کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی)
خط ۲: خط ۲:


== علم مبارزه ==
== علم مبارزه ==
در نيمه دوم قرن نوزدهم، مبارزه سوسيال دموكراسي سراسر اروپا را فراگرفته و به سوي انقلاب و ترقي رهنمون شده بود. در آن روزگار مرسوم بود كه براي مبارزه عظيم سوسيال دموكراسي دو شكل سياسي و اقتصادي قائل شوند. اما اين انگلس بود كه براي مبارزه با اپورتونيسم و انحراف، «مبارزه تئوريك» را هم در رديف مبارزه سياسي و اقتصادي زحمتكشان و سركوب شدگان قرار داد.
در نیمه دوم قرن نوزدهم، مبارزه سوسیال دموکراسی سراسر اروپا را فراگرفته و به سوی انقلاب و ترقی رهنمون شده بود. در آن روزگار مرسوم بود که برای مبارزه عظیم سوسیال دموکراسی دو شکل سیاسی و اقتصادی قائل شوند. اما این انگلس بود که برای مبارزه با اپورتونیسم و انحراف، «مبارزه تئوریک» را هم در ردیف مبارزه سیاسی و اقتصادی زحمتکشان و سرکوب شدگان قرار داد.


عنصر پایه‌ای این است که مبارزه قبل از هر چيز يك علم است. دانش تغيير سياسي و اجتماعي است. بايد آن را با قانونمندي‌هايش آموخت والا اظهارنظر كردن بي‌حساب و كتاب، موضع‌گيري ديمي يا عكس العملي راه به جايي نمي‌برد.  
عنصر پایه‌ای این است که مبارزه قبل از هر چیز یک علم است. دانش تغییر سیاسی و اجتماعی است. باید آن را با قانونمندی‌هایش آموخت والا اظهارنظر کردن بیحساب و کتاب، موضعگیری دیمی یا عکس العملی راه به جایی نمیبرد.  


مانند علم طب، كه البته هر كسي مي‌تواند در مورد هر بيماري و عارضه‌اي اظهارنظر كند. مي‌تواند دارو و درماني را تجويز كند. اما طبيب عمومي بايد پس از دوره ابتدايي و متوسطه، هفت سال پزشكي بخواند. طبيب متخصص بسته به نوع تخصص، چند سال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه اندوزي عملي است.  
مانند علم طب، که البته هر کسی می‌تواند در مورد هر بیماری و عارضهای اظهارنظر کند. می‌تواند دارو و درمانی را تجویز کند. اما طبیب عمومی باید پس از دوره ابتدایی و متوسطه، هفت سال پزشکی بخواند. طبیب متخصص بسته به نوع تخصص، چند سال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه اندوزی عملی است.  


كسي كه پزشكي نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بيماري را تشخيص ندهد يا تشخيص او سراپا اشتباه باشد. چيزي را بزرگ كند و چيزي را كه خطرناك است ناديده بگيرد. در هر قدم در معرض اين است كه دچار اشتباه شود و تشخيصي بدهد كه مشابه او را ديده اما در واقع مشابه نيست و چيز ديگريست. پزشكان متخصص به تشخيص فردي خودشان هم اكتفا نميكنند بلكه در موارد خطرناك شوراي پزشكي است كه تعيين تكليف مي‌كند.  
کسی که پزشکی نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بیماری را تشخیص ندهد یا تشخیص او سراپا اشتباه باشد. چیزی را بزرگ کند و چیزی را که خطرناک است نادیده بگیرد. در هر قدم در معرض این است که دچار اشتباه شود و تشخیصی بدهد که مشابه او را دیده اما در واقع مشابه نیست و چیز دیگریست. پزشکان متخصص به تشخیص فردی خودشان هم اکتفا نمیکنند بلکه در موارد خطرناک شورای پزشکی است که تعیین تکلیف می‌کند.  


جامعه انسانی بسیار پیچیده‌تر است و تغییر آن نیاز به داشتن تخصص دارد. مبارزه هم مثل علوم پزشكي، نفرات حرفه‌اي و سازمان كار تخصصي خود را مي‌خواهد. همانطور که کسی بدون اینکه دانشجوی تخصصی پزشکی باشد نمی‌تواند پزشک متخصص شود. یک مبارز نیز نمی‌تواند بدون اینکه به طور حرفه‌ای مبارزه کند و تمام وقت خود را وقف مبارزه کند در تغییر جامعه شرکت کند.
جامعه انسانی بسیار پیچیده‌تر است و تغییر آن نیاز به داشتن تخصص دارد. مبارزه هم مثل علوم پزشکی، نفرات حرفه‌ای و سازمان کار تخصصی خود را می‌خواهد. همانطور که کسی بدون اینکه دانشجوی تخصصی پزشکی باشد نمی‌تواند پزشک متخصص شود. یک مبارز نیز نمی‌تواند بدون اینکه به طور حرفه‌ای مبارزه کند و تمام وقت خود را وقف مبارزه کند در تغییر جامعه شرکت کند.  


بنابراين مبارزه سياسي، يك علم است، افراد حرفه‌اي و سازمان كار حرفه‌اي خودش را مي‌خواهد تا به هدف مورد نظردست پيدا كند.  
بنابراین مبارزه سیاسی، یک علم است، افراد حرفهای و سازمان کار حرفهای خودش را می‌خواهد تا به هدف مورد نظردست پیدا کند.  


به عنوان مثال يك جریان یا فرد، فقط مي‌خواهد يك مقاله انتقادي بنويسيد، يا يك نشريه منتشر كند، يا در انتخاباتي در فضاي دموكراتيك شركت كند. اما يك وقت هست كه مي‌خواهد رژيم ولايت فقيه را سرنگون كند. دراين صورت همه چيز فرق مي‌كند از افرادش تا آموزش و آماده‌سازي آنها، از نوع و جنس تشكيلاتش تا مناسبات اعضاي اين تشكيلات با يكديگر براي انجام اين ماموريت، از شعارها و برنامه‌شان گرفته تا آلترناتيو و استراتژي و تاكتيك‌هايي كه ارائه مي‌دهند… <ref name=":4">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل نهم</ref>
به عنوان مثال یک جریان یا فرد، فقط می‌خواهد یک مقاله انتقادی بنویسید، یا یک نشریه منتشر کند، یا در انتخاباتی در فضای دموکراتیک شرکت کند. اما یک وقت هست که می‌خواهد رژیم ولایت فقیه را سرنگون کند. دراین صورت همه چیز فرق می‌کند از افرادش تا آموزش و آمادهسازی آنها، از نوع و جنس تشکیلاتش تا مناسبات اعضای این تشکیلات با یکدیگر برای انجام این ماموریت، از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتیو و استراتژی و تاکتیک‌هایی که ارائه می‌دهند…<ref name=":4">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل نهم</ref>


== تعریف اصل و قانون ==
== تعریف اصل و قانون ==
«اصل»، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایده‌ی هدایت‌کننده‌ در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است. بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول می‌شود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه می‌باشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینه‌ی مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحت‌الشعاع آن قوانین انجام می‌شود و اساساً بوسیلة آن قوانین قابل توضیح است.  
«اصل»، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایده‌ی هدایت‌کننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است؛ بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول می‌شود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه می‌باشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینه‌ی مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحت‌الشعاع آن قوانین انجام می‌شود و اساساً بوسیلة آن قوانین قابل توضیح است.  


بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمی‌گیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیده‌تر همان قانون بشمار می‌روند.
بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمی‌گیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیده‌تر همان قانون بشمار می‌روند.


به‌عنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایه‌ای هندسه‌ی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسه‌ی اقلیدسی به‌شمار می‌رود.
به‌عنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایه‌ای هندسه‌ی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسه‌ی اقلیدسی به‌شمار می‌رود.
خط ۲۷: خط ۲۷:
یعنی که نیرو، حاصل‌ضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست.
یعنی که نیرو، حاصل‌ضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست.


همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون اساسی «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنیادین و مرکزی دارد، به طوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایه‌داری را نهایتاً با آن توضیح می‌دهند؛ به‌نحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون به‌سر می‌رسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطره‌ی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدوده‌ی اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به اقتصاد دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانه‌ی عرضه و تقاضا استوار نشده، متوسل شد.
همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون اساسی «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنیادین و مرکزی دارد، به طوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایه‌داری را نهایتاً با آن توضیح می‌دهند؛ به‌نحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون به‌سر می‌رسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطره‌ی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدوده‌ی اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به اقتصاد دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانه‌ی عرضه و تقاضا استوار نشده، متوسل شد.


قانون رابطه‌ی ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان می‌کند. مثلاً آب در شرایط متعارف در ۱۰۰ درجه می‌جوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است.
قانون رابطه‌ی ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان می‌کند. مثلاً آب در شرایط متعارف در ۱۰۰ درجه می‌جوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است.  


بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشرده‌ی روابط حاکم در دایره‌ی حرکات مکانی است و ضرورت‌های موجود در این دایره را برملا می‌کند. ضرورت‌ها و قوانین و اصولی که کاملاً از اراده و خواست انسان مستقل‌اند و ما تنها با شناختن و پذیرش آنها، می‌توانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بکارشان بیاندازیم.
بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشرده‌ی روابط حاکم در دایره‌ی حرکات مکانی است و ضرورت‌های موجود در این دایره را برملا می‌کند. ضرورت‌ها و قوانین و اصولی که کاملاً از اراده و خواست انسان مستقل‌اند و ما تنها با شناختن و پذیرش آنها، می‌توانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بکارشان بیاندازیم.
خط ۴۱: خط ۴۱:
ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیک‌های هر مرحله مبارزاتی محسوب می‌شود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است.  
ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیک‌های هر مرحله مبارزاتی محسوب می‌شود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است.  


ثالثاًـ مستقل از خواست‌ها، تفکرات، بینش‌ها، عقاید اختصاصی و آرمان‌های تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل می کند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود می‌شود.
ثالثاًـ مستقل از خواست‌ها، تفکرات، بینش‌ها، عقاید اختصاصی و آرمان‌های تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل می کند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود می‌شود.


نتیجه این‌که در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذارند تا آن تضاد اصلی که قرار است، حل شود.<ref name=":0">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل چهارم</ref>
نتیجه این‌که در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذارند تا آن تضاد اصلی که قرار است، حل شود.<ref name=":0">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل چهارم</ref>


== اصل وحدت و همبستگی نیروها ==
== اصل وحدت و همبستگی نیروها ==
اگر كسي واقعاً می‌خواهد ديكتاتوری  در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر اصولی دارد كه بايد آن را كشف کرد. اصولی كه بسته به تمایل افراد نیست.
اگر کسی واقعاً می‌خواهد دیکتاتوری در کار نباشد و سرنگون شود. این امر اصولی دارد که باید آن را کشف کرد. اصولی که بسته به تمایل افراد نیست.


ازيكطرف بايد مشي و روشِ ضروري و لازم  و قانونمند براي اين كار را دريابد كه همان استراتژي و تاكتيك است. بشرط اين‌كه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضروري ناشي از ماهيت نظام ولايت فقيه باشد كه در اينمورد بعداً بحث خواهيم كرد.
ازیکطرف باید مشی و روشِ ضروری و لازم  و قانونمند برای این کار را دریابد که همان استراتژی و تاکتیک است. بشرط این‌که قانونمند و بر اساس خصایص و کارکردها و روابط ضروری ناشی از ماهیت نظام ولایت فقیه باشد که در اینمورد بعداً بحث خواهیم کرد.


از طرف ديگر كسي كه واقعاً مي‌خواهد ديكتاتوري ديني در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطه‌يي برقرار مي‌كند( اعم از مثبت يا منفي) و چه تنظيماتي را كافي و وافي به مقصود مي بيند.  اينجاست كه به اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه رژيم ولايت فقيه مي رسيم. در حاليكه رژيم مي‌خواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفي كنند تا خودش اثبات شود، بعكس، اصل وحدت و همبستگي نيروها ايجاب مي كند كه نيروهاي جبهة خلق با هم يكي شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفي شود.
از طرف دیگر کسی که واقعاً می‌خواهد دیکتاتوری دینی در کار نباشد باید دید که خودش با سایر نیروها، چه رابطه‌یی برقرار می‌کند (اعم از مثبت یا منفی) و چه تنظیماتی را کافی و وافی به مقصود می بیند. اینجاست که به اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه رژیم ولایت فقیه می رسیم. در حالیکه رژیم می‌خواهد این نیروها متفرق باشند، با یکدیگر سرشاخ شوند و یکدیگر را نفی کنند تا خودش اثبات شود، بعکس، اصل وحدت و همبستگی نیروها ایجاب می کند که نیروهای جبهة خلق با هم یکی شده و علیه رژیم یکدیگر را تقویت کنند تا این رژیم نفی شود.


حالا به من بگوييد، چگونه مي‌توان فرد يا گروهي را تصور كرد كه مي‌خواهد اين رژيم نباشد، آزادي و دموكراسي مي‌خواهد، اما در عين حال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراي ملي مقاومت ايران خصومت و عناد مي ورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف مي كند و بدرجه اي از درجات، سركوب و كشتار و محاصرة آنها را، خواه و ناخواه، موّجه مي نمايد و به لحاظ سياسي راه را براي رژيم هموار مي كند. آنهم در شرايطي كه مي بيند از سراسر جهان چه از بابت انساني و حقوقي و چه از بابت سياسي به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاسته اند.
حالا به من بگویید، چگونه می‌توان فرد یا گروهی را تصور کرد که می‌خواهد این رژیم نباشد، آزادی و دموکراسی می‌خواهد، اما در عین حال، با اشرف و مجاهدانش یا با شورای ملی مقاومت ایران خصومت و عناد می ورزد و آنها را به سود رژیم تخطئه و تضعیف می کند و بدرجه ای از درجات، سرکوب و کشتار و محاصرة آنها را، خواه و ناخواه، موّجه می نماید و به لحاظ سیاسی راه را برای رژیم هموار می کند. آنهم در شرایطی که می بیند از سراسر جهان چه از بابت انسانی و حقوقی و چه از بابت سیاسی به حمایت از اشرف و اشرفیان برخاسته اند.


اينجا ديگر دست رو مي‌شود و در فقدان اين “رابطة” ضروري، معلوم مي‌شود كه طرف مربوطه سوداي ديگري در سر دارد و الا حتي اگر با سر تا پاي مجاهدين و مقاومت ايران  هم مخالف مي بود و هزار و يك انتقاد هم ميداشت، دست كم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبي هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي نابودي اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمي كرد.  
اینجا دیگر دست رو می‌شود و در فقدان این «رابطة» ضروری، معلوم می‌شود که طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد و الا حتی اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران  هم مخالف می بود و هزار و یک انتقاد هم میداشت، دست کم تا وقتیکه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبی هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پیشه مینمود و برای نابودی اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمی کرد.  


آخر مگر نه اينست كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشته باشند، در برابر يكي از وحشيانه‌ترين سركوب‌هاي تاريخ بشري، عظيم‌ترين و شكوهمندترين مقاومت سازمان‌يافتة تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده ودربرابر استبداد ديني ايستاده اند.  
آخر مگر نه اینست که مجاهدین خلق هر ایرادی هم که داشته باشند، در برابر یکی از وحشیانه‌ترین سرکوب‌های تاریخ بشری، عظیم‌ترین و شکوهمندترین مقاومت سازمان‌یافتة تمامی طول تاریخ ایران را عرضه کرده ودربرابر استبداد دینی ایستاده اند.  


آخر مگر نه اينست كه شوراي ملي مقاومت ايران، هر ايرادي هم كه داشته باشد، نزديك به 29 سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم ولايت فقيه عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟<ref name=":0" />
آخر مگر نه اینست که شورای ملی مقاومت ایران، هر ایرادی هم که داشته باشد، نزدیک به ۲۹ سال است که تنها جایگزین و آلترناتیو جدی را در برابر رژیم ولایت فقیه عرضه و حفظ و نگاهبانی کرده است؟<ref name=":0" />


=== ارائه جایگزین ===
=== ارائه جایگزین ===
بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت وهمبستگي نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد به ازاي آنچه مي‌خواهيد نفي و سرنگون كنيد، ما به ازاء آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتي تز يعني اثبات و نفي لازم و ملزوم يكديگر هستند.  
بحث ما فعلاً در مراحل اولیه بود. اما اگر به تکامل وحدت وهمبستگی نیروها بیندیشیم، سرانجام شما باید به ازای آنچه می‌خواهید نفی و سرنگون کنید، ما به ازاء آن را اثبات و سرپا کنید. در دیالکتیک سیاسی و اجتماعی هم تز و آنتی تز یعنی اثبات و نفی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.  


در انقلاب ضد سلطنتي مردم ميدانستند كه چه نمي‌خواهند اما بوضوح روشن نبود كه چه مي‌خواهند. در اثر سركوبگري شاه و از دور خارج شدن نيروهاي اصلاح طلب ملي يا رفرميست بدنبال“ انقلاب سفيد” و يكپايه شدن رژيم شاه از يك رژيم بورژوا- ملاك به يك رژيم يكدست سرمايه داري وابسته، در اثر سركوب و سر بريدن نيروهاي انقلابي و بخصوص در اثر متلاشي شدن سازمان مجاهدين خلق ايران بخاطر كودتاي اپورتونيستي  (در سال 1354)، سرانجام خميني خلاء را پر كرد كه بحث جداگانه ايست. در يك كلام ارتجاع رهبري انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايت فقيه يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش، تبديل كرد.  
در انقلاب ضد سلطنتی مردم میدانستند که چه نمی‌خواهند اما بوضوح روشن نبود که چه می‌خواهند. در اثر سرکوبگری شاه و از دور خارج شدن نیروهای اصلاح طلب ملی یا رفرمیست بدنبال «انقلاب سفید» و یکپایه شدن رژیم شاه از یک رژیم بورژوا- ملاک به یک رژیم یکدست سرمایه داری وابسته، در اثر سرکوب و سر بریدن نیروهای انقلابی و بخصوص در اثر متلاشی شدن سازمان مجاهدین خلق ایران بخاطر کودتای اپورتونیستی  (در سال ۱۳۵۴)، سرانجام خمینی خلاء را پر کرد که بحث جداگانه ایست. در یک کلام ارتجاع رهبری انقلاب را ربود و بعد حق حاکمیت مردم را به ولایت فقیه یعنی حاکمیت آخوندهای فوق ارتجاعی همجنس خودش، تبدیل کرد.  


