کاربر:Ehsan/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:


=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
پس از طلاق مریم رجوی از مهدی ابریشمچی او در اقدام متهورانه دیگر به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود میگوید که این دوران، یعنی فاصله‌ی طلاق تا ازدواج بر او سال گذشته است!
پس از طلاق مریم رجوی او به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود میگوید که این دوران، یعنی فاصله‌ی طلاق تا ازدواج بر او سال گذشته است!


از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از  همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گسترده‌ی نسلی از زنان جوان و میلیشیا در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران رخ داده بود، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی ، مجاهدین برای کنار زدن اندیشه ی جنسیت گرایانه باید رابطه‌ی بین زنان و مردان را  بازتعریف می‌کردند. حتی فارغ از چنین باز تعریفی بطور معمول شاید دو راه  بیشتر پیش رو نبود:
از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از  همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گسترده‌ی نسلی از زنان جوان و میلیشیا در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران رخ داده بود، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی ، مجاهدین برای کنار زدن اندیشه ی جنسیت گرایانه باید رابطه‌ی بین زنان و مردان را  بازتعریف می‌کردند. فارغ از چنین باز تعریفی بطور معمول شاید دو راه  بیشتر پیش رو نبود:


اول تشکیل خانواده ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و ... که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است
اول تشکیل خانواده ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و ... که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است.


راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، ‌برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! که البته این راه نه امکان پذیر است و نه منطبق با ایدئوژی مجاهدن و از سویی خود اتفاقا، روشی است ناشی اوج اندیشه های جنسیتگرایانه و ضد زن است که جریان بنیادگرایی و ارتجاعی خمینی، مزورانه آنرا تبلیغ میکند. مزورانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارد.  
راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، ‌برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! که البته این راه نه امکان پذیر است و نه منطبق با ایدئوژی مجاهدین. از سویی خود اتفاقا، روشی است ناشی اوج اندیشه های جنسیتگرایانه و ضد زن است که جریان بنیادگرایی و ارتجاعی خمینی، مزورانه آنرا تبلیغ میکند. مزورانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارد.  


مریم رجوی با حرکت متهورانه‌ی خود راه سوم را برگزیده و نشانه کرد. او از همسر خود جدا شده بود. اما تا اینجای داستان هنوز این نفی، هیچ اثباتی را بهمراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه به هر دلیل دیگری نیز تعبیر شود. او با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را برگزیند.
مریم رجوی با حرکت متهورانه‌ی خود راه سوم را برگزیده و نشانه کرد. او از همسر خود جدا شده بود. اما تا اینجای داستان هنوز این نفی، هیچ اثباتی را بهمراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه به هر دلیل دیگری نیز تعبیر شود. او با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را برگزیند.
خط ۲۶: خط ۲۶:
ممکن است سوال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! پاسخ این است که در غیر اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده کند، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نخواهد کرد. 
ممکن است سوال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! پاسخ این است که در غیر اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده کند، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نخواهد کرد. 


او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر،‌در کانون عواطف فردی خود، رهبر عقیدتی ، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد.یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابه‌ی همسر قرار داشته باشد،شاخص و سمبل آرمانی، یاهمان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود. این یک ضربه‌ی تماما فکری به تمامی خانواده‌های موجود در مجاهدین بود. ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک تمامی عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. این حرکت پیوندهای خصوصی را سست میکند و به آن ضربه ای سخت می‌زند.وی علاوه بر بارز کردن الزام مقوله‌ی رهبری آرمانی برای یک انقلابی در شرایط سخت مبارزه، نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. چرا که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشه‌ی خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی کند. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. دست زدن به چنین عملی البته بسیار هولناک بنظر میرسد. چرا که باید تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه ای خود مایه بگذارد. شاید از همین روزست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰  سال گذشته است.
او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر،‌در کانون عواطف فردی خود، رهبر عقیدتی ، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد.یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابه‌ی همسر قرار داشته باشد،شاخص و سمبل آرمانی، یا همان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود.


