کاربر:Hossein/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
برای برداشت درست از قرآن باید اصطلاحا آن را تفسیر نمود. منظور از تفسير يك موضوع اين است كه معني ومضمون آن كشف ودركي روشن وخالي از ابهام از آن ارائه شود. منظور از تفسيرقرآن اينست كه وقتي قرآن مورد مطالعه قرار میگیرد معني ومنظور آيات با توجه به اینکه در زمان خودش و در جامعهای که نازل شده است و متناسب با فرهنگ آن جامعه و آن روزگار بوده است برای امروز ما به روشني ودرستي فهم شده و بشود آنرا توضيح داد. چنان فهم و دركي كه بتواند در نهايت سمتگيري مشخصی را در جهتگیریهای اجتماعی و سیاسی فردی که امروز آن را میخواند بوجود بیاورد. | برای برداشت درست از قرآن باید اصطلاحا آن را تفسیر نمود. منظور از تفسير يك موضوع اين است كه معني ومضمون آن كشف ودركي روشن وخالي از ابهام از آن ارائه شود. منظور از تفسيرقرآن اينست كه وقتي قرآن مورد مطالعه قرار میگیرد معني ومنظور آيات با توجه به اینکه در زمان خودش و در جامعهای که نازل شده است و متناسب با فرهنگ آن جامعه و آن روزگار بوده است برای امروز ما به روشني ودرستي فهم شده و بشود آنرا توضيح داد. چنان فهم و دركي كه بتواند در نهايت سمتگيري مشخصی را در جهتگیریهای اجتماعی و سیاسی فردی که امروز آن را میخواند بوجود بیاورد. | ||
== موضوعات قرآن == | |||
مطالب و موضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سورهها و آيات قرآن است ميتوانيم به ترتيب زير طبقه بندي كنيم . | |||
الف ـ مسائل و حقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح و بيان عموميترين حقايق جهان هستي است و ضمن آن به مسائلي پرداخته ميشود كه موضوع فلسفه و تبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحيدي خود را بيان ميكند ،مثلا آياتي كه مارا به مبدأ هستي و آفرينش نظم ون ظام يگانه و هدفدار كائنات و غايت جهان، رهنمون ميشوند. | |||
ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها و رخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش و خلقت زمين و آسمان و ستارگان و روند تحول و تكامل آنها .گردش فصول و ايام شب و روز ،باد و باران ، كوهها و درياها ، پيدايش حيات و پديدههاي حياتي و بسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل. اين مطالب را از آنجهت حقايق علمي نام نهاديم كه بررسي و شناخت آنها در ميان معارف بشري موضوع شعبه هاي مختلف علوم است و هدف قرآن از بيان اين مطالب،خود آنها نبوده و موضوعات شعبه هاي علوم موضوع تخصصي قرآن نميباشد و بيان اين حقايق در قرآن جنبه ضمني دارد در حاليكه حقايق وتبيينات فلسفي جنبه صريح و اساسي داشته و بعنوان مصاديق حقايق عام وبصورت ”آيات” و نشانه هائي ما را با روشني و تفكري منطقي به صحت و صداقت همان حقايق جهانشمول فلسفي رهنمون شده و بدان مومن ميگردانند. البته روشن است كه دانشمندان و صاحبنظران ميتوانند از اين موارد مشخص ذكر شده در قرآن ايدهها و ديدگاههاي كلي علمي در زمينههاي مختلف استنتاج كرده و آنرا راهنماي كوششهاي علمي خود در بررسي پديده ها وكشف حقايق قرار دهند و ميدانيم كه اين ايدهها و ديدگاهها در علوم تا چه اندازه واجد اهميت و ارزشند. | |||
ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ در پيش گفته ايم كه قرآن راهنماي عمل است.ولذا بخش اعظم قرآن متضمن طرح وبيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي معطوف و مربوط مي باشند. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع وجريان وفرجام حركت آنها تضادها تعارضات ومبارزات اجتماعي تشريح شده وبا ارائه رهنمودهائي .