کاربر:Ehsan/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
{{ب|گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی| گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت }}
{{ب|گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی| گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی<blockquote>هم‌چنانکه به نسرین عزیزم و رئیس‌جمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کرده‌ام که به‌عنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که می‌باید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچ‌گاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمی‌کنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و به‌دامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیه‌السلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و به‌نام گل سرخ خواندم…</blockquote><blockquote>اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام می‌کنم:</blockquote><blockquote>۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کرده‌ام. هیچ‌کس حتی شما نمی‌تواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده‌ دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.</blockquote><blockquote>۲-من نمی‌خواهم زن ویژه‌یی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل می‌توانم برای بچه‌ها و راه‌گشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که می‌خواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. به‌خدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه می‌خواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمی‌خواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبوده‌ام، بله، از امروز کمترین صاحبخانه‌ام.</blockquote><blockquote>۳-فکر همه خطرات را هم کرده‌ام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتش‌آزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خون‌آشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند به‌جان خریده‌ام</blockquote><blockquote>من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق</blockquote><blockquote>چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست</blockquote><blockquote>۴- برای پیروزی سهل و آسان هم نیامده‌ام. آمده‌ام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشید‌ترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.</blockquote><blockquote>و سرانجام این‌که اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب می‌کنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی<blockquote>هم‌چنانکه به نسرین عزیزم و رئیس‌جمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کرده‌ام که به‌عنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که می‌باید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچ‌گاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمی‌کنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و به‌دامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیه‌السلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و به‌نام گل سرخ خواندم…</blockquote><blockquote>اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام می‌کنم:</blockquote><blockquote>۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کرده‌ام. هیچ‌کس حتی شما نمی‌تواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده‌ دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.</blockquote><blockquote>۲-من نمی‌خواهم زن ویژه‌یی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل می‌توانم برای بچه‌ها و راه‌گشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که می‌خواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. به‌خدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه می‌خواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمی‌خواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبوده‌ام، بله، از امروز کمترین صاحبخانه‌ام.</blockquote><blockquote>۳-فکر همه خطرات را هم کرده‌ام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتش‌آزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خون‌آشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند به‌جان خریده‌ام
</blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote>[[پرونده:مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg|جایگزین=مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش|بندانگشتی|300x300پیکسل|مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش]]<blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote>ت</blockquote><blockquote>
{{شعر}}
{{ب|من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق|چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست }}
{{پایان شعر}}
برای پیروزی سهل و آسان هم نیامده‌ام. آمده‌ام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشید‌ترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.</blockquote><blockquote>و سرانجام این‌که اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب می‌کنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد
</blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote>[[پرونده:مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg|جایگزین=مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش|بندانگشتی|300x300پیکسل|مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش]]<blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote></blockquote><blockquote>
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|گفتا که خواندت اینجا|گفتم که بوی جامه‌ت}}
{{ب|گفتا که خواندت اینجا|گفتم که بوی جامه‌ت}}

نسخهٔ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۱۲

مرضیه،اشرف‌السادات مرتضایی
مرضیه.jpg
اطلاعات
نام اصلیاشرف‌السادات مرتضایی
نام مستعارمرضیه
تولدمتولد ۱فروردین۱۳۰۳ تهران
ملیتایرانی
مرگدرگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ پارس
علت مرگسرطان
سبک‌(ها)آواز کلسیک ایرانی
استاد(ها)اسماعیل مهرتاش
حرفه(ها)خواننده 
زمینهٔ فعالیتموسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی
هنرمندان همکاراستاد غلامحسین بنان-استاد علی اصغر بهاری
آلبوم معروفسنگ خارا -در فکر -دیدی که رسوا شد دلم -خواب نوشین -آیین وفا -مینای شکسته

