کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(ابرابزار) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه | |||
| اندازه جعبه = | |||
| عنوان = | |||
| نام = رسول مشکینفام | |||
| تصویر =رسول مشکینفام.jpg | |||
| اندازه تصویر = | |||
| عنوان تصویر = | |||
| زادروز = ۱۳۲۵شیراز | |||
| زادگاه = | |||
| تاریخ مرگ = ۴ خرداد ۱۳۵۱ | |||
| مکان مرگ = چیتگر | |||
|عرض جغرافیایی محل دفن= | |||
|طول جغرافیایی محل دفن= | |||
<!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیشفرض شمال--> | |||
|latd=|latm=|lats=|latNS=N | |||
<!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیشفرض غرب--> | |||
|longd=|longm=|longs=|longEW=E | |||
| محل زندگی =شیراز-تهران | |||
| ملیت =ایرانی | |||
| نژاد = | |||
| تابعیت = | |||
| تحصیلات = | |||
| دانشگاه =دانشکده کشاورزی کرج | |||
| پیشه =عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق | |||
| سالهای فعالیت = | |||
| کارفرما = | |||
| نهاد = | |||
| نماینده = | |||
| شناختهشده برای = | |||
| نقشهای برجسته = | |||
| سبک = | |||
| تأثیرگذاران = | |||
| تأثیرپذیرفتگان =اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران | |||
| شهر خانگی = | |||
| تلویزیون = | |||
| لقب = | |||
| حزب =سازمان مجاهدین خلق ایران | |||
| جنبش = | |||
| مخالفان = | |||
| هیئت = | |||
| دین = | |||
| مذهب = | |||
| منصب = | |||
| مکتب = | |||
| آثار = | |||
| خویشاوندان سرشناس = | |||
| جوایز = | |||
| امضا = | |||
| اندازه امضا = | |||
| وبگاه = | |||
| پانویس = | |||
}} | |||
'''رسول مشکینفام''' | '''رسول مشکینفام''' | ||
خط ۸: | خط ۶۰: | ||
.<ref name=":1">پاسارگاد سینی - [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17269-2017-05-26-12-18-17 مجاهد شهید رسول مشکینفام: نماد صلابت و قاطعیت انقلابی]</ref> | .<ref name=":1">پاسارگاد سینی - [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17269-2017-05-26-12-18-17 مجاهد شهید رسول مشکینفام: نماد صلابت و قاطعیت انقلابی]</ref> | ||
== | == فعالیتها == | ||
رسول در دانشکده کشاورزی کرج مشغول تحصیل شد و از همین زمان توانست با سازمان ارتباط برقرار کند. در پایان تحصیلاتش به سربازی رفت و از دو سال دوران سربازی در کردستان حداکثر استفاده را | رسول در دانشکده کشاورزی کرج مشغول تحصیل شد و از همین زمان توانست با سازمان ارتباط برقرار کند. در پایان تحصیلاتش به سربازی رفت و از دو سال دوران سربازی در کردستان حداکثر استفاده را به منظور انجام تحقیقات گستردهای دربارهٔ تاریخچه و سوابق جنبش مسلحانه کردستان بهعمل آورد و تحقیقاتش را در زمینه تأثیر اصلاحات ارضی شاه بر روستاهای ایران تکمیل کرد. در زمرهٴ خدمات رسول مشکینفام، تحقیقات او دربارهٔ روستاهای ایران است. رسول ماهها از نزدیک با مردم محروم این مناطق زندگی کرد و رنجها و مرارتهای روستاییان را بررسی نمود. کتاب «روستا و انقلاب سفید» ثمرهٴ تحقیقات ارزندهٴ اوست.<ref name=":1" /> | ||
رسول مشکینفام | رسول مشکینفام میگفت: | ||
«از مرگ | «از مرگ نمیترسم» | ||
و این امر بارها در عمل او ثابت شد . خود نیز پیشنهاد کار و عمل را | و این امر بارها در عمل او ثابت شد. خود نیز پیشنهاد کار و عمل را میداد و قبل از همه داوطلب میشد. از طرف سازمان به مناطق خلیج فرستاده شد. | ||
