کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

مقاله‌یی در مورد اعتصاب نوشته می‌شود
(مقاله‌یی در مورد اعتصاب نوشته می‌شود)
برچسب‌ها: تغییر هدف تغییرمسیر ویرایشگر دیداری
 
(۳۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== قتل‌عام ۶۷ ==
#تغییرمسیر[[اعتصاب]]
قتل‌عام در لغت یک ترکیب وصفی است که معنای آن کشتن دسته‌جمعی، کشتن جماعت، کشتار دسته‌جمعی از حیوانات یا از انسان و جز آن می‌باشد این کلمه در کنار کلماتی همچون قتلهای زنجیره‌ای، قتل‌عمد، قتل‌غیرعمد، قتل سیاسی، قتل فجیع، قتل نفس، قتل و کشتار، قتل و غارت و در قیاس با آنها بکار برده می‌شود.<ref>لغتنامه [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/قتل+عام دهخدا]</ref>
 
بنابر تعریف اف‌بی‌آی کشتار جمعی به قتل چهار نفر یا بیش از آن گفته می‌شود که بدون وقفه انجام شده باشد. کشتارهای جمعی اساساً توسط دولتها و یا گروه‌های نیابتی از دولتها انجام می‌شود ولی همچنین ممکن است توسط افراد یا حتی توسط سازمان‌ها انجام شود. این کشتارها همچنین می‌تواند شامل قتل تعداد زیادی از شهرواندان توسط دولت‌های محلی و مأمورین آنها باشد. اعدامهای دسته‌جمعی از اسرای جنگی، یا اعدامهای جمعی از میان زندانیان، برجسته‌ترین انواع قتل‌عام‌هاست. تیراندازی به معترضین غیرمسلح، پرتاب نارنجک به درون زندان‌ها و اعدام تصادفی شهروندان غیرنظامی نیز از موارد کشتار جمعی محسوب می‌شود. انجام کشتار جمعی متفاوت با کشتار دوره‌ای است که در آن مرتکب در چند نوبت و در مکان‌های متفاوت و در زمانی مشخصی بین آنها دست به کشتن دو نفر یا بیشتر می‌زند و همچنین متفاوت با آدم‌کشی زنجیره‌ای است که در آن قاتل تعداد زیادی را در محدوده زمانی طولانی به قتل می‌رساند. بزرگترین کشتارهای جمعی تاریخ تلاش برای نابودی گروهی از مردم و جوامع بر اساس قومیت و مذهب بوده‌است که بعضی از این کشتارها با عنوان نسل‌کشی و بقیه با نام جنایات علیه بشریت شناخته می‌شود. قتل‌عام توسط مغولها در تاریخ ایران، مردم کرمان به دست آغامحمدخان قاجار، کشتار روندا و سربرنیتسا و قتل‌عام سال ۱۳۶۷ در زندانهای خمینی از نمونه‌های برجسته قتل‌عام می‌باشد.
 
=== قتل‌عام ۶۷ ===
به واقعه‌ای گفته می‌شود که طی آن به فرمان روح‌الله خمینی بیش از ۳۰هزار زندانی سیاسی در زندان‌های حکومت ایران از اواخر تیرماه تا اواسط پائیز ۶۷ در تهران و در شهرستان‌ها اعدام شدند و به صورت مخفیانه در گورهای جمعی در مکان‌هایی غالباً نامعلوم دفن گردیدند. بیشترین تعداد زندانیان سیاسی اعدام شده از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، در حالیکه اعدام‌ها اعضا و هواداران طیفی از نیروهای دیگر مانند احزاب و سازمان‌های مارکسیستی را هم شامل می‌شد. مقامات حکومت ایران هیچگاه این قتل‌عام را انکار نکردند و برخی از آنها به صراحت به آن اذعان نمودند. حسینعلی منتظری، بلندپایه‌ترین روحانی حکومت ایران بعد از روح‌الله خمینی که در زمان اعدام زندانیان سیاسی قائم مقام خمینی بود، از مخالفین این اعدام‌ها بود که با نوشتن چندین نامه به خمینی و دیدار با هیئت مجری و دست‌اندرکار قتل‌عام زندانیان سیاسی، مخالفت خویش را ابراز کرد. مخالفتی که به برکناری‌اش از جانشینی توسط روح‌الله خمینی و حبس خانگی تا پایان عمر منجر شد. متن فرمان روح‌الله خمینی برای قتل‌عام زندانیان سیاسی، نامه‌های حسینعلی منتظری به خمینی در مخالفت با این اعدام‌ها و فایل صوتی دیدار منتظری با اعضای هیئت مجری اعدام زندانیان سیاسی از جمله اسناد و مدارکی هستند که تردیدی در وقوع این قتل‌عام باقی نمی‌گذارند. با فراخوان به جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان تابستان ۶۷ از سوی مریم رجوی در مرداد ۱۳۹۵ موضوع اعدام زندنیان سیاسی در سال ۶۷ بطور گسترده به رسانه‌ها، دانشگاه‌ها، فضای مجازی و به اقصی نقاط شهرهای ایران راه یافت و به همین دلیل مقامات حکومت پس از ۲۹ سال ناگزیر به موضع‌گیری دربارهٔ قتل‌عام زندانیان سیاسی شدند. تاکنون برخی از شخصیت‌ها، سازمان‌ها و ارگان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، سازمان عفو بین‌الملل، گزارشگر ویژه ملل متحد برای نظارت بر وضعیت حقوق‌بشر در ایران و شماری از سازمان‌های غیردولتی دارای رتبه مشورتیِ ملل متحد، به قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ اشاره کرده و آنرا محکوم نموده‌اند.
 
