کاربر:Abbas/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۸۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''انقلاب ۱۳۵۷ ایران''' یا انقلاب ضد سلطنتی ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی ( ۱۱فوریه ۱۹۷۹) با قیام آحاد مردم ایران بر ضد حکومت پهلوی به پیروزی رسید و طی آن نظام شاهنشاهی پهلوی سرنگون و نظام جمهوری اسلامی جایگزین آن شد.
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =
| نام              = آبه پیر
| تصویر            = آبه پیر3.JPG
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      = آبه پیر (هانری گروئس)
| زادروز            = ۵ اوت ۱۹۱۲
| زادگاه            = لیون - فرانسه
| تاریخ درگذشت      = ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷
| مکان درگذشت      = پاریس


== پیشینه تاریخی ==
| علت درگذشت        = کهولت و بیماری
بسیاری معتقدند که برای شناخت علل انقلاب ۱۳۵۷ ایران باید به گذشته برگشت و این علتها را از کمی دورتر یعنی از جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بررسی کردو از آن تاریخ به بعد تحولات سیاسی اجتماعی ایران را دنبال کرد تا بتوان تصویر روشن و واضحی از وقوع انقلاب ضد سلطنتی پیدا کرد
|آرامگاه            =  


=== جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ===
| ملیت              =فرانسوی
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و خلع رضا شاه از سلطنت از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ یک فضای باز سیاسی در ایران پدید آمد که راه را برای بسیاری جنبشهای سیاسی و اجتماعی در ایران باز کرد، که در رأس آنها جنپش ملی شدن صنعت نفت ایران قرار داشت. این جنپش به رهبری دکتر محمد مصدق که خود نماینده مجلس شورای ملی و رییس کمیسیون نفت مجلس بود پیروز شد، زمرمه‌های این جنپس از سال ۱۳۲۸ شروع شد. دکتر حسین فاطمی از موسسین جبهه ملی ایران وقتی مذاکرات مربوط به لایحه نفت در مجلس به بن پست رسید پیشنهادملی کردن نفت را به مصدق داد و مبارزه برای محقق کردن آن شروع شد. خود مصدق در این رابطه گفت: «اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این را پیشنهاد کرد، سپاسگزاری نمود و آن کس شهید راه وطن، دکتر حسین فاطمی است».<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/4428 دکتر حسین فاطمی، به دستور شاه اعدام شد]</ref>
| نژاد              =
| تابعیت            =فرانسه
|تحصیلات            =  
|دانشگاه          =
| پیشه              =کشیش - سیاستمدار - رزمنده عضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم
| سال‌های فعالیت    =از ۱۹۳۸ تا ۲۰۰۷


مصدق سرانجام در تاریخ ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ قانون ملی‌شدن نفت را از تصویب مجلس گذراند و در کمتر از ۴۰ روز بعد، قانون خلع ید از شرکت انگلیسی را نیز به‌تصویب رساند. مصدق اقدامات خود را با حمایت توده‌های مردم و تظاهرات و اعتصابات گسترده نفتگران خوزستان به‌پیش می‌برد. چنین بود که در اردیبهشت ۱۳۳۰ نخست‌وزیری مصدق به‌مجلس و رژیم شاه تحمیل شد. اما اقدامات ملی و مردمی دکتر مصدق به‌مذاق دربار و استعمار انگلیس خوشایندنبود، از همین رو شروع به ‌توطئه علیه دکترمصدق کردند.<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/5048 قیام ۳۰ تیر مردم ایران در حمایت از مصدق]</ref>
| شناخته‌شده برای    = مردم فرانسه - مردم جهان - اعضای مقاومت ایران ( شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران)
| نقش‌های برجسته    =شرکت درمقاومت ضد نازی در فرانسه - نماینده مجلس ملی فرانسه - موسس بنیاد امائوس لیبرته برای حمایت و کمک به مردم بی‌خانمان


دولت انگلیس کشتیهای جنگی برای جلوگیری از صادرات نفت ایران اعزام کرد<ref>همه مردان شاه ـ صفحه ۷۱</ref> و دولت مصدق را تحت مضیقه شدید مالی قرار داد و از طرف دیگر از دولت ایران به دادگاه لاهه شکایت کرد که دکتر مصدق شخصا در دادگاه حضور پیدا کرد و دادگاه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به این دعوا دانست و در نهایت در این دعوای حقوقی پیروز شد. این یک ضربه مهلک به سیاست انگلیس بود. از طرفی مصدق برای کوتاه کردن دست شاه و دربار و خنثی‌ساختن توطئه‌های استعمار، از یکسو و پیش بردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر، خواستار آن شد که پست وزارت جنگ را که تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن به‌عنوان ابزار اعمال فشار و اجرای توطئه‌ علیه جنبش ضداستعماری مردم استفاده می‌کرد بر عهده بگیرد و اعلام کرد که در صورت تن‌ندادن شاه به‌ این شرط، از نخست‌وزیری استعفا خواهد داد. شاه که  سلطنت خود را در خطر می‌دید، شدیداً با سپردن وزارت جنگ به‌مصدق مخالفت کرد. دکتر مصدق در روز ۲۵تیر ۱۳۳۱، از نخست‌وزیری استعفا داد. با استعفای مصدق، شاه فرصت را غنیمت شمرده و قوام‌السلطنه'''،'''کهنه‌کارترین مهره ‌‌‌‌‌‌‌رژیم فئودالی و دربار استعماری را به‌نخست‌وزیری برگزید. قوام طی اعلامیه‌ای هرگونه مخالفت با دولت را ممنوع و مردم را تهدید به سرکوب کرد و ارتش و شهربانی را در خیابانها مستقر کرد. ٰاین گونه اقدامات و تهدیدات قوام نتیجه‌بخش نبود. موج اعتراضات توده‌ای علیه انتصاب قوام به‌نخست‌وزیری از تهران و سایر نقاط کشور برخاست. سرانجام صبح روز سی‌ام تیرماه سال۱۳۳۱، مردم تهران به خیابانها ریختند. انبوه مردم با فریادها و شعارهای "یا مرگ یا مصدق"، "مصدق پیروز است"، "مرگ بر قوام"، با نیروهای ارتش و شهربانی به‌مقابله برخاستند. قیام مردمی با شدت و حدت ادامه پیدا کرد و سرانجام پس از کشته و مجروح‌شدن قریب به ۸۰۰ نفر از مردم تهران، شاه فرمان نخست‌وزیری قوام را لغو کرد و به‌خواستهای دکتر مصدق گردن گذاشت.<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/5048 قیام ۳۰ تیر مردم ایران در حمایت از مصدق]</ref>
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =


درنهایت انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که باید دولت مصدق را ساقط کنند و در این راه آمریکا را نیز با این استدلال که ادامه حکومت مصدق ایران را در آغوش کمونیسم قرار خواهد داد با خود همراه کردند. فرماندهی عملیات کودتا به عهده کرمیت روزولت مدیر بخش خاورمیانه سیا بود ابتدا در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ اقدام به کودتا کردند که با  لو رفتن کودتا ناکام ماند ولی در نهایت در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با هدایت سازمان سیا و اینتلیجنس سرویس و مشارکت ایادی دربار به خصوص اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه و نظامیان وابسته به شاه و در رأس آنها سرلشگر فضل الله زاهدی  و روحانیون از جمله کاشانی و اراذل و اوباشی مانند شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ کودتا انجام شد و دولت مصدق سرنگون شد.<ref>همه مردان شاه</ref>
| تأثیرپذیرفتگان    =بی‌خانمانها و فقرا در فرانسه و نقاط مختلف جهان - اعضای شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران
| شهر خانگی        =
| تلویزیون          =
| لقب              =کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها
| حزب              =
| دین              =مسیحی
| همسر              =
|| پانویس            =
}}


جندی بعد دکتر مصدق دستگیر و در دادگاه نظامی به حبس و تبعید محکوم شد. روز ششم اسفند ۱۳۳۲دکتر حسین فاطمی دستگیر شد و روز ۱۹آبان ۱۳۳۳در حالی که ۴۰درجه تب داشت، با برانکارد به پای جوخه اعدام برده شد.<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/4428 دکتر حسین فاطمی، به دستور شاه اعدام شد]</ref>  
'''آبه پیر''' (به فرانسوی) Abbe Pierre (زاده ۵ اوت ۱۹۱۲ میلادی<ref name=":0" /> ـ درگذشته در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷<ref name=":2" />)  کشیش مترقی و سیاستمدار و مبارزعضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم بود. نام اصلی او هانری گروئس و  پنجمین فرزند خانواده بود.<ref name=":1" /> آنها ۸ خواهر و برادر بودند. پدرش آنتوان گروئس تاجر ابریشم بود و زندگی مرفهی داشتند.<ref name=":0" />  


=== انقلاب سفید شاه ===
در ۱۹ سالگی به صومعه مسیحی کاپوسن‌ها پیوست و ۶ سال را با آنان گذراند.<ref name=":0" /> او تمام ارثیه خانوادگیش را به فقرا و بی‌خانمان‌ها بخشید. در ۱۹۳۸ به مقام کشیشی رسید.<ref name=":1" />
شاه در دهه نخست بعد از کودتای ۱۳۳۲ قدرت خود را تثبیت کرد. رهبران کودتا را به مناصب کلیدی گمارد. با کمک سیا،‌ اف بی آی و موساد،‌ ساواک را تشکیل داد. احزابی مانند حزب توده و جبهه ملی و احزاب مخالف دیگر را تارو مار کرد. مثلا حزب ایران ستون اصلی تشکیل دهنده جبهه ملی را در سال ۱۳۳۶ منحل کرد. با تشکیل کنسرسیوم نفت متشکل از غولهای بزرگ نفتی دنیا عملا جنبش ملی شدن نفت را ساقط کرد. ساواک با گسترش شبکه‌های خود توانست افرادی که به دانشگاهها و ادارات و کارخانه های عظیم دولتی وارد می‌شوند به طور کامل بازرسی و تفتیش کند. با طبقه روشنفکر و کارگر برخوردی قاطع داشت و عملا دیکتاتوری همه جانبه را بر جامعه حاکم کرده بود. ازطرفی نفوذ خانواده‌های اشرافی زمین دار روز به روز بیشتر می‌شد به طوری که نسبت نمایندگان مجلس زمین‌دار از ۴۹درصد در دوره هفدهم ۱۳۳۲-۱۳۳۱ به ۵۱ درصد در دوره نوزدهم ۱۳۳۹-۱۳۳۵ رسید.


شاه برای اجرای برنامه‌های بلند پروازانه خود و هزینه‌های نظامی، ایران را زیر بار کمرشکن وامهای هنگفت خارجی برد که باعث ایجاد بحران اقتصادی شد که این بحران در سال ۱۳۳۹به اوج خود رسید. به علت وامهای سنگین اندوخته‌های خارجی کشور خالی شد و ایران محتاج دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول و آمریکا گشت. دولت آمریکا به ریاست جمهوری کندی که سیاستش برای مهار انقلابات احتماعی وارد کردن اصلاحات لیبرالی در حکومتهای دیکتاتوری بود شرط کمک خود را وارد کردن لیبرالهای در ساختار حکومت ایران قرار داد. مجموع این عوامل رژیم را بی‌ثبات کرد. اعتصابات و اعتراضات گسترده‌ای شروع شد که بعضا به درگیریهای خونینی انجامید.<ref>ایران بین دو انقلاب ـ یرواند آبراهامیان</ref>
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی به مقاومت فرانسه پیوست و در جابه‌جایی و فراری دادن رزمندگان مقاومت شرکت داشت. در جریان جنگ نام آبه پیر را برای خود انتخاب کرد. در طول جنگ دوبار دستگیر شد و هر دو بار فرار کرد. نهایتا با دستور مسئولین مقاومت به الجزایر رفت و در آنجا با [[ژنرال دوگل]] دیدار کرد.<ref name=":0" />  


شاه تحت این شرایط و فشار از طرف آمریکا امینی را به نخست وزیری برگزید. که امینی اصلاحات مد نظر آمریکا را که اصلاحات ارضی در راس آن بود در دستور کار خود قرار داد. در این بین شاه که بیم آن داشت اصلاحات سیاسی و اقتصادی موقعیت او را تحت تاثیر قرار دهد، آمریکاییها را قانع کرد که اصلاحات را خود بدست بگیرد و دولت امینی بعد ا‌ز چهارده ماه برکنار و علم جای او را گرفت و نهایتا برنامه اصلاحات ارضی به اجرا درآمد. ابتدا در ۱۹ دی ۱۳۴۱کنگره ملی کشاورزان تشکیل میشود و شاه برنامه اصلاحات ارضی خود را در آنجا اعلام می‌کند. در۶بهمن ۱۳۴۱ شاه برای مشروعیت بخشیدن به برنامه خود آنرا با نام انقلاب سفید با ۶ اصل به رفراندوم گذاشت. در واقع شاه  رهبری دوران گذار از حکومتی نیمه فئودالی به حکومت بوزژواری کمپرادور را خود به دست می‌گیرد و با این کار با یک پایه کردن حکومت خود هر چه بیشتر پایه‌های دیکتاتوری سلطنتی خود را محکمتر می‌کند.
پس از جنگ به عنوان قهرمان جنگ به کشورش بازگشت و تا سال ۱۹۵۱ نماینده مجلس ملی فرانسه بود. در ۱۹۴۹ بنیاد امائوس لیبرته را برای کمک به افراد بی‌خانمان تاسیس کرد. او طی ۵۰ سال برای دفاع و کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد. آبه پیر به مدت ۳۰ سال محبوبترین شخصیت فرانسه بود. نشان‌ها و جوایز متعددی از جمله نشان لژیون دونور، بالاترین نشان رسمی فرانسه را دریافت کرد.<ref name=":1" />


بیهودگی این تلاشها در خرداد سال ۴۲ آشکار شد وقتی که توده مردم به خیابانها ریختند و دست به اعتراض زدند
در سال ۱۳۷۳ با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] آشنا شد و با [[مریم رجوی]] رئیس جمهور منتخب مقاومت ایران در اورسوراواز دیدار کرد. در سال‌های بعد نیز او بارها از مقاومت ایران دفاع کرد و دیدارهای متعددی با [[مریم رجوی]] داشت.<ref name=":1" />


=== قیام ۱۵ خرداد گورستان رفرمیسم ===
آبه پیر در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷ در سن ۹۴ سالگی بعد از یک دروه بیماری و بستری شدن در بیمارستان درگذشت.<ref name=":2" /> با درگذشت او فرانسه درغم و ماتم فرو رفت. پیکر او طی مراسمی با حضور هزاران تن از مردم فرانسه به خصوص از طبقات فرودست و فقیر جامعه از کلیسای تاریخی نوتردام پاریس تشییع شد.<ref name=":1" />  
مخالفان اصلی برنامه‌های شاه دو گروه اصلی قدرتمند بودند، یکی جبهه ملی و دیگری طبقه مذهبی و متحدانشان در بازار،جبهه ملی طی اعلامیه‌ای انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. علما نیز مخالف افزایش قدرت شاه، اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند. در نیمه ۱۵ خرداد با فراخوان جبهه ملی و تشکلهای اصناف و بازاریان مردم به خیابانها ریختند. قیام خرداد ۴۲ سه روز به طول انجامید و نه تنها تهران و قم بلکه اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز را نیز در بر گرفت در نهایت شاه این قیام را در ۱۵ خرداد با وارد کردن نیروی نظامی به طرز خونینی سرکوب کرد که صدها و شاید هزاران کشته و مجروح بر جای گذاشت.


