کاربر:Jaber/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''میتینگ تبریز'''
{{Infobox civil conflict
| title            = گردهمایی هواداران سازمان مجاهدین برای اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی
| subtitle        = آزادی فلسفه انقلاب
| partof          =
| image            = مسعود رجوی در سخنرانی آزادی، فلسفه انقلاب.jpg
| caption          =
| date            = ۲۰ دیماه  ۱۳۵۸
| place            = زمین چمن دانشگاه تهران
| coordinates      =
| causes          = اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی
| goals            =
| methods          = سخنرانی
| status          =
| result          =
| side1            = هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
| side2            = دولت جمهوری اسلامی ایران
| side3            =
| leadfigures1    = مسعود رجوی
| leadfigures2    = روح‌الله خمینی
| leadfigures3    =
| howmany1        = هزاران نفر
| howmany2        =
| howmany3        =
| casualties1      =
| casualties2      =
| casualties3      =
| fatalities      =
| injuries        =
| arrests          =
| detentions      =
| charged          =
| fined            =
| casualties_label =
| notes            =
| sidebox          =
}}
ساعت ۳ بعداز ظهر روز پنجشنبه  ۲۰ دیماه  ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین یک گردهمایی درزمین چمن دانشگاه تهران برگزار کرد. دهها هزار تن از مردم تهران و هواداران سازمان مجاهدین در این گردهمایی شرکت کرده بودند. آنها شعار میدادند « رجوی رجوی رئیس جمهورما .  ماهمه حامی تواییم رجوی . درود بر رجوی.»


 یکسال از انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران می گذشت. خمینی میخواست تا مشروعیت مردمیش پا بر جاست پایه های حکومت خودش را محکم کند به همین منظور انتخابات مجلس را در اواخر اسفند سال ۱۳۵۸برگذار کرد.
در اين گردهمايي كه برای اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری برگزار شد موسي خياباني سخنراني كرد و از طرف سازمان مجاهدین مسعود رجوی را بعنوان کاندیدا برای انتخابات ریاست جمهوری، معرفی کرد.  


انتخابات مجلس شورای ملی که بعداً به مجلس شورای اسلامی تغییر نام داد، صحنه دیگر مصاف نیروهای سیاسی در ایران بود، سازمان مجاهدین خلق ایران هم بطور فعال در این انتخابات شرکت کرد، اما هیچ‌یک از کاندیداهای او به مجلس راه پیدا نکردند. با وجودی که مسعود رجوی با ۵۳۰ هزار رأی به دور دوم راه پیدا کرد و بنابر آماری که وزارت کشور جمهوری اسلامی اعلام کرد، سازمان مجاهدین خلق ایران در رتبه دوم قرار گرفت، اما در دور دوم نیز هیچ فردی از مجاهدین نتوانست به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند.<blockquote>در این باره محمد اقبال می‌گوید:</blockquote>«من آن موقع عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات بودم، یکی از ۷ نفری که نظارت و برگزاری انتخابات مجلس را بر عهده داشت… شب همان روز انتخابات… به چند حوزه شمارش آرا سر زدیم… آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشه ای و یک حاج آقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که می‌گفت این آرای منافقین است و نمی‌شمردند!... می‌گفت خیالتان جمع باشد، منافقین را کنار گذاشتیم.»
 در این گردهمایی ابتدا چند آیه از قران تلاوت شد و سپس موسی خیابانی سخنرانی کرد.  


این حذف گسترده مجاهدین، شروع یک تخاصم آشکار از جانب حکومت علیه مجاهدین بود، مجاهدین تلاش داشتند با استفاده از آزادی‌های سیاسی و بکار گیری نیروها و هوادارانشان خمینی را مجبور کنند، همان قانون اساسی را که مجاهدین به آن رأی نداده بودند، اجرا کند، با اینهمه تلاش برای برای تحقق این امر هیچ نتیجه ای نداد
و بعد از او '''مسعود رجوی''' به ايراد سخنرانی پرداخت.


در روز ۲۰ اسفند ۵۸ شهر مجاهد پرور تبریز، شاهد دیدار مجاهدین خلق از زادبوم ستارخان برای معرفی  موسی خیابانی بعنوان کاندید مجاهدین در مجلس شورای ملی برای شهر تبریز بود. قلب شهر در استادیوم جهان پهلوان تختی (باغشمال) به تپش درآمده بود.همه جا صحبت از ستار، مسعود و موسی بود در سطح شهر، پلاكادرهايی با مضمونهای خوشامدگو به مجاهدین نصب شده بود.سیل جمعیت از کارخانجات مختلف تبریز و از شهرهای دور و نزديك به سوی استادیوم جاری می‌شدند.
این سخنرانی تحت عنوان آزادی فلسفه انقلاب صورت گرفت. <ref>سایت مجاهد سخنرانی مسعود رجوی [https://leader.mojahedin.org/i/news/103147 فلسفه] انقلاب </ref>


میتینگ مجاهدین در تبریز                                                             
== متن سخنرانی ==
بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران


مردم همراه خود عکسهای پدر طالقانی و محمد حنیف نژاد و دسته های گل میآوردند. پیر و جوان از شهرهای ارومیه و بناب، اردبیل و مرند، خوی و میانه، سراب و شبستر، شرفخانه و صوفیان و مراغه خود را به محل محل میتینگ میرساندند.در محل میتینگ شعارهای «رجوی قهرمان، حامی زحمتکشان، «ميليشيا ميليشيا، تبلور اراده‌ی خلق ما» را فریاد مي‌كشيدند.                                                                          
بار خدایا این کفایت و شایستگی را در ما قرار بده که بتوانیم به مسئولیت‌هایمان عمل بکنیم.


در اين روز مسعود رجوي به سخرانی پرداخت، او دربخشی از سخرانی خودگفت:
برای یک انقلابی برخوردار شدن از اعتماد و باز هم اعتماد مردمش چیزي جز افزایش مسئولیت بر مسئولیتهایش نیست و خدا کند که من معنی اینها را بفهمم.


«چنین بود که از خون سرداران و سالاران آزادی، نسل جدیدی خوشه کرد.
خواهران، برادران، هم‌میهنان عزیز!


در گذرگاه شب تار، همانجایی که ستارخان روی دروازه نور پیکار می‌کرد.
امروز به اینجا نیامدیم که برای انتخاب یک فرد یا یک سازمان تبلیغات بکنیم و رأی به‌دست بیاوریم، نه. مسأله در اساس اصلاً این نیست. مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و به‌ویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته می‌شود در یک کلام باز هم آزادیست. همان کلمه‌ای که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهدا و همه اسرا با آن شروع کردند و با آن بپایان رساندند. مگر پیامبران برای چه آمدند؟ جز برای گسستن زنجیرها، جز برای واژگون کردن همه سدهای راه کمال و حریت بشری و باز کردن قید و بندهای اسارت بار، همانهایی که صفوف متحد و یگانه بشری را از هم جدا کردند.


اخگران سرخ خوشه زدند. «ثقه‌الاسلام» ها «شیخ سلیم» ها «خیابانی» ها،
انبیاء شاهدند، از ابراهیم خلیل تا موسی و مسیح و محمد (ص) و همه انقلابیون.


«فرزندان علي موسيو» و «حاج علی دوافروش»، «حنیف نژاد» ها،
بگذارید یکی از انبیاء بنی اسراییل را شاهد بیاوریم، همان پیامبری که گفت ”مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شریرت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ “ و یوغها را بشکنید. کدام یوغ‌ها؟ 


«سعید محسن» ها، «بديع زادگان» ها «صمد» ها، «گل سرخی» ها؛
بگذارید مسیح را به‌شهادت بطلبیم، آنجا که گفت ”حقیقت شما را آزاد خواهد کرد“ پس آن چیزی حقیقت است که آزاد بکند. این هم پیامبر اسلام، رسول امی، همان نگار مکتب نارفته و خط نانوشته‌ای که مسأله آموز صد مدرس شد.


و هزاران گل سرخ دیگر، خوشه‌های مثل ستاره پر گل‌اند، خوشه اختر سرخ با طنین‌های سترگ،
” یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ “


عاقبت کوره خورشید، گدازان خواهد شد؛ و طومار هرگونه ستم و استثمار را درهم خواهد پيچيد،
تا آنها را امر بکند به خیر، به معروف، به زیبایی و به پاکی و بازشان بدارد از زشتی، بدی و روا بدارد بر آنها پاکیزگی‌ها را و حرامشان بکند پلیدیها را و باز بکند از آنها بندها و را قیدها و سنگین باریها را و زنجیرهایی را که بر آنهاست.


ولي ما تمام خلقت و طبیعت را گواه مي‌گيريم که سرانجام زمستان بهره‌کشی و استثمار سپری خواهد شد
کدام زنجیرها؟ زنجیرهای استبدادی، استعماری و استثماری که در طول تمام تاریخ، بشریت را آزرده و فرسوده کرده. مگر انبیاء برای این نیامدند که بشریت را به شوریدن و قیام برای قسط برانگیزند. 