انسان رابه اتخاذ مواضع اجتماعي معيني كه ازنظر قرآن متضمن هماهنگي با نواميس وسنن تكاملي هستي است فراخوانده است،در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي دارد. در همين رابطه توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ، مبذول كرده است، و بدينترتيب بخش مهم و چشمگيري از قرآن، صرف تشريح و بيان حركت و سرنوشت اجتماعي اقوام و جماعات گذشته بشري شده است. ذكر وقايع تاريخي هم البته، خود في نفسه هدف قرآن نبوده بلكه استنتاج سنن و قوانين حركت اجتماعي و جلب توجه انسان نسبت به آن مورد نظر قرآن مي باشد و با استناد مؤكد و مكرر بهمين حقايق تاريخي، قرآن بر روي همان رهنمودهاي اجتماعي خود مبني بر موضعگيري انقلابي و قرار گرفتن در مسير ترقي و رو به كمال امور، تأكيد ميورزد، از مطالعه اين موارد در قرآن به ديدگاههاي جامعه شناسي و تاريخي قرآن پي ميبريم. از طرف ديگر، ميدانيم كه حفظ اجتماع و حركت اجتماعي بمثابه پيچيدهترين پديده و پيچيدهترين حركت بخشها و جنبههاي گوناگوني رادر بر ميگيرد و قرآن كه اينهمه باجامعه و حركت اجتماعي سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است،نميتواند از اين مسائل غافل مانده باشد و ما ميتوانيم از روي آيات مربوطه،ديدگاههاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل و روابط اقتصادي است،ديدگاههاي اقتصادي قرآن استنباط و استنتاج ميشود و يا ديدگاههاي مربوط به ساير زمينهها و شاخههای حركت اجتماعي، از قبيل سياست و حقوق... از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع و تشريع قوانين، احكام و سنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد... | |||
د ـ انسان شناسي: در سطور قبل به تأكيد قرآن بر جامعه و حركت اجتماعي اشاره كرديم ونيز آنجا كه گفتيم قرآن راهنماي عملي است، و راه و رسمي براي زندگي انسان برقرار ميكند، روشن است كه زندگي و حركت انسان در چهارچوب جامعه صورت ميگيرد،و جنبة اجتماعي دارد.اين توضيحات عليرغم تصورات كسانيكه دين را ”امري وجداني و فردي”تلقي ميكنند، چنانكه گويي دين بمسائل اجتماعي نميپردازد و نبايد دخالتي در امور اجتماعي بنمايد، نشان ميدهد كه دين بر عكس، اساسا با جامعه سر و كار دارد. در اينجا لزومي ندارد كه وارد بحث در رد نظر غيرعلمي فوق، بشويم. نظريكه صريحا رابطه متقابل فرد و اجتماع را ناذيده ميگيرد چنانكه گويي تعينات فردي انسان آنهم چيزهايي نظير اعتقادات وي ميتواند مضمون وبازتاب اجتماعي نداشته باشد و بهنحوي در رابطه با جامعه و نظم اجتماعي موجود قرار نگيرد .البته ازاين توضيح نبايد چنين نتيجه گرفت كه دين و قرآن بطور فرعي و يا غيرمستقيم بر جامعه نظر دارد و ما در فوق ياد آور شديم كه قرآن اساسا به جامعه سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است. نظري اجمالي به تاريخ اديان (منظور اديان توحيدي است) و بخصوص به تاريخ اسلام كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند. ما همه اينرا ميدانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خواندهايم كه اسلام با طلوع خود و در همان زمان حيات پيامبر، كه قاعدتا عاليترين، كاملترين، و خالصترين درك را از قرآن داشت و تحت رهبري وي، يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته و نظم نويني را جايگزين آن كرده است، نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است.همين توضيحات وهمين مطالعات،منجمله مطالعة حركاتي كه توسط تربيت شدگان اصيل مكتب وحي و قرآن برانگيخته و رهبري شده است (بعنوان با صطلاح فاكتهاي عيني) از قبيل، انقلاب حسيني كافيست تا بيپايگي ادعاي كسانيرا كه هم اسلام و قرآن را به انديويدواليسم متهم ميكنند روشن كند در حقيقت ميشود گفت آن مدعيان نه درك درستي از انديويدواليسم و نه شناخت صحيحي ازاسلام و قرآن دارند. | |||
اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز بهطور جدي و بهتاكيد نظر دارد و متضمن شناختي نسبت به انسان است بطوريكه ميدانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شاخههای معرفت بوده و بهجهت تاثير و نقش قاطعي كه در جريان عمل و موضعگيريهاي اجتماعي بهجا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در طول تاريخ و در جريان حركت علمي انسان بر سر همين مسأله ”انسان شناسي ”مجادلات و مباحثات دامنهداري در گرفته و افراط و تفريط ها وبهچپ و راست رفتنهاي زيادي در آن صورت گرفته است كه ضمن آن نحله اي با كم بها دادن به نقش عوامل عيني و اجتماعي، به نوعي مطلق كردن نقش فرد و ارادة انسان گرديده ونحله اي متقابلا با گرايش به اطلاق عوامل عيني وجبري به نقش انسان وفرديت وي، كم بها دادهاند. اين مباحث و نظرات صرفنظر از بحثهاي كلامي و با صطلاح اسكولاستيك پيرامون جبر و اختيار بطور علمي و در واقع به شناخت وارزيابي ”رابطة متقابل فرد و اجتماع” مربوط ميشود كه يكي از پيچيدهترين موضوعات معرفت بوده و رسيدن به شناختي صحيح در اين زمينه مستلزم داشتن يك ديدگاه فلسفي صحيح و واقعگرايانه نسبت بهانسان است كه آن نيز خود مقتضي يك بينش فلسفي واقعگرايانه نسبت به كل وجود و هستي ميباشد. با توجه به توضيحات فوق و اهميت مسألة ”انسان”بديهي است كه اين موضوع در قرآن نيز جايگاه مهمي داشته باشد.در بسياري از آيات قرآن ”انسان”طرف خطاب است قرآن در همان حاليكه به انسان بمثابه موجودي اجتماعي مينگرد. فرديت انسان را نيز بهيچوجه ناديده نميگيرد و با فرد انسان در عين رابطه متقابل و تنگاتنگش با جامعه و در چارچوب اجتماع، بعنوان كليتي بيهمتا و موجودي مسئول، سر و كار دارد. قرآن همانند ساير اديان در عين عرضه كردن ”هدايت به انسان، از وي مسئوليت ميطلبد و اينها همه مبتني بر، ديدگاههاي انسانشناسي توحيدي قرآن است كه مي خواهيم آنرا از مطالعه آيات قرآن بدست آوريم.آياتي كه چه بطور مستقل وچه دررابطه با مسائل اجتماعي .متضمن بررسي وبيان مسائلي است كه به موضوع انسان،تعلق دارد. | |||
طبقهبنديی كه در فوق، از موضوعات قرآن، بهعمل آورديم يك طبقهبندي كلي است و با الهام از طبقهبنديهاي متداول در علوم و دانشهاي بشري بعمل آمده است و ميتوان ذيل هر كدام از عناوين فوق، طبقهبنديهاي جزئي ديگري نيز بعمل آورد.البته نفس”طبقه بندي”امري مفيد وحتي ضروري است كه پروسه معرفت وجريان دريافت حقايق ونظرگاهها را تسهيل مي كند وروشن است كه از ميان طبقه بنديهاي مختلفي كه ممكن است صورت بگيرد، يا صورت گرفته باشد (و اين نيز براي خود تاريخ و سير ويژه اي دارد) آن طبقهبنديی كه بيشتر واقعگرا بوده و جريان معرفت را از سهولت بيشتري برخوردار كند، ارزش بيشتري خواهد داشت. اكنون بايد ببينيم كه موضوعات متنوع فوق، به چه نحوي در قرآن، بيان شده و به چه ترتيبي دركنار هم قرار گرفتهاند؟ آيا در خود قرآن چنين طبقهبنديی بعمل آمده است؟ ذيل عنوان بعدي، به اين مسائل ميپردازيم. | |||
<span dir="RTL"></span><references /> | <span dir="RTL"></span><references /> |
نسخهٔ ۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۰۷
دینامیزم قرآن
دینامیزم از ریشه دینام به معنای حرکت داشتن از درون میباشد. در متون فارسی، دینامیزم را «پویائی» ترجمه میکنند که منظور از آن گنجایش تغییرپذیری درون یک پدیده است. البته این تغییرپذیری در جریان یک بسامد صورت میگیرد که در جریان آن، پدیده، خود را با تغییرات محیط و شرایط خارجی همگام و منطبق میکند و بهاینترتیب موجودیت خود را حفظ و تضمین مینماید. مثلا وقتی یک حیوان با سرد شدن محیط به جای گرمتر مهاجرت میکند یک پویایی را بهکار گرفته است و به این وسیله حیات خود را حفظ نموده است. یا وقتی یک جامعه با مسایلی مثل فقر و فساد روبرو میشود برای تغییر آن بپا میخیزد و در این مسیر با تحرک و خیزشهای مناسب از حیات آن دفاع میکند نشان از پویایی دارد.