طی وقایع مربوط به این اعتراضات بود که خمینی که در آن زمان شصت و جهار ساله بود و هیچ سابقه مبارزاتی نداشت ظاهر شد و سخنرانیهای را در اعتراض به انقلاب سفید ایراد کرد . به قول آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» خمینی در آن سالها به هیچ وجه به دنبال از بین رفتی سلطنت نبود و در واقع شاه را نصیحت می‌کرد.
خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را  «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.<ref name=":1" />


پس از این واقعه که قیام ۱۵ خرداد نام گرفت، رهبران جبههٔ ملی دستگیر نهضت آزادی منحل و خمینی به ترکیه تبعید شد که پس از چندی از آنجا به عراق رفت. در واقع بعد از واقعه سرفصلی در تاریخ مبازرات مردم ایران رقم خورد و هرگونه امید به اصلاحات در نظام سلطنتی از بین رفت و به همین خاطر شیوه‌های احزاب سنتی مخالف شاه که در صدد اصلاح این نظام بودند نیز به گور سپرده شد و در واقع این سرفصل به گورستان رفرمیسم معروف شد.
== زندگینامه ==


=== پبدابس سازمانهای انقلابی بعد از سرکوب قیام ۱۵خرداد ۴۲ ===
=== تولد تا پایان جنگ جهانی دوم ===
بعد از سال ۱۳۴۲ و مشخصا سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد دیگر شیوه‌های اصلاح طلبانه برای تغییر در ساختار نظام دیکتاتوری سلطنتی جوابگو نبود و به تبع آن احزابی هم که با این خط مشی تأسیس شده بودند کارایی نداشتند. شاه عملا حکومت خودکامه خود را تثبیت کرده بود و اجازه فعالیت به هیچ جریان سیاسی مخالفی را نمی‌داد.
آبه پیردرروز ۵ اوت سال ۱۹۱۲ در شهر لیون فرانسه بدنیا آمد. خانواده آبه هشت فرزند داشت، پنج پسر و سه دختر. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش، آنتوان، پیشه ور صنعت ابریشم بافی بود.<blockquote>آبه پیر در مورد مادرش گفته:«خاطره‌ای که نشاندهنده‌ی محبت از سوی مادرم باشد به‌ یاد ندارم، به‌جز چند روز قبل از ورودم به صومعه که با من زیاد صحبت کرد.»</blockquote>خانواده‌ی گروئس ابتدا در شهر لیون، مستقر شدند. سپس با بزرگ شدن خانواده، آن‌ها ملکی در زمین‌های مساعد حومه پاریس، خریداری کردند.


در این شرایط بود که تعدادی از جوانان شروع به مطالعاتی در تاریخ ایران و تاریخ انقلابات زدند که در نهایت منجر به تشکیل سازمانهای انقلابی شد که اصلی ترین آنها سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بودند. این گروهها راه مبارزه با دیکتاتوری شاه را مبارزه مسلحانه و قهر آمیز دانسته و به مبارزه حرفه‌ای روی می‌آورند. بنیانگذاران سازمان مجاهدین ایران محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان بودند که قبل از تشکیل سازمان مجاهدین در نهضت آزادی فعالیت داشتند. حنیف نژاد و یارانش در شهریور ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین را تشکیل دادند. این سازمان طی مدت ۶ سال فعالیت مخفی که تا آنموقع در ایران بی سابقه بود به جذب نیرو و مظالعه و تربیت کادرها و تدوین ایدئولوژي و استراتژي و آماده سازی خود برای آغاز مبازره مسلحانه پرداخت. در شهریور ۱۳۵۰ ضربه گسترده ساواک به سازمان مجاهدین باعث دستگیری تقریبا تمامی اعضای سازمان می‌شود و در سالهای بعد بنیانگذاران سازمان و اکثر مرکزیت سازمان مجاهدین اعدام می‌شوند. در نهایت اعضای باقی مانده سازمان ازجمله رهبر آنان مسعود رجوی در نیمه دوم سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد می‌شوند.  
هانری، با اسم تعمیدی آبه پیر، کودکی پرجنب وجوش بود. کنجکاو نسبت به همه چیز، او می‌خواست همه چیز را یاد بگیرد. همیشه در پی فهمیدن بود. هانری بنیه‌ای ضعیف داشت واغلب بیمار بود. از زمانی که طفلی بسیار کوچک بود، ایمانی خلل ناپذیر داشت. دفترچه‌های یادداشت خصوصی‌اش گواه عشق بی کرانش به خدا بود.
[[پرونده:آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش.JPG|جایگزین=آبه پیر|بندانگشتی|300x300پیکسل|آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش]]<blockquote>پدرش آنتوان گروئس، در کمک به بینوایان و فقرا کوتاهی نمی‌کرد. او خود دراین‌باره گفته است: «روزی پدرم من و برادرم را به محله‌ای دور از خانه در شهرک رامبو برد. در آنجا از دیدن تنی چند از دوستان پدرم غافلگیر شدیم. دوستانی که بعضاً شب‌ها در سالن غذاخوری خانه دیده بودیم‌شان. آستین‌ها را بالا زده، مشغول آرایش موهای پسرهای ولگرد بودند. آنجا پدرم را دیدم. پیشبندی به کمرش بسته بود و موهای پسر فقیری را کوتاه میکرد. به ‌یقین دراین کار خیلی ناشی بود، چون پسره با پدرم که موهایش را می‌کشید، بدرفتاری می‌کرد. وقتی برگشتیم، پدرم رو به ما کرده و گفت: «دیدید لایق خدمت به بینوایان بودن چقدر سخت است؟»</blockquote>درنوجوانی خانواده تصمیم گرفت که هانری و۲ برادر دیگرش را در کالج پانسیون کنند. او که علاقه‌ای برای ماندن در پانسیون نداشت از آنجا فرار کرد. نهایتا پدرش تصمیم گرفت که پسرانش کالج را ترک کنند. در همین دوران او وارد اولین گروه پیشاهنگی شهر لیون شد. رفقایش در پیشاهنگی نام او را «سگ آبی متفکر» گذاشتند.<ref name=":0">[https://iran-efshagari.com/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA/ سالروز درگذشت «آبه پیر» قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه - ایران افشاگر]</ref>


گروه دیگر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نام دارد که از ترکیب دو گروه یکی به رهبری بیژن جزنی و دیگری به رهبری مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان تشکیل می‌شود. چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه ‌ژاندارمری سیاهکل در بهمن ۱۳۴۹ در شمال ایران اعلام وجود می‌کند و در واقع این عملیات سرآغاز جنگ چریکی در تاریخ انقلاب ایران است.
=== پیوستن به کلیسا ===
در سال ۱۹۲۷ بازدیدی از طرف کالج از معبد سن فرانسوا آسیز داشت. این بازدید و خواندن کتاب زندگینامه سن فرانسوا تأثیر عمیقی بر آبه پیرداشت. او خود در این مورد گفته است: «اینجا بود که من تصمیمم را گرفتم. در روشنایی سن ـ فرانسوا، می‌خواستم راه فداکاری و نثاررا انتخاب کنم تا درون خودم بی چیزترین باشم. با این امید، با او که هست ملاقات کنم.»<ref name=":0" />
[[پرونده:آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴.JPG|جایگزین=آبه پیر و خانواده‌اش|بندانگشتی|آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴]]
در۱۹۳۱ با توجه به اینکه در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بود و ارثیه قابل توجهی به او رسیده بود، تمامی ارثيه‌اش را به نیازمندان بخشید.<ref name=":1">[https://www.youtube.com/watch?v=SjnTFtbb6dw آبه پیر ، مردی که همه عمرش عشق ورزید - سیمای آزادی ۱ بهمن ۱۳۹۶]</ref>


ورود سازمانهای جریکی به صحنه مبارزات مردم ایران روح تاره‌ای در جامعه خموده و دیکتاتور زده ایران می‌دمد. قشر جوان به خصوص در دانشگاهها به سمت گروههای انقلابی متمایل می‌شوند و در واقع دانشگاه اصلی‌ترین محل جذب نیرو برای این سازمانهای انقلابی است. از طرفی بسیاری از بازاریان مخالف شاه تامین کننده مالی این سازمانها به خصوص سازمان مجاهدین خلق ایران هستند.  
هانری وقتی نوزده ساله بود، به پدرش خبر داد که می‌خواهد وارد مرام کاپوسن‌ها بشود. در سال ۱۹۳۱، هانری، برادر فیلیپ شد. زندگی رهبانی تلخ و سخت بود. او شش سال را درمیان کاپوسن‌‌ها گذراند واین دوران تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. خودش گفته است، اگر این سالیان را نزد برادران کاپوسن زندگی نکرده بود، هرگز آنچه در طول زندگی‌اش به وقوع پیوسته جامه عمل نمی‌پوشید. پس از شش سال در اثر بیماری و سلامتی شکننده‌ی‌ آبه پیر در برابر بیماری، رئیس جمعیت به او توصیه کرد که زندگی کشیشی که مطمئنا برای او ساخته نشده را ترک کند.


در زندان جبهه‌ای  در مبارزه با شاه شکل میگیرد و در واقع با ورود مجاهدین و فداییان به زندان آنجا نیز به سنگر مبارزه با دیکتاتوری تبدیل می‌شود، در حالی که قبلا زندان برای اعضای احزاب سنتی پایان مبارزه و محلی برای گذراندن دوران محکومیت بود.  
آبه پیر روز ۲۴ اوت سال ۱۹۳۸، با بیست و یک نفر از همکلاس‌هایش در مدرسه الهیات، به مقام کشیشی رسید. چند ماه بعد از ورود به قلمرواسقف و حرفه کشیشی، در سال ۱۹۳۹، زنگ ساعت بسیج (جنگ) به صدا در آمد.<ref name=":0" />


در واقع  ورود سازمانهای انقلاب چریکی به صحنه‌ مبارزه اجتماعی مردم ایران سرفصلی  است که حامیان غربی شاه به خصوص آمریکا را وادار به تجدید نظر در مورد سیاستهای خود در ایران می‌کند. چرا که خطر یک انقلاب رادیکال  اجتماعی را قریب الوقوع می‌بیند. در واقع سازمانهای انقلابی و فداکاریهای آنها بود که زمینه ساز اتفاقات سرنوشت ساز بعدی شد و حامیان خارجی شاه را بر آن داشت که برای جلوگیری از یک انقلاب قهر آمیز و از دست رفتن ایران به عنوان اصلی ترین پایگاه خود در منطقه به فکر جاره بیفتند. که این خود پیش ‌درآمد شکستن طلسم اختناق و طلسم شکست ناپذیری دیکتاتوری بود و با میدان آمدن توده مردم در سالهای پایانی حکومت پهلوی باعث سرنگونی نظام شاهنشاهی شد.  
=== جنگ جهانی دوم ===
گروهبان جوان، هانری گروئس(آبه پیر)، که ابتدا در شهر مورین و سپس در آلساس وارد بسیج جنگ شده بود، به‌دنبال یک سینه پهلوی بدخیم، مجبور شد بستری شود. زمانیکه واقعه‌ی شکست سال ۱۹۴۰(شکست فرانسه از آلمان نازی) رخ داد، او در شهر ناربون بهبودی خود را بازیافت.
[[پرونده:هانری گروئس (آبه پیر).JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|هانری گروئس (آبه پیر) در جوانی]]
در اوج اشغالگری آلمانی‌ها به‌عنوان کشیش سرخانه‌ی یتیم‌خانه‌ی اداره‌ی خیریه، به ساحل سن ـ آندره، نزدیک گرونوبل فرستاده شد. مدتی بعد معاون کلیسای بزرگ گرونوبل شد. در همین زمان ابتدا مادر و بعد پدرش از دنیا رفتند. در دوران کشیشی در کلیسای گرونوبل واقعه‌ای او را به مقاومت فرانسه پیوند زد. دو مرد یهودی که از تعقیب پلیس فرار کرده‌ بودند به خانه‌ی او مراجعه می‌کنند. او دو روز آنها را مخفی می‌کند. او در ارتباط با راهبه‌های پرورشگاه «زنان سیون» که به فراریان پناه می‌دادند قرار می‌گیرد. درست کردن کارتهای هویت جعلی را از آنان یاد گرفته و به فرار پناهندگان کمک می‌کند.


