منوچهر هزارخانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «دكتر منوچهر هزارخاني منوچهر هزارخاني سال 1313 در محله قديمي سنگلج ـ تهران و در...» ایجاد کرد)
 
(اصلاح املا، اصلاح ارقام، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح نویسه‌های عربی)
خط ۱: خط ۱:
دكتر منوچهر هزارخاني
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = منوچهر هزارخانی
| تصویر                  = دکتر منوچهر هزارخانی.jpg
| نام اصلی              =منوچهر هزارخانی
| زمینه فعالیت          =پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه
| ملیت                  =ایرانی
| تاریخ تولد            = ۱۳۱۳
| محل تولد              = تهران
| محل زندگی              =تهران-پاریس
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            = [[کودتای ۲۸ مرداد]]، [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران]]
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|تخلص                    = گوهرمراد
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| شریک زندگی            = شهرآشوب
|تحصیلات                  = پزشک
|دانشگاه                = دانشکده پزشکی تبریز
|استاد                  =
|علت شهرت              = ترجمه‌ها
| تأثیرگذاشته بر        = نویسندگان پس از خود
| تأثیرپذیرفته از        = صمد بهرنگی-علیرضا نابدل
| جوایز                  =
}}
دکتر منوچهر هزارخانی


منوچهر هزارخاني سال 1313 در محله قديمي سنگلج ـ تهران و در خانواده­اي مردسالار چشم به جهان گشود. پدر فردي نظامي و مادر زني سنتي با سوادي مختصر اما بسيار با هوش، تيزبين و با كلامي چنان طنز­آميز بود كه شوخ طبعي و طنز هزارخاني را نيز شايد بتوان به مادر نسبت داد.  
منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج ـ تهران و در خانواده­ای مردسالار چشم به جهان گشود. پدر فردی نظامی و مادر زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنز­آمیز بود که شوخ طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.  


هزارخاني دوره ابتدايي را در دبستان نظامي و متوسطه را در دبيرستان فيروزبهرام به پايان رساند و با شركت در كنكور دانشگاه تهران، براي تحصيل در رشته دندانپزشكي پذيرفته شد اما پدر  بي­هيچ علاقه به دندانپزشكي، تحصيل اين رشته را براي فرزند نيز مناسب ندانسته و در پاسخ به منوچهر كه از او در باره طول سنوات تحصيل در رشته دندانپزشكي سئوال كرده و پنج سال را پاسخ شنيده بود، به شوخي و جدي مي­گويد: ” آدم كه بيشتر از 32 دندان ندارد، آن وقت حيف نيست كه پنج سال از عمر فقط صرف اين تعداد دندان شود!! من دلم مي­خواهد رشته پزشكي بخواني و مي­فرستمت خارج تا همين رشته را تحصيل كني“ و منوچهر سال 1331 براي تحصيل رشته پزشكي عازم فرانسه مي­شود با آن كه به علت آشنايي تازه با مسايل سياسي زمان مصدق و انگيزه  شركت در فعاليتها و تظاهرات آن دوران، رغبت چنداني هم  به خروج از ايران ندارد.
هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشته دندانپزشکی پذیرفته شد اما پدر  بی ­هیچ علاقه به دندانپزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند نیز مناسب ندانسته و در پاسخ به منوچهر که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده و پنج سال را پاسخ شنیده بود، به شوخی و جدی می­گوید: ” آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم می­خواهد رشته پزشکی بخوانی و می­فرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی“ و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه می­شود با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان مصدق و انگیزه  شرکت در فعالیتها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم  به خروج از ایران ندارد.