حالا 31 سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه مي‌خواهند. منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بشرط اين‌كه انشانويسي و لفاظي نباشد.
حالا ۳۱ سال گذشته و مردم باید این بار بدانند که چه می‌خواهند. منظورم فرد یا شخص نیست. منظورم جایگزین مشخص با برنامه مشخص است بشرط این‌که انشانویسی و لفاظی نباشد.


ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كرده ايم و نزديك به 29 سال است كه با همسنگران شورايي، با همة مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشي فوق سنگين ، محكم به آن چسبيده ايم و حفاظت و نگهباني از آن را در سخت ترين ساليان، تماما مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيس جمهور منتخب همين شورا براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسي، علاوه بر نفي و اثباتي كه گفتم، در اينست كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براي چه چيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايي مبارزه و مجاهدت مي‌كنند.  
ما شورای ملی مقاومت ایران را پیشنهاد کرده ایم و نزدیک به ۲۹ سال است که با همسنگران شورایی، با همة مشکلات و ورود و خروجهایش، با تلاشی فوق سنگین، محکم به آن چسبیده ایم و حفاظت و نگهبانی از آن را در سخت ترین سالیان، تماما مرهون و مدیون مریم در جایگاه رئیس جمهور منتخب همین شورا برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران هستیم. ضرورت جایگزین سیاسی، علاوه بر نفی و اثباتی که گفتم، در اینست که شهیدان و رزمندگان و فعالان این مقاومت بدانند که برای چه چیز و کدام جایگزین و کدام برنامه و چه هدفهایی مبارزه و مجاهدت می‌کنند.  


بر ميگردم به  خميني در آستانه سرنگوني رژيم سلطنتي كه در اينجا مي‌خواهم به تفاوت خميني آن روز با موسوي امروز دقت كنيد: خميني حتي از موضع فرصت طلبانه، پس از اين‌كه بوي سقوط رژيم شاه را استشمام كرد،  تفاوتش با موسويِ امروز، اين بود كه صريح و روشن ميگفت: شاه بايد برود! حتي بختيار را هم نپذيرفت. يعني يك تنه خودش را با نفوذ مذهبي و سابقه سياسي كه داشت، بعنوان آلترناتيو و جايگزين جا انداخت. كاش موسوي هم امروز ميگفت: ولي فقيه بايد برود! خامنه اي بايد برود! و اصل ولايت فقيه ملغي و  منتفي است! اما افسوس كه بخصوص آنچه بعد از قيام عاشورا ديديم عكس اين بود. تنزل و تنازل بود و نه پيشرفت و پيشروي. اين بحث را هم ميگذارم براي بعد.
بر میگردم به  خمینی در آستانه سرنگونی رژیم سلطنتی که در اینجا می‌خواهم به تفاوت خمینی آن روز با موسوی امروز دقت کنید: خمینی حتی از موضع فرصت طلبانه، پس از این‌که بوی سقوط رژیم شاه را استشمام کرد،  تفاوتش با موسویِ امروز، این بود که صریح و روشن میگفت: شاه باید برود! حتی بختیار را هم نپذیرفت. یعنی یک تنه خودش را با نفوذ مذهبی و سابقه سیاسی که داشت، بعنوان آلترناتیو و جایگزین جا انداخت. کاش موسوی هم امروز میگفت: ولی فقیه باید برود! خامنه ای باید برود! و اصل ولایت فقیه ملغی و  منتفی است! اما افسوس که بخصوص آنچه بعد از قیام عاشورا دیدیم عکس این بود. تنزل و تنازل بود و نه پیشرفت و پیشروی. این بحث را هم میگذارم برای بعد.


پس حرف اينست كه بالاخره در اوج وحدت و همبستگي نيروها، خواه و ناخواه بايد يك جايگزين سياسي يا آلترناتيو عرضه كرد كه در نقش “جبهة واحد” عمل كند. توجه كنيد كه اين جايگزين و آلترناتيو، فقط براي مرحله بعد از سرنگوني رژيم ولايت فقيه لازم نيست. خير، قبل از آن و ضروري تر از آن، براي سرنگوني و درهمين مرحله سرنگوني استبداد مذهبي لازم است تا بتواند قيام و سرنگوني را به سرانجام برساند.<ref name=":0" />  
پس حرف اینست که بالاخره در اوج وحدت و همبستگی نیروها، خواه و ناخواه باید یک جایگزین سیاسی یا آلترناتیو عرضه کرد که در نقش «جبهة واحد» عمل کند. توجه کنید که این جایگزین و آلترناتیو، فقط برای مرحله بعد از سرنگونی رژیم ولایت فقیه لازم نیست. خیر، قبل از آن و ضروری تر از آن، برای سرنگونی و درهمین مرحله سرنگونی استبداد مذهبی لازم است تا بتواند قیام و سرنگونی را به سرانجام برساند.<ref name=":0" />


== قیام و انقلاب ==
== قیام و انقلاب ==
"قيام" را خروج جمعي تودة مردم براي انهدام دستگاههاي حاكميت در شرايطي كه ديگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نيستند، تعريف مي‌كنند. خصوصيت ويژة قيام حالت شورش و عصيان است. دراين حالت توده ها  حداكثر تفوق روحي را با حداكثر تهور و آمادگي در هم مي آميزند. براي دادن همه‌گونه قرباني بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بين بردن شبكه پليسي و نظامي دشمن از پا نمي نشيند. طبق تجربه هاي تاريخي، قيام هاي توده اي در قله و نوك پيكان خود با شعار “مرگ يا پيروزي” به حسابرسي بلاواسطه از جنايتكاران و عناصر خائن روي مي‌آورند. اگر شرايط عيني براي  انقلاب مهيا باشد، قيام مي‌تواند بسته به هدفها و ماهيتِ دستگاه و عنصر رهبري كننده اش به انقلاب اجتماعي بالغ شود. هم‌چنان‌كه مي‌تواند، در يك مسير خود‌به‌خودي شيب نزولي طي كند يا حتي مهار و سركوب و خاموش شود. هر قيامي الزاماً استمرار ندارد و الزاماً  به انقلاب منجر نمي‌‌شود، اما هر انقلاب واقعي، قيام يا سلسله يي از قيامها را در خود دارد.
«قیام» را خروج جمعی تودة مردم برای انهدام دستگاههای حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف می‌کنند. خصوصیت ویژة قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده ها  حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می آمیزند. برای دادن همه‌گونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی نشیند. طبق تجربه های تاریخی، قیام های توده ای در قله و نوک پیکان خود با شعار «مرگ یا پیروزی» به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی می‌آورند. اگر شرایط عینی برای  انقلاب مهیا باشد، قیام می‌تواند بسته به هدفها و ماهیتِ دستگاه و عنصر رهبری کننده اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. هم‌چنان‌که می‌تواند، در یک مسیر خودبه‌خودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً  به انقلاب منجر نمی‌شود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله یی از قیامها را در خود دارد.


-“انقلاب” به‌طور خيلي خلاصه "دگرگوني جهش‌وار و تكاملي جامعه از طريق سقوط طبقة حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌هاي مردم" تعريف مي‌‌شود. حكومت كننده ديگر نمي‌تواند مثل سابق حكومت كند، طلسم حاكميت در هم شكسته و با انحلال و ريزش و گسستگي شتابان مواجه است. از طرف ديگر تنگدستي و نارضايتي و بدبختيهاي جامعه به آن‌جا رسيده است كه ديگر تحمل پذير نيست و حكومت شوندگان براي تغييرات بنيادين به ميدان ميايند. اينجاست كه حداكثر پيوستگي در صفوف مردم ايجاد مي‌‌شود و پيشروترين قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار مي‌گيرند.
-“انقلاب” به‌طور خیلی خلاصه «دگرگونی جهش‌وار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم» تعریف می‌شود. حکومت کننده دیگر نمی‌تواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آن‌جا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میایند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد می‌شود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار می‌گیرند.


وقتي چنين شرايطي آماده باشد ما با يك وضعيت عيني انقلابي رو‌به‌رو هستيم كه خصوصيت ويژه آن، بحرانهاي فراگير و پايان ناپذير در هيئت حاكمه است.
وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبه‌رو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است.


اما از اين پس، ديگر همه چيز بسته به عامل ذهني، يعني عنصر هدايت كننده و دستگاه و تشكيلات رهبري كننده است كه سيل خروشان را چگونه و به كجا مي‌برد؟ اينجا ديگر سوال اينست كه راننده كيست و به كجا مي‌برد؟ سمت گيري او به كدام جانب است؟
اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا می‌برد؟ اینجا دیگر سوال اینست که راننده کیست و به کجا می‌برد؟ سمت گیری او به کدام جانب است؟


بلادرنگ بايد توجه بدهم كه منظور از عنصر جهت ياب و هدايت كننده و دستگاه و تشكيلات رهبري كننده، اسم و نام نيست، بلكه راه و رسم است. صورت ظاهر نيست، بلكه خط مشي عملي و واقعي است.  
بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.  


به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خميني، دعوا نداشتيم. دعواي ما با خط ارتجاعي حاكميت آخوند تحت عنوان “ولايت فقيه” ، بجاي حاكميت مردم است.
به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان «ولایت فقیه»، بجای حاکمیت مردم است.


با كُت و كلاه و كراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتيم، دعواي ما با خط ديكتاتوري و وابستگي بود.
با کُت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.


حالا هم كه به بحث قيام اشتغال داريم، با هيچ‌كس در داخل يا خارج رژيم ولايت فقيه، دعوايمان فردي و شخصي و شكلي و ظاهري نيست.  
حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچ‌کس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست.  


صورت مسئله اينست كه كدام عنصر و خط مشي هدايت كننده مي‌تواند، شرّ رژيم ولايت فقيه را از سرِ مردم ايران كم كند.  
صورت مسئله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده می‌تواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سرِ مردم ایران کم کند.  


هم‌چنان‌كه در بحثهاي قبلي گفتيم، سرنگوني ديكتاتوري ولايت فقيه، اصول خود را دارد. ازيكطرف بايد مشي و روشِ لازم  براي اين كار را دريافت كه همان استراتژي و تاكتيكي است كه بايد متناسب و مبتني بر قانونمنديهاي اين رژيم باشد و خصايص ويژة رژيم ولايت فقيه و“رابطه” هاي ضروري ناشي از ماهيت آن را در نظر بگيرد. از طرف ديگر مشروط به وحدت و همبستگي نيروها و ارائة آلترناتيو دموكراتيك است.
هم‌چنان‌که در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه، اصول خود را دارد. ازیکطرف باید مشی و روشِ لازم  برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژة رژیم ولایت فقیه و «رابطه» های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائة آلترناتیو دموکراتیک است.


اما قبل از اين‌كه استراتژي سرنگوني را موضوع  بحث و سوال و جواب قرار بدهيم من مي‌خواهم  روشن كنم و با صراحت بگويم كه اگر موسوي و امثال او بتوانند قيام را به جانب سرنگوني اين رژيم يا اصلاح آن هدايت كنند، كه لازمه اش با همان شاخصهايي كه در مورد اصلاح طلبان واقعي گفتيم نفي ولايت فقيه است، البته كه بايد هژموني و رهبري سياسي آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهاي خودمان بپذيريم. اين وظيفة ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نمي‌كشيم و با صداي بلند هم مي‌گوييم.
اما قبل از این‌که استراتژی سرنگونی را موضوع  بحث و سوال و جواب قرار بدهیم من می‌خواهم  روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را به جانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه اش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفة ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمی‌کشیم و با صدای بلند هم می‌گوییم.


آن چه خجالت دارد اين است كه آنها اهل اين كار نباشند و ما با دنباله روي از “موسويان” و هركس كه به ولايت فقيه پايبند است، خاك در چشم قيام و قيام آفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بي‌روح و خاموش شود.  
آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله روی از «موسویان» و هرکس که به ولایت فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بی‌روح و خاموش شود.  


در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونيستهايي بود كه در يك مقطع، مجاهدين را با چپ نمايي‌هاي ميان تهي بسود خميني متلاشي كردند و الا تا سال 54، همين رفسنجاني، مي گفت: خميني بدون مجاهدين آب هم نمي‌تواند بخورد!<ref name=":1">کتاب استراتژي قیام و   سرنگونی - فصل ششم</ref>
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیستهایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ نمایی‌های میان تهی بسود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال ۵۴، همین رفسنجانی، می گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد!<ref name=":1">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل ششم</ref>


== پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز ==
== پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز ==
(نشريةمجاهد 317-29شهريور1372)
(نشریةمجاهد ۳۱۷–۲۹شهریور۱۳۷۲)


''«مسعود: حاضري به يك سؤال جواب بدهي؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ايم، اگر كسي از نظر سياسي از مجاهدين ذيصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهيم زد. اين جمله را به ياد مي‌آوري؟''
''«مسعود: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد می‌آوری؟''


''-بله.''
''-بله.''


''- اين حرف، واقعي است يا ژست سياسي است؟''
''- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟''


''-واقعي است.''
''-واقعی است.''


''-يعني واقعاً اگر سازماني باشد كه از مجاهدين در مسير انقلاب بيشتر كار كند، فدا كند، مسئله حل كند، ايدئولوژيتان هرچه هست مال خودتان، ولي از نظر سياسي، هژمونيش را مي‌پذيريد؟''
''-یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسئله حل کند، ایدئولوژیتان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را می‌پذیرید؟''


''-همان طور كه شما گفتيد، بله.''
''-همان طور که شما گفتید، بله.''


''-فرض كنيم چنين سازماني باشد، هرچه هم مي‌خواهد باشد. ليبرال باشد، ميانه‌باز، ملي‌گرا، ماركسيست، لنينيست، و... آيا باز هم هژموني آن را مي‌پذيري؟''
''-فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم می‌خواهد باشد. لیبرال باشد، میانه‌باز، ملی‌گرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را می‌پذیری؟''


''-چون معيار ما ايدئولوژيك است، من فكر نمي‌كنم كه در عمل بپذيرم، برايم خيلي سخت است.''
''-چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمی‌کنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.''


''-ما كه نگفته‌ايم ايدئولوژي آن را بپذير. بلكه گفته‌ايم و مي‌گوييم با حفظ اصول و مرزبنديهاي ايدئولوژيكي و سياسي و تشكيلاتي خودتان بايستي هژموني سياسي‌اش را بپذيريد، يعني قبول كنيد كه در عمل سياسي و مبارزاتي از شما ذيصلاح‌تر است و لذا بايد او را تقويت و پشتيباني كرد و با او هم‌جبهه شد بر عليه دشمن.بايد بپذيريد يا نبايد بپذيريد؟''
''-ما که نگفته‌ایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفته‌ایم و می‌گوییم با حفظ اصول و مرزبندیهای ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسی‌اش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاح‌تر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او هم‌جبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟''


''-با چيزهايي كه گفتيد فكر مي‌كنم بايد هژموني و صلاحيت و اولويت سياسي آن‌را بپذيريم.''
''-با چیزهایی که گفتید فکر می‌کنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آن‌را بپذیریم.''


''-(خطاب به حضار) اگر نپذيريد خائنيد، آري يا نه؟''
''-(خطاب به حضار) اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟''


''حضار: بله».''
''حضار: بله».''
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
'''***'''
'''***'''


در سال 1375 به مناسبت 22 بهمن بارديگر خاطر نشان كردم:  
در سال ۱۳۷۵ به مناسبت ۲۲ بهمن باردیگر خاطر نشان کردم:  


هم‌چنان‌كه بارها گفته‌ايم، اگر در صحنة عمل مبارزاتي و مشي سياسي، نيروي مقاوم و سازمان و تشكيلات و در يك‌كلمه رهبري بهتر و كارآمدتري براي سرنگوني رژيم خميني با مرزبندي خدشه‌ناپذير با ديكتاتوري دست‌نشاندة سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان در‌برابرش زانو مي‌زنيم و هرمرام و مسلكي هم كه داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتي انتقاداتمان، رهبريش را به‌جان و دل مي‌پذيريم.  
هم‌چنان‌که بارها گفته‌ایم، اگر در صحنة عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یک‌کلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشه‌ناپذیر با دیکتاتوری دست‌نشاندة سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان دربرابرش زانو می‌زنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتی انتقاداتمان، رهبریش را به‌جان و دل می‌پذیریم.  


من از اينهم فراتر رفته ام. گفته ام و تكرار مي‌كنم كه اگر براي پيش رفتن انقلاب دموكراتيك نوين ايران و براي سرنگوني استبداد ديني ضروري باشد، ما آمادگي داريم ، شورا و سازمان مجاهدين و ارتش آزاديبخش را هم منحل  كنيم.<ref name=":1" />
من از اینهم فراتر رفته ام. گفته ام و تکرار می‌کنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را هم منحل  کنیم.<ref name=":1" />


== سلسله مراتب تضادها ==
== سلسله مراتب تضادها ==
در بحث اپورتونيسم به سلسه مراتب تضادها اشاره كرديم. در جريان مبارزه معلوم است كه با مسائل و تضادهاي متعدد رو‌به‌رو هستيم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوري سلاحهايش و اجراي طرح و برنامة مشخص براي متلاشي كردن آن از درون و بيرون كه بحث جداگانه مي طلبد، وضعيت بسيار بغرنج است. شگفتا كه در اين‌جا هم بمباران را امريكا كرده اما از روز بعد، تضاد اصلي كماكان رژيم  و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً اين موضوع را كنار مي‌گذاريم و به اصول حاكم بر سلسله مراتب تضادها اكتفا مي‌كنم:
در بحث اپورتونیسم به سلسه مراتب تضادها اشاره کردیم. در جریان مبارزه معلوم است که با مسائل و تضادهای متعدد روبه‌رو هستیم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوری سلاحهایش و اجرای طرح و برنامة مشخص برای متلاشی کردن آن از درون و بیرون که بحث جداگانه می طلبد، وضعیت بسیار بغرنج است. شگفتا که در این‌جا هم بمباران را امریکا کرده اما از روز بعد، تضاد اصلی کماکان رژیم  و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً این موضوع را کنار می‌گذاریم و به اصول حاکم بر سلسله مراتب تضادها اکتفا می‌کنم:


اصل اول- بين حق و باطل و بين انقلاب و ارتجاع بايد از حق و انقلاب دفاع كرد و طرف آن را گرفت و آن را تقويت كرد. بايد باطل و ارتجاع را تضعيف كرد و نه بالعكس. واضح است كه منظور از حق و باطل نسبي است و نه مطلق.
اصل اول- بین حق و باطل و بین انقلاب و ارتجاع باید از حق و انقلاب دفاع کرد و طرف آن را گرفت و آن را تقویت کرد. باید باطل و ارتجاع را تضعیف کرد و نه بالعکس. واضح است که منظور از حق و باطل نسبی است و نه مطلق.


