منوچهر هزارخانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «دكتر منوچهر هزارخاني منوچهر هزارخاني سال 1313 در محله قديمي سنگلج ـ تهران و در...» ایجاد کرد)
 
 
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
دكتر منوچهر هزارخاني
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = منوچهر هزارخانی
| تصویر                  = دکتر منوچهر هزارخانی.jpg
| نام اصلی              =منوچهر هزارخانی
| زمینه فعالیت          =پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه
| ملیت                  =ایرانی
| تاریخ تولد            = ۱۳۱۳
| محل تولد              = تهران
| محل زندگی              =تهران-پاریس
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            = [[کودتای ۲۸ مرداد]]، [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران]]
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|تخلص                    =
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| شریک زندگی            = شهرآشوب
|تحصیلات                  = پزشک
|دانشگاه                = دانشگاه مونپليه و پاريس در فرانسه
|استاد                  =
|علت شهرت              = ترجمه‌ها
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از        =
| جوایز                  =
}}
'''منوچهر هزارخانی،''' (زاده‌ی ۱۳۱۳ در تهران - درگذشته ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ پاریس) یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی به نام ایران است. وی در دهه‌ی ۳۰ به واسطه‌ی نوشتن و ترجمه کتاب‌هایی چون معیارهای انتقاد ادبی، جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو و پیدایش روشنفکران شهرت پیدا کرد. دکتر منوچهر هزارخانی پس از انقلاب ضدسلطنتی در زمره‌ی مخالفان [[روح‌الله خمینی|خمینی]] بود و به [[شورای ملی مقاومت ایران|شورای ملی مقاومت]] ایران پیوست. او در سال‌های زندگی‌ در تبعید همواره از حامیان [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق ایران]] بود و آثار و کتاب‌های بسیاری نیز در این رابطه نوشت. دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.


منوچهر هزارخاني سال 1313 در محله قديمي سنگلج ـ تهران و در خانواده­اي مردسالار چشم به جهان گشود. پدر فردي نظامي و مادر زني سنتي با سوادي مختصر اما بسيار با هوش، تيزبين و با كلامي چنان طنز­آميز بود كه شوخ طبعي و طنز هزارخاني را نيز شايد بتوان به مادر نسبت داد.  
== تولد و دوران کودکی ==
منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج تهران و در خانواده‌­ای مردسالار چشم به جهان گشود. پدرش فردی نظامی و مادرش زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با‌هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنز­آمیز بود که شوخ‌طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.  


هزارخاني دوره ابتدايي را در دبستان نظامي و متوسطه را در دبيرستان فيروزبهرام به پايان رساند و با شركت در كنكور دانشگاه تهران، براي تحصيل در رشته دندانپزشكي پذيرفته شد اما پدر  بي­هيچ علاقه به دندانپزشكي، تحصيل اين رشته را براي فرزند نيز مناسب ندانسته و در پاسخ به منوچهر كه از او در باره طول سنوات تحصيل در رشته دندانپزشكي سئوال كرده و پنج سال را پاسخ شنيده بود، به شوخي و جدي مي­گويد: ” آدم كه بيشتر از 32 دندان ندارد، آن وقت حيف نيست كه پنج سال از عمر فقط صرف اين تعداد دندان شود!! من دلم مي­خواهد رشته پزشكي بخواني و مي­فرستمت خارج تا همين رشته را تحصيل كني“ و منوچهر سال 1331 براي تحصيل رشته پزشكي عازم فرانسه مي­شود با آن كه به علت آشنايي تازه با مسايل سياسي زمان مصدق و انگيزه  شركت در فعاليتها و تظاهرات آن دوران، رغبت چنداني هم  به خروج از ايران ندارد.
== تحصیلات در ایران ==
[[پرونده:پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.PNG|جایگزین=پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.|بندانگشتی|پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.]]
هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشته‌ی دندان‌پزشکی پذیرفته‌شد اما پدر، بی‌هیچ علاقه به دندان‌پزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند مناسب ندانسته و در پاسخ به هزارخانی که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده بود، به شوخی و جدی می­‌گوید: «آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم می­‌خواهد رشته پزشکی بخوانی و می­‌فرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی» و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه شد. با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان [[دکتر محمد مصدق]] و انگیزه شرکت در فعالیت‌ها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم  به خروج از کشور نداشت.


دكتر هزارخاني طي مصاحبه­اي در اين باره مي­گويد: ... دكتر مصدق نخست وزير بود ما هم طرفدار دولت ملي بوديم يعني بالقوه اعضاي جنبش اپوزيسيون مخالف دولت بوديم... فضاي بعد از جنگ هم بود. خوبيهاي فضاي صلح­آميز بعد از جنگ را داشت بديهاي خودش را هم داشت. عده­اي روزنامه­نگار هم بودند كه آدمهاي سياسي را تعبير مي­كردند و همان موقع هم عد­ه­اي اين فضا را دموكراسي كاذب مي­گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور كه رسم ديكتاتورها­ست هم بود. گاهي روزنامه<sub>­</sub>اي را توقيف مي­كردند كه بعد با نام ديگري دوباره منتشر مي­شد. من هم جزو دانش­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب مي­كرديم براي مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود كه سياستهايش در راستاي اتحاد جماهير شوروي بود ـ كه ديگر وجود ندارد ـ  و اين جوّ بطور كلي از سال 21 ـ 1320 تا كودتاي 28 مرداد كه نقطه پايان آن بود به همين ترتيب جريان داشت.
دکتر هزارخانی طی مصاحبه‌­ای در این باره می­‌گوید: <blockquote>« ... دکتر مصدق نخست‌وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم... فضای بعد از جنگ هم بود. خوبی‌های فضای صلح­‌آمیز بعد از جنگ را داشت بدی‌های خودش را هم داشت. عده‌ای روزنامه‌­نگار هم بودند که آدم‌های سیاسی را تعبیر می­‌کردند و همان موقع هم عد­ه‌­ای این فضا را دموکراسی کاذب می­‌گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورها­ست هم بود. گاهی روزنامه‌<sub>­</sub>ای را توقیف می­‌کردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر می­‌شد. من هم جزو دانش‌­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به ­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب می­‌کردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاست‌هایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ  و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت.»</blockquote>