دینامیزم در منطق هم یک معنای مشخص دارد و در برابر منطق استاتیک منطق دینامیک بهکار برده میشود. در منطق دینامیک یک پدیده در جریان رشد خودش مورد بررسی قرار میگیرد و در منطق استاتیک پدیده را بعنوان یک موضوع جدای از جریان رشدش مورد بررسی قرار میدهد.
منظور از دینامیزم قرآن هم گنجایش تغییرپذیری قرآن است بصورتیکه بتواند همگام با تغییرات محیط (اجتماعی) پاسخ سوالات و مشکلات هر دوره و عصر را تامین کند.
بطور خاص اما دینامیزم قرآن نام کتابی است که در سال ۱۳۵۸ توسط سازمان مجاهدین خلق ایران در 70 صفحه منتشر شد[۱] و مطالب بحثانگیزی را در محافل روشنفکری آن روزگار پدید آورد. مجاهدین در کتاب خود توضیح میدهند:
سازمان ما در كار ايدئولوژي،بدلائل متعددي بيشترين تأكيد را بر استفاده ازمتون اصلي اسلام بخصوص قرآن ونهج البلاغه داشت و بديهي است كه نحوه برخورد سازمان با اين متون و چگونگي استفاده از آنها،كیفاٌ با تمام شيوه هاي سنتي متفاوت بود ومنجمله، سازمان براي توفيق در اين امر خود را به يك برخورد واقعگرايانه علمي ملزم مي ديد، برخورديكه بر طبق آن ما ميبايست مضافا بر شركت فعال در حركت اجتماعي و از مواضعي انقلابي، از كليه دستآوردهاي علمي واجتماعي ”راستين” انسان استفاده كنيم. بهمين دليل هم بود كه سازمان مطالعه مكاتب ديگر بخصوص مكاتب مترقي وانقلابي موجود را بدون هيچگونه تعصبي براي خود يك فريضه تلقي كرده است. راهنماي ما در اين بر خورد، اين آموزش درخشان قرآن بوده است:”فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيبتعون احسنه”. بسياري به مطالعه قرآن روي ميآورند تا از سر چشمه فنا ناپذر آن سيراب شوند وپاسخ سئوالات وحل مشكلات خود را در آن جستجو كنند. اما چگونه ميشود در اين كار موفق بود ؟ چگونه بايد قرآن را مطالعه كرد تابدرك وفهم صحيح آن يعني چنان درك وفهمي كه با جوهر وروح آن سازگارباشد نائل آمد؟ چرا که تصاوير عرضه شده از قرآن، در طول تاريخ از محتواي اصيل قرآن تهي شده وازآن جزاسم ورسمي باقي نمانده است.[۲]
مجاهدین پاسخ این سوال را در استفاده از دینامیزم قرآن میدانند.
ضرورت دینامیزم قرآن
مجاهدین معتقدند اسلام به این دلیل میتواند دین همه عصرها و همه نسلها باشد که از پویایی لازم برخوردار است. یعنی دارای مکانیزمی است که پاسخگوی سوالات هر عصر و ارائه دهنده راه حلهای مناسب به مشکلات و تضادهای یک جامعه هرچقدر هم که پیچیده باشد میباشد. مجاهدین اثبات میکنند که این مکانیزم لازم در قرآن که کتاب اصلی و محوری دین اسلام است وجود دارد. آنها استدلال میکنند در غیر اینصورت هر کتابی پس از چندی کهنه و بدرد نخور میشود. برای مثال میگویند ببینید چند تا از کتابهایی که در قرن نوزدهم نوشته شدهاند، هنوز در قرن بیستم از دور خارج نشدهاند؟ یا لااقل قسمتی از آنها دچار فرسودگی و کهولت نشده است؟ آنها استدلال میکنند قرآن به خودی خود و براي خود نازل نشده است. اين مجموعه آيات, براي هدايت ”جامعه ” بشري درروياروي بشر با روند تكاملي اجتماعي خود بوده وهست. بنابراين با تغييراتي كه درهر مسير تكاملي اجتناب ناپذير و بعضا ضروري است, بايد برخوردي متفاوت كرد و فهم و عدم فهم اين موضوع, تفاوتي است بين آنانيكه درتعبير و فهم قرآن عميق هستند و يا متحجريني كه قرآن را فسيل شده و ثابت تعبير و تفسير ميكنند.[۳]
قرآن چگونه کتابی است؟