اصل دوم- در تضاد دو نيروي برحق مثلا بين دو نيروي مبارز و مترقي، بايد طرف آن را كه موضعش حق تر و مبارزتر و مترقي تر است گرفت. واضح است كه باز هم منظور از برحق و مترقي بودن، نسبي است.  
اصل دوم- در تضاد دو نیروی برحق مثلا بین دو نیروی مبارز و مترقی، باید طرف آن را که موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت. واضح است که باز هم منظور از برحق و مترقی بودن، نسبی است.  


اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نيروي ارتجاعي، تا آن‌جا كه به ما مربوط مي‌‌شود و در حيطة ما مي‌گنجد، بايد ضعيف تر را عليه قويتر تقويت كرد. البته حدّش اين است كه نيروي برحق كه در اصل اول گفتيم تخطئه و تضعيف نشود والا نقض غرض مي‌‌شود.
اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نیروی ارتجاعی، تا آن‌جا که به ما مربوط می‌شود و در حیطة ما می‌گنجد، باید ضعیف تر را علیه قویتر تقویت کرد. البته حدّش این است که نیروی برحق که در اصل اول گفتیم تخطئه و تضعیف نشود والا نقض غرض می‌شود.


به‌طور خلاصه اين يك دستگاه منطقي است كه از شاخص حقانيت و ترقي و انقلاب چيده مي‌‌شود و با آن مَحَك مي‌خورد. بر اين اساس تا وقتي كه استبداد ديني و رژيم ولايت فقيه در كشور ما حاكم است، همة تضادها عليه آن و به‌سود تغيير دادن و سرنگون كردن آن بايد حل شود. اعم از تضادهاي واقعي در درون رژيم، يا تضادهاي بيرون رژيم و هم‌چنين تضادهاي بين المللي. الزام مبارزة بر حق و عادلانه براي رهايي از شَرّ استبداد ديني و حاكميت مطلقة آخوندي و لازمة دستيابي به آزادي و حاكميت مردم، همين است.<ref name=":1" />  
به‌طور خلاصه این یک دستگاه منطقی است که از شاخص حقانیت و ترقی و انقلاب چیده می‌شود و با آن مَحَک می‌خورد. بر این اساس تا وقتی که استبداد دینی و رژیم ولایت فقیه در کشور ما حاکم است، همة تضادها علیه آن و به‌سود تغییر دادن و سرنگون کردن آن باید حل شود. اعم از تضادهای واقعی در درون رژیم، یا تضادهای بیرون رژیم و هم‌چنین تضادهای بین المللی. الزام مبارزة بر حق و عادلانه برای رهایی از شَرّ استبداد دینی و حاکمیت مطلقة آخوندی و لازمة دستیابی به آزادی و حاکمیت مردم، همین است.<ref name=":1" />  


== جبهه خلق و ضد خلق ==
== جبهه خلق و ضد خلق ==
بر اساس آن‌چه تا كنون گفتيم، از 30خرداد 1360 ، استراتژي جبهه خلق، تغيير و سرنگوني رژيم ولايت فقيه براي آزادي و جايگزين كردن حاكميت جمهورِ مردم، يعني تودة مردم ايران است.  
بر اساس آن‌چه تا کنون گفتیم، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، استراتژی جبهه خلق، تغییر و سرنگونی رژیم ولایت فقیه برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهورِ مردم، یعنی تودة مردم ایران است.  


فصل مشترك جبهه خلق، تعارض وتضاد آشتي ناپذير با ديكتاتوري ولايت فقيه و غصب حاكميت مردم ايران است. استراتژي سرنگوني از همين جا حقانيت و ضرورت پيدا مي‌كند.  
فصل مشترک جبهه خلق، تعارض وتضاد آشتی ناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است. استراتژی سرنگونی از همین جا حقانیت و ضرورت پیدا می‌کند.  


از اين‌روست كه از 30خرداد سال 60 تا همين امروز، از اين اصل بنيادين در هيچ شرايطي كوتاه نيامده و پيوسته بر آن تاكيد كرده ايم.  
از این‌روست که از ۳۰خرداد سال ۶۰ تا همین امروز، از این اصل بنیادین در هیچ شرایطی کوتاه نیامده و پیوسته بر آن تاکید کرده ایم.  


رژيم ولايت فقيه حاكميت مردم را در جريان انقلاب مردم ايران برضد ديكتاتوري سلطنتي، ربوده و آن را با شِرك و ارتجاع، به مايملك خداگونه و انحصاري خود تبديل كرده است. حق حاكميت مردم ايران را غصب كرده است. “ولايت ” و حكومت و حاكميت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.
رژیم ولایت فقیه حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آن را با شِرک و ارتجاع، به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. “ولایت ” و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.


خواست مقدم و عاجل مردم ايران، آزادي و حاكميت مردم است و اين جز از طريق سرنگوني رژيم ولايت‌فقيه به‌دست نمي آيد. نفي كامل رژيم ولايت فقيه، مرز متمايز  وخط قرمز پيكار آزادي مردم ايران، معيار تشخيص دوست از دشمن، مبناي تنظيم‌رابطه با همهٌ افراد و جريانهاي سياسي، و شاخصِ جذب و دفع نيروهاست. هويت سياسي ايرانيان ميهن‌دوست و آزاديخواه بر همين اساس تعريف و مشخص مي‌شود.
خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی رژیم ولایت‌فقیه به‌دست نمی آید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز  وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیم‌رابطه با همهٌ افراد و جریانهای سیاسی، و شاخصِ جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهن‌دوست و آزادیخواه بر همین اساس تعریف و مشخص می‌شود.


بنابراين«جبهة خلق» يا «جبهة مردم ايران»، به معني علمي دربرگيرندة تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني است كه خواستارتغييرو سرنگوني ديكتاتوري ولايت فقيه و برقراري دموكراسي، ودر يك كلام، خواستار حاكميت جمهور مردم ايران هستند.
بنابراین «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران»، به معنی علمی دربرگیرندة تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستارتغییرو سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، ودر یک کلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند.


«جبهة خلق» يا « جبهة مردم ايران»،  در برگيرندة مجموعة نيروهايي است كه  مشتركاً تحت ستم و سركوب رژيم ضدبشري ولايت فقيه قرار دارند و به همين خاطر ميتوانند به‌طور مشترك و همبسته و متحد در سرنگوني اين رژيم شركت  و آن را محقق كنند.  
«جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» ،  در برگیرندة مجموعة نیروهایی است که  مشترکاً تحت ستم و سرکوب رژیم ضدبشری ولایت فقیه قرار دارند و به همین خاطر میتوانند به‌طور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت  و آن را محقق کنند.  


معيار عمده براي شناخت و تعيين اعضا و اجزاي« جبهة خلق» يا «جبهة مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه،
معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه،


منافع مشخص عيني آنها در پيشرفت جامعه و توانايي آنها براي شركت در به انجام رساندن وظيفة سرنگوني است.
منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفة سرنگونی است.


سرنگوني اين رژيم، وظيفة هر ايراني آزاديخواه و ميهن پرست و هويت سياسي هر نيروي ملي و انقلابي و مردمي است.
سرنگونی این رژیم، وظیفة هر ایرانی آزادیخواه و میهن پرست و هویت سیاسی هر نیروی ملی و انقلابی و مردمی است.


براي همسويي و اشتراك و اتحاد عمل در همين خصوص شوراي ملي مقاومت ايران طرح  «جبهة همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي» را ارائه كرده است.
برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص شورای ملی مقاومت ایران طرح  «جبهة همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است.


هم‌چنان‌كه دربيانية ملي ايرانيان يادآوري شده : « بعد از جنگ جهاني دوم، اغلب كشورهاي جهان نازيسم و فاشيسم را مرامهايي ضدبشر شناختند و در قوانين خود هر گونه تبليغ و ترويج آنها را جرم و مستوجب كيفر اعلام كردند» (بيانيه ملي ايرانيان).  
هم‌چنان‌که دربیانیة ملی ایرانیان یادآوری شده: «بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب کشورهای جهان نازیسم و فاشیسم را مرامهایی ضدبشر شناختند و در قوانین خود هر گونه تبلیغ و ترویج آنها را جرم و مستوجب کیفر اعلام کردند» (بیانیه ملی ایرانیان).  


اكنون پس از 30 سال تجربه، هر ايراني آگاه و آزاديخواه به روشني مي‌داند كه ولايت فقيه ، از نظر ماهيت جنايتهايش درمورد مردم ايران، بسا فراتر از آن مرامهاي ضد بشر رفته است.  
اکنون پس از ۳۰ سال تجربه، هر ایرانی آگاه و آزادیخواه به روشنی می‌داند که ولایت فقیه، از نظر ماهیت جنایتهایش درمورد مردم ایران، بسا فراتر از آن مرامهای ضد بشر رفته است.  


كلمات ضد خلق و ضد خلقي، ضدمردم و ضدمردمي، از همين جا و در تضاد با آزادي و حاكميت مردم معنا و مفهوم پيدا مي‌كند. در زمان شاه با ديكتاتوري سلطنتي ميجنگيديم و اكنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبي، همين رژيم ولايت فقيه، است. به همين خاطر شالودة شوراي ملي مقاومت ايران از روز نخست، “نه شاه، نه شيخ ” بوده است. نفي ديكتاتوري لازمة برقراري دموكراسي و اثبات حاكميت مردم است.  
کلمات ضد خلق و ضد خلقی، ضدمردم و ضدمردمی، از همین جا و در تضاد با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا می‌کند. در زمان شاه با دیکتاتوری سلطنتی میجنگیدیم و اکنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبی، همین رژیم ولایت فقیه، است. به همین خاطر شالودة شورای ملی مقاومت ایران از روز نخست، “نه شاه، نه شیخ ” بوده است. نفی دیکتاتوری لازمة برقراری دموکراسی و اثبات حاکمیت مردم است.  


“انقلاب دموكراتيك” آن روي سكة استراتژي سرنگوني براي آزادي و حاكميت مردم ايران در اين مرحلة تاريخي است.
«انقلاب دموکراتیک» آن روی سکة استراتژی سرنگونی برای آزادی و حاکمیت مردم ایران در این مرحلة تاریخی است.


“انقلاب” را قبلاً دگرگوني جهش‌وار و تكاملي از طريق سقوط طبقة حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌هاي مردم تعريف كرديم.  
«انقلاب» را قبلاً دگرگونی جهش‌وار و تکاملی از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم تعریف کردیم.  


“دموكراتيك” به معني “مردم سالارانه” ، برگرفته از كلمة “دموكراسي” يك واژة يوناني، مركب از كلمه“ دِموس” به معني مردم و“كراسي” به معني حكومت است كه آن را به  فارسي،“ مردم سالاري” ترجمه مي‌كنند.  
«دموکراتیک» به معنی «مردم سالارانه»، برگرفته از کلمة «دموکراسی» یک واژة یونانی، مرکب از کلمه «دِموس» به معنی مردم و «کراسی» به معنی حکومت است که آن را به  فارسی، «مردم سالاری» ترجمه می‌کنند.  


اكنون روشن مي‌شود كه  همه مدافعان ديكتاتوري، بالاخص مدافعان و مأموران و قداره بندان و قلم زنان و مداحان و روضه خوانان رژيم ولايت فقيه و اصل ولايت فقيه كه عصاره و“عمود خيمة” استبداد مذهبي و قانون اساسي آن است از جبهة خلق خارج و در جبهة ضدمردم ايران قرارمي‌گيرند. هم‌چنين همة خيانتكاراني كه به‌جاي سرنگوني اين رژيم در صدد سربريدن و نابودي و متلاشي كردن اشرف و مجاهدين هستند، هر كس و در هر كجا و تحت هر عنوان و پوششي كه باشد، ادامه و امتداد همين رژيم در داخل يا خارج كشور است.  
اکنون روشن می‌شود که  همه مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قداره بندان و قلم زنان و مداحان و روضه خوانان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عصاره و «عمود خیمة» استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است از جبهة خلق خارج و در جبهة ضدمردم ایران قرارمی‌گیرند. هم‌چنین همة خیانتکارانی که به‌جای سرنگونی این رژیم در صدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن اشرف و مجاهدین هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است.  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


از آن‌جا كه استراتژي نفي و سرنگوني ولايت فقيه، حقانيت و ضرورت دارد و مهمترين و بالاترين اصل و فصل مشترك جبهه خلق است، شوراي ملي مقاومت، طبق ماده 1 اساسنامه اش، از همان سال 1360 « براي سرنگوني رژيم خميني و استقرار دولت موقت تشكيل شده است».  
از آن‌جا که استراتژی نفی و سرنگونی ولایت فقیه، حقانیت و ضرورت دارد و مهمترین و بالاترین اصل و فصل مشترک جبهه خلق است، شورای ملی مقاومت، طبق ماده ۱ اساسنامه اش، از همان سال ۱۳۶۰ «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تشکیل شده است».  


-طبق ماده 1 برنامة شورا، دولت موقت «اساسا وظيفة انتقال“حاكميت” به مردم ايران و مستقر ساختن حاكميت جديد ملي ومردمي را  بعهده دارد».  
-طبق ماده ۱ برنامة شورا، دولت موقت «اساسا وظیفة انتقال «حاکمیت» به مردم ایران و مستقر ساختن حاکمیت جدید ملی ومردمی را  بعهده دارد».  


-طبق ماده 3 برنامه شورا، «پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني، كه حياتي ترين حق مشروع مردم ايران يعني “حق حاكميت مردم” را غصب نموده» است،
-طبق ماده ۳ برنامه شورا، «پس از خلع ید و سلب حاکمیت از رژیم ضدخلقی خمینی، که حیاتی ترین حق مشروع مردم ایران یعنی «حق حاکمیت مردم» را غصب نموده» است،


اين دولت بايد “حداكثر تا 6ماه”  «مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي» را « از طريق انتخابات آزاد،‌ با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي» با «هرگونه نظارت و تضمين لازم» تشكيل بدهد و بلافاصله استعفاي خود را به اين مجلس تقديم كند.
این دولت باید «حداکثر تا ۶ماه»  «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» را «از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی» با «هرگونه نظارت و تضمین لازم» تشکیل بدهد و بلافاصله استعفای خود را به این مجلس تقدیم کند.


نخستين وظيفة مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي، «تدوين قانون اساسي و تعيين نظام جمهوري جديد» است.  
نخستین وظیفة مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی، «تدوین قانون اساسی و تعیین نظام جمهوری جدید» است.  


-طبق ماده 5 برنامه شورا، «كلية مقامات، مسئوليتها و نهادهاي دوران انتقال، صرفاً جنبة موقتي داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئوليتها و نهادهاي جديد برطبق قانون اساسي جديد معتبر است».
-طبق ماده ۵ برنامه شورا، «کلیة مقامات، مسئولیتها و نهادهای دوران انتقال، صرفاً جنبة موقتی داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئولیتها و نهادهای جدید برطبق قانون اساسی جدید معتبر است».


-علاوه بر اين، شوراي ملي مقاومت براي رفع هرگونه سوءتفاهم پيرامون موقعيت و اختيارات خود پس از سرنگوني رژيم ولايت فقيه، با صراحت  و به اتفاق آرا اعلام كرده است: «هيچ‌يك از مصوبات شوراي ملي مقاومت، بخشي از قانون اساسي نظام جمهوري آينده كشور كه توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي تدوين خواهد شد تلقي نمي‌شود».<ref name=":2">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم</ref>
-علاوه بر این، شورای ملی مقاومت برای رفع هرگونه سوءتفاهم پیرامون موقعیت و اختیارات خود پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه، با صراحت  و به اتفاق آرا اعلام کرده است: «هیچ‌یک از مصوبات شورای ملی مقاومت، بخشی از قانون اساسی نظام جمهوری آینده کشور که توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی تدوین خواهد شد تلقی نمی‌شود».<ref name=":2">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم</ref>


=== استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری ===
=== استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری ===
ما از خروج از جبهة خلق و تغيير آشكار يا بالفعلِ تضاد اصلي عليه مقاومت ايران و عليه مجاهدين و اشرف، كه به‌سود ديكتاتوري ولايت فقيه است، متنفريم.
ما از خروج از جبهة خلق و تغییر آشکار یا بالفعلِ تضاد اصلی علیه مقاومت ایران و علیه مجاهدین و اشرف، که به‌سود دیکتاتوری ولایت فقیه است، متنفریم.


گرايشهاي اپورتونيستي و كمرنگ شدن مرزبنديها و خطوط قرمز در قبال تماميت رژيم و مدافعان و همسويان آن را محكوم مي‌كنيم.
گرایشهای اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندیها و خطوط قرمز در قبال تمامیت رژیم و مدافعان و همسویان آن را محکوم می‌کنیم.


از بارزشدن خصايص اپورتونيستي و زدن زيرآب مقاومت تمام عيار در برابر اين رژيم، منزجريم.
از بارزشدن خصایص اپورتونیستی و زدن زیرآب مقاومت تمام عیار در برابر این رژیم، منزجریم.


در مرحلة بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيتهاي ارتجاعي، هم جبهگي آشكار يا بالفعل با ولايت فقيه را غير قابل قبول و غير قابل تحمل مي‌دانيم.
در مرحلة بلوغ اپورتونیسم و بروز ماهیتهای ارتجاعی، هم جبهگی آشکار یا بالفعل با ولایت فقیه را غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل می‌دانیم.