و با به کمال رسیدن انقلابمان بازهم روح سردار، خنده بر لب، همچو گل خورشید بر کوه بلند، جلوه خواهد کرد».
” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ“   بسیار قیام‌کننده باشید به قسط. و قسط چیست جز استقرار جهانی آزاد، یگانه، متحد، بسامان، موزون، فوق عادلانه. جهانی که در بنیاد و در فطرتش یگانه است ما بایستی با خود هم یگانه‌اش بکنیم، یعنی نفی بیگانگی‌ها، نفی بیگانگی‌های جهالتبار در جامعه و حصول به وحدت اجتماعی و توحید اجتماعی که تنها در متنی از وحدت اجتماع و طبیعت همراه با اوج ترقی و پیشرفت و آزادی مادی و معنوی میسر و امکانپذیراست. پس انقلابیون تاریخ حق داشتند که تاریخ بشری را در یک کلام”سیر مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی“ تفسیر کنند. بله بگذارید آزاد باشند. 


== '''گزیده سخنان مسعود رجوی در میتینگ تبریز''' ==
پس شهدای ما چه به‌حق بودند که با آزادی شروع می‌کردند. اگر از آزادی به‌طور اخص مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط درونی خودمان در نظر داریم، استقلال هم همین معنا را در روابط بین‌المللی و روابط خارجی‌مان بیان می‌کند.
مسعود رجوی در میان احساسات پرشور مردم تبریز، چنین گفت: «... بار خدایا ما را شایسته اعتماد خلقمان بکن. خدایا مسئولیت سنگینی را که از این طریق بردوش تک‌تک مجاهدان این خلق قرار میدی، به ما کمک کن تا آن را به آخر برسانیم. الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ - کسانی که گفتند پروردگار تکامل بخش ما خداست و سپس بر راه او استقامت ورزیدند همی فرود آید بر ایشان ملائکه و نیروهای یاری کننده آفرینش. این‌که مترسید و اندوهگین نباشید و بشارت باد شما را به بهشتی که وعده داده شده ائید.


به‌نام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران،
وهیچ چیز غیر از این را به‌نام اسلام به‌رسمیت نمی‌شناسیم و هر چیز غیر از این همین خواهد بود که انحراف و ارتجاع و بس.


به‌نام مردم غیور آذربایجان، خلق آزادی‌ستان و مجاهدپرور تبریز
بهر حال هر اختلاف‌نظر و هر اختلاف رأیی هم که داشته باشیم یک چیز در میان همه رسولان، در میان تمام انبیاء و صلحاء تاریخ، در میان تمام انقلابیون و آزادگان مشترک است و آنهم جدال مستمر، پی‌گیر و تاریخی است علیه تمام موانع حریت در تمام صور تاریخی شان. در تمام اشکال گوناگونشان.


و به‌یاد سرداران و سالاران گرانقدر آزادی، مجاهدان اعظم، مجاهدان شرف و حریت بشری، ستارخان، باقرخان، ثقه‌الاسلام، خیابانی و حنیف‌نژاد.
مقصدی بس شورانگیز و متعالی که بدون آن تاریخ جز دوری بی‌پایان از کشاکشهای مبتذل هیچ چیز نخواهد بود. کشاکشهایی بس تلخ و خونبار. ولی تنها با این مقصد هست که همه تفرقه‌ها محو خواهند شد و دیگر جايي برای سالوس و ریا نخواهد ماند. 


شاهدان فراموشی‌ناپذیر تاریخ معاصر ایران؛
اینجاست که در ته اندیشه و در بن خاطر تمام فرزندان راستین انسان، تصویری یا شبحی جان می‌گیرد. هم‌چون اخگری در زیر تمام خاکسترهای تاریخ. یا جرقه‌ای که سرانجام از آن حریق برخواهد خاست و خرمن ستم و ستمگری را از بنیاد خواهد سوزاند. تصویری از همه زنان و مردان آزاده عالم که یکپارچه و متحد در کار ساختمان بنای عظیمی هستند. بنای شگفت‌انگیزی که به جانب آسمانها و به جانب نور و روشنایی پر می‌کشد. در تاریکی ستم و خودکامگی هر آنچه را که انبیاء مصلحین و انقلابیون معروف خیر و زیبایی نامیده بودند و همه استعدادات ژرف درونی انسان را دریغ کرده بود، ما این بنا را می‌بینیم که در حال پیشرفت است. اما بشریت، سرانجام با آزادی از این زنجیرها، از این قید و بندهای جاهلانه، سرانجام هم‌چون زندانیان قلعه اختناق که پس از سالیان دراز نغمه پرنده‌ای، یا گلبرگ گلی را بتازگی تجربه می‌کنند، اوج مفهوم زندگی، هستی و حیات را درخواهد یافت و به تاریخ واقعی خودش ملحق خواهد شد. 


سلام بر وادی مقدس آزادی،
'''مسعود رجوی - آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است.'''


خاک خونین تبریز،
از تمام اینها این نتیجه به‌دست می‌آید که آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است. - البته آن آزادی و حریتی که کمال و یگانگی می‌آورد و زنجیرهای جهل و بندگی را پاره می‌کند. این است مضمون هر انقلاب راستین.


آشیان شهیدان؛
پس فلسفه هر انقلاب و دگرگونی جز عروجی دیگر بر قلل آزادی نیست، قله‌هایی یکی پس از دیگری که نهایتاً در فلسفه ما  فلسفه توحید  و رجعت به خدا می‌کنند. یعنی کمال و آزادی مطلق در پیش رو خواهد بود. 


سلام بر آذربایجان، سرزمین آتش و خون و آزادی، معراج‌گاه مجاهدان.<ref>سایت سازمان مجاهدین  فریب [https://www.mojahedin.org/ دشمن]</ref>
به اعتقاد ما انسان هم، در آن روزی انسان شد که از قیدحیوانیت آزاد شد. همین جا بود که در یک مکالمه   سمبليك ملائکه به خدا ایراد گرفتند. آنها فقط کشاکش‌ها و خونریزیها را می‌دیدند و درنمی‌یافتند که چه فلسفه‌ای در اینجا نهفته است.


و کدام انقلابی است در سراسر جهان که از تبریز عبور کند و بر این خاک، نماز آزادی نگذارد؟
اما خدا به آنها پاسخ داد که” إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ“ من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. آن چیز چیست؟ سمت و مضمون تمام این تحولات و کشاکشها، یعنی فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب. 


مادرها، پدرها، برادرها و خواهرها،
بله، ما امروز برای تذکر این فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه باهم گرد آمده‌ایم. انتخابی نه تخیلی و رؤیایی، بل در متن واقعیت سرسخت، واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفه‌مان را در عمل پی‌گیری و جستجو می‌کنیم و بهمین دلیل اید‌ئولوژی را با سیاست پیوند زدیم. 


برای هر انقلابی، خاک تبریز، همان‌طور که گفتم، یک زیارتگاه است. یعنی هیچ انقلابی راستینی پیدا نخواهد شد که مشتاق دیدارش نباشد و نخواهد به‌زیارت این حرم آزادی بشتابد.
آخرمگر ما چه کرده بودیم که ضد انقلاب قلمداد شدیم و می‌شویم؟ در حالی که هنوز با خروش شهدایمان فاصله چندانی نداریم، در حالیکه هنوز از دوردست صدای زنجیرهایی که بر دست و پایمان بود در فضا طنین افکن است در حالیکه هنوز آثار جراحات و شکنجه‌های خواهران و برادرانمان ترمیم نشده. 


ولی برای یک مجاهد خلق، این آرزو و اشتیاق، اوج دیگری به‌خود می‌گیرد، چرا که یک مجاهد خلق در تبریز، هم زادگاه تاریخیش را پیدا می‌کند و هم زادگاه سیاسی و عقیدتیش و هم زادگاه تشکیلاتیش را.
بله، اگر یادتان باشد در همینجا بود که نسبت به رفرمیسم و سازشکاری هشدار دادیم.


=== شروع کار ===
آن موقع هم مثل حالا منظور ما از انقلابی بودن کله شقی، هرج و مرج و بی‌نظمی نبود و الآن هم نیست. منظورمان این بود که بدون انقلابی بودن بدون داشتن نقطه نظرهای انقلابی، بدون داشتن یاران و یاوران انقلابی حل مسا‌ئل بعید و محال است. چطور می‌شودما بدون این‌که انقلابی و مردمی باشیم و این‌طور فکر بکنیم، مسائل یک انقلاب را حل بکنیم؟ آسایش خیال مردممان را تأمین بکنیم، آزادیها را مستقر بکنیم، مسأله بیکاری و گوشت و نان و مسکن و کار و ترافیک و امثالهم را حل بکنیم؟ مسائلی که در یک روند ضد انقلابی ایجاد شده‌اند و بنا براین فقط در یک روند انقلابی قابل حل هستند. 
زادگاه تاریخیش، از این حیث که در تاریخ جدید ایران اصل و نَسَب تاریخی ما به‌ مجاهدین صدر مشروطه می‌رسد، به ستّار و باقر. تفنگ سردار را بوسیدیم و بدوش انداختیم.


از حیث عقیده و مرام هم ما ادامه و کمال‌یافته همان اسلامی هستیم که در غریو گلوله‌های سردار نطفه بست؛ وقتی که پرچمهای سفید ننگ و تسلیم را از هم می‌درید و پرچم سرخ حسینی را بر در خانه‌های تبریز به‌ اهتزاز درمی‌آورد؛ اسلامی که در غریو تفنگهای مجاهدین، همه محلات تبریز را از ارتجاع و استبداد تهی کرد. هزاران هزار بار از میان آتش و خون گذشت، علیه استعمار شورید، روی اسب سردار، کوه و دشت را درنوردید، در مردانگی و مروّت و مردم‌دوستی علی‌گونه، در سردار تجلّی کرد. با نامردان هرگز سازش نکرد. جانب محرومان را هیچ‌وقت رها نکرد و چه رنجها و چه محرومیتها و چه تهمتها که تحمل نکرد.
بهرحال امروز ما امکان یافتیم که با حفظ نقطه نظرها و عقاید و آراء خاص خودمان در چارچوب نظام و قوانین موجود به‌طور رسمی، قانونی و دموکراتیک خطوط انقلابی و مردمی‌مان را پیگیری بکنیم و در معرض داوری مردممان قرار بگیریم.


یک روز در کسوت سردار به کالسکه نشاندنش در شب عید ۱۲۸۹ از تبریز محترمانه به تهران تبعیدش کردند بعد آنجا همه به‌اصطلاح متلکهای روشنفکرها و فلانالدوله‌ها و فلانالسطنته‌ها را نثارش کردند که این سردار لهجه دارد و این سردار سواد ندارد. تا در پارک اتابک، به‌ تیر دشمنان جَرّار زانویش را فلج بکنند، دق‌مرگش بکنند. ولی سردار که نمرد، در تهران ریشه کرد، سرچشمه شد، نه، آتشکده شد، مگر نه که سرزمین آذر، از آذرآبادگان آمده بود؟ یک شعله‌اش رفت به‌گیلان، جنگید و جنگید، ”کوچک‌خان“ شد؛ شعله‌های دیگرش، رودبارهای پرخروش دیگرش، هر کدام راه ولایتی را در پیش گرفتند. رفتند و همه‌جا آتش به‌پا کردند. پیام آذرخش را از آذرآبادگان بردند و در فراز همه کوهها و جلگه‌ها به‌پا داشتند؛ ”مدرس“ها شدند، ”مصدق“ها شدند، ”فاطمی“ها شدند، سرداران، همه‌جا ریشه کردند، بچه کردند و امروز ما نواده‌های آنها هستیم…
بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال می‌کنیم، با کمال میل و شکرگزارش هم خواهیم بود. البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار شد و استمرار و عمق پیدا بکنند چه بهتر. ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد و اما، هر موقع هم که مانع بشوند و امکان حرکت قانونی و رسمی را در حداقل صورتش هم از نیروهای انقلابی سلب بکنند، خوب، آن موقع بایستی فکر دیگری کرد. 


و بعد از ۱۵خرداد... حالا فهمیده بودیم که اسلام حسینی ما، نه اسلام مشروعه‌خواهها، که جلو ستارخان هم ایستادند و به او و نظایرش هم که آزادیخواه بودند، کافر و بابی گفتند. بله، همین اسلام حنیف کارگر و دهقان را می‌خواهد، جامعه بی‌طبقه توحیدی را می‌خواهد. این‌جا بود که معطل نشدیم، مَرکَب عشق و امید سردار را سوار شدیم، تفنگش را هم بوسیدیم و برداشتیم، مثل ”علی‌موسیو“ و ”حاج‌علی دوافروش“ ـ که شماها باید خوب بشناسیدشان ـ ”مرکز غیبی“ درست کردیم. رفتیم و رفتیم.
بهر حال، ما به‌خاطر مبارزه با سازشکاری، مبارزه با منفرد کردن و منزوی کردن نیروهای راستین انقلابی، به‌خاطر بقا و رشد هر چه بیشتر این نیروها -که درگذشته اصالت خودشان را هر چه خونین تر نشان دادند. به‌منظور میدان دادن به اصلاح طلبی و از دور خارج کردن انقلابیون. به‌خاطر ممانعت از افول و قهقرای انقلاب یا رفتن در مجاری انحرافی، به‌خاطر پایان دادن به جنگ‌افروزیها، تفرقه‌ها و تمایلات انحرافی و واپسگرا در انتخابات اخیر شرکت می‌کنیم. 


هر وقت که راه پرفراز و پرتنگنا بود، پرفراز و نشیب بود، هر وقت که فشارها زیاد بود، درست مثل سربازهای سردار در بحبوحه جنگهای تبریز، صدای صمیمی سردار را شنیدیم که با عتاب می‌گفت: ”آهای، آهای، آنام قربان“ و بلند شدیم. این‌که مهّم نبود، تعداد ما کم بود و تعداد مستبدّین زیاد بود. مگر قرآن نگفته بود: ”چه بسیار گروه‌های کم و اندک که با اعتقاد و آرمان بر گروه‌های بسیار، ولی بی‌آرمان و بی‌اعتقاد، پیروز می‌شوند، چرا که خدا یار مقاومت‌کنندگان است. کَم من فئه قَلیله غَلبت فئه کثیره باذن‌الله والله مَع‌الصابرین“ (سوره بقره آیه ۲۴۹).
و بهمین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را به‌خاطر منظورهایی که گفتم طرح می‌کنیم. اینجاست که بار دیگر ضرورت تحلیل مشخص از شرایط مشخص آشکار می‌شود. ضرورت احتراز از ساده‌سازیهای قشری و به‌اصطلاح مکانیستی مطرح می‌شود. و نادیده گرفتن شرایط بغرنج و تشریح هر مرحله خاص. 


بله، این تکیه کلام سردار در گوشمان طنین می‌انداخت، آنجا که می‌گفت ”آزادان، آز، چخدان چخ، گریلر“.
به این ترتیب این نه رأی دادن به یک فرد یا یک سازمان، بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهایی بخش ماست. اگر غیر از این بود جنبش انقلابی به‌ دور از هر گونه شائبه جاه‌طلبی و مقام پرستی در صحنه حاضر نمی‌شد و هرگز شرکت نمی‌کرد. 


و این‌طور بود که امروز فرزندان و نوادگان سردار زیاد شدند. چرا که از هر قطره خون سردار و هر مجاهدی که بر خاک افتاد، دهها مجاهد برخاست؛ لاله‌ها روییدند: ”کمثل حبّه انبتت سَبع سنابل فی کل سنبله مأته حبه والله یضاعف لمن یشآء والله واسع علیم (سوره بقره آیه ۲۶۱).
آیا جز این‌ است که انقلاب را انقلابیونش باید اداره بکنند؟


همانند دانه‌یی که هفت خوشه می‌رویاند که در هر خوشه، صد دانه و خدا چند برابر می‌کند بر آن چه بخواهد، و خدا گشایش‌دهنده علیم است… “
شاید برنامه‌ها را به تفصیل مطلع باشید و من فقط به سرخط آنها اشاره می‌کنم و چند تا از آنها را مختصراً توضیح می‌دهم و بقیه‌اش بماند برای فرصتهای بعدی.


==== به این ترتیب اگر ستاره‌های این خلق را هر بار در آسمانهای شهادت غرق کردند اما باز هم آسمان این میهن همیشه غرق ستاره‌ها بود و چنین بود که از خون سرداران و سالاران آزادی، نسل جدیدی خوشه کرد. ====
اول، شوراهای مردمی. میراث پدر طالقانی، مضمون رهایی بخش و دموکراتیک شوراهای واقعی_ البته اگر واقعی باشند، بر هیچ‌کدام از ما پوشیده نیست.
در گذرگاه شب تار، همان جایی که ستارخان روی دروازه نور پیکار می‌کرد، اخگران سرخ خوشه زدند، ”ثقه‌الاسلام“ها، ”شیخ سلیم“ها، ”خیابانی“ها، فرزندان ”علی موسیو“ و ”حاج‌علی دوافروش“، ”حنیف‌نژاد“ها، ”سعید محسن“ها، ”بدیع‌زادگان“ها، ”صمد“ها، ”گلسرخی“ها و هزاران گل سرخ دیگر (ابراز احساسات پرشور جمعیت)


خوشه‌ها بسته ستاره،گل گل؛ خوشه اخگر سرخ، با طنینهای سترگ، عاقبت کوره خورشید گدازان خواهد شد. و طومار هر گونه ستم و استثمار را درهم خواهد پیچید…
یادم هست که در همان اسفندماه در همینجا بود که اینرا مطرح کردم. به استناد آیات”وامرهم شورا بینهم“ و ”وشاورهم فی الامر“. تحقق شوراهای واقعی نشان‌دهنده ماهیت مردمی هر حکومتی است که به آنها متکی است. مظهر اعتماد توده‌ها به حکومتشان است. هم‌چنانکه مظهر مردمی بودن حکومت هم هستند.


بله ما تمام خلقت و طبیعت را گواه می‌گیریم که سرانجام زمستان بهره‌کشی و استثمار سپری خواهد شد و با به‌ کمال‌ رسیدن انقلابمان باز هم روح سردار، خنده بر لب، هم‌چو گل خورشید بر کوه بلند، جلوه خواهد کرد.
طبیعتاً برای همه ما روشن است که میان شوراهای فرمایشی و شوراهای واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است و فراموش نکردیم که چطور بعد از رحلت پدر شعار شهادت و شورا پیام پدر در سراسر کشور طنین افکند. 


