کاربر:Jaber/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
مسعود رجوی ، میتینگ دانشگاه تهران ۴ بهمن۵۷ <ref>سایت مجاهد ۴ بهمن ۱۳۵۷ - ۲۴ ژانویه: اولین سخنرانی مسعود رجوی پس از آزادی از [https://event.mojahedin.org/events/1256/4-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-1357-24-%DA%98%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%87:-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%B3 زندان]</ref>
'''سخنرانی مسعود رجوی''' در مسجد دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ انجام شد. این سخنرانی مسعود رجوی با نام حکومت عدل علی نامیده می شود.


مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران,که همراه با آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان از شکنجه‌گاه های رژیم شاه آزاد شده بود، در روز چهارم بهمن سال ۱۳۵۷ اولین سخنرانی خود را در حضور ده ها هزار تن از هواداران سازمان مجاهدین، در مسجد دانشگاه تهران ایراد نمود. مسعود رجوی در این سخنرانی گزارش کوتاهی درباره ۱۴ سال فعالیت سازمان مجاهدین خلق ایران و هفت سال اسارت و زندان به مردم ایران ارائه نمود.  
جمعیت زیادی در مسجد دانشگاه تهران برای این سخنرانی جمع شده بودند.  


انبوه مردم تهران در دانشگاه تهران جمع شده بودند تا صحبتها و موضع گیری های سازمان مجاهدین را برای آینده و ادامه مسیر انقلاب ضد سلطنتی بشنوند.<ref>اولین سخنرانی مسعود [https://event.mojahedin.org/events/1256/4-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-1357-24-%DA%98%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%87:-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%B3 رجوی]</ref>
مسعود رجوی در این سخنرانی به تشریح جامعه بی طبقه توحیدی پرداخته و مشخصات چنین جامعه ای را برمي شمارد


این سخنرانی در شرایطی برگذار شد که در ۳۰ دی آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند و انقلاب ضد سلطنتی ایران عیله استبداد شاهنشاهی  اولین دستاوردهای خودش را بارز کرده بود. اما متاسفانه در صفوف مردم شعارهایی عیه احزاب مختلف داده میشد و عوامل خارجی و بقایای سلطنت هنوز به امید بازگشت دیکتاتوری در میان مردم تفرقه افکنی می کردند.
مسعود رجوی با استفاده از منابع معتبرشيعه و منابع مربوط به تئوريسينهاي تكامل اجتماعي نشان داد که این جامعه حقیقی است و در طول تاریخ انسانهایی خدا پرست بودند که آرزوی رسیدن به این جامعه را داشتند.


مسعود رجوی برای موضع گیری علیه این تفرقه افکنی و هوشیاری به خلق ایران، بخصوص دانشجویان و برای مقاومت و نیفتادن به دام این توطئه ها در دانشگاه تهران این سخنرانی را برگزار کرد.  
مسعود رجوی به مبانی قسط و عدل در فرهنگ اسلامی پرداخت و معانی هرکدام از آنها را بیان کرد.


این اولین سخنرانی رهبرسازمان مجاهدین خلق ایران بود و مواضع رسمی آن را بیان می کرد.
در این سخنرانی مسعود رجوی منابع دانشمندان معتقد به ماتریا لیسم و مارکسیسم را از کتاب تاریخ جهان باستان در مورد انبیاء و وعده های جامعه بی طبقه را بررسی کرد.


رجوی بر حرمت کلمه آزادی تأکید  و انحصارطلبی‌هایی تحت نام اسلام را محکوم کرد.
== '''متن سخنرانی مسعود رجوی''' <ref>سایت مجاهد سخنرانی مسعود رجوی حکومت عدل علی [https://leader.mojahedin.org/i/links/6318]</ref> ==
بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران


مسعود رجوی درباره این سخنرانی نوشته است:<ref>----مسعود رجوی و فراز و نشیبهای مبارزه با دو [https://about.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C دیکتاتوری]
خوب جوهر نظرگاه ما چی است؟ چه می‌خواهیم و مقصد اجتماعیمان چیست؟ ما موحدیم،‌تابع خود قرآن هستیم ما قسط می‌طلبیم،‌جامعه قسط.
</ref>


«در ۴بهمن ۱۳۵۷ که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران». در آن ایام جماعت خمینی به‌تازگی شعار « انقلاب اسلامی» می‌دادند. یکی از حاضران سؤال کرد «انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» جواب دادم «یعنی انقلابی با شرکت مردم یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی می‌کند».
قسط چیست؟ عدل مفهوم یک مساوات بالنسبه مکانیکی را دارد. ‌عدل را اگر بخواهیم ببریم به ضوابط اقتصادی یعنی این‌که هرکس به اندازه کارش. ولی، قسط خیلی فراتر از این، جامع‌تر از این بالغ‌تر و کامل‌تر از این.


در همین سخنرانی به صراحت گفتم: «من نیامدم این‌جا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما می‌خواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شده‌یی باشیم که فرصتها را از دست دادند… من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق می‌افتد، بی‌عیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا می‌کنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند».
یعنی هرکس بر حسب نیازش.‌در همان خانه گفتیم یک مرحله بود،‌هر کس هر چه می‌تواند یعنی هرکس باندازه کارش هر کس به اندازه نیازش و این‌که چه لازم دارد؟ این ساده‌ترین معنی قسط است.


سپس بلافاصله اضافه کردم: «صبر و تحمل، شکیبایی (صبر به‌معنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمی‌توانیم کسب کنیم، بهتر است که خدا حافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که "مرا به‌ خیر تو امید نیست شر مرسان". تازه اول کار است. هنوز آن‌قدر زمان هست، هنوز آن‌قدر نشیب و فراز هست و هنوز آن‌قدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که به‌جایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم». (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی)<ref>سایت مجاهد مسعود رجوی کیست؟[https://about.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C]</ref>
قسط در یک کلمه چیست؟ آن نظامیست که استعدادهای آدمی در آن پرپر نمی‌شود، همه استعدادهای انسان شکوفا می‌گردد هیچ مانعی جلوی آن نیست.‌فردیت بی‌همتای آدمی شکوفا می‌شود.‌گفتیم فردیت، این ضد خود است این خداست.


== متن سخنرانی ==
خوب این ایده‌آل اجتماعی ماست.‌ گفتیم جامعه را به کجا می‌خواهیم ببریم؟ این قسط که گفتم به‌طور خلاصه همان جامعه‌ایست که از خیلی وقت پیش به ما وعده داده شده جامعه امام زمان،‌امام قائم.
'''بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران'''<ref>۴ بهمن ۱۳۵۷ - ۲۴ ژانویه: اولین سخنرانی مسعود رجوی پس از آزادی از [https://event.mojahedin.org/events/1256/4-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-1357-24-%DA%98%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%87:-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%B3 زندان]</ref>


و بنام شهدای خلق، وشهدای تمامی خلق، و بویژه شهیدان دانشگاه، شهیدانی که به ما آزادی بخشیدند. آزادی، خجسته آزادی. گفتم آزادی. یعنی روح، جوهر وماهیت انسان، آن چیزی که شهدا بخاطرش جان باختند، اسرا به زندان افتادند. تبعیدیان مهاجرت کردند و خلق قهرمان قیام کرد. آزادی، این آن چیزی است که شما به ما بخشیدید.
آخرین "لیله‌القدر"‌تاریخ بشر، سرفصل‌سرفصلها، جهش نهایی، جهش جهانی، دنیایی جدید شاید ما الآن فکرش را نتوانیم بکنیم، همان‌طوریکه جنینی که در رحم مادر هست تصور دنیایی را که در پیش دارد، نمی‌تواند بکند. ایده‌آلی که قلب تمام تاریخ به‌خاطرش طپیده، همه مذاهب و مکاتب انقلابی آن را طلب کرده‌اند و هر شهیدی که به خاک و خون غلطیده لاجرم قدمی در آن جهت برداشته است. ما تبلور آن‌را در شعار جامعه بی‌طبقه‌ توحیدی می‌بینیم. ما این را می‌خواهیم، به آن سمت حرکت می‌کنیم. 