اما دقيقاً به‌خاطر جديت و ايستادگي مان در همين مواضع، به‌طور مضاعف، از هر گونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگي  و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولايت فقيه و رژيمش و پشت كردن به آن و نهايتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمايت مي‌كنيم. اينهم نه يك امر دلبخواه، بلكه يك وظيفه ملي و ميهني و انقلابي، بر اساس همان تعاريف و شاخصها و معيارهايي است كه در اثبات صداقت نسبت به استراتژي سرنگوني و مباني آن، بحث كرديم.  
اما دقیقاً به‌خاطر جدیت و ایستادگی مان در همین مواضع، به‌طور مضاعف، از هر گونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگی  و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولایت فقیه و رژیمش و پشت کردن به آن و نهایتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمایت می‌کنیم. اینهم نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخصها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، بحث کردیم.  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


وقتي آيتالله منتظري كه در اعلميت او بر سايرين جاي ترديد نبود، به عدم صلاحيت و عزل خامنهاي از ولايت جائرانهاش، حكم داد، من در 19تير همين امسال، خاضعانه اين حكم را “ شايان تقدير” خواندم  و يادآوري كردم « بالاترين سرماية دنيوي و اخروي منتظري در پيشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خميني دجال از منصب جانشيني، به‌خاطر اعتراض به قتل عام زندانيان مجاهد است». در عين حال با صراحت به استحضار رساندم :« جاي آن دارد كه آقاي منتظري كه اكنون در 87 سالگي بسرمي‌برد ، براي خير دنيا و آخرت خود و جبران مافات ، قبل از ممات، تمامي حق و حقيقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ايران در ميان بگذارد. حق و حقيقت همانا غصب حاكميت حقوق مردم ايران و سرقت انقلاب ضدسلطنتي تحت عنوان ولايت فقيه است. لكة ننگ و رژيمي كه بايد بالكل از تاريخ ايران و از دامن مطهر اسلام علوي زدوده شود...
وقتی آیتالله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل خامنهای از ولایت جائرانهاش، حکم داد، من در ۱۹تیر همین امسال، خاضعانه این حکم را «شایان تقدیر» خواندم  و یادآوری کردم «بالاترین سرمایة دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خمینی دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به قتل عام زندانیان مجاهد است». در عین حال با صراحت به استحضار رساندم: «جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی بسرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت انقلاب ضدسلطنتی تحت عنوان ولایت فقیه است. لکة ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…


اميدواريم كه آقاي منتظري در همين رابطه، هرگونه “ترس از مخلوق” و كفار و مشركانِِ آزادي و حقوق ملت ايران از قبيل خامنهاي و احمدي نژاد را به كناري بگذارد و به اين وسيله دِين خود را به ايران و اسلام و به‌ويژه به  ائمة تشيع، ادا كند. در راستاي  اداي همين وظيفه،براي او آرزوي سلامت و توفيق و طول عمر مي‌كنم
امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکانِِ آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل خامنهای و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دِین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به  ائمة تشیع، ادا کند. در راستای  ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


در 13 تير همين امسال گزارش کميتة صيانت از آراي موسوي با ذكر موارد جديدي از دجالگري و تقلبات نجومي در انتخابات رژيم آخوندي منتشر شد. در اين گزارش از جمله  فاش شده بود كه وزارت كشور و 25 استاندار نظامي آن در مجموع 22 تا 32 ميليون برگة رأي مازاد بر نياز، مورد استفاده قرار داده اند و علاوه بر آن در اتاق “تجميع آراء”، كه همان تاريكخانه وزارت كشور نظام باشد، هر طور كه خواسته اند رقم سازي كرده اند.  
در ۱۳ تیر همین امسال گزارش کمیتة صیانت از آرای موسوی با ذکر موارد جدیدی از دجالگری و تقلبات نجومی در انتخابات رژیم آخوندی منتشر شد. در این گزارش از جمله  فاش شده بود که وزارت کشور و ۲۵ استاندار نظامی آن در مجموع ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگة رأی مازاد بر نیاز، مورد استفاده قرار داده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجمیع آراء»، که همان تاریکخانه وزارت کشور نظام باشد، هر طور که خواسته اند رقم سازی کرده اند.  


در همان روز سيزدهم تير، ولي فقيه ارتجاع در ارگان اخص خود (كيهان آخوندي موسوي را به ارتكاب “جنايت” ، انجام “مأموريت ديكته شدة بيروني” و ايفاي نقش “ستون پنجم” دشمن متهم كرد كه  يا بايد “توبه” كند و “ عذر تقصير” بخواهد يا “مجازات قطعي(را) به جرم قتل انسانهاي بي گناه، برپايي آشوب و بلوا، اجير كردن اراذل و اوباش براي تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همكاري آشكار با بيگانگان و ايفاي نقش ستون پنجم آمريكا بپذيرد.
در همان روز سیزدهم تیر، ولی فقیه ارتجاع در ارگان اخص خود (کیهان آخوندیموسوی را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شدة بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که  یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی (را) به جرم قتل انسانهای بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا بپذیرد.


من بلادرنگ ، اعلام كردم كه به‌دور از هر گونه “ نكوهش و بستانكاري” از موسوي، “ وظيفه و اصول ما اقتضا مي‌كند كه در برابر ياوه ها و تهديدهاو تيغ كشي پررذيلت سردمدار ولايت”، نكات زيررا خاطر نشان كنيم :
من بلادرنگ، اعلام کردم که به‌دور از هر گونه «نکوهش و بستانکاری» از موسوی، «وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر یاوه ها و تهدیدهاو تیغ کشی پررذیلت سردمدار ولایت»، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:


« 1-محكوم كردن هرگونه تعرض و ستمي كه بر موسوي و خانواده و اطرافيان او در چارچوب همين رژيم جريان دارد .هم‌چنين اخطار به رژيم در مورد محاكمه ومجازات وي با تاكيد براين‌كه مسئوليت هر گونه تعرض ،دستگيري يا اقدام تروريستي بر عهدة شخص خامنه اي است.
«۱-محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهدة شخص خامنه ای است.


2-هشدار نسبت به امنيت و سلامت آقاي موسوي ودرخواست از دبيركل و شوراي امنيت ملل متحد براي اعزام بلادرنگ يك  هيات نظارت بين المللي به تهران در همين خصوص و وادار كردن رژيم به ابطال انتخابات نامشروع و پذيرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاكميت مردم ايران.
# هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی ودرخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک  هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.
 
# فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین المللی، به حقوقدانان و سازمانهای  جهانی مدافع حقوق بشر، و به همة دولتهایی که نتیجة انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته اند؛ برای ارجاع پروندة این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.
3-فراخوان به ملل متحد،به كميسيون حقيقت ياب بين المللي، به حقوقدانان و سازمانهاي  جهاني مدافع حقوق بشر،و به همة دولتهايي كه نتيجة انتخابات قلابي در ايران را به رسميت نشناخته اند؛ براي ارجاع پروندة اين انتخابات و سركوب مردم ايران و كشتار بيگناهان به شوراي امنيت ملل متحد.
بی گمان باز گشودن پروندة انتخابات ایران در شورای امنیت، در خدمت صلح جهانی است. زیرا به ممانعت از تسلیح اتمی و صدور تروریسم و دست اندازی فاشیسم مذهبی حاکم برایران به عراق و لبنان و فلسطین هم منجر می‌شود».
 
بي گمان باز گشودن پروندة انتخابات ايران در شوراي امنيت، در خدمت صلح جهاني است. زيرا به ممانعت از تسليح اتمي و صدور تروريسم و دست اندازي فاشيسم مذهبي حاكم برايران به عراق و لبنان و فلسطين هم منجر مي‌شود ».


'''ادامه بحث جبهه خلق'''
'''ادامه بحث جبهه خلق'''


باز مي‌گرديم به ادامة بحث دربارة جبهة خلق و ضد خلق و اين‌كه در رابطة مستقيم  با آزادي و حاكميت مردم تعريف مي‌شود  و از 45 سال پيش تا كنون، جنگ ما و مرز بنديهاي ما را  با شاه و شيخ(ديكتاتوريهاي سلطنتي و آخوندي) تشريح و ترسيم مي‌كند.  
باز می‌گردیم به ادامة بحث دربارة جبهة خلق و ضد خلق و این‌که در رابطة مستقیم  با آزادی و حاکمیت مردم تعریف می‌شود  و از ۴۵ سال پیش تا کنون، جنگ ما و مرز بندیهای ما را  با شاه و شیخ (دیکتاتوریهای سلطنتی و آخوندی) تشریح و ترسیم می‌کند.  


-گفتيم كه جبهة خلق در يك كلام، با «جبهة سرنگوني استبداد مذهبي» تعريف مي‌شود.  
-گفتیم که جبهة خلق در یک کلام، با «جبهة سرنگونی استبداد مذهبی» تعریف می‌شود.  


-گفتيم كه فصل مشترك تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني اين است كه خواهان دموكراسي و حاكميت جمهورِ مردم ايران هستند.
-گفتیم که فصل مشترک تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی این است که خواهان دموکراسی و حاکمیت جمهورِ مردم ایران هستند.


-گفتيم كه معيار عمده براي شناخت اعضا و اجزاي«جبهة خلق» يا «جبهه مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه، شرايط عيني و منافع آنها در پيشرفت جامعه و قابليت آنها براي سرنگون كردن مانع اصلي پيشرفت سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعة ايران يعني همين ديكتاتوري ولايت فقيه، است.  
-گفتیم که معیار عمده برای شناخت اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهه مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، شرایط عینی و منافع آنها در پیشرفت جامعه و قابلیت آنها برای سرنگون کردن مانع اصلی پیشرفت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعة ایران یعنی همین دیکتاتوری ولایت فقیه، است.  


-گفتيم كه اين نه يك تفنن يا امر مستحب بلكه واجب عيني و هويت سياسي ايرانيان آزاديخواه و ميهن‌دوست است.  
-گفتیم که این نه یک تفنن یا امر مستحب بلکه واجب عینی و هویت سیاسی ایرانیان آزادیخواه و میهن‌دوست است.  


- گفتيم كه با اين معيار و اين شاخص، هيچ نيرو و هيچ شخصي  نمي‌توان يافت كه به‌واقع تضاد اصلي او با رژيم ولايت فقيه باشد و سرنگوني آن را بخواهد، اما در عين حال، زيرآب اشرف و مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران را بزند. چنين چيزي خصيصة ارتجاعي و علامت خروج از جبهة خلق و ادامه و امتداد همين رژيم است.  
- گفتیم که با این معیار و این شاخص، هیچ نیرو و هیچ شخصی  نمی‌توان یافت که به‌واقع تضاد اصلی او با رژیم ولایت فقیه باشد و سرنگونی آن را بخواهد، اما در عین حال، زیرآب اشرف و مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را بزند. چنین چیزی خصیصة ارتجاعی و علامت خروج از جبهة خلق و ادامه و امتداد همین رژیم است.  


چگونه مي‌توان هم خواهان سرنگوني اين رژيم، و هم خواهان سر بريدن مجاهدين بود يا براي آن جاده صاف كرد؟ خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، اصالت دارد.  
چگونه می‌توان هم خواهان سرنگونی این رژیم، و هم خواهان سر بریدن مجاهدین بود یا برای آن جاده صاف کرد؟ خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، اصالت دارد.  


خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد،  شكلي و صوري و ديگري محتوايي است. محتوا، عناصر متشكلة يك شيئ و هر مجموعه است .  
خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد،  شکلی و صوری و دیگری محتوایی است. محتوا، عناصر متشکلة یک شیئ و هر مجموعه است.  


خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد،  نمود و ديگري ماهيت جريان يا فرد مربوطه را نشان مي‌دهد. ماهيت عنصر اصلي و پايدارترين عنصر در محتواي يك پديده يعني عناصر متشكلة آن است .  
خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد،  نمود و دیگری ماهیت جریان یا فرد مربوطه را نشان می‌دهد. ماهیت عنصر اصلی و پایدارترین عنصر در محتوای یک پدیده یعنی عناصر متشکلة آن است.  


تفاوت انتقاد با ضديت و خصومت هم بر همگان واضح است يكي پيش برنده، تقويت كننده و احيا گر است ، اما ديگري كاهنده ، تضعيف كننده وامحاگر. در بحثهاي بعدي راجع به اين موضوع صحبت خواهيم كرد.
تفاوت انتقاد با ضدیت و خصومت هم بر همگان واضح است یکی پیش برنده، تقویت کننده و احیا گر است، اما دیگری کاهنده، تضعیف کننده وامحاگر. در بحثهای بعدی راجع به این موضوع صحبت خواهیم کرد.


انتقاد و انتقاد از خود كه توسط انقلابيون و نيروهاي ترقيخواه در قرن نوزدهم، رايج و فرموله شد، يك اصل مسلّم است كه اكنون مجاهدين آن را در مناسبات خود به عنوان جهاد اكبر به حد “عمليات جاري” ارتقاء داده اند. هيچ بيم و باكي هم از آن ندارند، نيازمند آن هستند و از آن استقبال مي كنند. از طرف ديگر، در عصر ارتباطات كه ظرفيتها و راهكارهاي آزادي بيان و انتقاد، پيوسته افزايش مي يابدچه كسي مي‌تواند يا جرات مي كند اين اصل مسلّم را به زير علامت سوال بكشد.  
انتقاد و انتقاد از خود که توسط انقلابیون و نیروهای ترقیخواه در قرن نوزدهم، رایج و فرموله شد، یک اصل مسلّم است که اکنون مجاهدین آن را در مناسبات خود به عنوان جهاد اکبر به حد «عملیات جاری» ارتقاء داده اند. هیچ بیم و باکی هم از آن ندارند، نیازمند آن هستند و از آن استقبال می کنند. از طرف دیگر، در عصر ارتباطات که ظرفیتها و راهکارهای آزادی بیان و انتقاد، پیوسته افزایش می یابدچه کسی می‌تواند یا جرات می کند این اصل مسلّم را به زیر علامت سوال بکشد.  


پس صورت مسأله، هم‌چنان كه مقاومت ايران يك دهه قبل در بيانية ملي خاطر نشان كرده است، «بهانه كردن» انتقاد و مخالفت، براي ايجاد « جبهه هاي فرعي مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طريق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به “اپوزيسيون” و برانگيختن آنها به لجن پراكني عليه مقاومت» است.  
پس صورت مسأله، هم‌چنان که مقاومت ایران یک دهه قبل در بیانیة ملی خاطر نشان کرده است، «بهانه کردن» انتقاد و مخالفت، برای ایجاد «جبهه های فرعی مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طریق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزیسیون» و برانگیختن آنها به لجن پراکنی علیه مقاومت» است.  


-در ابتداي فصل حاضر، هم‌چنين اشاره كرديم كه استحكام و عزم راسخ در آزادي و حاكميت مردم ، اقتضا مي‌كند كه  از فاصله گرفتن از ديكتاتوريهاي شيخ و شاه ونهايتاً از بازگشت به جبهة خلق، به‌طور مضاعف استقبال و حمايت كنيم. اين امر نه فقط در مورد ديكتاتوري ولايت فقيه و جناحهاي آن و كساني مانند موسوي و كروبي، بلكه در مورد ديكتاتوري سلطنتي و جناحها و افراد آنهم صدق مي‌كند. با اين تفاوت كه رژيم شاه درانقلاب ضد سلطنتي سرنگون شده و حاكميت ندارد.<ref name=":2" />
-در ابتدای فصل حاضر، هم‌چنین اشاره کردیم که استحکام و عزم راسخ در آزادی و حاکمیت مردم، اقتضا می‌کند که  از فاصله گرفتن از دیکتاتوریهای شیخ و شاه ونهایتاً از بازگشت به جبهة خلق، به‌طور مضاعف استقبال و حمایت کنیم. این امر نه فقط در مورد دیکتاتوری ولایت فقیه و جناحهای آن و کسانی مانند موسوی و کروبی، بلکه در مورد دیکتاتوری سلطنتی و جناحها و افراد آنهم صدق می‌کند. با این تفاوت که رژیم شاه درانقلاب ضد سلطنتی سرنگون شده و حاکمیت ندارد.<ref name=":2" />


== شناسایی دشمن ==
== شناسایی دشمن ==
براي سرنگون كردن رژيم ولايتفقيه، قبل از هر چيز بايد آن را شناخت وتعريف كرد و كاركردها و خصوصيات ويژه آن رادريافت. اگر اين كار را نكنيم معلوم نيست كه چگونه بايد با او برخورد كرد
برای سرنگون کردن رژیم ولایتفقیه، قبل از هر چیز باید آن را شناخت وتعریف کرد و کارکردها و خصوصیات ویژه آن رادریافت. اگر این کار را نکنیم معلوم نیست که چگونه باید با او برخورد کرد


حالا در نظر بگيريد كه با يك آدم مرض داري مواجه هستيم كه ادعا دارد:  
حالا در نظر بگیرید که با یک آدم مرض داری مواجه هستیم که ادعا دارد:  


-سالمترين و آزادترين و با ثبات ترين و «انقلابيترين فرد جهان است، آيتالله خميني» !  
-سالمترین و آزادترین و با ثبات ترین و «انقلابیترین فرد جهان است، آیتالله خمینی»!  


-قولنج «اسلام» گرفته و مي‌گويد فقط دردش، اسلام است!  
-قولنج «اسلام» گرفته و می‌گوید فقط دردش، اسلام است!  


-مستمراً جيغهاي ضداستكباري و ضدامپرياليستي ميكشد و هر كس را كه به سراغش ميآيد، يا خردهاي بر او مي‌گيرد متهم مي‌كند كه عامل آمريكاست.  
-مستمراً جیغهای ضداستکباری و ضدامپریالیستی میکشد و هر کس را که به سراغش میآید، یا خردهای بر او می‌گیرد متهم می‌کند که عامل آمریکاست.  


-سالها نعره «قدس قدس از طريق كربلا» سر مي‌دهد اما سر از ايران گيت در ميآورد!  
-سالها نعره «قدس قدس از طریق کربلا» سر می‌دهد اما سر از ایران گیت در میآورد!  


-مي گويد «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاريهاي باند او بالاترين سود نامشروع تاريخ ايران را بهمبلغ 120ميليارد تومان به پول آن زمان (يعني بيش از 12ميليارد دلار) بالا ميكشند.  
-می گوید «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاریهای باند او بالاترین سود نامشروع تاریخ ایران را بهمبلغ ۱۲۰میلیارد تومان به پول آن زمان (یعنی بیش از ۱۲میلیارد دلار) بالا میکشند.  


-بهنحوي مافوق تصور، دروغ مي‌گويد، تقلب مي‌كند، و همه كلمات و مفاهيم را از انقلاب و مستضعفين گرفته تا انقلاب فرهنگي و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه مي‌كند. آن‌قدر كه حتي همسفرها و هم سفرههاي قبلي خودش هم مي‌گويند بين 22 تا 32 ميليون برگه رأي مازاد برنياز در انتخاباتش چاپ زده است.  
-بهنحوی مافوق تصور، دروغ می‌گوید، تقلب می‌کند، و همه کلمات و مفاهیم را از انقلاب و مستضعفین گرفته تا انقلاب فرهنگی و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه می‌کند. آن‌قدر که حتی همسفرها و هم سفرههای قبلی خودش هم می‌گویند بین ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگه رأی مازاد برنیاز در انتخاباتش چاپ زده است.  


- از زير زمين ادارات تا مساجد و طلبه خانهها را به زندان و شكنجهگاه تبديل مي‌كند.  
- از زیر زمین ادارات تا مساجد و طلبه خانهها را به زندان و شکنجهگاه تبدیل می‌کند.  


