کاربر:Khosro/صفحه تمرین ژئوپلیتیک

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۵۷ توسط Khosro (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جغرافیای سیاسی.PNG
ژئوپلیتیک

ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی، از (ژئو) به معنی زمین، و (پلیتیک)، به معنی سیاست تشکیل شده است. این شاخه علمی از زمانی که وضع شده است، طی یک قرن گذشته از نظر مفهومی و فلسفی، دچار تحول و حرکت و گاهی نیز رکود بوده است. همانند بعضی رشته‌های علمی دیگر، هنوز بر سر موضوع و ماهیت  آن اتفاق نظر وجود ندارد. از جمله مناطق حیاتی و مؤثر در معادلات ژئوپلیتیک جهانی، منطقه‌ی خاورمیانه است؛ خاورمیانه را مرکز دنیای قدیم می‌دانند، مرکزی که در دل آن منطقه خلیج فارس به منزله (هارتلند) جهانی قرار دارد. دانش ژئوپليتيک، به تجزيه و تحليل ماهيت، ساختار و کارکردهای ويژه نظام ژئوپليتيک جهانی پرداخته و آن را به عنوان نظريه‌ای علمی معرفی می‌کند. تعارف متعددی از واژه ژئوپلیتیک از سوی علمای علوم سیاسی، روابط بین‌الملل و جغرافیا صورت پذیرفته‌است. گاهی اوقات در بعضی تعاریف، ژئوپلیتیک معادل جغرافیای سیاسی‌ خوانده شده‌است، اما اکثر دانشمندان ژئوپلیتیک قائل به جدایی حوزه‌های ژئوپلیتیک و جغرافیای سیاسی هستند.

پیدایش علم ژئوپلیتیک

اولین بار اصطلاح جغرافیای سیاسی، توسط فیلسوف فرانسوی (روبرت آن تورگو) در سال ۱۷۵۱، در مقاله‌ای به کار برده شد که سال‌ها بعد انتشار یافت. روبرت تورگو جغرافیای سیاسی را یک (علم کاربردی – نظریه‌ای) تلقی می‌کرد که با تحقیق و بررسی تأثیرات متقابل واقعیات جغرافیایی اعم از انسانی و طبیعی با سازمان سیاسی می‌تواند در امر کشورداری به مسئولان مملکتی کمک کند. بعدها در سال ۱۸۹۷، پروفسور فردریش راتزل آلمانی، کتابی به نام جغرافیای سیاسی نوشت که نظریه‌ی کشور به مثابه‌ی موجود زنده (ارگانیزم) را ارائه داد که در آن برهه از زمان طرفداران زیادی را به خود جلب کرد، از جمله استاد علوم سیاسی سوئد (رودلف شلین) که  با کاربرد واژه‌ی  ژئوپلیتیک، جغرافیای سیاسی  را نظریه‌ی کشور و ارگانیزم جغرافیایی  معرفی کرد. از همین زمان ژئوپلیتیک که به طور عُمده با ایدئولوژی حکومت آمیخته بود، همگام با ژئواستراتژی مکیندری که بررسی اساس جغرافیایی سیاست جهان را هدف قرار داده بود، دیدگاه اغلب نظریه­پردازان سیاسی و جغرافی‌دانان را برای مدّت ۴۵ سال تشکیل دادند. اما بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی، ژئوپلیتیک خاص آلمان منجر به زمینه‌ی تخریب این علم به عنوان یک دیدگاه دانشگاهی شد.[۱]

احیاء و شکوفایی دوباره علم ژئوپلیتیک

جغرافیای سیاسی در دهه‌ی سال‌های ۱۹۵۰، با تلاش جغرافی‌دانان نام‌داری مانند هارتشورن، استیفن جونز و گاتمن، دوره‌ی فراز خود را آغاز کرد. از این به بعد جغرافیای سیاسی متأثر از پارادایم‌های رایج در جغرافیا و سایر علوم اجتماعی، تغییر و تحولاتی را از جهات تعریف، روش  و محتوا تجربه  کرد و دوره‌های گوناگونی مانند: کارکردگرایی ناحیه‌ای، فضایی – کمّی، رادیکالیسم، انسان‌گرایی و انتقادی را طی کرد. مطلاعات فضایی مربوط  به کشورها، دولت‌ها، پایتخت‌ها، مرزها، اختلافات ارضی۷ تقسیمات کشوری، استعمارگری، فدرالیسم، رودخانه‌های بین‌المللی و ده‌ها مسائل مکانی – سیاسی دیگر در سطوح مقیاس‌های جغرافیایی  متعدد محلی تا جهانی مورد توّجه جغرافی‌دانان سیاسی است. امروزه تعریف ساده از ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی که مورد قبول اکثر جغرافی‌دانان سیاسی است، عبارت است از «علم بررسی رابطه‌ی متقابل میان (قدرت) و (فضا)».[۱]

برخی از تعاریف مختلفِ ژئوپلیتیک

  • پیرگالوا (نویسنده‌ی کتاب، ژئوپلیتیک راه‌های رسیدن به قدرت): «ژئوپلیتیک یعنی مطالعه شیوه ارتباط  بین هدایت  سیاسی  یک قدرت با بُرد بین‌المللی و چارچوب  جفرافیایی عملکرد آن».
  • سوآت ایلهان: «ژئوپلیتیک رابطه‌ی میان  قدرت (کنونی و آینده) و  هدف را – در میدان سیاست – بر مبنای جچغرافیایی  بر روی سیاسیت  آشکار می‌کند، ژئوپلیتیک یعنی پویایی جغرافیا به واسطه تمامی  عناصر آن و نتیجه بخشی همه این عناصر  وقتی که به آن‌ها ارزش می‌دهیم. ژئوپلیتیک کانون قدرت جهانی و منطقه‌ای را بر روی جغرافیای طبیعی وهدف  را برقرار می‌کند؛ و زمینه  سیاست امنیتی و ترقی یک دولت، گروهی از دولت‌ها و یا یک منطقه را  تشکیل می‌دهد».
  • هاگ فرینجن:  «ژئوپلیتیک به عنوان  یک دانش، تأثر جغرافیا را  بر شخصیت سیاسی  کشور، تاریخ آن، مؤسسات و به ویژه روابط آن را با دیگر کشورها  مورد بررسی قرار می‌دهد».
  • بردان کاسلن و فرد شلی: «ژئوپلیتیک یعنی مطالعه  روابط بین‌الملل و زد و خورد‌های  مبتنی بر یک فضای جغرافیای».[۲]
  • پیروز مجتهدزاده: «ژئوپلیتیک یا سیاست جغرافیایی، اثر محیط و اشکال  یا  پدیده‌های محیطی مانند، موقعیت جغرافیایی۷ شکل زمین، منابع کمیاب، امکانات  ارتباط  و انتقالی‌ (زمینی، دریایی، هوایی و فضایی)، وسایل ارتباط جمعی و...  را در تصمیم گیری‌های سیاسی، به ویژه در سطوح گسترده منطقه‌‌ای و جهانی مطالعه می‌‌کند».
  • عزت‌الله عزتی: «ژئوپلیتیک به  بررسی تأثیر پدیده‌های جغرافیایی بر ساختارها و نهادهای سیاسی، حکومتی و غیرحکومتی و تحولات‌ آن‌ها و خصوصیات روابط با دیگر دولت‌ها می‌پردازد».
  • درّه میرحیدر (استاد و پژوهشگر برجسته رشته‌ی جغرافیای سیاسی): «ژئوپلیتیک شیوه‌های قرائت و  نگارش سیاست بین‌الملل توسط صاحبان قدرت و اندیشه و تأثیر آن‌ها بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی  در سطح  ملّی و منطقه‌ای است».
  • دکتر محمدرضا حافظ نيا ( کتاب مبانی مطالعات سياسی – اجتماعی، جلد اول): «ژئو پليتيک عبارتست از: مطالعه رفتار سياسی دولت ها، گروه‌ها و سازمان‌ها در مورد جنبه های فضايی، محيطی و انسانی».
  • محمدرضا حافظ نیا: «ژئوپلیتیک عبارت است از، مطالعه‌ی روابط متقابل جغرافیا، قدرت و سیاست».
  • حافظ نیا در جای دیگر می‌نویسد: «ژئوپلیتیک را رفتار گروه‌های انسانی متشکل نسبت به یکدیگر بر پایه جغرافیا، قدرت و سیاست می‌‌داند».
  • امین سزگین: «ژئوپلیتیک یعنی علم و هنر تعیین، تثبیت و جهت‌دهی سیاست ملّی با در نظر گرفتن سرزمین یک کشور به همراه تاریخ ملّی آن، شعور ملی شهروندان، قدرت ملی کشور، وضعیت سیاسی  دنیا  و ارتباطات».[۲]