بنابراین درراه که می آمدم فکر کردم که طبعا چیزی ندارم جز کمی حرف دل، وکمی هم درد دل  وکمی هم گزارش مربوط به ۱۴ سال فعالیت سازمان  و۷ سال زندان.
خوب این جامعه بی‌طبقه توحیدی که ما می‌گوئیم ایده‌آل تمام تاریخ است حرف من‌درآوردی خودمان هم نیست و عده تمام انبیاء هست. بگذارید اول منابع خودمان منابع شیعی خودمان را بگذاریم کنار، برویم سر منابع دیگر.


بخصوص چیزی که صبحت کردن را برایم مشکل می کند، بیان آن احساسی است که فی الواقع در قلبم وقلب تک تک برادرانم می گذرد. لحظاتی هستند که فکرنمیکنم نه تنها من، بلکه هیچکس توان وصف آنها راداشته باشد. مثلا، لحظه دستگیری، لحظات رنج وعذاب، لحظه ای که با شهیدی وداع می کنید، لبهای تبدارش را می بوسید وطنین قلبش را می شنوید، لحظه ای که با فریاد وشکنجه خواهر ویا برادرتان ازخواب می پرید ویا لحظه ای که خبرشهادت خواهر یا برادری را می شنوید. و یا لحظه ای که خلق تان قیام میکند و شما را آزاد میکند و به آغوش خلق تان باز میکند. چیزی که در خواب هم نمیدیدیم. البته از محضر دانشمندان ادبا و شعرائی که اینجاحضوردارند، من معذرت می‌خواهم. شاید آنها بتوانند این لحظات را وصف کنند، وشاید آنهایی راکه الان اینجا می شناسم بتوانند وصف کنند. ولی فکر میکنم که خود آنها هم قبول خواهند کرد، خود آنها شاید برخلاف ما مردمان عادی این لحظات را بیشتر تجربه کردند. 
از قضا دانشمندان و تاریخ نویسان ماتریالیست و مارکسیست. یک پاراگراف از روی کتاب "تاریخ جهان باستان" می‌خوانم. وصف کرده یکی از مسائل دوران انبیاء و بنی اسراییل را، مربوط به هزار سال قبل از میلاد است. این را برای این می‌خوانم که ببینید آنها هم این را دیده‌اند و می‌گویند در تاریخ که انبیاء چه می‌گفتند؟ چرا وعده می‌داده‌اند؟ 


می‌دانید وقتی ما رفتیم، تنها رفتیم.  با چشم های بسته ما را بردند. بر دستها و پاها چیزی جز زنجیر نبود. اما وقتی برگشتیم در آغوش مردممان بودیم  ودردستها مان گل بود و بر روهامان بوسه، آیا می‌شد این لحظات را وصف کرد.
"دهقانانی که در آرزوی اصلاحات اجتماعی بودند همواره به امید ظهور شاهی عادل، ناجی واقعی، نبی خدا و فرستاده خاص او دلبسته بودند تا با ظهور خود یوغ کار اجباری و چماق نگهبانان را براندازد و صلح و عدالت برقرار سازد. سخنگویان این مردم پیغمبرانی بودند که غالباً در رأس جنبشهای توده‌یی قرون نهم و هشتم قبل از میلاد قرار داشتند. اینان را نباید با پیامبران و کاهنانی که رسماً در معابد سلطنتی اورشلیم و سامره به‌عنوان عوامل وفادار روحانیت و سلطنت عمل می‌کردند اشتباه کرد. نهضت‌های توده‌یی غالباًً به تغییر خاندان سلطنت منجر می‌شد ولی وضع کشاورزان هرگز بهبود نمی‌یافت. از قرن هشتم نارضایی به شورش مبدل می‌شد. پیغمبران فرو ریختن همه باروها، قتل‌عام بزرگ مفتخواران را که به خلق ستم می‌کردند پیش‌گویی می‌کردند (حالا حرفهای پیغمبران چیست)؟ خداوند خود به کمک درماندگان خواهد آمد. پس از واژگون شدن فرمانروایی ظالم و نوکرانش دیگر پادشاهی نخواهد بود. کاخ شاهی برای همیشه از بن ویران خواهد شد. ملت خود پادشاه خواهد شد. از خشکسالی و قحطی دیگر خبری نخواهد بود. کشور در رفاه ابدی غوطه‌ور خواهد شد.


جای شهیدان خالی، آنهائی که در میان ما نیستند، نه، نه، هستند. حتما هستند. اگر مزارشان ناپیداست، میلیونها مزار در سینه تک تک مردمان این زمین دائماً درحال تپش هست. چرا که شما هم، مردم هم با آنها بودید، وقتی آنها شکنجه می‌شدند، این خلق ایران بود که فریاد میکشید. وقتی درمقابل جوخههای اعدام قرار میگرفتند، این مردم ایران بودند که اعدام می‌شدند. شما در رگهای آنها جاری بودید، و آنها الان در سینههای شما هستند. پس شهیدان هستند. 
حالا تک‌تک خصوصیات آن ایده‌آلی را که گفتیم که واقعی هم هست خواب و خیال هم نیست آن چشم‌انداز پرشور تمام تاریخ بشری است. باز خواهیم دید به مصداق قرآنی "لانفرق بین احد من رسله"‌هیچ فرقی بین انبیاء نیست، این حرف همه انبیاء بوده پیام همه‌شان بوده. انبیاء آن نماز و نیازی را آورد که مضمون اجتماعیش این بود. قسط! "لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلناالحدید فیه باس شدید".


=== مسعود رجوی - امروز آسمان غرق ستارههاست ===
به تحقیق فرستادیم رسولانمان را با بینات، نشانه‌های روشن و با آنها کتاب فرستادیم و معیار و میزان و ترازو تا مردم قیام کنند، خود مردم،‌به قسط به آن سمت و انزلنا الحدید فیه باس شدید" صحبت از آهن و سلاح است.
وقتی ما رفتیم، آسمان تیره و تار بود گه گاه ستارهای درکسوت یک شهید می‌درخشید، ولی پاسداران شب بسرعت پایینش میکشیدند. ولی امروز آسمان غرق ستارههاست. همه جا شهید، کاروان کاروان شهید. وقتی رفتیم پاییز بود، زمستان بود، تک، تک لاله هائی که دستهایی سیاه آنها را پرپر میکرد. ولی امروز همه چهره شهرهای ما لاله زار است. این جوانها، زنها و مردها که هر روز برکف خیابانها افتادند  و می‌افتند. 


ما در زندان بطور تصادفی توانستیم آن فیلم چند دقیقه‌ای را که از دانشگاه، همین دانشگاهی که خودم هم فرزندش هستم، ببینیم، لابد شما هم دیدید. خروش را دیدیم، فریاد را دیدیم، شهدا را به چشم دیدیم. آن روزدیگر دانشگاه، تنها دانشگاه نبود. شهادتگاه شده بود. زیارتگاه شده بود. آخر شما در این سالها، این دانشگاه را به معبد و محرابی برای آزادی تبدیل کرده بودید. دانشگاههای ما یکدم درسیاهترین زمانها ازخروش بازنایستادند، و نمیایستند. تبلور شرف این مردم بودند. آنقدر دامنه کار شما وسعت داشت که طنیش از میلههای فولادی  و از دیوارهای بتونی، می‌گذشت و به ما روح می‌داد. روحیه می‌داد. و زندهمان نگه می‌داشت. آخر آنها می‌خواستند که ما بپوسیم
آخر مگر انبیاء فقط آمدند بگویند که خدا خدا. همینطوری بدون این‌که معنیش چیست؟ در عمل چه هست؟ این‌که هنری نیست اگر مسلمانی همین است این‌که خیلی ساده است. "لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب" نیکی که فقط این نیست که رویمان را به طرف مغرب و مشرق بگردانیم