-بسا فراتر از هر ديوانهيي كه در ديوانه خانههاي زمين و زمان يافت شود، مي‌گويد: داراي ولايت مطلقه «بر‌دنياست و آن‌چه در دنياست، اعم از موجودات زميني و آسماني و جمادات و نباتات و آن‌چه كه به‌نحوي به‌زندگي جمعي و انفرادي انسانها ارتباط دارد».  
-بسا فراتر از هر دیوانهیی که در دیوانه خانههای زمین و زمان یافت شود، می‌گوید: دارای ولایت مطلقه «بردنیاست و آن‌چه در دنیاست، اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آن‌چه که به‌نحوی به‌زندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».  


هر كس را هم كه اين را قبول نداشته باشد، از هم ميدَرَد و ميكشد و قتلعام مي‌كند.  
هر کس را هم که این را قبول نداشته باشد، از هم میدَرَد و میکشد و قتلعام می‌کند.  


هرازگاهي هم يك نفر از جنس و سنخ خودش ميآيد كه او را «مدره» و «اصلاح» كند، اما بعد معلوم مي‌شود كه يارو (مثل خاتمي) نوع «آرايش» شده خودش بوده است.  
هرازگاهی هم یک نفر از جنس و سنخ خودش میآید که او را «مدره» و «اصلاح» کند، اما بعد معلوم می‌شود که یارو (مثل خاتمی) نوع «آرایش» شده خودش بوده است.  


تو را به خدا بدون اين‌كه برچسب بزنيد و مبالغه كنيد، «نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر» به ما بگوييد كه اين چه موجودي و چه رژيمي است و چه نام دارد؟  
تو را به خدا بدون این‌که برچسب بزنید و مبالغه کنید، «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» به ما بگویید که این چه موجودی و چه رژیمی است و چه نام دارد؟  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


بله، اين رژيم خميني است، رژيم ولايتفقيه است.  
بله، این رژیم خمینی است، رژیم ولایتفقیه است.  


27سال پيش، در جمعبندي نخستين سال مقاومت درتابستان سال 1361 در مورد اين رژيم مطالبي گفتهايم كه تلاش مي‌كنم خلاصه آن را برايتان بگويم:  
۲۷سال پیش، در جمعبندی نخستین سال مقاومت درتابستان سال ۱۳۶۱ در مورد این رژیم مطالبی گفتهایم که تلاش می‌کنم خلاصه آن را برایتان بگویم:  


به پشت جلد اين كتاب نگاه كنيد نوشته است:  
به پشت جلد این کتاب نگاه کنید نوشته است:  


«صرفنظر از پيامها و ابعاد اخص ايدئولوژيكي مجاهدين، فقط به ذكر اين نكته قناعت مي‌كنم كه وقتي مقاومت ما پيروز شود، يكي از بزرگترين موانع انقلابات معاصر و بلكه مهمترين عامل انحراف و اضمحلال آنان كه همانا تجاوز به حريم مقدس ”آزادي“ ‌ (تحت انواع و اقسام بهانه‌ها) است از ميان برداشته مي‌شود. آري، اگر در انسان شناسي توحيدي، كرامت بني‌نوع ما نهايتا در ”اختيار و آزادي“ اوست، احياي مقوله آزادي همانا احياي بشريت و انقلابات مغلوب است».  
«صرفنظر از پیامها و ابعاد اخص ایدئولوژیکی مجاهدین، فقط به ذکر این نکته قناعت می‌کنم که وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلکه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنان که همانا تجاوز به حریم مقدس «آزادی» (تحت انواع و اقسام بهانه‌ها) است از میان برداشته می‌شود. آری، اگر در انسان شناسی توحیدی، کرامت بنی‌نوع ما نهایتا در «اختیار و آزادی» اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است».  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


ما از همان روز به قدرت رسيدن خميني، پايگاه طبقاتي او را خرده بورژوازي سنتي و رژيمش را بهلحاظ سياسي مادون سرمايهداري ارزيابي مي‌كرديم.  
ما از همان روز به قدرت رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را بهلحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی می‌کردیم.  


از نظر تاريخي، نيروي پشتوانه خميني، ‌نيروهاي عقب‌مانده و بيرون كشيده شده از اعماق تاريخ جامعه ما بودند، با صبغه خشك‌انديشانه، ‌متظاهر و رياكارانه و فرماليستي مذهبي. مثل غولي كه ساليان سال در بند و به زنجير كشيده شده و حالا آزاد شده باشد.
از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، نیروهای عقب‌مانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با صبغه خشک‌اندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.  


سابقه تاريخي اين دار و دسته ‌كه خودشان هم پنهان نمي‌كنند، به امثال كاشاني و مشروعه‌خواهاني نظير شيخ‌فضل‌الله نوري مي‌رسد. ‌يعني همان جريان تاريخي كه در زمان مصدق هم به‌وسيله خود آن بزرگوار «توده- نفتي» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادي مثل كيانوري با اجداد مرتجعين امروزي بر عليه مجاهدين بر عليه مشروطه‌خواهان و بر عليه آزاديخواهان متحد بودند. يعني آنها هميشه يك جريان و در يك طرف طيف بودند. ما و اجداد مبارزتي‌مان (صرفنظر از پايه طبقاتي و چتر ايدئولوژيكي‌خاصمان) نظير مصدق، كوچك‌خان، ‌ستارخان، ‌باقرخان، ‌و مجاهدين صدر مشروطه و همه‌ي آزاديخواهان آن دوره، ‌در طرف ديگر طيف قرار داشته‌ايم.
سابقه تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمی‌کنند، به امثال کاشانی و مشروعه‌خواهانی نظیر شیخ‌فضل‌الله نوری می‌رسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم به‌وسیله خود آن بزرگوار «توده- نفتی» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین بر علیه مشروطه‌خواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتی‌مان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکی‌خاصمان) نظیر مصدق، کوچک‌خان، ستارخان، باقرخان، و مجاهدین صدر مشروطه و همه‌ی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشته‌ایم.  


'''پس اين يك رژيم ارتجاعي، كهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاريخي است.'''  
'''پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.'''  


فعلاً بر روي محور فلسفي از تبيين آن در مي‌گذريم و به تشريح موقعيت اقتصادي- اجتماعي و به جايگاه سياسي آن كه لاجرم ناشي از موقعيت اقتصادي- اجتماعي آنست اكتفا مي‌كنيم.  
فعلاً بر روی محور فلسفی از تبیین آن در می‌گذریم و به تشریح موقعیت اقتصادی- اجتماعی و به جایگاه سیاسی آن که لاجرم ناشی از موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنست اکتفا می‌کنیم.  


فعلاً به كمدي-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سياسي و از لحاظ اقتصادي-اجتماعي كه مي‌خواهد يك سر مادون سرمايهداري به‌نام ولايتفقيه را با انواع سريشم‌ها به بدنه مناسبات سرمايهداري بچسباند و تحميل كند، كاري نداريم.  
فعلاً به کمدی-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی-اجتماعی که می‌خواهد یک سر مادون سرمایهداری به‌نام ولایتفقیه را با انواع سریشم‌ها به بدنه مناسبات سرمایهداری بچسباند و تحمیل کند، کاری نداریم.  


منظور من اينست كه بتوانيم هر چه سادهتر كلمه ارتجاع و ارتجاعي را تعريف كنيم تا روشن باشد كه هدف برچسب زدن نيست.  
منظور من اینست که بتوانیم هر چه سادهتر کلمه ارتجاع و ارتجاعی را تعریف کنیم تا روشن باشد که هدف برچسب زدن نیست.  


بهلحاظ تاريخي، برخي طبقات و نيروها (مثلا برده داري و فئوداليسم) عمرشان سر آمده و هيچ عنصر نو و مترقي در آنها نيست و ديگر مطلقاً كهنه، نفي شده و ارتجاعي يعني متعلق به گذشتهاند. درمثَل، مي‌توان آنها را به يك ارگانيسم و بدن مرده در مقابل ارگانيسم زنده توصيف كرد. اين نيروها در يك نظام اجتماعي معين، در ارتباط با سهمي كه از ثروت اجتماعي ميبرند و نقشي كه در سازمان اجتماعي كار دارند و مالكيتهايي كه از آن برخوردارند، مناسباتي را به نفع خودشان و براي خودشان برقرار مي‌كنند. برخي فقط بهرهكشي مي‌كنند، برخي فقط مورد بهرهكشي قرار مي‌گيرند و برخي موضع دوگانه دارند.  
بهلحاظ تاریخی، برخی طبقات و نیروها (مثلا برده داری و فئودالیسم) عمرشان سر آمده و هیچ عنصر نو و مترقی در آنها نیست و دیگر مطلقاً کهنه، نفی شده و ارتجاعی یعنی متعلق به گذشتهاند. درمثَل، می‌توان آنها را به یک ارگانیسم و بدن مرده در مقابل ارگانیسم زنده توصیف کرد. این نیروها در یک نظام اجتماعی معین، در ارتباط با سهمی که از ثروت اجتماعی میبرند و نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و مالکیتهایی که از آن برخوردارند، مناسباتی را به نفع خودشان و برای خودشان برقرار می‌کنند. برخی فقط بهرهکشی می‌کنند، برخی فقط مورد بهرهکشی قرار می‌گیرند و برخی موضع دوگانه دارند.  


اين طبقات و نيروها در يك دوره معين تاريخي متولد مي‌شوند، سپس مراحل كمي وكيفي رشد خود را طي ميكنند و سرانجام به نفع نيروي نوتر نفي مي‌شوند و ميدان خالي ميكنند. وقتي يك صورت بندي اقتصادي و اجتماعي نتواند از پس نيازهاي روزافزون جامعه انساني بر بيايد و حركت بجانب مدارج بالاتر تكاملي را تامين كند، ديگر كهنه، ارتجاعي و متعلق به گذشته است و «روابطي» را كه ايجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجير به دست و پاي حركت جامعه ميپيچد.  
این طبقات و نیروها در یک دوره معین تاریخی متولد می‌شوند، سپس مراحل کمی وکیفی رشد خود را طی میکنند و سرانجام به نفع نیروی نوتر نفی می‌شوند و میدان خالی میکنند. وقتی یک صورت بندی اقتصادی و اجتماعی نتواند از پس نیازهای روزافزون جامعه انسانی بر بیاید و حرکت بجانب مدارج بالاتر تکاملی را تامین کند، دیگر کهنه، ارتجاعی و متعلق به گذشته است و «روابطی» را که ایجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجیر به دست و پای حرکت جامعه میپیچد.  


واضح است كه نيروهاي كهنه و ميرا به سادگي از ميدان خارج نميشوند وبه‌خاطر حفظ مناسبات بهره كشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برميآيد، انجام مي‌دهند.  
واضح است که نیروهای کهنه و میرا به سادگی از میدان خارج نمیشوند وبه‌خاطر حفظ مناسبات بهره کشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برمیآید، انجام می‌دهند.  


در بحث اقتصادي- اجتماعي فعلاً به همين ميزان اكتفا ميكنيم. منظور اين بود كه روشن باشد بنابر ديالكتيك اجتماعي برخي اقشار و طبقات درحال زوال و رو به نفي و برخي در حال رشد و رو به اثبات هستند. كما اين‌كه امروز ديگر از رژيم بردهداري يا رژيم فئودالي خبري نيست.  
در بحث اقتصادی- اجتماعی فعلاً به همین میزان اکتفا میکنیم. منظور این بود که روشن باشد بنابر دیالکتیک اجتماعی برخی اقشار و طبقات درحال زوال و رو به نفی و برخی در حال رشد و رو به اثبات هستند. کما این‌که امروز دیگر از رژیم بردهداری یا رژیم فئودالی خبری نیست.  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


بنابراين بحث ما، مشخصاً بر روي محور و صفحه مختصات سياسي در مورد رژيم ولايتفقيه است.  
بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایتفقیه است.  


اين رژيم رو به نفي و زوال است، رو به رشد و اثبات نيست.  
این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.  


اين رژيم پس رونده و پس برنده است، پيش برنده نيست.  
این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش برنده نیست.  


ميرنده است، بالنده نيست.  
میرنده است، بالنده نیست.  


كهنه است، نو و پاسخگوي شرايط و اوضاع و مقتضيات جامعه ايران نيست.  
کهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست.  


اين رژيم از روز اول، مشروعيت تاريخي نداشت زيرا چنان‌كه گفتيم از اعماق تاريخ و از درون عقب ماندهترين نيروها سر برداشت.  
این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنان‌که گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب ماندهترین نیروها سر برداشت.  


اين رژيم از روز اول از نظر مجاهدين مشروعيت ايدئولوژيكي هم نداشت و ملغمهيي از جاهليت و ارتجاع بود. اگر در يك منحني فرضي تاريخي آن را به عقب برگردانيم، همچنان كه خميني خودش در كشف الاسرار نوشته بود، هيچ‌گاه با حاكمان جائر در تعارض ماهوي نيست. در انقلاب مشروطه با شيخ فضلالله است. در روز عاشورا در طرف يزيد و ابن زياد قرار مي‌گيرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قريش است. ترديد نكنيد كه در زمان نمرود، ابراهيم را هم به آتش ميكشد.  
این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیکی هم نداشت و ملغمهیی از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یک منحنی فرضی تاریخی آن را به عقب برگردانیم، همچنان که خمینی خودش در کشف الاسرار نوشته بود، هیچ‌گاه با حاکمان جائر در تعارض ماهوی نیست. در انقلاب مشروطه با شیخ فضلالله است. در روز عاشورا در طرف یزید و ابن زیاد قرار می‌گیرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قریش است. تردید نکنید که در زمان نمرود، ابراهیم را هم به آتش میکشد.  


اكنون به سراغ مشروعيت خميني و رژيمش مي‌رويم كه به‌طور مقطعي مبتني بر رأي مردم ايران بود. از روز 30خرداد 1360، مشروعيت مقطعي سياسي خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به‌كلي خارج شده است. به همين خاطر هرگز و هيچ‌گاه حاضر نبوده و نيست كه به انتخابات آزاد، بدون صافيهاي شناخته شده از قبيل شوراي نگهبان ارتجاع و تاريكخانههاي «تجميع آرا» حتي در درون خودش، تن بدهد.  
اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم که به‌طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به‌کلی خارج شده است. به همین خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافیهای شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریکخانههای «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد.  


اين رژيم بر ضد حاكميت جمهورمردم ايران است. به همين خاطر بايد سرنگون گردد. راه ديگري جز استراتژي سرنگوني وجود ندارد. جز اين، هر چه هست، موهوم و غيرواقعي و بازي دادن و سردواندن است.  
این رژیم بر ضد حاکمیت جمهورمردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی دادن و سردواندن است.  


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


اين هم نتيجهگيري 27سال پيش:  
این هم نتیجهگیری ۲۷سال پیش:  


«آيا اين رژيم، امكان رفرم دارد يا خير؟ جواب ما اين است كه مطلقا نه. يعني اين رژيم، آب از سرش گذشته، امكان هيچ نوع سر و سامان دادن موضعي هم بهكار خودش هم ندارد. اين‌طور نيست كه اگر جوخه‌هاي اعدام و حاكمين ضدشرعي و كميته‌هاي ضداسلامي و امثالهم را جمع بكند، بتواند سرپا بايستد. نه، اين غيرممكن است».  
«آیا این رژیم، امکان رفرم دارد یا خیر؟ جواب ما این است که مطلقا نه. یعنی این رژیم، آب از سرش گذشته، امکان هیچ نوع سر و سامان دادن موضعی هم بهکار خودش هم ندارد. این‌طور نیست که اگر جوخه‌های اعدام و حاکمین ضدشرعی و کمیته‌های ضداسلامی و امثالهم را جمع بکند، بتواند سرپا بایستد. نه، این غیرممکن است».  


«ضمناً معناي اين پاسخ منفي ما به امكان رفرم، اين است كه رژيم آلترناتيوي در داخل خودش ندارد. ‌يكي از فرضيات ‌اين است كه: ”خوب اگر كار به خميني و به رژيمش زياد سخت بشود، مي‌آيد و آدمهاي چندآب شسته‌تري را (از قبيل بعضي از آنهايي كه هنوز به اميدهاي كاذبي در داخل مجلسش بيتوته كرده‌اند، در حالي كه اين مجلس، صد بار ناحق‌تر از مجلس شاه است) روي كار مي‌آورد“. يعني اشكالي نمي‌بينند كه خميني، جانورهاي خون آشام كنوني را با يك تيپهاي قدري نرمتر عوض كرده و به امورش سر و سامان بدهد. مثلاً مي‌گويند: همان‌طور كه شاه آمد هويدا را كنار گذاشت، نصيري را كنار گذاشت… و يك عده ديگر را آورد، خميني هم بيايد يك قدري به اين ترتيب، عمر خودش را طولاني كند.  
«ضمناً معنای این پاسخ منفی ما به امکان رفرم، این است که رژیم آلترناتیوی در داخل خودش ندارد. یکی از فرضیات این است که: «خوب اگر کار به خمینی و به رژیمش زیاد سخت بشود، می‌آید و آدمهای چندآب شسته‌تری را (از قبیل بعضی از آنهایی که هنوز به امیدهای کاذبی در داخل مجلسش بیتوته کرده‌اند، در حالی که این مجلس، صد بار ناحق‌تر از مجلس شاه است) روی کار می‌آورد». یعنی اشکالی نمی‌بینند که خمینی، جانورهای خون آشام کنونی را با یک تیپهای قدری نرمتر عوض کرده و به امورش سر و سامان بدهد. مثلاً می‌گویند: همان‌طور که شاه آمد هویدا را کنار گذاشت، نصیری را کنار گذاشت… و یک عده دیگر را آورد، خمینی هم بیاید یک قدری به این ترتیب، عمر خودش را طولانی کند.  


