کاربر:Khosro/صفحه تمرین2

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۶:۳۶ توسط Khosro (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «شمس الدین محمد متخلص به حافظ در سال ۷۹۲ هـ. ق. چشم از جهان فرو بست. تاریخ تولد ا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شمس الدین محمد متخلص به حافظ در سال ۷۹۲ هـ. ق. چشم از جهان فرو بست. تاریخ تولد او به درستی معلوم نیست؛ اما از نوشته های تذکره نویسان چنین بر می آید که حدود هفتاد سال زندگی کرده است. نخستین اشارات در غزل‌های حافظ مربوط است به زمان فرمانروایی ابواسحاق اینجو در فارس (۷۴۲ تا ۷۵۵). بدین ترتیب دوران شاعری حافظ را می توان در حدود پنجاه سال تخمین زد (مقدمه‌ای بر تدوین غزل‌های حافظ، دکتر سلیم نیساری، ص۲ و ۳). حافظ، حدوداً ششصد غزل دارد که بخشی از آن منسوب به حافظ است. سبک شعر حافظ (عراقی) است و او این سبک را به کمال رساند.

از زمانی که آن دوست و مصاحبِ حافظ (محمد گلندام) به تدوین اشعار حافظ همت گماشت، بیش از ۶۰۰ سال میگذرد. شعر حافظ در این مدت بیش از هر کتاب شعر، رو نویسی شده و به دست هر کاتبی خواسته یا نا خواسته دستخوش دگرگونی‌هایی گردیده است. مانند آب زلالی که در مسیر گل آلودی جریان یابد، هرچه دورتر رفته صافی و خلوص آن با زوایدی آمیخته است. ما اکنون در انتهای این راهِ دور و دراز به این نهر سیال چشم دوخته و می خواهیم ماهیت صفا و جلای این چشمه‌ی فیاض را از ورای این آمیزه‌ها جستجو کنیم. (دفتر دیگرسانی‌ها در غزل های حافظ، دکتر سلیم نیساری، ص۹).

تعداد غزل های حافظ

حافظ در حدود ۶۰۰ غزل دارد، (در دیوان چاپ قزوینی ۴۸۸ غزل آمده است و غزل های دیگر به حافظ منسوب است). ابیات غزل های او ظاهراً به یکدیگر پیوستگی ندارند اما در حقیقت دارای یک ارتباط پنهانی زبانی یا معنایی هستند؛ به طوری که می توان گفت که فضای کلی شعر او در هاله یی از تداعی معانی های زبانی یا معنایی شکل می گیرد.

حافظ در عصری می زیست که اولاً زبان به وسیله‌ی سعدی به اوج رسیده بود و ثانیاً تصوف در تمام زوایای جامعه نفوذ کرده بود و ثالثاً کسانی چون مولانا باب تازه گویی معنایی را گشوده بودند. هنر حافظ در این است که توانست سعدی و مولانا را به استادانه ترین نحوی تلفیق کند و در این میانه البته از خود نیز مایه‌های بسیار گذاشت. حافظ کاملاً زبان سعدی را با افکار مولانا و خیام آمیخت و از عناصر دیگر چون طنز و نگرش‌های اجتماعی و سیاسی نیز بهره جست.

حافظ توانست دردهای خود را که همان دردهای اجتماعی است بازگو کند  و از این راه شدیداً در روح مردم جامعه‌ی خود – بلکه زمان‌های بعد نیز – نفوذ یابد. مشخصه‌ی مهم زبان حافظ، ایهام است یعنی به کار گرفتن واژه به نحوی که دارای چند معنی باشد؛ و از انوع ایهام، مخصوصاً به ایهام تناسب توجه دارد. اما اهمیت اساسی حافظ از نظر تفکر است. تفکر او بسیار گسترده است، نه عارفانه‌ی محض است و نه عاشقانه‌ی محض و از طرفی هم تازه  و هم قدیمی و ریشه دار است.

(سیر غزل در شعر فارسی، دکتر سیروس شمیسا)

گفتن این که حافظ شاعر بزرگی است و یکی از دو غزل سرای بزرگ تاریخ شعر فارسی است (آن دیگری سعدی) و بلکه     علی الطلاق بهترین عزلیات عاشقانه – عارفانه را در زبان فارسی پدید آورده است، دشوار نیست، بلکه شاید درباره‌ی آن در میان صاحب‌دلان و صاحب نظران، اجماع و اتفاق نظر بر قرار است؛ اما پاسخ دادن به این پرسش که سرّ عظمت هنری حافظ در چیست و وجوه و پایه‌های آن کدام است دشوار است.(حافظ نامه، بهاء الدین خرمشاهی، ص۲۳).

نخستین کسی که غزل را از نظر صورت و معنی به کامل‌ترین پایه رسانید، شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که بزرگ‌ترین غزل سرای همه‌ی زمان‌ها بوده است و خواهد بود. این شاعر تصاویر تشبیهات صوفیان را به منظور آراستن نظریات و اندیشه‌های انسانی، غنیمت شمردن برخورداری‌های محدود زندگانی و در دفاع از آزادگی و مبارزه با ریا و تظاهر به کار برده و برای رسانیدنِ جان انسان به بلند‌ترین مرتبه‌ی لیاقت خود کوشش کرده است.(کتاب، تاریخ ادبیات ایران، هرمان اته)

حافظ به روایت احمد شاملو

...يك يا دو بيت را نميتوان مقياسي گرفت براي تعيين حدود ذهنيت نابغهاي چون حافظ كه اين طور فكر ميكرده يا چنين عقيدهاي داشته است. آنچه در شناخت حافظ اهميت دارد شناخت كاينات ذهني اوست. تربيت فكريش, عبور از مراحل و در آخر رسيدن به آن عرصه كه جز عشق هيچ پناهگاهي ندارد. چگونه ميشود اعتراض او را كه ميگويد “ كه حرف عشق در دفتر نباشد“ نديده گرفت يا اين بيت را دقيق و بجا نفهميد كه گفته است:

« سوداييان عالم پندار را بگو

سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي‌ست»

  و بايد ديد سوداييان عالم پندار چه كسانند و غرض از سود و زيان اين پنداربافان چه بوده است. وقتي شاملو در محفلي باشد, اگر در باب شعر امروز هم سخني به ميان نيايد, راجع به حافظ حتماً حرف زده خواهد شد. انس دايمي او و پژوهش ديرندة او در باب افكار حافظ, همواره موجب ميشود كه با ذكر نكتهاي به بيتي, در دنياي حافظ برويم و سلسله را او مي جنباند و به نهايت مي رساند...(حافظ به روایت شاملو)

مبارزه حافظ

معارضه و مبارزه‌ی حافظ منحصر به یک فرد معین یا دسته ای خاص نبود. حکام ظالم، واعظان فریبگر، زاهدان آزمند، و صوفیان نیرنگ ساز، همه نشانه‌ی تیر طعنه و انتقاد او بودند. طبیعی است که حافظ در چنین شرایطِ محیط زمان خود مانند هر کسی که بخواهد بر خلاف حرکت آب شنا کند، با ناسازگاری‌ها و دشواری‌هایی درگیر بوده است. غزل‌های او به منزله‌ی مدارکی بود که می توانست نا‌گواری‌هایی برای او پیش بیاورد(مقدمه‌ای بر غزل‌های حافظ، دکتر سلیم نیساری، ص۴ و ۵).

اما حافظ یک تنه از مبارزه با ریا و محتسب و غم زمانه و حتی نرسیدن «وظیفه»، و در یک کلام از زندگی و همه‌ی مظاهرش، اسطوره می سازد و ما از ورای منشور معجزه نمای شعر او زندگیمان را رنگین‌تر و زیستنی‌تر، شادی‌هامان را ماندگارتر، اندوهمان را سبک‌تر۷ و آرزوهامان را برآمدنی‌تر می یابیم. دیوان حافظ یک مجموعه‌ی ادبی صرف نیست، فراتر از ادبیات است، نامه‌ی زندگی است، زندگی نامه‌ی ماست(حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی، ص۲۶).