دانشگاه مونپليه از بهترين دانشگاههاي فرانسه است و اكثر دانشجويان ايراني نيز آن زمان اين دانشگاه را براي تحصيل انتخاب مي­كردند. هزارخاني ضمن تحصيل پزشكي در دانشگاه به­تدريج در فعاليت انجمنهاي دانشجويي فرانسوي، اتحاديه­ها و آخر سر در جلسات و كنگره­هاي آنان نيز شركت و با نحوه فعاليت و تشكيلات آنها كه به طور عمده با افكار و تمايلات چپ بودند، از نزديك آشنا مي­شود. اوج اين آشنايي به دوران جنگ الجزاير و فعاليتهاي گسترده و فراگير آن دوران عليه اين جنگ برمي­گردد كه اغلب توسط دانشجويان چپ ترتيب داده ميشد.
== تحصیلات در فرانسه ==
دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاه‌های فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب می­‌کردند. هزارخانی، ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه، به ­تدریج در فعالیت انجمن‌های دانشجویی فرانسوی، اتحادیه­‌ها و در جلسات و کنگره‌های آنان نیز شرکت و با نحوه‌ی فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا شد. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیت‌های گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمی­‌گردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده‌می‌شد.
[[پرونده:سخنرانی منوچهر هراز خانی در اورسورواز فرانسه.jpg|جایگزین=سخنرانی منوچهر هراز خانی در اورسورواز فرانسه|بندانگشتی|سخنرانی منوچهر هزارخانی در اورسورواز فرانسه]]
هزارخانی می‌گوید: <blockquote>«فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور که به‌دنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­‌گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دسته‌جات، سازمان‌ها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­‌کرد و انجمن‌های ایرانی در آلمان هم هسته‌ی اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند.»                    </blockquote>رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیان‌گذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ است که در جلسه‌ی اولیه‌ی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایه‌گذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل می‌دهند. دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­‌کند: <blockquote>«...کنفدراسیون مثل موجود زنده‌­ای به­ تدریج تکامل یافت تا کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا در سال‌های ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه‌های خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه‌افکند، اما با وجود گستردگی و فعالیت‌های بسیار آن، عقبه‌ی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­‌ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش‌گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»</blockquote>هزارخانی پس از پایان دوره‌ی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب‌شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با «شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمره‌‌ی این ازدواج دو پسر به نام‌های شاهین و افشین هستند.<ref name=":0">[https://fa.iranfreedom.org/%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/ سایت ایران آزادی]</ref>


هزارخاني مي‌گويد: ” فعاليتهاي دانشجويي خارج از كشور كه بدنبال اتفاقات سياسي ايران نضج مي­گرفت، فضاي مساعدي براي مبارزين و تشكيل دستجات، سازمانها و فعاليت سياسي آنان فراهم مي­كرد و انجمنهاي ايراني در آلمان هم هسته اوليه كنفدراسيون را به­ وجود آوردند. “                    
== بازگشت به ایران ==
سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به‌ علت پی بردن به فعالیت سیاسی­‌اش سر باز زد.  


رشد و بلوغ اين هسته، مرهون كوشش بنیانگذاران آن از جمله دكتر هزارخاني­ست كه در جلسه اوليه بنیانگذاری كنفدراسيون در شهر هايدلبرگ آلمان شركت و به اتفاق ساير  پايهگذاران، كنفدراسيون را تشكيل و به آن شكل ميدهند.
در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل هزارخانی در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجله­‌ای بودند از هزارخانی خواستند تا مقاله­‌ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.<ref name=":0" /><ref name=":0" />


دكتر هزارخاني تشكيل و تحليل كنفدراسيون را چنين تعريف مي­كند:” ...كنفدراسيون مثل موجود زنده­اي به­ تدريج تكامل يافت تا ” كنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايراني در اروپا “ در سالهاي 1961 ـ 1960 به وجود آمد. يك سال بعد هم دانشجويان امريكا  و سپس دانشجويان دانشگاه تهران به اين كنفدراسيون پيوستند كه مانند اتحاديه­اي در خارج از كشور شد و وقايع سياسي آن زمان ايران بر آن سايه افكنده بود، اما با وجود گستردگي و فعاليتهاي بسيار آن، عقبه مطلوبي نداشت و تكه پاره شد. هر گرايش تكه­اي از اين مال سياسي را سهم خود دانست و آن را اشغال كرد و فعاليت خاص خود را پيش گرفت و جنبش دانشجويي عملاً تبديل به يك سازمان مخالف دولت ايران شد.
== دستگیری توسط ساواک ==
هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی شد. شبکه­‌ا‌ی از فعالان سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده‌بود که هزارخانی هیچ‌گونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ­ یک از آنان نداشت اما در زندان با تک تک آنان آشنا شد.


هزارخاني پس از پايان دوره پزشكي و دريافت تز دكترا براي ادامه تحصيل در رشته آسيب شناسي كه دانشگاه مونپليه فاقد آن بود به پاريس آمده و در همين شهر با ” شهرآشوب“ آشنا شده و در يكي از مساجد پاريس ـ به خواست پدر همسر ـ با وي ازدواج مي­كند. ثمره اين ازدراج دو پسر به نامهاي شاهين و افشين هستند.
منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شد و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به «خرد‌ه‌کاری» می‌گمارند که  از این کار نیز محروم و اخراج 


سال 1346 دكتر منوچهر هزارخاني به ايران بازميگردد و به منظور داشتن شغلي، تدريس رشته آسيب شناسي در دانشكده پزشكي تبريز را مي­پذيرد. در پايان سال تحصيلي به خدمت نظام ميرود اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذيرش و تدريس مجدد او بعلت پي بردن به فعاليت سياسي­اش سر بازميزند.  
می‌­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا هم‌کلاس هزارخانی هم بود او را احضار و از او می‌خواهد یا کاملا در راستای دستگاه باشد یا برود.


آشنايي با صمد بهرنگي و عليرضا نابدل اما هزارخاني را در تبريز ماندگار و مدتي نيز بدون استخدام رسمي درهمين شهر به كار مي­پردازد. دوستان صمد نيز كه در تكاپوي انتشار مجله­اي هستند از هزارخاني مي­خواهند تا مقاله­اي براي انتشار در مجله بنويسد. نقدي بر” جهان بيني ماهي سياه كوچولو “ حاصل دوستي هزارخاني با صمد و همفكرانش است كه سال 1347 در مجله آرش منتشر مي­شود.
دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب‌شناسی را در این بیمارستان راه‌­اندازی می­‌کند.<ref name=":0" /><ref name=":0" />