اما ما به اين فرض، پاسخ منفي مي‌دهيم. آن‌قدر قضيه براي ما مسجل است كه رژيم امكان رفرم ندارد كه از قضا خيلي خوشمان مي‌آيد رفرم بكند. براي اين‌كه در چنين شرايطي، همانطور كه گفتم، همين كه سركيسه ولايت سفياني خميني شل شد، تماما پاره خواهد شد. و خميني هم دقيقا اين نكته را مي‌داند. دقيقا ميداندكه في‌المثل اگر تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهرماه در سال60 را با قساوت بي‌حدوحصرو غيرقابل تصور، سركوب نمي‌كرد، از جرقه حريق برمي‌خاست. بنابراين، رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوي در داخلش شانس وجود دارد.  
اما ما به این فرض، پاسخ منفی می‌دهیم. آن‌قدر قضیه برای ما مسجل است که رژیم امکان رفرم ندارد که از قضا خیلی خوشمان می‌آید رفرم بکند. برای این‌که در چنین شرایطی، همانطور که گفتم، همین که سرکیسه ولایت سفیانی خمینی شل شد، تماما پاره خواهد شد؛ و خمینی هم دقیقا این نکته را می‌داند. دقیقا میداندکه فی‌المثل اگر تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهرماه در سال۶۰ را با قساوت بی‌حدوحصرو غیرقابل تصور، سرکوب نمی‌کرد، از جرقه حریق برمی‌خاست؛ بنابراین، رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد.  


ضمن اين‌كه از نظر سياسي، ما نه تنها بدمان نمي‌آيد، خيلي هم از يك رفرم فرضي يا آلترناتيو دروني رژيم سود خواهيم برد، زيرا در فاز سقوط، اين، از قضا، براي شكاف برداشتن هرچه سريعتر تور اختناق، به نفع خود ما خواهد بود. البته بعيد مي‌دانيم كه خميني و اين رژيم، با اين روحيات و با اين رهبريش، از اين ناپرهيزيها به سرش بزند. مگر اين‌كه در آخرين نفسها چاره‌يي جز اين نبيند كه البته اين هم نَفَس خودش را هرچه زودتر در سينه پليدش حبس خواهد كرد». <ref name=":3">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم</ref>
ضمن این‌که از نظر سیاسی، ما نه تنها بدمان نمی‌آید، خیلی هم از یک رفرم فرضی یا آلترناتیو درونی رژیم سود خواهیم برد، زیرا در فاز سقوط، این، از قضا، برای شکاف برداشتن هرچه سریعتر تور اختناق، به نفع خود ما خواهد بود. البته بعید می‌دانیم که خمینی و این رژیم، با این روحیات و با این رهبریش، از این ناپرهیزیها به سرش بزند. مگر این‌که در آخرین نفسها چاره‌یی جز این نبیند که البته این هم نَفَس خودش را هرچه زودتر در سینه پلیدش حبس خواهد کرد».<ref name=":3">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم</ref>


=== رژیم ولایت فقیه ===
=== رژیم ولایت فقیه ===
اول اينكه، ما با يك رژيم ارتجاعي و ضدتاريخي روبه‌رو هستيم كه تعاريف ديكتاتوريهاي شناخته شده و كلاسيك درباره آن صدق نمي‌كند زيرا سرسياسي آن مادون سرمايهداري است و بنابراين يك رژيم دجال و ضدبشري است.  
اول اینکه، ما با یک رژیم ارتجاعی و ضدتاریخی روبه‌رو هستیم که تعاریف دیکتاتوریهای شناخته شده و کلاسیک درباره آن صدق نمی‌کند زیرا سرسیاسی آن مادون سرمایهداری است و بنابراین یک رژیم دجال و ضدبشری است.  


دوم اينكه، اصلاح پذير نيست و بايد سرنگون شود.  
دوم اینکه، اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود.  


سوم اينكه، سپاه پاسداران ابزار اصلي حاكميت وليفقيه است.  
سوم اینکه، سپاه پاسداران ابزار اصلی حاکمیت ولیفقیه است.  


چهارم اينكه، اين رژيم كودتا پذير نيست (منظور كودتاي نظامي است) مگر به انتهاي خط رسيده و قبل از آن كودتاي مفروض، امر سرنگوني به‌طور عمده و محتوايي انجام شده باشد.  
چهارم اینکه، این رژیم کودتا پذیر نیست (منظور کودتای نظامی است) مگر به انتهای خط رسیده و قبل از آن کودتای مفروض، امر سرنگونی به‌طور عمده و محتوایی انجام شده باشد.  


پنجم اينكه، صدور بحران و ارتجاع و تروريسم كه به جنگ ضد ميهني 8ساله منجر شد، لازمه بقاي اين رژيم و بخش لاينفك موجوديت آن است.  
پنجم اینکه، صدور بحران و ارتجاع و تروریسم که به جنگ ضد میهنی ۸ساله منجر شد، لازمه بقای این رژیم و بخش لاینفک موجودیت آن است.  


ششم اينكه، سرنگوني چنين رژيمي خودبه‌خودي نيست و به‌طور قانونمند بايد سازمانيافته محقق شود.  
ششم اینکه، سرنگونی چنین رژیمی خودبه‌خودی نیست و به‌طور قانونمند باید سازمانیافته محقق شود.  


هفتمين نكته كه بعداً خواهم گفت ولي در همين جا نبايد از قلم بيفتد و ناگفته بماند، ضعف مفرط ماهوي و شكنندگي حداكثر اين رژيم به‌ويژه در برابر مجاهدين و كساني است كه در برابر آن محكم بايستند و در دهانش بكوبند در اين‌صورت هيچ غلطي نمي‌تواند بكند و هيچ سلطهيي بر آنان نخواهد يافت. خدا به شيطان گفته بود كه بر بندگان من سلطهيي نخواهي يافت: إنَّ عبَادي لَيسَ لَكَ عَلَيهم سلطَانٌ<ref name=":3" />
هفتمین نکته که بعداً خواهم گفت ولی در همین جا نباید از قلم بیفتد و ناگفته بماند، ضعف مفرط ماهوی و شکنندگی حداکثر این رژیم به‌ویژه در برابر مجاهدین و کسانی است که در برابر آن محکم بایستند و در دهانش بکوبند در این‌صورت هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و هیچ سلطهیی بر آنان نخواهد یافت. خدا به شیطان گفته بود که بر بندگان من سلطهیی نخواهی یافت: إنَّ عبَادی لَیسَ لَکَ عَلَیهم سلطَانٌ<ref name=":3" />


=== ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه ===
=== ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه ===
نكته بسيار مهم ديگري كه از همان زمان تا بحال ما بر روي آن پافشاري كردهايم، اينست كه نبايد انتظار سرنگوني خودبخودي اين رژيم را داشت. ميگفتيم:  
نکته بسیار مهم دیگری که از همان زمان تا بحال ما بر روی آن پافشاری کردهایم، اینست که نباید انتظار سرنگونی خودبخودی این رژیم را داشت. میگفتیم:  


سرنگوني رژيم، يك امر خودبخودي نيست. يعني نبايد انتظار داشت كه رژيم خودبخود بيفتد يا بيايد اعتراف و معذرت خواهي بكند كه زياد جنايت كرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتي صحبت از ”سرنگوني“ ميكنيم، تا آن‌جائي كه به ما و به مردم ما مربوط است اين امر مستلزم قيام است.  
سرنگونی رژیم، یک امر خودبخودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبخود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتی صحبت از «سرنگونی» میکنیم، تا آن‌جائی که به ما و به مردم ما مربوط است این امر مستلزم قیام است.  


اما خود قيام، مستلزم اينست كه امكان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت ديگر، بايستي موانع قيام، ‌ (يعني چيزهائي كه دست و پاي توده‌ي مردم را ميبندندكه نتوانند قيام كنند) بركنار و كنار زده بشوند. يعني فرصت و لحظه‌ي مناسب براي قيام، در دسترس قرار بگيرد و ما در اين مسير هستيم
اما خود قیام، مستلزم اینست که امکان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، بایستی موانع قیام، (یعنی چیزهائی که دست و پای توده‌ی مردم را میبندندکه نتوانند قیام کنند) برکنار و کنار زده بشوند. یعنی فرصت و لحظه‌ی مناسب برای قیام، در دسترس قرار بگیرد و ما در این مسیر هستیم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


حالا بيش از 27سال از روزگاري كه من مطالب فوق را در نوارصوتي براي مجاهدين در داخل كشور ميفرستادم، گذشته است. در سال 61 و در همين جمعبندي، و در شرايطي كه هيچ امكان و فرصتي براي تشكيل ارتش آزاديبخش نبود مجاهدين درپي استراتژي سرنگوني، مي‌خواستند آن را با قيام شهري محقق كنند كه البته لازمهاش اين بود كه ابتدا تور اختناق ولايتفقيه از هم بگسلد و پاره شود تا امكان تمركز و تجمع نيرو براي قيام تودههاي شهري فراهم شود. اما جنگ ضد ميهني مانع بود. سپس 4سال طول كشيد تا به تأسيس ارتش آزاديبخش رسيديم كه جداگانه بايد به آن پرداخت.  
حالا بیش از ۲۷سال از روزگاری که من مطالب فوق را در نوارصوتی برای مجاهدین در داخل کشور میفرستادم، گذشته است. در سال ۶۱ و در همین جمعبندی، و در شرایطی که هیچ امکان و فرصتی برای تشکیل ارتش آزادیبخش نبود مجاهدین درپی استراتژی سرنگونی، می‌خواستند آن را با قیام شهری محقق کنند که البته لازمهاش این بود که ابتدا تور اختناق ولایتفقیه از هم بگسلد و پاره شود تا امکان تمرکز و تجمع نیرو برای قیام تودههای شهری فراهم شود. اما جنگ ضد میهنی مانع بود. سپس ۴سال طول کشید تا به تأسیس ارتش آزادیبخش رسیدیم که جداگانه باید به آن پرداخت.  


آنچه در اين فصل مي‌خواهم توجهتان را به آن جلب كنم، شناخت و تعريف رژيم ولايتفقيه بهعنوان يك '''رژيم دجال ضدبشر با خصوصيت ويژه صدور ارتجاع و تروريسم است كه در منتها درجه خود به جنگ 8ساله ضد ميهني منجر شد.'''  
آنچه در این فصل می‌خواهم توجهتان را به آن جلب کنم، شناخت و تعریف رژیم ولایتفقیه بهعنوان یک '''رژیم دجال ضدبشر با خصوصیت ویژه صدور ارتجاع و تروریسم است که در منتها درجه خود به جنگ ۸ساله ضد میهنی منجر شد.'''  


بحرانسازي و صدور ارتجاع و تروريسم لازمه حيات اين رژيم است و بعداً درباره آن بيشتر صحبت خواهيم كرد.<ref name=":3" />
بحرانسازی و صدور ارتجاع و تروریسم لازمه حیات این رژیم است و بعداً درباره آن بیشتر صحبت خواهیم کرد.<ref name=":3" />


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />

نسخهٔ ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۳۴

مبارزه

علم مبارزه

در نیمه دوم قرن نوزدهم، مبارزه سوسیال دموکراسی سراسر اروپا را فراگرفته و به سوی انقلاب و ترقی رهنمون شده بود. در آن روزگار مرسوم بود که برای مبارزه عظیم سوسیال دموکراسی دو شکل سیاسی و اقتصادی قائل شوند. اما این انگلس بود که برای مبارزه با اپورتونیسم و انحراف، «مبارزه تئوریک» را هم در ردیف مبارزه سیاسی و اقتصادی زحمتکشان و سرکوب شدگان قرار داد.

عنصر پایه‌ای این است که مبارزه قبل از هر چیز یک علم است. دانش تغییر سیاسی و اجتماعی است. باید آن را با قانونمندی‌هایش آموخت والا اظهارنظر کردن بیحساب و کتاب، موضعگیری دیمی یا عکس العملی راه به جایی نمیبرد.

مانند علم طب، که البته هر کسی می‌تواند در مورد هر بیماری و عارضهای اظهارنظر کند. می‌تواند دارو و درمانی را تجویز کند. اما طبیب عمومی باید پس از دوره ابتدایی و متوسطه، هفت سال پزشکی بخواند. طبیب متخصص بسته به نوع تخصص، چند سال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه اندوزی عملی است.

کسی که پزشکی نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بیماری را تشخیص ندهد یا تشخیص او سراپا اشتباه باشد. چیزی را بزرگ کند و چیزی را که خطرناک است نادیده بگیرد. در هر قدم در معرض این است که دچار اشتباه شود و تشخیصی بدهد که مشابه او را دیده اما در واقع مشابه نیست و چیز دیگریست. پزشکان متخصص به تشخیص فردی خودشان هم اکتفا نمیکنند بلکه در موارد خطرناک شورای پزشکی است که تعیین تکلیف می‌کند.

جامعه انسانی بسیار پیچیده‌تر است و تغییر آن نیاز به داشتن تخصص دارد. مبارزه هم مثل علوم پزشکی، نفرات حرفه‌ای و سازمان کار تخصصی خود را می‌خواهد. همانطور که کسی بدون اینکه دانشجوی تخصصی پزشکی باشد نمی‌تواند پزشک متخصص شود. یک مبارز نیز نمی‌تواند بدون اینکه به طور حرفه‌ای مبارزه کند و تمام وقت خود را وقف مبارزه کند در تغییر جامعه شرکت کند.

بنابراین مبارزه سیاسی، یک علم است، افراد حرفهای و سازمان کار حرفهای خودش را می‌خواهد تا به هدف مورد نظردست پیدا کند.

به عنوان مثال یک جریان یا فرد، فقط می‌خواهد یک مقاله انتقادی بنویسید، یا یک نشریه منتشر کند، یا در انتخاباتی در فضای دموکراتیک شرکت کند. اما یک وقت هست که می‌خواهد رژیم ولایت فقیه را سرنگون کند. دراین صورت همه چیز فرق می‌کند از افرادش تا آموزش و آمادهسازی آنها، از نوع و جنس تشکیلاتش تا مناسبات اعضای این تشکیلات با یکدیگر برای انجام این ماموریت، از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتیو و استراتژی و تاکتیک‌هایی که ارائه می‌دهند…[۱]

تعریف اصل و قانون

«اصل»، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایده‌ی هدایت‌کننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است؛ بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول می‌شود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه می‌باشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینه‌ی مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحت‌الشعاع آن قوانین انجام می‌شود و اساساً بوسیلة آن قوانین قابل توضیح است.

بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمی‌گیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیده‌تر همان قانون بشمار می‌روند.

به‌عنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایه‌ای هندسه‌ی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسه‌ی اقلیدسی به‌شمار می‌رود.

مکانیک نیوتونی نیز با تمامی قوانین و قواعد فرعی‌اش بر قانون اساسی f=mg مبتنی است.

یعنی که نیرو، حاصل‌ضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست.

همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون اساسی «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنیادین و مرکزی دارد، به طوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایه‌داری را نهایتاً با آن توضیح می‌دهند؛ به‌نحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون به‌سر می‌رسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطره‌ی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدوده‌ی اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به اقتصاد دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانه‌ی عرضه و تقاضا استوار نشده، متوسل شد.

قانون رابطه‌ی ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان می‌کند. مثلاً آب در شرایط متعارف در ۱۰۰ درجه می‌جوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است.

بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشرده‌ی روابط حاکم در دایره‌ی حرکات مکانی است و ضرورت‌های موجود در این دایره را برملا می‌کند. ضرورت‌ها و قوانین و اصولی که کاملاً از اراده و خواست انسان مستقل‌اند و ما تنها با شناختن و پذیرش آنها، می‌توانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بکارشان بیاندازیم.

در قلمرو علوم اجتماعی و دانش مبارزاتی، وضع البته بسیار پیچیده تر است. بسته به مرحله هر انقلاب، یعنی هدف یا هدف‌هایی که دارد، در اینجا هم اصول وقوانینی حاکم هست.

در بحث سیاسی و مبارزاتی اصولی وجود دارد که عبارتند از:

اولاً ـ از ماهیت مرحله می‌جوشد و رابطه‌ی ضروری و هم‌بسته میان پیشرفت‌های مختلف در آن مرحله را عیان می‌کند.

ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیک‌های هر مرحله مبارزاتی محسوب می‌شود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است.

ثالثاًـ مستقل از خواست‌ها، تفکرات، بینش‌ها، عقاید اختصاصی و آرمان‌های تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل می کند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود می‌شود.

نتیجه این‌که در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذارند تا آن تضاد اصلی که قرار است، حل شود.[۲]

اصل وحدت و همبستگی نیروها

اگر کسی واقعاً می‌خواهد دیکتاتوری در کار نباشد و سرنگون شود. این امر اصولی دارد که باید آن را کشف کرد. اصولی که بسته به تمایل افراد نیست.

ازیکطرف باید مشی و روشِ ضروری و لازم و قانونمند برای این کار را دریابد که همان استراتژی و تاکتیک است. بشرط این‌که قانونمند و بر اساس خصایص و کارکردها و روابط ضروری ناشی از ماهیت نظام ولایت فقیه باشد که در اینمورد بعداً بحث خواهیم کرد.

از طرف دیگر کسی که واقعاً می‌خواهد دیکتاتوری دینی در کار نباشد باید دید که خودش با سایر نیروها، چه رابطه‌یی برقرار می‌کند (اعم از مثبت یا منفی) و چه تنظیماتی را کافی و وافی به مقصود می بیند. اینجاست که به اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه رژیم ولایت فقیه می رسیم. در حالیکه رژیم می‌خواهد این نیروها متفرق باشند، با یکدیگر سرشاخ شوند و یکدیگر را نفی کنند تا خودش اثبات شود، بعکس، اصل وحدت و همبستگی نیروها ایجاب می کند که نیروهای جبهة خلق با هم یکی شده و علیه رژیم یکدیگر را تقویت کنند تا این رژیم نفی شود.

حالا به من بگویید، چگونه می‌توان فرد یا گروهی را تصور کرد که می‌خواهد این رژیم نباشد، آزادی و دموکراسی می‌خواهد، اما در عین حال، با اشرف و مجاهدانش یا با شورای ملی مقاومت ایران خصومت و عناد می ورزد و آنها را به سود رژیم تخطئه و تضعیف می کند و بدرجه ای از درجات، سرکوب و کشتار و محاصرة آنها را، خواه و ناخواه، موّجه می نماید و به لحاظ سیاسی راه را برای رژیم هموار می کند. آنهم در شرایطی که می بیند از سراسر جهان چه از بابت انسانی و حقوقی و چه از بابت سیاسی به حمایت از اشرف و اشرفیان برخاسته اند.

اینجا دیگر دست رو می‌شود و در فقدان این «رابطة» ضروری، معلوم می‌شود که طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد و الا حتی اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران هم مخالف می بود و هزار و یک انتقاد هم میداشت، دست کم تا وقتیکه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبی هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پیشه مینمود و برای نابودی اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمی کرد.

آخر مگر نه اینست که مجاهدین خلق هر ایرادی هم که داشته باشند، در برابر یکی از وحشیانه‌ترین سرکوب‌های تاریخ بشری، عظیم‌ترین و شکوهمندترین مقاومت سازمان‌یافتة تمامی طول تاریخ ایران را عرضه کرده ودربرابر استبداد دینی ایستاده اند.