سردار ملی همیشه این‌طور می‌اندیشید: هر وقت دل ایران آزاد شد، دل من نیز آزاد خواهد شد. وقتی تبریز بخندد، دل من هم خواهد خندید. (ابراز احساسات پرشور جمعیت)
امروز ما ضرورت استقلال واقعی این شوراها را در سراسر بخشها خواستار هستیم. همه بخشهای تولیدی، توزیعی. همه کارخانه‌ها، مزارع. در همه مواضع تصمیم‌گیرنده. مؤسسات آموزشی، ارتش دبیرستانها. و بسیار روشن هست که از شوراهای بی‌محتوا مردم استقبال نمی‌کنند، کما این‌که نکردند. باز هم آزادی.


و ما مجاهدین، امروز، بر آنیم که دل تبریز را، یعنی نبض تمام ایران را به‌ شادی و لبخند بیاوریم تا سردار هم بخندد.
چقدر شورانگیز است که ما امروز باز هم در دانشگاه که شهادت گاه آزادی است صحبت می‌کنیم. سخن از آزادی می‌گوئیم.


داشتم زادگاه تاریخی، سیاسی و عقیدتی مجاهدین خلق را می‌گفتم در تبریز، که حالا می‌رسیم به‌ زادگاه تشکیلاتی ما که فکر می‌کنم با وجود شهید بنیانگذار محمد حنیف‌نژاد، احتیاجی به‌شرح ندارد...
بله،بدون تضمین آزادی تمام احزاب و عقاید و قلمها هیچ پیشرفت و بسیجی برای انقلاب متصور نیست.


===== باز سردار فرزند دیگری را فرستاد سایر خواهران و برادرانش را جمع کند در گوشه و کنار کشور پس این تبریز، شهر مشعل‌داران برای هر مجاهد خلق نه یک دیار، دیار غیر… و نه یک وادی ناآشنا، بلکه زادگاه دردآشنای سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتی‌اش هم هست که امروز من هم به‌زیارتش نایل شده‌ام. بار خدایا، ما را برای میراث سردار و همه اولیای سردارانت شایسته کن. =====
آیا در دوران دیکتاتوری شاه پیشرفتی متصور بود؟ نه، هرگز. 
خدایا شهدای آزادی را که شهدای راه تو هستند، مار شایسته کن برای برداشتن کوله بارهاشان. پس ما را برای این شهر، شهر ستّار و خیابانی، شهر مجاهدان و مبارزان، شهر ۲۹بهمن، فرزندان شایسته‌یی قرار بده، آن‌قدر که کاری کنیم که آذربایجان و بل تمام ایران به‌طور پایدار و مستمر لبخند شادی بر لب داشته باشد، چنان‌که سردار می‌خواست…


پس به‌گفته معلم کبیر تبریز شهید تمام خلق خیابانی کبیر، ای آزادیخواهان که عهد و میثاق بستهائید یا بمیرید و یا ایران را آزاد کنید. بیائید قول شرف خود را تکرار کنید که ایران را به آزادی واقعی نائل خواهید ساخت. ولی ما چطور امروز انقلابمان را در مسیر اکمالش، در مسیر آزادی ضداستعماری پیش خواهیم برد؟ چطور عهد و میثاق خونینمان را با خلق وفا خواهیم کرد؟‌ آیا فداکاری و جانبازی در گذشته ما کم بوده؟ نه بخدا قسم. اساساً از این جهت ما کمبودی نداشتیم. البته رفیقان نیمه راه زیاد بودند....
آیا فراموش کردیم که در دوران حکومت نظامی، مطبوعات ما چه نقشی را بازی کردند؟ بله، به همین دلیل می‌بایستی از تمام نشانه‌ها و عوارض خفقان قاطعانه جلوگیری کرد.


ولی فداکاریها آن‌چنان برگهای زرین و طلایی می‌سازند، آن‌قدر زیاد که این چیزها در لابلاش بسهولت گم می‌شود. مگر غیرت و شرف و مردانگی و فداکاری از آنچه در تبریز به ظهور رسید بیشتر هم می‌شود؟‌ آیا مرحوم ثقهالاسلام شهید مظهر مقاومت و وفاداری تمام مردم تبریز و آذربایجان به‌طور اخص و سراسر ایران به‌طور اعم گواه این نیست؟‌
منطق چوب و چماق، منطق محکومی است. هیچ منطق قابل احترامی نیست. قداره‌بندی شیوه سخیف آریامهری است. مگر فراموش کرده‌ایم که بعد از کودتای ۲۸مرداد، چقدر ”بی‌مخ“ ها به میدان آمدند؟


مگر در دهم محرم سال ۱۳۳۰هجری درست در روز عاشورا در حالی که خیلی‌ها به میزرا علی آقا ثقهالاسلام می‌گفتند که از شهر برو بیرون تا مبادا قزاقها طناب رو به گردنت بیاندازند. او مرد و مردانه نایستاد. مگر نخروشید که شماها اگر می‌توانید از شهر بیرون بروید اما من کار خودم را به خدا می‌سپارم.
شاه در ضعیف‌ترین نقطه خودش به این روشها متوسل می‌شد. این چیزی جز بیان ماهیت ضدمردمی این نیروها نیست. چه نیروهایی هستند که از آزادی و شرایط دموکراتیک هراس دارند؟ آنهایی که پوسیده‌اند، رسوا هستند. ما به کسانی که ناآگاهانه قدم در این راهها می‌گذارند، صمیمانه و صادقانه نصیحت می‌کنیم. نصیحت می‌کنیم که آزادی خلق و میهنمان را فدای تعصبات کور نکنند.


آن روز ثقه الاسلام گفت وقتی در زمان شکست عباس میزرا،‌ آقا میرفتاح جلو افتاد و تبریز رو به دشمن تسلیم کرد. از آن زمان ۱۰۰سال می‌گذرد و نام آقا میرفتاح همیشه به بدی یاد می‌شود. شما چگونه خرسندی می‌دهید که من در این آخرین روزهای زندگی از ترس مرگ خودم را به پناهگاهی بکشم و تبریز را در دست دشمنان بگذارم.
بهرحال ما به آزادی عقاید همه احترام می‌گذاریم(شعار جمعیت: درود بر رجوی...


بعد هم در پای دار سایرین رو دلداری می‌داد که رنج ما دو دقیقه بیش نیست پس از آن یکباره خوش و آسوده خواهیم بود. تازه باز هم پای دار آمدند سراغش که بیا این نامه را امضا کن که جنگ رو مجاهدین آغاز کردند. قزاقها می‌خواستند نشان بدهند که جنگ را تبریز شروع کرده است. تبریز پیمان شکسته است. ولی او فریاد زد نه اینها دروغ است و خودش به پای دار رفت.
اگر موضع ما برحق است. بیائید آن را در میدان عمل نشان بدهیم. آیا جز این است که خفقان باعث تشدید تضادهای اجتماعی خواهد شد؟ و بالاخره این‌که به‌نظر ما آزادی کامل یعنی رهایی از تمام قید و بندهای استارت بار و بهره‌کشانه. 


== بنابراین به‌سادگی حاضر بودند میرزا علی ثقهالاسلام را آزاد کنند، اگر امضا می‌کرد ولی ثقهالاسلام فریاد زد که اینها دروغ است. بعد شهدای تبریز، شهدای تمام ایران، شهدای تمام خلق یکی یکی پای دار رفتند و شهید شدند، حتی دو جوان علی موسیو به نامهای قدیر و حسن که وقتی طناب دار را به گردنش می‌انداختند فریاد زد «زنده باد ایران». (ابراز احساسات جمعیت) == <ref>سایت مجاهد [https://www.mojahedin.org/]</ref>
تأمین حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مساوی برای زنان. صحبت از آزادی می‌کردیم، اینهم یکی دیگر از صور اجتناب‌ناپذیر آزادی است. می‌دانیم که یکی از نتایج تقسیم جامعه به طبقات متخاصم، ستمی است که در طول تاریخ بر زن رفته است.


پس فداکاری کم نبوده وقتی عین الدوله گفت تبریز را محاصره کنید. ارزاق را به رویش ببندید. محاصره اقتصادی کنید. مجاهدین پیغام فرستادند اگر از گرسنگی بمیریم تسلیم استبداد نمی‌شویم. مجاهدین در حالیکه از پیش گلوله رفتن مضایقه نمی‌کنند. از نیامدن آذوقه چه بیم خواهند داشت؟ این همان روزگاری بود که تبریز از علف بیابان تغذیه کرد ولی مقاومت کرد و خندید. تبریز خندید. سردار خندید. کدام محله تبریز بود که وقتی می‌شنید سردار میاد نخنده؟ همان روزگاری که در یک روز بیشتر از ۵۴۰توپ در روز به شهر شلیک می‌کردند.
فرهنگ استثماری همیشه زن را انسان درجه دوم تلقی کرده است. بسیاری از دانشمندان ارتجاعی تلاش کرده‌اند، تا به تبعیض میان زن و مرد جامه به‌اصطلاح علمی بپوشانند. از جمله با مقایسه ساختمان فیزیولوژیک، تا دلیلی باشد بر انواع تبعیضات. اما در اعتقادات اسلامی ما این‌طور نیست، این نتیجه را می‌شود بسادگی با مقایسه موقعیت زن قبل و بعد از اسلام به‌دست آورد.