کاری که لنین هنگام نوشتن کتاب «یک گام به پیش، دو گام به پس» انجام داد.لنین بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا بر مرکز گریزی بود. والن تینف که از نزدیک با وی بوده است میگوید او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملا مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی مینامند که تسلیم بی چون و چرای او شده اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته اند. .اما واقعیت این بود که تنها او توانست روسیه تزاری را به ناگاه دچار تحول کند. لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! سلاح او تنها اندیشه‌اش بود. اما ظاهر بینان او را که بانی تئوری رهبری بود، مستمرا مورد حمله قرار می‌دادند. اما او بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آن‌چه لنین در انقلاب خد به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازه‌ی کافی تمرکز گرا و منسجم است. والن تنف میگوید او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا میداد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب خود را در محصوره‌ی افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همه‌ی بن بست شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می دانست آنهایی که رسالتهای تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و  پروای آنرا  در دل  دارند،‌ پروای دیگری در دل نخواهند داشت<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>
بله این ازدواج که البته یک ازدواج، مشابه آنچه در جامعه رخ می‌دهد، نبود، شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده های موجود در مجاهدین وارد آورد. شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند. به عبارتی ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. مریم رجوی با این حرکت این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. این حرکت پیوندهای خصوصی را سست میکند و به آن ضربه ای سخت می‌زند. وی علاوه بر بارز کردن الزام مقوله‌ی رهبری آرمانی نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. چرا که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشه‌ی خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی کند. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. دست زدن به چنین عملی البته بسیار هولناک بنظر میرسد. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه ای خود مایه بگذارد و سیلی سهمگین از تهمت‌ها و افتراها مواجه شود. شاید از همین روزست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰  سال گذشته است.


 ین ازدواج که البته یک ازدواج، مشابه آنچه در جامعه رخ می‌دهد، نبود، شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده های موجود در مجاهدین وارد آورد. شوکی که اولویت ارزش‌های مبارزاتی  وآزادیخواهانه را به چارچوبهای یک زندگی خصوصی و خانوادگی مشخص و بارز می‌‌کرد.شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند.
کاری که لنین هنگام نوشتن کتاب «یک گام به پیش، دو گام به پس» انجام داد.لنین بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا بود. والن تینف که از نزدیک با وی بوده است میگوید او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملا مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی مینامند که تسلیم بی چون و چرای لنین شده اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته اند. .اما واقعیت این بود که تنها او توانست روسیه تزاری را به ناگاه دچار تحول کند. لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! سلاح او تنها اندیشه‌اش بود. اما ظاهر بینان او را که بانی تئوری رهبری بود، مستمرا مورد حمله قرار می‌دادند. اما او بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آن‌چه لنین در انقلاب خود به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازه‌ی کافی تمرکز گرا و منسجم است. والن تنف میگوید او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا میداد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب خود را در محصوره‌ی افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همه‌ی بن بست شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می دانست آنهایی که رسالتهای تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و  پروای آنرا  در دل  دارند،‌ پروای دیگری در دل نخواهند داشت<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>


شاید از همین روست که به ناگهان تمامی افراد سازمان مجاهدین خلق با این ازدواج به قول خود،دچار یک تکانه‌ی شدید می‌شوند.هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی میگوید: شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. هر چه به ذهنتان میزند '''بگویید......''' ایمان همه‌ی افراد دچار تزلزل می‌شود. تزلزلی که البته اگر از آن بتوانند بیرون بیایند به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابند...
 مریم رجوی نیز پیشاپیش میداند که بدون این ازدواج آب از آب در سازمان او تکان نخواهدخورد و هرگز نمی تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف کند. طلاقی صورت گرفته است و یک زن  همردیف رهبری شده است. هر کس ازین ماجرا تعبیری خواهد کرد و از آن خواهد گذشت. اما او میخواهد تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. او میخواهد زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! او می‌داند درست در همین نقطه است که فریادها بلند خواهد شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش میگوید: شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. ایمان همه‌ی افراد دچار تزلزل می‌شود. تزلزلی که البته اگر از آن بتوانند بیرون بیایند به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابند.


انقلاب ایدئولو
=== پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج ===
مسعود رجوی برخلاف آنکه با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد. با درخواست ازدواج او موافقت میکند. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود.اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمتهای قبلی توضیح داده شد که طبعا مسعود رجوی نیز آنرا دریافته بود،‌پس  مسعود رجوی تنها به یک دلیل می توانست به این درخواست پاسخ منفی بدهد: اینکه از سیل تهمتها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ میدهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت سازمانی اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سالها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران( تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار هوادار مجاهدین در زندانهای ایران بودند) محسوب می‌شد، تنها عاملی که می‌توانست با توجه هدف از این حرکت، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همه‌ی این جاذبه ها  و کرسی‌ها بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد چه سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد.