آخر مگر نه اینست که شورای ملی مقاومت ایران، هر ایرادی هم که داشته باشد، نزدیک به ۲۹ سال است که تنها جایگزین و آلترناتیو جدی را در برابر رژیم ولایت فقیه عرضه و حفظ و نگاهبانی کرده است؟[۲]

ارائه جایگزین

بحث ما فعلاً در مراحل اولیه بود. اما اگر به تکامل وحدت وهمبستگی نیروها بیندیشیم، سرانجام شما باید به ازای آنچه می‌خواهید نفی و سرنگون کنید، ما به ازاء آن را اثبات و سرپا کنید. در دیالکتیک سیاسی و اجتماعی هم تز و آنتی تز یعنی اثبات و نفی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.

در انقلاب ضد سلطنتی مردم میدانستند که چه نمی‌خواهند اما بوضوح روشن نبود که چه می‌خواهند. در اثر سرکوبگری شاه و از دور خارج شدن نیروهای اصلاح طلب ملی یا رفرمیست بدنبال «انقلاب سفید» و یکپایه شدن رژیم شاه از یک رژیم بورژوا- ملاک به یک رژیم یکدست سرمایه داری وابسته، در اثر سرکوب و سر بریدن نیروهای انقلابی و بخصوص در اثر متلاشی شدن سازمان مجاهدین خلق ایران بخاطر کودتای اپورتونیستی (در سال ۱۳۵۴)، سرانجام خمینی خلاء را پر کرد که بحث جداگانه ایست. در یک کلام ارتجاع رهبری انقلاب را ربود و بعد حق حاکمیت مردم را به ولایت فقیه یعنی حاکمیت آخوندهای فوق ارتجاعی همجنس خودش، تبدیل کرد.

حالا ۳۱ سال گذشته و مردم باید این بار بدانند که چه می‌خواهند. منظورم فرد یا شخص نیست. منظورم جایگزین مشخص با برنامه مشخص است بشرط این‌که انشانویسی و لفاظی نباشد.

ما شورای ملی مقاومت ایران را پیشنهاد کرده ایم و نزدیک به ۲۹ سال است که با همسنگران شورایی، با همة مشکلات و ورود و خروجهایش، با تلاشی فوق سنگین، محکم به آن چسبیده ایم و حفاظت و نگهبانی از آن را در سخت ترین سالیان، تماما مرهون و مدیون مریم در جایگاه رئیس جمهور منتخب همین شورا برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران هستیم. ضرورت جایگزین سیاسی، علاوه بر نفی و اثباتی که گفتم، در اینست که شهیدان و رزمندگان و فعالان این مقاومت بدانند که برای چه چیز و کدام جایگزین و کدام برنامه و چه هدفهایی مبارزه و مجاهدت می‌کنند.

بر میگردم به خمینی در آستانه سرنگونی رژیم سلطنتی که در اینجا می‌خواهم به تفاوت خمینی آن روز با موسوی امروز دقت کنید: خمینی حتی از موضع فرصت طلبانه، پس از این‌که بوی سقوط رژیم شاه را استشمام کرد، تفاوتش با موسویِ امروز، این بود که صریح و روشن میگفت: شاه باید برود! حتی بختیار را هم نپذیرفت. یعنی یک تنه خودش را با نفوذ مذهبی و سابقه سیاسی که داشت، بعنوان آلترناتیو و جایگزین جا انداخت. کاش موسوی هم امروز میگفت: ولی فقیه باید برود! خامنه ای باید برود! و اصل ولایت فقیه ملغی و منتفی است! اما افسوس که بخصوص آنچه بعد از قیام عاشورا دیدیم عکس این بود. تنزل و تنازل بود و نه پیشرفت و پیشروی. این بحث را هم میگذارم برای بعد.

پس حرف اینست که بالاخره در اوج وحدت و همبستگی نیروها، خواه و ناخواه باید یک جایگزین سیاسی یا آلترناتیو عرضه کرد که در نقش «جبهة واحد» عمل کند. توجه کنید که این جایگزین و آلترناتیو، فقط برای مرحله بعد از سرنگونی رژیم ولایت فقیه لازم نیست. خیر، قبل از آن و ضروری تر از آن، برای سرنگونی و درهمین مرحله سرنگونی استبداد مذهبی لازم است تا بتواند قیام و سرنگونی را به سرانجام برساند.[۲]

قیام و انقلاب

«قیام» را خروج جمعی تودة مردم برای انهدام دستگاههای حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف می‌کنند. خصوصیت ویژة قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده ها حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می آمیزند. برای دادن همه‌گونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی نشیند. طبق تجربه های تاریخی، قیام های توده ای در قله و نوک پیکان خود با شعار «مرگ یا پیروزی» به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی می‌آورند. اگر شرایط عینی برای انقلاب مهیا باشد، قیام می‌تواند بسته به هدفها و ماهیتِ دستگاه و عنصر رهبری کننده اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. هم‌چنان‌که می‌تواند، در یک مسیر خودبه‌خودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نمی‌شود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله یی از قیامها را در خود دارد.

-“انقلاب” به‌طور خیلی خلاصه «دگرگونی جهش‌وار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم» تعریف می‌شود. حکومت کننده دیگر نمی‌تواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آن‌جا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میایند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد می‌شود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار می‌گیرند.

وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبه‌رو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است.

اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا می‌برد؟ اینجا دیگر سوال اینست که راننده کیست و به کجا می‌برد؟ سمت گیری او به کدام جانب است؟

بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.

به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان «ولایت فقیه»، بجای حاکمیت مردم است.

با کُت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.

حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچ‌کس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست.

صورت مسئله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده می‌تواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سرِ مردم ایران کم کند.

هم‌چنان‌که در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه، اصول خود را دارد. ازیکطرف باید مشی و روشِ لازم برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژة رژیم ولایت فقیه و «رابطه» های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائة آلترناتیو دموکراتیک است.

اما قبل از این‌که استراتژی سرنگونی را موضوع بحث و سوال و جواب قرار بدهیم من می‌خواهم روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را به جانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه اش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفة ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمی‌کشیم و با صدای بلند هم می‌گوییم.

آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله روی از «موسویان» و هرکس که به ولایت فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بی‌روح و خاموش شود.

در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیستهایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ نمایی‌های میان تهی بسود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال ۵۴، همین رفسنجانی، می گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد![۳]

پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز

(نشریةمجاهد ۳۱۷–۲۹شهریور۱۳۷۲)

«مسعود: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد می‌آوری؟

-بله.

- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟

-واقعی است.

-یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسئله حل کند، ایدئولوژیتان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را می‌پذیرید؟

-همان طور که شما گفتید، بله.

-فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم می‌خواهد باشد. لیبرال باشد، میانه‌باز، ملی‌گرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را می‌پذیری؟

-چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمی‌کنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.

-ما که نگفته‌ایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفته‌ایم و می‌گوییم با حفظ اصول و مرزبندیهای ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسی‌اش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاح‌تر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او هم‌جبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟

-با چیزهایی که گفتید فکر می‌کنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آن‌را بپذیریم.

-(خطاب به حضار) اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟

حضار: بله».

***

در سال ۱۳۷۵ به مناسبت ۲۲ بهمن باردیگر خاطر نشان کردم:

هم‌چنان‌که بارها گفته‌ایم، اگر در صحنة عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یک‌کلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشه‌ناپذیر با دیکتاتوری دست‌نشاندة سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان دربرابرش زانو می‌زنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتی انتقاداتمان، رهبریش را به‌جان و دل می‌پذیریم.

من از اینهم فراتر رفته ام. گفته ام و تکرار می‌کنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را هم منحل کنیم.[۳]

سلسله مراتب تضادها

در بحث اپورتونیسم به سلسه مراتب تضادها اشاره کردیم. در جریان مبارزه معلوم است که با مسائل و تضادهای متعدد روبه‌رو هستیم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوری سلاحهایش و اجرای طرح و برنامة مشخص برای متلاشی کردن آن از درون و بیرون که بحث جداگانه می طلبد، وضعیت بسیار بغرنج است. شگفتا که در این‌جا هم بمباران را امریکا کرده اما از روز بعد، تضاد اصلی کماکان رژیم و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً این موضوع را کنار می‌گذاریم و به اصول حاکم بر سلسله مراتب تضادها اکتفا می‌کنم:

اصل اول- بین حق و باطل و بین انقلاب و ارتجاع باید از حق و انقلاب دفاع کرد و طرف آن را گرفت و آن را تقویت کرد. باید باطل و ارتجاع را تضعیف کرد و نه بالعکس. واضح است که منظور از حق و باطل نسبی است و نه مطلق.

اصل دوم- در تضاد دو نیروی برحق مثلا بین دو نیروی مبارز و مترقی، باید طرف آن را که موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت. واضح است که باز هم منظور از برحق و مترقی بودن، نسبی است.

اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نیروی ارتجاعی، تا آن‌جا که به ما مربوط می‌شود و در حیطة ما می‌گنجد، باید ضعیف تر را علیه قویتر تقویت کرد. البته حدّش این است که نیروی برحق که در اصل اول گفتیم تخطئه و تضعیف نشود والا نقض غرض می‌شود.

به‌طور خلاصه این یک دستگاه منطقی است که از شاخص حقانیت و ترقی و انقلاب چیده می‌شود و با آن مَحَک می‌خورد. بر این اساس تا وقتی که استبداد دینی و رژیم ولایت فقیه در کشور ما حاکم است، همة تضادها علیه آن و به‌سود تغییر دادن و سرنگون کردن آن باید حل شود. اعم از تضادهای واقعی در درون رژیم، یا تضادهای بیرون رژیم و هم‌چنین تضادهای بین المللی. الزام مبارزة بر حق و عادلانه برای رهایی از شَرّ استبداد دینی و حاکمیت مطلقة آخوندی و لازمة دستیابی به آزادی و حاکمیت مردم، همین است.[۳]

جبهه خلق و ضد خلق

بر اساس آن‌چه تا کنون گفتیم، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، استراتژی جبهه خلق، تغییر و سرنگونی رژیم ولایت فقیه برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهورِ مردم، یعنی تودة مردم ایران است.

فصل مشترک جبهه خلق، تعارض وتضاد آشتی ناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است. استراتژی سرنگونی از همین جا حقانیت و ضرورت پیدا می‌کند.

از این‌روست که از ۳۰خرداد سال ۶۰ تا همین امروز، از این اصل بنیادین در هیچ شرایطی کوتاه نیامده و پیوسته بر آن تاکید کرده ایم.

رژیم ولایت فقیه حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آن را با شِرک و ارتجاع، به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. “ولایت ” و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.

خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی رژیم ولایت‌فقیه به‌دست نمی آید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیم‌رابطه با همهٌ افراد و جریانهای سیاسی، و شاخصِ جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهن‌دوست و آزادیخواه بر همین اساس تعریف و مشخص می‌شود.

بنابراین «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران»، به معنی علمی دربرگیرندة تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستارتغییرو سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، ودر یک کلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند.

«جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» ، در برگیرندة مجموعة نیروهایی است که مشترکاً تحت ستم و سرکوب رژیم ضدبشری ولایت فقیه قرار دارند و به همین خاطر میتوانند به‌طور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت و آن را محقق کنند.

معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه،

منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفة سرنگونی است.

سرنگونی این رژیم، وظیفة هر ایرانی آزادیخواه و میهن پرست و هویت سیاسی هر نیروی ملی و انقلابی و مردمی است.

برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص شورای ملی مقاومت ایران طرح «جبهة همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است.

هم‌چنان‌که دربیانیة ملی ایرانیان یادآوری شده: «بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب کشورهای جهان نازیسم و فاشیسم را مرامهایی ضدبشر شناختند و در قوانین خود هر گونه تبلیغ و ترویج آنها را جرم و مستوجب کیفر اعلام کردند» (بیانیه ملی ایرانیان).

اکنون پس از ۳۰ سال تجربه، هر ایرانی آگاه و آزادیخواه به روشنی می‌داند که ولایت فقیه، از نظر ماهیت جنایتهایش درمورد مردم ایران، بسا فراتر از آن مرامهای ضد بشر رفته است.

کلمات ضد خلق و ضد خلقی، ضدمردم و ضدمردمی، از همین جا و در تضاد با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا می‌کند. در زمان شاه با دیکتاتوری سلطنتی میجنگیدیم و اکنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبی، همین رژیم ولایت فقیه، است. به همین خاطر شالودة شورای ملی مقاومت ایران از روز نخست، “نه شاه، نه شیخ ” بوده است. نفی دیکتاتوری لازمة برقراری دموکراسی و اثبات حاکمیت مردم است.

«انقلاب دموکراتیک» آن روی سکة استراتژی سرنگونی برای آزادی و حاکمیت مردم ایران در این مرحلة تاریخی است.

«انقلاب» را قبلاً دگرگونی جهش‌وار و تکاملی از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم تعریف کردیم.

«دموکراتیک» به معنی «مردم سالارانه»، برگرفته از کلمة «دموکراسی» یک واژة یونانی، مرکب از کلمه «دِموس» به معنی مردم و «کراسی» به معنی حکومت است که آن را به فارسی، «مردم سالاری» ترجمه می‌کنند.

اکنون روشن می‌شود که همه مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قداره بندان و قلم زنان و مداحان و روضه خوانان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عصاره و «عمود خیمة» استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است از جبهة خلق خارج و در جبهة ضدمردم ایران قرارمی‌گیرند. هم‌چنین همة خیانتکارانی که به‌جای سرنگونی این رژیم در صدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن اشرف و مجاهدین هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است.

***

از آن‌جا که استراتژی نفی و سرنگونی ولایت فقیه، حقانیت و ضرورت دارد و مهمترین و بالاترین اصل و فصل مشترک جبهه خلق است، شورای ملی مقاومت، طبق ماده ۱ اساسنامه اش، از همان سال ۱۳۶۰ «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تشکیل شده است».

-طبق ماده ۱ برنامة شورا، دولت موقت «اساسا وظیفة انتقال «حاکمیت» به مردم ایران و مستقر ساختن حاکمیت جدید ملی ومردمی را بعهده دارد».

-طبق ماده ۳ برنامه شورا، «پس از خلع ید و سلب حاکمیت از رژیم ضدخلقی خمینی، که حیاتی ترین حق مشروع مردم ایران یعنی «حق حاکمیت مردم» را غصب نموده» است،

این دولت باید «حداکثر تا ۶ماه» «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» را «از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی» با «هرگونه نظارت و تضمین لازم» تشکیل بدهد و بلافاصله استعفای خود را به این مجلس تقدیم کند.

نخستین وظیفة مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی، «تدوین قانون اساسی و تعیین نظام جمهوری جدید» است.

-طبق ماده ۵ برنامه شورا، «کلیة مقامات، مسئولیتها و نهادهای دوران انتقال، صرفاً جنبة موقتی داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئولیتها و نهادهای جدید برطبق قانون اساسی جدید معتبر است».

-علاوه بر این، شورای ملی مقاومت برای رفع هرگونه سوءتفاهم پیرامون موقعیت و اختیارات خود پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه، با صراحت و به اتفاق آرا اعلام کرده است: «هیچ‌یک از مصوبات شورای ملی مقاومت، بخشی از قانون اساسی نظام جمهوری آینده کشور که توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی تدوین خواهد شد تلقی نمی‌شود».[۴]

استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری

ما از خروج از جبهة خلق و تغییر آشکار یا بالفعلِ تضاد اصلی علیه مقاومت ایران و علیه مجاهدین و اشرف، که به‌سود دیکتاتوری ولایت فقیه است، متنفریم.

گرایشهای اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندیها و خطوط قرمز در قبال تمامیت رژیم و مدافعان و همسویان آن را محکوم می‌کنیم.

از بارزشدن خصایص اپورتونیستی و زدن زیرآب مقاومت تمام عیار در برابر این رژیم، منزجریم.

در مرحلة بلوغ اپورتونیسم و بروز ماهیتهای ارتجاعی، هم جبهگی آشکار یا بالفعل با ولایت فقیه را غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل می‌دانیم.

اما دقیقاً به‌خاطر جدیت و ایستادگی مان در همین مواضع، به‌طور مضاعف، از هر گونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگی و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولایت فقیه و رژیمش و پشت کردن به آن و نهایتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمایت می‌کنیم. اینهم نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخصها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، بحث کردیم.

***

وقتی آیتالله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل خامنهای از ولایت جائرانهاش، حکم داد، من در ۱۹تیر همین امسال، خاضعانه این حکم را «شایان تقدیر» خواندم و یادآوری کردم «بالاترین سرمایة دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خمینی دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به قتل عام زندانیان مجاهد است». در عین حال با صراحت به استحضار رساندم: «جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی بسرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت انقلاب ضدسلطنتی تحت عنوان ولایت فقیه است. لکة ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…

امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکانِِ آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل خامنهای و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دِین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به ائمة تشیع، ادا کند. در راستای ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم.»

***

در ۱۳ تیر همین امسال گزارش کمیتة صیانت از آرای موسوی با ذکر موارد جدیدی از دجالگری و تقلبات نجومی در انتخابات رژیم آخوندی منتشر شد. در این گزارش از جمله فاش شده بود که وزارت کشور و ۲۵ استاندار نظامی آن در مجموع ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگة رأی مازاد بر نیاز، مورد استفاده قرار داده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجمیع آراء»، که همان تاریکخانه وزارت کشور نظام باشد، هر طور که خواسته اند رقم سازی کرده اند.

در همان روز سیزدهم تیر، ولی فقیه ارتجاع در ارگان اخص خود (کیهان آخوندی)، موسوی را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شدة بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی (را) به جرم قتل انسانهای بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” بپذیرد.

من بلادرنگ، اعلام کردم که به‌دور از هر گونه «نکوهش و بستانکاری» از موسوی، «وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر یاوه ها و تهدیدهاو تیغ کشی پررذیلت سردمدار ولایت»، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:

«۱-محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهدة شخص خامنه ای است.

  1. هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی ودرخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.
  2. فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین المللی، به حقوقدانان و سازمانهای جهانی مدافع حقوق بشر، و به همة دولتهایی که نتیجة انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته اند؛ برای ارجاع پروندة این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.

بی گمان باز گشودن پروندة انتخابات ایران در شورای امنیت، در خدمت صلح جهانی است. زیرا به ممانعت از تسلیح اتمی و صدور تروریسم و دست اندازی فاشیسم مذهبی حاکم برایران به عراق و لبنان و فلسطین هم منجر می‌شود».