سال | سال ۴۸ عده ای از افراد سازمان از دوبی به فلسطین عازم بودند، که آنها را به عنوان قاچاقچی دستگیر کردند؛ و با هواپیما به ایران فرستادند. در همین حین رسول با چند نفر از دوستانش از فلسطین به دبی رفتند و با هواپیما دوستانشان را در آسمان ربودند و به عراق بردند. دولت وقت عراق به آنها بدبین شد تا اینکه سازمان الفتح فلسطین عراق اعلام کرد که آنها نفوذی نیستند. پس آز آزادی آنها عازم فلسطین میشوند.<ref>نوید شاهد - [http://fars.navideshahed.com/fa/news/396783/یاران-انقلاب-2-زندگی-نامه-شهید-مهندس-عبدالرسول-مشکین-فام زندگینامه شهید مهندس عبدالرسول مشکینفام]</ref> | ||
مشکینفام در دو پایگاه (در اردن و سوریه) دوره آموزشی نظامی چریکی را طی کرد و پس از مدتی، از طریق ترکیه، به ایران بازگشت.<ref>خبرگزاری فارس - [http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940304001032 اعدام رهبران اولیه سازمان مجاهدین خلق]</ref> | |||
== | == خاطره محمد ساداتدربندی == | ||
اولین باری که رسول | اولین باری که رسول مشکینفام را دیدم اواسط سال ۱۳۴۹ در سفری بود که به دبی داشتم. وقتی وارد خانه شدم، رسول ناهار درست میکرد. وقتی مرا دید جلو آمد و طوری که انگار سالهاست مرا میشناسد، احوالپرسی کرد. سپس بهعنوان خوشآمد و استقبال من گفت: «بهمناسبت ورود تو، امروز ماهیپلو میدهیم». رسول ماهیهای کوچکی را به سبک شیرازیها درست کرده بود که خیلی خوشمزه و برای من چیز بدیعی بود.<ref name=":0">سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://news.mojahedin.org/i/news/138666 رسول مشکینفام، الگوی سرشاری و نشاط و امید]</ref> | ||
دیدار بعدیم با رسول، پس از ضربه شهریور | دیدار بعدیم با رسول، پس از ضربه شهریور ۵۰، در یکی از سلولهای طبقه بالای اوین بود. وقتی او را به سلولم آوردند، بهمحض اینکه سلامی کرد و از وضعیت مطمئن شد، دست به کار شد. اصلاً معطل نکرد. پیدرپی و سریع شروع کرد به مورس زدن به این دیوار و آن دیوار و خیلی سریع با هر دو همسایه چفت شد و خبرهایشان را گرفت و خبرهای خودش را داد. | ||
یک روز سر و صدایی از بیرون شنید. گوشهایش را تیز کرد و گفت: «دستت را بگیر قلمدوش بشوم». سلول ما درست روبه روی توالت و روشویی آن بند بود و از دریچه بالای در، اگر | یک روز سر و صدایی از بیرون شنید. گوشهایش را تیز کرد و گفت: «دستت را بگیر قلمدوش بشوم». سلول ما درست روبه روی توالت و روشویی آن بند بود و از دریچه بالای در، اگر چه خیلی ارتفاعش بلند بود، میتوانستیم چیزهایی را ببینیم. رسول بالا رفت و مشخص بود که از صحنهای که میبیند خیلی خوشحال است. سریع پایین آمد و گفت: «یاالله برو بالا محمد آقا را ببین!» | ||
گفتم: «محمدآقا دیگر | گفتم: «محمدآقا دیگر کیست؟» | ||
گفت: «برو بالا ببین دیگر معطل نکن! | گفت: «برو بالا ببین دیگر معطل نکن!» | ||
قلمدوش او شدم و نگاه کردم. برای اولین بار بود که چهره و پیکر ستبر و پولادین محمدآقا و شکوه وقارش را میدیدم. وقار گیرایش ذهنم را گرفت و وقتی پایین آمدم از رسول پرسیدم: «او کی | قلمدوش او شدم و نگاه کردم. برای اولین بار بود که چهره و پیکر ستبر و پولادین محمدآقا و شکوه وقارش را میدیدم. وقار گیرایش ذهنم را گرفت و وقتی پایین آمدم از رسول پرسیدم: «او کی بود؟» | ||
رسول گفت: «اصلاً همه چیز اوست. همه کارها و امور سازمان و بنیانگذار سازمان ما، اوست. هر چه داریم از او داریم». | رسول گفت: «اصلاً همه چیز اوست. همه کارها و امور سازمان و بنیانگذار سازمان ما، اوست. هر چه داریم از او داریم».<ref name=":0" /> | ||
== دستگیری و تیرباران == | == دستگیری و تیرباران == | ||