==== پیشینه امر ====
===== شروع سرکوب پس از پیروز انقلاب ۱۳۵۷ =====
۱۰روز قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، خمینی در گورستان بهشت زهرا گفت: «… دلخوش نباشید که فقط مسکن و آب و برق را مجانی می‌کنیم… ما علاوه بر این‌که زندگی مادی شما را مرفه می‌کنیم، زندگی معنوی شما را هم مرفه می‌کنیم…»، بعد هم با اشاره به شهدای ۱۷ شهریور گفت: «[شاه] ممکلت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد…». او که از مجلس مؤسسان و حکومت مردم حرف می‌زد می‌گفت روحانیت کاری به سیاست ندارد… اما، روز ۱۷ اسفند گفت: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». هنوز چند هفته از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود که دسته‌های حزب‌اللهی شعار «یا روسری یا توسری» را در خیابانها سر دادند و حمله به تجمعات زنان شروع شد. یک تظاهرات در آن ایام بر علیه حجاب اجباری ترتیب داده شد. وعده مجلس مؤسسان عملی نشد و به جایش نهادی مثل شورای نگهبان و مجلس خبرگان جایگزین شد. آیةالله طالقانی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در بهشت زهرا در اعتراض به فضای سرکوب ایجاد شده گفت: «... بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردم هستند که کشته دادند. این‌هایی که این‌جا خوابیده‌اند، از همین توده‌های جنوب شهر بودند… استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایید با مردم، با دردمندها، با محروم‌ها همصدا باشیم». در انتخابات ریاست جمهوری مسعود رجوی کاندیدای مجاهدین با دخالت خمینی علیرغم وعده‌ای که داده بود وارد سازوکار انتخابات نمی‌شود حذف شد. خمینی فتوا داد کسی که به قانون اساسی رای نداده نمی‌تواند کاندیدای ریاست جمهوری بشود. مجاهدین این حذف را ناشی از گسترش حمایت توده‌ای از مجاهدین و امکان برنده شدن در انتخابات می‌دانند و از جمله به حرفهای پاسدار قاسمی که در تاریخ ۱۸ یهمن ۸۸ از تلویزیون رژیم پخش شد استناد می‌کنند<ref>به نقل از قتل‌عام سال ۶۷ بر کتیبهٔ [https://www.mojahedin.org/i/قتل-عام-سال-۶۷-خاوران خاوران]</ref>مجاهدین می‌گویند که در برابر همه اقدامات سرکوبگرانه آن عصر آنها تلاش کردند که همچنان جو آرامش را حفظ کنند. از جمله در اسفند ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس شورا شرکت کردند اما علیرغم اینکه در روزهای اول پس از انتخابات، هنگام اعلام نتایج انتخابات در اخبار سراسری رادیو تلویزیون، نام مسعود رجوی در بالای لیست کاندیداهای تهران بود و بعد از آن هم سایر کاندیداهای مجاهدین قرار داشتند اما بعد از سه روز به‌ناگاه مجاهدین به انتهای لیست رفتند و در قدم بعد با طرح دو مرحله‌ای کردن انتخابات حتی یک مجاهد هم به مجلس راه پیدا نکرد.
 
در این دوره اقدامات سرکوبگرانه زیادی در سطح شهر نیز بخصوص علیه سازمان مجاهدین خلق ایران و هوادارانش انجام شد که شمه‌ای از آن بعنوان نمونه از این قرار است:
 
حمله مسلحانه به مرکز امداد پزشکی مجاهدین در خیابان بهار در روز جمعه ۲۳ آذر ۱۳۵۸ و مضروب و مجروح شدن چند تن از مجاهدین.<ref>(نشریه مجاهد- چه کسانی طراح حمله به مراکز مجاهدین هستند- دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۵۸- شماره ۱۵)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00015.pdf]</ref>
 
حمله سراسری به مراکز و هواداران مجاهدین خلق بعد از اعلام نامزدی ریاست جمهوری مسعود رجوی.<ref>(نشریه مجاهد- سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۵۸- شماره ۲۰)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine_khalgh--mojahed_020_0.pdf]</ref>
 
به قتل رسیدن یکی از هواداران مجاهدین به نام ابوالفضل (عباس) عمانی در حین نصب پوستر و اعلامیه‌های تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق برای کاندیدایی مسعود رجوی، توسط گروه‌های فشار به نام چماقداران در روز شنبه ۲۹ دی ۱۳۵۸.<ref>(نشریه مجاهد- اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران درباره شهادت یکی از هواداران سازمان به دست اوباش چماقدار- سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۵۸- شماره ۲۱)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine_khalgh--mojahed_021_0.pdf]</ref>
 
روز دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ مأموران کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۱۰ تهران تعداد ۶۰٬۰۰۰ نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران را به آتش کشیدند.<ref>(نشریه مجاهد- سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۸- شماره ۲۳)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine_khalgh--mojahed_023_0.pdf]</ref>
 
حمله سراسری به مراکز و اجتماعات مجاهدین در روزهای دوم و سوم اسفند ۱۳۵۸ با یک کشته، ده‌ها تن مورد اصابت گلوله و هزاران مجروح و مضروب.<ref>(نشریه مجاهد-اطلاعیه مجاهدین خلق دربارهٔ یورش‌های ارتجاعی اخیر- سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۳۵۸- شماره ۲۵)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00025-01.pdf]</ref>
 
افشا کردن بخشی از مدارک به دست آمده در جریان حمله به مجاهدین خلق در قائمشهر که منجر به کشته شدن یک هوادار مجاهدین به نام عین‌الله پورعلی معلم فرح‌آباد از روستای مشک آباد و مضروب و مصدوم شدن تعدادی از هواداران سازمان مجاهدین شد.<ref>(نشریه مجاهد-اسناد و مدارک سخن می‌گویند- سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۳۵۸- شماره ۲۵)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00025-02.pdf]</ref>
 