ادامه بحث جبهه خلق

باز می‌گردیم به ادامة بحث دربارة جبهة خلق و ضد خلق و این‌که در رابطة مستقیم با آزادی و حاکمیت مردم تعریف می‌شود و از ۴۵ سال پیش تا کنون، جنگ ما و مرز بندیهای ما را با شاه و شیخ (دیکتاتوریهای سلطنتی و آخوندی) تشریح و ترسیم می‌کند.

-گفتیم که جبهة خلق در یک کلام، با «جبهة سرنگونی استبداد مذهبی» تعریف می‌شود.

-گفتیم که فصل مشترک تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی این است که خواهان دموکراسی و حاکمیت جمهورِ مردم ایران هستند.

-گفتیم که معیار عمده برای شناخت اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهه مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، شرایط عینی و منافع آنها در پیشرفت جامعه و قابلیت آنها برای سرنگون کردن مانع اصلی پیشرفت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعة ایران یعنی همین دیکتاتوری ولایت فقیه، است.

-گفتیم که این نه یک تفنن یا امر مستحب بلکه واجب عینی و هویت سیاسی ایرانیان آزادیخواه و میهن‌دوست است.

- گفتیم که با این معیار و این شاخص، هیچ نیرو و هیچ شخصی نمی‌توان یافت که به‌واقع تضاد اصلی او با رژیم ولایت فقیه باشد و سرنگونی آن را بخواهد، اما در عین حال، زیرآب اشرف و مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را بزند. چنین چیزی خصیصة ارتجاعی و علامت خروج از جبهة خلق و ادامه و امتداد همین رژیم است.

چگونه می‌توان هم خواهان سرنگونی این رژیم، و هم خواهان سر بریدن مجاهدین بود یا برای آن جاده صاف کرد؟ خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، اصالت دارد.

خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، شکلی و صوری و دیگری محتوایی است. محتوا، عناصر متشکلة یک شیئ و هر مجموعه است.

خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، نمود و دیگری ماهیت جریان یا فرد مربوطه را نشان می‌دهد. ماهیت عنصر اصلی و پایدارترین عنصر در محتوای یک پدیده یعنی عناصر متشکلة آن است.

تفاوت انتقاد با ضدیت و خصومت هم بر همگان واضح است یکی پیش برنده، تقویت کننده و احیا گر است، اما دیگری کاهنده، تضعیف کننده وامحاگر. در بحثهای بعدی راجع به این موضوع صحبت خواهیم کرد.

انتقاد و انتقاد از خود که توسط انقلابیون و نیروهای ترقیخواه در قرن نوزدهم، رایج و فرموله شد، یک اصل مسلّم است که اکنون مجاهدین آن را در مناسبات خود به عنوان جهاد اکبر به حد «عملیات جاری» ارتقاء داده اند. هیچ بیم و باکی هم از آن ندارند، نیازمند آن هستند و از آن استقبال می کنند. از طرف دیگر، در عصر ارتباطات که ظرفیتها و راهکارهای آزادی بیان و انتقاد، پیوسته افزایش می یابدچه کسی می‌تواند یا جرات می کند این اصل مسلّم را به زیر علامت سوال بکشد.

پس صورت مسأله، هم‌چنان که مقاومت ایران یک دهه قبل در بیانیة ملی خاطر نشان کرده است، «بهانه کردن» انتقاد و مخالفت، برای ایجاد «جبهه های فرعی مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طریق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزیسیون» و برانگیختن آنها به لجن پراکنی علیه مقاومت» است.

-در ابتدای فصل حاضر، هم‌چنین اشاره کردیم که استحکام و عزم راسخ در آزادی و حاکمیت مردم، اقتضا می‌کند که از فاصله گرفتن از دیکتاتوریهای شیخ و شاه ونهایتاً از بازگشت به جبهة خلق، به‌طور مضاعف استقبال و حمایت کنیم. این امر نه فقط در مورد دیکتاتوری ولایت فقیه و جناحهای آن و کسانی مانند موسوی و کروبی، بلکه در مورد دیکتاتوری سلطنتی و جناحها و افراد آنهم صدق می‌کند. با این تفاوت که رژیم شاه درانقلاب ضد سلطنتی سرنگون شده و حاکمیت ندارد.[۴]

شناسایی دشمن

برای سرنگون کردن رژیم ولایتفقیه، قبل از هر چیز باید آن را شناخت وتعریف کرد و کارکردها و خصوصیات ویژه آن رادریافت. اگر این کار را نکنیم معلوم نیست که چگونه باید با او برخورد کرد

حالا در نظر بگیرید که با یک آدم مرض داری مواجه هستیم که ادعا دارد:

-سالمترین و آزادترین و با ثبات ترین و «انقلابیترین فرد جهان است، آیتالله خمینی»!

-قولنج «اسلام» گرفته و می‌گوید فقط دردش، اسلام است!

-مستمراً جیغهای ضداستکباری و ضدامپریالیستی میکشد و هر کس را که به سراغش میآید، یا خردهای بر او می‌گیرد متهم می‌کند که عامل آمریکاست.

-سالها نعره «قدس قدس از طریق کربلا» سر می‌دهد اما سر از ایران گیت در میآورد!

-می گوید «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاریهای باند او بالاترین سود نامشروع تاریخ ایران را بهمبلغ ۱۲۰میلیارد تومان به پول آن زمان (یعنی بیش از ۱۲میلیارد دلار) بالا میکشند.

-بهنحوی مافوق تصور، دروغ می‌گوید، تقلب می‌کند، و همه کلمات و مفاهیم را از انقلاب و مستضعفین گرفته تا انقلاب فرهنگی و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه می‌کند. آن‌قدر که حتی همسفرها و هم سفرههای قبلی خودش هم می‌گویند بین ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگه رأی مازاد برنیاز در انتخاباتش چاپ زده است.

- از زیر زمین ادارات تا مساجد و طلبه خانهها را به زندان و شکنجهگاه تبدیل می‌کند.

-بسا فراتر از هر دیوانهیی که در دیوانه خانههای زمین و زمان یافت شود، می‌گوید: دارای ولایت مطلقه «بردنیاست و آن‌چه در دنیاست، اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آن‌چه که به‌نحوی به‌زندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».

هر کس را هم که این را قبول نداشته باشد، از هم میدَرَد و میکشد و قتلعام می‌کند.

هرازگاهی هم یک نفر از جنس و سنخ خودش میآید که او را «مدره» و «اصلاح» کند، اما بعد معلوم می‌شود که یارو (مثل خاتمی) نوع «آرایش» شده خودش بوده است.

تو را به خدا بدون این‌که برچسب بزنید و مبالغه کنید، «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» به ما بگویید که این چه موجودی و چه رژیمی است و چه نام دارد؟

***

بله، این رژیم خمینی است، رژیم ولایتفقیه است.

۲۷سال پیش، در جمعبندی نخستین سال مقاومت درتابستان سال ۱۳۶۱ در مورد این رژیم مطالبی گفتهایم که تلاش می‌کنم خلاصه آن را برایتان بگویم:

به پشت جلد این کتاب نگاه کنید نوشته است:

«صرفنظر از پیامها و ابعاد اخص ایدئولوژیکی مجاهدین، فقط به ذکر این نکته قناعت می‌کنم که وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلکه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنان که همانا تجاوز به حریم مقدس «آزادی» (تحت انواع و اقسام بهانه‌ها) است از میان برداشته می‌شود. آری، اگر در انسان شناسی توحیدی، کرامت بنی‌نوع ما نهایتا در «اختیار و آزادی» اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است».

***

ما از همان روز به قدرت رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را بهلحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی می‌کردیم.

از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، نیروهای عقب‌مانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با صبغه خشک‌اندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.

سابقه تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمی‌کنند، به امثال کاشانی و مشروعه‌خواهانی نظیر شیخ‌فضل‌الله نوری می‌رسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم به‌وسیله خود آن بزرگوار «توده- نفتی» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین بر علیه مشروطه‌خواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتی‌مان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکی‌خاصمان) نظیر مصدق، کوچک‌خان، ستارخان، باقرخان، و مجاهدین صدر مشروطه و همه‌ی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشته‌ایم.

پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.

فعلاً بر روی محور فلسفی از تبیین آن در می‌گذریم و به تشریح موقعیت اقتصادی- اجتماعی و به جایگاه سیاسی آن که لاجرم ناشی از موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنست اکتفا می‌کنیم.

فعلاً به کمدی-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی-اجتماعی که می‌خواهد یک سر مادون سرمایهداری به‌نام ولایتفقیه را با انواع سریشم‌ها به بدنه مناسبات سرمایهداری بچسباند و تحمیل کند، کاری نداریم.

منظور من اینست که بتوانیم هر چه سادهتر کلمه ارتجاع و ارتجاعی را تعریف کنیم تا روشن باشد که هدف برچسب زدن نیست.

بهلحاظ تاریخی، برخی طبقات و نیروها (مثلا برده داری و فئودالیسم) عمرشان سر آمده و هیچ عنصر نو و مترقی در آنها نیست و دیگر مطلقاً کهنه، نفی شده و ارتجاعی یعنی متعلق به گذشتهاند. درمثَل، می‌توان آنها را به یک ارگانیسم و بدن مرده در مقابل ارگانیسم زنده توصیف کرد. این نیروها در یک نظام اجتماعی معین، در ارتباط با سهمی که از ثروت اجتماعی میبرند و نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و مالکیتهایی که از آن برخوردارند، مناسباتی را به نفع خودشان و برای خودشان برقرار می‌کنند. برخی فقط بهرهکشی می‌کنند، برخی فقط مورد بهرهکشی قرار می‌گیرند و برخی موضع دوگانه دارند.

این طبقات و نیروها در یک دوره معین تاریخی متولد می‌شوند، سپس مراحل کمی وکیفی رشد خود را طی میکنند و سرانجام به نفع نیروی نوتر نفی می‌شوند و میدان خالی میکنند. وقتی یک صورت بندی اقتصادی و اجتماعی نتواند از پس نیازهای روزافزون جامعه انسانی بر بیاید و حرکت بجانب مدارج بالاتر تکاملی را تامین کند، دیگر کهنه، ارتجاعی و متعلق به گذشته است و «روابطی» را که ایجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجیر به دست و پای حرکت جامعه میپیچد.

واضح است که نیروهای کهنه و میرا به سادگی از میدان خارج نمیشوند وبه‌خاطر حفظ مناسبات بهره کشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برمیآید، انجام می‌دهند.

در بحث اقتصادی- اجتماعی فعلاً به همین میزان اکتفا میکنیم. منظور این بود که روشن باشد بنابر دیالکتیک اجتماعی برخی اقشار و طبقات درحال زوال و رو به نفی و برخی در حال رشد و رو به اثبات هستند. کما این‌که امروز دیگر از رژیم بردهداری یا رژیم فئودالی خبری نیست.

***

بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایتفقیه است.

این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.

این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش برنده نیست.

میرنده است، بالنده نیست.

کهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست.

این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنان‌که گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب ماندهترین نیروها سر برداشت.

این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیکی هم نداشت و ملغمهیی از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یک منحنی فرضی تاریخی آن را به عقب برگردانیم، همچنان که خمینی خودش در کشف الاسرار نوشته بود، هیچ‌گاه با حاکمان جائر در تعارض ماهوی نیست. در انقلاب مشروطه با شیخ فضلالله است. در روز عاشورا در طرف یزید و ابن زیاد قرار می‌گیرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قریش است. تردید نکنید که در زمان نمرود، ابراهیم را هم به آتش میکشد.

اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم که به‌طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به‌کلی خارج شده است. به همین خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافیهای شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریکخانههای «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد.

این رژیم بر ضد حاکمیت جمهورمردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی دادن و سردواندن است.

***

این هم نتیجهگیری ۲۷سال پیش:

«آیا این رژیم، امکان رفرم دارد یا خیر؟ جواب ما این است که مطلقا نه. یعنی این رژیم، آب از سرش گذشته، امکان هیچ نوع سر و سامان دادن موضعی هم بهکار خودش هم ندارد. این‌طور نیست که اگر جوخه‌های اعدام و حاکمین ضدشرعی و کمیته‌های ضداسلامی و امثالهم را جمع بکند، بتواند سرپا بایستد. نه، این غیرممکن است».

«ضمناً معنای این پاسخ منفی ما به امکان رفرم، این است که رژیم آلترناتیوی در داخل خودش ندارد. یکی از فرضیات این است که: «خوب اگر کار به خمینی و به رژیمش زیاد سخت بشود، می‌آید و آدمهای چندآب شسته‌تری را (از قبیل بعضی از آنهایی که هنوز به امیدهای کاذبی در داخل مجلسش بیتوته کرده‌اند، در حالی که این مجلس، صد بار ناحق‌تر از مجلس شاه است) روی کار می‌آورد». یعنی اشکالی نمی‌بینند که خمینی، جانورهای خون آشام کنونی را با یک تیپهای قدری نرمتر عوض کرده و به امورش سر و سامان بدهد. مثلاً می‌گویند: همان‌طور که شاه آمد هویدا را کنار گذاشت، نصیری را کنار گذاشت… و یک عده دیگر را آورد، خمینی هم بیاید یک قدری به این ترتیب، عمر خودش را طولانی کند.

اما ما به این فرض، پاسخ منفی می‌دهیم. آن‌قدر قضیه برای ما مسجل است که رژیم امکان رفرم ندارد که از قضا خیلی خوشمان می‌آید رفرم بکند. برای این‌که در چنین شرایطی، همانطور که گفتم، همین که سرکیسه ولایت سفیانی خمینی شل شد، تماما پاره خواهد شد؛ و خمینی هم دقیقا این نکته را می‌داند. دقیقا میداندکه فی‌المثل اگر تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهرماه در سال۶۰ را با قساوت بی‌حدوحصرو غیرقابل تصور، سرکوب نمی‌کرد، از جرقه حریق برمی‌خاست؛ بنابراین، رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد.

ضمن این‌که از نظر سیاسی، ما نه تنها بدمان نمی‌آید، خیلی هم از یک رفرم فرضی یا آلترناتیو درونی رژیم سود خواهیم برد، زیرا در فاز سقوط، این، از قضا، برای شکاف برداشتن هرچه سریعتر تور اختناق، به نفع خود ما خواهد بود. البته بعید می‌دانیم که خمینی و این رژیم، با این روحیات و با این رهبریش، از این ناپرهیزیها به سرش بزند. مگر این‌که در آخرین نفسها چاره‌یی جز این نبیند که البته این هم نَفَس خودش را هرچه زودتر در سینه پلیدش حبس خواهد کرد».[۵]

رژیم ولایت فقیه

اول اینکه، ما با یک رژیم ارتجاعی و ضدتاریخی روبه‌رو هستیم که تعاریف دیکتاتوریهای شناخته شده و کلاسیک درباره آن صدق نمی‌کند زیرا سرسیاسی آن مادون سرمایهداری است و بنابراین یک رژیم دجال و ضدبشری است.

دوم اینکه، اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود.

سوم اینکه، سپاه پاسداران ابزار اصلی حاکمیت ولیفقیه است.

چهارم اینکه، این رژیم کودتا پذیر نیست (منظور کودتای نظامی است) مگر به انتهای خط رسیده و قبل از آن کودتای مفروض، امر سرنگونی به‌طور عمده و محتوایی انجام شده باشد.

پنجم اینکه، صدور بحران و ارتجاع و تروریسم که به جنگ ضد میهنی ۸ساله منجر شد، لازمه بقای این رژیم و بخش لاینفک موجودیت آن است.

ششم اینکه، سرنگونی چنین رژیمی خودبه‌خودی نیست و به‌طور قانونمند باید سازمانیافته محقق شود.

هفتمین نکته که بعداً خواهم گفت ولی در همین جا نباید از قلم بیفتد و ناگفته بماند، ضعف مفرط ماهوی و شکنندگی حداکثر این رژیم به‌ویژه در برابر مجاهدین و کسانی است که در برابر آن محکم بایستند و در دهانش بکوبند در این‌صورت هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و هیچ سلطهیی بر آنان نخواهد یافت. خدا به شیطان گفته بود که بر بندگان من سلطهیی نخواهی یافت: إنَّ عبَادی لَیسَ لَکَ عَلَیهم سلطَانٌ[۵]

ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه

نکته بسیار مهم دیگری که از همان زمان تا بحال ما بر روی آن پافشاری کردهایم، اینست که نباید انتظار سرنگونی خودبخودی این رژیم را داشت. میگفتیم:

سرنگونی رژیم، یک امر خودبخودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبخود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتی صحبت از «سرنگونی» میکنیم، تا آن‌جائی که به ما و به مردم ما مربوط است این امر مستلزم قیام است.

اما خود قیام، مستلزم اینست که امکان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، بایستی موانع قیام، (یعنی چیزهائی که دست و پای توده‌ی مردم را میبندندکه نتوانند قیام کنند) برکنار و کنار زده بشوند. یعنی فرصت و لحظه‌ی مناسب برای قیام، در دسترس قرار بگیرد و ما در این مسیر هستیم

***

حالا بیش از ۲۷سال از روزگاری که من مطالب فوق را در نوارصوتی برای مجاهدین در داخل کشور میفرستادم، گذشته است. در سال ۶۱ و در همین جمعبندی، و در شرایطی که هیچ امکان و فرصتی برای تشکیل ارتش آزادیبخش نبود مجاهدین درپی استراتژی سرنگونی، می‌خواستند آن را با قیام شهری محقق کنند که البته لازمهاش این بود که ابتدا تور اختناق ولایتفقیه از هم بگسلد و پاره شود تا امکان تمرکز و تجمع نیرو برای قیام تودههای شهری فراهم شود. اما جنگ ضد میهنی مانع بود. سپس ۴سال طول کشید تا به تأسیس ارتش آزادیبخش رسیدیم که جداگانه باید به آن پرداخت.

آنچه در این فصل می‌خواهم توجهتان را به آن جلب کنم، شناخت و تعریف رژیم ولایتفقیه بهعنوان یک رژیم دجال ضدبشر با خصوصیت ویژه صدور ارتجاع و تروریسم است که در منتها درجه خود به جنگ ۸ساله ضد میهنی منجر شد.

بحرانسازی و صدور ارتجاع و تروریسم لازمه حیات این رژیم است و بعداً درباره آن بیشتر صحبت خواهیم کرد.[۵]

منابع

  1. کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل نهم
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل چهارم
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل ششم
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم