میرزا کوچک‌ خان جنگلی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۵۴ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
میزا کوجک خان جنگلی
میرزا کوچک خان جنگلی.jpg
شناسنامه
نام کاملمیرزا یونس
معروف بهمیرزا کوجک خان جنگلی
زادروز۱۲۵۷
زادگاهرشت، ایران
تاریخ مرگ۱۳۰۰
محل مرگتالش، ایران
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیجنبش جنگل
سمترهبر

   

میرزا کوچک خان جنگلی (زاده‌ی ۱۲۵۷ شمسی-درگذشته‌ی ۱۱ آذر ۱۳۰۰ شمسی) از مبارزان انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل علیه دولت وابسته‌ی قاجار بود.

میرزا کوچ خان جنگلی در محلۀ استادسرای شهر رشت بدنیا آمد. در آغاز جوانی در مدرسه علمیه حاج حسن و مدرسه جامع شهر رشت به تحصیل علوم دینی پرداخت و تحصیلاتش را در مدارس دینی قزوین و تهران ادامه داد. میرزا با این که با پایه تحصیلی در مدارس دینی می توانست به لباس روحانیت درآید اما دغدغه های سیاسی او و روحیه مبارزه جویانه اش او را به مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی سوق داد.

میرزا کوچک خان جنگلی به هنگام امضای فرمان مشروطیت توسط مظفّرالدین شاه قاجار در ۱۳مرداد ۱۲۸۵، ۲۸ ساله بود. وی در قیام مشروطه خواهان رشت علیه محمدعلی شاه قاجار که به فتح تهران در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸شمسی منجرشد، فرماندهی یک دسته از مشروطه خواهان را به عهده داشت.

میرزا کوچک خان جنگلی پس از فتح تهران به گیلان برگشت و با شماری از مبارزان که مخالف دخالت‌های روسیه تزاری در شمال ایران بودند، گروهی را تشکیل داد. در بین یاران میرزا افراد تحصیل کرده‌یی مانند دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی، بازرگانان معروفی مانند حاج احمد کسمایی بودند و روشنفکران و مخالفانی چون حسن آلیانی و شیخ علی شیشه بر وجود داشتند.

در جریان ورود محمدعلی شاه از روسیه به ترکمن صحرا برای بازپس گیری تاج و تخت شاهی، میرزا کوچک خان جنگلی همراه با شماری از مدافعان مشروطه برای مقابله با محمدعلی شاه و طرفدارانش، به ترکمن صحرا شتافتند. در این نبرد تیری به شانه میرزا اصابت کرد و به اسارت قوای روسی حامی محمدعلی شاه افتاد. آن‌ها میرزا کوچک خان جنگلی را به روسیه بردند. میرزا پس از معالجه، از روسیه گریخته و خود را مخفیانه به رشت رسانید.

میرزا کوچک خان جنگلی و هم‌فکرانش در جنگ جهانی اول که از روز ۵ مرداد۱۲۹۳ (۲۸ژوییه ۱۹۱۴م) آغاز شد و ایران میدان تاخت و تاز نیروهای انگلیسی و روسی و عثمانی گردید، در روز ۲۰مرداد۱۲۹۴ (۱۲ اوت ۱۹۱۵) در جنگلهای تولم، در ۲۰کیلومتری شمال غربی رشت، مستقرشدند و به تدارک نبرد پرداختند و مبارزه یی را علیه اشغال‌گران و نیروهای دولتی وابسته به انگلستان و روسیه آغاز کردند. این نبرد تا شهادت میرزا کوچک‌خان در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، در ارتفاعات پر برف تالش خلخال ادامه داشت.

ایران در جنگ جهانی اول

احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار، در روز  ۲۹تیرماه ۱۲۹۳ شمسی (۲۱ژوییه ۱۹۱۴میلادی)، در ۱۸ سالگی، در تهران به تخت سلطنت نشست.

یک هفته پس از آغاز سلطنت احمدشاه، جنگ جهانی اول، با حمله دولت اتریش به صربستان، در روز ۵ مرداد ۱۲۹۳ (۲۸ژوییه ۱۹۱۴م) آغاز شد. چهار روز بعد، در روز اول اوت ۱۹۱۴ (۹ مرداد ۱۲۹۳)، آلمان با روسیه تزاری، جنگ را آغاز کرد.

سه روز بعد از آن در ۴ اوت مصادف با ۱۲ مرداد ۱۲۹۳ آلمان به دولت انگلستان اعلام جنگ کرد. به این طریق، دولتهای انگلستان و روسیه تزاری که ایران را به دو منطقه تحت نفوذ خود تقسیم کرده بودند و با خودکامگی در آن حکم می راندند و کسی را یارای رویارویی با آن‌ها نبود، خود در این جنگ درگیر شدند و توان مداخله در امور ایران را از دست دادند.

دراین زمان نیروهای نظامی اشغالگر روسیه در ۲۲دیماه ۱۲۹۳ (۱۳ژانویه ۱۹۱۵) بر تبریز مسلط شدند و در ۲۳ آذر ۱۲۹۴ (۱۵دسامبر۱۹۱۵) همدان را به اشغال خود درآوردند. پنج روز بعد بعد انها وارد قم و در روز ۳۰دی وارد اراک شدند. آن‌ها در ۲۸ اسفند ۹۴ (۱۹مارس ۱۹۱۶) اصفهان را نیز به تصرّف خود درآوردند. در چنین شرایطی میرزا کوچک خان جنگلی مبارزه با استبداد و استعمار را آغاز کرد و به تدارک نبرد مسلحانه پرداخت.

تدارک نبرد توسط میرزا کوچک خان جنگلی

خانه میرزا کوچک خان
خانه میرزا کوچک خان 

میرزا کوچک خان و یارانش در روز ۲۰مرداد۱۲۹۴ (۱۲ اوت ۱۹۱۵) در جنگلهای تولم، در ۲۰کیلومتری شمال غربی رشت، مستقرشدند و به تدارک نبرد پرداختند. هدفشان «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» بود.

از همان نخستین ماههای استقرار میرزا کوچک خان و یارانش در جنگلهای گیلان، نیروهای دولتی مستقر در گیلان، برای ازمیان بردن آن‌ها به تدارک جنگ پرداختند. در حملات و درگیریهای قوای دولتی با نیروهای جنبش جنگل در منطقه کسما، مفاخرالملک، رئیس نظمیه گیلان، در ۲۶آبان ۹۵ (۱۷نوامبر۱۹۱۶)، به دست نیروهای جنبش جنگل به قتل رسید.

حدود یک سال بعد، در روز ۱۶ آبان ۱۲۹۶ (۷نوامبر۱۹۱۸) بلشویکها به رهبری لنین در روسیه قدرت دولتی را در اختیارگرفتند و حکومت سوسیالیستی برقرارکردند.

روز ۲۶دیماه ۱۲۹۶ ( ۱۶ژانویه ۱۹۱۸ ) تروتسکی، «کمیسر خلق برای روابط خارجی» در دولت جدید شوروی، کلیه معاهدات تحمیلی به ایران را فاقد اعتبار اعلام کرد.

رویارویی انگلستان با جنبش جنگل

میرزا کوچک خان و یارانش
میرزا کوچک خان و یارانش

پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و كنار رفتن يكي از دو قدرت خارجي چیره بر ایران، انگلستان در ايران حاکم شد و به دنبال گسترش سُلطه خود بر سراسر ايران بود.

تلاش انگلستان برای نابودی جنبش جنگل و چیرگی او بر گیلان در دولت وابسته‌ی وثوق الدوله ـ که در ۱۵مرداد ۱۲۹۷ (۷اوت ۱۹۱۸) تشکیل شده بود ـ شدت گرفت و با پایان یافتن جنگ جهانی اول در ۲۲ آبان ۱۲۹۷شمسی، بر شدت آن افزوده شد.

وثوق الدوله در کنار یورش‌های سخت و سنگین به نیروهای مستقر در جنگلهای گیلان، برای پراکندن اجزای تشکیل دهندۀ آن به توطئه‌چینی پرداخت.

تسلیم شدن حاج احمد کسمایی

وثوق‌الدوله در روز ۶ اسفند ۱۲۹۷ برای حاجی احمد کسمایی، از یاران و هم‌رزمان قدیمی میرزا کوچک خان و از چهره های سرشناس جنبش جنگل و از فرماندهان منطقه‌ی «کسما»، از دهستانهای نزدیک صومعه سرا، «امان­‌نامه» فرستاد و او را به تسلیم فراخواند.

تلاشهاي وثوق الدّوله براي ايجاد دو دستگی در صفوف جنگل باعث شد مجاهدينِ كَسما و فرمانده آن‌ها، حاج احمد كسمايي، به «امان نامه» و شرایط پیشنهادی وثوق الدوله تن بدهند و به نيروهاي دولتي بپيوندند.

روز ۶ اسفند ۱۲۹۷ (۲۶فوریه ۱۹۱۹) احمد کسمایی، بلافاصله بعد از دریافت تأمین‌نامه دست از مبارزه شست و تسلیم نیروهای وثوق‌الدوله شد.