شما چه که نکردید و چه افتخاری امروز نصیب من شده، که در مقابل آگاهترین و صمیمیترین پیشاهنگان این مردم، بتوانم تعظیمم را نثار کنم. نه گارد، نه چماق بدست  و نه رگبار، نتوانست فریاد دانشگاه را خاموش کند. چرا مظهر حیات یک خلق بود. مظهر زندگی اش بود. مگر نیست که حیات چیزی نیست، جز عقیده و جهاد. درود بر دانشگاه.
گفتم که حرف همه انبیاء بگذارید یک تکه از تورات بخوانم. اشعیاء‌نبی، از انبیاء بنیاسراییل است ظاهراً مثل این‌که یک عده‌یی آمده‌اند ناله کرده‌اند، گلایه کردند که چرا روزه‌هایشان مثلاً مقبول خدا واقع نشد. مثل این‌که ما می‌گوئیم قبول باشه. معلوم می‌شود خدا مال آنها را نپذیرفته بود. آمدند گلایه کردند و می‌گویند:


و بهمین دلیل مسئولیت شما خیلی زیاد است و خیلی هم زیاد است و هنوز طنین آن لااله الاالله را در گوش داریم. تمام خلق ایران دارد. تمام تاریخ ایران خواهد داشت. تمام جهان، شاید آن صحنه را دید وگریست. ولی می‌دانید،  تفاوت گریه شما با سوزجگر فرزندانتان در زندان چه بود؟ آخه  ما در بند بودیم، فریادکشیدن هم مشکل بود. گاه گریستن هم مشکل بود. چه می‌شد کرد.
"چرا روزه گرفتیم و تو ندیدی؟ یعنی قبول نکردی جانهای خویش را معذب نمودیم و تو ندانستی؟"


 بما گفته بودند خلق؟ هه... هه... هه...  کدام خلق؟ به آنهایی که در زیر شکنجهها خدا و خلق را می‌طلبیدند،  خدا و خلق را به یاری می‌طلبیدند، می‌گفتند کدام خلق. بمانید و بپوسید. اینجا جزیره ثبات است! اینجا صحنه جشنهای باصطلاح جاودانگی رژیم شده بود! می‌گفتند تمام شد! دیگرخبری نیست! خبری هم نبود. درظاهر خبری نبود. ولی بیخبری هم نبود، والا این تحولات عظیم یکسال و دو سال اخیر یک لحظه که ایجاد نشد. پس همه خبرداشتند، همه درد داشتند  و همه با فرزندان مبارز و مجاهدشان همدردی داشتند، بله می گفتند  خبری نیست! کدام خلق؟ کجا؟
جواب می‌دهد به آنها:‌"اینک شما در روزه خوشی خود را می‌یابید و بر عمله‌های خود ظلم روا میدارید. اینک به جهت نزاع و مخاصمه روزه می‌گیرید و مشت شرارت آمیز خود را فرو می‌کنید. امروز روزه نمی‌گیرید که آواز خود را در اعلا علیین بشنويد، ‌آیا روزه‌ای که من می‌پسندم این است؟


ولی ما می گفتیم (الیس الصبح بقریب) فرزندان شما، برادران وخواهران شما از پشت میله‌ها و از پشت پنجره‌ها نگاه میکردند. فرزندان شما برادران شما و خواهران شما و زمزمه می‌کردند (الیس الصبح بقریب) آیا صبح نزدیک نیست. (متی نصرالله) پس این یاری خدا کجاست. 
خدا دارد می‌گوید. روزه‌ای که آدمی جان خود را برنجاند و سر خود را مثل نی خم ساخته پلاس خاکستر زیر خود بگستراند؟ آیا این روزه را مقبول خداوند میدانید؟ مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ و یوغها را بشکنید؟ " 


'''مگر می‌شود خورشید را کشت، مگر می‌شود باد را از وزیدن باز داشت، وباران را از باریدن. مگر می‌شود اقیانوس را خشک کرد.ما می گفتیم.'''
رایحه کلام خدا را در این جملات می‌بینید؟ دوباره می‌خوانم: "مگر روزه‌ای را که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد کنید؟ و یوغها را بشکنید؟ راست می‌گوئید بیائید یوغها را بشکنید! مگر این نیست که نان خود را بین گرسنگان تقسیم نمائید؟ و فقیران رانده شده را به خانه خود بیاورید و چون برهنه را ببینید او را بپوشانید و خود را از آنانی که از گوشت شما می‌باشند (همنوعانتان)‌مخفی نکنید"؟ 


'''مگر می‌شود بهار را از آمدن بازداشت. مانع روئیدن لالهها شد و مگرمی‌شود ملتی را تا به ابد اسیرنگه داشت؟ نه.''' 
این است:‌"معنی سبحان ربی دانيي در سجودت کاش روگردانيی".


می‌شود تا ابد خلقی را در زنجیر نگه داشت؟ نه، چرا؟ خواست خداست، اراده خلق است، سنت تاریخ است، قانون اجتماع است و (لن تجدلسنه الله تبدیلا) و(لن تجدلسنه الله تحویلا) میعاد خداست، میعاد تخلفناپذیر و بله سنت خداست، سیره تاریخ است، بشارت همه انبیاء، پیامآوران، مصلحین وانقلابیون بزرگ جهان است که (خلق پیروزمی‌شود، آینده تابناک است
حالا برویم سراغ منابع خودمان. از منابع خودمان خیلی مشخص است این جامعه بی‌طبقه توحیدی که از آن صحبت می‌کنیم. به‌خصوص در فرهنگ انقلابی تشیع خیلی واضح است. واقعاً عجیب واقعگرایانه است. نه شعار، نه حرف الکی.


همه قوا و استعدادات فرزند انسان از(شامگاه امکان)، قطعا به(بامداد تحقق) خواهد پیوست. (بامدادتحقق) بدون هیچ شک، بله، بظاهر هم خبری نبود. یک روز به ما گفتند که قم قیام کرده. این زنان و مردان انقلابی قم قیام کردهاند. شهید داده اند. درود بر قم.
به‌دلیل اینکه خواهیم دید الآن بنیادهای مادی‌‌اش را، بنیادهای عینی‌اش را معرفی خواهد کرد. ویژگیهایش را، آن جامعه چیست؟ عمداً به‌خاطر مسأله وقت منابع را حذف می‌کنم. ولی همه جا قابل دسترس است. مثلاً در نهج‌البلاغه.  


بعد نوبت تبریز رسید. خاطره ستار و باقر زنده شد. تبریز قهرمان، تبریز آزادی ستان، قیام کرد. در روزنامهها خواندیم. گفتند عدهای از آن طرف مرز آمدند و رفتند! عجب! ۳۶ میلیون نفر شبها از آن طرف مرز میایند به این طرف و صبحها غیب میشوند، معلوم نیست چطوری. مثل اینکه دوران جادوگران است. جادو می کنند!
آن تاریخ نویسان خارجی هم نوشته بودند که قحطی نخواهد بود در سراسر زمین خرمی خواهد بود. شرط اول حداکثر رشد علمی و تکنولوژیک، علم به اوج بالندگیش رسیده، تکنولوژی. نیروهایی که دیگر در خدمت انسان هستند. ماشینیزم سرمایه‌داری نیست که انسان را خرد کند. ماشینیزمی که به خدمت انسان آمده، وقت و زمان را به انسان تقدیم کرده به همه انسانها نه به عده بخصوص، زمین رشد کرده به‌نحوی که هیچ نقطه نا آباد و ناخرم در جهان نمانده، جامعه، جامعه فراوانی است گفته بود رفاه کامل یعنی منابع فراوان است. خوب این نشانه اولش. 


بعد در روزنامه‌هایشان اعلام کردند که تمام شد. دیگر خبری نیست. به به ! یکی یکی شهرها نوبت رسید. جهرم، شیراز،یزد، اصفهان، مشهد، همدان، کرمان قیام کردند. درود به این شهرها، درود به این شهداشون، درود برجهرم، درود برشیراز، درود براصفهان، درود بر مشهد و بعد هفده شهریور، تهران بزرگ به عهد خودش وفا کرد. چه عهد خونینی. ایکاش ما می بودیم درمقابل آن صفوف. ولی شنیدیم که مادرانمان بودند. خواهرانمان بودند. آیا آن لحظه را می‌شود وصف کرد؟ احساس می‌کنید فرزندانتان در آن لحظه در چه حالتی در بند بودند، درود برتهران بزرگ.
دوم نفی هر گونه اختناق و ستم و بهره‌کشی بر اساس این مبنای عینی، استثمار نیست یعنی طبقات نیستند، طبقات سلطه‌گر نیستند. دولت به این شکلش نیست، ارتش به این شکل نیست، ستم نیست، اختناق نیست و خفقان نیست. انسان تنفس می‌کند در تاریخ خودش، نه مثل ما در ماقبل تاریخ خودش. 