هزارخاني در بازگشت به تهران، دستگير و زنداني مي­شود. شبكه­اي از فعالين سياسي را ظاهراً ساواك كشف و تك تك اعضاي آن را بازداشت كرده كه هزارخاني هيچگونه شناخت قبلي و نزديك با هيچ­ يك از آنان نداشته اما در زندان با تك تك آنان آشنا مي­شود.
منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشت. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرد. او در این‌باره می­‌گوید:  <blockquote>«امه سزر پایه‌­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره برسون پیشوای سوررئالیست‌های زمان خودش، پس از دیدار با او گفت.»</blockquote>دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی درباره‌ی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، می‌گوید: <blockquote>«... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­‌ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­‌ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی‌ ا­ست، پیش پا‌افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی ­‌است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می‌دهد... من می‌­توانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه­‌ فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه‌­ام بود. روزگار این­‌جور پیش آورد. سیاست هم همین‌جور بود، آدم می­‌افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­‌رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­‌خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست می­‌دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا این‌طور هستم.  البته لابد آدم خمیره‌­اش را هم دارد. دلم می­‌خواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام‌دهم.»</blockquote>مجموعه‌ی آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­‌ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و به‌جا، بر دامنه‌ی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه‌ی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند. آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران در سال ۱۳۵۶ که به­‌تدریج گر گرفته و مشتعل می­‌شد،  ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شب‌های گوته گردید. دکتر هزارخانی نیز به‌عنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شب‌ها به ایراد خطابه­‌ای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن پرداخته و از «ولتر» نقل می­‌کند که: <blockquote>«من با عقیده‌ی تو مخالفم اما تا جان دارم می‌­کوشم تا تو حق داشته باشی عقیده‌ات را بیان کنی»</blockquote>


منوچهر هزارخاني چند صباحي نيز در وزارت بهداري مشغول كار شده  و در كميسيون ملي يونسكو او را به قول خودش به ”خرده­كاري“ مي­گمارند كه  از اين كار نيز محروم و اخراج مي­شود. پرويز ثابتي مقام امنيتي معروف كه از قضا همكلاس هزارخاني هم بوده او را احضار و از او ميخواهد يا كاملاً ” در راستاي دستگاه باشد يا برود. “ 
== پیوستن به [[شورای ملی مقاومت ایران|شورای ملی مقاومت]] ==
با عزل [[ابوالحسن بنی‌صدر|بنی‌صدر]] و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که می‌رفت دیگر مانند پیشتر مورد استقبال و خوشآمد­گویی قرار نمی‌گرفت. دسته‌جات وابسته به جمهوری اسلامی تقریبا همه جا را اشغال کرده‌­اند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا گشت تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاه‌های آنان منتقل و به فرانسه رفت.
[[پرونده:منوچهر هزار خانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو.jpg|جایگزین=منوچهر هزار خانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو|بندانگشتی|منوچهر هزارخانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو]]
دکتر هزارخانی خاطره‌ی خود از انتقال به فرانسه را چنین نقل می‌کند: 


دكتر هزارخاني طي مدتي اشتغال در بيمارستان بوعلي تهران، آزمايشگاه آسيب شناسي را در اين بيمارستان راه­اندازي مي­كند.  
«سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه‌ای که  مریم (خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران) آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده (مجاهد فقید محمدعلی جابرزاده) و تشید و همسر کاک صالح (مجاهد فقید ابراهیم ذاکری) هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده‌بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم.»


منوچهر هزارخاني علاوه بر رشته پزشكي كه تخصص اوست، طي ساليان متمادي دستي توانا نيز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسي داشته و از جمله كتب بسيار، آثاري از امه سزر شاعر فرانسوي زبان اهل دومينيكن را نيز ترجمه كرده و در اين باره مي­گويد: ” امه سزر پايه­گزار سبكي در زبان فرانسه است و كلمه ( سياهپوست اساسي ) را هم آّندره بروسون پيشواي سوررئاليستهاي زمان خودش، پس از ديدار با او گفته  است “
سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر می­‌برد. او در این­‌باره می­‌گوید: <blockquote>«در ایتالیا گفتم من می­‌خواهم در خانه‌ی مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاه­‌شان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.»</blockquote>در بازگشت دوباره به فرانسه مسئولیت انتشار مجله‌ی شورا به او واگذار شد.


دكتر هزارخاني در پاسخ به سئوالي در باره ترجمه شعر و نثر و اين كه بين پزشكي و ادبيات چگونه پيوند برقراركرديد مي­گويد: ”... شعر قابل ترجمه نيست چون با عميق­ترين احساسات آدمي سر و كار دارد و عميق­ترين احساسات آدمي يك چيز عجيب غريبي­ست، پيش پا افتاده و معمولي نيست. علم با فهم آدم سرو كار دارد و يك چيز معمولي­ست اما احساس و عاطفه چيز ديگريست... و ادبيات به طور كلي چون با عاطفه و احساس سر و كار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشكل است و بار فرهنگي را افزايش مي­دهد... من مي­توانستم به جاي پزشك مثلاً نانوا باشم يا روزنامه­فروش... اما ادبيات بيشتر از پزشكي مورد علاقه­ام بود. روزگار اين­جور پيش آورد. سياست هم همين جور بود، آدم مي­افتد توش. البته اگر از اول اختيار كامل و تصميم داشتم مي­رفتم دنبال رياضيات، حتي الان هم مطالبي را مي­خوانم كه شايد با منطق خشك سر و كار دارد، اين منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است كه طرف مقابل در ادبيات است و معمولاً آدم يكي را از دست مي­دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتاً اينطور هستمالبته لابد آدم خميره­اش را هم دارد. دلم مي­خواست نويسنده شوم مثلاً رمان بنويسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.
دکتر منوچهر هزارخانی طی سالیان زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا هم‌چنان با تلاشی پی‌گیر برای اعتلا و ارتقای سطح  فرهنگ در مسیر مبارزه‌ برای آزادی و عدالت می‌نویسد. انبوه مقالات، سخنرانی‌ها و آثاری چون شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سر و بیشماران اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری که از فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله  آثار ارزشمند­ فرهنگی­‌ هستند که هم‌چنان ادامه دارد


مجموع آثار دكتر هزارخاني اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­ها با بيان و كلام شيوا و ترجمه دقيق و بجا، بر دامنه محدود فرهنگ و ادبيات سياسي ايران و غناي آنها بسيار افزوده و تأثير گذاشته است: ايوان ايليچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگي و گرسنگي اثر اوژن يونسكو ( نيمي ترجمه جلال آل احمد و نيمه ديگر ترجمه هزارخاني)، در دادگاه تاريخ اثر مددوف و آثاري از اٍمه سزر، ژاك فوره، ايزاك دويچر، ماكسيم رودنسون و آنتونيو گرامشي از جمله اين آثارند.
== درگدشت دکتر منوچهر هزارخانی ==
دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.