=== وقایع سال ۱۳۵۷و سرنگونی نظام شاهنشاهی ===
در آغاز سال ۱۹۴۲، هانری گروئس دوازده یهودی را برای عبور از مرز راهنمایی کرد. آن‌ها به فراریان و همه‌ی کسانی که می‌خواستند برای نبرد به کوه بزنند کمک می‌کردند. <blockquote>او خود در این‌باره می‌گوید: «در این زمان بود که من به‌همراه دوستانم، اولین کمپ را در شارتوروز ساختم. اما وقتی داوطلبین زیاد شدند، از دره عبور کردیم تا شروع بخش شرقی ارتش ورکروس (ارتفاعات آهکی شمال آلپ)، را پی افکنیم.»</blockquote>از آن‌زمان به‌بعد حوادث ایجاب می‌کرد که آبه اغلب اسم عوض کند. در آخرین روزهای دوران اشغال، او به‌طورمشخص نام «آبه پیر» را پذیرفت. در آن سال‌های زندگی مخفی، او یک روزنامه‌ی کوچک راه انداخت به‌نام «اتحاد میهن‌پرستان مستقل» و اهداف زیرین را در اولین شماره‌ خود عرضه کرد:
بعد از روی کار آمدن کارتر در آمریکا و سیاست حقوق بشر او که در واقع برای مهار جنبشهای اجتماعی در کشورهای جهان سوم بود. تحت فشار آمریکا شاه مجبور شد که فشار سرکوب به خصوص در زندانها را کم کند، همینطور رژیم شاه از طرف سازمانهای حقوق بشری مانند عفو بین‌‌الملل و یا کمیسیون بین‌المللی قضات در ژنو و کمیسیون بین‌المللی حقوق بشر سازمان ملل متحدتحت فشار بود و همین باعث ایجاد یک فصای باز برای فعالیتهای سیاسی شد. در این دوران یکی از عوامل مؤثر در نارضایتی مردم عامل اقتصادی بود چرا که اقتصاد ایران در این سالها دجار تورم شدیدی شد که در نتیجه سیاستهای غلط اقتصادی شاه و فساد اقتصادیی و اداری فزاینده بود، اما شاه برای مهار این بحران به سرکوب تجار و یا بازاریان و فروشندگان خرده پا روی آورد. این اوضاع و احوال بحرانی تنها به یک جرقه نیاز داشت که آنهم طی سلسله رخدادهای در آبان ۵۶ فراهم شد. در سال ۱۳۵۶سلسله تظاهراتی در سراسر ایران شکل گرفت که ابتدا در قم بود که نیروهای شاه آنرا سرکوب و به خاک و خون کشیدند در ادامه در روز چهلم بزرگداشت کشته‌شدگان قم مردم در تبریز به خیابانها ریختند و همینطور این تظاهرات ادامه داشت و هر بار چهلم کشته شدگان به تظاهرات بر علیه حکومت شاه تبدیل می‌شد. در سال ۱۳۵۷ همین تظاهرات ادامه داشت در ۱۷ شهریور تظاهرات مردم تهران در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شد و حکومت نظامی به اجرا در آمد. در ادامه با تشدید بحران روزبه روز اعتراضات گسترش می‌یافت. شاه در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخست وزیری برگزید و خود در ۲۶دی کشور را ترک کرد. خمینی که در ماههای قبل از عراق به پاریس رفته بود و در پاریس مشغول مذاکره با قدرتهای غربی برای انتقال قدرت بود در ۱۲ بهمن به ایران آمد و در نهایت در ۲۲ بهمن با تلاش مردم و نیروهای انقلابی مانند مجاهدین و فداییها و آزاد کردن تمامی مراکز سرکوب و زندانها و پادگانها و مراکز کلانتری و رادیو تلویزیون حکومتی و اعلام بیطرفی ازتش در دعوای دولت بختیار و مردم، انقلاب ایران بیروز شد.


== وقایع مهم در جریان انقلاب ۵۷ (گاه‌شمار انقلاب) ==
* ما می‌خواهیم که:
* مقدرات کشور توسط کسانی که خود انتخاب کرده‌اند اداره شود.
* آزادی‌های محلی در چهارچوبی نوین، برپا شده و تقویت شود.
* کارگرانی که در سندیکاهای خاص خود گرد آمده‌اند، در هدایت زندگی اقتصادی ملت، شرکت کنند.
* درست‌تر: ما می‌خواهیم دولت در خدمت قدرت‌های مالی نباشد، کارگران بالاخره جایگاه شایسته خود در میان ملت را پیدا کنند''.''
* قوی‌تر: ما دولتی مقتدر می‌خواهیم، چرا که آزادی و عدالت فقط در سایه‌ی یک چنین دولتی بر قرارمی‌شود''.''


=== شروع تظاهرات سلسله وار از آبان ۱۳۵۶ ===
آبه پیر که شب و روز کارمی‌کرد، بسیار ضعیف شده بود. توصیه شد که از یک منشی کمک بگیرد. به او یک مسؤل سندیکایی به نام دوشیزه لوسی کوتازتوصیه شد. در فردای آزادی فرانسه از اشغال، ژنرال دسکور به این زن نشان صلیب جنگ را اعطا کرد و لوسی کوتاز تا آخرین روزهای حیاتش در کنار آبه پیر باقی ماند و او را درتمام ماموریت‌هایش همراهی کرد.
با توجه با اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی وجود فساد اقتصادی گسترده در دستگاه حاکم و همجنین تورم فزاینده و اینکه شاه بعد از سال ۴۲ یک دیکتاتوری تمام عیار را بر جامعه ایران حاکم کرده بود و تمام راههای ارتباطی بین طبقه حاکم و مردم را بست اوضاع اجتماعی در ایران به خصوص در سالهای بعد از ۱۳۵۰ روز به روز به سمت بحران حرکت می‌کرد و همانطور که مشخص شد فشارهای بیرونی بر حکومت شاه برای رعایت حقوق بشر و فشار روز افزون اقشار اجتماعی مختلف برای کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی ایران را به انبار باروتی بدل کرده بود که برای انفجار نیازمند یک جرقه بود.
[[پرونده:آبه پیر در سال ۱۹۳۵ در ردای کشیشی.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل]]<blockquote>آبه پیر در خاطره‌‌ای از دوران همکاریش با مقاومت فرانسه گفته است: «من از کشیش خودم برای ماندن در کوه، دو روز مرخصی خواستم. درواقع باید با دو تن از رهبران گروه مقاومت که دیگر تحمل‌شان به‌سرآمده بود، ملاقات می‌کردم… شرایط برای همه‌ی ما خطرناک شده بود. از کمپی به کمپ دیگر می‌رفتم که درمیان طوفانی شدید گیرکردم. باید با لباس‌های خیس شده می‌خوابیدم. فردای آن‌روز بعد ازاین‌که کارهای مقرر را انجام دادم، با موتوربه ایرینی و خانه‌ی پدریم رفتم تا از احوال آن‌ها خبر بگیرم. وقتی به خانه رسیدم تب اسبی گرفته بودم. مرا روی تخت خواباندند و پزشک را خبر کردند. پزشک رفتن با موتور را برایم ممنوع کرد. چند آزمایش تجویز کرد. فردای آنروز با خواندن نتیجه‌ی آزمایشات، خناق تشخیص داده شد. به تخت چسبیده بودم. سه روز بعد، جوانی از گرونوبل به من خبر داد که محل سکونتم را بازرسی کرده‌اند و من باید ناپدید بشوم. این بخشی از قایم موشک‌بازی ماه‌های بعدی بود. درخانه‌ یکی از دوستانم، متوجه شدم که فراریکی از برداران ژنرال دوگل بنام ژاک، گریزناپذیر شده‌است. باید از تبدیل شدن او به گروگانی در دستان دشمنِ اشغالگر جلوگیری می‌کردیم. دشمنی که در استفاده از او علیه رهبر فرانسه‌ی آزاد در لندن، تردیدی به‌خود راه نمی‌داد. ژاک همراه همسرش به صحرایی درنزدیکی گرونوبل پناه آورده بود. گشتاپو خانه آن‌ها را در شهر بازرسی کرده بود. به من اطلاع داده شد که باید آن‌ها را هرچه سریع‌تر به سویس عبور بدهم، اما این امر به سادگی امکان‌پذیر نبود، چرا که ژاک دوگل، فلج شده، به‌سختی قابل جابجایی بود. بعد از حوادثی بسیار، این زوج را به خانه‌ی کشیشِ کولونی- سو- سالِو در مرز هدایت کردم. شب بعد به ‌یمن کمک گمرکچی‌های فرانسوی کاپیتان مییر، ما توانستیم آن‌ها را با عبور دادن از میان گُل‌های خاردار به سویس عبور بدهیم.»</blockquote>هرچه زمان می‌گذشت، جستجوها برای دستگیری آبه پیر فشرده‌ترمی‌شد. چون دیگر در لیون امنیت نداشت، به پاریس رفت. در آنجا ژورژ بیدول، مسؤل شورای ملی مقاومت بعد از قتل [[ژان مولن]] را ملاقات کرد. می‌خواست شرایط ورکورس را به او منتقل کند. کمی بعد، او به «پیرنه» فرستاده شد تا مقدمات یک شبکه فرار از مرز اسپانیا را فراهم سازد. او برای این عملیات با خواهش از یک وزیر، اجازه‌ی عبور برای نفوذ به‌این منطقه‌ی ممنوعه، جهت یک کار خانوادگی را گرفت اما موقع بازگشت از یک عملیات در کامتو- له- بن، توسط گشتاپو دستگیر شد. اولین بار با یک دوچرخه از دست آلمانی‌ها فرار کرد. بلافاصله به مسئولین مقاومت در پاریس وصل شد و آن‌ها را از بازگشایی مقدمات کارش در اسپانیا مطلع کرد. به او دستور داده شد به الجزایر فرار کند. بار دیگر در اسپانیا دستگیر شد. در آنجا توسط کشیش ویتوریا به [[صلیب سرخ]] کانادایی در مادرید معرفی شد و با صدور اوراق جعلی به عنوان یک خلبان کانادایی با نام «سیر هاری بارلو» معرفی شده و به الجزایر رفت. <blockquote>او خود در مورد دومین فرارش می‌گوید: «در زمان جنگ دستگیر شده و فرار کردم… دوستانم فکر می‌کردند، موقع دومین فرارم کشته شده‌ام. آن‌ها دیگر خبری از من نداشتند. در واقع، من موفق شدم، در حالیکه داخل یک بسته‌ی پستی بزرگ در یک هواپیمای آمریکایی مخفی شده بودم، به الجزایر برسم. این هواپیما از ژیلبرالتار می‌آمد. وقتی به الجزایر رسیدم، یک مسافر مخفی بودم. کارت شناسایی‌ام جعلی بود. در مادرید، برایم یک کارت جعلی درست کرده بودند که مرا به‌عنوان یک خلبان کانادایی معرفی می‌کرد.»</blockquote>


این جرقه در پی جند اتفاق در پاییز و زمستان  ۱۳۵۶ زده شد. ابتدا در ۲۸ آبان ۵۶ پس از برگزاری ۹جلسه شب شعر آرام کانون نویسندگان در باشگاه انجمن ایران و آلمان و دانشگاه آریامهر(شریف) پلیس جلسه دهم را که ۱۰۰۰۰ دانشجو در آن حضور داشتند بر هم زد. به دنبال این اتفاق جمعیت خشمگین به خیابانها ریختند و شعارهای ضد رژیم سر دادند، که در اثر درگیری تعدادی کشته و زخمی و تعدادی نیز دستگیر شدند. در ده روز بعد از این واقعه نیز تهران شاهد برگزاری تظاهرات وسیعتر دانشجویی و تعطیلی دانشگاههای اصلی شهر بود. همجنین در طول هفته بعد به مناسبت روز ۱۶ آذز ( روز دانشجو) دانشجویان دانشگاههای مهم کشور دست به اعتصاب زدند و همچنین دستگیر شدگان نا آرامی‌های قبلی بعد از محاکمه‌های کوتاه در دادگاههای مدنی آزاد شدند و این نشانه طلسم شکسته رژیم شاه بود.<ref>ایران بین دو انقلاب ص ۶۲۳ - یرواند آبراهامیان</ref> 


واقعه بعدی انتشار مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات ۱۷دی ۱۳۵۶ بود که در آن به روحانیون ضد رژیم با نام «مرتجعین سیاه» توهین شده بود و آنان را به همکاری با کمونیستهای بین‌المللی برای از بین بردن دستاوردهای انقلاب سفید متهم کرده بود و همچنین در این مقاله به شخص خمینی نیز توهین شده بود که در پی انتشار این مقاله مردم قم به خصوص طلاب به خیابان ریختند و بازار و حوزه علمیه تعطیل شد. این تظاهرات به درگیری با پلیس انجامید و در اثر آن تعدادی کشته و مجروح شدند. چهلمین روز کشتار مردم قم ۲۹ بهمن ۵۶ بود که طی آن در شهرهای اصلی و بزرگ تظاهرات آرام برگزار شد ولی در تبریز تظاهران به خشونت کشیده شد و مردم با حمله به مراکز سرکوب بیشتر نقاط شهر را در دست گرفتند. قیام تبریز ۲ روز طول کشید تا اینکه حکومت با توسل به نیروهای کمک ارتش و تانک و هلی کوپتر جنگی آنرا سرکوب کرد. رهبران مذهبی و جبهه ملی از مردم خواستند چهلم شهدای تبریز را گرامی بدارند. دهم فروردین ۵۷ چهلم شهدای تبریز بود که طی آن و دو روز پس از آن اکثر بازارها و دانشگاهها تعطیل شد و مراسم باشکوهی در ۵۵ شهر برپا شد. تظاهرات در تهران،‌یزد، اصفهان، بابل و جهرم به خشونت کشید و به خصوص در یزد شدیدترین درگیریها روی داد. پلیس مردم را گلوله باران کرد و تعداد زیادی از مردم کشته شدند. در سومین روز ناآرامی‌ها شاه مانور نیروی دریایی را نیمه تمام گذاشت و خود شخصا فرماندهی پلیس ضد شورش را به عهده گرفت. مراسم چهلم بعدی نوزدهم اردیبهشت ۵۷ بود که در بسیار از شهرها مراسم یادبود برگزار شد که این بار در تعداد شهرهای بیشتری حدود ۲۴ شهر به خشونت کشید. در تهران شاه به ۲۰۰۰ نیروی مسلح دستود داد بازار را محاصره کرده و برای بر هم زدن گردهمایی از گاز اشک آور استفاده کنند. درگیریها در قم ۱۰ ساعت طول کشید و وقتی مردم به خانه شریعتمداری پناه بردند نیروهای مسلح داخل خانه شده ۲ طلبه را کشتند. در ظاهر این تظاهرات سرکوب شد ولی واضح بود که در پیکره رژیم پهلوی شکافی عمیق پدیدار گشته است.<ref>ایران بین دو انقلاب ص ۶۲۳ تا ۶۲۷-یرواند آبراهامیان</ref>
در الجزایر نیروهای امنیتی آمریکا با شک اینکه ممکن است جاسوس آلمان باشد او را دستگیر کردند و مدت ۶ ساعت از او بازجویی کردند. با دخالت ژنرال دوگل از بازداشت آزاد شد. یک هفته بعد در الجزایر برای اولین بار با ژنرال دوگل ملاقات کرد.  


