نادرشاه افشار

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

.نادرقلی ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۱۱۲۶ پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق» و «ناپلئون ایران» نیز داده‌اند.[۱]

بسیاری از مورخین او را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد از اسلام و در ردیف کورش کبیر می دانند.[۲]برخی دیگر نیز لقبی مثل اسکندر دوم به او داده‌اند.[۳]

نام: نادرقلی یا نَدَرقلی

دوران: ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی - ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ (قمری) (۱۲ سال)

لقب(ها): نادرقلی بیگ - تهماسبقلی خان - نایب‌السلطنه - نادر شاه

زادروز:  ۲ آذر ۱۰۶۷ - ۱۱۰۰ (قمری)

زادگاه: ابیورد (درگز کنونی)

مرگ: ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ - ۲۸ خرداد ۱۱۲۶[۱] یا ۳۰ خرداد (۶۰ سالگی)

محل مرگ: قوچان (شمال خراسان)

آرامگاه: مشهد

پیش از: عادل‌شاه افشار

پس از: شاه عباس سوم

همسران: رضیه خانم - ستاره و...

دودمان: بنیانگذار سلسله افشاریه[۴]

کودکی تا مشهور شدن در خراسان

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۷ خورشیدی در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرقلو. نادر شاه افشار از شعبه قرقلو بود. طایفه قرقلو را شاه اسماعیل از آذربایجان – تکاب به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر هجوم ازبکان و ترکمانان سد باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشته بودند.

نام اصلی او «نادرقلی» بود و به روایت غیرمستندی، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به‌ اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.

پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان

محمود افغان که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق به‌قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.

مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان رسید.

نقشه ایران در زمان نادرشاه

وی پس از آن برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ق به پایان می رسد.

نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می شود و روسها را از شمال ایران می راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به‌ قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می گیرد ولی به سختی شکست می خورد.[۱]

برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی

در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت وا گذار می شوند. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود تهماسب را از شاهی برکنار گردانده و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید.

نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت، عثمانیان را به سختی شکست داد  و طبق قراردادی با روسها در گنجه، ارتش روسیه را وادار به عقب نشینی از تمام مناطق ایران کرد.[۱]

پادشاهی

در سال ۱۱۴۸ق نادر کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر)، در دشت مغان در شورای بزرگ قرلتا (به سبک چنگیز و تیمور) جمع کرد. او اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز می گردد. نادر اندکی بعد تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.

نادرشاه به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این زمان توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده‌ بودند را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود.[۱]

حمله به هندوستان

افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که افسران اشرف افغان(حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.

در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند.به‌ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.

با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.[۱]

غنايم نادرشاه از فتح هندوستان

نادرشاه هزار فیل و هفت هزار اسب و ده هزار شتر از هندوستان با خود به ایران آورد. صد نفر خواجه‌سرایان برای خدمات حرمخانه وی در مراجعت با او همراه بودند و محمدشاه هزار نفر از سواران زبده قشون خود را انتخاب کرد و به عنوان غلام در رکاب نادرشاه به ایران فرستاد و از طرف دیگر در موقعی که نادرشاه عازم ایران شد مطابق صورت ذیل نهصد و سی نفر خادم و صنعتگر هندی به ایران آورد:

تخت طاووس

1) نویسنده صدوسی نفر

2) آهنگر دویست نفر

3) بنا سیصد نفر

4) سنگ‌تراش صد نفر

5) نجار دویست نفر

و این خدام و صنعتگران را برای این انتخاب کرد که اولا رابطه دائمی بین ایران و هندوستان برقرار باشد و ثانیا چون در نتیجه فتنه‌های متوالی قبل از سلطنت او صنعتگران قابل در ایران کم شده بودند و صنعتگران و خدام هندی هم بهتر از عهده خدمت برمی‌آمدند به وسیله این اشخاص می‌خواست صنایع ایران را دوباره رونق بدهد و به همین جهت حکم کرد که قبل از حرکت نقشه شهر شاه جهان‌آباد دهلی را بردارند و همراه بیاورند که از روی آن نقشه شهر جدیدی برای پایتخت خود در یکی از نقاط مناسب مملکت بسازد و به ایشان حکم کرد که در قندهار منتظر اوامر او باشند و در ضمن هم خرج سفر و وسایل نقلیه با مقداری مساعده به ایشان داد، ولی این عده برحسب تنبلی و تن‌پروری و در ضمن نفاقی که در طبیعت هندوها بیش از هر ملت آسیایی است در راه بین دهلی و لاهور فرار کردند و به صوب ماموریت خود نرسیدند.