پس از تسلیم حاجی احمد کسمایی و پیرامونیانش به قوای دولتی، زمینۀ مساعدی برای از میان بردن کل جنبش فراهم شد.

حمله قوای قزاق به جنبش جنگل

روز ۲۸ اسفند ۱۲۹۷ (۲۰مارس ۱۹۱۹) تیمورتاش (سردار معظّم خراسانی)، ۳۵ساله، به حکمرانی گیلان منصوب شد تا کار جنبش جنگل را یکسره کند. فردای آن روز، استاروسلسکی، فرمانده قوای قزّاق، برای سرکوبی جنبش جنگل وارد گیلان شد.

قوای قزاق در ایران که دست پرورده روسهای تزاری بودند، پس از سقوط امپراتوری تزار و روی کار آمدن حکومت شورایی در روسیه، به زیر پرچم دولت انگلستان گرد آمده بودند.

قوای قزاق تحت فرماندهی ایّوب خان میرپنج، از راه رشت و ماسوله و شَفت با پشتیبانی هوایی هواپیماهای انگلیسی قوای میرزا کوچک­‌خان را که در جنگهای آن نواحی مستقر بودند، به محاصره درآوردند و ضربات سنگینی بر آن‌ها وارد کردند.

در ۱۱فروردین ۱۲۹۸ (۳۱مارس ۱۹۱۹) نیروهای مهاجم انگلیسی طی اولتیماتومی از میرزا کوچک خان و یارانش خواستند تا ۴۸ ساعت دیگر تسلیم شوند و در غیر این صورت به تمام مراکز استقرار آن‌ها حمله خواهند کرد. با پایان یافتن زمان اولتیماتوم، حمله‌ی ۲۰هزار قزّاق ايراني با پشتيباني هواپيماهاي انگلیسی در روز ۱۳فروردين ۱۲۹۸ (۲آوريل۱۹۱۹) به پايگاههاي مجاهدين جنگل آغاز شد.

اين حمله‌ها ماهها به طول انجاميد. در اين مدت نيروهاي مستقر در جنگل، در اثر فقدان آذوقه، جنگ و گريزهاي طولاني و نداشتن تسليحات كافي، در موقعيّت بسیار دشواري قرارگرفتند و یکپارچگی نیروهای رزمنده‌ی مستقر در جنگلهای گیلان به هم ریخت. عده‌یی از آنان راه رشت را در پیش گرفتند و عده یی هم تصمیم گرفتند فومنات را که محل استقرار آن‌ها بود، ترک کنند و به لاهیجان بروند و به نیروهای دکتر حشمت، از پایه گذاران جنبش جنگل بپیوندند. نیروی قزاق در تعقیب میرزا کوچک خان و یارانش به لاهیجان حمله کردند و آن‌ها مجبورشدند به کوههای لنگرود و رودسر و تنکابن عقب‌نشینی کنند. 

تسیلم شدن دکتر حشمت

میرزا کوچک‌خان جنگلی و دکتر حشمت در جنگل
میرزا کوچک‌خان جنگلی و دکتر حشمت در جنگل

در همین ماه‌های سخت و نفسگیر، جنگهای نابرابر و مرگبار بود که دکتر ابراهیم حشمت الاطباء (دکتر حشمت)، از نخستین یاران نزدیک میرزا کوچک خان، خسته از سفرهای طولانی و جنگ و گریزهای پیاپی، در پی تأمین نامه‌­یی که در پشت قرآن نوشتند و برایش فرستادند، با ۲۷۰تن از همراهانش به قوای دولتی تسلیم شد، امّا برخلاف تصورش، به محض ورود به لاهیجان مورد اهانت قرارگرفت و در ۲۱ اردیبهشت ۱۲۹۸ (۱۲مه ۱۹۱۹) به حکم دادگاه نظامی در رشت به دار آویخته شد. همراهان دکتر حشمت نیز راهی زندان شدند.

دکتر حشمت، از نخستین بنیانگذاران جنبش جنگل و از نزدیکان میرزا کوچک خان بود. تسلیم شدن دو تن از سران جنبش و همراهانشان، سخت­‌ترشدن ادامه‌ی مبارزه و تیرگی چشم‌انداز آینده، بی‌خوابی‌های مدام، خستگی، گرسنگی و به هم ریختگی اوضاع کل جنبش، باعث شد که مهار کارها به کلی از دست میرزا کوچک خان بیرون رود. 

میرزا کوچک خان در دوراهی تسلیم یا پایداری

پس از تسلیم شدن دکتر حشمت میرزا کوچک خان در شرایط بسیار سختی قرار گرفت. از یک سو، قوای قزّاق با تجهیزات و مهمات بسیار و در زیر چتر حمایت هواپیماهای انگلیسی و از سوی دیگر، گروههای پراکنده جنبش جنگل با ارتباطات ضعیف، سلاح‌های فرسوده، کمبود غذا و مهمات، شرایط مبارزه را بر میرزا کوچک خان دشوارتر می‌کرد. همچنین فرماندهان نیروهای قزاق در فومنات و شفت و دیگر مناطق در اعلامیه‌هایی به همه مردم اخطار کرده بودند که حق ندارند به جنگلی‌ها یاری برسانند. در این علامیه آمده بود:

«هر خانه يي كه در آن جنگليها منزل كنند، سوزانده ميشود و صاحبش تنبيه خواهد شد. افرادي كه براي جنگليها آذوقه تهيّه كنند يا كمكي به آن‌ها بنمايند، فوراً، اعدام و داراييشان ضبط خواهد شد»[۱]

قرارداد ۱۹۱۹

حدود سه ماه پس از اعدام دکتر حشمت، قرارداد جنجالی۹ اوت ۱۹۱۹ میان انگلستان و وثوق الدوله در روز ۱۷مرداد بسته شد تا انگلستان سلطه‌ی خود را بر سراسر ایران افزایش دهد. این قرارداد با پرداخت ۴۰۰ هزار تومان رشوه به وثوق‌الدوله توسط وی منعقد شد. بر طبق آن همه امور لشکری و کشوری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی انجام می‌شد و هر کاری نیاز به اجازه‌ی آنان داشت.

پس از بسته شدن قرارداد ۱۹۱۹، هجوم نيروهاي دولتي به قوای میرزا کوچک خان شدت بيشتري گرفت. این حملات شرایط را بر جنبش جنگل سخت‌تر کرد و بسیاری از نیروهای وی با گرفتن امان‌نامه خود را تسلیم کردند. در این میان تنها افراد اندکی از یاران نزدیک میرزا کوچک خان همچنان در کنار وی باقی ماندند.

ورود ناوگان شوروی به انزلی

حدود ۹ماه پس از بسته شدن قرارداد ۱۷مرداد ۱۲۹۸ (۹ اوت ۱۹۱۹) میان انگلستان و وثوق الدوله، گاردهای سرخ شوروی در ۲۵ اردیبهشت ۱۲۹۹ (۱۵مه ۱۹۲۰) براي دستگيري دنيكين، كه عليه حكومت نوپاي شوروي مي‌جنگيد، وارد بندر انزلي شدند. دنيكين بعد از شكست در پطروفسك (اوكراين)، در استحكامات انگلیسیها در غازيان پناه گرفته بود. انگلیسیها بعد از چند ساعت مقاومت غازيان را رها كرده به رودبار منجيل عقب نشستند.

در همان ابتداي ورود ارتش سرخ به انزلي، به درخواست راسكولنيكُف، فرمانده ناوگان شوروي در درياي خزر، ميرزا كوچك خان براي مذاكره با سران قواي اعزامي شوروي وارد انزلي شد.

روز اوّل، مذاكره به جايي نرسيد و توافقي حاصل نشد. اعضاي «حزب عدالت» باكو، كه در مذاكره حضور داشتند، وظيفه مقدّم جنبش را تبليغات مرامي، مصادره اموال و لغو مالكيت بر زمين و مبارزه با مذهب مي دانستند، درحالي كه ميرزا كوچك خان معتقد بود با توجه به افكار عامه «تا مدتي بايستي از تبليغات مسلكي صرف‌نظر شود… چون ايراني‌ها متعصبند و به دين و شعائر اسلامي علاقه دارند، قطع اين پيوند باعث ميشود كه به انقلاب به نظر نامساعد بنگرند». 

توافق میرزا کوچک با سران نیروی اعزامی شوروی

روز دوّم «اُرجو نيكيدزه»، از انقلابيان قفقازي كه در جنبش مشروطه در گيلان و تهران شركت داشت، از باكو رسيد و در مذاكرات شركت كرد. او، باتوجّه به شناختي كه از ميرزا كوچك خان و شرايط اجتماعي ايران داشت، سياست ميرزا كوچك خان را درست دانست و آن را تأييد كرد.

در اين نشست درمورد «عدم اجراي كمونيسم از حيث مصادره اموال و اِلغاي مالكيّت و ممنوع بودن تبليغات مسلكي، تأسيس حكومت جمهوري انقلابي موقت، سپردن مقدرات انقلاب به دست آن و عدم دخالت شوروي‌ها و عدم ورود نيروي نظامي جديد از شوروي، مگر به تصويب حكومت انقلابي ايران» توافق حاصل شد و  اين توافق به اطلاع مقام‌هاي دولتي و حزبي مسكو نيز رسيد. 