به قول یکی از نویسندگان همه اینها را صدای زنبور حساب می‌کردند. کودکان ۱۰ساله گلوله‌های توپ را جمع‌آوری می‌کردند. بعد از این‌که می‌خورد به جایی. در حالیکه هنوز گرم بود، می‌رفتند آنها را برمی‌داشتند و بازی می‌کردند. پس اشکال کار کجا بود؟‌ گوش کنیم،‌خیابانی چه خوب گفت.
زنی که قبل از اسلام ننگ تلقی می‌شد. بعداً در اوج رهبری انقلاب قرار گرفت. فراموش نکردیم، نقش زینب علیها سلام را. فراموش نکردیم که اصل اساسی اسلام برتری را منوط می‌کند به تقوای رها‌یی بخش و نه هیچ تبعیض دیگری.


ششم اردیبهشت ۱۲۹۹- آزادیخواهانی که در تبریز قیام کردند مانند قشونی هستند که باید از رودخانه‌ای گذشته به جانب منزل مقصود رهسپار شوند. برای جلوگیری از تعقیب قشون که از دنبال می‌آید و برای ممانعت حملاتی که از پشت سر خواهند نمود باید پلی که از روی آن عبور کرده‌ائیم پشت سر خراب کنیم. حالا آزادیخواهان فوری و مرتجع که ناگهان جلوی این قیام افتاده و می‌خواهند تندتر از همه وارد پل شوند. پیش روی آزادیخواهان قصد انهدام پل را دارند. تا موفقیت و نجات را به روی ما ببندند. بله اشکال از همین جا بوده. از خراب نکردن قاطع پلها وقتی کار ریشه‌ای نباشد. این‌طور خواهد شد. آنها دوباره برخواهند گشت... 
ارزشهای طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، برای سالها در طول تاریخ زن را موجودی درجه دوم تلقی کرده است، اما انقلاب ما و سوابق مبارزاتی جامعه ما نشان داد، خواهران و مادران ما را که سلاح در دست گرفتند، به میدانهای اعدام و شکنجه رفتند و آنجا حقانیت خودشان را اثبات کردند و این‌که دوش به دوش تمام مردان، با حقوق متساوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قادر هستند که رسالت خودشان را در ایجاد جامعه انقلابی، ایفا بکنند.


بگذارید ببینیم در انقلاب مشروطه شکست ما از کجا شروع شد؟ آخر آدم عاقل نباید از یک سوراخ دو بار گزیده شود. آن دفعه از کجا شروع کردند از دو خط موازی با هم. هم سیاسی و هم نظامی. خط سیاسی‌اش از کجا بود؟ سرکوب شو راها. سرکوب مجلس شورا. سرکوب انجمن ها و همه می‌دانیم که باز هم تبریز در انجمن ها پیشتاز بود. نخستین شهری که انجمن و شورا ایجاد کرد.
اینها شعار نیست، واقعیتهای محتومی است که تاریخ هم به آنها گردن خواهد نهاد و در مقابلشان تعظیم خواهد کرد. مخصوصاً در عصر انقلابات، در عصر آگاهی کبیر تود‌ه‌ها چطور می‌شود از نقش انقلابی زن، صرفنظر کرد؟ و چطور می‌شود آن را نادیده گرفت؟ و چطور می‌شود آن‌را درجه دوم تلقی کرد؟


هارتوئیچ ضمن گزارشش به پترزبورگ این‌طور نوشت: تمام قدرتها از مدتها پیش عملاً در دست انجمن محلی تبریز است که متنفذتر از سایر انجمن هاست و در تهران شعبه‌ای دارد که کلیه وکلای مجلس گوش بفرمان آنند.
بله، ننگ ”درجه دوم تلقی کردن زن است“. به همین دلائل یک بعد مسلم تمام انقلابات رهایی بخش، آزادی زن از یوغ این ستمها است که در اساس از بهره‌کشی و ستم طبقاتی نشأت گرفته است.


بعد هم تبریز وکلای واقعی‌اش را انتخاب کرد و به مجلس فرستاد. چنین مجلسی بود که محمدعلی میرزا به توپ بست. فرمانش را ببینید بعد از به توپ بستن.
البته روشن است که ما نمی‌خواهیم صفوف انقلابمان را بین زن و مرد تجزیه کنیم. نه، ما این مطلب را هم دقیقاً از طریق وحدت تمام اقشار خلق پیش خواهیم برد. چرا که این ستم نیز تنها در همین طریق، تنها در همین مسیر قابل حل است. 


چون خدا شخص ما را حافظ مملکت و مردم و دارنده تاج و تخت و حامی مذهب مقدس اسلام فرموده و چون ما مقصودی جز اصلاح و آسایش مردم و اجرای قوانین عدالت نداریم. حکم می‌نمائیم که مجلس را مرکب از اشخاص متدین و عاقل به توفیق خدا و توجه امام دواز هم در ۱۹شوال منعقد خواهیم کرد. یعنی قول می‌دهد که مجلس را دو ماه بعد منعقد خواهد کرد. بعد هم حساب تبریز را جدا می‌کند. لاکن یاغیان تبریز طوری از افساد و خونریزی مقصرند که دولت نمی‌تواند از تقصیر آن اراذل بگذرد. به همه اعلام می‌شود تا مدتی که نظم در تبریز برقرار نگردیده، یاغیان قلع و قمع نشده‌اند و اهالی بدبخت آن شهر از شر این اشخاص خلاص نگردیده‌اند تبریز از این حکم مستثنی خواهد بود. بعد از دو ماه هم آب پاکی را روی دست همه ریخت و این‌طور نوشت: جناب مستطابان حجج الاسلام عزم ما همه وقت به تقویت اسلام و حمایت شریعت حضرت نبوی بوده و هست. حالا که مکشوف داشتید تأسیس مجلس با قواعد اسلامی منافی است و حکم به حرمت دادهائید و علمای ممالک هم به همین نحو کتباً و تلگرافاً حکم به حرمت نموده‌اند در اینصورت ما هم از این خیال بالمره منصرف و دیگر هم‌چو مجلسی دیگر هیچ عنوان نخواهد شد. ملاحظه می‌کنید اینجا روشن می‌شود که چرا باز پدر طالقانی فریاد می‌زد صدها بار گفتم که مسأله شورا از اساسی‌ترین مسأله اسلامی است اما نکردند و می‌دانم چرا نکردند. 
آخرین نکته، تأمین حقوق ملیتها و آزادی آنان از ستم مضاعف است. به همه مردم ما ستم می‌‌شد. اما این ستم وقتی که به هموطنان کرد، یا به بلوچ و ترکمن و عربمان می‌رسید، مضاعف می‌شد.


اقدام دیگری که به موازات این خط پیش رفت خلع‌سلاح مجاهدین بود. اگر سلاح را از دست ستار و مجاهدین در نمی‌آوردند دیگر قضایا نمی‌توانست آنطور پیش برود. مگر مجاهدین چه کرده بودند؟ مگر مجاهدین امروز هم مثل مجاهدین آن روز چه کرده بودند. مگر سلاح را جز در راه خلق و خالق بکار گرفته بودند. اما کردند کاری را که نباید می‌کردند. که ما شرحش را می‌گذاریم برای بعد. آنچه که مهم است همین اتهاماتی است که از مجاهدین صدر مشروطه تا مجاهدین امروز تکرار می‌شد. ولی بگذارید نصیحت بکنیم به آن آقایون. که نکنند، نکنند از این برخوردها نکنند. برخوردهای غلط، غیراصولی، ضداسلامی و ضدانسانی. قبل از همه به ضرر کسی تمام می‌شود که این کارها را می‌کند. (ابراز احساسات جمعیت) 
از سرمایه‌گذاریها در آنجا خبری نیست، از پیشرفت در آنجا خبری نیست...