آتش زير خاكستر سوزان، ناشي از شرايط سياسي ايران كه به­تدريج گُر گرفته و مشتعل مي­شد،  ايجاد تشكلي جديد و منسجم از آزاديخواهان را ضروري ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرايط و وقايع آن زمان ايران و مجموع پيامدهاي آن نيز منجر به شعرخواني شبهاي گوته گرديد كه دكتر هزارخاني نيز بعنوان يكي از اعضاي كانون نويسندگان ايران، در يكي از اين شبها به ايراد خطابه­اي در رد سانسور و نهادهاي اجرايي آن  پرداخته و از” ولتر“ نقل مي­كند كه: ” من با عقيده تو مخالفم اما تا جان دارم مي­كوشم تا تو حق داشته باشي عقيده ات را بيان كني“
== انعکاسات درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی ==


با عزل بني صدر و شرايط رو به وخامت كشور، دكتر هزارخاني نيز مانند بسياري از روشنفكران و هنرمندان مخالف رژيم ارتجاعي، هر جا كه مي­رود ديگر مانند پيشتر مورد ” استقبال و خوشآمد­گويي“ نيست. دستجات فاشيسم مذهبي تقريباً همه جا را اشغال كرده­اند و هزارخاني چندين بار ناچار به تعويض جا مي­گردد تا سرانجام با پيشنهاد مجاهدين براي خروج از ايران به يكي از پايگاههاي آنان منتقل و به فرانسه مي­آيد.
=== [[مسعود رجوی]] ===
بیانیه آقای مسعود رجوی پس از درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی


دكتر هزارخاني ـ به نقل از خودش ـ آرشيو ذهن را ورق مي­زند و اين­كه: ” سال 1360 يك روز صبح زود به خانه­اي كه ” مريم “ آنجا بود رفتم. مجاهدين ديگري از جمله جابرزاده و تشيد و همسر كاك صالح هم بودند و از آّنجا عازم تبريز شديم كه وقتي رسيديم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده بودند. بعد از تبريز به مرز تركيه رفتيم و به كمك كردها و عسگر نامي از راهنمايان كرد به محل كردنشينان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسيديم“
مسعود رجوی - وداع با منوچهر هزارخانی در نیمهٔ شعبان، بین‌الملل زحمتکشان و آزادی <blockquote>...وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ: سوگند به قلم و آنچه نویسندگان مقاومت و آزادی می‌نویسند</blockquote><blockquote>همچون ”نی“ از ”جدایی‌ها“ و سفر یاران و این ‌بار به‌خصوص منوچهر هزارخانی شکوه و ”شکایت“ دارم. لابد بقیهٔ همرزمان و هم‌سنگرانش در خانواده مقاومت هم در همین وضع و حال هستند. اما ما عهد بسته‌ایم که جنگ تا آخرین فشنگ و آخرین نفس...</blockquote><blockquote>خبر جاودانگی و رستگاری او را که شنیدم بی‌اختیار به یاد ۳تن افتادم. یکی پدر طالقانی که پشت و پناه مجاهدین بود، دیگری شکرالله پاک‌نژاد، تنها مارکسیست هم‌بندم در اوین در سال ۵۴ که پابه‌پای مجاهدین با اپورتونیست‌های چپ‌نما که در یک مقطع سازمان ما را متلاشی کردند، شجاعانه مرزبندی می‌کرد و سومی برادر بزرگ‌ترم کاظم که باعث شد به‌رغم حکم اعدام در هر دو دادگاه نظامی شاه، اضافه زنده بمانم...</blockquote><blockquote>هزارخانی شیفتهٔ جنگ و مقاومت و کانون‌های شورش و شورشگری بود. از چریک‌های فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین...</blockquote><blockquote>در آبان ۶۴ وقتی «تجربه دردناک مبارزه مسالمت‌آمیز» را نوشت، نسخه‌ای از فهرست جدید اسامی شهیدان انقلاب نوین ایران را برایش ظهرنویسی کردم و فرستادم.</blockquote><blockquote>در شب ۲۸مرداد ۶۸ که ماهنامهٔ شورا را فرستاده بود بی‌مبالغه برایش نوشتم که «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان در تاریک‌ترین و دردناک‌ترین ایام تاریخ ایران» است. به راستی هم‌چنان‌که در پیام تسلیت مریم آمده: «منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه» است.</blockquote><blockquote>وظیفهٔ خود می‌دانم آخرین نوشته و دست‌خط او خطاب به مریم و درباره مریم را که همراه با یک نسخه از آخرین کتابی که ترجمه کرده به دبیر ارشد شورا خواهر مجاهد مهناز سلیمیان داده تا به مریم برساند و در دبیرخانه شورا موجود است، به اطلاع هموطنان و دوستاندارنش برسانم:</blockquote><blockquote>«سلام - یقین دارم که نسخهٔ اول این کتاب تاکنون به دست رئیس‌جمهور‌منتخب شورای ملی مقاومت رسیده‌است. این نسخهٔ دوم را برای رهبر جنبش بزرگ دادخواهی تقدیم می‌کنم. با آرزوی موفقیت شما در جمیع جهات - منوچهر هزارخانی»</blockquote><blockquote>درود - درود!</blockquote><blockquote>مسعود رجوی - ۲۷ اسفند ۱۴۰۰<ref>[https://besoyepirouzi.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/recommend/78413-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D سایت بسوی پیروزی]</ref></blockquote>


سال 1360 دكتر هزارخاني با سمت نماينده شورا در ايتاليا، مدتي در اين كشور به سر مي­برد و در اين­باره مي­گويد: ” در ايتاليا گفتم من مي­خواهم در خانه مجاهدين زندگي كنم و همين هم شد. در پايگاه­شان دفتري برايم در نظر گرفتند و همانجا مشغول كار شدم.در بازگشت دوباره به فرانسه اما مسئوليت انتشار مجله شورا به او واگذار مي­شود.  
=== [[مریم رجوی]] ===
پیام تسلیت خانم مریم رجوی به مناسبت درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی<blockquote>به‌‌ منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه، هزار درود</blockquote><blockquote>مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت ایران، نویسنده و استاد و مبارز کبیر، دکتر منوچهر هزارخانی گل سرسبد روشنفکران و متفکران تاریخ معاصر ایران، یار غمخوار ۴۰ساله مسعود رجوی پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰شروع مقاومت انقلابی، و پس از ۳۰تیر ۱۳۶۰تأسیس شورای ملی مقاومت ایران از میان ما رفت و به جاودان پر کشید. او خالق و مبدع بسا اندیشه‌ها و واژه‌ها و نوشته‌ها در دفاع از مقاومت و نبرد است و کلمات زنده و جنگاور او و ایمانش به حقانیت و اصل مبارزه و مقاومت تمام عیار هم‌چنان در شورای ملی مقاومت و در صفوف مقاومت ایران باقی و شعله‌ور است. او کماکان برای برپایی جامعه‌یی عاری از استبداد و بهره‌کشی می‌رزمد.</blockquote><blockquote>فقدان او را به ‌فرزندان و یارانش، به‌ جامعه روشنفکران و نویسندگان ایران، به‌‌ همرزمان او در شورای ملی مقاومت و به‌ویژه به مسعود رجوی تسلیت می‌گویم.</blockquote>مریم رجوی<ref>[https://www.maryam-rajavi.com/manouchehr-hezarkhani-ncri-iran/ سایت مریم رجوی]</ref>