پس از اين توافق، فرماندار گيلان به نمايندگي از طرف مردم رشت، ميرزا كوچك‌خان را براي به دست گرفتن زمام امور گيلان به رشت دعوت كرد.

روز ورود ميرزا به رشت ( ۱۴خرداد) جمعيّت انبوهي از آتشگاه (۵كيلومتري رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف كشيدند و مقدم مجاهدين جنگل را با فريادهاي شورانگيز «زنده باد» و نثار گل گرامي داشتند. ميرزا، پس از شش سال دوري از رشت و اقامت در جنگل، دوباره، به آن شهر مي آمد.

 در رشت كميته يي مركب از اعضاي ايراني و روسي، تشكيل شد كه در آن ميرزاكوچك خان، كاژانف، فرمانده قواي شوروي در ايران، احسان الله خان، كامران آقايف، عضو حزب عدالت باكو، حسن آلياني (معين الرّعايا) و… شركت داشتند. روز بعد، هيأت دولت انقلابي به سرپرستي ميرزا كوچك خان، به مردم گيلان معرفي شدند.

تشکیل «جمهوری شورایی» در گیلان

روز ۱۶ خرداد، میرزا کوچک خان طی نطقی در رشت تأسیس «جمهوری شورایی در ایران» را به اطلاع مردم رساند.

سران جنبش جنگل در اعلاميه‌يي با تأكيد بر اين كه

«قوه ملي جنگل به استحضار كمك و مساعدت عموم نوع‌پروران دنيا و استعانت از اصول حقۀ سوسياليسم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام "جمعيّت انقلاب سرخ ايران" معرّفي مينمايد»

نظرات جمعيت را مبني بر الغاي اصول سلطنت و اعلان جمهوري، حفظ جان و مال عموم اهالي گيلان، لغو تمام قراردادهاي دولت مركزي با بيگانگان، اعتقاد به تساوي حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام، اعلام نمودند.

روز ۱۸خرداد (۸ژوئن) «جمعیت انقلاب سرخ ایران» در تلگرامی به سفارتخانه های دولتهای خارجی در تهران، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری شورایی در گیلان را اعلام کرد.

فردای آن روز، میرزا به عنوان «جمهوری سوسیالیستی شورایی گیلان»، در تلگرامی به لنین اعلام کرد:

«... به نام انسانیت و برابری همۀ خلق‌ها، جمهوری شوروی سوسیالیستی از شما و همه سوسیالیست‌هایی که به بین‌الملل سوم وابسته‌اند، تقاضا می‌کند از آزادشدن همه ملل ضعیف و تحت سلطه برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت کنید»[۲]

به اين تلگرام پاسخي داده نشد. دولت شوروي نمي‌خواست در جنبش جنگل، كه تا پيش از به رسميت شناخته شدن بين المللي آن يك مسأله داخلي در ايران به شمار مي‌رفت، به طور علني، دخالت كند.

روز ۱۹خرداد سعدالله درویش، فرماندار نظامی رشت، مقررات نظامی ویژه‌یی در این شهر برقرار کرد. روز ۲۴خرداد، میرزا کوچک خان از افسران قزّاقخانه رشت خواست که تسلیم شوند. فردای آن روز، گاردهای سرخ بعد از یک درگیری خونین با  نیروی قزّاق در شهر رشت، آن‌ها را خلع سلاح کردند.

تشکیل حزب کمونیست در رشت

يك ماه بعد از ورود ارتش سرخ به  انزلي، «حزب كمونيست ايران» توسط اعضاي اعزامي «حزب عدالت» باكو تشكيل شد. اولين كنگرۀ حزب عدالت در انزلي، ۱۳تن، ازجمله، سلطان‌زاده و جوادزاده (پيشه وري)، را به عنوان اعضاي كميتۀ مركزي حزب معرفي كرد و سلطان‌زاده دبير اول اعلام شد. اين ۱۳نفر مقيم ايران نبودند و از قفقاز به همراه ارتش سرخ به ايران آمده بودند.

«حزب كمونيست ايران»، برخلاف توافق سران نيروهاي اعزامي شوروي و سران جنبش جنگل، تبليغات كمونيستي و مخالفت با مذهب را آغاز كرد. اين تبليغات هم در روزنامۀ «كامونيست» (ارگان حزب) و هم در ميتينگ‌هايي كه  هر روز در رشت برگزار مي‌كردند، دنبال مي‌شد.

  ميرزا كوچك خان دو نماينده نزد نريمانوف، رئيس شوراي جمهوري قفقاز، فرستاد و از او خواست از اين اقدامات چپ‌روانه، كه حاصلي جز دوركردن مردم از جنبش ندارد، جلوگيري كند.

نريمانوف از سران حزب كمونيست خواست از اينگونه كارهاي زودرس دست بردارند، ولي آن‌ها نپذيرفتند.

ميرزا در اعتراض به اقدامات تفرقه انگيز حزب كمونيست، دو تن از نزديكان خود را، با نامه‌يي براي لنين، به مسكو فرستاد. آن‌ها با كاراخان، معاون وزير خارجۀ شوروي، ديدار كردند. كاراخان در اين  ديدار در بين سخنان خود تأكيدكرد كه «به هيچ وجه نميتوان از تبليغ مرام كمونيسم جلوگيري نمود»[۳]

فرستادگان ميرزا موفق به ديدار لنين نشدند. نتيجۀ ديدار آن‌ها با كاراخان اين شد كه كاراخان، ايلياوا، عضو كميتۀ اجرايي حزب كمونيست شوروي، را براي تحقيق در كار حزب كمونيست و همدستان آن‌ها به گيلان فرستاد.

ايلياوا زودتر از فرستادگان ميرزا، به رشت رسيد و با اعضاي حزب كمونيست و ابوكف، گفتگو كرد. نتيجۀ گفتگو اين شد كه وقتي نمايندگان ميرزا به انزلي رسيدند، دستگير شده و مدارك آن‌ها ضبط گرديد. ميرزا براي جلوگيري از فاجعه يي كه عملكرد ابوكف و سلطان‌زاده و هم‌فكران آن‌ها پيش آورده بودند، تلگرامي به لنين فرستاد، امّا، جمهوري آذربايجان آن را توقيف كرد. [۳]

 کودتا علیه میرزا کوچک خان

چند روز قبل از وقوع كودتا در رشت، سه تن از  سران قواي شوروي در گيلان، بنا به دستور مستقيم مقام‌هاي شوروي، از ايران فراخوانده شدند. بازگشت دادن آن‌ها به درخواست حزب عدالت باكو صورت گرفت. اين سه تن، كه از پشتيبانان سياست‌هاي ميرزاكوچك خان به شمار مي‌رفتند، عبارت بودند از اُرجو نيكيدزه، گاژانف و راسكولنيكف.

به دنبال بازگشت دادن سه تن از بلشویک‌های حامی جنبش جنگل به شوروی، به جای آن‌ها چند تن ديگر از شوروي به ايران آمدند تا سياست جديد شوروي را به اجرا درآورند. اين چند نفر عبارت بودند از بلومكين، رئيس چكاي شوروي در گيلان و اداره كنندۀ اصلي كودتاي رشت، ميكويان، وزير تجارت شوروي و مديواني، نمايندۀ بازرگاني خوشتاريا.

به جز اين سه، چند تن دیگر ازجمله ابوكف، از شاهزادگان پيشين روسيه، فرمانده ارتش سرخ گيلان و نمايندۀ حزب كمونيست شوروي از عاملان اجراي كودتاي رشت بودند.

ويكتور سِرژ، از مسئولان برجستۀ كمينترن، سياست جديد شوروي درقبال جنبش جنگل را چنين توضيح مي‌دهد:

«نيروهاي شوروي در گيلان تحت فرماندهي ياكوف بلومكين قرار داشتند… روزي وي در گرماگرم نبرد دستور يافت جنبش را متوقف سازد… كميته مركزي لنين عقيده داشت كه بروز مشكلات بين المللي نزديك شده است و لذا برخورد مسالمت آميز درمقابل انگلستان و فرانسه را اتخاذ كرد و در اين شرايط انقلاب به نظرشان زائد و موجب دردسر مي‌رسيد. كوچك‌خان و دوستان ايراني وي از اين فرمان اطاعت نكردند… از دهان بلومكين شنيدم كه تصميم گرفته شد كه اگر وي (ميرزا) در رد منحل كردن جنبش اصرار ورزد او را به قتل برسانند»[۴]

حدود سه هفته پیش از كودتاي رشت، «رئيس ديوان محاكمات انقلاب گيلان» به ميرزا كوچك خان خبر داده بود كه طبق اطلاعلاتی كه به دست آورده، قرار است در ميتينگي كه روز ۹مرداد ۱۲۹۹ در سبزه ميدان رشت برگزار ميشود، او را ترور كنند.

ميرزا كوچك خان در روز ۱۸تيرماه، به محض وصول دعوتنامه ميتينگ، بعد از مشورت با سران جنگل، به حالت اعتراض به فومن رفت و از ادامۀ همكاري با نيروهاي شوروي سرباز زد.

روز ۹ مرداد ۱۲۹۹ كودتاي رشت به سرپرستي بلومكين صورت گرفت. هدف، كنار زدن ميرزا كوچك خان و  به دست گرفتن قدرت بود.

در اين كودتا چندتن از ياران ميرزا کوچک خان ازجمله، معين الرعايا و كلنل فتحعلي‌خان توپچي، فرمانده نيروهاي جنگل در جبهه منجيل، دستگير شدند و شيخ عبدالله‌خان، رئيس محكمه انقلابي، كه از طرفداران ميرزا بود، كشته شد. 

كودتاگران براي دستگيري ميرزا و يارانش به پايگاه‌هاي آن‌ها در جنگلهاي فومن حمله كردند، ولي ميرزا، هوشيارانه، از درگيري با آن‌ها خودداري كرد و آن را به سود دشمنان دانست.

كميته‌يي مركب از هشت نفر كه چهارتن از آن‌ها ـ ازجمله، جوادزاده (پيشه وري) ـ عضو حزب كمونيست ايران بودند، زِمام امور را به دست گرفت. در كابينه‌يي كه توسط آن كميته تشكيل شد، احسان الله خان، نخست وزير و وزير خارجه، خالو قربان، وزير جنگ و پيشه‌وري وزير داخله شد.

كابينۀ احسان الله خان برنامه خود را بر محور «ايجاد تشكيلات ارتش شبيه ارتش سرخ و حمله به تهران، لغو اختيارات مالكان و اِلغاي اصول ملوك الطوايفي و رفع احتياجات اصلي كارگران» اعلام كرد[۵]

آن‌ها در اعلاميه يي كه روز ۱۴مرداد خطاب به مردم گيلان منتشركردند، ميرزا كوچك خان را به «بيكفايتي» در مبارزه با انگلستان، حيف و ميل اموال عمومي، «دزدي و خيانت» متهم كردند.

كابينه كودتا پس از چيره شدن بر رشت، به تبليغات ضدمذهبي خود شدت بيشتري بخشيد و به زعم خود براي تحت فشار قراردادن «بورژوازي»، در ۱۵مرداد ۱۲۹۹ اقدام به سوزاندن بازار رشت كرد كه در  اثر آن حدود صدهزار تومان به تجّار زيان وارد شد[۵]

آن‌ها براي گرفتن دارايي ثروتمندان، آن‌ها را

«جلو قبر خالي كه از پيش كنده شده قرار ميدادند و آن‌ها را تهديد مي‌نمودند كه اگر حاضر به پرداخت مبلغ معيني نشوند زنده به گور خواهند شد».

ايوانف، تاريخ‌نگار مشهور شوروي، دربارۀ سياست كابينه كودتا نوشت:

«سياست احسان الله خان نه فقط زمين‌داران كوچك و طبقه متوسط بلكه، دهقانان و پرولتاريا را نيز از انقلاب جدا نمود».

واكنشهاي اجتماعي نسبت به کودتا

واکنش‌ها به فعالیت‌های حزب کمونیست بسیار منفی بود. كودتاگران كه درك درستي از شرايط ايران… نداشتند» شعارهاي انقلاب شوروي در روسيه را، به طور مكانيكي، در ايران به كار مي‌گرفتند. از بین بردن بازار،گرفتن اموال مردم، برداشتن چادر، مقابله با آداب و سنن مردم و تبلیغات تند ضدمذهبی تنها واکنش منفی مردم را نسبت به کمونیست‌ها برانگیخت.[۶]

در دوره دولت احسان‌الله خان بسیاری از سکنه‌ي گیلان از آنجا فرار کردند.

مردم گیلان که در بدو ورود میرزا کوچک خان و تشکیل جمهوری گیلان حضور وی را با استقبال پذیرفته و با او همراهی کرده بودند با اقدامات دولت کودتا در رشت از انقلاب ناامید شدند. این موضوع حکومت مرکزی را به فکر حمله مجدد به گیلان انداخت. مردم که از ظلم کودتاگران کمونیست به شدت خشمگین بودند به نیروهای دولتی کمک کرده و حتی هنگام خروج نیروهای سرخ از شهر به آنها حمله کرده و عده‌ای را کشتند.

کمک به نیروهای دولتی توسط مردم برای خلاصی از دست احسان‌الله خان به حدی بود که وقتي دولت احسان‌الله خان توانست بر رشت مسلّط شود، مردم رشت از ترس انتقام‌گیری بلافاصله شهر را تخلیه کردند.[۷]

اين فرارها به قدري بود كه كودتاگران ناچارشدند پس از تصرّف دوباره رشت، در اعلاميه يي، عُدول از مواضع گذشتۀ خود را اعلام كنند و از مردم بخواهند به شهر برگردند:

«ما به هيچ وجه به عادات و آيين كشور و روحانيّت اهانت روانمي داريم… با اطمينان خاطر و امنيّت كامل به مساكن خود عودت نموده مشغول كار و زندگي جاري خود باشيد. ما از هركس و هر طبقه يي كه برعليه ما عمليّاتي نموده اند، عفو و اِغماض ميكنيم».

شهرداري (بَلَديّه) رشت نيز اعلام كرد كه:

«به علّت نيامدن مُكاريها (=كرايه دهندگان اسب و شتر و...) به شهر، از ترس تصرّف شدن اسبهايشان، زغال، كه مصرف عمومي شهر رشت است، بازار سياه پيدا كرده است. از اين تاريخ مكاريان مي‌توانند، آزادانه، به شهر رفت و آمد كنند و كسي متعرض حامل و محمول نخواهد شد»[۸]

انتقاد كنگره‌ی خلق‌های شرق به رفتار کودتاگران

 نخستين كنگرۀ ملت‌هاي شرق در ۲۰سپتامبر ۱۹۲۰ (۹شهريور۱۲۹۹) در باكو برگزارشد. سران و نمايندگان حزب كمونيستِ ۱۷كشور شرق، در آن حضور داشتند. از ايران نيز سيدجعفر پيشه وري، بلومكين و عده‌يي ديگر، كه مجموعاً ۱۹۲نفر بودند، در كنگره شركت كردند. تضاد بين سلطان‌زاده و حيدرخان عمواوغلي باعث شد كه هر دو به عنوان سرپرست شركت كنندگان ايراني به كنگره معرفي شوند. رياست كنگره را زينوويف، عضو كميته مركزي حزب بلشويك، به عهده داشت.

در اين كنگره به نحوه برخورد «حزب كمونيست ايران» نسبت به جنبش جنگل به شدت انتقاد شد. نريمانوف، رئيس شوراي جمهوري قفقاز، حيدرخان عمواوغلي و اعضاي حزب عدالت باكو از جمله انتقادكنندگان بودند و همگي مي خواستند از اين گونه روش‌هايي كه باعث ايجاد نفرت عمومي مي‌شود، جلوگيري به عمل آید.

كنگره خلقهاي شرق براي تشريح رويداد و گرفتن رهنمود، دو نماينده نزد لنين فرستاد. ديدار اين دو نماينده از لنين، در حضور استالين، چيچرين (وزير خارجه شوروي) و اُرجو نيكيدزه صورت گرفت. لنين ده تن را، به رياست حيدرخان عمواوغلي، به عنوان كميته مركزي حزب كمونيست ايران برگزيد.

حيدرخان با پانصد تن از افراد ارتش سرخ قفقاز، روانه گيلان شد. پيش از ورود حيدرخان، ميرزا كوچك‌خان موافقت خود را با آمدن حيدرخان اعلام كرده بود.  

مصالحه احسان‌الله‌ خان با میرزا کوچک خان

 وقتي خبر انتخاب حيدرخان به دبيركلي حزب كمونيست ايران در «كنگرۀ خلقهاي شرق» در شهريور ۱۲۹۹، به گوش احسان‌الله خان  و خالو قربان، نخست وزير و وزير جنگ دولت كودتا، رسيد، آنان، در اوج انزواي اجتماعي، به انديشۀ تجديد پيمان با ميرزا كوچك خان افتادند و در ۱۴ آبان ۱۲۹۹ در نامه يي به وي، اختلافات فيمابين را ناشي از «سوء تفاهمات» دانسته و خواستار رفع اختلاف و مصالحه شدند. 

ميرزا در ۱۶ آبان به نامۀ آن‌ها پاسخ داد و در آن اشتباهات، ندانم‌كاري‌ها، سوء‌سياست های آن‌ها در رابطه با مردم و سازش آن‌ها را با «فرصت‌طلبها و كودكان نابالغ سياسي» برشمرد و يكبار ديگر بر استواري جنبش جنگل بر مواضع استقلال‌طلبانه‌اش تأكيد كرده و نوشت:

«ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر لاقید بمانیم و مظلومین و رنجبران بیچاره را زیر فشار پنجۀ ظالمان و متعدّیان نگریسته ساکت بنشینیم. عقیده­ مان ثابت و غیر قابل تزلزل است. تمامی افراد ما با حرارت سرشار برای فداشدن در راه آزادی مهیا و بی پروا هستند، لیکن مراقب آن که فعالیتهایشان به جا و به موقع صرف شود و به جای نفع موجب زیان و خسارت نگردد...