   عملکرد ژئوپلیتیک در خاورمیانه

عمیق‌ترین و مهم‌ترین بحران‌های سیاسی جهان معاصر در منطقه خاورمیانه رقم  می‌خورد  و چالش‌های مهم ژئوپلیتیکی از  عوامل شکل دهنده۷ تشدید کننده و تداوم یابنده‌ی بحران در این حوزه  جغرافیایی است. چشم‌انداز موجود از قیام و خیزش‌های مردمی، بیان‌گر آغاز تحولات و لرزش‌های ژئوپلیتیکی گسترده در فضای خاورمیانه و شمال آفریقاست و جغرافیای سیاسی منطقه را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد.[۳]

از میان مناطق ژئوپلیتیکی منطقه جنوب غربی آسیا، از همه مهم‌تر خاورمیانه است که مورد توجه نظام بین‌المللی بوده و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، بر همین پایه خاورمیانه در ساختار ژئوپلیتیکی هزاره سوم مورد بررسی قرار گرفته است. عوامل جغرافیایی در  فرآیندهای سیاسی نقش مهم داشته و موضوع قدرت را به عنوان شالوده و اساس علم سیاست تحت تأثیر  قرار می‌دهند. فرآیندهای سیاسی نیز که در واقع در اشکال مختلف تصمیم‌گیری به ظهور می‌‌رسد، چشم‌انداز محیط جغرافیایی کره زمین را تغییر می‌دهند. از دیدگاه نظری می‌توان به وجود یک رابطه پیچیده و متعامل میان مجموعه عوامل جغرافیایی و پدیده‌های سیاسی پی بُرد که که امروزه موضوع دانش  جغرافیای سیاسی و علم ژئوپلیتیک را  تشکیل می‌دهد.[۴]

هویت جمهوری اسلامی ایران و منطقه خاورمیانه

فارغ از خواست و اراده‌ی سیاسی موجود در جمهوری اسلامی ایران  برای تغییر نظم منطقه‌ای که از ابتدای انقلاب ضد سلطنتی‌ همیشه وجود داشته است، مجموعه‌ی متعددی از تحولات منطقه‌ای که ایالات متحده آمریکا و هم‌پیمان‌‌هایش در شکل‌گیری آن نقش داشته‌‌اند، امکان و زمینه پیشروی جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌ ژئوپلیتیک  و توازن  قوای جاری در منطقه را فراهم نموده‌اند. در منطقه خاورمیانه توازن قوا بر مبنای هویتی سوکولار برقرار بوده است، هم در دوران رقابت‌های شوروی و آمریکا و هم پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوری و پایان نظم دو قطبی. رویداد انقلاب اسلامی در ایران و برتری یافتن اسلام رادیکال (ارتجاعی) در ساختار سیاسی منطقه، در طول دهه‌های گذشته به این طرف، چالش‌هایی هستند که نظم سکولار را به چالش طلبیده‌اند. در واقع انقلاب اسلامی ایران بیان‌گر خواست و اراده سیاسی برای برهم زدن نظم  موجود در منطقه خاورمیانه بود. انقلاب اسلامی با شعار دفاع از (مستضعفین جهان و مسلمانان منطقه) پا به فرصه مناسبات  سیاسی  گذاشت. شعارهای «جنگ جنگ تا  رفع فتنه در عالم»  و «آزادی قدس از طریق کربلا» به عبارتی بیان خواست و اراده سیاسی نظام حاکم بر ایران برای ایجاد نظم منطقه‌ای مطلوب خود بوده است. علاوه بر هویت  سیاسی انقلاب اسلامی ایران، اسلام رادیکال در فلسطین و لبنان از اوایل ۱۹۸۰میلادی به این طرف، عامل مطرح و تعیین کننده در معادلات منطقه‌ خاورمیانه بوده است. نیروی سیاسی  که متحد استراتژیک نظام جمهوری اسلامی در لبنان است (حزب‌الله) عملاً به بخشی از  ساختار سیاسی آن کشور تبدیل شده است. عدم راه حل مشروع برای صلح و سازش اسرئیل و فلسطین، فرصتی مغتنم برای جمهوری اسلامی در جهت بهره برداری از آن بوده است.