به عبارتی هر فرد در سازمان و البته هر هواداری باید انتخاب کند. این حرکت،‌یعنی طلاق یک زن از یک مرد و ازدواج با دوست همان مرد،‌یا میتواند از سر بوالهوسی و ....باشد. کاری که حتی یک فرد یا انسان معمول نیز از آن پرهیز میکند مگر آنکه بسیار خالی از تمامی عرف‌ها و ارزشهای جامعه باشد، یا اینکه این حرکت، حرکتی دیگر است  
محمد حسین حبیبی در این رابطه می گوید:<blockquote>«رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله رابطه ترس و رهایی است که رابطه ای معکوس است. ترس بشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه ای می توان رهایی، ایثار و اراده ای که رهبریت مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده اند.چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبریت مجاهدین از نقطه ای در بالا به نقطه ای بالاتر پرواز کرده است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده است که خود نقطه‌ اوج بوده است. مسعود برای در انداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود»ی میگذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی در دروی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این ها را می دهد و میپذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبریت مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبته به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان میدهد و برای آن اهمیتی قائل میشد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد.بی تردید حرکت رجوی ها را همانطور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت حقیقتا باید شگفت انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی جود داشته‌اند که بطرز اعجاب انگیزی با گذشتن از «خود» در گرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی ، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بود هاست. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد»</blockquote>
 
=== انقلاب ایدئولوژیک حرکتی از سر آگاهی کامل یا جنون کامل! ===
به عبارتی هر فرد در سازمان و البته هر هواداری باید انتخاب کند. این حرکت را تنها به دو شکل می توان تعبیر کرد،‌طلاق یک زن از یک مرد و ازدواج با دوست همان مرد!
 
بله این حرکت یا میتواند از سر بوالهوسی محض و یا حتی جنون محض باشد. کاری که حتی یک انسان معمول نیز از آن پرهیز میکند و یا اینکه باید گفت مریم رجوی دست به کاری زده است که درک آن نیاز به تعمق بسیار دارد.  چیزی در این وسط وجود ندارد. یا رهبری مجاهدین انسانی است بوالهوس و دیوانه این اولی برای هیچ کس حتی دشمنان مجاهدین قابل تایید نیست و یا اینکه داستان چیز دیگری است!
 
کما اینکه البته با برهان خلف میتوان به صورت دیگری نیز شق اول، یعنی ازدواج از سر بوالهوسی یا دیوانگی را رد کرد. به عبارت دیگر اگر در این ازدواج سودای هوس وجود داشت،‌چه نیازی به این بود که مجاهدین آنرا در بوق وکرنا کرده و اینهمه از آن داد سخن سر بدهند. آیا منطقی نبود که مریم رجوی پس از طلاق کمی صبر میکرد و وقتی طلاق او از همسر سابقش به فراموشی سپرده شد، در سکوت و بدون اینکه جریان این حوادث را انقلاب ایدئولوژیک بنامد، با مسعود رجوی ازدواج میکرد؟ دردر اینصورت هیچ کس مطمئنا نه در در درون مجاهدین و نه در خارج از آن سخنی در مورد آن سر نمیداد!
 
راستی رهبری مجاهدین با اتکا به کدام پشتوانه‌ وارد چنین حرکتی شد؟ حرکتی که به مثابه پرتاب کردن سازمانشان از آبشار نیاگارا بود. براحتی می توان نتیجه گرفت که اگر رهبریت مجاهدین در این رابطه دچار کمترین تردید بود، محال بود دست به چنین کاری بزند. به عبارت دیگر تنها در دو حالت می توان دست به چنین کاری زد.راه اول متعلق به انسانهای فرهیخته است و راه دوم متعلق به انسانهای دیوانه یا اوج آگاهی یا ناآگاهی کامل! در برابر دشواری این مسیر تنها در یکی ازین دوحالت است که از حوزه‌ی شعور،‌عنصر تردید و از حوزه‌ی اراده عنصر ترس زایل می‌شود. در غیر اینصورت هرچقدر برد و حوزه عمل بزرگتر باشد احتمال دوگانگی و چندگانگی بیشتر و سپس تردیدها و ترسها بیشتر خواهد شد. حال اگر معادله را به عکس بچرخانیم می توان نتیجه گرفت که پذیرش چنین ریسکی تنها در حیطه قدرت کسانی است که یا در ناآگاهی محض بسر می برند یا با اوج آگاهی خویش به توحید و یگانگی کامل رسیده اند. به تعبیر دیگر برای این معادله حد وسطی وجود ندارد.<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی</ref>


انقلاب ایدئولوژیک  پس از گذر سالها نشان داد، در صورتی که مجاهدین از آن سرباز می‌زدند، بی تردید با گذر زمان نه تنها به سقف کنونی مبارزه به عنوان یک آلترناتیو مطرح نمی‌رسیدند بلکه محو و نابود شده و چه بسا تنها نامی یا افرادی از آنها باقی می‌ماند. البته این انقلاب اگر برای مجاهدین و جنبش آنها دستاوردهای کلانی داشت، برای شخص مسعود رجوی جز سیل سهمگینی از اتهامات، مارکها‌، تهمتها و ناسزاهایی که هنوز هم ادامه دارد،‌ در پی نداشته است.
انقلاب ایدئولوژیک  پس از گذر سالها نشان داد، در صورتی که مجاهدین از آن سرباز می‌زدند، بی تردید با گذر زمان نه تنها به سقف کنونی مبارزه به عنوان یک آلترناتیو مطرح نمی‌رسیدند بلکه محو و نابود شده و چه بسا تنها نامی یا افرادی از آنها باقی می‌ماند. البته این انقلاب اگر برای مجاهدین و جنبش آنها دستاوردهای کلانی داشت، برای شخص مسعود رجوی جز سیل سهمگینی از اتهامات، مارکها‌، تهمتها و ناسزاهایی که هنوز هم ادامه دارد،‌ در پی نداشته است.
خط ۴۵: خط ۵۵:


ادعای من این است که سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی، مطابق با سال ۱۹۸۵ میلادی، به یک اختراع و کشف ایدئولوژیک رسیده است که محمل آن ظاهرا یک طلاق بی‌مورد و یک ازدواج غیرضروریست. در حالیکه باطن آن ارائه‌ی یک دیدگاه ایدئولوژیک نوین نسبت به مسأله‌ی زن، رهبری، رهایی، و آگاهی است که آثار آن از قلمرو سیاست فراتر رفته و در زمینه فلسفه، عرفان، هنر، جامعه‌شناسی، روانشاسی، شناخت‌شناسی، و وجود شناسی نیز تجلی خواهد یافت.
ادعای من این است که سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی، مطابق با سال ۱۹۸۵ میلادی، به یک اختراع و کشف ایدئولوژیک رسیده است که محمل آن ظاهرا یک طلاق بی‌مورد و یک ازدواج غیرضروریست. در حالیکه باطن آن ارائه‌ی یک دیدگاه ایدئولوژیک نوین نسبت به مسأله‌ی زن، رهبری، رهایی، و آگاهی است که آثار آن از قلمرو سیاست فراتر رفته و در زمینه فلسفه، عرفان، هنر، جامعه‌شناسی، روانشاسی، شناخت‌شناسی، و وجود شناسی نیز تجلی خواهد یافت.
=== انقلاب ایدئولوژیک حرکتی از سر آگاهی کامل یا جنون کامل! ===
راستی رهبری مجاهدین با اتکا به کدام پشتوانه‌ وارد چنین حرکتی شد؟ حرکتی که به مثابه پرتاب کردن سازمانشان از آبشار نیاگارا بود. براحتی می توان نتیجه گرفت که اگر رهبریت مجاهدین در این رابطه دچار کمترین تردید بود، محال بود دست به چنین کاری بزند. به عبارت دیگر تنها در دو حالت می توان دست به چنین کاری زد.راه اول متعلق به انسانهای فرهیخته است و راه دوم متعلق به انسانهای دیوانه یا اوج آگاهی یا ناآگاهی کامل! در برابر دشواری این مسیر تنها در یکی ازین دوحالت است که از حوزه‌ی شعور،‌عنصر تردید و از حوزه‌ی اراده عنصر ترس زایل می‌شود. در غیر اینصورت هرچقدر برد و حوزه عمل بزرگتر باشد احتمال دوگانگی و چندگانگی بیشتر و سپس تردیدها و ترسها بیشتر خواهد شد. حال اگر معادله را به عکس بچرخانیم می توان نتیجه گرفت که پذیرش چنین ریسکی تنها در حیطه قدرت کسانی است که یا در ناآگاهی محض بسر می برند یا با اوج آگاهی خویش به توحید و یگانگی کامل رسیده اند. به تعبیر دیگر برای این معادله حد وسطی وجود ندارد


=== دومین خصیصه پس از آگاهی رهایی است! ===
=== دومین خصیصه پس از آگاهی رهایی است! ===
رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله رابطه ترس و رهایی است که رابطه ای معکوس است. ترس بشتر مساوی است با رهایی کمتر!
با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه ای می توان رهایی، ایثار و اراده ای که رهبریت مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت انگیز توصیف کرد.پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده اند.چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبریت مجاهدین از نقطه ای در بالا به نقطه ای بالاتر پرواز کرده است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده است که خود نقطه‌ اوج بوده است. مسعود برای در انداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود»ی میگذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی در دروی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این ها را می دهد و میپذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود!
به عبارت دیگر رهبریت مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبته به آن من ستایش شده تعلق خاطری نشان میدهد و برای آن اهمیتی قائل میشد محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد.
بی تردید حرکت رجوی ها را همانطور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت حقیقتا باید شگفت انگیز خواند زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی جود داشته‌اند که بطرز اعجاب انگیزی با گذشتن از خود در گرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی ، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بود هاست. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد


نتایج انقلاب ایدئولوژی در بعد رهبری
نتایج انقلاب ایدئولوژی در بعد رهبری