دكتر هزارخاني طي مصاحبه­اي در اين باره مي­گويد: ” ... دكتر مصدق نخست وزير بود ما هم طرفدار دولت ملي بوديم يعني بالقوه اعضاي جنبش اپوزيسيون مخالف دولت بوديم... فضاي بعد از جنگ هم بود. خوبيهاي فضاي صلح­آميز بعد از جنگ را داشت بديهاي خودش را هم داشت. عده­اي روزنامه­نگار هم بودند كه آدمهاي سياسي را تعبير مي­كردند و همان موقع هم عد­ه­اي اين فضا را دموكراسي كاذب مي­گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور كه رسم ديكتاتورها­ست هم بود. گاهي روزنامه<sub>­</sub>اي را توقيف مي­كردند كه بعد با نام ديگري دوباره منتشر مي­شد. من هم جزو دانش­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب مي­كرديم براي مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود كه سياستهايش در راستاي اتحاد جماهير شوروي بود ـ كه ديگر وجود ندارد ـ  و اين جوّ بطور كلي از سال 21 ـ 1320 تا كودتاي 28 مرداد كه نقطه پايان آن بود به همين ترتيب جريان داشت. “
دکتر هزارخانی طی مصاحبه­ای در این باره می­گوید: ” ... دکتر مصدق نخست وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم... فضای بعد از جنگ هم بود. خوبیهای فضای صلح­آمیز بعد از جنگ را داشت بدیهای خودش را هم داشت. عده­ای روزنامه­نگار هم بودند که آدمهای سیاسی را تعبیر می­کردند و همان موقع هم عد­ه­ای این فضا را دموکراسی کاذب می­گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورها­ست هم بود. گاهی روزنامه<sub>­</sub>ای را توقیف می­کردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر می­شد. من هم جزو دانش­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب می­کردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاستهایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ  و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت. “


دانشگاه مونپليه از بهترين دانشگاههاي فرانسه است و اكثر دانشجويان ايراني نيز آن زمان اين دانشگاه را براي تحصيل انتخاب مي­كردند. هزارخاني ضمن تحصيل پزشكي در دانشگاه به­تدريج در فعاليت انجمنهاي دانشجويي فرانسوي، اتحاديه­ها و آخر سر در جلسات و كنگره­هاي آنان نيز شركت و با نحوه فعاليت و تشكيلات آنها كه به طور عمده با افكار و تمايلات چپ بودند، از نزديك آشنا مي­شود. اوج اين آشنايي به دوران جنگ الجزاير و فعاليتهاي گسترده و فراگير آن دوران عليه اين جنگ برمي­گردد كه اغلب توسط دانشجويان چپ ترتيب داده ميشد.
دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاه‌های فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب می­کردند. هزارخانی ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه به ­تدریج در فعالیت انجمنهای دانشجویی فرانسوی، اتحادیه­‌ها و آخر سر در جلسات و کنگره ­های آنان نیز شرکت و با نحوه فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا می­شود. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیتهای گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمی­گردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده میشد.


هزارخاني مي‌گويد: ” فعاليتهاي دانشجويي خارج از كشور كه بدنبال اتفاقات سياسي ايران نضج مي­گرفت، فضاي مساعدي براي مبارزين و تشكيل دستجات، سازمانها و فعاليت سياسي آنان فراهم مي­كرد و انجمنهاي ايراني در آلمان هم هسته اوليه كنفدراسيون را به­ وجود آوردند. “                    
هزارخانی می‌گوید: ” فعالیتهای دانشجویی خارج از کشور که بدنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دستجات، سازمانها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­کرد و انجمنهای ایرانی در آلمان هم هسته اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند. “                    


رشد و بلوغ اين هسته، مرهون كوشش بنیانگذاران آن از جمله دكتر هزارخاني­ست كه در جلسه اوليه بنیانگذاری كنفدراسيون در شهر هايدلبرگ آلمان شركت و به اتفاق ساير  پايهگذاران، كنفدراسيون را تشكيل و به آن شكل ميدهند.
رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیانگذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ست که در جلسه اولیه بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت و به اتفاق سایر  پایهگذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل میدهند.