و امروز در آستانه انتخابات مجلس شورای ملی، با اهمیتی که این دوره دارد، بایستی به‌عرضتان برسانم. ما نشستیم شورایی تشکیل دادیم که صالح‌ترین کاندیداها را در کادر برنامه ۱۲ماده‌یی که برای ریاست‌جمهوری خود من عنوان شده بود، به‌مجلس بفرستیم، چون مسأله ما، مسأله برنامه است و نه مسأله فرد. از آنهایی که در کادر گزینش ما، دعوت‌مان را پذیرفته بودند، از شورایی که تشکیل داده بودیم و هیأتی را که تشکیل داده بودیم، سعی کردیم بهترینها را انتخاب بکنیم. برای شما و برای تبریز، به‌خاطر اهمیتش، به‌خاطر آن‌که گفتم زادگاه عقیدتی‌ـ سیاسی‌ـ تشکیلاتی ماست، بهترین خودمان را، برادر مجاهدم موسی را انتخاب کردیم و به‌ شما پیشنهاد می‌کنیم. من امروز محور و لنگر تشکیلاتیمان را به‌ شما پیشنهاد می‌کنیم. بارها از برادر شهید و بنیانگذارمان محمد شنیدم؛ هم در دورانی که ما زندان بودیم و هم مدت کوتاهی که او هنوز در بیرون بود، جزء کسانی که نام می‌برد که تا آخر در این راه خواهند ایستاد، در صدرشان موسی بود. چه در روزگاری که یک‌سال در فلسطین بسر برد و چه در زمانی که دستگیر شد و ساعتی بعد ما پیکر نیمه جان و بیهوش او را دیدیم که سیاه شده بود و بعد فهمیدیم که در ورود با سر زده بود به میز و فرقش شکافته بود و خونین شده بود. بعد به بیمارستان بردند و جراحی‌اش کردند و هنوز هم غده‌ای در سر دارد. ولی باز هم دژخیمان از سیاه کردن تمام پیکرش خودداری نکردند. در بیدادگاه هم مرد و مردانه دفاع کرد. از تبریز گفت. از خلق گفت. از ایران گفت. از سرداران گفت. به راستی بگویم. عادت به تعریف نداریم. اما به‌مثابه یک گزارش به شما همشهری هاش، به شما خلق قهرمان تبریز بایستی گزارش بدم. بعد از ضربه چپ نماها اگر مردان استوار و آهنین عزمی هم‌چون موسی نبودند به راستی که دشمن اثری از ما به جا نمی‌گذاشت. باز هم در یک کلام وقتی که چپ نماها شایعه می‌کردند که تمام مجاهدین تغییر مکتب و مسلک دادند و از اسلام خارج شدند. مسأله موسی آن‌قدر روشن بود که خودشون هم می‌گفتند به جز موسی. بعد هم بسیاری گزارشات از ساواک شنیدیم که اگر خیابانی را نبرید تعداد نادمین زندان کم خواهد بود. ببریدش تا نادمین زیاد شوند
اقوام فارس و غیرفارس مظهر یک ستم دیگر که بایستی از آن آزاد شد. مسائل ملی ما یک واقعیت هستند. و جز به شیوه انقلابی قادر به حل آنها نخواهیم بود. 


پس امروز مادران تبریزی من! پدرها، برادرها و خواهرها! من به‌ شما تبریک و تهنیت می‌گویم، برای چنین کاندیدایی. ما چکیده و عصاره مکتبی و تشکیلاتی خودمان را تقدیم شما کردیم (ابراز احساسات جمعیت) انتخاب بقول خیابانی کبیر همان لحظه یگانه آزادی است. برادرها و خواهرها چرا نیروهایمان را علیه هم هدر کنیم. آیا درس گرفتن از آن تجارب تلخ کافی نیست. بگذارید این بار سرداران بخندند. بگذارید امروز تبریز و ایران بخندند. اما هیهات اگر نصیحت ها اثر می‌کرد تابحال وضع خیلی بهتر از این چیزها می‌بود. بنابراین من فقط یک کلام دارم که در مقابل همه این چیزها باز هم از قول خیابانی کبیر، ‌خیابانی معلم، خیابانی شهید تکرار بکنم. از قول ویکتور هوگو خیابانی در یکی از سخنرانیهاش این‌طور گفت: درهای پارلمان را به روی جوانان نبندید والا آنها میدانهای عمومی را به روی خود خواهند گشود و ما خواهیم گشود. (ابراز احساسات جمعیت)
ولی چند نکته اساسی باقی است. برنامه زیبا و دلنشینی با کلمات خوش آهنگ گفتن یا نوشتن البته کار ساده‌ایست. مهم اجرای آن و برخورداری از وسایل اجرای آن است، و همین خصوصیت کیفیت ممتاز کارها را تشکیل می‌دهد. ولی من اینجا در مقابل محراب مقدس خلق و میهنم بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که:


و حالا این شمائید که تصمیم می‌گیرید، شمائید که سرنوشت می‌سازید،‌ آن که از تک‌تک مجاهدین خلق بر میاد، آن است که هم‌چون تمام سرداران و تمام معلمان خلق هم‌چون خیابانی شهید باز هم تا آخرین لحظه حیات فریاد بزنیم. او هم در آخرین لحظه حیاتش این‌طور در تبریز فریاد زد:‌ من کشته شدن را به تسلیم ترجیح می‌دهم. من پیش دشمن زانو نمی‌زنم. من فرزند انقلاب مشروطیت ایرانم. من از اعقاب بابک خرمدینم.
بدلیل سوابق خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق، افتخار همگامی با آن‌را داشتم برعهده می‌گیرم که همه برنامه‌ها و حرفها را کلام به کلام و حرف به حرف جامه عمل بپوشانم.


'''سلام بر خلق، سلام بر آزادی'''
درسابقه مجاهدین خلق چیزی جز ایستادگی خونبار بر سر عقاید و مواضع و شکیبایی و صبر انقلابی و تحمل تمامی مشکلات و فشارها نیست و امیدوارم در آینده نیز همین‌طور باشد.


'''سلام بر تبریز قهرمان'''
بنیاد کار ما مبتنی بر مذهبی است خدایی و مردمی. راهگشای حرکت یگانه ساز بر ضد هرگونه استبداد و استعمار و بهره کشی با نظرگاه پاک، حق، یکدست و منسجم که زندگی را تماماً در عقیده و جهاد خلاصه کرده و به بشریت تحت ستم از دیر زمان آزادی، خجستگی و رهایی و یگانی را بشارت داده و البته می‌دانیم که کار کردن بر حسب یک مکتب. با آن زیستن، و با آن مردن و به آن عشق ورزیدن و تمام مشکلات و فشارهایش را تقبل کردن، البته کار دشواری است و بهمین دلیل ما آرزو می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم که با حمایت مردم در این راه موفق باشیم. 


== منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ ==
'''سلام بر خلق – سلام بر آزادی'''
 
== منابع ==
<references />
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۲۱:۳۸

گردهمایی هواداران سازمان مجاهدین برای اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی
مسعود رجوی در سخنرانی آزادی، فلسفه انقلاب.jpg
تاریخ۲۰ دیماه  ۱۳۵۸
مکانزمین چمن دانشگاه تهران
علت‌هااعلام کاندیداتوری مسعود رجوی
روش‌هاسخنرانی
طرف‌های درگیری مدنی
هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
دولت جمهوری اسلامی ایران
چهره‌های شاخص
مسعود رجوی
روح‌الله خمینی
آمار
هزاران نفر

ساعت ۳ بعداز ظهر روز پنجشنبه  ۲۰ دیماه  ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین یک گردهمایی درزمین چمن دانشگاه تهران برگزار کرد. دهها هزار تن از مردم تهران و هواداران سازمان مجاهدین در این گردهمایی شرکت کرده بودند. آنها شعار میدادند « رجوی رجوی رئیس جمهورما .  ماهمه حامی تواییم رجوی . درود بر رجوی.»

در اين گردهمايي كه برای اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری برگزار شد موسي خياباني سخنراني كرد و از طرف سازمان مجاهدین مسعود رجوی را بعنوان کاندیدا برای انتخابات ریاست جمهوری، معرفی کرد.

 در این گردهمایی ابتدا چند آیه از قران تلاوت شد و سپس موسی خیابانی سخنرانی کرد.

و بعد از او مسعود رجوی به ايراد سخنرانی پرداخت.

این سخنرانی تحت عنوان آزادی فلسفه انقلاب صورت گرفت. [۱]

 متن سخنرانی

بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران

بار خدایا این کفایت و شایستگی را در ما قرار بده که بتوانیم به مسئولیت‌هایمان عمل بکنیم.

برای یک انقلابی برخوردار شدن از اعتماد و باز هم اعتماد مردمش چیزي جز افزایش مسئولیت بر مسئولیتهایش نیست و خدا کند که من معنی اینها را بفهمم.

خواهران، برادران، هم‌میهنان عزیز!

امروز به اینجا نیامدیم که برای انتخاب یک فرد یا یک سازمان تبلیغات بکنیم و رأی به‌دست بیاوریم، نه. مسأله در اساس اصلاً این نیست. مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و به‌ویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته می‌شود در یک کلام باز هم آزادیست. همان کلمه‌ای که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهدا و همه اسرا با آن شروع کردند و با آن بپایان رساندند. مگر پیامبران برای چه آمدند؟ جز برای گسستن زنجیرها، جز برای واژگون کردن همه سدهای راه کمال و حریت بشری و باز کردن قید و بندهای اسارت بار، همانهایی که صفوف متحد و یگانه بشری را از هم جدا کردند.

انبیاء شاهدند، از ابراهیم خلیل تا موسی و مسیح و محمد (ص) و همه انقلابیون.

بگذارید یکی از انبیاء بنی اسراییل را شاهد بیاوریم، همان پیامبری که گفت ”مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شریرت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ “ و یوغها را بشکنید. کدام یوغ‌ها؟ 

بگذارید مسیح را به‌شهادت بطلبیم، آنجا که گفت ”حقیقت شما را آزاد خواهد کرد“ پس آن چیزی حقیقت است که آزاد بکند. این هم پیامبر اسلام، رسول امی، همان نگار مکتب نارفته و خط نانوشته‌ای که مسأله آموز صد مدرس شد.

” یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ “

تا آنها را امر بکند به خیر، به معروف، به زیبایی و به پاکی و بازشان بدارد از زشتی، بدی و روا بدارد بر آنها پاکیزگی‌ها را و حرامشان بکند پلیدیها را و باز بکند از آنها بندها و را قیدها و سنگین باریها را و زنجیرهایی را که بر آنهاست.

کدام زنجیرها؟ زنجیرهای استبدادی، استعماری و استثماری که در طول تمام تاریخ، بشریت را آزرده و فرسوده کرده. مگر انبیاء برای این نیامدند که بشریت را به شوریدن و قیام برای قسط برانگیزند. 

” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ“   بسیار قیام‌کننده باشید به قسط. و قسط چیست جز استقرار جهانی آزاد، یگانه، متحد، بسامان، موزون، فوق عادلانه. جهانی که در بنیاد و در فطرتش یگانه است ما بایستی با خود هم یگانه‌اش بکنیم، یعنی نفی بیگانگی‌ها، نفی بیگانگی‌های جهالتبار در جامعه و حصول به وحدت اجتماعی و توحید اجتماعی که تنها در متنی از وحدت اجتماع و طبیعت همراه با اوج ترقی و پیشرفت و آزادی مادی و معنوی میسر و امکانپذیراست. پس انقلابیون تاریخ حق داشتند که تاریخ بشری را در یک کلام”سیر مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی“ تفسیر کنند. بله بگذارید آزاد باشند. 

پس شهدای ما چه به‌حق بودند که با آزادی شروع می‌کردند. اگر از آزادی به‌طور اخص مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط درونی خودمان در نظر داریم، استقلال هم همین معنا را در روابط بین‌المللی و روابط خارجی‌مان بیان می‌کند.

وهیچ چیز غیر از این را به‌نام اسلام به‌رسمیت نمی‌شناسیم و هر چیز غیر از این همین خواهد بود که انحراف و ارتجاع و بس.

بهر حال هر اختلاف‌نظر و هر اختلاف رأیی هم که داشته باشیم یک چیز در میان همه رسولان، در میان تمام انبیاء و صلحاء تاریخ، در میان تمام انقلابیون و آزادگان مشترک است و آنهم جدال مستمر، پی‌گیر و تاریخی است علیه تمام موانع حریت در تمام صور تاریخی شان. در تمام اشکال گوناگونشان.

مقصدی بس شورانگیز و متعالی که بدون آن تاریخ جز دوری بی‌پایان از کشاکشهای مبتذل هیچ چیز نخواهد بود. کشاکشهایی بس تلخ و خونبار. ولی تنها با این مقصد هست که همه تفرقه‌ها محو خواهند شد و دیگر جايي برای سالوس و ریا نخواهد ماند. 

اینجاست که در ته اندیشه و در بن خاطر تمام فرزندان راستین انسان، تصویری یا شبحی جان می‌گیرد. هم‌چون اخگری در زیر تمام خاکسترهای تاریخ. یا جرقه‌ای که سرانجام از آن حریق برخواهد خاست و خرمن ستم و ستمگری را از بنیاد خواهد سوزاند. تصویری از همه زنان و مردان آزاده عالم که یکپارچه و متحد در کار ساختمان بنای عظیمی هستند. بنای شگفت‌انگیزی که به جانب آسمانها و به جانب نور و روشنایی پر می‌کشد. در تاریکی ستم و خودکامگی هر آنچه را که انبیاء مصلحین و انقلابیون معروف خیر و زیبایی نامیده بودند و همه استعدادات ژرف درونی انسان را دریغ کرده بود، ما این بنا را می‌بینیم که در حال پیشرفت است. اما بشریت، سرانجام با آزادی از این زنجیرها، از این قید و بندهای جاهلانه، سرانجام هم‌چون زندانیان قلعه اختناق که پس از سالیان دراز نغمه پرنده‌ای، یا گلبرگ گلی را بتازگی تجربه می‌کنند، اوج مفهوم زندگی، هستی و حیات را درخواهد یافت و به تاریخ واقعی خودش ملحق خواهد شد. 

مسعود رجوی - آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است.

از تمام اینها این نتیجه به‌دست می‌آید که آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است. - البته آن آزادی و حریتی که کمال و یگانگی می‌آورد و زنجیرهای جهل و بندگی را پاره می‌کند. این است مضمون هر انقلاب راستین.

پس فلسفه هر انقلاب و دگرگونی جز عروجی دیگر بر قلل آزادی نیست، قله‌هایی یکی پس از دیگری که نهایتاً در فلسفه ما  فلسفه توحید  و رجعت به خدا می‌کنند. یعنی کمال و آزادی مطلق در پیش رو خواهد بود. 

به اعتقاد ما انسان هم، در آن روزی انسان شد که از قیدحیوانیت آزاد شد. همین جا بود که در یک مکالمه   سمبليك ملائکه به خدا ایراد گرفتند. آنها فقط کشاکش‌ها و خونریزیها را می‌دیدند و درنمی‌یافتند که چه فلسفه‌ای در اینجا نهفته است.

اما خدا به آنها پاسخ داد که” إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ“ من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. آن چیز چیست؟ سمت و مضمون تمام این تحولات و کشاکشها، یعنی فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب. 

بله، ما امروز برای تذکر این فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه باهم گرد آمده‌ایم. انتخابی نه تخیلی و رؤیایی، بل در متن واقعیت سرسخت، واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفه‌مان را در عمل پی‌گیری و جستجو می‌کنیم و بهمین دلیل اید‌ئولوژی را با سیاست پیوند زدیم. 

آخرمگر ما چه کرده بودیم که ضد انقلاب قلمداد شدیم و می‌شویم؟ در حالی که هنوز با خروش شهدایمان فاصله چندانی نداریم، در حالیکه هنوز از دوردست صدای زنجیرهایی که بر دست و پایمان بود در فضا طنین افکن است در حالیکه هنوز آثار جراحات و شکنجه‌های خواهران و برادرانمان ترمیم نشده. 

بله، اگر یادتان باشد در همینجا بود که نسبت به رفرمیسم و سازشکاری هشدار دادیم.

آن موقع هم مثل حالا منظور ما از انقلابی بودن کله شقی، هرج و مرج و بی‌نظمی نبود و الآن هم نیست. منظورمان این بود که بدون انقلابی بودن بدون داشتن نقطه نظرهای انقلابی، بدون داشتن یاران و یاوران انقلابی حل مسا‌ئل بعید و محال است. چطور می‌شودما بدون این‌که انقلابی و مردمی باشیم و این‌طور فکر بکنیم، مسائل یک انقلاب را حل بکنیم؟ آسایش خیال مردممان را تأمین بکنیم، آزادیها را مستقر بکنیم، مسأله بیکاری و گوشت و نان و مسکن و کار و ترافیک و امثالهم را حل بکنیم؟ مسائلی که در یک روند ضد انقلابی ایجاد شده‌اند و بنا براین فقط در یک روند انقلابی قابل حل هستند. 

بهرحال امروز ما امکان یافتیم که با حفظ نقطه نظرها و عقاید و آراء خاص خودمان در چارچوب نظام و قوانین موجود به‌طور رسمی، قانونی و دموکراتیک خطوط انقلابی و مردمی‌مان را پیگیری بکنیم و در معرض داوری مردممان قرار بگیریم.

بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال می‌کنیم، با کمال میل و شکرگزارش هم خواهیم بود. البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار شد و استمرار و عمق پیدا بکنند چه بهتر. ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد و اما، هر موقع هم که مانع بشوند و امکان حرکت قانونی و رسمی را در حداقل صورتش هم از نیروهای انقلابی سلب بکنند، خوب، آن موقع بایستی فکر دیگری کرد. 

بهر حال، ما به‌خاطر مبارزه با سازشکاری، مبارزه با منفرد کردن و منزوی کردن نیروهای راستین انقلابی، به‌خاطر بقا و رشد هر چه بیشتر این نیروها -که درگذشته اصالت خودشان را هر چه خونین تر نشان دادند. به‌منظور میدان دادن به اصلاح طلبی و از دور خارج کردن انقلابیون. به‌خاطر ممانعت از افول و قهقرای انقلاب یا رفتن در مجاری انحرافی، به‌خاطر پایان دادن به جنگ‌افروزیها، تفرقه‌ها و تمایلات انحرافی و واپسگرا در انتخابات اخیر شرکت می‌کنیم. 

و بهمین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را به‌خاطر منظورهایی که گفتم طرح می‌کنیم. اینجاست که بار دیگر ضرورت تحلیل مشخص از شرایط مشخص آشکار می‌شود. ضرورت احتراز از ساده‌سازیهای قشری و به‌اصطلاح مکانیستی مطرح می‌شود. و نادیده گرفتن شرایط بغرنج و تشریح هر مرحله خاص. 