 او در پايان نامه يادآور شد:

«شما را دوستاني مي‌بينم سهو كرده، كه در نتيجۀ سهو شما آزادي ايران خفه شده است؛ انقلاب شكست خورده و ايران به آغوش اجنبي انداخته شده است. نفرت عامه به سوي شما متوجه و زحماتتان را به باد داده است و شما هنوز در مقام جبران اين سهوها برنيامده‌ايد. من هيچ‌گاه نظر خصومت و عداوتي با شما نداشته و ندارم… بلكه مايلم سهو خود را ملتفت شده و آن را جبران كنيد تا بعد از تحمل آن همه زحمات منفور عامه نشويد...».[۹]

بعد از اين نامه‌ها، احسان الله‌خان و خالو قربان به فومن نزد ميرزا رفتند و با او آشتي كردند. اين ملاقات در روز  ۲۶ ارديبهشت ۱۳۰۰ صورت گرفت. بعد از اين ديدار، احسان‌الله خان و خالوقربان اعلاميه‌يي خطاب به مردم گيلان به اين مضمون منتشر كردند:

«دادن ميتينگ‌هاي ضدانقلابي و هرگونه عمل و رفتاري برخلاف شرع انقلاب موجب عكس العمل شديد حكومت است. مخصوصاً، در اين موقع كه وحدت و اتفاق بين دو دسته انقلابيون برقرارشده، به هيچكس اجازة آنتريك و تبليغات سوء داده نميشود و متخلفين در ديوان  انقلابي محكوم به اعدام خواهند شد»

تشکیل دولت جدید

 بعد از ورود حيدرخان عمواوغلی به گيلان، ديداري بين او و ميرزا كوچك خان و سپس، ديدار مشتركي با ميرزا و احسان‌الله خان و خالوقربان صورت گرفت و براي ادامۀ كار مشترك، تصميماتي گرفته شد. نخستين تصميم، كه ريشه در تجربه هاي ناكام كودتاگران داشت، اين بود كه

«مقرّرشد تا زماني كه مركز (تهران) تسخيرنشده،… هرگونه فعاليّت كمونيستي تعطيل شود».[۱۰]

پس از توافق‌هاي اوليه در اول تيرماه ۱۳۰۰، «كميتۀ انقلاب» جديدي كه در آن ميرزا کوچک خان نخست وزير و وزير ماليه، حيدرخان وزير خارجه  و خالوقربان وزير جنگ بود، تشكيل شد. در نخستين اعلاميۀ دولت جديد اسم احسان‌الله خان جزء وزيران بود، ولي وجود او از ابتداي كار باعث پيش آمدن همان مسائلي شد كه كودتاگران آن را دنبال مي‌كردند. اين بود كه  احسان‌الله خان با صلاحديد حيدرخان عمواوغلی كنار گذاشته شد و در اعلامية ۲۳مرداد (۱۴اوت) نام او حذف شد.

مواد برنامۀ دولت جديد «تقويت بنيۀ نظامي براي جلوگيري از سقوط گيلان به دست قواي شاه، ايجاد روابط دوستانه با  شوروي، آذربايجان و گرجستان و اجازه ندادن به اين كه بيگانگان در امور داخلي ايران دخالت كنند»، اعلام شد.

رابطه انگلستان و شوروي و تأثیر آن بر جنبش جنگل

 بعد از انقلاب اكتبر ۱۹۱۷، به ويژه پس از صلح برست ليتوفسك بين شوروي و آلمان در سوم مارس ۱۹۱۸، كه باعث شد شوروي راه خود را از راه متفقين جدا كند، تضاد بين شوروي و انگلستان، كه از نظر گستردگي مستعمرات در رأس كشورهاي امپرياليست قرار داشت، به اوج خود رسيد. حمايت اين كشور از مخالفان دولت شوروي (ارتش سفيد)، كه عامل ايجاد جنگ داخلي در شوروي بودند، تا زمان شكست ژنرال ورانژل از ارتش سرخ (نوامبر۱۹۳۰)، ادامه داشت. در همين راستا، انگلستان از حكومت‌هاي فدرال قفقاز (مساواتي‌ها)، گرجستان (منشويك‌هاي ملي) و ارمنستان (داشناك‌ها) حمايت مي‌كرد و در  پي ايجاد دولت تركمنستان نيز برآمد.

هم چنين براي جلوگيري از نفوذ شوروي در خليج فارس و هند، با دولت وثوق‌الدّوله قرارداد اوت ۱۹۱۹ را منعقد کرد.

وقتي جنگ جهاني اول به پايان رسيد، در انگلستان دو ميليون بيكار وجود داشت و اين كشور ۴ميليارد و ۷۰۰ ميليون دلار به آمريكا بدهكار بود. صنايع انگلستان در نهايت ضعف و ماليات‌ها كمرشكن بودند. صاحبان صنايع استدلال مي‌كردند اگر شوروي بازارهاي خود را بر روي توليدات صنعتي انگلستان باز كند، بيكاري ازميان خواهد رفت و رونقي در كار صنعت به وجود خواهد آمد.

آثار زيان‌بار اقتصادي جنگ جهاني بر مردم انلگستان باعث شده بود كه ادامۀ حمايت انگلستان از ضدانقلابیون براي مردم و روشنفكران انگستان غيرقابل تحمل شود.

بِرتراند راسِل در يادداشتهاي سفرش به شوروي كه در سپتامبر ۱۹۲۰منتشر شد، نوشت:

«اگر ما همچنان با صلح و تجارت مخالفت ورزيم، فكر نمي‌كنم بلشويكها سرنگون شوند… اگر ما به برانگيختن دشمنی بلشويك‌ها ادامه دهيم، نيرويي نمي‌بينيم كه قادر به جلوگيري از  تسلّط آن‌ها بر تمام آسيا ظرف ده  سال آينده باشد… سياست خُردكردنِ بلشويسم از ابتدا احمقانه و تباهكارانه بود، اكنون غيرممكن و فاجعه‌بار شده است».[۱۱]

پيش از راسل، سياستگردانان انگلستان، خود به اين نتيجه رسيده بودند.  لويد جرج، نخست وزير آن كشور، در جلسۀ ده نفرۀ سران دولتهاي بزرگ جهان در زمينۀ اتّخاذ سياست مشترك در رابطه با شوروي، در ۱۶ژانويه ۱۹۱۹، گفته بود:

«اميدواري به اين جنابان (منظور ژنرالهاي مخالف شوروي نظير دنيكين، كلچاك و… است) مثل اين خواهد بود كه بنايي بر ريگ روان بسازيم. به محض اين كه پيشنهاد كنيم قشون انگلستان به روسيه اعزام شود، در ارتش طغيان خواهد شد… تصوّر اضمحلال بلشويسم به  وسيلۀ قواي نظامي ديوانگي محض است»

وي به عنوان راه حل واقعي پيشنهاد كرده بود كه با بلشويك‌ها مذاكره به عمل آيد. ويلسون، رئيس جمهوري آمريكا، و سران كانادا و استراليا نيز با او هم‌عقيده بودند. در دهم فوريه ۱۹۱۹، لويد جرج همين نظر را در مجلس عوام انگلستان به  اين شكل بيان كرد:

«براي آن كه روسيه را دوباره به سرِ عقل رهبري كنيم، توسل به قوة قهريه نتيجه‌يي نداده است… من معتقدم كه مي‌توانيم به كمك دادو ستد آن كشور را نجات دهيم. بازرگاني خاصيتي دارد كه انسان را هوشيار مي‌سازد»[۱۲]

نياز شوروي به رابطه با انگلستان

 شوروي نيز در اثر زيانهاي اقتصادي ناشي از جنگ جهاني اول و جنگهاي سه سالۀ داخلي، در وضع اقتصادي بسيار نگران‌كننده‌يي به سرمي‌برد. در آن شرايط اسفبار و بحراني، مصالحه با انگلستان از دو جهت براي شوروي مفيد بود: از سويي امكان مي‌يافت از كالاهاي صنعتي آن كشور براي احياي صنعتِ ازكارمانده خود، استفاده كند و از سوي ديگر، مي‌توانست نيروهاي نظامي مخالف را كه به طوردائم مرزهاي جنوبي آن كشور را تهديد ميكردند و بر منابع نفت باكو دست يافته بودند، از پيشروي بازدارد و به ترميم ويراني‌هاي داخلي ناشي از جنگ‌هاي متمادي بپردازد.

بر مبناي اين ضرورت‌ها، چيچرين، وزير خارجه شوروي، در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۹ (۲۹ آبان ۱۲۹۸)، در پاسخ به سخنان صلح‌جويانه لويد جرج در نامه‌يي به او نوشت:

«ايجاد روابط با روسيه، با وجود اختلاف عميق ميان دولتهاي روس و انگلستان، كاملاً، ممكن است…خريداران و فروشندگان انگلیسی همان‌قدر براي ما ضروري هستند كه ما براي آن‌ها. ما نه فقط خواستار صلح و امكان براي رشد در كشورمان هستيم بلكه به كمك‌هاي اقتصادي كشورهاي پيشرفته‌تري مانند بريتانياي كبير نيز احتياج داريم. براي ايجاد روابط اقتصادي با انگلستان، حتي حاضر به فداكاري‌هايي نيز هستيم. بنابراين، من صميمانه از اعلاميه‌ی نخست وزير انگلستان، به عنوان قدم اول يك سياست سالم و عاقلانه بر اساس منافع دو كشور، استقبال ميكنم».