گوته ترجمه‌ی دیوان حافظ را خوانده و به تقلید از آن دیوان شرقی – غربی را سروده است. گوته در یکی از بخش‌های این کتاب که آن را حافظ نامه نامیده است، چنین می گوید:

این که تو نمی توانی پایانی داشته باشی، نشانه‌ی بزرگی توست؛

و این که تو هیچگاه آغاز نمی کنی، تقدیر توست.

شعر تو همچون آسمان گردنده است.

آغاز و پایان تو همیشه یکی است؛

و آنچه واسطه‌ی این دو است

همان است که از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود.

تو چشمه‌ی شادی و نشاطی...

اگر همه‌ی جهان فرو برود و نیست شود، حافظ! با تو، تنها با تو، هم‌چشمی خواهم کرد...(حافظ چه می گوید، محمود هومن، ص۴ و ۵).

عظمت هنری حافظ

عظمت هنری حافظ این است که در عین سخنوری و سخت کوشی هنری و رعایت لفظ، جانب معنی را فرو نگذاشته، بلکه مقدم داشته است. همین است که از خلال شعر زلالش، فرزانگی‌های او می درخشد، و به ما حکمت و عبرت می آموزد. ظرایف مصمون پردازانهٔ حافظ، ذوق زیباشناختی با را ارضاء می کند؛ ولی این شیرینی زودگذر است. آنچه دیرپاست اندیشه‌های ظریف و ظرافت اندیشه و جهان فکری و فکر جهانی اوست. به جرئت می توان گفت که جهانِ شعریِ هیچ شاعر ایرانی به اندازه‌ی حافظ، زنده، ذی ربط با واقعیات، آکنده از نازک اندیشی‌های روانشناختی و تنوع تجربه نیست.

یکی دیگر از وجوه امتیاز و عظمت حافظ و اقبال عظیم فارسی زبانان به شعر او، طربناکی و روح امیدواری و عشق و آرزومندی است که در دیوان او موج می زند. وقتی ک می گوید: «مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید» یا «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» یا «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» یا «خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی» در دل خواننده روح امید و عشق و شور و شوق می دمد(حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی، ص۳۷).

می پنداریم که این شاعر، مانند دیگران، از مردم زمین نیست بلکه شاعری است آسمانی: هر شعرش هفتاد بطن دارد و هر بطن آن هفتاد معنی و هر معنی آن هفتاد تفسیر. به یکدیگر می گوییم: «واقعاً حافظ ترجمان الاسرار است، فلان کس در فلان موضوع از دیوان او فال گرفت و فلان بهره را برد. گویا این شاعر از غیب نیز خبر داشته و حقیقتاً سزاوار لقب (لسان الغیب) است». مرحوم حاج ملا هادی سبزواری نیز درباره‌ی او فرموده است:

پیمبر نیست، لیکن نسخ کرده، اساطیرِ همه دیوان حافظ؛ ز هفتم آسمان غیب آمد، لسان الغیب اندر شأن حافظ(حافظ چه می گوید، محمود هومن، ص۱ و ۲).

رند آزاده‌ای که از یک سو دنیا را دَنی میداند و از نیرنگ این پیرِ بی بنیادِ فرهاد کُش فریاد بر می دارد، و از سویی نسیمِ حیات از پیاله می جوید و چشم و دلش در پی مطرب و ساقی و گل است و نبید.

گویی در پشت گوش تو زمزمه می کند و تا برمی گردی آوازش از عرش می آید. زبانش آن‌چنان ساده و آشناست که انگار ترانه‌اش را از عهدِ گهواره شنیده‌ای و آنچنان با رمز و معما می گوید که پنداری پیامی است که از کهکشان‌های دور می رسد.