دكتر هزارخاني تشكيل و تحليل كنفدراسيون را چنين تعريف مي­كند:” ...كنفدراسيون مثل موجود زنده­اي به­ تدريج تكامل يافت تا ” كنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايراني در اروپا “ در سالهاي 1961 ـ 1960 به وجود آمد. يك سال بعد هم دانشجويان امريكا  و سپس دانشجويان دانشگاه تهران به اين كنفدراسيون پيوستند كه مانند اتحاديه­اي در خارج از كشور شد و وقايع سياسي آن زمان ايران بر آن سايه افكنده بود، اما با وجود گستردگي و فعاليتهاي بسيار آن، عقبه مطلوبي نداشت و تكه پاره شد. هر گرايش تكه­اي از اين مال سياسي را سهم خود دانست و آن را اشغال كرد و فعاليت خاص خود را پيش گرفت و جنبش دانشجويي عملاً تبديل به يك سازمان مخالف دولت ايران شد. “
دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­کند:” ...کنفدراسیون مثل موجود زنده­ای به­ تدریج تکامل یافت تا ” کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا “ در سالهای ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان امریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه­ای در خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه افکنده بود، اما با وجود گستردگی و فعالیتهای بسیار آن، عقبه مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد. “


هزارخاني پس از پايان دوره پزشكي و دريافت تز دكترا براي ادامه تحصيل در رشته آسيب شناسي كه دانشگاه مونپليه فاقد آن بود به پاريس آمده و در همين شهر با ” شهرآشوب“ آشنا شده و در يكي از مساجد پاريس ـ به خواست پدر همسر ـ با وي ازدواج مي­كند. ثمره اين ازدراج دو پسر به نامهاي شاهين و افشين هستند.
هزارخانی پس از پایان دوره پزشکی و دریافت تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمده و در همین شهر با ” شهرآشوب“ آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج می­کند. ثمره این ازدراج دو پسر به نامهای شاهین و افشین هستند.


سال 1346 دكتر منوچهر هزارخاني به ايران بازميگردد و به منظور داشتن شغلي، تدريس رشته آسيب شناسي در دانشكده پزشكي تبريز را مي­پذيرد. در پايان سال تحصيلي به خدمت نظام ميرود اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذيرش و تدريس مجدد او بعلت پي بردن به فعاليت سياسي­اش سر بازميزند.  
سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازمیگردد و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را می­پذیرد. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام میرود اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او بعلت پی بردن به فعالیت سیاسی­اش سر بازمیزند.  


آشنايي با صمد بهرنگي و عليرضا نابدل اما هزارخاني را در تبريز ماندگار و مدتي نيز بدون استخدام رسمي درهمين شهر به كار مي­پردازد. دوستان صمد نيز كه در تكاپوي انتشار مجله­اي هستند از هزارخاني مي­خواهند تا مقاله­اي براي انتشار در مجله بنويسد. نقدي بر” جهان بيني ماهي سياه كوچولو “ حاصل دوستي هزارخاني با صمد و همفكرانش است كه سال 1347 در مجله آرش منتشر مي­شود.
آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل اما هزارخانی را در تبریز ماندگار و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار می­پردازد. دوستان صمد نیز که در تکاپوی انتشار مجله­ای هستند از هزارخانی می­خواهند تا مقاله­ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر” جهان بینی ماهی سیاه کوچولو “ حاصل دوستی هزارخانی با صمد و همفکرانش است که سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر می­شود.


هزارخاني در بازگشت به تهران، دستگير و زنداني مي­شود. شبكه­اي از فعالين سياسي را ظاهراً ساواك كشف و تك تك اعضاي آن را بازداشت كرده كه هزارخاني هيچگونه شناخت قبلي و نزديك با هيچ­ يك از آنان نداشته اما در زندان با تك تك آنان آشنا مي­شود.
هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی می­شود. شبکه­ای از فعالین سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده که هزارخانی هیچگونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ­ یک از آنان نداشته اما در زندان با تک تک آنان آشنا می­شود.


