کاربر:Abbas/صفحه تمرین1
ریجانه جباری
ریحانه جباری (زاده ۱۶ آبان ۱۳۶۶- درگذشت ۳ آبان ۱۳۹۳) دختر جوانی که در سال ۱۳۸۶ به اتهام قتل مرتضی عبدالعلی سربندی بازداشت شد. وی در زمان بازداشت ۱۹ سال داشت و گفت که برای دفاع از خود در برابر تعرض جنسی مرتکب قتل شده است. ریحانه جباری در ۳ آبان۹۳ اعدام شد.[۱]
مرتضی سربندی یک پزشک عمومی بوده که کار طبابت نکرده و پس از پایان تحصیلاتش جذب وزارت اطلاعات شده است. او در سال ۱۳۸۶ و زمان آشنایی با ریحانه جباری به کار واردات دارو مشغول بوده است. البته فریبرز جباری عموی ریحانه جباری در یک نشست مطبوعاتی مدعی شد که برای خانواده جباری روشن نشده که آیا سربندی در آن موقع از عضویت وزارت اطلاعات بیرون آمده بوده یا خیر.[۲]
آشنایی ریحانه جباری با مرتضی سربندی
ریحانه جباری، دانشجوی ترم سوم رشته نرم افزار کامپیوتر بوده و در یک شرکت تبلیغاتی و طراحی دکوراسیون داخلی بهصورت نیمهوقت با حقوق ۱۵۰ هزار تومان در ماه کار میکرده است. یک روز از روزهای بهار، ریحانه جباری در یک بستنیفروشی مشغول صحبت تلفنی با یکی از مشتریان خود بوده که قبلا در یک نمایشگاه بینالمللی غرفهای را برایش طراحی کرده بود. بعد از اتمام مکالمه، مرتضی سربندی به همراه دوستش، مهندس شیخی، به طرف وی رفتند و میگوید حرفهای او را ناخواسته شنیده است و فهمیده که در کار طراحی و دکوراسیون است. مرتضی سربندی خود را جراح زیبایی معرفی میکند و بعد اضافه میکند: «من محلی دارم که که میخواهم آن را تبدیل به مطب کنم». بنابراین ریحانه کارت شرکت و شماره تلفن خودش را به آنها میدهد و راهی خانه میشود.
چند هفته بعد، مرتضی سربندی با ریحانه جباری تماس گرفته و به وی میگوید: «جلوی اداره پست پل صدر منتظر باشد». ریحانه جباری به همراه مادرش بر سر قرار میروند. ریحانه جلو اداره پست میایستد و مادر در آن دست خیابان. اما از مرتضی سربندی و شیخی خبری نمیشود.
چند روز بعد قراری در اقدسیه گذاشته میشود. ریحانه نوشته است:
«مهندس شیخی هم کنارش بود. روی صندلی عقب نشستم. یک ماکروفر روی صندلی بود. گفت برای روز مادر خریده تا به همسرش هدیه دهد. تلفنش مدام زنگ میخورد. مهندس با لحن شوخی گفت عروسی یکی از اقوامش است و باید زود برود».
به نقل از خانواده سربندی او یک پزشک عمومی و کارمند سابق وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. اما عموی ریحانه جباری مدعی است که سربندی هیچگاه کار طبابت نکرده و و پس از پايان تحصيلاتش مستقيما جذب وزارت اطلاعات شده است. همچنین واقعا برای خانوادهی جباری روشن نشده که آیا سربندی از عضویت وزارت اطلاعات بیرون آمده بود یا خیر.[۲]
روز حادثه
روز شنبه ۱۶ تیرماه ۱۳۸۶، ساعت ۶ عصر، مرتضی سربندی، در حالی که تنها بوده، ریحانه جباری را از دم در شرکت ریحانه برمیدارد. چند کیلومتر بعد شیخی سوار میشود. کمی پایینتر هر دو نفرشان پیاده میشوند و با هم در بیرون ماشین صحبت میکنند. ریحانه حرفهایشان را نشنیده است. بعد شیخی میرود و سربندی سوار ماشین میشود. مرتضی سربندی بین راه از داروخانه، دارویی برای عمهاش خرید میکند که به گفته ریحانه بسته پوشک و کیسهای نارنجی بوده است. آنها به جای رفتن به محل کاری که قرار بوده به دیدنش بروند به یک مجتمع مسکونی در خیابان میر عماد، جلو ساختمان فرمانداری میروند. از احترامی که نگهبان به سربندی میگذارد ریحانه حدس میزند او یک فرد «مقام دار» است. توصیفاتی که ریحانه جباری از اتاقی که قرار بوده محل کار باشد این چنین است:
«اینجا مکانی اداری نبود. محلی مسکونی و پر از غبار و گرد و خاک. پر از آشفتگی. هیچ نشانه ای از زندگی در آن نبود . بوی غذا یا نور روشن خانه. محلی متروکه بود».
پس از گفتگوها و کشمکشهای بین ریحانه جباری و مرتضی سربندی، سربندی با دو لیوان آب میوه از آشپزخانه بازمیگردد و به ریحانه سفارش میکند محتوای یکی از لیوانها را بنوشد. بعدها معلوم میشود محتوای یک لیوان ترکیبی از مرفین و خوابآور بوده است. سربندی سپس میرود همان بسته نارنجی کوچکی را که از داروخانه خرید کرده بود، میآورد و به ریحانه نشان میدهد. کاندوم بوده است از او میپرسد: «میدونی این چیه؟» و سپس خواستهاش را به ریحانه میگوید، که ریحانه میترسد و به فکر فرار میافتد. سربندی میگوید: «راه فرار نداری… کجا میخوای بری؟ در قفله… فقط زمانی میتونی از اینجا بری که من بخوام».[۳]
در نهایت و پس از کش و قوسهایی که بین ریحانه و سربندی روی میدهد، ریحانه با چاقویی که در پیشخوان آشپزخانه بوده، ضربهای به کتف سربندی میزند. زمانی که دوباره تلاش میکند از در خارج شود، صدای چرخش کلید از بیرون آمده و شیخی وارد میشود و با دیدن صحنه تعجب میکند و میگوید: «اینجا چه خبره؟» در همان حال ریحانه پا به فرار میگذارد. سپس ریحانه به اورژانس خبر میدهد و منتظر میماند تا ماشین اورژانس میرسد.[۴]
ریحانه جباری همان شب توسط