روز سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۵۹ مأموران کمیته انقلاب اسلامی به ناظر انتخابات وزارت کشور، شهلا حریری مطلق، که به تقلبات در حوزه انتخابیه اعتراض کرده بود، حمله کردند و او را مضروب و مجروح ساختند.<ref>(نشریه مجاهد- چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۵۸- شماره ۲۸)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00028.pdf]</ref>
 
در همین ایام است که آنچه که جمهوری اسلامی آن را «انقلاب فرهنگی» نام نهاده‌است اتفاق افتاد. این امر با الگو برداری از انقلاب فرهنگی چین و در آنچه که اعلام شد این کار به قصد زدودن آثار غربی و تاریخ اشتباه از فرهنگ کشور انجام شده‌است که اقدام عملی آن تعطیلی دانشگاه‌ها به این دلیل بوده‌است. در این تعطیلی که بیش از دو سال طول کشید علاوه بر تغییراتی که در کتابهای درسی انجام شد بسیاری از استادان دانشگاه و دانشجویان مورد تصفیه قرار گرفتند. مجاهدین و دیگر گروه‌های سیاسی آن زمان این اقدام را تنها برای پاکسازی دانشگاه‌ها از مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی که جو غالب دانشگاه‌ها به دست آنها افتاده بود ارزیابی کردند. مجاهدین آنرا «توطئه به تعطیلی کشاندن دانشگاه‌های سراسر کشور» عنوان کردند<ref>(نشریه مجاهد- شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۹- شماره ۴۴)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00044.pdf]</ref> و آنچه را که آنها «حمله سراسری به دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی» خواندند، افشاگری کردند.<ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۵۹- شماره ۴۵)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00045.pdf]</ref>
 
به قتل رسیدن فعال‌ترین هوادار مجاهدین خلق در شهر خمین بنام رضا حامدی در روز ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ توسط رگبار مسلسل چند موتور سوار.<ref>(نشریه مجاهد- دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۴۶)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00046.pdf]</ref>
 
حمله آنچه که مجاهدین به آن «یورش وحشیانه چماقداران» به مرکز مجاهدین خلق- شاخه خراسان، عنوان کردند.<ref>(نشریه مجاهد- دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۴۶)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00046.pdf]</ref>
 
به قتل رسیدن یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام شکرالله مشکین‌فام در حمله به مرکز مجاهدین خلق- شاخه خراسان.<ref>(نشریه مجاهد- سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۴۷)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00047.pdf]</ref>
 
تلاش برای ترور مسعود رجوی از رهبران سازمان مجاهدین و کاندیدای اول مجاهدین خلق برای نمایندگی مجلس شورای ملی از تهران در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در مراسم روز جهانی کارگر در ترمینال خزانه تهران.<ref>(نشریه مجاهد- شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۵۴)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00054.pdf]</ref>
 
حمله آنچه که مجاهدین خلق به آن «حمله چماقداران تحت حمایت پاسداران انقلاب به مراسم روز کارگر در ترمینال خزانه» عنوان کردند با بیش از ۲۰۰ مجروح و زخمی.<ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۵۵)[https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine-khalgh-mojahed-00055.pdf]</ref>
 
جراحت یک دختر دانش آموز هواداران مجاهدین خلق به نام پروین صادقی و از دست دادن چشم چپ در اثر حمله چماقداران به مراسم ۲۰۰هزار نفری روز کارگر در ترمینال خزانه. <ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۵۵)</ref>
 
به قتل رسیدن یک درجه‌دار ارتش به نام سیاوش شمس در روز سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ در اصفهان توسط اصابت ضربات چاقوی دسته‌های فشار تحت حمایت کمیته‌ها و پاسداران انقلاب به هنگام دفاع از یک فروشنده نشریه مجاهد، که مورد ضرب و شتم مأموران کمیته انقلاب قرار گرفته بود.<ref>(نشریه مجاهد- چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۵۸)</ref>
 
درگیری در دانشگاه شیراز و حمله دسته‌های فشار همراه با مأموران مسلح کمیته و پاسداران به دانشگاه شیراز منجر به مجروح شدن یکی از هواداران مجاهدین به نام نسرین رستمی شد. وی مورد اصابت گلوله پاسداران انقلاب قرار گرفت و به علت اصابت گلوله به ستون فقرات و نخاع از هر دو پا فلج گردید. <ref>(نشریه مجاهد- چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۶۴)</ref>
 
حمله گروه‌های فشار با چوب و چماق به انجمن جوانان شهر بهشهر، هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، و ضرب و شتم یکی از اعضای مجاهدین به نام محمود باقی پور که منجر به از دست دادن چشم راستش شد.<ref>(نشریه مجاهد- چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۶۴)</ref>
 
روز سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۵۹ یک دانش آموز هوادار مجاهدین خلق به نام جلیل مرادپور به هنگام فروش نشریه مجاهد مورد حمله یکی از هواداران دولت قرار می‌گیرد و پس از اصابت چاقو به قلبش به قتل می‌رسد.<ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۶۷)</ref>
 
حمله آنچه که مجاهدین به آن «چماقداران تحت حمایت پاسداران» می‌گویند به انجمن جوانان مسلمان اراک هوادار سازمان مجاهدین خلق با بیش از ۲۰۰ نفر مجروح و زخمی.<ref>(نشریه مجاهد- چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹- شماره ۷۰)</ref>
 
حمله دسته‌های فشار تحت حمایت دولت موسوم به «حزب‌اللهی» ها به ساختمان و اعضای کانون توحیدی بشارت هوادار مجاهدین خلق با کوکتل مولوتف و مجروح نمودن اعضای کانون.<ref>(نشریه مجاهد- پنج‌شنبه ۱ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۷۱)</ref>
 