منوچهر هزارخاني چند صباحي نيز در وزارت بهداري مشغول كار شده  و در كميسيون ملي يونسكو او را به قول خودش به ”خرده­كاري“ مي­گمارند كه  از اين كار نيز محروم و اخراج مي­شود. پرويز ثابتي مقام امنيتي معروف كه از قضا همكلاس هزارخاني هم بوده او را احضار و از او ميخواهد يا كاملاً ” در راستاي دستگاه باشد يا برود. “   
منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شده  و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به ”خرده­کاری“ می­گمارند که  از این کار نیز محروم و اخراج می­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا همکلاس هزارخانی هم بوده او را احضار و از او میخواهد یا کاملاً ” در راستای دستگاه باشد یا برود. “   


دكتر هزارخاني طي مدتي اشتغال در بيمارستان بوعلي تهران، آزمايشگاه آسيب شناسي را در اين بيمارستان راه­اندازي مي­كند.  
دکتر هزارخانی طی مدتی اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب شناسی را در این بیمارستان راه­اندازی می­کند.  


منوچهر هزارخاني علاوه بر رشته پزشكي كه تخصص اوست، طي ساليان متمادي دستي توانا نيز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسي داشته و از جمله كتب بسيار، آثاري از امه سزر شاعر فرانسوي زبان اهل دومينيكن را نيز ترجمه كرده و در اين باره مي­گويد: ” امه سزر پايه­گزار سبكي در زبان فرانسه است و كلمه ( سياهپوست اساسي ) را هم آّندره بروسون پيشواي سوررئاليستهاي زمان خودش، پس از ديدار با او گفته  است “  
منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشته و از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرده و در این باره می­گوید: ” امه سزر پایه­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره بروسون پیشوای سوررئالیستهای زمان خودش، پس از دیدار با او گفته  است “  


دكتر هزارخاني در پاسخ به سئوالي در باره ترجمه شعر و نثر و اين كه بين پزشكي و ادبيات چگونه پيوند برقراركرديد مي­گويد: ”... شعر قابل ترجمه نيست چون با عميق­ترين احساسات آدمي سر و كار دارد و عميق­ترين احساسات آدمي يك چيز عجيب غريبي­ست، پيش پا افتاده و معمولي نيست. علم با فهم آدم سرو كار دارد و يك چيز معمولي­ست اما احساس و عاطفه چيز ديگريست... و ادبيات به طور كلي چون با عاطفه و احساس سر و كار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشكل است و بار فرهنگي را افزايش مي­دهد... من مي­توانستم به جاي پزشك مثلاً نانوا باشم يا روزنامه­فروش... اما ادبيات بيشتر از پزشكي مورد علاقه­ام بود. روزگار اين­جور پيش آورد. سياست هم همين جور بود، آدم مي­افتد توش. البته اگر از اول اختيار كامل و تصميم داشتم مي­رفتم دنبال رياضيات، حتي الان هم مطالبي را مي­خوانم كه شايد با منطق خشك سر و كار دارد، اين منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است كه طرف مقابل در ادبيات است و معمولاً آدم يكي را از دست مي­دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتاً اينطور هستم.  البته لابد آدم خميره­اش را هم دارد. دلم مي­خواست نويسنده شوم مثلاً رمان بنويسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.
دکتر هزارخانی در پاسخ به سئوالی در باره ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید می­گوید: ”... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی­ست، پیش پا افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی­ست اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می­دهد... من می­توانستم به جای پزشک مثلاً نانوا باشم یا روزنامه­فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه­ام بود. روزگار این­جور پیش آورد. سیاست هم همین جور بود، آدم می­افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولاً آدم یکی را از دست می­دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتاً اینطور هستم.  البته لابد آدم خمیره­اش را هم دارد. دلم می­خواست نویسنده شوم مثلاً رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.


مجموع آثار دكتر هزارخاني اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­ها با بيان و كلام شيوا و ترجمه دقيق و بجا، بر دامنه محدود فرهنگ و ادبيات سياسي ايران و غناي آنها بسيار افزوده و تأثير گذاشته است: ايوان ايليچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگي و گرسنگي اثر اوژن يونسكو ( نيمي ترجمه جلال آل احمد و نيمه ديگر ترجمه هزارخاني)، در دادگاه تاريخ اثر مددوف و آثاري از اٍمه سزر، ژاك فوره، ايزاك دويچر، ماكسيم رودنسون و آنتونيو گرامشي از جمله اين آثارند.
مجموع آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و بجا، بر دامنه محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است: ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو ( نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از اٍمه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند.


