کاربر:اکباتان90/صفحه تمرین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

بیژن مفید (زاده ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ در تهران - درگذشته در ۲۱ آبان ۱۳۶۳ در لس‌آنجلس) نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر اهل ایران بود. از او ۹ نمایشنامه انتشار یافته است. آثاری از او نیز به روی صحنه تئاتر رفته و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شده‌ است.[۱]

کودکی و نوجوانی

وی در ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد و برادر بهمن مفید یکی از هنرپیشه‌های معروف زمان شاه بود.

در سال های اوایل دهۀ بیست وارد دبستان شد و از همان زمان در محضر پدرش "غلامحسین خان مفید" که بازیگر نقش های شاهنامه ای بود، با عروض و قافیه، دستگاه های موسیقی و نمایش های سنتی آشنا شد.[۱]

فعالیت هنری

وی در سال ۵۰ اولین تئاتر خود را اجرا کرد.

وی همزمان با تحصیل، شب ها برای آموختن بازیگری به هنرستان هنرپیشگی می رفت و نزد استادانی چون عطاالله زاهد و علی اصغر گرمسیری به یادگیری فن این هنر پرداخت. پدرش نوازنده تار بود و بیژن جوان همزمان با آموختن هنرپیشگی، به فراگیری ویولن نزد استاد ظهیرالدینی نیز مشغول شد. علاقه او به موسیقی، بعدها در نمایشنامه ها، و اجراهای نمایشی اش بازتاب داشت.

سال های نوجوانی و جوانی بیژن مفید، در هنگامۀ سال های پایانی دهۀ بیست، و جریان ملی شدن نفت، کودتا و بازگشت شاه به ایران گذشت. حوادث سیاسی این دوران در برخی نمایشنامه‌هایش نمود عینی یافت. برخی معتقدند او نمایشنامۀ "ماه و پلنگ" را با نگاهی به دوران تبعید و خانه نشینی دکتر محمد مصدق نوشته است.

او بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی، دوره هنرپیشگی را به‌پایان رساند و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به ادامه تحصیل پرداخت. در این دوران او علاوه بر دستیاری استادان و کارگردانان آمریکایی و اروپایی مانند پیتر بروک و ...، دوره‌های آموزش تاتر و نمایشنامه نویسی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس و اداره می‌کرد. چندی بعد او وارد حلقه شاهین سرکیسیان (گروه هنر ملی بعدی) شد و چندی پس از مرگ سرکیسیان از این گروه جدا شد .در همین زمان کارگردانی چند نمایش را به عهده داشت و خود نیز در چند اثر از جمله نمایشنامه «باغ وحش شیشه‌ای» اثر «تنسی ویلیامز» به ایفای نقش پرداخت. «بیژن مفید» از همان سال‌های تحصِل در دبیرستان به فعالیت تئاتری پرداخت. بین سالهای۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ گروه تئاتری از اعضای کاملا آماتور تشکیل داد و نام آن را «آتلیه تئاتر» گذاشت. از مهمترین اعضای این گروه که بعدها هرکدام هنرمندانی بزرگ شدند می‌توان به « بهمن مفید » ، « محمود استادمحمد » ، « جمیله ندایی » (همسر بیژن مفید) و « حسین والامنش » اشاره کرد .

در سال ۱۳۴۸ با تلاش « آربی آوانسیان » و « خجسته کیا » و همکاری و همت « ایرج انور » ، « شهرو خردمند »، « عباس نعلبندیان » و « بیژن صفاری » و « محمد ژیان » ، «کارگاه نمایش» در تهران بنیان گذاشته شد. مجتمعی که بسیاری از بهترین هنرپیشگان تاتر ایران در آنجا آموزش دیده‌اند. برای اولین بار در تاریخ تاتر ایران سه نسل بازیگر در برنامه‌های مختلف این مجموعه منسجم در عرصه نمایش و تاتر به فعالیت پرداختند.

از بازیگران توانایی که در بازی آثاری که بر صحنه «کارگاه نمایش» به اجرا درآمد نقش‌آفرین بودند می‌توان از « لرتا » [هاپرایتیان - نوشین](همسر عبدالحسین نوشین) ، « فردوس کاویانی »، « فهیمه راستکار »، « سوسن تسلیمی»، « شکوه نجم آبادی » « صدرالدین زاهد » ، « هوشنگ توکلی » ، « آتیلا پسیانی » ، « پرویز پورحسینی » ، « جمیله ندایی » ، « رضا رویگری » ، « محمد صالح‌علاء » ، « فریده سپاه منصور » و «رضا ژیان» نام برد.

«بیژن مفید» نیز همراه با « آربی اوانسیان »، « ایرج انور »، « آشور بانی پال بابلا » و « اسماعیل خلج » ، « عباس نعلبندیان » و « رضا قاسمی » از جمله نمایشنامه نویسان و کارگردان‌های ثابت نمایش‌هایی بودند که در این کارگاه به اجرا در می‌آمد. اولین اثری که در «کارگاه نمایش» به اجرا در آمد، نمایشنامه «شهر قصه» و « پژوهشی ....» بود که شهر قصه به مدت نود و یک روز در تهران و دیگر شهرهای مختلف ایران از جمله آبادان و مسجدسلیمان به روی صحنه رفت.[۲]

عمدۀ فعالیت های نمایشی بیژن مفید پس از انحلال آتلیۀ تئاتر در سال ۱۳۴۹ و از هم پاشیدن گروهش، به همکاری او با کارگاه نمایش، بازی در نمایش "ناگهان..." و نمایشنامه خوانی " ترس و نکبت رایش سوم" اثر برشت گذشت .

او در سال ۱۳۵۱ با همکاری تعدادی از بازیگران کارگاه نمایش از جمله پرویز پورحسینی، محمدباقر غفاری، رضا رویگری و ...نمایش " جان نثار" را تمرین کرد که با ممانعت دستگاه سانسور وقت در طی سال های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ و فقط برای اعضای کارگاه به شکل رپرتوار به صحنه رفت. وی در این نمایش با بهره گیری از شیوۀ نمایش روحوضی و تکنیک بحرطویل خوانی، و بهره مندی از قصه ای جسورانه، به هجو قدرت در نظام های خودکامه پرداخته بود.

بیژن مفید از سال ۱۳۵۰ به مدت ده سال همکاری اش را با مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نمایشنامه نویس کودکان ایران آغاز کرد. وی در این مدت نمایشنامه های "ترب"، "کوتی و موتی"، "شاپرک خانوم"، "بزک نمیر، بهار میاد" را نوشت و به صحنه برد. هر یک از این نمایش ها بیش از دو سال در مراکز مختلف کانون بر صحنه بود .

مفید در سال ۱۳۵۶ نمایش " سهراب، اسب، سنجاقک" را به مدت ۶ شب در کارگاه نمایش به صحنه برد. این نمایش با الگو قرار دادن تم پسرکُشی در داستان رستم و سهراب، به نمایش نمونه های مشابه آن در کشورها ی دیگر و موقعیت های مختلف می پرداخت.

پس از انقلاب، وی در سال ۱۳۵۹سرپرست موسسه ای شد به نام چهل طوطی، که در زمینۀ ضبط و تکثیر نوار صوتی نمایش های سابقش و همچنین چند نمایش دیگر از جمله " آخرین پرواز"، " شازده کوچولو "، " خاموشی دریا " فعالیت می کرد.[۱]

«بیژن مفید» علاوه بر فعالیت در عرصه ادبیات نمایشی و تئاتر، در حوزه‌های موسیقی و نقاشی هم دستی داشت. در سابقه فعالیت‌های نمایشی - تئاتری او به جز بازیگری چند نقش از شخصیت‌هایی که خود در نمایشنامه‌هایش آفریده بود، یکی هم بازی نقش اول در نمایش «ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله، هذا قتیل الله مات بسیف الله» نوشته «عباس نعلبندیان» به کارگردانی «آربی آوانسیان» است که اول بار در سال ۱۳۵۱ در ششمین «جشن هنر شیراز» و بعد در «کارگاه نمایش» و آخرین بار در سال ۱۳۶۱ در «فستیوال بین‌المللی نانسی» به اجرا در آمد.

وی در کنار نوشتن نمایشنامه و کارگردانی تئاتر و نمایش‌های رادیویی، دستی در ترجمه نیز داشت. چند ترجمه که بیشتر شامل کتاب‌های اطلاعات عمومی برای جوانان می‌شود از آن جمله‌است. او در ضمن شعر هم می‌سرود و از سروده‌های او غزلیاتی وجود دارد که هنوز به‌طور رسمی انتشار نیافته‌است.

«بیژن مفید» صدای خوشی هم داشت. ترانه‌هایی که در نمایشنامه «شهر قصه» خوانده می‌شود، به جز آخرین ترانه [حمومی که باصدای بهمن مفید است] از سروده‌ها و با صدای خود اوست. از آن جمله می‌شود به ترانه‌های «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه»، «کجا میری فلونی» و «گندم گل گندم» که بر مبنای ترانه‌ای قدیمی تنظیم و اجرا شده، اشاره کرد. همچنین ترانه‌ای در بزرگداشت «ستارخان سردار ملی» که با تلفیق ابیاتی از یکی از سروده‌های « نیمایوشیج » آن را با صدای خود خوانده‌ است.

صدای او در دکلمه‌ای از بیست رباعی از سروده‌های «ابوسعید ابوالخیر» به همراه موسیقی « کامبیز روشن‌روان » یکی دیگر از آثار این هنرمند است. این صدا و دکلمه آن رباعیات در سال ۱۳۵۴ و از سوی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» انتشار یافته‌است.[۲]

«بیژن مفید» در عرصه سینما نیز حضور داشت. صدای او در ترانهٔ متن فیلم «طوطی» ساختهٔ «ذکریا هاشمی» شنیده می‌شود. صدایی در اجرای سروده‌ای از «بابا طاهر» نشسته بر آهنگی از ساخته‌های «اسفندیار منفردزاده».