روز چهارشنبه ۷ خرداد گروهی به نام فدائیان انقلاب اسلامی با شعار حزب فقط حزب‌الله با پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف به انجمن جوانان مسلمان اردبیل حمله کردند. مهاجمین که بعضاً به کلت و سه‌راهی مسلح بودند… در اثر این حملات و تیراندازی‌ها حدود ۶۰ الی ۷۰ نفر زخمی شدند… احد عزیزی در اثر اصابت گلوله از ناحیه ساق پا و لگن مجروح شد… محمود یحیوی از ناحیه پا و سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت… و ۱۶۱ نفر دستگیر و بازداشت شدند. <ref>(نشریه مجاهد- شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۷۷)</ref>
 
روز چهارشنبه ششم و پنجشنبه هفتم خرداد ۱۳۵۹ انجمن جوانان مسلمان تربت حیدریه هوادار مجاهدین خلق ایران مورد تهاجم چماقداران تحت حمایت دولت قرار گرفت. در این حملات ۷۰ نفر از هواداران مجاهدین زخمی شدند.<ref>(نشریه مجاهد- شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۷۷)</ref>
 
احد عزیزی معلم روستاهای اردبیل که روز ۷ خرداد در حمله مهاجمین تحت حمایت دولت بر اثر اصابت گلوله مجروح شده بود، روز جمعه ۹ خرداد فوت کرد.<ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۷۸)</ref>
 
آغاز هجوم به خوابگاه‌های دانشجویان.<ref>(نشریه مجاهد- یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۸۳)</ref>
 
ارائه اسناد و شکایات هواداران سازمان مجاهدین نسبت به شکنجه آنها برای گرفتن اعتراف اجباری.<ref>(نشریه مجاهد- دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۸۴)</ref>
 
به قتل رسیدن یکی از هواداران مجاهدین به نام ناصر محمدی در حمله پاسداران به انجمن جوانان مسلمان میثاق واقع در خیابان شیرو خورشید تهران. <ref>(نشریه مجاهد- سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۸۴)</ref>
 
به قتل رسیدن یکی از هواداران مجاهدین به نام مصطفی ذاکری در جریان حمله و رگبار پاسداران انقلاب به جمعیت شرکت کننده در میتینگ سخنرانی مسعود رجوی تحت عنوان «چه باید کرد» در ورزشگاه امجدیه تهران.<ref>(نشریه مجاهد- شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۵۹- شماره ۸۷)</ref>
 
پس از آن جنگ ایران و عراق زمینه‌ای برای تصفیه حساب با گروه‌های سیاسی و بطور خاص مجاهدین بود. طبق گفته مجاهدین با شروع تجاوز عراق به داخل خاک ایران، مجاهدین در دفاع از میهن فعالانه به جبهه‌های جنگ شتافتند و در جنگ تعدادی شهید هم دادند. اما سپاه پاسداران که نیروهای مجاهدین را مزاحم کارهایشان می‌دیدند، به سرعت همه مجاهدین حاضر در جبهه جنگ را دستگیر، زندانی و از خوزستان اخراج کردند که تعدادی از همین دستگیرشدگان در قتل‌عام ۶۷ اعدام شدند. در حین جنگ نشریه مجاهد ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران که تیراژش به ۶۰۰ هزار نسخه در روز (در مقایسه با پرتیراژترین روزنامه حکومتی، جمهوری اسلامی با تیراژ ۱۸۰۰۰ در روز) می‌رسید ممنوع الانتشار شد. بسیاری از نشریات دیگر نیز یا رسماً تعطیل شدند و یا اینکه دسته‌های چماقدار که از خمینی و حکومت دفاع می‌کردند مانع از انتشار و فروش آنها می‌شدند. مجاهدین معتقدند خمینی جنگ را عمداً ادامه می‌داد تا بتواند فضای لازم برای سرکوب آزادیها را تحت عنوان وضعیت جنگی در کشور داشته باشد (چنانکه هزاران اعدام در آن زمان در زندانها جریان داشت) بصورتیکه حتی وقتی سرانجام در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۵۹ در اثر فشار دولتها و ملل متحد، رجایی نخست‌وزیر خمینی، به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد: «…متجاوز [یعنی طرف عراقی] به مرز خود برگردد و نیروی بی‌طرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی صورت نپذیرد…» اما بعد از موافقت سازمان ملل و عراق از این طرح، خمینی و کارگزاران او از پذیرفتن طرح خود طفره رفته و همان را هم رد کردند.<ref>(سایت حکومتی تابناک ۶ مهر ۱۳۹۳) این جنگ ۸ سال ادامه پیدا کرد تا اینکه سرانجام در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ خمینی آتش‌بس را پذیرفت. مجاهدین این پذیرش را ناشی از عملیاتهای ارتش آزادیبخش ملی ایران که در سال ۱۳۶۶ تأسیس شده بود می‌دانند که با ده‌ها رشته عملیات و نهایتاً فتح شهر مهران در عملیاتی به نام چلچراغ (نامی که مجاهدین بر آن نهادند) که در آن شعار «امروز مهران، فردا تهران» سر داده شد خمینی را مجبور به این پذیرش کرد. آنها این نقل قول را تأیید نظر خود می‌دانند: روزنامه حکومتی جوان روز ۱۹ تیر از قول پاسدار اسماعیل کوثری نوشت: «مجاهدین در مهران عملیات موفقیت‌آمیز انجام داده بودند و شعار «امروز مهران فردا تهران» هم مطرح کرده بودند و با در اختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین هم‌چون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. اما پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام تمام این توطئه‌ها را خنثی کرد». معنی این حرف این است که: «اگر امام قطعنامه را نمی‌پذیرفت، مجاهدین تهران را فتح کرده بودند».</ref>
 
طبق گفته مجاهدین در مدت دو و نیم سالی که مجاهدین آن را فاز سیاسی نامیده‌اند و یک فضای سیاسی رو به کاهشی وجود داشت 71 مجاهد با چوب و چاقو و تفنگ کشته شدند. علاوه بر مجاهدین باید به سرکوب کردستان و ترکمن صحرا توسط سپاه پاسداران و یا فتواهای اعدام خلخالی اشاره کرد. تعدادی نیز از نیروهای مختلف فعال سیاسی از جمله از فداییان خلق در جریان انقلاب فرهنگی و دیگر درگیریهای آن زمان در شهرهای مختلف اعدام و یا کشته شدند.
 