آتش زير خاكستر سوزان، ناشي از شرايط سياسي ايران كه به­تدريج گُر گرفته و مشتعل مي­شد،  ايجاد تشكلي جديد و منسجم از آزاديخواهان را ضروري ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرايط و وقايع آن زمان ايران و مجموع پيامدهاي آن نيز منجر به شعرخواني شبهاي گوته گرديد كه دكتر هزارخاني نيز بعنوان يكي از اعضاي كانون نويسندگان ايران، در يكي از اين شبها به ايراد خطابه­اي در رد سانسور و نهادهاي اجرايي آن  پرداخته و از” ولتر“ نقل مي­كند كه: ” من با عقيده تو مخالفم اما تا جان دارم مي­كوشم تا تو حق داشته باشي عقيده ات را بيان كني“
آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران که به­تدریج گُر گرفته و مشتعل می­شد،  ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شبهای گوته گردید که دکتر هزارخانی نیز بعنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شبها به ایراد خطابه­ای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن  پرداخته و از” ولتر“ نقل می­کند که: ” من با عقیده تو مخالفم اما تا جان دارم می­کوشم تا تو حق داشته باشی عقیده ات را بیان کنی“


با عزل بني صدر و شرايط رو به وخامت كشور، دكتر هزارخاني نيز مانند بسياري از روشنفكران و هنرمندان مخالف رژيم ارتجاعي، هر جا كه مي­رود ديگر مانند پيشتر مورد ” استقبال و خوشآمد­گويي“ نيست. دستجات فاشيسم مذهبي تقريباً همه جا را اشغال كرده­اند و هزارخاني چندين بار ناچار به تعويض جا مي­گردد تا سرانجام با پيشنهاد مجاهدين براي خروج از ايران به يكي از پايگاههاي آنان منتقل و به فرانسه مي­آيد.
با عزل بنی صدر و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که می­رود دیگر مانند پیشتر مورد ” استقبال و خوشآمد­گویی“ نیست. دستجات فاشیسم مذهبی تقریباً همه جا را اشغال کرده­اند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا می­گردد تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاه‌های آنان منتقل و به فرانسه می­آید.


دكتر هزارخاني ـ به نقل از خودش ـ آرشيو ذهن را ورق مي­زند و اين­كه: ” سال 1360 يك روز صبح زود به خانه­اي كه مريم “ آنجا بود رفتم. مجاهدين ديگري از جمله جابرزاده و تشيد و همسر كاك صالح هم بودند و از آّنجا عازم تبريز شديم كه وقتي رسيديم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده بودند. بعد از تبريز به مرز تركيه رفتيم و به كمك كردها و عسگر نامي از راهنمايان كرد به محل كردنشينان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسيديم“
دکتر هزارخانی ـ به نقل از خودش ـ آرشیو ذهن را ورق می­زند و این­که: ” سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه­ای که مریم “ آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده و تشید و همسر کاک صالح هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم“


سال 1360 دكتر هزارخاني با سمت نماينده شورا در ايتاليا، مدتي در اين كشور به سر مي­برد و در اين­باره مي­گويد: ” در ايتاليا گفتم من مي­خواهم در خانه مجاهدين زندگي كنم و همين هم شد. در پايگاه­شان دفتري برايم در نظر گرفتند و همانجا مشغول كار شدم.“ در بازگشت دوباره به فرانسه اما مسئوليت انتشار مجله شورا به او واگذار مي­شود.  
سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر می­برد و در این­باره می­گوید: ” در ایتالیا گفتم من می­خواهم در خانه مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاه­شان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.“ در بازگشت دوباره به فرانسه اما مسئولیت انتشار مجله شورا به او واگذار می­شود.  