همچنین ترانه‌ای در بزرگداشت «ستارخان سردار ملی» که با تلفیق ابیاتی از  سروده‌های «نیمایوشیج» آن را با صدای خود برای فیلمی به همین نام به کارگردانی «علی حاتمی» خوانده است.[۳]

نمایشنامه‌ها

نمایشنامه‌هایی از بیژن مفید که در طول زندگی وی به صورت نوار کاست ضبط و منتشر شدند:

شهر قصه:

معروف‌ترین اثر و نمایشنامه‌ای است که از او برجای مانده‌ است. این نمایشنامه برگرفته از ترانه‌ها، متل و ضرب‌المثل‌های قدیمی ایرانی و حاوی کنایه و اشارات و تشبیهات و اصطلاحاتی است که در زبان گفتاری مردم کوچه و بازار رواج دارد.[۴]

اولین بار شهر قصه در سال ۱۳۴۵ با نقش آفرینی بیژن مفید، هومن مفید، بهمن مفید، مریم مدنی و جمیله ندایی به صورت یک نسخه ۴ ساعته با گروه نمایش برنامه دوم رادیو تهران ضبط و اجرا شد. البته نسخه‌های بعدی اجرای نمایش کوتاه‌تر بودند بود.

این نخستین نمایش ایرانی بود که از پخش صدای ضبط شده (Playback) برای اجرای تئاتر استفاده می‌شد. این نمایش با همان صداهای رادیویی، یک سال در خانه پیش آهنگی اجرا شد. اما پس از یک سال به پیشنهاد خود بازیگران، هر یک از آنها به جای کارکتر خود حرف زدند.

با جا افتادن کار در خانه پیش آهنگی ناحیه پنج تهران، خیابان شهباز که آتلیه تئاتر نامیده شده بود، حدود یک سال هر هفته با تماشاچیان دعوتی اجرا می‌شد.

شهر قصه در سال ۱۳۴۷ در نخستین جشن هنر شیراز اجرایی بسیار موفق داشت. گروه بازیگری این نمایش محمود استادمحمد، عباس جاویدان، جمیله ندایی، حسین والامنش، اردوان مفید، هومن مفید، فرخ صوفی، تهمینه مدنی، سهیل سوزنی، فرهاد صوفی، رشید کنعانی بودند. این نمایش به همراه نمایشنامه “پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگواره‌های دوره بیست و پنجم زمین شناسی…” نوشته عباس نعلبندیان مقام نخست نمایشنامه نویسی این جشنواره را از آن خود کرد.

پس از جشن هنر شیراز مسئولان وقت تصمیم به قرار دادن کارگاه نمایش تهران در اختیار گروه بیژن مفید گرفتند. با اینکه تالار رودکی (تالار وحدت) برای اجرای عمومی این نمایش در نظر گرفته شده بود اما خود مفید تماشاخانه سنگلج را برای اجرای نمایش انتخاب کرد. زیرا ورود زنان با چادر و ورود آقایان بدون کراوات به تالار رودکی ممنوع بود. از سوی دیگر تماشاگر معماری تالار و نورپردازی آن شده و خود تئاتر برای او معنا پیدا نمی‌کند. این نمایش سه ماه در تماشاخانه سنگلج اجرا شد.

نمایش شهر قصه پس از آن به مدت نه ماه نیز در سالن انجمن دوشیزگان و بانوان اجرا شد. این نمایش در ۱۳۴۶ در استودیو یازده توسط منوچهر انور ضبط تلویزیونی شد.

اردیبهشت ۱۳۴۷ فرخ غفاری، خجسته کیا و رضا قطبی شهر قصه را به جشن هنر دوم دعوت کردند. شهر قصه چهار شب در جشن هنر شیراز، «دانشگاه پهلوی» (دانشگاه شیراز)، شش ماه در انجمن اطلاعات بانوان و چند شب در شهرهای جنوب ایران (آبادان، مسجدسلیمان، آغاجاری) اجرا شد.

بیژن مفید در کالانمای شهر قصه نوشته‌است:

«شهر قصه حکایت انسان‌های ساخته ذهن یک قصه‌گوست؛ انسان‌هایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفته‌اند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد می‌شود و به رنگ آنها درمی‌آید و هویت خود را از دست می‌دهد.»

بیژن مفید در مورد شهر قصه در مصاحبه‌ای در جواب این سؤال که «پرسوناژهای شما در طول نمایش به بهره‌کشی و سودجویی از هم می‌پردازند. چه نیرویی این روابط را برپا نگه داشته‌است؟» می‌گوید: «بحث تلخی‌ست. در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگ‌هاست. روایت است در شب‌های سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم می‌رسند. از ترس روبروی هم می‌نشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم‌کم گرگان دیگر می‌رسند و همه دور هم می‌نشینند و مواظب یکدیگر پلک نمی‌زنند. هر بار یکی خسته می‌شود و پلک می‌زند، بقیه بر سرش می‌ریزند و پاره‌پاره‌اش می‌کنند و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شده‌اند و آنها ندیده‌اند. شهر قصه، حکایت حلقه گرگ‌هاست و تراژدی نکبت‌بار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی می‌کردند، وضعشان این‌همه دردناک نبود.»