در | در پی دستگیری جمعی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ماه ۱۳۵۰ و فاش شدن اسامی برخی از دیگر افراد سازمان، با همراهی حنیف نژاد و بدیع زادگان و سیدی کاشانی در طرح ناموفق ربودن شهرام - پسر اشرف پهلوی - شرکت کرد و به مضروب کردن یک نفر متهم شد. سرانجام در مهر مه همان سال دستگیر، و بازجویی شد و طبق حکم دادگاه نظامی شاه، در چهارم خرداد ماه ۱۳۵۱ اعدام گردید. | ||
== وصینامه رسول مشکینفام == | == وصینامه رسول مشکینفام == | ||
خط ۶۲: | خط ۱۱۴: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس|۲}} |
نسخهٔ ۱۷ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۰۶:۴۸
رسول مشکینفام
رسول مشکینفام از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، که در سحرگاه چهارم خرداد ۱۳۵۱ همراه با بنیانگذار، محمد حنیفنژاد، سعید محسن ،عایاصغر بدیعزادگان و محمود عسگریزاده، به دست رژیم شاه تیر باران شدتد[۱]
زندگینامه
رسول مشکینفام در سال ۱۳۲۵ در شیراز به دنیا آمد و دوران دبستان و دبیرستان را در همان شهر سپری کرد. طی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۲ که رسول آخرین سالهای دبیرستان را میگذراند، از نزدیک شاهد ماجرای سرکوبی قیام عشایر فارس بود. (بعدها سازمان از تجارب و دستاوردهای او در تماس و رابطه نزدیک با روستاییان و عشایر فارس بهره بسیار برد)
.[۲]
فعالیتها
رسول در دانشکده کشاورزی کرج مشغول تحصیل شد و از همین زمان توانست با سازمان ارتباط برقرار کند. در پایان تحصیلاتش به سربازی رفت و از دو سال دوران سربازی در کردستان حداکثر استفاده را به منظور انجام تحقیقات گستردهای دربارهٔ تاریخچه و سوابق جنبش مسلحانه کردستان بهعمل آورد و تحقیقاتش را در زمینه تأثیر اصلاحات ارضی شاه بر روستاهای ایران تکمیل کرد. در زمرهٴ خدمات رسول مشکینفام، تحقیقات او دربارهٔ روستاهای ایران است. رسول ماهها از نزدیک با مردم محروم این مناطق زندگی کرد و رنجها و مرارتهای روستاییان را بررسی نمود. کتاب «روستا و انقلاب سفید» ثمرهٴ تحقیقات ارزندهٴ اوست.[۲]
رسول مشکینفام میگفت:
«از مرگ نمیترسم»
و این امر بارها در عمل او ثابت شد. خود نیز پیشنهاد کار و عمل را میداد و قبل از همه داوطلب میشد. از طرف سازمان به مناطق خلیج فرستاده شد.
سال ۴۸ عده ای از افراد سازمان از دوبی به فلسطین عازم بودند، که آنها را به عنوان قاچاقچی دستگیر کردند؛ و با هواپیما به ایران فرستادند. در همین حین رسول با چند نفر از دوستانش از فلسطین به دبی رفتند و با هواپیما دوستانشان را در آسمان ربودند و به عراق بردند. دولت وقت عراق به آنها بدبین شد تا اینکه سازمان الفتح فلسطین عراق اعلام کرد که آنها نفوذی نیستند. پس آز آزادی آنها عازم فلسطین میشوند.[۳]
مشکینفام در دو پایگاه (در اردن و سوریه) دوره آموزشی نظامی چریکی را طی کرد و پس از مدتی، از طریق ترکیه، به ایران بازگشت.[۴]
خاطره محمد ساداتدربندی
اولین باری که رسول مشکینفام را دیدم اواسط سال ۱۳۴۹ در سفری بود که به دبی داشتم. وقتی وارد خانه شدم، رسول ناهار درست میکرد. وقتی مرا دید جلو آمد و طوری که انگار سالهاست مرا میشناسد، احوالپرسی کرد. سپس بهعنوان خوشآمد و استقبال من گفت: «بهمناسبت ورود تو، امروز ماهیپلو میدهیم». رسول ماهیهای کوچکی را به سبک شیرازیها درست کرده بود که خیلی خوشمزه و برای من چیز بدیعی بود.[۵]
دیدار بعدیم با رسول، پس از ضربه شهریور ۵۰، در یکی از سلولهای طبقه بالای اوین بود. وقتی او را به سلولم آوردند، بهمحض اینکه سلامی کرد و از وضعیت مطمئن شد، دست به کار شد. اصلاً معطل نکرد. پیدرپی و سریع شروع کرد به مورس زدن به این دیوار و آن دیوار و خیلی سریع با هر دو همسایه چفت شد و خبرهایشان را گرفت و خبرهای خودش را داد.