دكتر منوچهر هزارخاني طي 37 سال زندگي در تبعيد ناگزير، علاوه بر داشتن مسئوليت كميسيون فرهنگ و هنر شورا همچنان اما با تلاشي بي­همتا براي اعتلا و ارتقاي سطح  فرهنگ در مسير مبارزه اي پيگير براي آزادي و عدالت مي­رزمد و مي­نويسد. انبوه مقالات، سخنرانيها يا آثاري كه از زبان فرانسه به فارسي ترجمه كرده از جمله انتشار ترجمه كتابهاي ساليان اخير او: شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر ميشل سٍر و بيشماران اثر مايكل هارت / آنتونيو نگري گواه و شاهدان اين تلاش ارزشمند­ فرهنگي­اند كه همچنان ادامه دارد.   
دکتر منوچهر هزارخانی طی ۳۷ سال زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا همچنان اما با تلاشی بی­همتا برای اعتلا و ارتقای سطح  فرهنگ در مسیر مبارزه ای پیگیر برای آزادی و عدالت می­رزمد و می­نویسد. انبوه مقالات، سخنرانیها یا آثاری که از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله انتشار ترجمه کتابهای سالیان اخیر او: شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سٍر و بیشماران اثر مایکل هارت / آنتونیو نگری گواه و شاهدان این تلاش ارزشمند­ فرهنگی­اند که همچنان ادامه دارد.   

نسخهٔ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۲۲:۱۷

منوچهر هزارخانی
دکتر منوچهر هزارخانی.jpg
نام اصلی منوچهر هزارخانی
زمینهٔ کاری پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه
زادروز ۱۳۱۳
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران-پاریس
رویدادهای مهم کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ۱۳۵۷ ایران
تخلص گوهرمراد
شریک(های)
زندگی
شهرآشوب
مدرک تحصیلی پزشک
دانشگاه دانشکده پزشکی تبریز
دلیل سرشناسی ترجمه‌ها
اثرگذاشته بر نویسندگان پس از خود
اثرپذیرفته از صمد بهرنگی-علیرضا نابدل

دکتر منوچهر هزارخانی

منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج ـ تهران و در خانواده­ای مردسالار چشم به جهان گشود. پدر فردی نظامی و مادر زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنز­آمیز بود که شوخ طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.

هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشته دندانپزشکی پذیرفته شد اما پدر  بی ­هیچ علاقه به دندانپزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند نیز مناسب ندانسته و در پاسخ به منوچهر که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده و پنج سال را پاسخ شنیده بود، به شوخی و جدی می­گوید: ” آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم می­خواهد رشته پزشکی بخوانی و می­فرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی“ و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه می­شود با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان مصدق و انگیزه  شرکت در فعالیتها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم  به خروج از ایران ندارد.

دکتر هزارخانی طی مصاحبه­ای در این باره می­گوید: ” ... دکتر مصدق نخست وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم... فضای بعد از جنگ هم بود. خوبیهای فضای صلح­آمیز بعد از جنگ را داشت بدیهای خودش را هم داشت. عده­ای روزنامه­نگار هم بودند که آدمهای سیاسی را تعبیر می­کردند و همان موقع هم عد­ه­ای این فضا را دموکراسی کاذب می­گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورها­ست هم بود. گاهی روزنامه­ای را توقیف می­کردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر می­شد. من هم جزو دانش­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب می­کردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاستهایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ  و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت. “

دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاه‌های فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب می­کردند. هزارخانی ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه به ­تدریج در فعالیت انجمنهای دانشجویی فرانسوی، اتحادیه­‌ها و آخر سر در جلسات و کنگره ­های آنان نیز شرکت و با نحوه فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا می­شود. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیتهای گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمی­گردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده میشد.

هزارخانی می‌گوید: ” فعالیتهای دانشجویی خارج از کشور که بدنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دستجات، سازمانها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­کرد و انجمنهای ایرانی در آلمان هم هسته اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند. “                    

رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیانگذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ست که در جلسه اولیه بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت و به اتفاق سایر  پایهگذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل میدهند.

دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­کند:” ...کنفدراسیون مثل موجود زنده­ای به­ تدریج تکامل یافت تا ” کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا “ در سالهای ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان امریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه­ای در خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه افکنده بود، اما با وجود گستردگی و فعالیتهای بسیار آن، عقبه مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد. “

هزارخانی پس از پایان دوره پزشکی و دریافت تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمده و در همین شهر با ” شهرآشوب“ آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج می­کند. ثمره این ازدراج دو پسر به نامهای شاهین و افشین هستند.

سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازمیگردد و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را می­پذیرد. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام میرود اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او بعلت پی بردن به فعالیت سیاسی­اش سر بازمیزند.

آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل اما هزارخانی را در تبریز ماندگار و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار می­پردازد. دوستان صمد نیز که در تکاپوی انتشار مجله­ای هستند از هزارخانی می­خواهند تا مقاله­ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر” جهان بینی ماهی سیاه کوچولو “ حاصل دوستی هزارخانی با صمد و همفکرانش است که سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر می­شود.

هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی می­شود. شبکه­ای از فعالین سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده که هزارخانی هیچگونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ­ یک از آنان نداشته اما در زندان با تک تک آنان آشنا می­شود.

منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شده  و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به ”خرده­کاری“ می­گمارند که  از این کار نیز محروم و اخراج می­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا همکلاس هزارخانی هم بوده او را احضار و از او میخواهد یا کاملاً ” در راستای دستگاه باشد یا برود. “ 

دکتر هزارخانی طی مدتی اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب شناسی را در این بیمارستان راه­اندازی می­کند.

منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشته و از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرده و در این باره می­گوید: ” امه سزر پایه­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره بروسون پیشوای سوررئالیستهای زمان خودش، پس از دیدار با او گفته  است “

دکتر هزارخانی در پاسخ به سئوالی در باره ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید می­گوید: ”... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی­ست، پیش پا افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی­ست اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می­دهد... من می­توانستم به جای پزشک مثلاً نانوا باشم یا روزنامه­فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه­ام بود. روزگار این­جور پیش آورد. سیاست هم همین جور بود، آدم می­افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولاً آدم یکی را از دست می­دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتاً اینطور هستم.  البته لابد آدم خمیره­اش را هم دارد. دلم می­خواست نویسنده شوم مثلاً رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.

مجموع آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و بجا، بر دامنه محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است: ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو ( نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از اٍمه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند.

آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران که به­تدریج گُر گرفته و مشتعل می­شد،  ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شبهای گوته گردید که دکتر هزارخانی نیز بعنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شبها به ایراد خطابه­ای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن  پرداخته و از” ولتر“ نقل می­کند که: ” من با عقیده تو مخالفم اما تا جان دارم می­کوشم تا تو حق داشته باشی عقیده ات را بیان کنی“

با عزل بنی صدر و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که می­رود دیگر مانند پیشتر مورد ” استقبال و خوشآمد­گویی“ نیست. دستجات فاشیسم مذهبی تقریباً همه جا را اشغال کرده­اند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا می­گردد تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاه‌های آنان منتقل و به فرانسه می­آید.

دکتر هزارخانی ـ به نقل از خودش ـ آرشیو ذهن را ورق می­زند و این­که: ” سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه­ای که ” مریم “ آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده و تشید و همسر کاک صالح هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم“

سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر می­برد و در این­باره می­گوید: ” در ایتالیا گفتم من می­خواهم در خانه مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاه­شان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.“ در بازگشت دوباره به فرانسه اما مسئولیت انتشار مجله شورا به او واگذار می­شود.

دکتر منوچهر هزارخانی طی ۳۷ سال زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا همچنان اما با تلاشی بی­همتا برای اعتلا و ارتقای سطح  فرهنگ در مسیر مبارزه ای پیگیر برای آزادی و عدالت می­رزمد و می­نویسد. انبوه مقالات، سخنرانیها یا آثاری که از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله انتشار ترجمه کتابهای سالیان اخیر او: شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سٍر و بیشماران اثر مایکل هارت / آنتونیو نگری گواه و شاهدان این تلاش ارزشمند­ فرهنگی­اند که همچنان ادامه دارد.