در خلوت غم =از من بگذرید -برق نگاه -بت چین -بیداد زمان -عشق خود حاشا مکن

دلم می‌سوزد -تو رو میخواد -مثل جنگل -الهه ناز -وادل من -مناجات 

مرضیه ،اشرف‌السادات مرتضایی (زاده‌ی ۱ فروردین۱۳۰۳-درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ ) خواننده‌ی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی است. مرضیه به اعتقاد بسیاری مشهورترین و به عقیده‌ی برخی محبوب‌ترین خواننده‌ی تاریخ موسیقی ایران است. مرضیه در تهران در خانواده‌ای روشنفکر بدنیا آمد. مادر او تار می‌نواخت و از کودکی وی را با موسقی آشنا کرد. پس از مدتی پدر و مادر مرضیه از یکدیگر جدا شدند و او نزد نامادری خود بزرگ شد. مرضیه از دوران دبیرستان شروع به خواندن کرد و صدای او توسط استادان موسیقی چون روح الله خالقی کشف شد. وی فعالیت‌ هنری خود را تحت سرپرستی او در رادیو آغاز کرد و سپس به کار با ابوالحسن‌خان صا و مرتضی محجوبی پرداخته و از آنها آموزش گرفت و بزودی آوازه‌اش به عنوان خواننده‌ای محبوب در سراسر ایران پیچید. مرضیه پس از روی کار آمدن خمینی مجبور به ترک خوانندگی شد. مرضیه پس از سالها سکوت در سال ۱۳۷۳ به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و مجددا فعالیت هنری خود را آغاز کرد. از جمله کنسرت‌های بسیار مشهور او در این دوران کنسرتی است که بر روی تانک‌های ارتش آزادیبخش ملی ایران در حضور اعضای سازمان مجاهدین خلق اجرا کرد. مرضیه همچنین کنسرت‌های بسیاری در پاریس، آمریکا و دیگر کشورها در حمایت از این سازمان برگزار کرد. او در سن ۸۶ سالگی، در سال ۱۳۸۹ در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. برای او مراسم سوگواری باشکوهی در قرارگاه مجاهدین در اشرف و همچنین در پایگاه آنها در پاریس برگزار شد.

کودکی و نوجوانی مرضیه

مرضیه در خانواده‌ای روشنفکر و متجدد به دنیا آمد. پدرش یک روحاانی بود اما با به رغم معمم بودن همواره از خطراتی که قشر روحانیت می‌تواند برای فرهنگ و هنر ایجاد کند سخن می گفت. مادر مرضیه که خودش از او با نام «آتی» یاد می‌کرد نیز یک زن روشنفکر و هنردوست بود. مادر مرضیه تار می‌نواخت و آنرا نزد درویش‌خان آموخته بود. مرضیه دو برادر داشت. کودکی بیش نبود که پدر و مادر او از یکدیگر جدا شدند و مرضیه مجبور به زندگی با نامادری شد. وی از این دوران مجبور به پرستاری از دو برادر کوچکتر خود بود، زیرا نامادری توجه چندانی به فرزندخوانده‌هایش نداشت. نامادری مرضیه نیز علاقه ی بسیاری به موسیقی داشته و پیانو می‌نواخت. مرضیه به رغم اینکه از این دوران به دلیل دوری از مادر واقعی‌اش به عنوان دورانی سخت یاد می‌کرد، آنرا در پرورش استعداد خود در زمینه موسیقی مؤثر می‌دانست.

سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل می‌کند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او می‌رفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند.

مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچ‌گونه محدودیتی برای فعالیت‌های هنری دخترش ایجاد نکرد.[۱]

ورود مرضیه به دنیای هنر حرفه‌ای

مرضیه از نسل زنان هنرمند پس از قمر الملوک وزیری به شمار می‌رود. او از کودکی بواسطه‌ ی مادر و نامادری‌اش با موسیقی آشنا بود و به آموزش آن پرداخت. بازگشت مرضیه به نزد مادر واقعی اش پس از مرگ پدر به او کمک بسیاری برای آغاز فعالیت‌های هنری کرد. مرضیه همواره در مورد مادرش می‌گفت: «اگر «آتی» نبود مرضیه، مرضیه نمی شد»

مادر مرضیه با تشویق او و پشتیبانی‌اش در زمینه‌ی موسیقی به او جرأت ورود به کار حرفه‌ای را که اغلب توسط مردان اشغال شده بود، می‌داد. صدای مرضیه در دوران دبیرستان توسط استاد روح‌الله خالقی و مهرتاش کشف شد. او پس از مدتی به آموزش نزد استاد روح‌الله خالقی پرداخته و استاد ابوالحسن صبا پرداخته و با آنها کار موسیقی را در رادیو آغاز کرد.

