّیون ایران]</ref> | کاملیا سجادیان مادر محمدحسن ترکمان از پیش گفته بود ساخت و نصب سنگ مزار [[محمد حسینی|'''سید محمد حسینی''']] را که توسط جمهوری اسلامی اعدام شدهاست، پیگیری و بهعهده میگیرد. پدر و مادر سید محمد حسینی فوت کرده بودند؛ و کسی را نداشت. مادر محمدحسن ترکمان در روز ۲۹ دیماه ۱۴۰۱، اعلام کرد که نهادهای امنیتی سنگتراش و شاگردانش را به جرم اندازهگیری قبر دستگیر کردهاند. مادر محمدحسن ترکمان گفته است که تا این اندازه توحش را هیچجای دنیا ندیده بودم. جمهوری اسلامی خودش را قدرت منطقهای میداند، اما خاک و سنگ متوفی میترسد؛ و مثل سگ هار زنجیر پاره کرده است و به مردم ایران حمله میکند. من مادر محمدحسن ترکمان و سید محمد حسینی و همهی محمدها هستم. مادر مظلومیت مردم کشورم هستم؛ و تا پای جانم تا آخرین نفس ایسادهام.<ref>[https://melliun.org/iran/348614 قدرت منطقه از خاک متوفی میترسد! - سایت ملّیون ایران]</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
ویرایش