ولی کشتار فایدهای نکرد چرا؟ از پیش، شما دانشگاهیان، شما دانشجویان وعده داده بودید. شما نشانه طلوع صبح بودید، نشانه پایان شب بودید، نشانه نسل جدیدی بودید. وعده داده بودید. بله کشتارفایده ای نکرد. همه شهرها وروستاهای ایران یکپارچه خون وآتش شده بود. حتی ماهم از پشت دیوارهای بتونی گاه شعارها را می شنیدیم. 
در این جامعه، خلاصه می‌کنم وقتی ستم نبود برادرکشی نیست، تجاوز نیست، صلح است، صلح پایدار، جنگ نیست. جنگ ریشه‌کن شده. ما هم که می‌جنگیم برای این است که جنگ ریشه‌کن شود. وای بر ما اگر به‌خاطر خود جنگ بجنگیم. ما می‌جنگیم تا سرانجام در سراسر جهان صلح برقرار بشود. آشتی، سلام. پس دیگر این ابزارهای کشتار نیست کشتارهای دستجمعی، پس دیگر مسائل ملی نیست مسأله کرد و فارس حل شده، پس دیگر جهان، تمام این کره ما زندگی واحدی دارد خانواده واحدی دارد.


موج اعتصابات، موج آن اقدامات متهورانه انقلابی، سراسر کشور را فراگرفت. بله ما می شنیدیم، جان بازیها را، فداکاریها را، کارگران نفت را، برق را، مخابرات را، همه کارگران را، بازار را، دانشگاه راه، بله ! این خلق و شما بودید که اسرایتان را میخواستید، مساله، مساله این اسیر یا آن اسیرنبود. ما بخوبی میدانستیم حرمت مردم خدشه دارشده بود.  پس اسرایشان را می‌خواستند  و گرفتند. قداست آزادی خدشه دار بود. پس می‌خواستند وگرفتند.
بقول قرآن اول هم این‌طور بود.‌"کان الناس امه واحده" مردم در یک خانواده زندگی می‌کردند، مال من، مال تو نبود، کسی که شکار می‌کرد، نمی‌گفت مال خودم است مال همه بود. مفهوم این شکلی "مال من" شناخته شده نبود، بعد وارد شد. یعنی با "بغی" بقول قرآن، با ستم با استثمار و بهره‌کشی وبا طبقات. خوب با این تغییرات در زیر جامعه معلوم است که دیگر فحشا نیست، فساد نیست، حسد نیست، این روانشناسی عقده دار وجود ندارد. این‌طور بهم زدن، بهم‌پریدن، این‌طور چنگ و دندان به هم نشان‌دادن وجود ندارد. 


در آن روزها ما در زندان چه میتوانستیم بکنیم؟ جزاینکه روزی چند نان رابرخودمان حرام کنیم ودست به اعتصاب غذا بزنیم. ولی آیا این کافی بود که آتش دل را تسلای مناسب باشد؟ هرگز و بالاخره یک روز خواندیم وشنیدیم که بت شکسته شد، تندیس ها فروکشیده شدند و خلق، اول قدم پیروزیش را برداشت. درود به این خلق قهرمان ودرود به آن شهدایش. مبارک باد، به شما گوارا باد.
روشن است که پس حالا معنی قسط چیست؟ معنی جامعه توحیدی چیست؟ وقتی می‌گویم دل تاریخ به‌خاطرش تپيده بله! آیا این سراب است؟ نه این وعده محقق است. اگر غیر از اینها می‌بود شهدا بیخود بخاک افتادند. اگر غیر از این بود مبارزین بیخود مبارزه می‌کردند و صلحا بیخود ندای صلح دادند.


ولی نکته ای راکه باید تاکید کنم ولابد همه می‌دانید. بخصوص پیشاهنگ می‌داند. بخصوص اقشار آگاه میدانند، که ما هنوز درآغازراهیم. بتی رفته، ولی بت پرستان هنوزهستند.
ما با این نظرگاه با این جوهر و با این ایده‌آل و با این کمال مطلوب قانون اساسی را بررسی می‌کنیم. که ته خطش این است یا نه؟ گفتم ته خط، چون این‌که معلوم است الآن چنین چیزی میسر نیست. الآن چنین چیزی قابل تحقق نیست، برای چی؟ برای این‌که این اصلاً فلسفه جامعه است و انسان، بایستی خودمان برسیم، ببینید بعضی وقتها این مسأله مطرح می‌شود که این همه رنج و برادرکشی و تجاوز و فلان به‌خاطر چی؟ مگر خدا نمی‌توانست کاری کند که اینها نباشد؟! غامض‌ترین یا لااقل یکی از غامض‌ترین و بغرنج‌ترین مسأله همه ادیان و مکاتب فلسفی جواب دادن به این سؤال است خوب این رنجها برای چه؟ این خون جگرها و خون دلها به‌خاطر چی است؟ 


دراین شکی نیست که علیرغم همه فراز و نشیب ها، همه نوسانها این کشتار وکودتا، نخواهد توانست مساله را حل کند وپیروزی نهایی با خلق است.
مادران داغدیده، زنان بی‌شوهر، ملتهای ملیون ملیون شهید داده به‌خاطر چی؟ مگر خدا نمی‌توانست؟ خوب از اول اگر می‌توانست که خوب درست می‌کرد. خیلی از فلسفه‌ها هستند که برای فلسفه رنج جواب ندارند. بی‌جواب است به‌عنوان یک واقعیت فقط می‌پذیرند که هست. خوب بله واقعیتی که نمی‌شود زیرش زد. اینهمه رنج و ناراحتی و تمام این زیر و زبرها ولی سؤال این نیست. سؤال از حقیقت رنج است، چرا باید باشد؟ شما اگر بگویید هست و تمام، خودتان را راحت کرده‌اید ولی باید بگویید چرا باید باشد و در هیچ کجا این سؤال به شکوه فلسفه توحید واقعی پاسخ داده نشده. چرا رنج؟ اتفاقاً این رمز و راز بنیادین وجود انسان است. برای این‌که انسان است، برای این‌که می‌خواهد و باید خودش خودش را بسازد، قرار بر این است. شنیدید که مکالمه‌ای در قرآن هست مکالمه ملائکه با خدا وقتی ملائکه سجده کردند. یعنی آن نیروها در مقابل انسان کرنش کردند.‌آخر انسان آگاه است و با آگاهیش نیروها را تسخیر می‌کند با علم به قانونمندیها وقتی همه سجده کردند به آنها گفته شد که خوب سجده کنید،‌مسخر این بشوید.‌در این مکالمه سمبلیک ملائکه پاسخ دادند که ما در مقابل این موجود کرنش کنیم؟ این‌که سرکشی می‌کند از تو "یسفک‌الدماء" خونریزی می‌کند،‌اینهمه تجاوز می‌کند و الی آخر؟


اما مساله داخلی، مساله روابط و مناسبات نیروهای مختلف مردم با یکدیگر.  در یک کلام مساله تفرقه. اگر بپذیریم که عوامل خارجی به اعتبار و در روی عوامل داخلی عمل میکنند، پس مساله داخلی مهمتر است. پس اگر در این جبهه پیروز باشیم و موفق، مسلما پیروزیمان در جبهه جارجی تضمین شده است. ماتجارت بسیار تلخی داریم از تفرقه وتفرقهافکنان داریم. شکستهای بسیار تلخ داریم.
خدا جواب داد بله "انی اعلم ما لاتعلمون"‌.‌بله،‌شما اجازه سرکشی ندارید. بنابراین در شما کشاکشی نیست، پس بنابراین شکوهی نیست.‌شکوه آنجایی هست که کشاکش هست.‌ما از پس یک گره می‌آئیم بالا گردنه‌ای را طی می‌کنیم، گره‌ای را باز می‌کنیم اینجا خودمان ساخته می‌شویم.‌ به آنها جواب داد، من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. درست به‌دلیل این‌که این خودش باید مسأله‌اش را حل بکند.