آبان ماه ١٣٥٦شاه براي ديدار با كارتر به آمريكا رفت . او اكنون نيازمند جلب حمايت كارتر و تثبيت موقعيت خود در رابطه با سياست جديد دولت آمريكا و ادامه روند تحولات در داخل كشور بود. پس از بازگشت از آمريكا، شاه طي نطقي اعلام كرد كه تصميم گرفته به مردم ايران آزادي بدهد: «...در كشور ما هم كه با اجراي انقلاب شاه و مردم، ملت ايران به تدريج باسواد شده و مي شوند، بايد روش اداره مملكت تغيير كند و به تدريج مردم عادت كنند كه در امور كشور دخالت بيشتري داشته باشند. اين است كه تصميم گرفته‌ايم به مردم آزادي داده شود...»
بعد ازچند روزآبه پیر وارد ارتش آزادیبخش شد، اما با توجه به شرایط شکننده‌ی جسمی‌اش، او را کشیش سرخانه‌ی مدرسه‌ی دریایی و گروه‌های پذیرشی در کازابلانکا گذاشتند.


پس از سفر شاه به آمريكا و اعلام پايبندي وي به سياست حقوق بشر و روند آزاديها، موج جديدي از سياستمداران محافظه‌كار، به جنبش دموكراتيك ضدشاه پيوستند. از جمله بايد از ورود عناصرسابق جبهه ملي، نهضت آزادي و برخي از ديگر ملي گرايان به صفوف جنبش دموكراتيك نام برد . در آذر ماه سال ٥٦ ، بازرگان به اتفاق چند تن ديگر«جمعیت طرفدران آزادی و حقوق بشر» را تأسيس كردند. اين جمعيت در اولين موضعگيري خود، خواستار آزادي زندانيان سياسي شد. اكنون در كنار صف « مرگ بر شاه » صف ملايم ديگري نيز به آرامي شكل مي گرفت. درست در چنين موقعيتي بود كه بالاخره خمینی هم وارد شد.
در بهارسال ۱۹۴۵، پیرـ هنری تیژان، وزیر اطلاعات ارتش آزادیبخش، آبه را به آفریقای غربی و اکاتوریال فرستاد. جایی که باید بین هواداران ویشی و فرانسه‌ی آزاد، آشتی برقرار می‌کرد، زیرا که عمیقاً محیط‌های سیاسی، اداری و مذهبی از هم گسسته بود. تیژان، یکی از بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهان ملی(MRP)، حزب سوسیال مسیحی‌ها بود. بنا به توصیه‌ی تیژان آبه پیر درحوزه‌ی نانسی خود را به‌عنوان کاندیدا معرفی کرد و مورد حمایت دوستانش در مقاومت قرار گرفت و در اولین مجلس قانونگذاری به‌عنوان نماینده، انتخاب شد. او دوباره خود را کاندیدا کرد و تا سال ۱۹۵۱دوبار به نمایندگی انتخاب شد.
[[پرونده:آبه پیر در میان بی‌خانمانها1.JPG|جایگزین=آبه پیر کشیش حامی فقرا|بندانگشتی|آبه پیر در میان بی‌خانمانها]]<blockquote>آبه پیر درباره فعالیتها‌یش در دوران جنگ می‌گوید: «شانسی که در طول جنگ داشتم این بود که هرگز مجبور نشدم کسی را بکشم. هرگز خودم را در شرایطی نیافتم که بگویم: «اگر او را نکشم مرا خواهد کشت» به‌این مباهات نمی‌کنم. من به کسانی که می‌جنگیدند کمک می‌کردم و برایشان تدارکات می‌آوردم. من روزنامه‌ای راه انداختم که سه شماره‌ی آن منتشر شد. اسم این روزنامه «اتحاد میهن پرستان مستقل بود.»</blockquote>


از نظر خميني نيز كه تيز هوش ترين آخوند دوران بود، مناسب ترين و كم خطرترين زمان، پس از با زگشت شاه از آمريكا و اعلام وفاداريش به سياست حقوق بشر تشخيص داده شد. خميني به علاوه، يك قدم دورتر را نيز در رابطه با موقعيت خودش مي‌توانست ببيند. او ديگر هيچ درنگي را جايز نمي‌ديد. خميني، در اوايل آذر نامه‌يي خطاب به آقایان علما مخفیانه به ایران فرستاد و ا‌ز آنها خواست زودتر بجنبند! خميني نوشته بود: «...امروز در ايران فرجه‌يي پيدا شده و اين فرصت را غنيمت  بشماريد… الان نويسنده هاي احزاب اشكال مي كنند،اعتراض مي‌كنند، نامه مي‌نويسند و امضا مي‌كنند. شما هم بنويسيد و چند نفر از آقايان علما امضا كنند. مطالب را گوشزد كنيد … اشكالات را بنويسيد و به دنيا اعلام كنيد اشكالات را بنويسيد و به خودشان بدهيد، مثل چندين نفر كه ما ديديم اشكال كردند و بسياري حرفها زدند و امضا كردند و كسي هم كارشان نكرد...»<ref>انقلاب طلوع یا غروب ـ سعید خدایی صفت</ref>   


=== تظاهرات ۱۷ شهریور ۵۷ (جمعه سیاه) ===
پس از جنگ مردی که او را لو داده بود، به دادگاه احضار شد، همسرش از آبه خواهش کرد تا در دادگاه حاضرشود. او در حالیکه نماینده‌ی مجلس بود و مدال افتخار گرفته بود، به‌عنوان شاهدی برای تبرئه در دادگاه حاضرشد. آن مرد می‌توانست در فضای حاکم برآن زمان به مرگ محکوم شود ولی آبه شهادت داد که عمل این مرد به‌خاطر منافع نبوده بلکه به‌خاطر نوعی گمراهی بوده است.<ref name=":0" />
بعد از تظاهرات سلسله وار و برگزاری یادبودهای چهلم پی در پی، رژیم به اقداماتی برای مهار اوضاع بحرانی کشور دست زد. در واقع می‌خواست با دست زدن به اصلاحاتی ناآرامیها را فرو بنشاند ازجمله تعدیل سیاستهای بلند پروازانه اقتصادی که باعث تورم شده بود و یا بعضی آزادی‌های اجتماعی و سیاسی درمطبوعات و همچنین از سخت گیری بر بازاریان و فروشنده‌های خرده پا کم کرد به امید که اوضاع جامعه جوشان انقلابی ایران را آرام کند که البته به صورت مقطعی هم موفق بود به طوری که در دوماه نخست تابستان ۵۷ ناآرامی عمده‌ای روی نداد و حتی چهلم کشتارهای ۲۲-۲۰ اردیبهشت به آرام و بدون خونریزی برگزار شد و آموزگار نخست وزیر وقت با اطمینان گفت که «بحران پایان یافته است». اما در واقع این تنها آغاز بحران و آرامش تابستان آن سال، آرامش قبل از طوفان بود.<ref>ایران بین دو انقلاب- یرواند آبراهامیان</ref>


در بهار ٥٧ ، بروز يك ركود نسبي در وضعيت جنبش، آخرين فرصت را براي يك رفرم جدي در اختيار شاه گذاشت. اما او حاضر به دادن هيچ امتياز جدي نشد. شاه حتي در نطق ٢٥ ارديبهشت خود عليه دولتهاي دموكراتيك غربي صحبت كرد . برخي از ناظران سياسي، اما، در آيينه حوادث ايران، يك انفجار عظيم توده‌ايي را پيش بيني مي‌كردند، چيزي كه شاه در آنموقع هرگز آن را نمي‌ديد. در ۳۰ اردیبهشت ۵۷ بازرگان در نامه‌ای به شاه که برای معینیان رییس دفترمخصوص او فرستاد، نوشت: «چنانچه صاحب نظران مخالف را احضار فرمایید...اینجانب آمادگی و اشتیاق و درخواست خود را برای چنین مصاحبه تلویزیونی...اعلام می‌دارم و فکر می‌کنم شایسته مقام شاهنشاهی نیز چنین باشد که یک بار با معترضان خود به جای چماق و مسلسل و تانک با سلاح منطق و قانون روبرو شود.» <ref>انقلاب طلوع یا غروب </ref>
=== '''دوران پس از جنگ''' ===
آبه پیر در پایان جنگ جهانی دوم به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب شد، اما در سال ۱۹۵۱ از این سمت استعفا داد و تا پایان عمر، زندگی خویش را یکسره وقف کمک به بی‌پناهان نمود.


بر اثر سیاستهای اقتصادی دولت و رکود اقتصادی دستمزد کارگران نیز افت کرده و باعث بروز اعتصابات در بخشهای صنعتی و کارگری شده بود و کارگران نیز به صف معترضین پیوسته بودند. کارگران علاوه بر اعتصاب، تظاهرات هم می‌کردند. نخستین تظاهرات پرشمار از این دست روز ۳۱ تیر در مشهد بود که به درگیری انجامید و طبق آمارهای محافظه کارانه ۴۰ تن کشته شدند در هفتمین روز کشتار مشهد در اکثر شهرهای بزرگ مراسم یادبود برگزار شد که در تهران، قم، تبریز، اصفهان و شیراز به درگیری خیابانی انجامید. در چند روز نخست ماه رمضان که از ۱۴ مرداد شروع شده بود تظاهرات خشونت باری در تبریز، مشهد، اهواز، بهبهان، شیراز و اصفهان برپا شد که خونیترین آنها در اصفهان بود که تظاهر کنندگان بیشتر قسمتهای شهر را تصرف کردند. این درگیری دو روز به طول انجامید که رژیم با وارد کردن ارتش و کشتن حدود ۱۰۰ تن توانست کنترل شهر را بدست بگیرد و حکومت نظامی اعلام کرد.<ref>ایران بین دو انقلاب - یرواند آبراهامیان</ref> تظاهرات ۱۹مرداد اصفهان، لرزه بر اندام رژيم انداخت . رشته هاي شاه درباره آزادي و دموكراسي پنبه شد و رژيم براي اولين بار در اصفهان به مدت يك ماه حكومت نظامي اعلام كرد.<ref>انقلاب طلوع یا غروب</ref> روز ۲۸ مرداد۵۷ آتش سوزی سینما رکس آبادان ایران را تکان داد دولت و مخالفان هر کدام یکدیگر را متهم به ایجاد این آتش سوزی میکردند فردای آنروز در تشیع کشته شدگان ۱۰۰۰۰ تن از مردم شرکت کردند و شعارهای ضد حکومتی سر دادند خبرنگار واشنگتن پست نوشت: « مانند تظاهراتهای نه ماه پیش تظاهرات آبادان هم یک پیام ساده داشت «شاه باید برود»
فعالیت‌های او در سال ۱۹۴۹ وارد مرحله‌یی تازه شد. او در این سال جنبش امائوس را تأسیس کرد. آنگاه به‌مدت نیم قرن، بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر برای کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد.<ref name=":2">[https://event.mojahedin.org/i/news/170242 سالروز درگذشت آبه پیر ـ قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>  


روز ۵ شهریور شاه شریف امامی را به جای آموزگار به نخست وزیری انتخاب کرد و نام دولت او را دولت آشتی ملی گذاشت. شریف امامی به سه کار برای آرام کردن اوضاع دست زد تعطيل كردن كازينوها و قمارخانه ها، تغيير سال شمار شاهنشاه ي و حذف پست وزير مشاور در امور زنان.<ref>انقلاب طلوع یا غروب</ref> او همچنین به اقدامات دیگری نیز دست زد از جمله بیشتر روحانیون عالی رتبه که از ۱۳۵۴ در زندان بودند را آزاد کرد. کمکهای دولتی به حزب رستاخیز را قطع کرد. از اعضای فاسدتر خاندان پهلوی خواست تا برای مدت زیادی از کشور خارج شوند. هویدا از پست وزارت دربار برکنار شد. هژبر یزدانی سرمایه‌دار معروف دستگیر شد. دو نظامی عالی رتبه، پزشک مخصوص شاه و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران برکنار شدند.<ref>ایران بین دو انقلاب</ref> اما این ترفندها  فایده‌ای نداشت و مردم ایران به چیزی کمتر از سرنگونی شاه راضی نبودند. شریف امامی با رهبران مخالفان به توافق رسید و مجوز راهپیمایی عید فطر را صادر کرد مراسم عید فطر برگزار شد طی آن مردم قرار تظاهرات بعدی را در ۱۵ شهریور گذاشتند که دولت مقررات منع تجمعات را پیش کشید اما در ۱۶ شهریور تظاهرات عظیمی شکل گرفت که بیش از نیم میلیون از مردم تهران در آن شرکت کردند این بزرگترین گردهمایی در ایران بود. قرار بعدی تطاهرات دهان به دهان بین مردم می‌چرخید: فردا صبح ۸ صبح میدان ژاله
در زمستان سرد ۱۹۵۴ تحت تاثیر مرگ زن کارتون خوابی که در خیابان جانش را از دست داد بر فعالیتهای انساندوستانه‌اش افزود و توانست لایحه‌ای را در مجلس ملی فرانسه به تصویب برساند که دولت را موظف می‌کرد برای بی‌سرپناهان فرانسه خانه فراهم کند. او برای اینکه درد بی‌خانمان‌ها را درک کند دربین آنها در خیابان می‌خوابید. در این رابطه رو به وزیر مسکن وقت فرانسه گفت، شما که از سرما و بی‌پناهی چیزی نمی‌دانید، ساکت باشید.