و چند خط بعد می‌گوید: «نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصله فکری بین روشن‌فکر و مردم عادی می‌کند. این دو دسته در عصر ما روزبه‌روز از هم فاصله می‌گیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشن‌فکر و مردم.»[۵]

نمایشنامه «شهر قصه» در بخش‌های چهارگانه خود، به نوعی روایت‌گر مسخ شدن و بی‌هویتی آدمی‌ست در غربت که در این حکایت «فیل» نماد آن است. در «شهر قصه» همانگونه که داستان‌سرای آن در آغاز می‌گوید، حیوانات مختلفی زندگی می‌کنند و هر کدام نیز صاحبِ شعلی و به کاری مشغول. تا در غروب روزی که فیل در گذر خود، گذارش به آنجا می‌افتد و از بدِ روزگار هنگام خوردن آب از گدار، می‌افتد و دندانش می‌شکند. این حادثه برای اهالی «شهر قصه» که هر کس سر در کار و زندگی خود دارد، بهانه‌ای می‌شود تا از یک‌نواختگی و تکرار مکرر روزمره‌گی زندگی در آن شهر لحظه‌ای فارغ شوند و ورودِ تازه واردی را که از بابت شکستن داندان و درد ناشی از آن محتاج و نیازمندِ کمک است را به شکل و شیوه خود برگزار کنند.

بخش دوم نمایشنامه «شهر قصه» همانطور که گفته شد با مونولوگ یا تک‌گویی «خر» شروع می‌شود و تا پایان آن با زبانی غنی و کلامی برگرفته از گفتار مردم عادی کوچه و بازار و ترانه‌ها و متل و ضرب‌المثل‌های معروف و جاری و ساری در فرهنگ عامه مردم ایران ادامه می‌یابد. در جایی از این بخش، ترانه بسیار مشهور و قدیمی «مادرم زینب خاتون، گیس داره قدِ کمون، به کس کسونم نمیده، به همه کسونم نمیده» را می‌شنویم. این ترانه سالها پیش در اولین کوشش جدی و پیگیری که در جهت جمع‌آوری ترانه‌ها و متل‌های رایج در فرهنگ فولکور مردم ایران توسط «صادق هدایت» و با انتشار مجموعه «اوسانه» انجام شد، مکتوب شده و به چاپ رسیده‌است. در نمونه‌ای که «بیژن مفید» از این ترانه قدیمی در نمایشنامه «شهر قصه» خود ارائه می‌دهد اما، از «مستشار فرنگ» و «فشنگ‌های دویست ملیون مگاتونی عمو سام برای پاپتی‌های ویتنام» هم گفته می‌شود و سخن می‌رود.[۲]

گویندگان شهرقصه:

قصه گو – جمیله ندایی ”همسر بیژن مفید”

ملا – غلامعلی خسروی سهل آبادی

روباه- معلم- بیژن مفید

خرس- رمال – کارمند ثبت و احوال- بهمن مفید

خر – خرّاط- کارگر – محمود استاد محمد

میمون- مطرب – روشنفکر- آرش استاد محمد

فیل – غریبه – حسین والامنش

سگ – عطّار- فرهاد صوفی

بز – بزاز- بیژن مفید

موش – جوان عاشق – هومن مفید

خاله سوسکه – دختر جوان – تهمینه مدنی

شتر – نقّال – نمد مال- بیژن مفید

اسب- سهیل سوزنی

طوطی- شاعر- سهیل سوزنی

قاطر- نعلبند- بهمن مفید[۶]

شاپرک‌خانوم

اولین اجرا فرهنگسرای نیاوران ۱۳۵۰

  • نویسنده: بیژن مفید
  • کارگردان: دان لافون
  • شاپرک‌خانم: سوسن فرخ نیا
  • عنکبوت: اردوان مفید
  • ملخ:
  • مگس: رضا بابک
  • زنبور عسل: بهرام شاه‌محمدلو
  • کرم شبتاب: خسرو شایسته
  • خاله سوسکه: مرضیه برومند

نوار کاست شاپرک: اجرای اول: جمیله ندایی. اجرای دوم سوسن مقصودلو

  • عنکبوت: بهمن مفید
  • ملخ: بیژن مفید
  • سوسکی: تامی
  • موسکی: سحر
  • سوسک مادر: فهیمه راستکار
  • کرم شب‌تاب: رضا رویگری
  • زنبور عسل: جمشید گرگین
  • مگس: سیروس ابراهیم‌زاده

کوتی و موتی

اجرای دوم کاست صدا

  • نویسنده و کارگردان: بیژن مفید
  • کوتی: فریده صابری
  • موتی: نیما گرگین
  • پدر کوتی: رضا رویگری
  • مادر کوتی: هنگامه یاشار
  • پدر موتی: سیروس ابراهیم‌زاده
  • مادر موتی: آذر دانشی
  • نقش الاغ: بهمن مفید
  • نقش گاو: رضا ژیان

اولین پرواز» (گنجشک کوچولو)

  • اقتباس از اثر ماکسیم گورکی
  • کارگردان: بیژن مفید
  • پودیک بچه گنجشک: هنگامه یاشار
  • مامان گنجشک: شمسی فضل‌الهی
  • بابا گنجشک: رضا ژیان
  • مرنو خانِ گربه: رضا رویگری
  • گوینده: فهیمه راستکار
  • خواننده: هنگامه یاشار
  • شعر و آهنگ: بیژن مفید