'''من نیامدم اینجا که روند خودبخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه راکه هست و فقط هست، تاکید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد  وچه چیز هم نباید باشد.''' 
بله،‌در مقابلش کرنش کنید.‌ فلسفه رنج! ما می‌توانیم به این فلسفه معترض باشیم که خوب این چرا؟ ولی بهتر این است که به آن تن بدهیم. بهتر است که بپذیریم که اینست، ‌قرار است این باشد.‌کی انسان از رنج‌ بردن به گنجی نرسیده؟ به گنجهای معنوی، برای این‌که خودش خودش را ساخته برای این‌که لحظه به لحظه راه را خودش پیموده.‌کسی بلندش نکرد. ‌البته در زمینه آن سنتهای تکاملی.‌بنابراین خداگونه می‌شود.


==== '''مسعود رجوی - سرنداده بودیم که بجایش زر بگیریم''' ====
کدام انسانها هستند که والاتر و برجسته‌ترند؟ آنهایی که رنجهای بزرگی را تحمل کردند. رنجهای بزرگتری را. در داستان امام حسین می‌بینیم نباید گفت حماسه، قدرش پایین می‌آید،‌در فلسفه وجودی به‌نام حضرت علی می‌بینیم.‌اگر البته علی را فقط به‌عنوان یک فرمانده نظامی شجاع مطالعه نکنیم. به‌عنوان کسی که چه سختیها را تحمل کرد، و چه رنجها را؟ در کوران همین رنجها است که انسان و تاریخش ساخته می‌شود. ‌و آن جوهر انسانی می‌آید بیرون.
برادران وخواهران، رزمندگان ومبارزین، ما سرنداده بودیم که بجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که به جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامات بهتری قعود کنیم  و این هوشیاری درقدم اول به مناسبات و روابط ما با یکدیگر ارتباط پیدا میکند. نفت نبود؟ نه، سوخت نبود؟ مامیشنیدیم. چه معنویات متعالی در این جنوب شهر حکمفرما شده بود. همگامی، همراهی، چقدر ستایشآمیز بود. آخر ما را از خودمان بیگانه کرده بودند. مسیر توحید، مسیریگانگی، یعنی حل همین اختلافات وحل همین تضادها. این، یعنی اعتلای کلمه توحید. پس با آن روابط توحیدی که در شهر حکمفرما شده بود، توطئه ها به ثمرنرسید، قحطی های مصنوعی بثمر نرسید. 


از سال ۱۳۰۴ قحطی نان، تا اوج مبارزات نفت دوباره قحطی، باز قحطی، همیشه از این قحطیها بوده ومی‌ساختند، برای اینکه جنبش را منحرف کنند. دیدید که چطوری مقاومت کردید. اینجا هم همین طور. روابط ما با هم اگر عاری از بلندنظریهای انقلابی باشد، اگر مساله فقط گرفتن ستون این روزنامه یا آن روزنامه، گرفتن این جا یا آن جا وگرفتن این بلندگو باشد، خودمان بدست خودمان دست آوردهایمان را نابود کردهایم، نگذارید شهدا ما را نفرین کنند. 
‌ يكي از فلاسفه چيني چقدر قشنگ گفته بود.‌مسئله اصلا اين نيست كه خوشبخت يا بدبخت باشيم در رفاه باشيم


بنابراین در مقابل این مساله داخلیمان – جبهه داخلی – باید در مقابل تفرقه افکنی مقاومت کرد. مگرپیشوای ما نمی‌گفت (ان کان دین محمد لایستقم الابقتلی فیاسیوف خذینی ) ((شمشیرها، بگیریدم، اگر دین محمد (ص ) اگر کلمه توحید جز به این استوار نمیماند ). پس اگراعتلای کلمه توحید جز به این استوار نخواهد ماند، این را هم باید پذیرفت. والا تمام تحسینهائی که نثارما شده بر ما حرام باد، چون در آنصورت فرزند خلقمان نبودهایم. 
مسأله اصلاً این است که جوهر انسانی‌مان را بارز کنیم.‌آنجا انسان به جهان جدیدی وارد می‌شود.‌از این لیله‌القدرها اگر بتوانیم بگذریم، ارزشها و معیارهای جدیدی داریم.‌معیارهایی که با معیارهای نظام کالایی و به همه چیز مثل کالا نگاه کردن جور در نمی‌آید.‌آنوقت چشم چیزهای دیگری را می‌بیند. قلب،‌تپشهای دیگری از خودش بروز می‌دهد و خلاصه جهان جدیدیست.‌ 


می‌گفتند اینجا جزیره ثبات است ! نه؟ ولی ما دیدیم. شکست برنامههای اقتصادی را دیدیم (که به جای برنامه بهتر است بگوییم رسوائی وافتضاحات اقتصادی) پتانسیل و استعداد درونی انقلابی خلق، و سرانجام بینالمللی، خود دشمن و طبقه حاکم را هم از درون شقه کرد. دشمنی که فرسوده هم بود و شرایط عینی از پیش آماده بود. اگر چه بعضیها فعلیتش را میخواستند. ولی نمی‌دیدند. پس انفجارعظیم بوقوع پیوست. 
خوب گفتم ملاک ما،‌ایده‌آل ما،‌کمال مطلوب ما رسیدن، به چنان جامعه‌ایست.‌ رسیدن ما به آن جامعه. توحید را ما فقط از جنبه‌های هستی شناسانه آن به‌اصطلاح آنتولوژیکش صرف‌نظر کردیم و از جنبه‌های فردیش و روانشناسی فردیش صرفنظر کردیم.‌وقتی می‌گوییم توحید به‌عنوان یک فلسفه یعنی جامع جمیع وجوه زندگی انسان است.


همه شما انقلابات پیروزمند جهان رامطالعه کرده اید. آنها سازمان داشتند و سلاح، ولی خلق ما چه داشت؟ فقط سینه ای سپرکرده. آنطور که در زندان میشنیدیم، در آن شبهای محرم بانگ تکبیر بلند بود. این خلق این طور تا اینجا این پیروزی را بدست آورده است، وای بر ما اگر این پیروزی را درست ادامه ندهیم.
یعنی در همه جا جاریست در تمام رگهای فرد و جامعه و هستی جاریست و ميتپد و زنده است.‌اگر زنده است اگر فقط حرف نیست،‌باد هوا نیست در همه جا معنای خاص خودش را دارد، توحید و شرک. دیگر نه فقط بزبان به دست و به‌عمل به قلب و به اندیشه در فرد و در جامعه.این منطق یکتا پرستی است یعنی سمت واحد، جهت واحد،‌جهت رهایی، آشتی، آزادی،‌سلام و اسلام. بر این اساس آن قانون اساسی قابل تأیید است که رهسپار چنین کمال مطلوبی باشد. ‌ته خط آن باشد،‌همه نظامات طاغوتی، طغیانگر،‌خلاف سنن آفرینش و خلاف این قانونمندیها را نفی كند، از آنها فاصله بگیرد، به آن جهت برود. به این می‌گویند قانون اساسی که ‌رهايي‌بخش است.‌رستگاري‌بخش است.‌مثل همان كشتي كه گفتم به ساحل نجات مي‌برد به اعوجاج و انحراف نمي‌برد.


پس مبادا فرصتها را از دست بدیم و خودمان را به نسل نفرین شده ای تبدیل کنیم. 
اما ما نسبت به این نه خوش‌خیالیم و نه ساده‌اندیش.‌در پس خیلی رنجهای دیگر در رد شدن خیلی از کوره‌های آزمایش دیگر به آن می‌رسیم.‌رنج سالیان صدها هنوز باقیست.‌از این رنج نباید وحشت کنیم.‌از رفتن این راه نباید وحشت کنیم. اگر تمام فلسفه‌ای را که سراسر وجود زمزمه می‌کنند در بیابیم و به آن تن می‌دهیم،. تقدیسش می‌کنیم، می‌پرستیمش و با آغوش باز به سمتش می‌رویم.‌ همان‌طور که حضرت علی رفت. همان‌طور که حتی وقتی شمشیر خورد دیگر این شعار نبود؛ وقتی فرقش شکافته شد گفت "فزت"‌رستگار شدم،‌ چه انسانهای والایی. آیا اینها نیستند که خودشان یک لیله‌القدرند برای ما.‌آیا اینها نیستند که مرزهای دنیای انسانی را از جهان حیوانی جدا می‌کنند؟ اینها نیستند که تعالی و شکوه و تقدس بشری را متبلور و متجسم می‌کنند؟ خوب ما پیرو اینها هستیم. بلی گفتم نسبت به این ایده‌آل ساده‌اندیش نیستیم یعنی می‌دانیم که مراحلی در پیش است.
 