این ماییم که می خواهیم او را زمینی یا آسمانی ببینیم. شعر او چون دور دست افق بوسه گاهِ آسمان و زمین است. آسمانیست، زیرا آن‌چه از خوبی و پاکی و عدل و امن می جوید، دراین تیره خاکدان نمی یابد. زمینی‌است، زیرا آن‌چه از ناز و نوش و نوا می خواهد در همین سایه‌ی بید و لبِ کشت فراهم است. پس، اشاره‌اش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمین می گردد(حافظ، به سعی سایه، ص۱۹ و ۲۰).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جادوی غزل های حافظ

...غزل عارفانه و عاشقانه، در خاقانی تأیید و تثبیت شد و در حافظ به انتها رسید، یعنی او مطالب عارفانه و عاشقانه را به عالی ترین وجهی در هم آمیخت و در معنی و لفظ کرد. این امر در آثار خواجو و عماد کرمانی و سلمان نیز دیده می شود اما اوج آن در حافظ است. از این رو می توان گفت که حافظ دقیقاً وارث مولوی و سعدی، یعنی نمایندگان تمام عیار غزل عارفانه و عاشفانه است.

غزل او آشنا ترین غزل برای خواص و عوام است و این موقعیتی است خاص که برای کمتر شاعری حتی در یک معیار جهانی پیش آمده است. حافظ هم از نظر زبان و هم از نظر معنی به اوجی دست یافته بود که حتی نزدیک شدن بدان محال بود...از طرفی این شعر آن چنان بر ادبیات فارسی مسلط شده بود که کسی گمان نمی برد که جز به شیوه‌ی حافظ نیز می توان غزل گفت. از این رو شعر فارسی بعد از حافظ محکوم به زوال و سقوط گردید، تا آن که برای نجات از این مهلکه، ادبیات مجبور به تغییر سبک گردید و سبک هندی (اصفهانی) به وجود آمد؛ زیرا چنان که گذشت محال بود که کسی در همان شیوه‌ی عراقی بتواند شعری بگوید که نسبت به شعر حافظ جلوه‌ یی داشته باشد.

حافظ از یک دیدگاه شاعری است اجتماعی و گاه دقیقاً حوادث پیرامون خود را به طرز بسیار هنرمندانه‌یی بیان می کند. با خرقه پوشان و زاهدان و صوفیان ریایی مبارزه دارد. از بستن در میخانه و گشودن در تزویر و ریا در رنج است، گاه با حکام وقت در می افتد و طعنه هایی به آنان دارد. در غزلیات حافظ، یأس و بدبینی و طنز خیام و شور و شوق و تصوف مولانا و عشق و صفا و لطافت و خوش آهنگی زبان سعدی در هم آمیخته است؛ از این رو مردم خلاصه و عصاره‌ی ادبیات فارسی یعنی تجلیات آرزویی و فکری خود را در او یافته اند. از طرف دیگر مهم ترین عامل رواج او در بین مردم به نظر ما این است که «من» او «من» کلی و عمومی است  نه خصوصی؛ و این امر در همه‌ی احوال صادق است، خواه این «من» اجتماعی باشد، خواه عارفانه و خواه عاشقانه، وقتی می گوید:

من ملک بودم و فردوس برین جایم  بود      آدم آورد در این  دیر خراب آبادم

از زبان همه‌ی آدمیان می گوید، یا آن جا که می گوید:

دوش دیدم که ملایک در میخانه  زدند      گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

کل آدمیان را در نظر می گیرد(با توجه به اسطوره‌ی اسلامی که در سوره های پراکنده یی در قرآن مجید بیان شده است).

یا در این بیت:

آسمان بار امانت نتوانست کشید       قرعه‌ی فال به نام من دیوانه زدند

منظور حافظ از «من» بر طبق آیه یی از قرآن، کل انسان است. به همین دلیل است که اشعار او موضوع تفأل قرار می گیرد، زیرا هر کس به نحوی خود را در غزلیات حافظ مطرح می یابد.

(سیر غزل در شعر فارسی، دکتر سیروس شمیسا)