خاموشی دریا» (نمایشنامه رادیویی)

  • نویسنده: ژان بروله (ورکور)
  • کارگردان: بیژن مفید
  • پیرمرد: بیژن مفید
  • دختر: فهیمه راستکار
  • ورنرفون اورناک: ناصر طهماسب [۷]

مهاجرت به خارج از کشور

بيژن مفید سال ۱۳۶۰ خورشیدی از ايران به قصد رفتن به فرانسه خارج شد که به او ويزا داده نشد. وی سپس برای ديدن برادرش به آمريکا رفت و و در لس آنجلس اقامت گزید و تلاش کرد به کار هنری و تئاتر ادامه دهد. ابتدا "شهرقصه" و "جان نثار" را به صحنه برد و سپس "سهراب، اسب، سنجاقک" را به زبان انگلیسی برگرداند و با گروهی امریکایی با نام Dragon fly به اجرا درآورد، ماه و پلنگ را در لس آنجلس به صحنه برد و قصد داشت آن را در چند شهر دیگر نیز اجرا کند که بیماری اجازه فعالیت بیشتر را به او نداد.

مرگ

وی که از ناراحتی کبد رنج می برد و خون در ریه اش جمع می شد در بیمارستان بستری شد و بارها تحت عمل جراحی قرار گرفت. زمانی که در بيمارستان بود به خانواده‌اش اجازه ورود به آمریکا و ملاقات با وی داده نشد. [۸]

وی ساعتی پس از آخرین عمل جراحی و دو سال بعد از ورودش به آمریکا، در بیست و یکم آبان ماه سال ۱۳۶۳ در لوس آنجلس در گذشت.

«اردوان مفید» برادر و میزبان او در ایامی که در آمریکا سکونت داشت درباره وضعیت ناخوشایند وی نوشته است:

« . . . بعد از یک ماه انتظار و نگرانی به فرودگاه لوس آنجلس رفتم که محموله [در تهران که به من تلفن می‌شد از او به‌عنوان «محموله» یاد می‌شد] را بگیرم . آنقدر رنجور و شکسته بود که باورم نمی‌شد . . . از هفته دوم ورودش که همه باخبر شدند، خانه کوچک ما پایگاه چهره‌های آشنا و قدیمی شد که همه پروانه‌وار دورش می‌چرخیدند . . .

ساعت حدود سه صبح است، همه رفته‌اند و او تنها نشسته‌است. گویی چون همیشه با خواب قهر است. سیگار، این آشنای دیرین در لابلای انگشتان استخوانی‌ش جابجا می‌شود. عینکی بدقوراه به چشم دارد. به‌طوری که نیم‌رخش را رنجورتر نشان می‌دهد. ولی هنوز استوار و محکم می‌نماید. تلویزیون مثل همیشه روشن است. وقتی وارد اطاق می‌شوم مرا نمی‌بیند. حرف‌های روز را مرور می‌کند. تشویق دوستان به نوشتن و کار کردن و اینکه مردم تشنه آثارش هستند. کنارش می‌نشینم. می‌پرسم: چرا نمی‌خوابی؟ می‌گوید: نه، تو برو بخواب. فردا کارگری. . . قبل از آنکه با اصرار او به خواب بروم، صدای نوشیدن جرعه‌ای مشروب و بوی سیگاری تازه در اطاق می‌پیچد. . .

ساعت شش صبح بیدار می‌شوم و او هم‌چنان به سیگارش پک می‌زند و بطری مشروب را خالی می‌کند. دو سال پس از ورودش به لس‌آنجلس، در شلوغ‌ترین لحظات شهر، چشمان دریاگونه خود را بست و از دور بازی از ریای شهر [لوس‌انجلس] خارج شد . . .»[۲]

--------------------------------------------

منوچهر سخایی ( متولد ١٣١۴ خورشیدی در تهران) خواننده پاپ و روزنامه‌نگار

زندگی‌نامه

منوچهر سخایی کاشانی که به منوچهر سخایی شهرت دارد در سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. خانواده‌ی او خانواده‌ای فرهنگی بودند هر چند گرایشات سیاسی نیز در خانواده‌ی سخایی وجود داشت. منوچهر تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در تهران سپری کرد و در همین دوران تحصیل علاقه‌ی بسیاری به موسیقی از خود نشان داد.[۹]

برادرش سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی در دوره‌ی دکتر مصدق در کرمان بود که در حوادث اتفاقات ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به قتل رسید. گفته شده است که سرهنگ سخایی به دستور خود دکتر محمد مصدق به این سمت برگزیده شده بود. سرگرد محمود سخایی هم‌چنین محافظ دکتر مصدق، نویسنده کتاب «مصدق و رستاخیز ملت»، یار خسرو روزبه، نفر اول مسابقات تیراندازی در کل کشور، رئیس شهربانی کرمان و فرمانده گارد محافظین مجلس شورای ملی بود.