یک روز سر و صدایی از بیرون شنید. گوشهایش را تیز کرد و گفت: «دستت را بگیر قلمدوش بشوم». سلول ما درست روبه روی توالت و روشویی آن بند بود و از دریچه بالای در، اگر چه خیلی ارتفاعش بلند بود، میتوانستیم چیزهایی را ببینیم. رسول بالا رفت و مشخص بود که از صحنهای که میبیند خیلی خوشحال است. سریع پایین آمد و گفت: «یاالله برو بالا محمد آقا را ببین!»
گفتم: «محمدآقا دیگر کیست؟»
گفت: «برو بالا ببین دیگر معطل نکن!»
قلمدوش او شدم و نگاه کردم. برای اولین بار بود که چهره و پیکر ستبر و پولادین محمدآقا و شکوه وقارش را میدیدم. وقار گیرایش ذهنم را گرفت و وقتی پایین آمدم از رسول پرسیدم: «او کی بود؟»
رسول گفت: «اصلاً همه چیز اوست. همه کارها و امور سازمان و بنیانگذار سازمان ما، اوست. هر چه داریم از او داریم».[۵]
دستگیری و تیرباران
در پی دستگیری جمعی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ماه ۱۳۵۰ و فاش شدن اسامی برخی از دیگر افراد سازمان، با همراهی حنیف نژاد و بدیع زادگان و سیدی کاشانی در طرح ناموفق ربودن شهرام - پسر اشرف پهلوی - شرکت کرد و به مضروب کردن یک نفر متهم شد. سرانجام در مهر مه همان سال دستگیر، و بازجویی شد و طبق حکم دادگاه نظامی شاه، در چهارم خرداد ماه ۱۳۵۱ اعدام گردید.
وصینامه رسول مشکینفام
خدمت پدر و مادر و خانواده گرامیم و اقوام و دوستان.
اکنون که لحظات آخر عمر خود را میگذرانم در کمال شور و اشتیاق و جذبه برای پذیرفتن شهادت در راه خدا و مردم هستم.
من راه انبیاء و پیغمبر اکرم و حضرت علی و امام حسین و راه سایر انقلابیون را ادامه میدهم.
و تمام وجودم را در این راه گذاشتهام.
اکنون انتظاری که ازشما دارم این است که پس از مرگ من گریه و زاری نکنید بلکه افتخار کنید.
هر وقت بیاد من میافتید زیارت وارث را بخوانید که مفهوم این زیارت این است که امام حسین را وارث راه حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیم و سایر پیغمبران و ائمه اطهار میداند زیرا من نیز وارث راه آنان هستم.
البته اگر خدا و مردم شهادت مرا مورد قبول و عنایت قرار دهند.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
والسلام.
رسول مشکینفام[۶]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران - مجاهد شهید رسول مشکینفام: نماد صلابت و قاطعیت انقلابی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ پاسارگاد سینی - مجاهد شهید رسول مشکینفام: نماد صلابت و قاطعیت انقلابی
- ↑ نوید شاهد - زندگینامه شهید مهندس عبدالرسول مشکینفام
- ↑ خبرگزاری فارس - اعدام رهبران اولیه سازمان مجاهدین خلق
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ سازمان مجاهدین خلق ایران - رسول مشکینفام، الگوی سرشاری و نشاط و امید
- ↑ نوید شاهد - وصیت نامه شهید انقلاب عبدالرسول مشکینفام + دستخط