برادران وخواهران !
 
به صراحت باید گفت مبارزه حق هربشری و حق هر نیروئی است. ویژگی انسان است. اگرانسان مبارز نباشد که انسان نیست. اگر صرفاً تسیلم شرایط بود که انسان نبود. چرا گوسفندها وقتی هم نوعشان را میکشند شورش نمیکنند و دست به اعتصاب و تظاهرات نمی‌زنند؟ بله اسلام ما، اسلامی نیست که مبارزه را انحصار یک نیرو یا یک گروه خاص بداند. مگرپیشوای ما نگفت وقتی دین ندارید آزاده باشید. حرمت کلمه آزادی، حرمت کلام مبارزه باید حفظ بشود. ماچنین اسلامی نداریم. مبارزه حق هر انسان است، حق طبیعیش، حق فطریش وحقی که با آن زاده شده است. پس باید به یکدیگر احترام بگذاریم. حرمت هم را حفظ کنیم و مانع تفرقه بشویم. تفرقه چیزی نیست جز انعکاس دشمن وعواملش در داخل صفوف ما. 
 
این کمی ازحرفهای دلم و درددلم بود. در پایان آرزومندم با چنین خلق قهرمانی اقشار پیشتاز روشنفکرمان به خصوص خواهرها  و برادران انقلابیمان که نقش تاریخی خودمان را بازیابند و به این نقش آگاه بشوند و با آگاهی عمل کنند. امروز پیروزی انقلاب ایران در گرو شماست که آیا رسالت خودتان را انجام خواهید داد، یا نه. واین رسالتی است بسی مشکل. می‌شود نشست و تا نهایت، حرکت خودبخودی را تقدیس کرد. این حرکت خیلی عظیم است، خیلی قابل ستایش است، ولی نباید به همین قناعت کرد. گفتیم که ما در آغاز راهیم. راهی بس طولانی و دراز، راهی که تا قله توحید ادامه دارد.
 
'''با درود به تمامی شهدای انقلابی خلق'''
 
'''پیروز باد انقلاب دمکراتیک ایران'''


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۴۶

سخنرانی مسعود رجوی در مسجد دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ انجام شد. این سخنرانی مسعود رجوی با نام حکومت عدل علی نامیده می شود.

جمعیت زیادی در مسجد دانشگاه تهران برای این سخنرانی جمع شده بودند.

مسعود رجوی در این سخنرانی به تشریح جامعه بی طبقه توحیدی پرداخته و مشخصات چنین جامعه ای را برمي شمارد

مسعود رجوی با استفاده از منابع معتبرشيعه و منابع مربوط به تئوريسينهاي تكامل اجتماعي نشان داد که این جامعه حقیقی است و در طول تاریخ انسانهایی خدا پرست بودند که آرزوی رسیدن به این جامعه را داشتند.

مسعود رجوی به مبانی قسط و عدل در فرهنگ اسلامی پرداخت و معانی هرکدام از آنها را بیان کرد.

در این سخنرانی مسعود رجوی منابع دانشمندان معتقد به ماتریا لیسم و مارکسیسم را از کتاب تاریخ جهان باستان در مورد انبیاء و وعده های جامعه بی طبقه را بررسی کرد.

متن سخنرانی مسعود رجوی [۱]

بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران

خوب جوهر نظرگاه ما چی است؟ چه می‌خواهیم و مقصد اجتماعیمان چیست؟ ما موحدیم،‌تابع خود قرآن هستیم ما قسط می‌طلبیم،‌جامعه قسط.

قسط چیست؟ عدل مفهوم یک مساوات بالنسبه مکانیکی را دارد. ‌عدل را اگر بخواهیم ببریم به ضوابط اقتصادی یعنی این‌که هرکس به اندازه کارش. ولی، قسط خیلی فراتر از این، جامع‌تر از این بالغ‌تر و کامل‌تر از این.

یعنی هرکس بر حسب نیازش.‌در همان خانه گفتیم یک مرحله بود،‌هر کس هر چه می‌تواند یعنی هرکس باندازه کارش هر کس به اندازه نیازش و این‌که چه لازم دارد؟ این ساده‌ترین معنی قسط است.‌

قسط در یک کلمه چیست؟ آن نظامیست که استعدادهای آدمی در آن پرپر نمی‌شود، همه استعدادهای انسان شکوفا می‌گردد هیچ مانعی جلوی آن نیست.‌فردیت بی‌همتای آدمی شکوفا می‌شود.‌گفتیم فردیت، این ضد خود است این خداست.

خوب این ایده‌آل اجتماعی ماست.‌ گفتیم جامعه را به کجا می‌خواهیم ببریم؟ این قسط که گفتم به‌طور خلاصه همان جامعه‌ایست که از خیلی وقت پیش به ما وعده داده شده جامعه امام زمان،‌امام قائم.‌

آخرین "لیله‌القدر"‌تاریخ بشر، سرفصل‌سرفصلها، جهش نهایی، جهش جهانی، دنیایی جدید شاید ما الآن فکرش را نتوانیم بکنیم، همان‌طوریکه جنینی که در رحم مادر هست تصور دنیایی را که در پیش دارد، نمی‌تواند بکند. ایده‌آلی که قلب تمام تاریخ به‌خاطرش طپیده، همه مذاهب و مکاتب انقلابی آن را طلب کرده‌اند و هر شهیدی که به خاک و خون غلطیده لاجرم قدمی در آن جهت برداشته است. ما تبلور آن‌را در شعار جامعه بی‌طبقه‌ توحیدی می‌بینیم. ما این را می‌خواهیم، به آن سمت حرکت می‌کنیم. 

خوب این جامعه بی‌طبقه توحیدی که ما می‌گوئیم ایده‌آل تمام تاریخ است حرف من‌درآوردی خودمان هم نیست و عده تمام انبیاء هست. بگذارید اول منابع خودمان منابع شیعی خودمان را بگذاریم کنار، برویم سر منابع دیگر.

از قضا دانشمندان و تاریخ نویسان ماتریالیست و مارکسیست. یک پاراگراف از روی کتاب "تاریخ جهان باستان" می‌خوانم. وصف کرده یکی از مسائل دوران انبیاء و بنی اسراییل را، مربوط به هزار سال قبل از میلاد است. این را برای این می‌خوانم که ببینید آنها هم این را دیده‌اند و می‌گویند در تاریخ که انبیاء چه می‌گفتند؟ چرا وعده می‌داده‌اند؟ 

"دهقانانی که در آرزوی اصلاحات اجتماعی بودند همواره به امید ظهور شاهی عادل، ناجی واقعی، نبی خدا و فرستاده خاص او دلبسته بودند تا با ظهور خود یوغ کار اجباری و چماق نگهبانان را براندازد و صلح و عدالت برقرار سازد. سخنگویان این مردم پیغمبرانی بودند که غالباً در رأس جنبشهای توده‌یی قرون نهم و هشتم قبل از میلاد قرار داشتند. اینان را نباید با پیامبران و کاهنانی که رسماً در معابد سلطنتی اورشلیم و سامره به‌عنوان عوامل وفادار روحانیت و سلطنت عمل می‌کردند اشتباه کرد. نهضت‌های توده‌یی غالباًً به تغییر خاندان سلطنت منجر می‌شد ولی وضع کشاورزان هرگز بهبود نمی‌یافت. از قرن هشتم نارضایی به شورش مبدل می‌شد. پیغمبران فرو ریختن همه باروها، قتل‌عام بزرگ مفتخواران را که به خلق ستم می‌کردند پیش‌گویی می‌کردند (حالا حرفهای پیغمبران چیست)؟ خداوند خود به کمک درماندگان خواهد آمد. پس از واژگون شدن فرمانروایی ظالم و نوکرانش دیگر پادشاهی نخواهد بود. کاخ شاهی برای همیشه از بن ویران خواهد شد. ملت خود پادشاه خواهد شد. از خشکسالی و قحطی دیگر خبری نخواهد بود. کشور در رفاه ابدی غوطه‌ور خواهد شد." 