سیاست‌هایی مانند، مصادره زمین، کوچ ساکنین آن سرزمین‌ها، افزایش اردوگاه‌‌های فلسطینی و محدودیت‌های اقتصادی و از این‌ها مهم‌تر، انزوای سیاسی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در نتیجه‌ی حمله ارتش اسرائیل به مقر آن سازمان در سال  ۱۹۸۲، ساختار تعادل قوا در میان فلسطینی‌ها را به نفع نیروهای اسلام رادیکال (جمهوری اسلامی ایران) تغییر داد؛ بر این اساس، واقع شدن انقلاب جمهوری اسلامی در ایران و برتری جُستن اسلام‌گرایان نزدیک به جمهوری اسلامی در ساختار سیاسی در این بخش از خاورمیانه نماد اراده‌ی سیاسی برای تغییر نظم منطقه‌ای است که توازن قوای موجود  محصول آن است.[۵]

چکیدن ماشه ژئوپلیتیک بعد از سقوط صدام حسین

بعد سقوط صدام حسین، تمرکز بر فعل و انفعالات سیاسی عراق یکی از نکات کلیدی است که درک پیشروی جمهوری اسلامی در عرصه‌ی ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه را  ساده‌تر می‌سازد. معلوم است که خواست و اراده سیاسی برای تغییر توازن قوا بدون داشتن توان نظامی برای جامه عمل پوشاندن به آن کافی به نظر نمی‌رسد. هرچند که جمهوری اسلامی ایران، اراده سیاسی به منظور تغییر نظم منطقه‌ای را به صراحت اعلام کرده بود؛ موقعیت ژئواستراتژیک رژیم صدام حسین و حفظ آن موقعیت توسط قدرت نظامی، جمهوری اسلامی ایران را در تحقق اهداف سیاست خارجی‌اش ناتوان ساخته بود. شعارهای «فتح قدس از طریق کربلا می‌گذرد» و «جنگ تا سقوط صدام حسین» از طرف نظام حاکم بر ایران به دلیل ضعف دستگاه نظامی و تحریم‌های بین‌المللی از یک طرف، و از طرف دیگر، حمایت‌های تسلیحاتی و اطلاعاتی که رژیم صدام حسین از آن برخوردار بود، مانع اجرایی شدن آن شعارها گردید که نتیجه آن شرایط دستیابی جمهوری اسلامی به فرمول بندی دکترین تقابل غیر متقارن به‌عنوان راهبردی استراتژیک و چارچوبی که سیاست خارجی نظام در درون آن تعریف می‌شد گردید. عدم مقابله مستقیم نظامی با ایالات متحده آمریکا تا حد ممکن، تکیه بر ارتش غیر منظم، به کارگیری حامیان منطقه‌ای در مناقشات سیاسی و امنیتی، کاهش وابستگی تسلیحاتی، افزایش توان موشکی و تقویت صنایع دفاعی مربوط به آن از ویژگی‌های این دکترین است. از نظر موقعیت ژئواستراتژیک، توان بازدارندگی عراق مؤثرترین سد و مانع در برابر پیشروی‌ جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به آب‌های مدیترانه و همسایگی کشور اسرائیل به شمار می‌رفت؛ با توجه به این ویژگی، ساقط کردن صدام حسین از قدرت، مهلک ترین اشتباه و خطای استراتژیک طراحان سیاست خارجی آمریکا محسوب می‌گردد، خطایی که ماشه پیشروی جمهوری اسلامی در عرصه ژئوپلیتیک منطقه را چکاند.[۵]