در پي اين تمايل دو جانبه، كراسين، وزير تجارت خارجي شوروي، در ۲۶مه ۱۹۲۰ (۵خرداد۱۲۹۹) براي مذاكرات اقتصادي به لندن رفت. در اين مذاكرات با وجود پيشروي‌هايي كه حاصل شد، توافقي به دست نيامد.

همزمان با برگزاري كنگره ملت‌هاي شرق در باكو، در شهريور ۱۲۹۹ (سپتامبر۱۹۲۰)، چيچرين در تلگرامي تهديدآميز اعلام كرد: «پس از قطع مذاكرات با روسيه، آقاي لويد جرج نبايد تعجب كند اگر در آسيا جنبشي بزرگ عليه بريتانياي كبير به وجود آيد».

سه ماه بعد، در ۲۱ دسامبر۱۹۲۰، لنين در هشتمين كنگره حزب كمونيست شوروي گفت:

«در ماه ژوييه… انگلستان متن كامل قرارداد را ارائه داد. در اين قرارداد آمده است شما بايد به طور اصولي اعلام كنيد كه رسماً هيچ تبليغ و  اقدامي عليه منافع انگلستان در شرق نخواهيد كرد… ما جواب داديم حاضريم. حالا هم ميگوييم  كه حتماً اين قرارداد را امضا ميكنيم… ما هم منافع مشخّصي در شرق داريم. به نفع ماست كه يك قرارداد تجارتي ببنديم و هرچه سريعتر مقداري از آن چه را كه براي اِحياي حمل و نقل (مانند لكوموتيو)، اِحياي صنايع و توسعه شبكه برق لازم و غيرقابل صرف‌نظركردن هستند، بخريم. اين امر براي ما مهمترين مسأله است… سياست ما در كميته مركزي، اتخاذ روش حداكثر گذشت دربرابر انگلستان است… ما به هيچ وجه، فكر لطمه زدن به منافع انگلستان در شرق را نداريم».[۱۳]

روابط ايران و شوروي

 روابط ديپلوماتيك حکومت مرکزی ايران و شوروي، «تابعي از متغيّرِ» سياست خارجي انگلستان بود. در تمام دوراني كه انگلستان با شوروي روابط خصمانه داشت، ايران نيز به شوروي روي خوش نشان نمي‌داد، با اين كه شوروي به طوررسمي، تمام قراردادهاي استعماري تزاري با ايران را لغو كرده بود.

همزمان با مذاكرات آشتي‌جويانه بين شوروي و انگلستان، دولت شوروي سياست نزديكي با ايران را درپيش گرفت و ۲۹ شهريور ۱۲۹۹ (۲۰سپتامبر۱۹۲۰) به هنگام برگزاري كنگره ملت‌هاي شرق در باكو، پلنوم كميته مركزي حزب كمونيست شوروي به وزارت خارجه آن كشور توصيه كرد كه مذاكره با ايران را آغاز كند.

در آذر ۱۲۹۹ مشاور الملك انصاري، سفير ايران در شوروي، براي مذاكره پيرامون روابط اقتصادي بين دو كشور با لنين ديدار کرد و همزمان با اين ديدار، در ۶ آذر ۱۲۹۹ (۲۷نوامبر۱۹۲۰)، كميته مركزي حزب كمونيست شوروي سياست شوروي نسبت به ايران را مبني بر «حدّاكثر صلح‌جويي» اعلام نمود. پلنوم مركزي اين حزب، در ۱۶ آذر (۷دسامبر) اصول پيشنهادي ايران را براي مصالحه بين دو كشور تأييد كرد.

در هشتمين كنگره سراسري شوروي كه از اول تا هشتم دي ۱۲۹۹ (۲۲تا ۲۹دسامبر ۱۹۲۰) برگزار شد، لنين درباره ايران گفت: «ما ميتوانيم امضای قراردادي را كه با ايران در پيش است، تبريك بگوييم. روابط دوستانه با ايران به علّت نزديك شدن و درآميختن منافع اساسي تمام خلق‌هايي كه از فشار امپرياليسم رنج ميبرند، تضمين شده است».

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

روز سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲فوریه۱۹۲۱) «رضاخان میرپنج» به فرماندهی نیروهای نظامی تحت امرش کودتا کرد و تهران را به تصرف درآورد. روز ۴اسفند فرمان «رئیس الوزرایی» سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه «رعد» توسط احمدشاه، پادشاه قاجار، صادر شد. در همان روز «رضاخان میرپنج» از سوی احمدشاه با لقب «سردار سپه» به فرماندهی قزاقخانه منصوب شد.

در روز ۸ اسفند ۱۲۹۹ (۲۷فوريه۱۹۲۱) قرارداد اوت ۱۹۱۹ وثوق‌الدّوله با انگلستان لغو شد و قرارداد معروف ايران و شوروي به امضا رسید. انگلستان خود، خواهان لغو اين قرارداد شده بود. هم از اين جهت كه مخالفت‌هاي گسترده داخلي و خارجي مانع از اجراي آن شده بود. همچنین لغو آن وجهه مردمي براي كودتاگران (رضاخان ـ سيّدضياءالدّين) که از عوامل انگلستان بودند به وجود مي‌آورد. از سوي ديگر مفاد همين قرارداد به گونه يي ديگر در دست اجرا بود.

با کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، که چند روز پیش از آن صورت گرفته بود، دیگر نیازی به قرارداد غوغابرانگیز اوت ۱۹۱۹ نبود. شوروي پيش از بسته شدن قرارداد و انگلستان پس از آن، اعلام كردند كه هرچه سريعتر نيروهاي خود را از ايران خارج خواهند كرد. پس از امضاشدن اين قرارداد، چيچرين اعلام كرد كه با اين قرارداد «زمينه دوستي برادرانه دو ملتِ روسيه و ايران فراهم شد»(۱۸). روز ۵ارديبهشت ۱۳۰۰ (۲۵آوريل۱۹۲۱) روتشتاين، سفير جديد شوروي، به ايران آمد تا اقدامات لازم را براي اجراي اين قرارداد انجام دهد.

وَجه المُصالحه شدن جنبش جنگل

 مصالحه شوروی با ايران و انگلستان و حمايت از جنبش جنگل با هم ناسازگار بود. براي اين مصالحه لازم بود كه شوروي، هم از حمايت جنبش جنگل دست بكشد و هم در جهت نفي آن اقدام كند.

 اولّين گام شوروي، پس از توافق، دست كشيدن از كارهاي تبليغي عليه انگلستان و ايران و تعطيل «شوراي تبليغات و عمليات خلقهاي شرق» بود. اين شورا از طرف اولين كنگره ملت‌هاي شرق در باكو، براي هماهنگي و توسعه فعاليت‌هاي ضداستعماري، به ويژه عليه انگلستان، به وجود آمده بود. اقدام بعدي شوروي، پايان‌بخشيدن به مقاومت مجاهدين جنگل بود كه تهديدي بسيار جدي براي پيشرفت سياست استعماري انگلستان و استبداد دربار به شمار ميرفت. 

روز ۶ ارديبهشت ۱۳۰۰ (۲۶آوريل ۱۹۲۱)، حدود دو ماه پس از بسته شدن قرارداد۱۹۲۱، روتشتاين، وزیر مختار شوروي، وارد تهران شد. او، در مراسم سلام به مناسبت تاج‌گذاري احمدشاه در روز ۱۶ ارديبهشت، درباره جنبش جنگل گفت:

«… خاطر اعليحضرت همايوني را مطمئن مي‌سازد كه دولت متبوعه دوستدار، نظر به تعهداتي  كه در موقع انعقاد قرارداد نموده است، با نهايت صميميت، اقدامات لازمه را در تسريع تصفيه مسأله گيلان اتخاذ خواهد كرد… دولت متبوعه اين‌جانب ذات اقدس همايوني را مظهر تماميّت ايران مي‌داند»[۱۴]

این سخنان به وضوح نشان می‌داد که جنبش جنگل بزودی وجه‌المصالحه خواهد شد و یا نیروهای شوروی در آن اخلال خواهند کرد.

احمدشاه در جواب روتشتاين گفت: «…به شما اطمينان ميدهم كه ما و هيأت دولت ما مساعي جَميله را براي اجراي اين مقصود به عمل آورده و يقين دارم كه حل و تصفيه فوري قضيه گيلان، چنان كه اظهار نموديد، فوق العاده، موجب تسهيل منظور ما خواهد گرديد».[۱۵]

نامۀ روتشتاین به میرزا کوچک خان

روتشتاين براي حل سياسي «مسأله» گيلان، نامه يي براي ميرزا کوچک خان فرستاد. او در آغاز نامه تأكيدکرد: «تنها امنيّت مي‌تواند ايران را از چنگ امپرياليستهاي خارجي كه نسبت به ايران نظريات طمعكارانه دارند، خلاص كند». سپس، به اعلام سياست جديد شوروي در قبال ايران مي‌پردازد و براساس آن «نه تنها عمليات انقلابي را بي‌فايده، بلكه مضرّ» مي‌داند و پس از تجليل از توافق ۱۹۲۱، كه «نفوذ معنوي انگلیسی‌ها را در شمال، بلكه تا اندازه‌يي در جنوب متزلزل كرده است»، غرض اصلي از نوشتن نامه را عنوان مي‌كند:

«… از روي مواد قرارداد ما مجبوريم دولت را از وجود انقلابيون و عمليات آن‌ها راحت كنيم… برطبق همان قرارداد، ما مكلف نشده ايم كه درمقابل دولت از قواي انقلابي ايران حمايت كنيم».