راهپيمايي عظيم ١٦ شهريور در دل حكومت هراس انداخت. شاه با پی بردن به اینکه مهار اوضاع را از دست می‌دهددر شامگاه ۱۶ شهریور کابینه را وادار کرد در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کند به این ترتیب بعد از سال ۴۲ برای اولین بار در تهران حکومت نظامی برقرار شد. به این منظور شاه فرماندهی نظامی تهران را به ارتشبد اویسی که در جریان قیان سال ۴۲ به «قصاب ایران» معروف بود سپرد.<ref>ایران بین دو انقلاب</ref>  اولين اعلاميه فرمانداري نظامی تهران با امضاي ارتشبد اويسی، مقررات حكومت نظامي را از ساعت ٦ صبح روز جمعه۱۷شهريور، به مدت ٦ماه اعلام كرد. اين اعلاميه مرتب از راديو پخش شد. در گیریها در صبح روز ۱۷ شهریور عمدتا در محله‌های جنوب تهران و مرکز درگیریها در میدان ژاله در شرق تهران بود. نیروهای ارتش برای مقابله با تظاهرکنندگان از هلیکوپترهای جنگی استفاده کردند. در میدان ژاله تانکها و کماندوها به طرف مردم شلیک کردند و تعداد زیادی را به خاک و خون کشیدند.
او طی فراخوانی مردم فرانسه را به قیام برای کمک به بی‌خانمان‌ها دعوت کرد. فراخوان او سر‌آغاز جنبشی گستره  درحمایت از بی‌خانمان‌ها گردید. زمانی‌‌ که او از رادیو لوکزامبورگ ازمردم برای کمک به خانمان‌ها کمک خواست، سیل کمک بود که به سویش سرازیر شد. «[[چارلی چاپلین]]»‌ نیز به فراخوان آبه پیر پاسخ داد و مبلغ قابل توجهی را به او اهدا کرد.
[[پرونده:آبه پیر و چارلی چاپلین.JPG|جایگزین=آبه پیر و چارلی چاپلین|بندانگشتی|دیدار چارلی چاپلین با آبه پیر]]
اقبال عمومی و محبوبیت آبه پیر بسیاری از سیاستمداران هم عصرش را به هراس انداخت که ممکن است آبه پیر جای آنها را بگیرد اما این کشیش انساندوست تا آخر عمر با همان ردای کشیشی در نهایت سادگی زندگی کرد و «کشیش قهرمان بی خانمان‌ها» لقب گرفت.  


بدین ترتیب ۱۷شهریور به هرگونه شائبه زیر لوای « قانون اساسی» پایان داد و شعار « مرگ بر شاه »‌در میان توده‌های میلیونی تثبیت گردید
ایده‌ها و جنبش آبه پیر پس از مرگش نیز ادامه یافت. انجمن خیریه او در بیش از ۴۰ کشور جهان فعالیت دارد.<ref name=":1" />


=== تظاهرات ۱۳آبان ۵۷ دانشگاه تهران ===
او ۱۷بار به‌عنوان شخصیت محبوب مردم فرانسه برگزیده شد. مردم فرانسه او را به عنوان یکی از ۱۰ چهره برتر و ماندگار تاریخشان انتخاب کردند.<ref name=":2" />


=== کنفرانس گوادالوپ ===
== حمایت از مقاومت ایران ==
آبه پیر اولین بار در مرداد ۱۳۷۳ با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] آشنا و با خانم [[مریم رجوی]] درحل اقامتش در اور‌سواواز دیدار کرد. او دراین دیدار درمورد [[حکومت آخوندی]] گفت، این حکومت برخلاف نص صریح همان قرآنی که ادعای پیروی از آن را دارد، به‌وسیله ترور و کشتار، سکوت را به ملت بزرگی تحمیل کرده است.<ref name=":1" />


=== نخست وزیری بختیار ===
در طول سالهای بعد آبه پیر بارها با [[مریم رجوی]] دیدار کرد و همواره از حامیان [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] بود. آبه پیردر یکی از ملاقات‌هایش با [[مریم رجوی]]، کتابی به نام «آبه پیر، تصاویر یک زندگی» را به او هدیه کرد که در صفحه اول آن نوشته بود «به همه شجاعان در [[قرارگاه اشرف|اشرف]]»<ref name=":0" />


=== خروج شاه از ایران ===
آبه پیر پس از آشنایی با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] در نامه‌ای به ریاست [[اتحادیه اروپا]] نوشت:


=== آزادی آخرین دسته زندانیان سیاسی ===
«…من بیش از ۱۲سال است که با اعضای [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] رفت و آمد دارم و نمی‌توانم دوستی‌ام نسبت به آنها را پنهان کنم. آنها زنان و مردانی هستند که شجاعانه برای ارزش‌هایی که انگیزه‌ی هر عضو مقاومت و هر دموکراتی در جهان است، مبارزه می‌کنند.»


=== آمدن خمینی از پاریس به ایران ===
‌ٰژاگ لوگ رئیس امائوس لیبرته و از همراهان بسیار نزدیک آبه پیر در خاطراتش در مورد پیوند عمیق او با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] گفت:


=== سقوط نظام شاهنشاهی و استقرار نظام جدید ===
«…ما آن شب با هم مراسم نماز را به‌جا آوردیم. او یک مسیحی بود مثل من ولی نگرشی فراجهانی داشت. به‌عنوان مثال یکی از زیباترین نشانه‌های همدلی او با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] اتفاقاً در این بود که او همیشه نان مقدس را که ارزشمندترین چیز برای مسیحیان است، در جعبه‌ای قرار می‌داد که پرزیدنت [[مریم رجوی]] به او هدیه کرده بود و مریم در نزد او سمبل مبارزه برای [[حقوق‌بشر]] بود.»<ref name=":2" />


<references />
=== '''آخرین دیدار با مریم رجوی''' ===
صبح روزپنجشنبه ۲۱‌مهر‌ماه ۱۳۸۵، آبه ‌پیر، با خانم '''[[مریم رجوی]]''' در محل اقامتش در [[اورسوراواز]] دیدار و گفتگو کرد.
 
در مراسم استقبال از آبه پیر گروهی از ایرانیان هوادار مقاومت، شخصیت‌های عضو [[شورای ملی مقاومت ایران]] و همسایگان فرانسوی مقاومت ایران در[[اور سوراواز]]<nowiki/>شرکت داشتند و با تقدیم شاخه‌های گل و ابراز احساسات، از حمایت او از مقاومت ایران تجلیل کردند.
 
هنگام ورود '''آبه پیر'''، [[مریم رجوی]] پس از خیر مقدم گفت، شما این خانه را مثل خانه خودتان تلقی کنید.از حضور شما در این‌جا، جامعه ایرانیان و همه ایرانیان و فرانسویانی که در والدواز زندگی می‌کنند خوشحال هستیم. مایلم از شما نه فقط به‌خاطر روح بزرگ بشردوستانه و پرمحبت‌تان بلکه به‌طور خاص به‌خاطر همه تلاش‌هایتان در حمایت از مردم رنج‌کشیده ایران ومقاومت‌شان، تشکر کنم.
 
آبه‌ پیر در بدو ورود به اورسوراواز گفت، عکس‌های این دیداررا باید جایی درکنار مجسمه مریم مقدس قرار دهم.
 
درجریان این دیدار، آبه پیر از نمایشگاه و موزه شهیدان مقاومت ایران بازدید کرد و مریم رجوی برای او درباره تصویرها، یادگارها و کارهای دستی زندانیان سیاسی که دراین محل قرار داشت، توضیحاتی داد.
 
در این دیدارآبه پیر کتابی به [[رئیس جمهور برگزیده مقاومت|رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران]] هدیه کرد که «فرشته لبخند» نام دارد. وی توضیح داد که این کتاب روز گذشته منتشر شده و درباره مجسمه‌یی در کلیسای اعظم شهر رنس می‌باشد. [[مریم رجوی]] نیز کتابی را که توسط مقاومت ایران درباره زندگی و فعالیت‌های آبه پیر تهیه شده بود به‌ وی تقدیم کرد.
 
رئیس جمهور برگزیده مقاومت درجریان گفتگوی خود با آبه پیر، نامه‌یی را که خانم [[مژگان پارسایی]] جانشین رهبرمقاومت در[[قرارگاه اشرف|شهر اشرف]] از شهراشرف درعراق خطاب به آبه پیر نوشته بود، به وی داد. در این نامه [[مژگان پارسایی]] سلام‌های رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در '''[[قرارگاه اشرف|شهر اشرف]]''' را به ‌آبه پیر رسانده و نوشته بود، برای ما آبه پیر، مرد بزرگ خداست که دوستی وعشق می‌آورد.آبه پیر نامه‌یی را که از شهر اشرف آمده بود بوسید.
[[پرونده:آبه پیر در آخرین دیدار با مریم رجوی.JPG|جایگزین=آبه پیر و مریم رجوی|بندانگشتی|377x377پیکسل|آخرین دیدار آبه پیر با مریم رجوی در اورسواواز در ۱۳۸۵]]
درادامه این دیدار [[مریم رجوی]] خطاب به آبه پیر گفت: «پیامبر ما [[محمد(ص)]]، حبیب و عشق خدا نامیده شده است. زیرا از بالاترین ارزش‌ها در نزد خدا عشق و امید و سرزندگی است و شما از جمله مردان بزرگی هستید که مبشرعشق، امید و صلح برای همه انسان‌ها هستید. شما سمبل این ارزش‌ها در فرانسه هستید و این برای [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] که پیرو چنین راه و رسمی است، بسیار ستودنی است.»
 
رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت یک فرش ایرانی را که تصویر حضرت مسیح (ع) درآن بافته شده و نیز مدالی که دروازه ورودی شهر اشرف درآن نقش بسته بود، به ‌آبه‌ پیراهدا کرد. درادامه این دیدار، [[عزیز رضایی|عزیز]]، مادر رضایی‌های شهید و [[محترم ایجه‌ای|مادر کوشالی]] از مادران شهیدان مجاهد قابی با کلمه الله را به آبه پیر هدیه کردند. خانم معصومه جوشقانی، از زندانیان سیاسی ازبند‌رسته، ترجمه فرانسوی کتاب خاطرات زندان [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهد خلق]] هنگامه حاج حسن را به آبه پیر اهدا کرد.  استاد [[بهرام عالیوندی]] یکی از تابلوهای نقاشی خود را که جنایت‌های [[حکومت آخوندی|رژیم آخوندی]] در آن تصویر شده بود، به ‌آبه پیر تقدیم کرد. سه تن از فرزندان شهیدان نماد سمبلیک زندانی شکنجه شده را هدیه کردند و استاد [[جلال گنجه‌ای]] یک جلد کلام الله مجید با ترجمه فرانسوی اهدا کرد.آبه پیر هنگام دریافت قرآن با اشاره به روح پیام واحد ادیان توحیدی گفت در اساس یک مذهب بیشتر در دنیا وجود ندارد و آن این است که خدا ما را دوست دارد و ما خدا را دوست داریم.
 
در پایان دیدار، خانم [[مریم رجوی]] با اهدای فیلمی از زندگی و فعالیت‌های آبه‌پیر که توسط مقاومت ایران ساخته شده است گفت، از طریق [[سیمای آزادی|تلویزیون مقاومت]] ما به مردم ایران می‌گوییم که مردان خدا و منش و زندگی آن‌ها رودرروی آخوندهایی است که مدعی نمایندگی خدا هستند. اورسوراواز از حضور و دیدار شما مفتخر است. شما به مردم این جا و به ایرانیانی که برای دستیابی به آزادی مردم‌شان سختی‌های بسیار تحمل کرده‌اند، امید و دلگرمی می‌دهید. در شرایطی که در [[ایران]] به ‌نام خدا سرکوبی و شکنجه می‌کنند، مردم ایران از شنیدن صدای شما دلگرم می‌شوند.
 