سوریه

سوریه به عنوان گذرگاهی که راه رسیدن به لبنان، فلسطین و دریای مدیترانه را میسر می‌سازد، دارای جایگاهی کلیدی در سیاست خارجی  نظام جمهوری اسلامی ایران است. پس از فروپاشی عراق و نفوذ جمهوری اسلامی در این کشور، سوریه آخرین مانع ژئوپلیتیکی بود  که می‌توانست  بندر چابهاردر جنوب شرقی ایران را به بندر طرطوس در حاشیه دریای  مدیترانه وصل کند. جنگ داخلی سوریه یک فرصت حیاتی دراختیار آمریکا جهت جلوگیری از پیشروی جمهوری اسلامی ایران در منطقه قرار داد؛ فرصتی که می‌توانست حاکمیت انحصاری خاندان اسد درسوریه را کنار گذاشته  و راه را برای متحدان خود در حاکمیت باز نماید؛ تغییری که قادر بود سوریه رابه عنوان عامل بازدارنده‌ای که بابق براین عراق با رهبری صدام حسین دارا بود را در مقابل  جمهوری اسلامی قرار دهد. اما اکنون، با تثبیت نسبی حاکمیت خاندان اسد و ادامه نفوذ بیشتر جمهوری اسلامی در دمشق، سایه سنگین اظطراب بر مرزهای اسرائیل چیره شده است.[۵]

کشورهای حوزه خلیج فارس

بی ثباتی کشور بحرین و نارضایتی‌های دخلی، موضع‌گیری‌های غیر خصمانه کشورهای کویت، قطر و عمان در رابطه به ایران، فرسایشی شدن درگیری‌های نظامی عربستان سعودی و امارات متحده عربی با حوثی‌های یمن، از جمله  مواردی هستند که کارایی حضور نظامی آمریکا در رابطه با  تدوام توازن قوا را زیر سؤال برده است. سیاست ستیزه‌جویانه بخشی از کشورهای  شورای  هم‌کاری خلیج فارس با جمهوری اسلامی ایران، علی‌رغم حضور نظامی آمریکا، نه تنها موجبات ترس و انفعال جمهوری اسلامی ایران و کاستن از حضور چالش برانگیز نظامی‌اش در منطقه را فراهم نیاورده بلکه اراده رژیم ایران برای پیشروی هرچه بیشتر در راستای تغییر ساختار سیاسی منطقه را شدست نخورده باقی گذاشته است. بنا براین سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه به پیشروی تهران در ژئوپلیتیک منطقه کمک‌های  فراوان کرده است.

مایکل ماکووسکای، عضو پیشین وزارت دفاع آمریکا و مدیر بنیاد امنیت ملی آمریکا، در مقاله‌ای که شبکه‌ی تلویزیونی فاکس نیوز منتشر کرده نوشته است: «مهار سیاست تهاجمی جمهوری اسلامی ایران  در منطقه نیازمند تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه است، اگرچه دولت دونالد ترامپ به درستی جمهوری اسلامی ایران را بزرگترین چالش امنیتی آمریکا در خاورمیانه تشخیص داده است اما هیچ راهبرد مشخصی برای مقابله با قدرت فزاینده‌ی منطقه‌ای ایران ندارد. به عقیده مایکل ماکووسکای۷ هیچ‌یک از این تدابیر به تنهایی برای مهار جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه کافی نیست و دولت آمریکا باید در عین حال این را بپذیرد که کشورهای سوریه‌، عراق، لبنان و یمن دولت‌های جعلی هستند که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آمدند و به همین دلیل امروز تحت  سلطه‌ی جمهوری اسلامی  ایران قرار گرفته‌اند؛ وی مدعی است که ساختار سیاسی فعلی خاورمیانه منافع جمهوری اسلامی ایران را تأمین می‌کند و وقت آن  رسیده که این ساختار راب به  لرزه انداخت. مهم‌ترین نقطه‌ی ضعف جمهوری اسلامی ایران این است که این کشور به یاری رژیم‌های شدیداً سرکوبگر فرقه‌ای سلطه‌ی خود را بر این کشورها اعمال می‌کند و ایالات متحده آمریکا باید به بهره برداری از این نقطه ضعف از نیروهای محلی استقلال‌طلب که مخالف سیاست‌ها  و سلطه‌ی جمهوری اسلامی ایران هستند، حمایت کند.[۵]

منابع