دكتر منوچهر هزارخاني طي 37 سال زندگي در تبعيد ناگزير، علاوه بر داشتن مسئوليت كميسيون فرهنگ و هنر شورا همچنان اما با تلاشي بي­همتا براي اعتلا و ارتقاي سطح  فرهنگ در مسير مبارزه اي پيگير براي آزادي و عدالت مي­رزمد و مي­نويسد. انبوه مقالات، سخنرانيها يا آثاري كه از زبان فرانسه به فارسي ترجمه كرده از جمله انتشار ترجمه كتابهاي ساليان اخير او: شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر ميشل سٍر و بيشماران اثر مايكل هارت / آنتونيو نگري گواه و شاهدان اين تلاش ارزشمند­ فرهنگي­اند كه همچنان ادامه دارد.   
== مراسم تشییع دکتر منوچهر هزارخانی ==
در روز ۸ فروردبن ماه ۱۴۰۱ مراسم خاکسپاری نویسنده نامدار ایران دکتر منوچهر هزارخانی، با شرکت طیف گسترده‌ای از ایرانیان آزادیخواه و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اورسوراواز پاریس برگزار شد.
 
بخشی از سخنان سخنرانان این مراسم به شرح زیر می‌باشد:
 
=== مریم رجوی: ===
<blockquote>دوستان عزیز، اعضای محترم شورای ملی مقاومت، خواهران و برادران!</blockquote><blockquote>از حضور همه شما در مراسم وداع و گرامی‌داشت دکتر هزارخانی تشکر می‌کنم. از شما و همه دوستانی که در این چند روز برای من پیام تسلیت فرستادید، قدردانی می‌کنم. شما از نزدیک به‌جای همه ما نایب‌الزیاره بودید.</blockquote><blockquote>در این ایام شاهد بودیم که هموطنان‌مان در داخل و خارج کشور و اشرف‌نشان‌ها و هواداران مقاومت، نسبت به ‌او و جایگاه‌ و خدمات‌اش چه‌قدر حق‌‌‌شناسی و تقدیر کردند.</blockquote><blockquote>دکتر هزارخانی از کسانی است که نه فقط حیات‌شان بلکه پرکشیدن و درگذشت‌شان هم اثرها و انگیزه‌های بسیاری در مقاومت و مبارزه علیه دشمن مردم ایران ایجاد می‌کند.</blockquote><blockquote>او در چهل سال گذشته بی‌وقفه بر امر سرنگونی رژیم متمرکز بود و با قلم برا و قدرتمندش، هم تمهیدات رژیم برای حفظ نظام، و هم عمال فکری و عقیدتی آن را هدف قرار داد. به ‌نوشته‌ها و کتاب‌ها و مصاحبه‌های او در این چهار دهه نگاه کنید که چطور بی‌وقفه سیاست و فرهنگ و شرع و قانون و شیوه حکمرانی خمینی و خامنه‌ای را زیر ضرب می‌برد یا با طنز نغز خاص خودش، به‌ باد تمسخر می‌گرفت. ارتجاع و ابتذال و ریاکاری استبداد دینی را به‌ رسوایی کشید. میانه‌بازان و سردمدار آن‌ها رفسنجانی را مفتضح کرد. آخوند خاتمی را «خردجال» نامید که «آهنگ‌های نشاط‌آور ”جامعه مدنی“، ”گفتگوی تمدن‌ها“ و ”توسعه سیاسی“ را برای مشتری جمع‌کردن پخش می‌کند» و فریاد می‌کشید «ننگ بر صدر تا ذیل سیرک ۲خرداد!». «مزدوران رژیم یا خدمتگزاران بی‌جیره و مواجبش» را که به قول او با «دلسوزی شیادانه برای مردم بی‌گناه» با تحریم‌ها مخالفت می‌کنند، به‌باد حمله گرفت.</blockquote>
 
=== بهزاد نظیری: ===
<blockquote>این آخرین وداع با دکتر هزارخانی آغاز تعهدی جدید در وفاداری و همدردی با مقاومت و رهبری آنست، هم‌چنانکه رسم و منش او بود. و باور به بهار آزادی مردم ایران، همان‌طور که عزم او تا آخرین نفس گرمش بود. او در زمانه‌ی مماشات و بی‌هزینگی‌ها، در دوستی با مجاهدین خلق و تعهدش به مبارزه و مقاومت برای آزادی، در عمل مبلغ صادقی برای جهان‌بینی ماهی سیاه کوچولو شد و با خنجرِ قلم کیسه‌ی دروغ و فریب و دجالیت آخوندهای آدمخوار را درید و به دریا پیوست.</blockquote>
 
=== مهدی ابریشمچی: ===
<blockquote> هزارخانی به نمونه جاودان فدا در راه آزادی و الگوی ماندگار برای هنرمند و روشنفکر متعهد و مسئول تبدیل شد. او هرگز نخواهد مرد. بلکه در قلبهای ما، در بین مردمش، در تاریخ و فرهنگ و هنر ایران جاری و خروشان است.</blockquote>
 
=== زینت میرهاشمی: ===
کار هزارخانی تنها تفسیر کردن نبود بلکه تا آخرین لحظه به آرمانهایش وفادار ماند و برای تغییر مبارزه کرد. او نویسنده‌ای توانا روشنفکری متعهد و مبارز و شورشگری علیه بی‌عدالتی بود و آنقدر نوشته و عمل انقلابی از خود باقی گذاشته‌است که بی‌تردید او زنده خواهد‌ماند. زینت میرهاشمی: مزدوران ولایت فقیه دکتر هزارخانی را حتی بعد از درگذشتش مورد تهاجم قرار دادند. آنها می‌خواستند او در قالب کتابها و نوشته‌هایش زندانی باشد. هر چقدر رژیم بیشتر علیه او بنویسد ارزش انتخاب هزارخانی در مبارزه را بیشتر مهر می‌کند.
 