منوچهر در مقاله ای با قلم خود به شرح واقعه کشته شدن برادرش پرداخته است. او بعدها ترانه پرستو را- که بر اساس یک ترانه ای محلی است - به درخواست مادر داغدارشان در رثای برادرش خواند و او را ستود. افسری که تا پای جان در مقابل حکومت کودتا ایستادگی کرد. همانها که بدستور تیمسار فضل اله امانپور فرمانده لشکر کرمان او را با دشنه مجروح کرده و سپس از بالای عمارت شهربانی کرمان به خیابان پرتاب کرده و با چوب و چماق و قمه پیکر نیمه جانش را زیر ضربات خود گرفتند و به آن هم اکتفا نکردند و با جیپ نظامی جناب تیمسار از روی او عبور کردند. قاتلان پای او را با طنابی به ته خودروی جیپ نظامی بستند و پیکر سرگرد سخایی را تا میدان شهر کرمان(مشتاقیه فعلی) بر زمین کشیدند و بر تیرکی چوبی آویختند و «جاوید شاه و مرگ بر مصدق» گویان، و در حالیکه چوب و چماق‌هایشان را در هوا می‌چرخاندند، بدنبال جیپ ویلیس نظامی راه افتادند. آنجا جسد را کاملاً برهنه کردند و با توهین و اعمال ناشایست آنرا در میدان مشتاق که یکصد سال پیش، «مشتاقعلیشاه اصفهانی» سنگسار شده بود به دار آویختند. [۱۰]

فعالیت‌های هنری

سخایی پیش از این‌که وارد دنیای هنر بشود در روزنامه‌ی کیهان به عنوان خبرنگار پارلمانی فعالیت می‌کرد اما به واسطه‌ی دوستی‌ای که بین او و پرویز ایران‌فر برقرار بود به موسیقی روی آورد. سخایی در اواخر دهه‌ی سی با ترانه‌ای به نام «کالسکه زرین» که بسیار غیرحرفه‌ای اجرا شده بود و آهنگ‌سازی آن را کامبیز مژدهی عهده‌دار بود و ترانه‌ی آن را پرویز توکلی سروده بود وارد عالم موسیقی شد.

سخایی با همین ترانه‌ی غیرحرفه‌ای از سد شورای سختگیر موسیقی عبور کرد. منوچهر سخایی عبور خود از این سد را این‌گونه توضیح می‌دهد: «آن موقع مثل اين روزها (در لس آنجلس) نبود که شرکت‌های موسيقی برای خودشان نوار و صفحه پر می‌کنند و پخش می‌کنند. در آن زمان مرکز توليد موسيقی فقط و فقط راديو ايران بود و تنها آن‌ها امکاناتش را داشتند.بعد از آنکه قانون حق مولف در ايران تصويب شد، شرکت‌های خصوصی وارد ماجرا شدند. تا پيش از آن شورای موسيقی خيلی سختگيری می‌کرد و چون موسيقيدانان سنتی در آن شورا حضور داشتند، نمی‌خواستند آهنگ‌هايی غير از موسيقی سنتی و ملی از راديو پخش شود، بنابراين خيلی به ندرت اين آهنگ‌ها (پاپ) از راديو پخش می‌شد.مثلا آقای محمد نوری که خواننده بسيار خوبی هم بودند، در برنامه ارتش برنامه‌هايش را اجرا می‌کرد و در خود راديو ميدان نمی‌دادند.» پس از ورود محمد نوری و بعد از او ویگن به رادیو پای منوچهر سخایی و بعد از اوعباس مهرپویا نیز به رادیو باز شد و این‌گونه شد که منوچهر سخایی از سال ۱۳۳۷ به بعد وارد رادیو شد و کار خود را به عنوان خواننده آغاز کرد. در همین سال‌ها بود که سخایی وارد عرصه‌ی سینما نیز شد. او در ابتدا در فیلم‌ها به عنوان خواننده وارد شد اما پس از مدتی به ایفای نقش نیز پرداخت.

اولین بار به عنوان کار سینمایی صدای او در فیلم «زندگی شیرین است» به کارگردانی مجید محسنی پخش شد. پس از این او به عنوان خواننده در فیلم‌هایی مانند «دخترها این‌طور دوست دارند» و «خروس جنگی»از  ساخته‌‌های اسماعیل پورسعید،هنرنمایی کرد. منوچهر سخایی در سال ۱۳۴۰ در فیلم «پستچی»، ساخته‌ی رفیع حالتی، «در انتهای ظلمت» ساخته‌ی ابوالقاسم ملکوتی و «ببر کوهستان» ساخته‌ی خسرو پرویزی به عنوان هنرپیشه هنرنمایی کرد. منوچهر سخایی در آن دوره به سرعت به خواننده‌ای صاحب سبک تبدیل شد. محمدرضا شجریان در کارآگاه آواز خود خاطره‌ای از آن روزها نقل می‌کند. ایشان می‌گوید: «من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفته‌ام که این را از سخایی یاد گرفته‌ام.» منوچهر سخایی پیش از انقلاب شوی تلویزیونی «زنگوله‌ها» را برای تلویزیون ملی ایران تهیه کرد که در آن به معرفی چهره‌های جدید موسیقی پاپ می‌پرداخت.[۹]