==== نخستين فرمان قتل عام ====
اما حادثه‌ای را که می‌توان یک سرفصل در پیشینه قتل‌‌عام دانست میتینگ امجدیه مجاهدین در 19خرداد 1359 است. این میتینگ با مجوز قانونی وزارت کشور در ورزشگاه امجدیه تشکیل شده بود اما باز هم مورد تهاجم دسته‌های چماقدار قرار گرفت و مصطفی ذاکری از هواداران مجاهدین کشته و تعداد زیادی مجروح شدند. شدت حادثه به حدی بود که احمد خمینی، علیه چماقداری در امجدیه موضعگیری کرد و تنی چند از نمایندگان مجلس بر ضد چماقداری حرف زدند و وزارت کشور هم که سرپرستی آن بر عهده میرسلیم بود گفت که کار چماقدارها غیرقانونی بوده است. اما شخص خمینی بعد از 13 روز در چهارم تیر ماه ۱۳۵۹موضع‌گیری کرد و چنین گفت: «منافقین از کفار هم بدترند». او در این سخنرانی به‌ اشتباه گفت: «در قرآن سوره منافقین هست، اما سوره‌ کفار نیست!»... و اشاره کرد که دشمن اصلی همین‌ منافقین هستند. با توجه به موقعیت خمینی بعنوان رهبر مذهبی می‌توان این حرف را صدور یک فتوا برای مهدور الدم شمردن مجاهدین که خمینی به آنها لقب منافقین داده بود شمرد.
 
==== دیگر زمینه‌سازیها ====
خمینی همچنین طی فرمانی در سال 59 چنین گفت: «اگر کسی شعارهای باطل خواست بدهد، با قوت او را بکوبید و نگذارید یک شعارهای باطل بدهد. خود مردم مأمورند!...». در فرهنگ سیاسی این گفته را یک نوع «آتش به اختیار» محسوب می‌کنند که نتیجه آن سرکوبی شدید نیروهای سیاسی و حمله و هجوم به مقرات و میتینگهای آنها را از پی آورده است. در پی همین فرمان در ۱۱ آبان ۵۹ انتشار نشریه و کتاب مجاهدین ممنوع شد. به گفته مجاهدین در همین سال هزاران نفر از هواداران آنها مجروح و دهها جوان و دانش‌آموز توسط پاسداران و چماقداران کشته شدند. سیما صباغ دانش‌آموز ۱۵ ساله از جمله از آخرین هواداران مجاهدین بود که در لاهیجان کشته شد.
 
در ادامه سرکوب سال 59 در سال 60 نیز علیرغم اینکه از جانب جمهوری اسلامی سال قانون نامگذاری شده بود سرکوب ادامه پیدا کرد. در ۶ فروردین همین سال اصغر اخوان، صنم قریشی و خیرالله اقبالی در قزوین، بندعباس و رامسر با گلوله پاسداران کشته شدند. در اولین روزهای اردیبهشت دو هوادار مجاهدین در قائم‌شهر به نام‌های فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا و چندین دانش‌آموز و کارگر در شهرهای مختلف توسط چماقداران کشته شدند.
 
در هفتم اردیبهشت همین سال تظاهرات مسالمت‌آمیزی که به گفته مجاهدین ۲۰۰هزار نفر در آن شرکت داشتند و به دلیل شرکت گسترده مادران به تظاهرات مادران مشهور شده است در اعتراض به چماقداری انجام شد. این اولین تظاهرات مسالمت‌آمیز با این تعداد جمعیت بود. در پایان همین راهپیمایی دو میلیشیای مجاهدین به‌نام‌های ودود پیراهنی (دانش‌آموز) و خلیل اجاقی (کارگر) با آتش پاسداران کشته شدند.
 
روز ۱۳ اردیبهشت ۹۵ حسن غفوری فرد وزیر نیروی دولت خامنه‌ای که در سرکوب و سانسور دهه شصت نقش مستقیم داشته است طی مصاحبه‌یی با رسانه پاسداران گفت: «اون موقع وقتی با خودمون صحبت می‌کردیم یعنی تو صحبتهای خیلی خودمونی نظرمون این بود که تا تک‌تک این مجاهدین رو نکشیم مملکت درست نمیشه».
 
==== 30خرداد ====
در خرداد ماه جو سرکوب بسیار افزایش یافت. بنی‌صدر رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی به دلیل نزدیکی به مجاهدین بشدت مورد غضب خمینی قرار گرفت و بعدا بصورت رسمی از مقامش عزل شد. یک تظاهرات جبهه ملی بشدت سرکوب شد و تعدادی دستگیر شدند. اعتصاب بازار با سرکوب مواجه شد و تعداد زیادی دستگیر شدند. در 30 خرداد مجاهدین توانستند که یک تظاهرات مسالمت‌آمیز ترتیب بدهند که به گفته خودشان بیش از 500 هزار نفر در آن شرکت داشتند. این تظاهرات که از چهار راه ولی‌عصر طالقانی شروع شده بود وقتی به میدان فردوسی رسید به فرمان خمینی و توسط پاسداران سرکوب شد. پاسداران با شلیک مستقیم گلوله تعدادی (به گفته مجاهدین بیش از 50 نفر) را به قتل رساندند، بسیاری مجروح شدند و تعداد زیادی نیز دستگیر شدند که بعدها اعدام شدند.<ref>اسداله بادامچیان از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیرماه ۱۳۹۴ در مصاحبه با تسنیم گفت: «آن‌روز [۳۰خرداد] وقتی تظاهرات تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک مرتبه آقا هادی [غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن»! (اسدالله بادامچیان- خبرگزاری تسنیم- ۷ تیر ۱۳۹۴)
 