=== دکتر عبدالعلی معصومی: ===
هزارخانی همیشه خندان و در عین درد و بیماری پر انرژی و پرتوان بود. او نویسنده و ویراستاری دقیق، موشکاف، ریزبین، منصف و در ورای طاقت یک انسان سخت‌کوش و سرشار از عشق به حرمت کلمه بود.
 
=== گیسو شاکری: ===
<blockquote>...بله سرزمین من به تو وفا می‌کنه. با این عزیزانی که اینجا هستند کانونهای شورشی و ما یاد تو رو زنده نگاه خواهیم‌داشت همونجور که زندگی کردی نوشتی و زندگی کردی. ما هم راهت رو ادامه میدیم. همهٔ ماهیهای سیاه کوچولو دریای آزاد رو پیدا می‌کنند. درود بر منوچهر هزارخانی</blockquote>
 
=== شاهین هزارخانی: ===
پدرم به کانونهای شورشی عشق می‌ورزید و دیدن کارهای آنها در سیما کار هر روزه او بود. تپش قلبش با مقاومت بالا و پایین می‌شد، عواطف سرشاری نسبت به شهدا داشت، هر وقت به قرارگاههای مقاومت می‌رفت در بازگشت تا مدتی حال و هوای دیگری داشت.<ref>[https://iran-efshagari.com/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%B2%D8%A7/ سایت ایران افشاگر]</ref>
 
== منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۸

منوچهر هزارخانی
دکتر منوچهر هزارخانی.jpg
نام اصلی منوچهر هزارخانی
زمینهٔ کاری پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه
زادروز ۱۳۱۳
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران-پاریس
رویدادهای مهم کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ۱۳۵۷ ایران
شریک(های)
زندگی
شهرآشوب
مدرک تحصیلی پزشک
دانشگاه دانشگاه مونپليه و پاريس در فرانسه
دلیل سرشناسی ترجمه‌ها

منوچهر هزارخانی، (زاده‌ی ۱۳۱۳ در تهران - درگذشته ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ پاریس) یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی به نام ایران است. وی در دهه‌ی ۳۰ به واسطه‌ی نوشتن و ترجمه کتاب‌هایی چون معیارهای انتقاد ادبی، جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو و پیدایش روشنفکران شهرت پیدا کرد. دکتر منوچهر هزارخانی پس از انقلاب ضدسلطنتی در زمره‌ی مخالفان خمینی بود و به شورای ملی مقاومت ایران پیوست. او در سال‌های زندگی‌ در تبعید همواره از حامیان سازمان مجاهدین خلق ایران بود و آثار و کتاب‌های بسیاری نیز در این رابطه نوشت. دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.

تولد و دوران کودکی

منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج تهران و در خانواده‌­ای مردسالار چشم به جهان گشود. پدرش فردی نظامی و مادرش زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با‌هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنز­آمیز بود که شوخ‌طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.

تحصیلات در ایران

پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.
پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.

هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشته‌ی دندان‌پزشکی پذیرفته‌شد اما پدر، بی‌هیچ علاقه به دندان‌پزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند مناسب ندانسته و در پاسخ به هزارخانی که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده بود، به شوخی و جدی می­‌گوید: «آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم می­‌خواهد رشته پزشکی بخوانی و می­‌فرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی» و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه شد. با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان دکتر محمد مصدق و انگیزه شرکت در فعالیت‌ها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم  به خروج از کشور نداشت.

دکتر هزارخانی طی مصاحبه‌­ای در این باره می­‌گوید:

« ... دکتر مصدق نخست‌وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم... فضای بعد از جنگ هم بود. خوبی‌های فضای صلح­‌آمیز بعد از جنگ را داشت بدی‌های خودش را هم داشت. عده‌ای روزنامه‌­نگار هم بودند که آدم‌های سیاسی را تعبیر می­‌کردند و همان موقع هم عد­ه‌­ای این فضا را دموکراسی کاذب می­‌گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورها­ست هم بود. گاهی روزنامه‌­ای را توقیف می­‌کردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر می­‌شد. من هم جزو دانش‌­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به ­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب می­‌کردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاست‌هایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ  و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت.»

تحصیلات در فرانسه

دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاه‌های فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب می­‌کردند. هزارخانی، ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه، به ­تدریج در فعالیت انجمن‌های دانشجویی فرانسوی، اتحادیه­‌ها و در جلسات و کنگره‌های آنان نیز شرکت و با نحوه‌ی فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا شد. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیت‌های گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمی­‌گردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده‌می‌شد.

سخنرانی منوچهر هراز خانی در اورسورواز فرانسه
سخنرانی منوچهر هزارخانی در اورسورواز فرانسه

هزارخانی می‌گوید:

«فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور که به‌دنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­‌گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دسته‌جات، سازمان‌ها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­‌کرد و انجمن‌های ایرانی در آلمان هم هسته‌ی اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند.»                    

رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیان‌گذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ است که در جلسه‌ی اولیه‌ی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایه‌گذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل می‌دهند. دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­‌کند:

«...کنفدراسیون مثل موجود زنده‌­ای به­ تدریج تکامل یافت تا کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا در سال‌های ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه‌های خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه‌افکند، اما با وجود گستردگی و فعالیت‌های بسیار آن، عقبه‌ی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­‌ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش‌گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»

هزارخانی پس از پایان دوره‌ی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب‌شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با «شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمره‌‌ی این ازدواج دو پسر به نام‌های شاهین و افشین هستند.[۱]

بازگشت به ایران

سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به‌ علت پی بردن به فعالیت سیاسی­‌اش سر باز زد.

در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل هزارخانی در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجله­‌ای بودند از هزارخانی خواستند تا مقاله­‌ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.[۱][۱]

دستگیری توسط ساواک

هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی شد. شبکه­‌ا‌ی از فعالان سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده‌بود که هزارخانی هیچ‌گونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ­ یک از آنان نداشت اما در زندان با تک تک آنان آشنا شد.

منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شد و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به «خرد‌ه‌کاری» می‌گمارند که  از این کار نیز محروم و اخراج

می‌­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا هم‌کلاس هزارخانی هم بود او را احضار و از او می‌خواهد یا کاملا در راستای دستگاه باشد یا برود.

دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب‌شناسی را در این بیمارستان راه‌­اندازی می­‌کند.[۱][۱]

منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشت. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرد. او در این‌باره می­‌گوید:

«امه سزر پایه‌­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره برسون پیشوای سوررئالیست‌های زمان خودش، پس از دیدار با او گفت.»

دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی درباره‌ی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، می‌گوید:

«... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­‌ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­‌ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی‌ ا­ست، پیش پا‌افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی ­‌است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می‌دهد... من می‌­توانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه­‌ فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه‌­ام بود. روزگار این­‌جور پیش آورد. سیاست هم همین‌جور بود، آدم می­‌افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­‌رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­‌خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست می­‌دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا این‌طور هستم.  البته لابد آدم خمیره‌­اش را هم دارد. دلم می­‌خواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام‌دهم.»

مجموعه‌ی آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­‌ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و به‌جا، بر دامنه‌ی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه‌ی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند. آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران در سال ۱۳۵۶ که به­‌تدریج گر گرفته و مشتعل می­‌شد،  ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شب‌های گوته گردید. دکتر هزارخانی نیز به‌عنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شب‌ها به ایراد خطابه­‌ای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن پرداخته و از «ولتر» نقل می­‌کند که:

«من با عقیده‌ی تو مخالفم اما تا جان دارم می‌­کوشم تا تو حق داشته باشی عقیده‌ات را بیان کنی»

پیوستن به شورای ملی مقاومت

با عزل بنی‌صدر و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که می‌رفت دیگر مانند پیشتر مورد استقبال و خوشآمد­گویی قرار نمی‌گرفت. دسته‌جات وابسته به جمهوری اسلامی تقریبا همه جا را اشغال کرده‌­اند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا گشت تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاه‌های آنان منتقل و به فرانسه رفت.

منوچهر هزار خانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو
منوچهر هزارخانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو

دکتر هزارخانی خاطره‌ی خود از انتقال به فرانسه را چنین نقل می‌کند:

«سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه‌ای که مریم (خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران) آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده (مجاهد فقید محمدعلی جابرزاده) و تشید و همسر کاک صالح (مجاهد فقید ابراهیم ذاکری) هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده‌بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم.»

سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر می­‌برد. او در این­‌باره می­‌گوید:

«در ایتالیا گفتم من می­‌خواهم در خانه‌ی مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاه­‌شان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.»

در بازگشت دوباره به فرانسه مسئولیت انتشار مجله‌ی شورا به او واگذار شد.

دکتر منوچهر هزارخانی طی سالیان زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا هم‌چنان با تلاشی پی‌گیر برای اعتلا و ارتقای سطح  فرهنگ در مسیر مبارزه‌ برای آزادی و عدالت می‌نویسد. انبوه مقالات، سخنرانی‌ها و آثاری چون شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سر و بیشماران اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری که از فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله آثار ارزشمند­ فرهنگی­‌ هستند که هم‌چنان ادامه دارد. 

درگدشت دکتر منوچهر هزارخانی

دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.

انعکاسات درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

مسعود رجوی

بیانیه آقای مسعود رجوی پس از درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

مسعود رجوی - وداع با منوچهر هزارخانی در نیمهٔ شعبان، بین‌الملل زحمتکشان و آزادی

...وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ: سوگند به قلم و آنچه نویسندگان مقاومت و آزادی می‌نویسند

همچون ”نی“ از ”جدایی‌ها“ و سفر یاران و این ‌بار به‌خصوص منوچهر هزارخانی شکوه و ”شکایت“ دارم. لابد بقیهٔ همرزمان و هم‌سنگرانش در خانواده مقاومت هم در همین وضع و حال هستند. اما ما عهد بسته‌ایم که جنگ تا آخرین فشنگ و آخرین نفس...

خبر جاودانگی و رستگاری او را که شنیدم بی‌اختیار به یاد ۳تن افتادم. یکی پدر طالقانی که پشت و پناه مجاهدین بود، دیگری شکرالله پاک‌نژاد، تنها مارکسیست هم‌بندم در اوین در سال ۵۴ که پابه‌پای مجاهدین با اپورتونیست‌های چپ‌نما که در یک مقطع سازمان ما را متلاشی کردند، شجاعانه مرزبندی می‌کرد و سومی برادر بزرگ‌ترم کاظم که باعث شد به‌رغم حکم اعدام در هر دو دادگاه نظامی شاه، اضافه زنده بمانم...

هزارخانی شیفتهٔ جنگ و مقاومت و کانون‌های شورش و شورشگری بود. از چریک‌های فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین...

در آبان ۶۴ وقتی «تجربه دردناک مبارزه مسالمت‌آمیز» را نوشت، نسخه‌ای از فهرست جدید اسامی شهیدان انقلاب نوین ایران را برایش ظهرنویسی کردم و فرستادم.

در شب ۲۸مرداد ۶۸ که ماهنامهٔ شورا را فرستاده بود بی‌مبالغه برایش نوشتم که «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان در تاریک‌ترین و دردناک‌ترین ایام تاریخ ایران» است. به راستی هم‌چنان‌که در پیام تسلیت مریم آمده: «منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه» است.

وظیفهٔ خود می‌دانم آخرین نوشته و دست‌خط او خطاب به مریم و درباره مریم را که همراه با یک نسخه از آخرین کتابی که ترجمه کرده به دبیر ارشد شورا خواهر مجاهد مهناز سلیمیان داده تا به مریم برساند و در دبیرخانه شورا موجود است، به اطلاع هموطنان و دوستاندارنش برسانم:

«سلام - یقین دارم که نسخهٔ اول این کتاب تاکنون به دست رئیس‌جمهور‌منتخب شورای ملی مقاومت رسیده‌است. این نسخهٔ دوم را برای رهبر جنبش بزرگ دادخواهی تقدیم می‌کنم. با آرزوی موفقیت شما در جمیع جهات - منوچهر هزارخانی»

درود - درود!

مسعود رجوی - ۲۷ اسفند ۱۴۰۰[۲]

مریم رجوی

پیام تسلیت خانم مریم رجوی به مناسبت درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

به‌‌ منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه، هزار درود

مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت ایران، نویسنده و استاد و مبارز کبیر، دکتر منوچهر هزارخانی گل سرسبد روشنفکران و متفکران تاریخ معاصر ایران، یار غمخوار ۴۰ساله مسعود رجوی پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰شروع مقاومت انقلابی، و پس از ۳۰تیر ۱۳۶۰تأسیس شورای ملی مقاومت ایران از میان ما رفت و به جاودان پر کشید. او خالق و مبدع بسا اندیشه‌ها و واژه‌ها و نوشته‌ها در دفاع از مقاومت و نبرد است و کلمات زنده و جنگاور او و ایمانش به حقانیت و اصل مبارزه و مقاومت تمام عیار هم‌چنان در شورای ملی مقاومت و در صفوف مقاومت ایران باقی و شعله‌ور است. او کماکان برای برپایی جامعه‌یی عاری از استبداد و بهره‌کشی می‌رزمد.