او با ترانه «پرستو» که به یاد برادرش، سرگرد محمود سخایی که جان خود را در وقایع ٢٨ مرداد از دست داد خوانده بود به عالم هنر راه یافت. سخایی در اواخر دهه ٣٠ خورشیدی با اجرای سبک تازه ای از موسیقی پاپ، هم زمان با «ویگن» خواننده معروف دیگری که موسیقی پاپ مدرن را رواج داد باعث رواج این سبک از موسیقی شدند. منوچهر سخائی ترانه های بسیاری را خوانده است که یکی از معروف ترین آن ها «کلاغا» ساخته پرویز مقصدی با شعری از نوذر پرنگ بود. ترانه ای که نام این هنرمند را بر سر زبان ها انداخت و او را تبدیل به یکی از محبوب ترین خوانندگان زمان خود کرد.[۱۱]

مهاجرت به خارج کشور

منوچهر سخایی در سال ١٣۵٧ خورشیدی به آمریکا مهاجرت کرد. او در اوائل دهه هشتاد میلادی به همراه «ویگن» و «عارف» کنسرت هایی برای هم وطنان عضو سازمان مجاهدین خلق ایران اجرا کرد اما اجرای این برنامه ها برای هر سه خواننده انتقاداتی به همراه داشت. او چندی بعد رسما به شورای مقاومت پیوست و در ماه های گذشته به رغم بیماری جانکاه دل نگران ایرانیانی بود که در اردوگاه اشرف مورد تهاجم نیروهای عراقی قرار گرفته بودند.

فرهنگ فرهی، روزنامه نگار، نویسنده و پژوهشگر ساکن لس آنجلس و یکی از قدیمی ترین همکاران منوچهر سخایی در صحنه روزنامه نگاری او را هنرمندی مبارز و متعهد می خواند که به سرنوشت مملکت و ملت خود اهمیت می داد و هرگز تا آخرین روزهای حیات از فعالیت های سیاسی برای رویارویی با دشمنان ایران دست نکشید. او به صدای آمریکا گفت: «منوچهر یک روزنامه نگار به معنای اخص کلمه بود چرا که او واجد همه ارزش هایی بود که یک روزنامه نگار حرفه ای باید واجد آن باشد. در زمانی که در روزنامه کیهان به کار اشتغال داشت همه او را دوست داشتند چون انسانی رئوف و مهربان بود و به دور از سیاست های نکوهیده آن دوران. در مهاجرت طی سی سال کوشید تا برای آزادی ایران نبرد کند، بجنگد و ستیز کند و هیچوقت درطول این مدت در دایره ابتذال نیفتاد. منوچهر یک انسان آزاده و شریف بود وانسانی مورد احترام همه. حتی کسانی که به هر دلیل با افکار و عقاید سیاسی او مخالف بودند. مرگ منوچهر سخایی ضایعه عظیمی برای جامعه ایرانی چه در خارج و چه در داخل کشور به شمار می رود.»[۱۱]

فعالیت‌های سیاسی

منوچهر پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند بسیاری از خوانندگان آن زمان از ایران خارج شد. او به آمریکا رفت و در آن‌جا فعالیت هنری خود را پی گرفت اما نتوانست موفقیت قبل خود را تکرار کند. خودش نیز از فعالیت‌های هنری‌اش در آمریکا و در شهر لس‌آنجلس راضی نبود. او در مصاحبه‌ای می‌گوید: «من از چند آهنگ اولين آلبومم که در آمريکا تهيه کردم راضی نيستم. چون اين آلبوم را در بدو ورودم به آمريکا ارايه دادم، هنوز به اوضاع و احوال اينجا آشنا نبودم و از نظر مالی هم بسيار محدود بودم، نمی‌توانستم به راحتی تصميم بگيرم و اين آلبوم را در شرايط کوچ اجباری و آن حالت گيج و ويجی توليد کردم.اما بلافاصله وقتی مقداری به خودم مسلط شدم، اولين کاری که کردم سکوت بود و بعد آلبوم همکلاس‌ها را عرضه کردم که در آن آهنگ‌های خوبی بود. ولی  آن آلبوم هم راضی‌ام  نکرد و بعد از آن اوضاع اينجا به شکلی شد که من ديدم يا بايد از اين جماعت بزن بکوب پيروی کنم يا دوباره سکوت کنم و من در آن زمان تصميم گرفتم با موسيقی لس آنجلس همراهی نکنم.» منوچهر سخایی مانند برخی از هنرمندان دیگر مانند مرضیه، عماد رام و مرجان به سازمان مجاهدین خلق پیوست و برنامه‌هایی نیز به نفع این سازمان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی اجرا کرد.[۹]

سخایی به هر مناسبتی خشم خود را نسبت به نظام جمهوری اسلامی ابراز میداشت. در بهار سال 1372 به فراخوان خانم مریم رجوی برای پیوستین به مقاومت پاسخ مثبت داد و در”کنسرت بزرگ همبستگی“ در کنار سایر هنرمندان ملی دیگر که مثل او به این حرکت ملی پیوسته بودند، شرکت کرد. 