در بین این غنایم خطیر چند چیز است که محتاج و مستحق تذکار جداگانه است:

اولا- تخت طاووس است که تخت سلطنت پادشاهان هند بوده و مکلل به جواهرات بی‌نظیر و از نفایس اشیای قیمتی روی زمین به شمار می‌رود که در آن تاریخ مورخین همه آن را به پانزده کرور تومان ایران تخمین کرده‌اند. تخت مزبور که در تمام عالم معروف است هنوز هم در بساط سلطنتی ایران است ولی معلوم نیست که به همان حال سابق مانده باشد.

ثانيا- يك قطعه الماس معروفي است به وزن هشت مثقال موسوم به درياي نور كه درسنه 930 هجري كه محمد بابر شاه پادشاه معروف گوركاني هند پسر خود محمد همايون شاه را به فتح اكره از بلاد هندوستان فرستاد در موقع تسخير آن شهر بكرماجيت نامي كه از اولاد حكام كواليار بود اين الماس را به محمد همايون تقديم كرد و مدت دويست و بيست و يك سال اين قطعه الماس معروف با يك قطعه الماس ديگر موسوم به كوه نور جزو نفايس دربار سلطنتي هندوستان بود.

كوه نور پس از ضعف سلاطين هندوستان به پادشاه لاهور تعلق گرفت و از آنجا به دست سلاطين انگلستان افتاد و اينك جزو جواهرات سلطنتي دربار لندن است و درياي نور را نادرشاه به ايران آورد و در جزو اموال سلطنتي ايران بود.

ثالثا- متجاوز از شصت هزار جلد كتب خطي نفيس و نادر بود كه در آن سفر به امر نادرشاه اعظم به ايران حمل كردند كه قسمتي از آن در كتابخانه آستان‌قدس رضوي ضبط و قسمت ديگر در كتابخانه سلطنتي تهران محفوظ بود و معلوم نيست از آن كتب فعلا چقدر باقي مانده و در چه حالت يافت مي‌شوند.

رابعا- در شمار اسلحه و ذخاير جنگي كه نادرشاه به ايران حمل كرد دويست عراده توپ سنگين بود كه هنوز هم بعضي از آنها در اغلب شهرهاي ايران ديده مي‌شود.

از اين غنايم پادشاه بزرگ نادرشاه اعظم مقداري كه معادل دوازده هزار تومان بود با چهارده زنجير فيل براي سلطان عثماني و معادل همان هداياي ديگر براي ملكه روسيه توسط دو نفر نماينده مخصوص به استانبول و پطرزبورگ فرستاد.

در 1160 هم يك مقدار ديگر هدايا كه قيمت آن به 230 و 286 تومان مي‌رسيد با چند زنجير فيل ديگر براي سلطان عثماني فرستاد.[۵]

تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت.

نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده:نادر در ماه های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت میکرد و به دلایلی چند به تمامی سرداران اش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم میکنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمد حسین خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت.(بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی )

این گفته “لاکهارت” کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و “بازن” پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده است  . پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر -عادل‌شاه- کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.[۱]

ایران در دورهٔ نادرشاه

در زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.

بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.

نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲م “جان التون” دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس ها و انگلیسی ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ‍ژانویه ۱۷۴۳م با سمت دریا سالاری به ریاست کشتی سازی ایران منصوب و به” جمال بیگ” ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری های اجرایی و سیاسی، با حمایت های نادر و تلاش های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام “نادرشاه” در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.

با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.[۱]

جانشینان نادرشاه

بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- آزادخان افغان در آذربایجان – حسن علی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.

در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.

بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند.او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.[۱]

داوری درباره نادر

داوري درباره نادر را با توجه به جنايات هول انگيز آخر عمرش دشوار مي كند.با آنكه بر خلاف مساعي بسيار نتوانست ايران را از تعصب هايي كه در عصر قزلباش موجب ويراني و عقب ماندگي آن شده بود رهايي بخشد.كاميابي او در تامين وحدت و تماميت ايران در طي آن سالهاي پرآشوب انقلابات قابل تقدير بود.اگر روحيه جنگجويي وسلحشوري كه او در آن سالهاي ياس و نوميدي بوجود آورد نمي بود ايران شايدموفق به حفظ حدود كنوني خويش هم نبود.[۴]

جستارهای وابسته

منابع