آبه پیر نیز گفت، بدترین توهین به خدا این است که وقتی کسی را می‌کشند بگویند این خواست خداست. وی اظهار امیدواری کرد که مقاومت ایران فرش سرخ بعدی را پس از پیروزی آزادی درایران بگستراند و خطاب به‌ [[رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران]]  گفت: «می‌دانید که من شما را بسیار دوست دارم.»<ref>'''[https://www.maryam-rajavi.com/abe-%E2%80%8Cpir-the-most-popular-french-character-meets-maryam-rajavi/ دیدار آبه ‌پیر، محبوب‌ترین شخصیت فرانسه با مریم رجوی در اورسوراواز - سایت مریم رجوی]'''</ref>
 
== سخنانی از آبه پیر ==
جملات بسیاری از آبه پیر باقی مانده است او درجایی گفته بود:«خدا در آسمان نیست، بلکه در این فرد بی‌خانمان و ستم کشیده‌یی است که دارد با تو حرف می‌زند. …تو که در حال خواندن این مطلب هستی و من که در حال گفتن این حرف هستم، درخشش خدا در ما منعکس می‌شود، آنگاه که برای فراهم کردن یک زندگی بهتر و شرافتمندانه‌تر برای این پایین‌ترین‌ها تلاش کنیم…».
 
هنگامی که گزارشگر کانال ۲ تلویزیون فرانسه از او پرسید: «دوست داری چه چیزی روی سنگ مزارت نوشته شود»، گفت: بنویسید «تلاش کرد عشق بورزد».
 
او همواره این دعا را یادآوری می‌کرد که: «مرگ یک دیدار به‌تأخیر افتاده با یک دوست است»
 
او که ۳۰ سال به عنوان محبوبترین شخصیت فرانسه از طرف مردم برگزیده شده بود با فروتنی می‌گفت:
 
«‌ …من کاره‌یی نبودم. تنها هنرم، شانه خالی‌نکردن از زیر بار مسئولیت بود. مسئولیت‌هایی را پذیرفتم که معمولاً دیگران یا از برابرشان می‌گریزند… یا با بی‌توجهی آن‌را می‌پذیرند… من هم وظیفه‌یی را که به دوش دارم، انجام می‌دهم؛ گاهی خوب و گاهی هم بد؛ آمیزه‌یی از اشک‌ها و لبخندها…».
 
«…یقین به آزادی، علتی جز این ندارد که ما شایستگی این را پیدا کنیم تا عشق را با عشق پاسخ دهیم. زیبایی خیره‌کننده آزادی از این جهت نیست که ما را از چیزی آزاد سازد، بلکه از آن روست که ما را برای چیزی آزاد سازد؛ برای دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن».
 
آبه پیر، اعتقاد و یقین خود به عشق و آزادی را این‌گونه بیان کرده است:
 
«…اگر بخواهم جان‌مایه کلام و یقینی را که به آن دست یافته‌ام، به‌کسانی بگویم که مبارزه را در فراسوی نشان‌دادن چهره‌یی مردمی‌تر از انسان به‌پیش می‌برند، دستاورد و حاصل همه اندیشه‌هایم جز این نخواهد بود که: «زندگی یعنی آموختن عشق». او سپس با گفتن این‌که وقتی کسی دانسته‌هایش را بیان می‌کند، پی‌می‌برد که این دانسته‌ها به چند یقین نیز راه برده‌اند، یقین خود را این‌گونه بسط داد:
 
«من به ۳یقین دست یافته‌ام: اول، وجود ابدی عشق است؛ دوم، کسی ما را دوست دارد؛ سوم، ما آزاد هستیم. کاش می‌توانستم این ۳ یقین را به دیگران نیز انتقال دهم…».<ref name=":2" />
 
== درگذشت آبه پیر ==
روز دوشنبه ۲۲ژانویه ۲۰۰۷(۲بهمن ۱۳۸۵) در ساعت ۴ و ۲۵ د قیقه بامداد آبه پیر، قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، کشیش برجسته و بنیانگذار جنبش امائوس پس از یک دوره بیماری در بیمارستان «ول دو گراس» درگذشت. خبر درگذشت او خبر اول تمامی رسانه‌های فرانسه بود.
[[پرونده:مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس.JPG|جایگزین=تشییع آبه پیر در کلیسان نوتردام|بندانگشتی|مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس]]
مردم دسته دسته به طرف بیمارستان شتافتند تا نسبت به مردی که به «وجدان بیدار چند نسل از فرانسویان» تبدیل شده بود ادای احترام کنند.
 
تشییع پیکر آبه‌ پیر در کلیسای نتردام پاریس، ادای احترام یک ملت به او بود. حرکتی  که به‌ندرت در فرانسه رخ می‌دهد.
 
هزاران نفر در مراسم تشیع او شرکت داشتند.در ردیف اول جمعیت، فقرای تحت پوشش بنیاد خیریه آبه‌ پیر حضور داشتند. آبه می‌خواست آنها در صفوف اول باشند و نه این‌که به صفوف عقب فرستاده شوند. روی تابوتش، عصای او و مدال افتخار صلیب بزرگ لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار رسمی فرانسه قرار داشت.<ref name=":2" />
 
خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.
 
پس از درگذشت آبه پیر [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] مراسمی را در بزرگداشت او برگزار کرد. در قسمتی از این مراسم خانم [[مریم رجوی]] در مورد آبه پیر گفت: «به راستی که او یک شورشی خدا، یک عصیانگر به جبر زمانه و یک خدمتگزار برای همه فقرا و مستمندان بود. او طی ۵۰ سال کار بی وقفه و قدم به قدم و ذره به ذره و با پرداخت قیمت از خودش و همه زندگیش به همه آموخت که چگونه می‌توانند از خودشان بگذرند و چگونه خوبی‌ها و توانمندی‌های خود را در اختیار دیگران بگذارند. به راستی تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه عمر، یعنی تا آخرین لحظات سنش در ۹۴ سالگی سمبل چنین ارزش والایی بود. او یک رزمنده آزادی ویک مبارز علیه فاشیسم بود.»<ref name=":1" />
 
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۴

آبه پیر
آبه پیر3.JPG
آبه پیر (هانری گروئس)
زادروز۵ اوت ۱۹۱۲
لیون - فرانسه
درگذشت۲۲ ژانویه ۲۰۰۷
پاریس
ملیتفرانسوی
تابعیتفرانسه
پیشهکشیش - سیاستمدار - رزمنده عضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم
سال‌های فعالیتاز ۱۹۳۸ تا ۲۰۰۷
شناخته‌شده برایمردم فرانسه - مردم جهان - اعضای مقاومت ایران ( شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران)
نقش‌های برجستهشرکت درمقاومت ضد نازی در فرانسه - نماینده مجلس ملی فرانسه - موسس بنیاد امائوس لیبرته برای حمایت و کمک به مردم بی‌خانمان
تأثیرپذیرفتگانبی‌خانمانها و فقرا در فرانسه و نقاط مختلف جهان - اعضای شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران
لقبکشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها
دینمسیحی

آبه پیر (به فرانسوی) Abbe Pierre (زاده ۵ اوت ۱۹۱۲ میلادی[۱] ـ درگذشته در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷[۲])  کشیش مترقی و سیاستمدار و مبارزعضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم بود. نام اصلی او هانری گروئس و  پنجمین فرزند خانواده بود.[۳] آنها ۸ خواهر و برادر بودند. پدرش آنتوان گروئس تاجر ابریشم بود و زندگی مرفهی داشتند.[۱]

در ۱۹ سالگی به صومعه مسیحی کاپوسن‌ها پیوست و ۶ سال را با آنان گذراند.[۱] او تمام ارثیه خانوادگیش را به فقرا و بی‌خانمان‌ها بخشید. در ۱۹۳۸ به مقام کشیشی رسید.[۳]

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی به مقاومت فرانسه پیوست و در جابه‌جایی و فراری دادن رزمندگان مقاومت شرکت داشت. در جریان جنگ نام آبه پیر را برای خود انتخاب کرد. در طول جنگ دوبار دستگیر شد و هر دو بار فرار کرد. نهایتا با دستور مسئولین مقاومت به الجزایر رفت و در آنجا با ژنرال دوگل دیدار کرد.[۱]

پس از جنگ به عنوان قهرمان جنگ به کشورش بازگشت و تا سال ۱۹۵۱ نماینده مجلس ملی فرانسه بود. در ۱۹۴۹ بنیاد امائوس لیبرته را برای کمک به افراد بی‌خانمان تاسیس کرد. او طی ۵۰ سال برای دفاع و کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد. آبه پیر به مدت ۳۰ سال محبوبترین شخصیت فرانسه بود. نشان‌ها و جوایز متعددی از جمله نشان لژیون دونور، بالاترین نشان رسمی فرانسه را دریافت کرد.[۳]

در سال ۱۳۷۳ با مقاومت ایران آشنا شد و با مریم رجوی رئیس جمهور منتخب مقاومت ایران در اورسوراواز دیدار کرد. در سال‌های بعد نیز او بارها از مقاومت ایران دفاع کرد و دیدارهای متعددی با مریم رجوی داشت.[۳]

آبه پیر در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷ در سن ۹۴ سالگی بعد از یک دروه بیماری و بستری شدن در بیمارستان درگذشت.[۲] با درگذشت او فرانسه درغم و ماتم فرو رفت. پیکر او طی مراسمی با حضور هزاران تن از مردم فرانسه به خصوص از طبقات فرودست و فقیر جامعه از کلیسای تاریخی نوتردام پاریس تشییع شد.[۳]  

خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را  «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.[۳]

زندگینامه

تولد تا پایان جنگ جهانی دوم

آبه پیردرروز ۵ اوت سال ۱۹۱۲ در شهر لیون فرانسه بدنیا آمد. خانواده آبه هشت فرزند داشت، پنج پسر و سه دختر. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش، آنتوان، پیشه ور صنعت ابریشم بافی بود.

آبه پیر در مورد مادرش گفته:«خاطره‌ای که نشاندهنده‌ی محبت از سوی مادرم باشد به‌ یاد ندارم، به‌جز چند روز قبل از ورودم به صومعه که با من زیاد صحبت کرد.»

خانواده‌ی گروئس ابتدا در شهر لیون، مستقر شدند. سپس با بزرگ شدن خانواده، آن‌ها ملکی در زمین‌های مساعد حومه پاریس، خریداری کردند.

هانری، با اسم تعمیدی آبه پیر، کودکی پرجنب وجوش بود. کنجکاو نسبت به همه چیز، او می‌خواست همه چیز را یاد بگیرد. همیشه در پی فهمیدن بود. هانری بنیه‌ای ضعیف داشت واغلب بیمار بود. از زمانی که طفلی بسیار کوچک بود، ایمانی خلل ناپذیر داشت. دفترچه‌های یادداشت خصوصی‌اش گواه عشق بی کرانش به خدا بود.

آبه پیر
آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش

پدرش آنتوان گروئس، در کمک به بینوایان و فقرا کوتاهی نمی‌کرد. او خود دراین‌باره گفته است: «روزی پدرم من و برادرم را به محله‌ای دور از خانه در شهرک رامبو برد. در آنجا از دیدن تنی چند از دوستان پدرم غافلگیر شدیم. دوستانی که بعضاً شب‌ها در سالن غذاخوری خانه دیده بودیم‌شان. آستین‌ها را بالا زده، مشغول آرایش موهای پسرهای ولگرد بودند. آنجا پدرم را دیدم. پیشبندی به کمرش بسته بود و موهای پسر فقیری را کوتاه میکرد. به ‌یقین دراین کار خیلی ناشی بود، چون پسره با پدرم که موهایش را می‌کشید، بدرفتاری می‌کرد. وقتی برگشتیم، پدرم رو به ما کرده و گفت: «دیدید لایق خدمت به بینوایان بودن چقدر سخت است؟»

درنوجوانی خانواده تصمیم گرفت که هانری و۲ برادر دیگرش را در کالج پانسیون کنند. او که علاقه‌ای برای ماندن در پانسیون نداشت از آنجا فرار کرد. نهایتا پدرش تصمیم گرفت که پسرانش کالج را ترک کنند. در همین دوران او وارد اولین گروه پیشاهنگی شهر لیون شد. رفقایش در پیشاهنگی نام او را «سگ آبی متفکر» گذاشتند.[۱]

پیوستن به کلیسا

در سال ۱۹۲۷ بازدیدی از طرف کالج از معبد سن فرانسوا آسیز داشت. این بازدید و خواندن کتاب زندگینامه سن فرانسوا تأثیر عمیقی بر آبه پیرداشت. او خود در این مورد گفته است: «اینجا بود که من تصمیمم را گرفتم. در روشنایی سن ـ فرانسوا، می‌خواستم راه فداکاری و نثاررا انتخاب کنم تا درون خودم بی چیزترین باشم. با این امید، با او که هست ملاقات کنم.»[۱]

آبه پیر و خانواده‌اش
آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴

در۱۹۳۱ با توجه به اینکه در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بود و ارثیه قابل توجهی به او رسیده بود، تمامی ارثيه‌اش را به نیازمندان بخشید.[۳]

هانری وقتی نوزده ساله بود، به پدرش خبر داد که می‌خواهد وارد مرام کاپوسن‌ها بشود. در سال ۱۹۳۱، هانری، برادر فیلیپ شد. زندگی رهبانی تلخ و سخت بود. او شش سال را درمیان کاپوسن‌‌ها گذراند واین دوران تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. خودش گفته است، اگر این سالیان را نزد برادران کاپوسن زندگی نکرده بود، هرگز آنچه در طول زندگی‌اش به وقوع پیوسته جامه عمل نمی‌پوشید. پس از شش سال در اثر بیماری و سلامتی شکننده‌ی‌ آبه پیر در برابر بیماری، رئیس جمعیت به او توصیه کرد که زندگی کشیشی که مطمئنا برای او ساخته نشده را ترک کند.