او هم‌چنین برای دیدار با رزمندگان آزادی به اشرف رفت. در اجلاس رسمی شورای ملی مقاومت بعنوان یک ناظر در کنار خانواده های شهیدان، در کنار پدر رضایی های شهید و سایر هنرمندان از جمله زنده یاد عماد رام حضور یافت. آقای مسعود رجوی مسئول شورا با احترام بسیار با او برخورد کرد. از او دعوت کرد که در کنارش در مسند مسئول اجلاس بنشیند و شاهد اداره جلسه باشد. این رفتار مسعود، منوچهر را دگرگون کرد. بعدها دراین‌باره گفت:”هرگز انتظار چنین استقبال و بزرگواری از ایشان را نداشتم و بکلی شیفته مسعود شده ام“.

او پس از چندی بدرخواست خویش به عضویت شورا درآمد و تا آخرین لحظه زندگی بر اتحاد با این شورا و مجاهدان و بویژه اشرفیان پای فشرد. منوچهر به کرّات مواضع سیاسی خود را در سلسه مقالاتی که در نشریات مقاومت ایران به چاپ میرسید به اطلاع مردم ایران میرساند. دفاع او از زنان و مردان شهر اشرف و علاقه‌اش به مسئول شورا را حتی در برخی ترانه هایش متجلی است.

او اجرای ترانه هایی که توسط هنرمندان حامی مقاومت از جمله محمد شمس، آندرانیک و سایرین ساخته میشد در دهها کنسرت هنری شرکت کرد. از نقطه نظر هنری این دوران سرفصل جدیدی برای منوچهر تلقی میشد. خودش بارها گفته بود من تا بحال استعداد و توانم را در همین حد تصور میکردم اما این آثار بزرگ و ماندگار که از نظر تکنیک و ظرایف موسیقی توانمندی بالایی را اقتضا میکنند من را به سمت قلل بالاتری از جهان موسیقی ارتقا میبخشند. او توانسته بود صدایش را در مجموعه ای از ترانه ها و سرودهایی با مضامین مبارزاتی و اجتماعی با بهره گیری از بزرگترین و ارزنده ترین ارکسترهای سمفونی اروپا که بهمت هنرمندان یادشده انجام میشد، از فرم باریتون رومانتیک به سمت تنور، اوج بدهد. این گونه تحول معمولا در سنین بالا که روند طبیعی حنجره انسان بر خلاف مسیر فوق عمل میکند و بتدریج وسعت و قدرت صدا ضعیف تر و محدودتر میشود پدیده نادری است.

او در گرامیداشت مبارزات جوانان میهن ترانه ای بنام ”ای جوانان وطن“ سرود که بعدا با آهنگی که استاد شمس بر آن تلفیق کرد در مایه بیات ترک، اثری در زمینه موسیقی اجتماعی بود.[۱۰]

درگذشت

منوچهر سخایی، خواننده برجسته، یکی از قدیمی ترین چهره های موسیقی پاپ و از آخرین سواران نسل اجرای ترانه های عاشقانه پارسی بر بستری از ملودی های ایرانی با ارکستراسیون غربی بامداد روز پنج شنبه ٢٨ آوریل در لس آنجلس درگذشت.

منوچهر سخایی که هنگام مرگ ٧۶ سال داشت، در چند سال اخیر با بیماری سرطان دست به گریبان بود. او از سه دهه پیش در آمریکا و در لس آنجلس زندگی می کرد و در این دیار نیز چندین آلبوم موسیقی ارائه داد و در اغلب گردهم آیی های ایرانی شهر حضوری شاخص داشت. او با بیش از نیم قرن فعالیت هنری در رشته های مختلف از جمله بازی در چند فیلم فارسی پیش از انقلاب و روزنامه نگاری حرفه ای، یکی از چهره های دوستداشتنی در میان مردم و به ویژه جامعه ایرانی لس آنجلس محسوب می شد.[۱۱]

منوچهر سخایی به سرطان مبتلا شد و سرانجام در هشتم اردیبهشت سال ۱۳۹۰ در آمریکا درگذشت. از منوچهر سخایی حدود ده آلبوم به یادگار مانده است و بیش‌تر این آثار به صورت سی‌دی به وسیله‌ی کمپانی‌های موسیقی ایرانی در کالیفرنیا منتشر شده است. منوچهر دو دختر به نام‌های پرستو و لیلا دارد.[۹]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ بی بی سی - بیژن مفید؛ راوی غصه‌دار شهر قصه‌ها
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ آتلیه تئاتر - [۱]زندگینامه بیژن مفید
  3. راوی حکایت باقی - بیژن مفید (مجموعه ترانه‌ها)[۲]
  4. بیژن مفید
  5. نمایشنامه رادیویی شهر قصه / بیژن مفید
  6. بوکیها - دانلود کتاب و فایل صوتی «نمایشنامه شهر قصه»بیژن مفید
  7. بیوگرافی - بیژن مفید + عکس
  8. بی بی سی - شهر قصه، بيژن مفيد و حرفهای نگفته و عکسهای نديده
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ توانا - منوچهر سخایی
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ شورای ملی مقاومت ایران - نغمه خوان آزادی، منوچهر سخایی
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ صدای آمریکا - منوچهرسخایی، پرستوی آواز ایران درگذشت