هادی غفاری روز ۲۸ شهریور سال ۱۳۹۴ در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا گفت: «روز سی خرداد من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم»
</ref> عکسی از اعدام شدگان در تاریخ 3 تیر 1360 در روزنامه اطلاعات منتشر شده است که دادستانی انقلاب از اولیای دستگیر شدگان درخواست می‌کند خانواده اعدام شدگان که بدون احراز هویت اعدام شده بودند با در دست داشتن شناسنامه عکس‌دار به دفتر مرکزی زندان اوین مراجعه و جسد فرزندشان را تحویل بگیرند.
 
مجاهدین این سرکوب گسترده را پایان فضای مسالمت‌آمیز اعلام کرده و عدم واکنش و سکوت بیش از آن را خیانت تلقی کرده‌ و مسئولیت آنرا به عهده حکومت می‌دانند.<ref>و در پاسخ به این سوال که چه کسی مسئول به‌وجود آوردن این وضعیت بود؟ و چه کسی این شرایط را پیش آورد؟ به سخنان مهدی خزعلی که سال‌ها پیش مسئول مرکز مطالعات ریاست‌جمهوری بود، استناد می‌کنند که در سال ۱۳۹۵ به صراحت گفت: «در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم! …»
 
محمد کچویی، رئیس زندان اوین نیز گفته بود: «ما دو بار برای مجاهدین خلق دام گذاشتیم تا دست به‌عمل مسلحانه بزنند و بتوانیم آنها را سرکوب کنیم، هر دو بار از دام جستند. اما این بار موفق شدیم».
</ref>
 
==== دهه شصت - انکار زندانی سیاسی و هويت او و پیامدهای آن در قتل‌عام ====
موج دستگیریها و اعدام و شکنجه در زندانها پس از تغییر دوران و اعلام مقاومت مسلحانه از جانب مجاهدین بعد از سرکوب تظاهرات 30 خرداد آغاز شد. استفاده بسیار گسترده از اعدام و زندان انفرادی و انواعی از شکنجه‌های بی نظیر یا کم‌نظیر مانند واحدهای مسکونی قزلحصار بیانگر این است که جمهوری اسلامی ادامه حیات یک زندانی سیاسی با حفظ هویتش را برنمی‌تابد. این امر با نظریه ولایت فقیه که خمینی حکومتش را بر اساس آن بنا نموده است همخوانی دارد. طبق این نظریه ولی فقیه نماینده رسول خدا است و بر طبق این اعتقاد هر مخالفتی با او مخالفت با رسول خدا محسوب شده و حکم باغی و محارب با خدا که محکومیتش مرگ است دارد. بنابر این هیچ مخالفتی با این حکومت شرعا مجاز نیست و نمی‌توان آن را مخالف سیاسی نامید. نمونه‌های زیر ابعاد این نگرش را بازگو می‌کند: روز ۲۹ شهریور ۶۰ محمدی گیلانی حاکم شرع شماره ۱ تهران گفت: طبق قرآن حکم هواداران مجاهدین این است: «کشتن به شدیدترین وجه، حلق آویزکردن به فضاحت‌بار ترین حالت ممکن و بریدن دست راست و پای چپ».
 
رفسنجانی هم در نمایش جمعه در روز دهم مهرماه ۶۰ گفت: «حکم اینها ۴چیز است: اول این‌که کشته شوند. دوم سر به‌دار شوند، سوم قطع دست راست و پای چپ و چهارم این‌که از جامعه جدا شوند».
 
محمدی گیلانی در یک مورد دیگر گفت: «به فتوای خمینی می‌توانیم زیر شکنجه، جان زندانیان را بگیریم و هیچ نیازی به محاکمه هم نیست».
 
<nowiki/>اظهارات مسئولین سیاسی و قضایی جمهوری اسلامی در سالیان مختلف این نتیجه‌گیری را تایید می‌کند که جمهوری اسلامی وجود زندانی سیاسی را انکار می‌کند.<ref>دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه: در ایران زندانی سیاسی [https://www.dw.com/fa-ir/%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%D8%B4%D8%B1-%D9%82%D9%88%D9%87-%D9%82%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C نداریم]</ref><ref>ظریف: هیچ کسی را در ایران به خاطر عقیده‌اش زندانی [https://www.radiofarda.com/a/f14_zarif_iran_does-not_jailed_people_for_their_opinion/26987585.html نمی‌کنیم]</ref><ref>رئیس قوه قضاییه: هیچ محکومی با عنوان زندانی سیاسی در ایران [https://www.hra-news.org/2019/hranews/a-19074/ نداریم]</ref> انکار وجود زندانی سیاسی می‌تواند زمینه‌ساز حذف فیزیکی زندانیان بصورت انفرادی یا جمعی باشد. از قول حاج داود رحمانی که رئیس زندان قزلحصار بود نقل شده است که می‌گفت: «خیالتون راحت باشه اگه تقی به توقی بخوره تو همین سلول با تیوپ دارتون می‌زنم. او همچنین گفته بود: فکر کردین خلق قهرمان میاد گل گردنتون می‌ندازه، اگه کار به اونجا بکشه، تو هر سلولتون یه نارنجک میندازم…» همچنین ملاحسنی، نماینده خمینی در ارومیه یکبار به یکی از رسانه‌ها گفته بود: «حضرت امام خمینی (ره) در جواب برخی از رؤسای دادگاههای انقلاب، که نمی‌خواستند خیلی اعدام بدهند، فرمودند: اگر یک میلیون نفر هم باشند، یک‌شبه دستور می‌دهم همه اینها را به رگبار ببندند و قتل‌عام کنند»<ref>روزنامه حیات‌نو‌ـ ۳ دی ۱۳۷۹</ref>
 