حالا تک‌تک خصوصیات آن ایده‌آلی را که گفتیم که واقعی هم هست خواب و خیال هم نیست آن چشم‌انداز پرشور تمام تاریخ بشری است. باز خواهیم دید به مصداق قرآنی "لانفرق بین احد من رسله"‌هیچ فرقی بین انبیاء نیست، این حرف همه انبیاء بوده پیام همه‌شان بوده. انبیاء آن نماز و نیازی را آورد که مضمون اجتماعیش این بود. قسط! "لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلناالحدید فیه باس شدید".

به تحقیق فرستادیم رسولانمان را با بینات، نشانه‌های روشن و با آنها کتاب فرستادیم و معیار و میزان و ترازو تا مردم قیام کنند، خود مردم،‌به قسط به آن سمت و انزلنا الحدید فیه باس شدید" صحبت از آهن و سلاح است.

آخر مگر انبیاء فقط آمدند بگویند که خدا خدا. همینطوری بدون این‌که معنیش چیست؟ در عمل چه هست؟ این‌که هنری نیست اگر مسلمانی همین است این‌که خیلی ساده است. "لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب" نیکی که فقط این نیست که رویمان را به طرف مغرب و مشرق بگردانیم. 

گفتم که حرف همه انبیاء بگذارید یک تکه از تورات بخوانم. اشعیاء‌نبی، از انبیاء بنیاسراییل است ظاهراً مثل این‌که یک عده‌یی آمده‌اند ناله کرده‌اند، گلایه کردند که چرا روزه‌هایشان مثلاً مقبول خدا واقع نشد. مثل این‌که ما می‌گوئیم قبول باشه. معلوم می‌شود خدا مال آنها را نپذیرفته بود. آمدند گلایه کردند و می‌گویند:

"چرا روزه گرفتیم و تو ندیدی؟ یعنی قبول نکردی جانهای خویش را معذب نمودیم و تو ندانستی؟"

جواب می‌دهد به آنها:‌"اینک شما در روزه خوشی خود را می‌یابید و بر عمله‌های خود ظلم روا میدارید. اینک به جهت نزاع و مخاصمه روزه می‌گیرید و مشت شرارت آمیز خود را فرو می‌کنید. امروز روزه نمی‌گیرید که آواز خود را در اعلا علیین بشنويد، ‌آیا روزه‌ای که من می‌پسندم این است؟

خدا دارد می‌گوید. روزه‌ای که آدمی جان خود را برنجاند و سر خود را مثل نی خم ساخته پلاس خاکستر زیر خود بگستراند؟ آیا این روزه را مقبول خداوند میدانید؟ مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ و یوغها را بشکنید؟ " 

رایحه کلام خدا را در این جملات می‌بینید؟ دوباره می‌خوانم: "مگر روزه‌ای را که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد کنید؟ و یوغها را بشکنید؟ راست می‌گوئید بیائید یوغها را بشکنید! مگر این نیست که نان خود را بین گرسنگان تقسیم نمائید؟ و فقیران رانده شده را به خانه خود بیاورید و چون برهنه را ببینید او را بپوشانید و خود را از آنانی که از گوشت شما می‌باشند (همنوعانتان)‌مخفی نکنید"؟ 

این است:‌"معنی سبحان ربی دانيي در سجودت کاش روگردانيی".

حالا برویم سراغ منابع خودمان. از منابع خودمان خیلی مشخص است این جامعه بی‌طبقه توحیدی که از آن صحبت می‌کنیم. به‌خصوص در فرهنگ انقلابی تشیع خیلی واضح است. واقعاً عجیب واقعگرایانه است. نه شعار، نه حرف الکی.

به‌دلیل اینکه خواهیم دید الآن بنیادهای مادی‌‌اش را، بنیادهای عینی‌اش را معرفی خواهد کرد. ویژگیهایش را، آن جامعه چیست؟ عمداً به‌خاطر مسأله وقت منابع را حذف می‌کنم. ولی همه جا قابل دسترس است. مثلاً در نهج‌البلاغه.

آن تاریخ نویسان خارجی هم نوشته بودند که قحطی نخواهد بود در سراسر زمین خرمی خواهد بود. شرط اول حداکثر رشد علمی و تکنولوژیک، علم به اوج بالندگیش رسیده، تکنولوژی. نیروهایی که دیگر در خدمت انسان هستند. ماشینیزم سرمایه‌داری نیست که انسان را خرد کند. ماشینیزمی که به خدمت انسان آمده، وقت و زمان را به انسان تقدیم کرده به همه انسانها نه به عده بخصوص، زمین رشد کرده به‌نحوی که هیچ نقطه نا آباد و ناخرم در جهان نمانده، جامعه، جامعه فراوانی است گفته بود رفاه کامل یعنی منابع فراوان است. خوب این نشانه اولش. 

دوم نفی هر گونه اختناق و ستم و بهره‌کشی بر اساس این مبنای عینی، استثمار نیست یعنی طبقات نیستند، طبقات سلطه‌گر نیستند. دولت به این شکلش نیست، ارتش به این شکل نیست، ستم نیست، اختناق نیست و خفقان نیست. انسان تنفس می‌کند در تاریخ خودش، نه مثل ما در ماقبل تاریخ خودش. 

در این جامعه، خلاصه می‌کنم وقتی ستم نبود برادرکشی نیست، تجاوز نیست، صلح است، صلح پایدار، جنگ نیست. جنگ ریشه‌کن شده. ما هم که می‌جنگیم برای این است که جنگ ریشه‌کن شود. وای بر ما اگر به‌خاطر خود جنگ بجنگیم. ما می‌جنگیم تا سرانجام در سراسر جهان صلح برقرار بشود. آشتی، سلام. پس دیگر این ابزارهای کشتار نیست کشتارهای دستجمعی، پس دیگر مسائل ملی نیست مسأله کرد و فارس حل شده، پس دیگر جهان، تمام این کره ما زندگی واحدی دارد خانواده واحدی دارد.

بقول قرآن اول هم این‌طور بود.‌"کان الناس امه واحده" مردم در یک خانواده زندگی می‌کردند، مال من، مال تو نبود، کسی که شکار می‌کرد، نمی‌گفت مال خودم است مال همه بود. مفهوم این شکلی "مال من" شناخته شده نبود، بعد وارد شد. یعنی با "بغی" بقول قرآن، با ستم با استثمار و بهره‌کشی وبا طبقات. خوب با این تغییرات در زیر جامعه معلوم است که دیگر فحشا نیست، فساد نیست، حسد نیست، این روانشناسی عقده دار وجود ندارد. این‌طور بهم زدن، بهم‌پریدن، این‌طور چنگ و دندان به هم نشان‌دادن وجود ندارد. 

روشن است که پس حالا معنی قسط چیست؟ معنی جامعه توحیدی چیست؟ وقتی می‌گویم دل تاریخ به‌خاطرش تپيده بله! آیا این سراب است؟ نه این وعده محقق است. اگر غیر از اینها می‌بود شهدا بیخود بخاک افتادند. اگر غیر از این بود مبارزین بیخود مبارزه می‌کردند و صلحا بیخود ندای صلح دادند.