به این ترتیب این نه رأی دادن به یک فرد یا یک سازمان، بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهایی بخش ماست. اگر غیر از این بود جنبش انقلابی به‌ دور از هر گونه شائبه جاه‌طلبی و مقام پرستی در صحنه حاضر نمی‌شد و هرگز شرکت نمی‌کرد. 

آیا جز این‌ است که انقلاب را انقلابیونش باید اداره بکنند؟

شاید برنامه‌ها را به تفصیل مطلع باشید و من فقط به سرخط آنها اشاره می‌کنم و چند تا از آنها را مختصراً توضیح می‌دهم و بقیه‌اش بماند برای فرصتهای بعدی.

اول، شوراهای مردمی. میراث پدر طالقانی، مضمون رهایی بخش و دموکراتیک شوراهای واقعی_ البته اگر واقعی باشند، بر هیچ‌کدام از ما پوشیده نیست.

یادم هست که در همان اسفندماه در همینجا بود که اینرا مطرح کردم. به استناد آیات”وامرهم شورا بینهم“ و ”وشاورهم فی الامر“. تحقق شوراهای واقعی نشان‌دهنده ماهیت مردمی هر حکومتی است که به آنها متکی است. مظهر اعتماد توده‌ها به حکومتشان است. هم‌چنانکه مظهر مردمی بودن حکومت هم هستند.

طبیعتاً برای همه ما روشن است که میان شوراهای فرمایشی و شوراهای واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است و فراموش نکردیم که چطور بعد از رحلت پدر شعار شهادت و شورا پیام پدر در سراسر کشور طنین افکند. 

امروز ما ضرورت استقلال واقعی این شوراها را در سراسر بخشها خواستار هستیم. همه بخشهای تولیدی، توزیعی. همه کارخانه‌ها، مزارع. در همه مواضع تصمیم‌گیرنده. مؤسسات آموزشی، ارتش دبیرستانها. و بسیار روشن هست که از شوراهای بی‌محتوا مردم استقبال نمی‌کنند، کما این‌که نکردند. باز هم آزادی.

چقدر شورانگیز است که ما امروز باز هم در دانشگاه که شهادت گاه آزادی است صحبت می‌کنیم. سخن از آزادی می‌گوئیم.

بله،بدون تضمین آزادی تمام احزاب و عقاید و قلمها هیچ پیشرفت و بسیجی برای انقلاب متصور نیست.

آیا در دوران دیکتاتوری شاه پیشرفتی متصور بود؟ نه، هرگز. 

آیا فراموش کردیم که در دوران حکومت نظامی، مطبوعات ما چه نقشی را بازی کردند؟ بله، به همین دلیل می‌بایستی از تمام نشانه‌ها و عوارض خفقان قاطعانه جلوگیری کرد.

منطق چوب و چماق، منطق محکومی است. هیچ منطق قابل احترامی نیست. قداره‌بندی شیوه سخیف آریامهری است. مگر فراموش کرده‌ایم که بعد از کودتای ۲۸مرداد، چقدر ”بی‌مخ“ ها به میدان آمدند؟

شاه در ضعیف‌ترین نقطه خودش به این روشها متوسل می‌شد. این چیزی جز بیان ماهیت ضدمردمی این نیروها نیست. چه نیروهایی هستند که از آزادی و شرایط دموکراتیک هراس دارند؟ آنهایی که پوسیده‌اند، رسوا هستند. ما به کسانی که ناآگاهانه قدم در این راهها می‌گذارند، صمیمانه و صادقانه نصیحت می‌کنیم. نصیحت می‌کنیم که آزادی خلق و میهنمان را فدای تعصبات کور نکنند.

بهرحال ما به آزادی عقاید همه احترام می‌گذاریم(شعار جمعیت: درود بر رجوی...) 

اگر موضع ما برحق است. بیائید آن را در میدان عمل نشان بدهیم. آیا جز این است که خفقان باعث تشدید تضادهای اجتماعی خواهد شد؟ و بالاخره این‌که به‌نظر ما آزادی کامل یعنی رهایی از تمام قید و بندهای استارت بار و بهره‌کشانه. 

تأمین حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مساوی برای زنان. صحبت از آزادی می‌کردیم، اینهم یکی دیگر از صور اجتناب‌ناپذیر آزادی است. می‌دانیم که یکی از نتایج تقسیم جامعه به طبقات متخاصم، ستمی است که در طول تاریخ بر زن رفته است.

فرهنگ استثماری همیشه زن را انسان درجه دوم تلقی کرده است. بسیاری از دانشمندان ارتجاعی تلاش کرده‌اند، تا به تبعیض میان زن و مرد جامه به‌اصطلاح علمی بپوشانند. از جمله با مقایسه ساختمان فیزیولوژیک، تا دلیلی باشد بر انواع تبعیضات. اما در اعتقادات اسلامی ما این‌طور نیست، این نتیجه را می‌شود بسادگی با مقایسه موقعیت زن قبل و بعد از اسلام به‌دست آورد.

زنی که قبل از اسلام ننگ تلقی می‌شد. بعداً در اوج رهبری انقلاب قرار گرفت. فراموش نکردیم، نقش زینب علیها سلام را. فراموش نکردیم که اصل اساسی اسلام برتری را منوط می‌کند به تقوای رها‌یی بخش و نه هیچ تبعیض دیگری.

ارزشهای طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، برای سالها در طول تاریخ زن را موجودی درجه دوم تلقی کرده است، اما انقلاب ما و سوابق مبارزاتی جامعه ما نشان داد، خواهران و مادران ما را که سلاح در دست گرفتند، به میدانهای اعدام و شکنجه رفتند و آنجا حقانیت خودشان را اثبات کردند و این‌که دوش به دوش تمام مردان، با حقوق متساوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قادر هستند که رسالت خودشان را در ایجاد جامعه انقلابی، ایفا بکنند.

اینها شعار نیست، واقعیتهای محتومی است که تاریخ هم به آنها گردن خواهد نهاد و در مقابلشان تعظیم خواهد کرد. مخصوصاً در عصر انقلابات، در عصر آگاهی کبیر تود‌ه‌ها چطور می‌شود از نقش انقلابی زن، صرفنظر کرد؟ و چطور می‌شود آن را نادیده گرفت؟ و چطور می‌شود آن‌را درجه دوم تلقی کرد؟

بله، ننگ ”درجه دوم تلقی کردن زن است“. به همین دلائل یک بعد مسلم تمام انقلابات رهایی بخش، آزادی زن از یوغ این ستمها است که در اساس از بهره‌کشی و ستم طبقاتی نشأت گرفته است.

البته روشن است که ما نمی‌خواهیم صفوف انقلابمان را بین زن و مرد تجزیه کنیم. نه، ما این مطلب را هم دقیقاً از طریق وحدت تمام اقشار خلق پیش خواهیم برد. چرا که این ستم نیز تنها در همین طریق، تنها در همین مسیر قابل حل است. 

آخرین نکته، تأمین حقوق ملیتها و آزادی آنان از ستم مضاعف است. به همه مردم ما ستم می‌‌شد. اما این ستم وقتی که به هموطنان کرد، یا به بلوچ و ترکمن و عربمان می‌رسید، مضاعف می‌شد.

از سرمایه‌گذاریها در آنجا خبری نیست، از پیشرفت در آنجا خبری نیست...

اقوام فارس و غیرفارس مظهر یک ستم دیگر که بایستی از آن آزاد شد. مسائل ملی ما یک واقعیت هستند. و جز به شیوه انقلابی قادر به حل آنها نخواهیم بود. 

ولی چند نکته اساسی باقی است. برنامه زیبا و دلنشینی با کلمات خوش آهنگ گفتن یا نوشتن البته کار ساده‌ایست. مهم اجرای آن و برخورداری از وسایل اجرای آن است، و همین خصوصیت کیفیت ممتاز کارها را تشکیل می‌دهد. ولی من اینجا در مقابل محراب مقدس خلق و میهنم بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که:

بدلیل سوابق خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق، افتخار همگامی با آن‌را داشتم برعهده می‌گیرم که همه برنامه‌ها و حرفها را کلام به کلام و حرف به حرف جامه عمل بپوشانم.

درسابقه مجاهدین خلق چیزی جز ایستادگی خونبار بر سر عقاید و مواضع و شکیبایی و صبر انقلابی و تحمل تمامی مشکلات و فشارها نیست و امیدوارم در آینده نیز همین‌طور باشد.

بنیاد کار ما مبتنی بر مذهبی است خدایی و مردمی. راهگشای حرکت یگانه ساز بر ضد هرگونه استبداد و استعمار و بهره کشی با نظرگاه پاک، حق، یکدست و منسجم که زندگی را تماماً در عقیده و جهاد خلاصه کرده و به بشریت تحت ستم از دیر زمان آزادی، خجستگی و رهایی و یگانی را بشارت داده و البته می‌دانیم که کار کردن بر حسب یک مکتب. با آن زیستن، و با آن مردن و به آن عشق ورزیدن و تمام مشکلات و فشارهایش را تقبل کردن، البته کار دشواری است و بهمین دلیل ما آرزو می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم که با حمایت مردم در این راه موفق باشیم. 

سلام بر خلق – سلام بر آزادی

منابع

  1. سایت مجاهد سخنرانی مسعود رجوی فلسفه انقلاب