مشکلات مرضیه در دنیای موسیقی

مرضیه از طرف خانواده‌اش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل می‌کند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر می‌توانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمی‌دید.[۱] مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل می‌کند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصت‌های بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست داده است.

کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل می‌کند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد:

«من همه این‌ها را مدیون تشویق‌های آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزيسين وجود داشتند كه به معنی واقعی كلمه انسان بودند، بخصوص در رابطه‌شان با زنان هنرمند. يكي مرحوم خالقی بود كه بسيار مرد والا و كلاس‌داری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” كه به من مثل دختر خودشان مي نگريستند و مرا تحت آموزش قرار می‌دادند»

نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامه‌ی کار هنری تشویق می‌کرد. این در حالی است که به گفته‌ی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود می‌کشاندند. مرضیه در این رابطه می‌گوید:

«آن وقتها سيستم ضبط در راديو مثل امروز پيشرفته نبود كه امكان اديت و غيره وجود داشته باشد. يك يا دو ميكروفون بود كه خواننده و اركستر در مقابل آنها قرار مي گرفتند و بعد مي بايست با يك بار نواختن و خواندن ضبط انجام مي شد. اگر بهر دليل خواننده يا نوازنده اي اشتباه مي كرد، بايد ضبط از نو شروع مي شد. يك روز قرار بود من ترانه سختي را اجرا كنم كه اتفاقاً مجال تمرين زيادي هم با اركستر از قبل نداشتم. در نتيجه مقداري با مشكل روبرو بودم و همين باعث شد چند بار اشتباه كنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا كه كمي از ضرب افتادم( منظور حفظ ريتم است)، مرحوم …. برگشت جلوي همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروي همان رختشويي بكني، تا خوانندگي…” اين حرف مرا خيلي ناراحت كرد، اما باعث شد كه با تمركز بيشتري دور آخر كار را تمام كنم. اين ماجرا مثل سنگي روي قلبم سنگيني مي كرد. همينكه به خانه رسيدم زدم زير گريه. «اتي»، خدا بيامرزدش، يكي دو بار از من پرسيد چي شده؟ اما گريه مجال نمي داد كه حرفي بزنم. كمي كه گذشت، شربتي برايم درست كرد و نوازشم كرد و پرسيد: ”دخترم چي شده؟ به من بگو”. منهم كل داستان را برايش تعريف كردم. سپس به آرامي و با لبخندي صميمي و درعين حال جدي به من گفت ”عزيزم، اينكه گريه نداره. از فردا نميخواد بري موسيقي كار كني، همينجا بمون، ور دست خودم، بهت خياطي و آشپزي و بافتني ياد ميدم كه ديگه غصه نخوري”. من كه حسابي جا خورده و از اين حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتي! ولي من ميخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدي سراصل مطلب. اگه ميخواي به اين هدف برسي، بايد آماده باشي كه سختي هاش رو هم تحمل كني. توي اين دنيا هيچكس مجاني و راحت به جايي نمي رسه. تو بايد آمادگي بدتر از اينهاش رو هم داشته باشي. اما مهم اينه كه خودت آدم محكم و مصممي باقي بموني”. اين حرف «اتي» خيلي بر روي من اثر كرد و انگيزه ام را براي ادامه راه صد چندان كرد.»[۱]

مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود:

«نخستین دورهٴ آموزش‌ها، هفت سال و به‌طور مستمر ادامه داشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان می‌توانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشته‌های علمی یا ادبی دکترا بگیرم، می‌توانستم این کار را بکنم تا در آن سال‌ها کسی به من نگوید آوازه خوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفته بودم نشان دهم که یک زن می‌تواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»[۲]

شهرت مرضیه و اجرای اپرای خسر و شیرین

مرضیه زیر نظر استاتیدی چون اسماعیل مهرتاش، ابوالحسن خان صبا، روح الله خالقی و مرتضی محجبوی فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای خواندن در اپرای خسر و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز می‌خواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی از مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش می‌شد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گسترده‌ای بر سر زبان‌ها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم می‌خواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسر و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدت‌ها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت می‌پرداختند.[۳]