ما با این نظرگاه با این جوهر و با این ایده‌آل و با این کمال مطلوب قانون اساسی را بررسی می‌کنیم. که ته خطش این است یا نه؟ گفتم ته خط، چون این‌که معلوم است الآن چنین چیزی میسر نیست. الآن چنین چیزی قابل تحقق نیست، برای چی؟ برای این‌که این اصلاً فلسفه جامعه است و انسان، بایستی خودمان برسیم، ببینید بعضی وقتها این مسأله مطرح می‌شود که این همه رنج و برادرکشی و تجاوز و فلان به‌خاطر چی؟ مگر خدا نمی‌توانست کاری کند که اینها نباشد؟! غامض‌ترین یا لااقل یکی از غامض‌ترین و بغرنج‌ترین مسأله همه ادیان و مکاتب فلسفی جواب دادن به این سؤال است خوب این رنجها برای چه؟ این خون جگرها و خون دلها به‌خاطر چی است؟ 

مادران داغدیده، زنان بی‌شوهر، ملتهای ملیون ملیون شهید داده به‌خاطر چی؟ مگر خدا نمی‌توانست؟ خوب از اول اگر می‌توانست که خوب درست می‌کرد. خیلی از فلسفه‌ها هستند که برای فلسفه رنج جواب ندارند. بی‌جواب است به‌عنوان یک واقعیت فقط می‌پذیرند که هست. خوب بله واقعیتی که نمی‌شود زیرش زد. اینهمه رنج و ناراحتی و تمام این زیر و زبرها ولی سؤال این نیست. سؤال از حقیقت رنج است، چرا باید باشد؟ شما اگر بگویید هست و تمام، خودتان را راحت کرده‌اید ولی باید بگویید چرا باید باشد و در هیچ کجا این سؤال به شکوه فلسفه توحید واقعی پاسخ داده نشده. چرا رنج؟ اتفاقاً این رمز و راز بنیادین وجود انسان است. برای این‌که انسان است، برای این‌که می‌خواهد و باید خودش خودش را بسازد، قرار بر این است. شنیدید که مکالمه‌ای در قرآن هست مکالمه ملائکه با خدا وقتی ملائکه سجده کردند. یعنی آن نیروها در مقابل انسان کرنش کردند.‌آخر انسان آگاه است و با آگاهیش نیروها را تسخیر می‌کند با علم به قانونمندیها وقتی همه سجده کردند به آنها گفته شد که خوب سجده کنید،‌مسخر این بشوید.‌در این مکالمه سمبلیک ملائکه پاسخ دادند که ما در مقابل این موجود کرنش کنیم؟ این‌که سرکشی می‌کند از تو "یسفک‌الدماء" خونریزی می‌کند،‌اینهمه تجاوز می‌کند و الی آخر؟

خدا جواب داد بله "انی اعلم ما لاتعلمون"‌.‌بله،‌شما اجازه سرکشی ندارید. بنابراین در شما کشاکشی نیست، پس بنابراین شکوهی نیست.‌شکوه آنجایی هست که کشاکش هست.‌ما از پس یک گره می‌آئیم بالا گردنه‌ای را طی می‌کنیم، گره‌ای را باز می‌کنیم اینجا خودمان ساخته می‌شویم.‌ به آنها جواب داد، من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. درست به‌دلیل این‌که این خودش باید مسأله‌اش را حل بکند.‌

بله،‌در مقابلش کرنش کنید.‌ فلسفه رنج! ما می‌توانیم به این فلسفه معترض باشیم که خوب این چرا؟ ولی بهتر این است که به آن تن بدهیم. بهتر است که بپذیریم که اینست، ‌قرار است این باشد.‌کی انسان از رنج‌ بردن به گنجی نرسیده؟ به گنجهای معنوی، برای این‌که خودش خودش را ساخته برای این‌که لحظه به لحظه راه را خودش پیموده.‌کسی بلندش نکرد. ‌البته در زمینه آن سنتهای تکاملی.‌بنابراین خداگونه می‌شود.

کدام انسانها هستند که والاتر و برجسته‌ترند؟ آنهایی که رنجهای بزرگی را تحمل کردند. رنجهای بزرگتری را. در داستان امام حسین می‌بینیم نباید گفت حماسه، قدرش پایین می‌آید،‌در فلسفه وجودی به‌نام حضرت علی می‌بینیم.‌اگر البته علی را فقط به‌عنوان یک فرمانده نظامی شجاع مطالعه نکنیم. به‌عنوان کسی که چه سختیها را تحمل کرد، و چه رنجها را؟ در کوران همین رنجها است که انسان و تاریخش ساخته می‌شود. ‌و آن جوهر انسانی می‌آید بیرون.

‌ يكي از فلاسفه چيني چقدر قشنگ گفته بود.‌مسئله اصلا اين نيست كه خوشبخت يا بدبخت باشيم در رفاه باشيم

مسأله اصلاً این است که جوهر انسانی‌مان را بارز کنیم.‌آنجا انسان به جهان جدیدی وارد می‌شود.‌از این لیله‌القدرها اگر بتوانیم بگذریم، ارزشها و معیارهای جدیدی داریم.‌معیارهایی که با معیارهای نظام کالایی و به همه چیز مثل کالا نگاه کردن جور در نمی‌آید.‌آنوقت چشم چیزهای دیگری را می‌بیند. قلب،‌تپشهای دیگری از خودش بروز می‌دهد و خلاصه جهان جدیدیست.‌ 

خوب گفتم ملاک ما،‌ایده‌آل ما،‌کمال مطلوب ما رسیدن، به چنان جامعه‌ایست.‌ رسیدن ما به آن جامعه. توحید را ما فقط از جنبه‌های هستی شناسانه آن به‌اصطلاح آنتولوژیکش صرف‌نظر کردیم و از جنبه‌های فردیش و روانشناسی فردیش صرفنظر کردیم.‌وقتی می‌گوییم توحید به‌عنوان یک فلسفه یعنی جامع جمیع وجوه زندگی انسان است.‌

یعنی در همه جا جاریست در تمام رگهای فرد و جامعه و هستی جاریست و ميتپد و زنده است.‌اگر زنده است اگر فقط حرف نیست،‌باد هوا نیست در همه جا معنای خاص خودش را دارد، توحید و شرک. دیگر نه فقط بزبان به دست و به‌عمل به قلب و به اندیشه در فرد و در جامعه.‌ این منطق یکتا پرستی است یعنی سمت واحد، جهت واحد،‌جهت رهایی، آشتی، آزادی،‌سلام و اسلام. بر این اساس آن قانون اساسی قابل تأیید است که رهسپار چنین کمال مطلوبی باشد. ‌ته خط آن باشد،‌همه نظامات طاغوتی، طغیانگر،‌خلاف سنن آفرینش و خلاف این قانونمندیها را نفی كند، از آنها فاصله بگیرد، به آن جهت برود. به این می‌گویند قانون اساسی که ‌رهايي‌بخش است.‌رستگاري‌بخش است.‌مثل همان كشتي كه گفتم به ساحل نجات مي‌برد به اعوجاج و انحراف نمي‌برد.

اما ما نسبت به این نه خوش‌خیالیم و نه ساده‌اندیش.‌در پس خیلی رنجهای دیگر در رد شدن خیلی از کوره‌های آزمایش دیگر به آن می‌رسیم.‌رنج سالیان صدها هنوز باقیست.‌از این رنج نباید وحشت کنیم.‌از رفتن این راه نباید وحشت کنیم. اگر تمام فلسفه‌ای را که سراسر وجود زمزمه می‌کنند در بیابیم و به آن تن می‌دهیم،. تقدیسش می‌کنیم، می‌پرستیمش و با آغوش باز به سمتش می‌رویم.‌ همان‌طور که حضرت علی رفت. همان‌طور که حتی وقتی شمشیر خورد دیگر این شعار نبود؛ وقتی فرقش شکافته شد گفت "فزت"‌رستگار شدم،‌ چه انسانهای والایی. آیا اینها نیستند که خودشان یک لیله‌القدرند برای ما.‌آیا اینها نیستند که مرزهای دنیای انسانی را از جهان حیوانی جدا می‌کنند؟ اینها نیستند که تعالی و شکوه و تقدس بشری را متبلور و متجسم می‌کنند؟ خوب ما پیرو اینها هستیم. بلی گفتم نسبت به این ایده‌آل ساده‌اندیش نیستیم یعنی می‌دانیم که مراحلی در پیش است.‌

منابع

  1. سایت مجاهد سخنرانی مسعود رجوی حکومت عدل علی [۱]