فقدان او را به ‌فرزندان و یارانش، به‌ جامعه روشنفکران و نویسندگان ایران، به‌‌ همرزمان او در شورای ملی مقاومت و به‌ویژه به مسعود رجوی تسلیت می‌گویم.

مریم رجوی[۳]

مراسم تشییع دکتر منوچهر هزارخانی

در روز ۸ فروردبن ماه ۱۴۰۱ مراسم خاکسپاری نویسنده نامدار ایران دکتر منوچهر هزارخانی، با شرکت طیف گسترده‌ای از ایرانیان آزادیخواه و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اورسوراواز پاریس برگزار شد.

بخشی از سخنان سخنرانان این مراسم به شرح زیر می‌باشد:

مریم رجوی:

دوستان عزیز، اعضای محترم شورای ملی مقاومت، خواهران و برادران!

از حضور همه شما در مراسم وداع و گرامی‌داشت دکتر هزارخانی تشکر می‌کنم. از شما و همه دوستانی که در این چند روز برای من پیام تسلیت فرستادید، قدردانی می‌کنم. شما از نزدیک به‌جای همه ما نایب‌الزیاره بودید.

در این ایام شاهد بودیم که هموطنان‌مان در داخل و خارج کشور و اشرف‌نشان‌ها و هواداران مقاومت، نسبت به ‌او و جایگاه‌ و خدمات‌اش چه‌قدر حق‌‌‌شناسی و تقدیر کردند.

دکتر هزارخانی از کسانی است که نه فقط حیات‌شان بلکه پرکشیدن و درگذشت‌شان هم اثرها و انگیزه‌های بسیاری در مقاومت و مبارزه علیه دشمن مردم ایران ایجاد می‌کند.

او در چهل سال گذشته بی‌وقفه بر امر سرنگونی رژیم متمرکز بود و با قلم برا و قدرتمندش، هم تمهیدات رژیم برای حفظ نظام، و هم عمال فکری و عقیدتی آن را هدف قرار داد. به ‌نوشته‌ها و کتاب‌ها و مصاحبه‌های او در این چهار دهه نگاه کنید که چطور بی‌وقفه سیاست و فرهنگ و شرع و قانون و شیوه حکمرانی خمینی و خامنه‌ای را زیر ضرب می‌برد یا با طنز نغز خاص خودش، به‌ باد تمسخر می‌گرفت. ارتجاع و ابتذال و ریاکاری استبداد دینی را به‌ رسوایی کشید. میانه‌بازان و سردمدار آن‌ها رفسنجانی را مفتضح کرد. آخوند خاتمی را «خردجال» نامید که «آهنگ‌های نشاط‌آور ”جامعه مدنی“، ”گفتگوی تمدن‌ها“ و ”توسعه سیاسی“ را برای مشتری جمع‌کردن پخش می‌کند» و فریاد می‌کشید «ننگ بر صدر تا ذیل سیرک ۲خرداد!». «مزدوران رژیم یا خدمتگزاران بی‌جیره و مواجبش» را که به قول او با «دلسوزی شیادانه برای مردم بی‌گناه» با تحریم‌ها مخالفت می‌کنند، به‌باد حمله گرفت.

بهزاد نظیری:

این آخرین وداع با دکتر هزارخانی آغاز تعهدی جدید در وفاداری و همدردی با مقاومت و رهبری آنست، هم‌چنانکه رسم و منش او بود. و باور به بهار آزادی مردم ایران، همان‌طور که عزم او تا آخرین نفس گرمش بود. او در زمانه‌ی مماشات و بی‌هزینگی‌ها، در دوستی با مجاهدین خلق و تعهدش به مبارزه و مقاومت برای آزادی، در عمل مبلغ صادقی برای جهان‌بینی ماهی سیاه کوچولو شد و با خنجرِ قلم کیسه‌ی دروغ و فریب و دجالیت آخوندهای آدمخوار را درید و به دریا پیوست.

مهدی ابریشمچی:

هزارخانی به نمونه جاودان فدا در راه آزادی و الگوی ماندگار برای هنرمند و روشنفکر متعهد و مسئول تبدیل شد. او هرگز نخواهد مرد. بلکه در قلبهای ما، در بین مردمش، در تاریخ و فرهنگ و هنر ایران جاری و خروشان است.

زینت میرهاشمی:

کار هزارخانی تنها تفسیر کردن نبود بلکه تا آخرین لحظه به آرمانهایش وفادار ماند و برای تغییر مبارزه کرد. او نویسنده‌ای توانا روشنفکری متعهد و مبارز و شورشگری علیه بی‌عدالتی بود و آنقدر نوشته و عمل انقلابی از خود باقی گذاشته‌است که بی‌تردید او زنده خواهد‌ماند. زینت میرهاشمی: مزدوران ولایت فقیه دکتر هزارخانی را حتی بعد از درگذشتش مورد تهاجم قرار دادند. آنها می‌خواستند او در قالب کتابها و نوشته‌هایش زندانی باشد. هر چقدر رژیم بیشتر علیه او بنویسد ارزش انتخاب هزارخانی در مبارزه را بیشتر مهر می‌کند.

دکتر عبدالعلی معصومی:

هزارخانی همیشه خندان و در عین درد و بیماری پر انرژی و پرتوان بود. او نویسنده و ویراستاری دقیق، موشکاف، ریزبین، منصف و در ورای طاقت یک انسان سخت‌کوش و سرشار از عشق به حرمت کلمه بود.

گیسو شاکری:

...بله سرزمین من به تو وفا می‌کنه. با این عزیزانی که اینجا هستند کانونهای شورشی و ما یاد تو رو زنده نگاه خواهیم‌داشت همونجور که زندگی کردی نوشتی و زندگی کردی. ما هم راهت رو ادامه میدیم. همهٔ ماهیهای سیاه کوچولو دریای آزاد رو پیدا می‌کنند. درود بر منوچهر هزارخانی

شاهین هزارخانی:

پدرم به کانونهای شورشی عشق می‌ورزید و دیدن کارهای آنها در سیما کار هر روزه او بود. تپش قلبش با مقاومت بالا و پایین می‌شد، عواطف سرشاری نسبت به شهدا داشت، هر وقت به قرارگاههای مقاومت می‌رفت در بازگشت تا مدتی حال و هوای دیگری داشت.[۴]

منابع