مرضیه در برنامه گل‌ها

جلد نوار گلها مرضیه
جلد نوار گلها مرضیه

پیشرفت مرضیه آنچنان سریع بود که در مدت کوتاهی اسم او در صدر خوانندگان ایرانی قرار گرفت. او اولین زنی بود که به برنامه گل‌ها راه پیدا کرد. مرضیه در رادیو با هنرمندانی چون روح الله خالقي، مرتضي محجوبي، رهي معيري، غلامحسين بنان، مرتضا حنانه، كسروي، عبدالله دوامي و فرامرز پايور، جواد معروفي، حبيب الله بديعي، ياحقي و... فعالانه کار می‌کرد.

اجرای مرضیه در تالار رودکی

مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرت‌ها با وجود ممنوع بودن ترانه « از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکت‌کنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطره‌ای درباره‌ی همین کنسرت گفته است:

«تقريباً كمي بعد از همين كنسرتهاي تالار رودكي بود كه ديدم يك روز مرد تقريباً مسن و جاافتاده اي كه به نظر آدم محترمي مي رسيد به خانه من آمد و گفت ”خانم، يك درخواست از شما دارم، چون احساس مي كنم انجام آن فقط از شما بر مي آيد.” گفتم خواهش ميكنم بفرماييد، خوشحال ميشوم اگر بتوانم كاري بكنم. او در حاليكه اشكش جاري شده بود گفت «خانم، من فقط يك پسر دارم كه آنهم توسط ساواك دستگير شده. هيچ گناهي هم ندارد، مي خواستم شما او را دوباره به من برگرداني”. من كه تا آن موقع زياد با موضوعهاي سياسي سر و كاري نداشتم، از او كاري را كه بايد بكنم پرسيدم . فردا صبح با اتوموبيل خودم به دفتر ساواك در تهران رفتم و گفتم مي خواهم با رئيس اينجا صحبت كنم. كارمندان وقتي مرا ديدند خيلي با احترام مرا تحويل گرفته و پس از چند دقيقه انتظار مرا به اتاق مجللي و نزد رئيسشان بردند. من بدون هيچ سابقه ذهني و يا ترس از كسي، رك و راست موضوع را مطر ح كرده و گفتم ” من آمده ام از شما درخواست كنم كه اين پسر را كه فاميل من است آزاد كنيد». او كمي مكث كرد و سري تكان داد و گفت ببينم چكار مي كنم”. معلوم بود كه حرف من زياد به مذاقش خوش نيامده، در عين حال احساس كردم در نقطه اي گير كرده كه نه مي تواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره اين داستان گذشت. بعد از يكي دو هفته همان آقاي ميانسال مجدداً به خانه ام آمد. اين بار با يك دسته گل و يك بسته كادوژ او باخوشحالي گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهي من بيشتر از او خوشحال شدم.»[۱]

ویژگی‌های اخلاقی مرضیه

به گفته‌ی کامیار ایزدپناه از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام می‌گذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتيباني مادي و معنوي از نوازندگان اركسترش را هموازه جزو وظايف خود مي‌دانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعه‌‌ی آوازی را از عبدالله دوامی آموخته بود خود را موظف کرده بود که برای جبران آن هفته‌ای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانه‌ای زندگی می‌کرد سر زده، خانه‌اش را نظافت کرده و نیاز‌های صنفی‌اش برطرف سازد.

او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف می‌کرد و صدا و هنرشان را تحسین می‌نمود. از جمله ویژگی‌های دیگر او تلاش بی وقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفه‌ای به آموزش موسیقی پرداخته بود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامه‌های ثابت روزانه‌اش بود. گفته می‌شود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط جنگی در عراق و حتی در مسیر و در حال تردد، با فرارسیدن زمان آموزش، به همراه استاد کامیار ایزد پناه تمرینات خود را آغاز می‌کرد.