در مسير مطالعه و فهم قرآن درقدم اول بايد يك مسأله را براي خودمان روشن كنيم وآن اينكه ما بطور كلي چه تلقياي از قرآن داريم؟ قرآن چه كاركردي دارد و اساسا چه نيازي را برآورده میکند و ما چه توقعي بايد از آن داشته باشيم؟بدون روشن شدن نسبت به اين مسألة اساسي، ممكن است از همان اول در يك بيراهه قدم بگذاريم ودر يك چهار چوب غيرمنطقي قرار گرفته و توقعات نامعقول ونامربوطي از قرآن داشته باشم. مثلا آيا قرآن انسان را از حركت علمي كفايت مي كند. آيا درست است كه درآن دنبال فرمولهاي رياضي بگرديم يا قوانين مشخص فيزيك و شيمي و ساير علوم طبيعي را در آن جستجو كنيم؟ و يا تشريحات سيستماتيك اقتصادي را از آن طلب نمائيم وبالاخره توقعاتي ازاين قبيل؟ و اگر چنانچه اين توقعات از قرآن درست نيست و قرآن به چنين سئوالات پاسخ نميدهد پس موضوع و محتواي آن چيست؟ به چه مسائلي ميپردازد؟ و چه نيازهائي را برطرف ميكند؟
بطوريكه ميدانيم قرآن مجموعة مطالبي است كه از مبداء آفرينش و هستي بر پيامبر اسلام وحي شده و به اعتقاد و ادعاي خود ما آخرين كتاب آسماني و آخرين نمودار و دادة پديدة وحي است.[۲] قرآن اساسا به مسائلی میپردازد و به سوالاتی پاسخ میدهد که در تقسیمبندی معارف بشری در قلمرو فلسفه واقع میشوند هر چند فراگیر موضوعات بسیار متنوعی است که در قلمرو علوم اعم از طبیعی یا اجتماعی میباشد.
برای برداشت درست از قرآن باید اصطلاحا آن را تفسیر نمود. منظور از تفسير يك موضوع اين است كه معني ومضمون آن كشف ودركي روشن وخالي از ابهام از آن ارائه شود. منظور از تفسيرقرآن اينست كه وقتي قرآن مورد مطالعه قرار میگیرد معني ومنظور آيات با توجه به اینکه در زمان خودش و در جامعهای که نازل شده است و متناسب با فرهنگ آن جامعه و آن روزگار بوده است برای امروز ما به روشني ودرستي فهم شده و بشود آنرا توضيح داد. چنان فهم و دركي كه بتواند در نهايت سمتگيري مشخصی را در جهتگیریهای اجتماعی و سیاسی فردی که امروز آن را میخواند بوجود بیاورد.
موضوعات قرآن
مطالب و موضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سورهها و آيات قرآن است ميتوانيم به ترتيب زير طبقه بندي كنيم .
الف ـ مسائل و حقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح و بيان عموميترين حقايق جهان هستي است و ضمن آن به مسائلي پرداخته ميشود كه موضوع فلسفه و تبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحيدي خود را بيان ميكند ،مثلا آياتي كه مارا به مبدأ هستي و آفرينش نظم ون ظام يگانه و هدفدار كائنات و غايت جهان، رهنمون ميشوند.
ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها و رخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش و خلقت زمين و آسمان و ستارگان و روند تحول و تكامل آنها .گردش فصول و ايام شب و روز ،باد و باران ، كوهها و درياها ، پيدايش حيات و پديدههاي حياتي و بسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل. اين مطالب را از آنجهت حقايق علمي نام نهاديم كه بررسي و شناخت آنها در ميان معارف بشري موضوع شعبه هاي مختلف علوم است و هدف قرآن از بيان اين مطالب،خود آنها نبوده و موضوعات شعبه هاي علوم موضوع تخصصي قرآن نميباشد و بيان اين حقايق در قرآن جنبه ضمني دارد در حاليكه حقايق وتبيينات فلسفي جنبه صريح و اساسي داشته و بعنوان مصاديق حقايق عام وبصورت ”آيات” و نشانه هائي ما را با روشني و تفكري منطقي به صحت و صداقت همان حقايق جهانشمول فلسفي رهنمون شده و بدان مومن ميگردانند. البته روشن است كه دانشمندان و صاحبنظران ميتوانند از اين موارد مشخص ذكر شده در قرآن ايدهها و ديدگاههاي كلي علمي در زمينههاي مختلف استنتاج كرده و آنرا راهنماي كوششهاي علمي خود در بررسي پديده ها وكشف حقايق قرار دهند و ميدانيم كه اين ايدهها و ديدگاهها در علوم تا چه اندازه واجد اهميت و ارزشند.
ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ در پيش گفته ايم كه قرآن راهنماي عمل است.ولذا بخش اعظم قرآن متضمن طرح وبيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي معطوف و مربوط مي باشند. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع وجريان وفرجام حركت آنها تضادها تعارضات ومبارزات اجتماعي تشريح شده وبا ارائه رهنمودهائي .انسان رابه اتخاذ مواضع اجتماعي معيني كه ازنظر قرآن متضمن هماهنگي با نواميس وسنن تكاملي هستي است فراخوانده است،در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي دارد. در همين رابطه توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ، مبذول كرده است، و بدينترتيب بخش مهم و چشمگيري از قرآن، صرف تشريح و بيان حركت و سرنوشت اجتماعي اقوام و جماعات گذشته بشري شده است. ذكر وقايع تاريخي هم البته، خود في نفسه هدف قرآن نبوده بلكه استنتاج سنن و قوانين حركت اجتماعي و جلب توجه انسان نسبت به آن مورد نظر قرآن مي باشد و با استناد مؤكد و مكرر بهمين حقايق تاريخي، قرآن بر روي همان رهنمودهاي اجتماعي خود مبني بر موضعگيري انقلابي و قرار گرفتن در مسير ترقي و رو به كمال امور، تأكيد ميورزد، از مطالعه اين موارد در قرآن به ديدگاههاي جامعه شناسي و تاريخي قرآن پي ميبريم. از طرف ديگر، ميدانيم كه حفظ اجتماع و حركت اجتماعي بمثابه پيچيدهترين پديده و پيچيدهترين حركت بخشها و جنبههاي گوناگوني رادر بر ميگيرد و قرآن كه اينهمه باجامعه و حركت اجتماعي سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است،نميتواند از اين مسائل غافل مانده باشد و ما ميتوانيم از روي آيات مربوطه،ديدگاههاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل و روابط اقتصادي است،ديدگاههاي اقتصادي قرآن استنباط و استنتاج ميشود و يا ديدگاههاي مربوط به ساير زمينهها و شاخههای حركت اجتماعي، از قبيل سياست و حقوق... از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع و تشريع قوانين، احكام و سنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد...
د ـ انسان شناسي: در سطور قبل به تأكيد قرآن بر جامعه و حركت اجتماعي اشاره كرديم ونيز آنجا كه گفتيم قرآن راهنماي عملي است، و راه و رسمي براي زندگي انسان برقرار ميكند، روشن است كه زندگي و حركت انسان در چهارچوب جامعه صورت ميگيرد،و جنبة اجتماعي دارد.اين توضيحات عليرغم تصورات كسانيكه دين را ”امري وجداني و فردي”تلقي ميكنند، چنانكه گويي دين بمسائل اجتماعي نميپردازد و نبايد دخالتي در امور اجتماعي بنمايد، نشان ميدهد كه دين بر عكس، اساسا با جامعه سر و كار دارد. در اينجا لزومي ندارد كه وارد بحث در رد نظر غيرعلمي فوق، بشويم. نظريكه صريحا رابطه متقابل فرد و اجتماع را ناذيده ميگيرد چنانكه گويي تعينات فردي انسان آنهم چيزهايي نظير اعتقادات وي ميتواند مضمون وبازتاب اجتماعي نداشته باشد و بهنحوي در رابطه با جامعه و نظم اجتماعي موجود قرار نگيرد .البته ازاين توضيح نبايد چنين نتيجه گرفت كه دين و قرآن بطور فرعي و يا غيرمستقيم بر جامعه نظر دارد و ما در فوق ياد آور شديم كه قرآن اساسا به جامعه سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است. نظري اجمالي به تاريخ اديان (منظور اديان توحيدي است) و بخصوص به تاريخ اسلام كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند. ما همه اينرا ميدانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خواندهايم كه اسلام با طلوع خود و در همان زمان حيات پيامبر، كه قاعدتا عاليترين، كاملترين، و خالصترين درك را از قرآن داشت و تحت رهبري وي، يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته و نظم نويني را جايگزين آن كرده است، نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است.همين توضيحات وهمين مطالعات،منجمله مطالعة حركاتي كه توسط تربيت شدگان اصيل مكتب وحي و قرآن برانگيخته و رهبري شده است (بعنوان با صطلاح فاكتهاي عيني) از قبيل، انقلاب حسيني كافيست تا بيپايگي ادعاي كسانيرا كه هم اسلام و قرآن را به انديويدواليسم متهم ميكنند روشن كند در حقيقت ميشود گفت آن مدعيان نه درك درستي از انديويدواليسم و نه شناخت صحيحي ازاسلام و قرآن دارند.
اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز بهطور جدي و بهتاكيد نظر دارد و متضمن شناختي نسبت به انسان است بطوريكه ميدانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شاخههای معرفت بوده و بهجهت تاثير و نقش قاطعي كه در جريان عمل و موضعگيريهاي اجتماعي بهجا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در طول تاريخ و در جريان حركت علمي انسان بر سر همين مسأله ”انسان شناسي ”مجادلات و مباحثات دامنهداري در گرفته و افراط و تفريط ها وبهچپ و راست رفتنهاي زيادي در آن صورت گرفته است كه ضمن آن نحله اي با كم بها دادن به نقش عوامل عيني و اجتماعي، به نوعي مطلق كردن نقش فرد و ارادة انسان گرديده ونحله اي متقابلا با گرايش به اطلاق عوامل عيني وجبري به نقش انسان وفرديت وي، كم بها دادهاند. اين مباحث و نظرات صرفنظر از بحثهاي كلامي و با صطلاح اسكولاستيك پيرامون جبر و اختيار بطور علمي و در واقع به شناخت وارزيابي ”رابطة متقابل فرد و اجتماع” مربوط ميشود كه يكي از پيچيدهترين موضوعات معرفت بوده و رسيدن به شناختي صحيح در اين زمينه مستلزم داشتن يك ديدگاه فلسفي صحيح و واقعگرايانه نسبت بهانسان است كه آن نيز خود مقتضي يك بينش فلسفي واقعگرايانه نسبت به كل وجود و هستي ميباشد. با توجه به توضيحات فوق و اهميت مسألة ”انسان”بديهي است كه اين موضوع در قرآن نيز جايگاه مهمي داشته باشد.در بسياري از آيات قرآن ”انسان”طرف خطاب است قرآن در همان حاليكه به انسان بمثابه موجودي اجتماعي مينگرد. فرديت انسان را نيز بهيچوجه ناديده نميگيرد و با فرد انسان در عين رابطه متقابل و تنگاتنگش با جامعه و در چارچوب اجتماع، بعنوان كليتي بيهمتا و موجودي مسئول، سر و كار دارد. قرآن همانند ساير اديان در عين عرضه كردن ”هدايت به انسان، از وي مسئوليت ميطلبد و اينها همه مبتني بر، ديدگاههاي انسانشناسي توحيدي قرآن است كه مي خواهيم آنرا از مطالعه آيات قرآن بدست آوريم.آياتي كه چه بطور مستقل وچه دررابطه با مسائل اجتماعي .متضمن بررسي وبيان مسائلي است كه به موضوع انسان،تعلق دارد.
طبقهبنديی كه در فوق، از موضوعات قرآن، بهعمل آورديم يك طبقهبندي كلي است و با الهام از طبقهبنديهاي متداول در علوم و دانشهاي بشري بعمل آمده است و ميتوان ذيل هر كدام از عناوين فوق، طبقهبنديهاي جزئي ديگري نيز بعمل آورد.البته نفس”طبقه بندي”امري مفيد وحتي ضروري است كه پروسه معرفت وجريان دريافت حقايق ونظرگاهها را تسهيل مي كند وروشن است كه از ميان طبقه بنديهاي مختلفي كه ممكن است صورت بگيرد، يا صورت گرفته باشد (و اين نيز براي خود تاريخ و سير ويژه اي دارد) آن طبقهبنديی كه بيشتر واقعگرا بوده و جريان معرفت را از سهولت بيشتري برخوردار كند، ارزش بيشتري خواهد داشت. اكنون بايد ببينيم كه موضوعات متنوع فوق، به چه نحوي در قرآن، بيان شده و به چه ترتيبي دركنار هم قرار گرفتهاند؟ آيا در خود قرآن چنين طبقهبنديی بعمل آمده است؟ ذيل عنوان بعدي، به اين مسائل ميپردازيم.