کاربر:Kave/صفحه تمرین

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۲۰:۴۱ توسط Kave (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

رسول مشکین‌فام

رسول مشکین‌فام از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، که در سحرگاه چهارم خرداد ۱۳۵۱ همراه با بنیانگذار، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن ،عای‌اصغر بدیع‌زادگان و محمود عسگریزاده، به دست رژیم شاه تیر باران شدتد[۱]

زندگی‌نامه

رسول مشکین‌فام در سال ۱۳۲۵ در شیراز به دنیا آمد و دوران دبستان و دبیرستان را در همان شهر سپری کرد. طی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۲ که رسول آخرین سالهای دبیرستان را می‌گذراند، از نزدیک شاهد ماجرای سرکوبی قیام عشایر فارس بود. (بعدها سازمان از تجارب و دستاوردهای او در تماس و رابطه نزدیک با روستاییان و عشایر فارس بهره بسیار برد)

او سپس در دانشکده کشاورزی کرج مشغول تحصیل گردید و از همین زمان توانست با سازمان ارتباط برقرار کند. در پایان تحصیلاتش به سربازی رفت و از دو سال دوران سربازی در کردستان حداکثر استفاده را به منظور انجام تحقیقات گسترده‌ای دربارهٔ تاریخچه و سوابق جنبش مسلحانه کردستان به‌عمل آورد و تحقیقاتش را در زمینه تأثیر اصلاحات ارضی شاه بر روستاهای ایران تکمیل کرد. در زمره خدمات ارزنده رسول مشکین‌فام، تحقیقات او دربارهٔ روستاهای ایران است. رسول ماه‌ها از نزدیک با مردم محروم این مناطق زندگی کرد، رنج‌ها و مرارت‌های روستاییان را بررسی نمود. کتاب «روستا و انقلاب سفید» ثمره تحقیقات اوست.[۲]

خاطره‌ محمد سادات‌دربندی

اولین باری که رسول مشکین فام را دیدم اواسط سال 1349 در سفری بود که به دبی داشتم. وقتی وارد خانه شدم، رسول ناهار درست می‌کرد. وقتی مرا دید جلو آمد و طوری که انگار سالهاست مرا می‌شناسد، احوالپرسی کرد. سپس به‌عنوان خوش‌آمد و استقبال من گفت: «به‌مناسبت ورود تو، امروز ماهی‌پلو می‌دهیم». رسول ماهی‌های کوچکی را به سبک شیرازی‌ها درست کرده بود که خیلی خوشمزه و برای من چیز بدیعی بود. [۳]

دیدار بعدیم با رسول، پس از ضربه شهریور 50، در یکی از سلول‌های طبقه بالای اوین بود. وقتی او را به سلولم آوردند، به‌محض این‌که سلامی کرد و از وضعیت مطمئن شد، دست به کار شد. اصلاً معطل نکرد. پی‌درپی و سریع شروع کرد به مورس زدن به این دیوار و آن دیوار و خیلی سریع با هر دو همسایه چفت شد و خبرهایشان را گرفت و خبرهای خودش را داد. 

یک روز سر و صدایی از بیرون شنید. گوش‌هایش را تیز کرد و گفت: «دستت را بگیر قلمدوش بشوم». سلول ما درست روبه روی توالت و روشویی آن بند بود و از دریچه بالای در، اگر ‌چه خیلی ارتفاعش بلند بود، می‌توانستیم چیزهایی را ببینیم. رسول بالا رفت و مشخص بود که از صحنه‌یی که می‌بیند خیلی خوشحال است. سریع پایین آمد و گفت: «یاالله برو بالا محمد آقا را ببین!» 

گفتم: «محمدآقا دیگر کیست؟» 

گفت: «برو بالا ببین دیگر معطل نکن!» 

قلمدوش او شدم و نگاه کردم. برای اولین بار بود که چهره و پیکر ستبر و پولادین محمدآقا و شکوه وقارش را می‌دیدم. وقار گیرایش ذهنم را گرفت و وقتی پایین آمدم از رسول پرسیدم: «او کی بود؟» 

رسول گفت: «اصلاً همه چیز اوست. همه کارها و امور سازمان و بنیانگذار سازمان ما، اوست. هر چه داریم از او داریم». [۳]

وصینامه رسول مشکین‌فام

خدمت پدر و مادر و خانواده گرامیم و اقوام و دوستان.

اکنون که لحظات آخر عمر خود را می‌گذرانم در کمال شور و اشتیاق و جذبه برای پذیرفتن شهادت در راه خدا و مردم هستم.

من راه انبیاء و پیغمبر اکرم و حضرت علی و امام حسین و راه سایر انقلابیون را ادامه می‌دهم.

و تمام وجودم را در این راه گذاشته‌ام.

اکنون انتظاری که ازشما دارم این است که پس از مرگ من گریه و زاری نکنید بلکه افتخار کنید.

هر وقت بیاد من می‌افتید زیارت وارث را بخوانید که مفهوم این زیارت این است که امام حسین را وارث راه حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیم و سایر پیغمبران و ائمه اطهار می‌داند زیرا من نیز وارث راه آنان هستم.

البته اگر خدا و مردم شهادت مرا مورد قبول و عنایت قرار دهند.

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

والسلام.

رسول مشکین‌فام[۴]

جستارهای وابسته

منابع