مرضیه پس از آن به چنان شهرت و مهارتی در خواندن آواز دست یافت که تصنیف‌نویسان و شاعران برای اجرای آثار خود توسط این هنرمند با یکدیگر رقابت می‌کردند. در سال ۱۳۵۴ خورشیدی جشن دویستمین سال استقلال آمریکا در مدیسن اسکوئر گاردن (واقع در شهر نیویورک) برگزار شد که در آن کشورهای زیادی دارای غرفه بودند. از ایران مرضیه و عارف از طرف رادیو برای مأموریت رفته بودند و هر روز در آنجا برنامه اجرا می‌کردند

مرضیه در زمانی که خوانندگی به‌عنوان یک سرگرمی و یا شغلی نه چندان افتخارآمیز تلقی نمی‌شد و به‌خصوص زنان در خانه‌ها محبوس بوده حق هیچ گونه ابراز وجودی نداشتند، به‌عنوان یک زن جوان به خوانندگی به‌عنوان یک هنر غرورآفرین درسطح بالایی از نظر فرهنگی نگریست و در نهایت برای خود جایگاهی در صحنهٴ هنر ایرانی با وجود همهٴ گوناگونی‌های فرهنگی وزبانی ایجاد کرد

سکوت مرضیه

پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشه کرد. او در این دوران در خانه‌ای در حومه تهران زندگی می‌کرد. مرضیه در این باره می‌گوید:

«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفته است».

وی همچنین نقل می‌کند که در این پانزده سال در دهکده‌ای در شمال تهران زندگی کرده و شب‌ها که برای قدم زدن به صحرا می رفته است ساعت‌ها به خواندن ترانه‌هایش در خلوت می پرداخته است.[۴]

پیوستن مرضیه به مجاهدین خلق

مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرار گرفت و حتی تصمیم‌گرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجراي اين برنامه، با مريم رجوي، رهبر مجاهدين كه آن زمان در فرانسه ساكن بود، ديدار كرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن رهبری مجاهدین را برعهده دارد بسیار متأثر بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند.

مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه
مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه

رفتن به ايران و بازگشت مجددش به فرانسه براي پيوستن رسمي به مجاهدين، بیش از یک ماه طول کشید. گفته می‌شود بسیار از ملاقات کنندگان با مرضیه تصور می‌کردند كه به دلايل مختلف، نميتوان بازگشت مجددي براي او به فرانسه تصور كرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد.

«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بی‌آب و علف و داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطن‌پرست که به‌خاطر مردم و به‌خاطر آزادی سر از پا نمی‌شناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، به‌خاطر آزادی، به‌خاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص می‌خواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کرده‌ام و صد بار قاطع‌تر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…»

کنسرت‌های مرضیه پس از پیوستن به مجاهدین خلق

کنسرت آلبرت هال مرضیه

این سالن همچنین امکانات برگزاری مسابقات تنیس داخل سالن را نیز دارا می‌باشد به همین دلیل ظرفیت آن براساس نوع رویداد متغیر است، ظرفیت رویال آلبرت هال در کنسرت‌های موسیقی بیش از ۵٬۵۰۰ نفر و در مسابقات تنیس بیش از ۴۰۰۰ نفر است

رویال آلبرت هال ( Royal Albert Hall) یکی از معروف ترین سالن‌های کنسرت در جهان است. این سالن در لندن قرار دارد. ظرفیت این سالن پنج هزار و پانصد نفر است. مرضیه پس پیوستن به سازمان مجاهدین پس از سال‌ها سکوت برای اولین بار در این سالن به خواندن پرداخت.

کنسرت همبستگی مرضیه در لندن

در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعه‌ای بسیار طولانی پرداخت. اجرا این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نت‌های ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجرا کرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرا نمود.[۴]

کنسرت مرضیه بر روی تانک‌های ارتش آزادی‌بخش

=== کنسرت لوس‌

آنجلس مرضیه === مرضیه در لوس آنجلس آمریکا اقدام به برگزاری یک کنسرت در سالن ویشلرهال کرد. لوس انجلس تایمز گزارش کرد این کنسرت با تدابیر شدید امنیتی همراه بود و تمامی شرکت کنندگان باید از ردیاب فلزی رد می‌شدند. همین امر منجر به تاخیر ۴۵ دقیقه‌ای در برگزاری کنسرت شد.