همچنین نمونه‌های شکنجه زیر نشانگر آن است که در صورت زنده ماندن یک زندانی یا اسیر از هر گروه و دسته مخالفی تنها به شرط تغییر هویتش است و اگر این تغییر میسر نشود مجددا زندانی در معرض نابودی قرار می‌گیرد:
 
===== تجاوز به دختران باکره و کشیدن خون زندانی قبل از اعدام =====
طبق گفته زندانیان زن آزاد شده و خانواده بعضی از اعدام شدگان خمینی رسما به بازجوهای زندان با حکم شرعی اجازه تجاوز به دختران زندانی قبل از اعدام داده بود. این امر بیانگر آن است که حتا زندانی محکوم به اعدام هم از قادر به دفاع از هویت انسانی خود نیست<ref>نامه اعتراض آمیز منتظری به خمینی در همین رابطه [https://web.archive.org/web/20131102204334/http://www.amontazeri.com/farsi/Khaterat/html/1097.htm]</ref><ref>طبق اسناد مانده از برخی اعدامیان مانند الهه دکنما در سال 62 در شیراز روی لباس خود نوشته بود که به او تجاوز شده است .</ref><ref>تجاوز جنسی به زندانیان د[https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%B2_%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#cite_note-amontazeri.com-2 ر] ایران</ref> خمینی همچنین مجاز کرده بود که خون زندانیان را قبل از اعدام ‌بکشند.<ref>حکم محرمانه شرعی کشیدن خون زندانیان سیاسی قبل از اعدام از طرف [https://irankhabarnews.com/2019/01/22/%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%82/ دادستان]</ref> این امر هم نگرش جمهوری اسلامی به زندانی و اسیر و نداشتن هیچ گونه حقی در دفاع از خود را می‌رساند
 
===== واحدهای مسکونی قزلحصار =====
همچنین در سال۱۳۶۲ واحد مسکونی در زندان قزلحصار با هدف حذف هویت و نابودی زندانی سیاسی زن (عمدتا از مجاهدین) راه‌اندازی شد. این امر با فرمان لاجوردی و با مدیریت داوود رحمانی و حضور شبانه‌روزی تعدادی از بازجویان و پاسداران در محل واحد مسکونی پاسداران در بخشی از ورودی زندان قزلحصار عملی شد. بارها لاجوردی و دیگر بازجویان می‌گفتند «یا باید بشکنید یا به‌سر حد دیوانگی برسید تا به درد رجوی هم نخورید». اکثر زندانیان زن بعد از نزدیک به یک سال و نیم، از واحد مسکونی و از واحد قفس‌ها در زندان قزلحصار به بند ۸برگشتند. آنها بشدت لاغر،شکننده، قوز شده و دچار تشنج می‌شدند. بعضی‌ها موهایشان در طی این مدت سفید شده بود. اغلب شب تا صبح نمی‌خوابیدند و یا روز‌ها به‌حالت ضعف می‌افتادند…بعضی از آنها در بند راه می‌رفتند و ناگهان فریاد می‌زدند: «من ترا می‌شکنم». شکر محمد‌زاده یکی از همین زندانیان بود که سال۱۳۶۷ در جریان قتل‌عام اعدام شد.<ref>به نقل از یادداشت‌های نسرین فیضی زندانی سیاسی مجاهد</ref><ref>دكتر محمد ملكي جنايتهايي را كه در زندان به چشم ديده است افشا [https://iranglobal.info/node/40572 ميكند]</ref>
 
===== انفرادیهای طولانی =====
لاجوردی بعنوان دادستان وقت مرکز گفته بود:«کاری می‌کنم یا حزب‌اللهی بشین، یا تواب بشین یا دیوونه». همچنین او در برابر سپاه و باند مقابل خود که معتقد بودند نگه‌داشتن زندانی به‌نفع نظام نیست، چنین پاسخ می‌داد که: «من کاری می‌کنم همه شون حزب‌اللهی بشن. اینا از جمعشون انگیزه می‌گیرن، پاشون به انفرادی برسه مبارزه یادشون میره» او همچنین یک بار در حسینیه اوین که زندانیان را به اجبار جمع کرده بود گفت: خیامی رئیس ایران ناسیونال در زمان شاه گفته بود «به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشه» و من هم الآن می‌گم «به امید روزی که هر زندانی یک سلول انفرادی داشته باشه»<ref name=":0">حکایت مسعود ابویی از زندان اوین</ref>. او با همین استدلال از مهر سال ۱۳۶۱با تکمیل سلول‌های انفرادی زندان گوهردشت که دارای 1000 سلول انفرادی بود، سیاست فشار حداکثر را در گوهردشت و هم‌زمان در اوین و زندان قزلحصار به اجرا گذاشت. او احکام آزادی زندانیانی که حکم‌شان پایان یافته بود را تعلیق کرد و در واقع چیزی شبیه به حکم حبس ابد را برای همه زندانیان اجرا کرد. او رسما در حسینیه اوین اعلام کرد در زمان شاه به زندانیانی که اضافه بر مدت حبس خود می‌کشیدند «ملی‌کش» می‌گفتند اما در زمان ما «فرجی‌کش» می‌گویند و توضیح می‌داد که یعنی زندانی باید تا فرج امام زمان در زندان باقی بماند.<ref name=":0" /> این انفرادیها که از مهرماه 1361 شروع شده بود تا اردبیهشت 1364 ادامه یافت. لاجوردی در مراجعه شخصیش به این زندانیان، ۹ ماه بعد از انتقالشان وقتی مورد سوال قرار گرفت که زندانی محکوم به حبس مشخص نباید در زندان انفرادی بماند پاسخ داد که شرط بازگشت شما به بند عمومی پذیرش مصاحبه برای ابراز ندامت در جمع زندانیان است که از تلویزیون سراسری کشور پخش می‌شود و تا وقتی که این شرط را نپذیرید در انفرادی می‌مانید<ref name=":0" /> همچنین پاسدار مهدی در پاسخ به این سوال که برای چی زندانیان را به انفرادی منتقل کرده‌اید گفت بروید خدا را شکر کنید که زنده مانده‌اید چرا که طبق فتوای حضرت امام حکم همه شما اعدام است و این از لطف جمهوری اسلامی است که شما را بخشیده است<ref name=":0" />زندانبانان در طول این مدت فشارهای فزاینده‌یی را برای درهم‌شکستن زندانی استفاده کردند از جمله قوانین 17 ماده‌یی که در سال 62 برای این زندانیان خوانده شد بیانگر شدت این فشارها است. از جمله این قوانین: ممنوع بودن هرگونه نرمش و ورزش در داخل سلول، ممنوع بودن قدم زدن بعد از ساعت ۶ غروب در سلول و نزدیک شدن به پنجره سلول، ممنوعیت استفاده از سیفون بعد از ساعت ۹ شب تا ۶ صبح، خوابیدن اجباری در ساعت ۱۰ شب، ممنوعیت استفاده از گونه تسبیح که با هسته خرما یا زیتون یا آلو درست شده باشد، (یادآور می‌شود قبلا تمامی وسایل از جمله قرآن و گلدوزی و...را گرفته بودند)‌ممنوعیت هرگونه سوال و پرسش از پاسداران در حین نقل و انتقال به بازجویی، بهداری یا ملاقات و ...با این اولتیماتوم که در صورت عدم رعایت هر یک از این قوانین حکم آن حتی الموت خواهد بود. یک زندانی که قانون خوابیدن در ساعت 10 را رعایت نکرده بود به اندازه‌یی مورد شکنجه قرار گرفت که برای یکسال قادر به تکلم نبود<ref name=":0" />
 
===== نامه منتظری در مورد این شرایط =====
منتظری در این نامه می‌نویسد: «… آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی‌های دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود ۲۵نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به‌زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنها نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند؟ این هم نه یک روز و دو روز بلکه ماهها؟ آیا می‌دانید برخورد با زندانی حتی پس از محکومیت فقط با فحش و کتک بوده؟ قطعاً به حضرتعالی خواهند گفت اینها دروغ است و فلانی ساده‌اندیش…»<ref>قسمتی از نامه منتظری به خمینی- ۱۷ مهر ۱۳۶۵</ref>
 
===== واکنش زندانیان به فشارها =====
اکثریت زندانیان سیاسی در برابر فشارها ایستادگی کرده بصورتیکه آثار شکست طرحهای لاجوردی بارز گشت. با این شکست که در اواخر سال 63 خودش را نشان داد وزارت اطلاعات نوپای جمهوری اسلامی کنترل زندانها را بعهده گرفت. زندانیان از انفرادیها به بندهای عمومی منتقل شدند و برخلاف انتظار جمهوری اسلامی مقاومت خود را در اشکال جدیدی بروز دادند. بکارگیری کلمه «من مجاهد خلق هستم» برای زندانیان هوادار مجاهد که تا آن وقت به دلیل واکنش بسیار تند نظام کمتر بکار گرفته می‌شد رواج یافت. هرچند هنوز هم واکنشهای آنگونه وجود داشت. حسن ظریف، یکی از زندانیان مجاهد در آن سال‌ها در یادداشت‌های خود می‌نویسد:
 
«در سالن ۵ اوین روزی پاسدار مجتبی حلوایی، از دژخیمان زندان اوین، وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیده‌ام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بو دید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفته‌اید! من، همین‌جا به همه‌تان اخطار می‌کنم. گفتن این کلمه جرم است.
 
هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که همهمه و اعتراض بچه‌ها بلند شد. هرکس چیزی می‌گفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت: اسم من امیر حسین حسینیه و اتهامم مجاهدین خلقه. حالا هر کاری می‌خواهی بکنی بکن.
 
چشمهای حلوایی داشت از حدقه در می‌آمد. در حالی که فکر می‌کرد چه واکنشی نشان دهد، محمدعلی خیراندیش هم از عقب‌تر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه.
 
حلوایی که دستپاچه شده بود، به سرعت به طرف خروجی بند رفت و امیر حسین و محمدعلی را هم با خودش برد. همه بچه‌ها در راهرو منتظر ماندند. محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. دقایقی بعد تخت شکنجه را درست پشت در بند کاشتند. بلافاصله محمدعلی و امیرحسین را به تخت بسته و با تمام قوا ضربات سنگین کابل را بر بدن‌هاشان فرود آوردند. در تمام مدتی که بچه‌ها زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد، حتی در شدیدترین ضربه‌های کابل یک آه از هیچ‌کدام در نیامد. وقتی امیرحسین را آش و لاش از تخت باز کردند، با صدایی بلند و لحنی کاملاً مسلط، رو به پاسداران گفت: کارتون تموم شد؟ پاسدار ابراهیمی ‌گفت: «آره، تمومه. حالا برو تو بند». امیر حسین هم بلافاصله گفت: «پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»!
 
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
۱٬۰۵۰

ویرایش