آبه پیر روز ۲۴ اوت سال ۱۹۳۸، با بیست و یک نفر از همکلاس‌هایش در مدرسه الهیات، به مقام کشیشی رسید. چند ماه بعد از ورود به قلمرواسقف و حرفه کشیشی، در سال ۱۹۳۹، زنگ ساعت بسیج (جنگ) به صدا در آمد.[۱]

جنگ جهانی دوم

گروهبان جوان، هانری گروئس(آبه پیر)، که ابتدا در شهر مورین و سپس در آلساس وارد بسیج جنگ شده بود، به‌دنبال یک سینه پهلوی بدخیم، مجبور شد بستری شود. زمانیکه واقعه‌ی شکست سال ۱۹۴۰(شکست فرانسه از آلمان نازی) رخ داد، او در شهر ناربون بهبودی خود را بازیافت.

هانری گروئس (آبه پیر) در جوانی

در اوج اشغالگری آلمانی‌ها به‌عنوان کشیش سرخانه‌ی یتیم‌خانه‌ی اداره‌ی خیریه، به ساحل سن ـ آندره، نزدیک گرونوبل فرستاده شد. مدتی بعد معاون کلیسای بزرگ گرونوبل شد. در همین زمان ابتدا مادر و بعد پدرش از دنیا رفتند. در دوران کشیشی در کلیسای گرونوبل واقعه‌ای او را به مقاومت فرانسه پیوند زد. دو مرد یهودی که از تعقیب پلیس فرار کرده‌ بودند به خانه‌ی او مراجعه می‌کنند. او دو روز آنها را مخفی می‌کند. او در ارتباط با راهبه‌های پرورشگاه «زنان سیون» که به فراریان پناه می‌دادند قرار می‌گیرد. درست کردن کارتهای هویت جعلی را از آنان یاد گرفته و به فرار پناهندگان کمک می‌کند.

در آغاز سال ۱۹۴۲، هانری گروئس دوازده یهودی را برای عبور از مرز راهنمایی کرد. آن‌ها به فراریان و همه‌ی کسانی که می‌خواستند برای نبرد به کوه بزنند کمک می‌کردند.

او خود در این‌باره می‌گوید: «در این زمان بود که من به‌همراه دوستانم، اولین کمپ را در شارتوروز ساختم. اما وقتی داوطلبین زیاد شدند، از دره عبور کردیم تا شروع بخش شرقی ارتش ورکروس (ارتفاعات آهکی شمال آلپ)، را پی افکنیم.»

از آن‌زمان به‌بعد حوادث ایجاب می‌کرد که آبه اغلب اسم عوض کند. در آخرین روزهای دوران اشغال، او به‌طورمشخص نام «آبه پیر» را پذیرفت. در آن سال‌های زندگی مخفی، او یک روزنامه‌ی کوچک راه انداخت به‌نام «اتحاد میهن‌پرستان مستقل» و اهداف زیرین را در اولین شماره‌ خود عرضه کرد:

  • ما می‌خواهیم که:
  • مقدرات کشور توسط کسانی که خود انتخاب کرده‌اند اداره شود.
  • آزادی‌های محلی در چهارچوبی نوین، برپا شده و تقویت شود.
  • کارگرانی که در سندیکاهای خاص خود گرد آمده‌اند، در هدایت زندگی اقتصادی ملت، شرکت کنند.
  • درست‌تر: ما می‌خواهیم دولت در خدمت قدرت‌های مالی نباشد، کارگران بالاخره جایگاه شایسته خود در میان ملت را پیدا کنند.
  • قوی‌تر: ما دولتی مقتدر می‌خواهیم، چرا که آزادی و عدالت فقط در سایه‌ی یک چنین دولتی بر قرارمی‌شود.

آبه پیر که شب و روز کارمی‌کرد، بسیار ضعیف شده بود. توصیه شد که از یک منشی کمک بگیرد. به او یک مسؤل سندیکایی به نام دوشیزه لوسی کوتازتوصیه شد. در فردای آزادی فرانسه از اشغال، ژنرال دسکور به این زن نشان صلیب جنگ را اعطا کرد و لوسی کوتاز تا آخرین روزهای حیاتش در کنار آبه پیر باقی ماند و او را درتمام ماموریت‌هایش همراهی کرد.

آبه پیر در سال ۱۹۳۵ در ردای کشیشی.JPG

آبه پیر در خاطره‌‌ای از دوران همکاریش با مقاومت فرانسه گفته است: «من از کشیش خودم برای ماندن در کوه، دو روز مرخصی خواستم. درواقع باید با دو تن از رهبران گروه مقاومت که دیگر تحمل‌شان به‌سرآمده بود، ملاقات می‌کردم… شرایط برای همه‌ی ما خطرناک شده بود. از کمپی به کمپ دیگر می‌رفتم که درمیان طوفانی شدید گیرکردم. باید با لباس‌های خیس شده می‌خوابیدم. فردای آن‌روز بعد ازاین‌که کارهای مقرر را انجام دادم، با موتوربه ایرینی و خانه‌ی پدریم رفتم تا از احوال آن‌ها خبر بگیرم. وقتی به خانه رسیدم تب اسبی گرفته بودم. مرا روی تخت خواباندند و پزشک را خبر کردند. پزشک رفتن با موتور را برایم ممنوع کرد. چند آزمایش تجویز کرد. فردای آنروز با خواندن نتیجه‌ی آزمایشات، خناق تشخیص داده شد. به تخت چسبیده بودم. سه روز بعد، جوانی از گرونوبل به من خبر داد که محل سکونتم را بازرسی کرده‌اند و من باید ناپدید بشوم. این بخشی از قایم موشک‌بازی ماه‌های بعدی بود. درخانه‌ یکی از دوستانم، متوجه شدم که فراریکی از برداران ژنرال دوگل بنام ژاک، گریزناپذیر شده‌است. باید از تبدیل شدن او به گروگانی در دستان دشمنِ اشغالگر جلوگیری می‌کردیم. دشمنی که در استفاده از او علیه رهبر فرانسه‌ی آزاد در لندن، تردیدی به‌خود راه نمی‌داد. ژاک همراه همسرش به صحرایی درنزدیکی گرونوبل پناه آورده بود. گشتاپو خانه آن‌ها را در شهر بازرسی کرده بود. به من اطلاع داده شد که باید آن‌ها را هرچه سریع‌تر به سویس عبور بدهم، اما این امر به سادگی امکان‌پذیر نبود، چرا که ژاک دوگل، فلج شده، به‌سختی قابل جابجایی بود. بعد از حوادثی بسیار، این زوج را به خانه‌ی کشیشِ کولونی- سو- سالِو در مرز هدایت کردم. شب بعد به ‌یمن کمک گمرکچی‌های فرانسوی کاپیتان مییر، ما توانستیم آن‌ها را با عبور دادن از میان گُل‌های خاردار به سویس عبور بدهیم.»

هرچه زمان می‌گذشت، جستجوها برای دستگیری آبه پیر فشرده‌ترمی‌شد. چون دیگر در لیون امنیت نداشت، به پاریس رفت. در آنجا ژورژ بیدول، مسؤل شورای ملی مقاومت بعد از قتل ژان مولن را ملاقات کرد. می‌خواست شرایط ورکورس را به او منتقل کند. کمی بعد، او به «پیرنه» فرستاده شد تا مقدمات یک شبکه فرار از مرز اسپانیا را فراهم سازد. او برای این عملیات با خواهش از یک وزیر، اجازه‌ی عبور برای نفوذ به‌این منطقه‌ی ممنوعه، جهت یک کار خانوادگی را گرفت اما موقع بازگشت از یک عملیات در کامتو- له- بن، توسط گشتاپو دستگیر شد. اولین بار با یک دوچرخه از دست آلمانی‌ها فرار کرد. بلافاصله به مسئولین مقاومت در پاریس وصل شد و آن‌ها را از بازگشایی مقدمات کارش در اسپانیا مطلع کرد. به او دستور داده شد به الجزایر فرار کند. بار دیگر در اسپانیا دستگیر شد. در آنجا توسط کشیش ویتوریا به صلیب سرخ کانادایی در مادرید معرفی شد و با صدور اوراق جعلی به عنوان یک خلبان کانادایی با نام «سیر هاری بارلو» معرفی شده و به الجزایر رفت.

او خود در مورد دومین فرارش می‌گوید: «در زمان جنگ دستگیر شده و فرار کردم… دوستانم فکر می‌کردند، موقع دومین فرارم کشته شده‌ام. آن‌ها دیگر خبری از من نداشتند. در واقع، من موفق شدم، در حالیکه داخل یک بسته‌ی پستی بزرگ در یک هواپیمای آمریکایی مخفی شده بودم، به الجزایر برسم. این هواپیما از ژیلبرالتار می‌آمد. وقتی به الجزایر رسیدم، یک مسافر مخفی بودم. کارت شناسایی‌ام جعلی بود. در مادرید، برایم یک کارت جعلی درست کرده بودند که مرا به‌عنوان یک خلبان کانادایی معرفی می‌کرد.»


در الجزایر نیروهای امنیتی آمریکا با شک اینکه ممکن است جاسوس آلمان باشد او را دستگیر کردند و مدت ۶ ساعت از او بازجویی کردند. با دخالت ژنرال دوگل از بازداشت آزاد شد. یک هفته بعد در الجزایر برای اولین بار با ژنرال دوگل ملاقات کرد.

بعد ازچند روزآبه پیر وارد ارتش آزادیبخش شد، اما با توجه به شرایط شکننده‌ی جسمی‌اش، او را کشیش سرخانه‌ی مدرسه‌ی دریایی و گروه‌های پذیرشی در کازابلانکا گذاشتند.

در بهارسال ۱۹۴۵، پیرـ هنری تیژان، وزیر اطلاعات ارتش آزادیبخش، آبه را به آفریقای غربی و اکاتوریال فرستاد. جایی که باید بین هواداران ویشی و فرانسه‌ی آزاد، آشتی برقرار می‌کرد، زیرا که عمیقاً محیط‌های سیاسی، اداری و مذهبی از هم گسسته بود. تیژان، یکی از بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهان ملی(MRP)، حزب سوسیال مسیحی‌ها بود. بنا به توصیه‌ی تیژان آبه پیر درحوزه‌ی نانسی خود را به‌عنوان کاندیدا معرفی کرد و مورد حمایت دوستانش در مقاومت قرار گرفت و در اولین مجلس قانونگذاری به‌عنوان نماینده، انتخاب شد. او دوباره خود را کاندیدا کرد و تا سال ۱۹۵۱دوبار به نمایندگی انتخاب شد.

آبه پیر کشیش حامی فقرا
آبه پیر در میان بی‌خانمانها

آبه پیر درباره فعالیتها‌یش در دوران جنگ می‌گوید: «شانسی که در طول جنگ داشتم این بود که هرگز مجبور نشدم کسی را بکشم. هرگز خودم را در شرایطی نیافتم که بگویم: «اگر او را نکشم مرا خواهد کشت» به‌این مباهات نمی‌کنم. من به کسانی که می‌جنگیدند کمک می‌کردم و برایشان تدارکات می‌آوردم. من روزنامه‌ای راه انداختم که سه شماره‌ی آن منتشر شد. اسم این روزنامه «اتحاد میهن پرستان مستقل بود.»


پس از جنگ مردی که او را لو داده بود، به دادگاه احضار شد، همسرش از آبه خواهش کرد تا در دادگاه حاضرشود. او در حالیکه نماینده‌ی مجلس بود و مدال افتخار گرفته بود، به‌عنوان شاهدی برای تبرئه در دادگاه حاضرشد. آن مرد می‌توانست در فضای حاکم برآن زمان به مرگ محکوم شود ولی آبه شهادت داد که عمل این مرد به‌خاطر منافع نبوده بلکه به‌خاطر نوعی گمراهی بوده است.[۱]

دوران پس از جنگ

آبه پیر در پایان جنگ جهانی دوم به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب شد، اما در سال ۱۹۵۱ از این سمت استعفا داد و تا پایان عمر، زندگی خویش را یکسره وقف کمک به بی‌پناهان نمود.

فعالیت‌های او در سال ۱۹۴۹ وارد مرحله‌یی تازه شد. او در این سال جنبش امائوس را تأسیس کرد. آنگاه به‌مدت نیم قرن، بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر برای کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد.[۲]

در زمستان سرد ۱۹۵۴ تحت تاثیر مرگ زن کارتون خوابی که در خیابان جانش را از دست داد بر فعالیتهای انساندوستانه‌اش افزود و توانست لایحه‌ای را در مجلس ملی فرانسه به تصویب برساند که دولت را موظف می‌کرد برای بی‌سرپناهان فرانسه خانه فراهم کند. او برای اینکه درد بی‌خانمان‌ها را درک کند دربین آنها در خیابان می‌خوابید. در این رابطه رو به وزیر مسکن وقت فرانسه گفت، شما که از سرما و بی‌پناهی چیزی نمی‌دانید، ساکت باشید.

او طی فراخوانی مردم فرانسه را به قیام برای کمک به بی‌خانمان‌ها دعوت کرد. فراخوان او سر‌آغاز جنبشی گستره  درحمایت از بی‌خانمان‌ها گردید. زمانی‌‌ که او از رادیو لوکزامبورگ ازمردم برای کمک به خانمان‌ها کمک خواست، سیل کمک بود که به سویش سرازیر شد. «چارلی چاپلین»‌ نیز به فراخوان آبه پیر پاسخ داد و مبلغ قابل توجهی را به او اهدا کرد.

آبه پیر و چارلی چاپلین
دیدار چارلی چاپلین با آبه پیر

اقبال عمومی و محبوبیت آبه پیر بسیاری از سیاستمداران هم عصرش را به هراس انداخت که ممکن است آبه پیر جای آنها را بگیرد اما این کشیش انساندوست تا آخر عمر با همان ردای کشیشی در نهایت سادگی زندگی کرد و «کشیش قهرمان بی خانمان‌ها» لقب گرفت.

ایده‌ها و جنبش آبه پیر پس از مرگش نیز ادامه یافت. انجمن خیریه او در بیش از ۴۰ کشور جهان فعالیت دارد.[۳]

او ۱۷بار به‌عنوان شخصیت محبوب مردم فرانسه برگزیده شد. مردم فرانسه او را به عنوان یکی از ۱۰ چهره برتر و ماندگار تاریخشان انتخاب کردند.[۲]

حمایت از مقاومت ایران

آبه پیر اولین بار در مرداد ۱۳۷۳ با مقاومت ایران آشنا و با خانم مریم رجوی درحل اقامتش در اور‌سواواز دیدار کرد. او دراین دیدار درمورد حکومت آخوندی گفت، این حکومت برخلاف نص صریح همان قرآنی که ادعای پیروی از آن را دارد، به‌وسیله ترور و کشتار، سکوت را به ملت بزرگی تحمیل کرده است.[۳]

در طول سالهای بعد آبه پیر بارها با مریم رجوی دیدار کرد و همواره از حامیان مقاومت ایران بود. آبه پیردر یکی از ملاقات‌هایش با مریم رجوی، کتابی به نام «آبه پیر، تصاویر یک زندگی» را به او هدیه کرد که در صفحه اول آن نوشته بود «به همه شجاعان در اشرف»[۱]

آبه پیر پس از آشنایی با مقاومت ایران در نامه‌ای به ریاست اتحادیه اروپا نوشت:

«…من بیش از ۱۲سال است که با اعضای مقاومت ایران رفت و آمد دارم و نمی‌توانم دوستی‌ام نسبت به آنها را پنهان کنم. آنها زنان و مردانی هستند که شجاعانه برای ارزش‌هایی که انگیزه‌ی هر عضو مقاومت و هر دموکراتی در جهان است، مبارزه می‌کنند.»

‌ٰژاگ لوگ رئیس امائوس لیبرته و از همراهان بسیار نزدیک آبه پیر در خاطراتش در مورد پیوند عمیق او با مقاومت ایران گفت:

«…ما آن شب با هم مراسم نماز را به‌جا آوردیم. او یک مسیحی بود مثل من ولی نگرشی فراجهانی داشت. به‌عنوان مثال یکی از زیباترین نشانه‌های همدلی او با مقاومت ایران اتفاقاً در این بود که او همیشه نان مقدس را که ارزشمندترین چیز برای مسیحیان است، در جعبه‌ای قرار می‌داد که پرزیدنت مریم رجوی به او هدیه کرده بود و مریم در نزد او سمبل مبارزه برای حقوق‌بشر بود.»[۲]

آخرین دیدار با مریم رجوی

صبح روزپنجشنبه ۲۱‌مهر‌ماه ۱۳۸۵، آبه ‌پیر، با خانم مریم رجوی در محل اقامتش در اورسوراواز دیدار و گفتگو کرد.

در مراسم استقبال از آبه پیر گروهی از ایرانیان هوادار مقاومت، شخصیت‌های عضو شورای ملی مقاومت ایران و همسایگان فرانسوی مقاومت ایران دراور سوراوازشرکت داشتند و با تقدیم شاخه‌های گل و ابراز احساسات، از حمایت او از مقاومت ایران تجلیل کردند.

هنگام ورود آبه پیر، مریم رجوی پس از خیر مقدم گفت، شما این خانه را مثل خانه خودتان تلقی کنید.از حضور شما در این‌جا، جامعه ایرانیان و همه ایرانیان و فرانسویانی که در والدواز زندگی می‌کنند خوشحال هستیم. مایلم از شما نه فقط به‌خاطر روح بزرگ بشردوستانه و پرمحبت‌تان بلکه به‌طور خاص به‌خاطر همه تلاش‌هایتان در حمایت از مردم رنج‌کشیده ایران ومقاومت‌شان، تشکر کنم.

آبه‌ پیر در بدو ورود به اورسوراواز گفت، عکس‌های این دیداررا باید جایی درکنار مجسمه مریم مقدس قرار دهم.

درجریان این دیدار، آبه پیر از نمایشگاه و موزه شهیدان مقاومت ایران بازدید کرد و مریم رجوی برای او درباره تصویرها، یادگارها و کارهای دستی زندانیان سیاسی که دراین محل قرار داشت، توضیحاتی داد.

در این دیدارآبه پیر کتابی به رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران هدیه کرد که «فرشته لبخند» نام دارد. وی توضیح داد که این کتاب روز گذشته منتشر شده و درباره مجسمه‌یی در کلیسای اعظم شهر رنس می‌باشد. مریم رجوی نیز کتابی را که توسط مقاومت ایران درباره زندگی و فعالیت‌های آبه پیر تهیه شده بود به‌ وی تقدیم کرد.

رئیس جمهور برگزیده مقاومت درجریان گفتگوی خود با آبه پیر، نامه‌یی را که خانم مژگان پارسایی جانشین رهبرمقاومت درشهر اشرف از شهراشرف درعراق خطاب به آبه پیر نوشته بود، به وی داد. در این نامه مژگان پارسایی سلام‌های رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در شهر اشرف را به ‌آبه پیر رسانده و نوشته بود، برای ما آبه پیر، مرد بزرگ خداست که دوستی وعشق می‌آورد.آبه پیر نامه‌یی را که از شهر اشرف آمده بود بوسید.

آبه پیر و مریم رجوی
آخرین دیدار آبه پیر با مریم رجوی در اورسواواز در ۱۳۸۵

درادامه این دیدار مریم رجوی خطاب به آبه پیر گفت: «پیامبر ما محمد(ص)، حبیب و عشق خدا نامیده شده است. زیرا از بالاترین ارزش‌ها در نزد خدا عشق و امید و سرزندگی است و شما از جمله مردان بزرگی هستید که مبشرعشق، امید و صلح برای همه انسان‌ها هستید. شما سمبل این ارزش‌ها در فرانسه هستید و این برای مقاومت ایران که پیرو چنین راه و رسمی است، بسیار ستودنی است.»

رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت یک فرش ایرانی را که تصویر حضرت مسیح (ع) درآن بافته شده و نیز مدالی که دروازه ورودی شهر اشرف درآن نقش بسته بود، به ‌آبه‌ پیراهدا کرد. درادامه این دیدار، عزیز، مادر رضایی‌های شهید و مادر کوشالی از مادران شهیدان مجاهد قابی با کلمه الله را به آبه پیر هدیه کردند. خانم معصومه جوشقانی، از زندانیان سیاسی ازبند‌رسته، ترجمه فرانسوی کتاب خاطرات زندان مجاهد خلق هنگامه حاج حسن را به آبه پیر اهدا کرد.  استاد بهرام عالیوندی یکی از تابلوهای نقاشی خود را که جنایت‌های رژیم آخوندی در آن تصویر شده بود، به ‌آبه پیر تقدیم کرد. سه تن از فرزندان شهیدان نماد سمبلیک زندانی شکنجه شده را هدیه کردند و استاد جلال گنجه‌ای یک جلد کلام الله مجید با ترجمه فرانسوی اهدا کرد.آبه پیر هنگام دریافت قرآن با اشاره به روح پیام واحد ادیان توحیدی گفت در اساس یک مذهب بیشتر در دنیا وجود ندارد و آن این است که خدا ما را دوست دارد و ما خدا را دوست داریم.

در پایان دیدار، خانم مریم رجوی با اهدای فیلمی از زندگی و فعالیت‌های آبه‌پیر که توسط مقاومت ایران ساخته شده است گفت، از طریق تلویزیون مقاومت ما به مردم ایران می‌گوییم که مردان خدا و منش و زندگی آن‌ها رودرروی آخوندهایی است که مدعی نمایندگی خدا هستند. اورسوراواز از حضور و دیدار شما مفتخر است. شما به مردم این جا و به ایرانیانی که برای دستیابی به آزادی مردم‌شان سختی‌های بسیار تحمل کرده‌اند، امید و دلگرمی می‌دهید. در شرایطی که در ایران به ‌نام خدا سرکوبی و شکنجه می‌کنند، مردم ایران از شنیدن صدای شما دلگرم می‌شوند.

آبه پیر نیز گفت، بدترین توهین به خدا این است که وقتی کسی را می‌کشند بگویند این خواست خداست. وی اظهار امیدواری کرد که مقاومت ایران فرش سرخ بعدی را پس از پیروزی آزادی درایران بگستراند و خطاب به‌ رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران  گفت: «می‌دانید که من شما را بسیار دوست دارم.»[۴]

سخنانی از آبه پیر

جملات بسیاری از آبه پیر باقی مانده است او درجایی گفته بود:«خدا در آسمان نیست، بلکه در این فرد بی‌خانمان و ستم کشیده‌یی است که دارد با تو حرف می‌زند. …تو که در حال خواندن این مطلب هستی و من که در حال گفتن این حرف هستم، درخشش خدا در ما منعکس می‌شود، آنگاه که برای فراهم کردن یک زندگی بهتر و شرافتمندانه‌تر برای این پایین‌ترین‌ها تلاش کنیم…».

هنگامی که گزارشگر کانال ۲ تلویزیون فرانسه از او پرسید: «دوست داری چه چیزی روی سنگ مزارت نوشته شود»، گفت: بنویسید «تلاش کرد عشق بورزد».

او همواره این دعا را یادآوری می‌کرد که: «مرگ یک دیدار به‌تأخیر افتاده با یک دوست است»

او که ۳۰ سال به عنوان محبوبترین شخصیت فرانسه از طرف مردم برگزیده شده بود با فروتنی می‌گفت:

«‌ …من کاره‌یی نبودم. تنها هنرم، شانه خالی‌نکردن از زیر بار مسئولیت بود. مسئولیت‌هایی را پذیرفتم که معمولاً دیگران یا از برابرشان می‌گریزند… یا با بی‌توجهی آن‌را می‌پذیرند… من هم وظیفه‌یی را که به دوش دارم، انجام می‌دهم؛ گاهی خوب و گاهی هم بد؛ آمیزه‌یی از اشک‌ها و لبخندها…».

«…یقین به آزادی، علتی جز این ندارد که ما شایستگی این را پیدا کنیم تا عشق را با عشق پاسخ دهیم. زیبایی خیره‌کننده آزادی از این جهت نیست که ما را از چیزی آزاد سازد، بلکه از آن روست که ما را برای چیزی آزاد سازد؛ برای دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن».

آبه پیر، اعتقاد و یقین خود به عشق و آزادی را این‌گونه بیان کرده است:

«…اگر بخواهم جان‌مایه کلام و یقینی را که به آن دست یافته‌ام، به‌کسانی بگویم که مبارزه را در فراسوی نشان‌دادن چهره‌یی مردمی‌تر از انسان به‌پیش می‌برند، دستاورد و حاصل همه اندیشه‌هایم جز این نخواهد بود که: «زندگی یعنی آموختن عشق». او سپس با گفتن این‌که وقتی کسی دانسته‌هایش را بیان می‌کند، پی‌می‌برد که این دانسته‌ها به چند یقین نیز راه برده‌اند، یقین خود را این‌گونه بسط داد:

«من به ۳یقین دست یافته‌ام: اول، وجود ابدی عشق است؛ دوم، کسی ما را دوست دارد؛ سوم، ما آزاد هستیم. کاش می‌توانستم این ۳ یقین را به دیگران نیز انتقال دهم…».[۲]

درگذشت آبه پیر

روز دوشنبه ۲۲ژانویه ۲۰۰۷(۲بهمن ۱۳۸۵) در ساعت ۴ و ۲۵ د قیقه بامداد آبه پیر، قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، کشیش برجسته و بنیانگذار جنبش امائوس پس از یک دوره بیماری در بیمارستان «ول دو گراس» درگذشت. خبر درگذشت او خبر اول تمامی رسانه‌های فرانسه بود.

تشییع آبه پیر در کلیسان نوتردام
مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس

مردم دسته دسته به طرف بیمارستان شتافتند تا نسبت به مردی که به «وجدان بیدار چند نسل از فرانسویان» تبدیل شده بود ادای احترام کنند.

تشییع پیکر آبه‌ پیر در کلیسای نتردام پاریس، ادای احترام یک ملت به او بود. حرکتی  که به‌ندرت در فرانسه رخ می‌دهد.

هزاران نفر در مراسم تشیع او شرکت داشتند.در ردیف اول جمعیت، فقرای تحت پوشش بنیاد خیریه آبه‌ پیر حضور داشتند. آبه می‌خواست آنها در صفوف اول باشند و نه این‌که به صفوف عقب فرستاده شوند. روی تابوتش، عصای او و مدال افتخار صلیب بزرگ لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار رسمی فرانسه قرار داشت.[۲]

خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.

پس از درگذشت آبه پیر مقاومت ایران مراسمی را در بزرگداشت او برگزار کرد. در قسمتی از این مراسم خانم مریم رجوی در مورد آبه پیر گفت: «به راستی که او یک شورشی خدا، یک عصیانگر به جبر زمانه و یک خدمتگزار برای همه فقرا و مستمندان بود. او طی ۵۰ سال کار بی وقفه و قدم به قدم و ذره به ذره و با پرداخت قیمت از خودش و همه زندگیش به همه آموخت که چگونه می‌توانند از خودشان بگذرند و چگونه خوبی‌ها و توانمندی‌های خود را در اختیار دیگران بگذارند. به راستی تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه عمر، یعنی تا آخرین لحظات سنش در ۹۴ سالگی سمبل چنین ارزش والایی بود. او یک رزمنده آزادی ویک مبارز علیه فاشیسم بود.»[۳]

منابع