در این کنسرت هنگامی که یکی از تماشاگران با ترانه مرضیه اقدام به دست زدن کرد او خطاب به جمعیت گفت: «من مطرب نیستم، وقتی می‌خوانم فقط گوش بدهید.»[۴] او در این کنسرت با جمعیت در مورد مجاهدین خلق سخن گفت و حرف‌هایی جنجالی زد که توجه بسیاری را جلب کرد.

فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت

«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمی‌تواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بی‌انتها در زمینه ویولن‌ها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذب کننده شرقی‌ام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزاره‌ها و قرن‌هاست که با آتش بانگ‌نای‌شان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگه داشته‌اند و از نسلی به نسلی دیگر سپرده‌اند». [۵]

کنسرت پاله دوگنگره مرضیه

کنسرت مرضیه در سالن المپیا
کنسرت مرضیه در سالن المپیا

آخرین کنسرت مرضیه در سالن المیپا

آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزار شد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزار شد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.»

کنسرت‌های اروپایی و آمریکا

آنگاه که کنسرت‌های وی در پراعتبارترین مراکز هنری جهان، هم‌چون آلبرت هال سلطنتی لندن، المپیای پاریس و سالن ویلشر هال لس‌آنجلس با ترکیبی از موسیقی و پیامهای سیاسی برگزار گردید. مرضیه وقتی در هشتاد و دو سالگی می‌خواست به همراه یک ارکستر بزرگ در سالن المپیای پاریس ظاهر شود و در برابر پنج هزار نفر نزدیک به سه ساعت آواز بخواند،

پیوستن مرضیه به ارتش‌آزادی‌بخش و سکونت در عراق

مرضیه که در پاریس ساکن بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ با لغو یکی از سفرهای خود از سازمان مجاهدین می‌خواهد وی را به عراق بفرستد. او تقاضا می‌کند به ارتش آزادی‌بخش پیوسته و رزمنده‌ ارتش آزادی باشد.

اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران

مرضیه در نامه‌ای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادی‌بخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش‌ آزادی‌بخش چنین می‌نویسند:

گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت

به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی

هم‌چنانکه به نسرین عزیزم و رئیس‌جمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کرده‌ام که به‌عنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که می‌باید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچ‌گاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمی‌کنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و به‌دامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیه‌السلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و به‌نام گل سرخ خواندم…

اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام می‌کنم:

۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کرده‌ام. هیچ‌کس حتی شما نمی‌تواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهده‌ دارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.

۲-من نمی‌خواهم زن ویژه‌یی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل می‌توانم برای بچه‌ها و راه‌گشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که می‌خواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. به‌خدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه می‌خواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمی‌خواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبوده‌ام، بله، از امروز کمترین صاحبخانه‌ام.

۳-فکر همه خطرات را هم کرده‌ام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتش‌آزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خون‌آشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند به‌جان خریده‌ام

من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشقچار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

برای پیروزی سهل و آسان هم نیامده‌ام. آمده‌ام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشید‌ترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.

و سرانجام این‌که اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب می‌کنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد

مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش
مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش
گفتا که خواندت اینجاگفتم که بوی جامه‌ت
گفتا چه عزم داریگفتم وفا و یاری
گفتا زمن چه خواهیگفتم که لطف عام

الشرف السادات مرتضایی (مرضیه)

۱۳۷۶/۲۱/۷

تصانیف دو صدایی

مرضیه در طول دوره هنری خود ۵ بار تصانیف دو صدایی خواند که ۳ بار از آن با استاد بنان، یک بار با استاد علی اصغر بهاری و یک بار هم با نوه دختری خود، جانان خرم بوده. چنگ رودکی که به جوی مولیان معروف شد با همکاری استاد بنان، آهنگسازی استاد روح‌الله خالقی و شعری از رودکی خلق شد. همین تصنیف در کنسرت سالن المپیا پاریس در سن ۸۳ سالگی که در واقع آخرین حضور او در صحنه بود با همراهی ارکستر اپرای پاریس و نیز جانان خرم نوه مرضیه که بخشهای مربوط به بنان را می‌خواند بازسازی و با تنظیم مجدد توسط محمد شمس بازخوانی شد. 