سپس، با تأكيد مجدّد بر  «ضرر عمليات انقلابي در شمال»، براي حلِ «فرخنده» مسألۀ گيلان، به ميرزا کوچک خان پيشنهاد ميكند كه «پس از… صدور تأمين نامه براي شما به وسيله من، شما يا خلع سلاح شده و يا به نقطه‌يي خودتان را كنار مي‌كشيد».

آنگاه، از موضع طرفداري از قوام السلطنه، نخست‌وزير وقت، «مجزاشدن ايالتي مانند گيلان از ايران را براي آزادي و ترقي مردم اين كشور مضرّ مي‌شمارد و از ميرزا مي‌خواهد از ايجاد صحنه خونين و يك برادركشي كه لطمه به آزادي ملّت ايران مي‌زند» دست بردارد.[۱۶]

پاسخ میرزا به نامه روتشتاین

 ميرزا کوچک خان در پاسخ به نامه روتشتاين، مي‌نويسد:

«من و يارانم در مشقت‌هاي فوق‌الطاقة چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز حفظ ايران از تعرّضات خارجي و فشار خائنين داخلي، تأمين آزادي رنجبران ستمديده مملكت و استقلال حكومت ملي...انقلاب يگانه راهِ علاج و نجات قطعي ملت از مشكلات موجوده» است،

میرزا کوچک خان با ارائه‌ی پیشنهاداتی اعلام می‌کند در صورتی که مواد زیر توسط حکومت پذیرفته شود دست از اقدام علیه دولت برخواهد داشت:

  • اقدام حکومت مرکزی به اصلاحات سیاسی
  • فسخ قراردادهای استعماری و تعهد به حفظ استقلال
  • سپردن امنیت گیلان به جنگلی‌ها
  • آزاد بودن احزاب[۱۷]

ضمن ارائۀ چند پيشنهاد مبني بر اقدام حكومت مركزي ايران به اصلاحات اساسي، فَسخ قراردادهاي استعماري و تعهّد به حفظ استقلال، سپردن امنيت گيلان به جنگليها، آزادبودن احزاب» قول ميدهد كه درصورت قبول اين پيشنهادها از سوي دولت مركزي، سياست صبر و انتظار و آرامش پيش خواهد گرفت و دست از اقدامات ضد دولتي برخواهد داشت. روتشتاين اين پيشنهادها را «غيرمنصفانه» ارزيابي كرد. او خواهان تسليم بي قيد و شرط جنبش گيلان بود.

رويارويي شوروي با جنبش جنگل

روز ۲۵تيرماه ۱۳۰۰ (۱۶ژويية ۱۹۲۱) لنين در يادداشتي كه براي چيچرين فرستاد، تأكيد كرد كه به ارجونيكيدزه تذكّر داده شود كه دست از مخالفت با سياست شوروي در رابطه با ايران بردارد. ارجو نيكيدزه، عضو كميته مركزي حزب بلشويك. كه از طرفداران انقلاب گيلان و شخص ميرزا کوچک خان بود، متّهم شده بود كه اعتراضهاي كارگران باكو عليه نزديكي شوروي به ايران را رهبري كند.

روز سوم مرداد (۲۵ژوييه) دفتر كميته مركزي حزب بلشويك در تلگرامي به دفتر حزب كمونيست قفقاز تأكيد كرد كه «بايد سخت دقّت شود كه قرارداد (۱۹۲۱) اجراگردد و اجازه نقض مواد قرارداد نبايد داده شود».

چيچرين در روز ۱۹شهريور (۲۰سپتامبر) در نامهيي به رئيس كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي، بعد از اظهار نارضايتي از اين كه «بعضي از عناصر ناشناخته در باكو هنوز از اغتشاشات شمال ايران حمايت ميكنند» و ضمن جانبداري از دولت مركزي ايران، ميرزا کوچک خان را «ابله» خواند(۲۳).

 در روز ۲۶آبان (۱۷نوامبر) جلسه دفتر سياسي حزب كمونيست شوروي صحّتِ سياست شوروي در قبال ايران را تأييد كرد.

روز اول آذر ۱۳۰۰ (ده روز پيش از شهادت سردار قهرمان جنگل) كاراخان، معاون وزير خارجه شوروي، گفت: «سياست دولت شوروي كه به تقويت سياسي و اقتصادي ايران علاقمند ميباشد، اصولاً، نميتواند به كوشش تجزيه طلبي در مناطق مرزي ايران علاقمند باشد، چهرسد به جنگ اين عناصر عليه حكومت مركزي» (۲۴).

   از سوي ديگر، شوروي كه تا پيش از سازش با دولت مركزي ايران وجود حيدرخان عمواوغلي را براي حل اختلافهاي بين سران جنگل و كودتاگران مفيد مي دانست، بعد از قرارداد ۱۹۲۱، كار «دولت ائتلافي ميرزا ـ حيدرخان» را، كه يكي از اهدافش حمله به تهران و تصرّف قدرت دولتي بود، زيانبار تشخيص داد. در سومين كنگره بين الملل سوم، كه از اول تا ۲۱تيرماه ۱۳۰۰ (۲۲ژوئن تا۱۲ژويية ۱۹۲۱) در مسكو برگزارشد، برخي از اعضاي شركتكننده، كه طرفدار سلطانزاده بودند، بهطور غيرمستقيم عليه حيدرخان صحبت كردند.

در روز دوم تيرماه (يك روز بعد از تشكيل كميته انقلاب در گيلان با شركت ميرزا و حيدرخان)، اجلاس بين الملل به اين نتيجه رسيد كه در ايران فقط يك حزب كمونيست را ميتوان به رسميّت شناخت و آن حزبي است كه تحت نظارت كميته مركزي اول اين حزب به رهبري سلطانزاده قراردارد.

در ماه مرداد، موضع اتّخاذشده از سوي بينالملل سوم درقبال «حزب كمونيست ايران» پذيرفته شد و از آن پس، حيدرخان «بايكوت» گرديد و هرگونه كمك به وي ممنوع اعلام شد.

بعد از پايان اجلاس بينالملل سوم، در گيلان شايع شد كه به فرماندهي ارتش سرخ در گيلان تلگرام رمز رسيده است كه حيدرخان را به جرم سرقت و فرار از شوروي با اسلحه، دستگير كرده به شوروي برگردانند.

در چنين شرايطي بود كه واقعه ملّاسرا پيش آمد.

واقعة ملّاسرا

 بعد از آمدن حيدرخان به رشت و تشكيل «كميته انقلاب» جديد، حتّي بعد از بركناري احسان الله خان، نه تنها اختلافها ازميان نرفت بلكه تشديد شد.

  در ماه اول كار، كميته گيلان به چهار بخش يا به چهار حوزه كار تقسيم شد. در فومن ميرزا کوچک خان، در انزلي حيدرخان، در رشت خالوقربان و در لاهيجان احسان الله خان فعاليّت داشتند. حيدرخان از همان آغاز پيشنهاد اصلاحات ارضي داد ولي ميرزاکوچک خان شرايط را براي انجام اين عمل مناسب نميدانست و معتقد بود نبايد طرح اصلاحات ارضي، منتشر شود. ولي حيدرخان آن را منتشركرد. از سوم شهريور به بعد، «حزب كمونيست ايران» دست به تشكيل شوراهاي كارگري زد. اين اقدامِ پيشرس حتّي با تزهاي منتشرشده از سوي حزب كمونيست ايران نيز در تضاد بود.

در بحبوحه اختلافاتي كه هر روز اوج ميگرفت، و سياست سازش و مسالمت شوروي كه جنبش جنگل را براي تسليم شدن به دولت مركزي تحت فشار قرار ميداد «در بين همكاران ميرزا جمعي پيدا شدند كه از انحرافها و عهدشكنينهاي احسان الله خان و كُردها (طرفداران خالوقربان) و بعضي اعضاي كميته مختلط رشت، سخت، مُكدّر و عصباني بودند و مكرّر به ميرزا کوچک خان تكليف كرده بودند كه اجازه دهد رفقاي ناپايدار را از ميانه بردارند تا تصفيه كاملي به عمل آورده باشد. ولي ميرزا کوچک خان به عذر اين كه رفيقكشي ننگ است، از شدّت عمل آن‌ها جلوگيري ميكرد و فتواي قتل و تصفيه نميداد و اميدوار بود با مماشات و استفاده از زمان بتواند رشتة اُلفت و هماهنگي را به هم بپيوندد… پيوسته اين دسته از جنگليان مترصّد (=منتظر)  بودند كه منظور خود را انجام داده و کوچک خان را درمقابل امر واقعشده قراردهند»(۲۵).

در اواخر شهريور، يكي از افرادي كه تصميم داشتند توطئه يي عليه ميرزا انجام دهند، دستگير شد. براي بررسي اين امر جلسه يي خصوصي از سران جنگل، كه در آن معين الرّعايا و اسماعيل جنگلي هم حضور داشتند، تشكيل شد و رأي بر آن قرار گرفت كه اعضاي «كميته انقلاب» را كه در پي انجام توطئه يي عليه جان ميرزا بودند، دستگير و محاكمه كنند.

روز ۳۰شهريور (۲۱ سپتامبر)، وقتي اعضاي كميته در خانه يي در ده ملّاسرا، براي برگزاري يك جلسه جمع شده بودند، پيش از پيوستن ميرزاكوچك خان به آن جمع، خانه از اطراف توسّط ياران ميرزا گلوله باران شد و آتش گرفت. يكي از اعضاي كميته، كه از پا فلج بود، در آتش سوخت ولي حيدرخان و خالوقربان خود را از مَهلكه بيرون انداختند.

   حيدرخان در حين فرار دستگير شد.  در رشت نيز به مدّت ۱۶شبانه روز بين يك دسته از نيروهاي طرفدار ميرزاکوچک خان با قواي كردِ تحت فرمان خالو قربان، درگيري و زدو خورد پيش آمد و اين واقعه آمادگي مردم رشت را براي پايان بخشيدن به كار جنبش و رهايي از ناامني طولاني شدّت بخشيد.

پايان كار جنبش جنگل

 در اين گيرودارهای داخلی در میان نیروهای جنبش، در روز ۹مهرماه ۱۳۰۰ (اول اکتبر۱۹۲۱)، به دستور «رضاخان سردار سپه» همه راههای منتهی به گیلان بسته شد.

  روز ۲۳مهرماه (یک هفته پس از معرفی دولت قوام السلطنه به مجلس شورای ملی)، قوای قزاق دولتی به دستور سردار سپه، وزیر جنگ، به رشت حمله کردند.  و شهر را به تصرف درآوردند.

 خالوقربان خود را به رضاخان تسليم كرد و با درجه سرهنگي در صف نيروهاي دولتي به جنگ با بقایای قواي مجاهدين جنگل پرداخت. احساناللهخان نيز با پادرمياني كنسول شوروي در رشت، با هزينه رضاخان با عدّه يي از قفقازيها به قفقاز روان شدند.

حيدرخان عمواوغلي كه در موقع حمله رضاخان به رشت در دست طالشيهاي ايلياتي، از اَتباع معين الرعايا، اسير بود و از جايي به جاي ديگر برده ميشد، در هنگام عقب نشينيهاي پياپي، توسّط طالشيها در روستاي «مسجدپيش» در عمق جنگلهاي «توسه كله» خفه شد، با اين كه ميرزا کوچک خان سفارش كرده بود كه حيدرخان بايد محاكمه شود.

معين الرّعايا، بعدها، به نويسنده كتاب «سردار جنگل» (ابراهيم فخرايي) گفته بود كه عمو اوغلي و خالو قربان قصد كودتايي نظير كودتاي رشت را عليه ميرزا کوچک خان داشتند و ميخواستند ميرزا را از سرِ راه خود بردارند(۲۶). وي درباره علّت قتل حيدرخان گفته بود: «در جنگ چريكي حركت اُسرا و زندانيان با قوا كاري زائد و حتّي مضرّ هم هست. بنابراين، ضرورت جنگي ايجاب ميكرد كه بازداشتيها كشته شوند، به خصوص كه آن‌ها نيز آماده بودند كه در اولين فرصت مرا و يارانم را بكشند»(۲۷).

به اين طريق، حيدرخان عمواوغلي توسّط رعاياي حسن خان كيشدرّه يي (معين الرّعايا) به قتل رسيد. معينالرّعايا نيز همچون خالوقربان خود را به رضاخان تسليم كرد و پس از لودادن انبار اسلحه جنگليها ـ که تنها او از جای آن باخبربود ـ و شركت فعّال در دستگيري برخي از اعضاي جنبش جنگل از سوی رضاخان تأميننامه گرفت و اندکی بعد، به حكومت فومنات منسوب شد(۲۸).

وقتي خبر قتل حيدرخان به ميرزا کوچک خان رسيد، «از شنيدن اين خبر به سختي آزرده شد و با تاٌثر شديد اظهار داشت او به تقاضاي من به ايران مراجعت كرده بود. مسئوليّت اين قتل شانه هاي مرا فشار ميدهد. او (ميرزاکوچک خان) مترصّد بود با استفاده از فرصت مناسب  سزاي بدكاران را بدهد ولي مواجهه با دشمنان داخلي و خارجي موجب شده بود كه از تعقيب بدكاران افراطي، موقّتاً، صرفنظر كند، زيرا قاتلين حيدر عمواوغلي، بعضاً، از سردسته هاي جنگل، مانند حسن خان معين الرّعايا بودند كه با نفوذ و اطّلاعي كه در حدود جنگل داشت، آزردنش در چنان موقع مناسب نبود»(۲۹).

مقاومت دليرانة میرزا کوچک خان و یاران همرزمش دربرابر يورش همه جانبه قواي قزّاق تحت فرماندهي رضاخان، بيش از يك ماه به طول انجاميد. عدّة زيادي از ياران ميرزا شهيد، زخمي يا دستگير شدند و خود او و شمار اندکی از آن‌ها، در کوهها و جنگلهای گیلان برای رفتن به خلخال سرگردان ماندند.

سرانجام، ميرزا کوچک خان و همرزم وفادار آلمانيش گاوك (هوشنگ)، در مسير عقبنشيني به سوي خلخال، در روز ۱۱ آذر۱۳۰۰ (۲دسامبر۱۹۲۱) در گردنة گيلوان از برف و توفان و سرما ازپاي درآمدند.

با شهادت ميرزا کوچک خان جنگلي جنبش جنگل به زانو درآمد و رضاخان حكومت سياه خود را بر گيلان نيز گسترد.

جنبش جنگل پس از هفت سال مبارزۀ بي وقفه با انگلستان و دربار قاجار، سرانجام، خسته جان و خونين پيكر ازپاي درآمد. 

منابع

۱ـ «سردار جنگل»، ابراهیم فخرایی، چاپ اول، تهران، ۱۳۴۴،  صفحه ۱۷۸.

۵ـ

 ۵و ۶ و ۷ ـ «).

۸ـ

۱۱و۲۲ـ «سردار جنگل»، ص۳۲۴ و ۳۲۷.

۱۳ـ «حیدرخان عمواوغلی»، اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۲،ص۲۲۸.

۱۴ـ «عمل و تئوري بلشويسم»، برتراند راسل، ترجمه احمد صبا، ص۶۴.

۱۸ـ «مأموریت آمریکاییها در ایران»، آرتور میلیسپو، ترجمه ابوترابیان، ص۱۰۹.

۲۰ـ «تاريخ بيستساله ايران»، حسین مکّی، تهران، ۱۳۲۳، جلد اول، ص۳۶۳).

۲۳و ۲۴ـ  «نهضت میرزا کوچک خان جنگلی، صفحات ۲۵۵ و۲۵۷.

۲۵ـ «حيدرخان عمواوغلي»، اسماعیل رائین، ص۲۶۴ ـ به نقل از يادداشتهاي خطّي اسماعيل جنگلي).

۲۶ـ «سردار جنگل»، ص۴۲۲.

۲۷ـ «حیدرخان عمواوغلی»، ص۲۹۳.

۲۸ـ مجله «يادگار»، سال سوم، شماره پنجم، ص۸۰.

۲۹ـ «حیدرخان عمواوغلی»، ص۲۹۴.

.

  1. سرادر جنگل- ابراهیم فخرایی- صفحه ۱۷۸
  2. نهضت کوچک‌خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران -۱۳۶۳ -ص ۱۶۸
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ سردار جنگل صفحات۲۸۵ و ۳۱۵
  4. اسناد تاریخی جنبش کارگری - به کوشش خسرو شاکری- ص ۳۵۸
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ سرادر جنگل- ص ۲۷۲-۲۰۴-۲۷۳
  6. آثار اوتیس سلطان‌زاده -ص۱۵۷
  7. سردار جنگل- ص ۳۰۶
  8. سردار جنگل - ص ۳۰۶
  9. سردار جنگل -ص ۳۲۴ و ۳۲۷
  10. حیدرخان عمواوغلی-اسماعیل رائین-ص ۲۲۸
  11. عمل و تئوری بلشویزم - برتراند راسل - ترجمه احمد صبا- صو۶۴
  12. روسه و غرب در زمان لنین و استالین- ژرژکنان- ترجمه ابوالقاسم طاهری - ص ۱۷۵
  13. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی- صفحات ۲۴۶ و ۲۴۹
  14. سردار جنگل - ص ۳۵۴
  15. تاریخ بیست ساله‌ی ایران- حسین مکی- ص۳۶۳
  16. سردار جنگل- ص ۳۱۰ -۳۱۶
  17. سردار جنگل - ص ۳۲۴ و ۳۲۷