مطلع شعر:

بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی

دواثر دیگر اجرا شده با استاد بنان مربوط به برنامه رادیویی گلهای رنگارنگ ۲۵۴ و ۱۳۴ است که بصورت آواز ضبط و در دسترس است.

اما تصنیف دیگر که در سالهای نخست ورود مرضیه به دنیای هنر با همکاری علی بهاری سروده شده بود سالها بود که در گذر زمان از یادها و نظرها محو شده بود بطوری که خود مرضیه هیچگاه وجود چنین اثری را ابراز نکرد. بنا به گفته استاد بزرگ لشکری، بعد از ساخت تصنیف، وی احساس می‌کند بخشی از فضای تصنیف خالی است و نیاز به یک صدای مردانه دارد از همین رو از علی بهاری که در استودیو مشغول نواختن ویولن بوده درخواست می‌کند تا با مرضیه در این مورد همکاری کند و ایشان هم می‌پذیرند. شعر تصنیف (موی سپید) از کارهای استاد کرمانشاهی است.[۳]

مطلع شعر:

ای شب ای شب کو صبح امیدم / رحمی آخر بر موی سپیدم

آلبوم‌ها

سنگ خارا -در فکر -دیدی که رسوا شد دلم -خواب نوشین -آیین وفا -مینای شکسته

در خلوت غم -از من بگذرید -برق نگاه -بت چین -بیداد زمان -عشق خود حاشا مکن

دلم می‌سوزد -تو رو میخواد -مثل جنگل -الهه ناز -وادل من -مناجات  -زنده یاد مرضیه و دخترش هنگامه 

خاکسپاری مرضیه اشرف السادات مرتضایی
خاکسپاری مرضیه اشرف السادات مرتضایی

درگذشت

مرضیه سال‌های پایانی عمرش را در پاریس گذراند. در فروردین ۱۳۸۹ دخترش هنگامه امینی را که مبتلا به بیماری سرطان بود از دست داد و چندی بعد خود نیز ظهر روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ سالگی بر اثر بیماری سرطان در بیمارستان آمریکایی‌ها در شهر پاریس درگذشت. 

تنها پسر او که حاصل ازدواج دوم اوست در آمریکا زندگی می‌کند. همچنین نوه دختری او جانان خرم بتازگی ترانه‌هایی خوانده که از جمله آن می‌توان به ترانه دختر کولی که سالها پیش مادربزرگش خوانده بود اشاره کرد. جانان هم اکنون در پاریس زندگی می‌کند.[۳]

پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه

مسعود رجوی در پیامی به مناسبت درگذشت مرضیه گفت

سردار نغمه خوان ارتش آزادی، گنجینة سرشارِ هنر ملی خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها پر کشید. مرضیه رستگار و جاودانه شد...

یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً

بانوی عزت و همت، حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»

چرا که «مذهب عاشق، زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت، خداست»

در دل صحرای تاریخ معاصر ایران, «بلبل سرگشته» دهههای متوالی, «نیمه شبان تنها», گمشده خود را  می جست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایران زمین دریافت. …

روز 21 مهر به ظاهر روز درگذشت مرضیه است . اما به نظر من روز تولد دیگری هم برای بانوی رزم آور هنر است.

در روز 21 مهر 1376 در پایان یک اجلاس شورا در یکی از قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایران, خانم مرضیه درخواست شگفت انگیزی به من ارائه کرد. در این زمان او 73 سال داشت. نزدیک غروب, مریم به من گفت خانم مرضیه سفر بازگشت خود به فرانسه را لغو کرده و میخواهد ترا ببیند. پرسیدم موضوع چیست؟ مریم گفت: دو پایش را در یک کفش کرده و میگوید ارتش آزادیبخش را انتخاب کرده و هیچکس حتی تو هم نمیتوانی انتخاب او را تغییر  بدهی...

از مریم پرسیدم آیا ایشان در پاریس مشکل و کمبودی دارد؟ گفت تا آنجا که من میدانم خیر اما خودت هم بپرس...

با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم, که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من, به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم, من رزمندة ارتش آزادیبخش هستم ....

جستارهای وابسته

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه
  2. مرضیه صدای جاودانه
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ بیتوته - بیوگرافی مرضیه
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ غروب مرضیه در صبح روشنایی‌ها
  5. فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان