کاربر:Khosro/صفحه تمری2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «= آراسته قلی وند = آراسته قلی وند ، زاده ۱۳۰۴ – آذربایجان، تحصیلات خود را در ی...» ایجاد کرد)
 
(آراسته قلی وند ، زاده ۱۳۰۴ – آذربایجان، تحصیلات خود را در یکی از روستاهای آذربایجان ادامه داد. در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و ۸ سال پس از آن مادرش را نیز از دست داد. در سن ۱۴ سالگی سرپرستی ۴ برادر خود را به عهده گرفت. بعد از ازدواج راهی تهران شد و به خاطر این‌که همسرش بیمار بود با کار شبانه روزی (هم در خانه و هم در بیرون خانه) امورات زندگی و معیشت را به عهده داشت و در تربیت فرزندانش کوشید. مادر آراسته قلی‌ وند، پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی با آرمان‌های مجاهدین آشنا شد و بعد از آغاز نبرد مسل)
خط ۱: خط ۱:
= آراسته قلی وند =
آراسته قلی وند ، زاده ۱۳۰۴ – آذربایجان، تحصیلات خود را در یکی از روستاهای آذربایجان ادامه داد. در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و ۸ سال پس از آن مادرش را نیز از دست داد. در سن ۱۴ سالگی سرپرستی ۴ برادر خود را به عهده گرفت. بعد از ازدواج راهی تهران شد و به خاطر این‌که همسرش بیمار بود با کار شبانه روزی (هم در خانه و هم در بیرون خانه) امورات زندگی و معیشت را به عهده داشت و در تربیت فرزندانش کوشید. مادر آراسته قلی‌ وند، پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی با آرمان‌های مجاهدین آشنا شد و بعد از آغاز نبرد مسلحانه (۳۰ خرداد ۱۳۶۰)، در ۲۳ آذر ۱۳۶۰، دستگیر و در ۲۷ آذر در زندان اوین اعدام شد.
آراسته قلی وند ، زاده ۱۳۰۴ – آذربایجان، تحصیلات خود را در یکی از روستاهای آذربایجان ادامه داد. در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و ۸ سال پس از آن مادرش را نیز از دست داد. در سن ۱۴ سالگی سرپرستی ۴ برادر خود را به عهده گرفت. بعد از ازدواج راهی تهران شد و به خاطر این‌که همسرش بیمار بود با کار شبانه روزی (هم در خانه و هم در بیرون خانه) امورات زندگی و معیشت را به عهده داشت و در تربیت فرزندانش کوشید. مادر آراسته قلی‌ وند، پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی با آرمان‌های مجاهدین آشنا شد و بعد از آغاز نبرد مسلحانه (۳۰ خرداد ۱۳۶۰)، در ۲۳ آذر ۱۳۶۰، دستگیر و در ۲۷ آذر در زندان اوین اعدام شد.



نسخهٔ ‏۵ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۵۶

آراسته قلی وند ، زاده ۱۳۰۴ – آذربایجان، تحصیلات خود را در یکی از روستاهای آذربایجان ادامه داد. در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و ۸ سال پس از آن مادرش را نیز از دست داد. در سن ۱۴ سالگی سرپرستی ۴ برادر خود را به عهده گرفت. بعد از ازدواج راهی تهران شد و به خاطر این‌که همسرش بیمار بود با کار شبانه روزی (هم در خانه و هم در بیرون خانه) امورات زندگی و معیشت را به عهده داشت و در تربیت فرزندانش کوشید. مادر آراسته قلی‌ وند، پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی با آرمان‌های مجاهدین آشنا شد و بعد از آغاز نبرد مسلحانه (۳۰ خرداد ۱۳۶۰)، در ۲۳ آذر ۱۳۶۰، دستگیر و در ۲۷ آذر در زندان اوین اعدام شد.

فعالیت‌های سیاسی

مادر آراسته قلی وند، در تظاهرات و راه پیمایی‌های انقلاب ضد سلطنتی، شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب به واسطه ۶ فرزند مجاهدش با آرمان و عقاید سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و انحصارطلبی‌های رژیم جمهوری اسلامی را در بین آشنایان و محافل عمومی، افشا و تبلیغ می‌کرد. آراسته قلی‌پور با وجود بیماری و سن بالایی که داشت، ساعت‌ها در دکه‌های فروش کتاب و نشریه‌ی مجاهد می‌ایستاد و در برابر یورش پاسداران مقاومت می‌کرد. او پس از تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، که توسط رژیم جمهوری اسلامی به رگبار بسته شد، به نبرد مسلحانه انقلابی روی آورد. «سایت زنان نیروی تغییر».

دستگیری و اعدام

آراسته قلی‌پور در جریان فعالیت‌های خود شناسایی شد و در روز ۲۳ آذر ۱۳۶۰، همراه با دختر کوچکش صغری، در یکی از پایگاه‌های مقاومت در خیابان وصال شیرازی در تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. اسدالله لاجوردی (دادستان و رئیس وقت زندان اوین)، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد تا بلکه بتواند از او اطلاعات پایگاه‌ها و فعالیت‌های مجاهدین را به‌دست بیاورد اما مادر آراسته دم فرو بست و هیچ اطلاعاتی نداد، سرانجام وی در روز ۲۷ آذر به جوخه اعدام سپرده شد.

«سایت زنان نیروی تغییر».

http://women.ncr-iran.org/fa/1394/09/23/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%8A%E2%80%8C%D9%88%D9%86%D8%AF/

فرزندان مادر آراسته قلی وند

مادر آراسته دارای ۶ فرزند بود. ۳ فرزند او، غلامرضا بزرگانفرد، رضا بزرگانفرد (همافر نیروی هوایی) و صغری بزرگانفرد در نبرد با رژیم جمهوری اسلامی، به شهادت رسیدند. در یکی از ملاقات‌هایی که با فرزندش در زندان اوین داشت، رئیس زندان (کچویی)، به مادر آراسته گفته بود که فرزندت به ۱۰۰ سال زندان محکوم شده است؛ مادر آراسته هم در جواب می‌گوید، اگر صد فرزند هم داشتم، حاضر بودم در این راه بدهم. «سایت زنان نیروی تغییر»

صفری بزرگانفرد

صغری بزرگانفرد آخرین فرزند این خانواده که به تازگی ۱۷ ساله شده بود، بعد از دستگیری به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت. پدرش که یک بار به ملاقاتش رفته بود، صغری با صورتی کبود و فک شکسته بر روی صندلی چرخدار به دیدارش آمده بود که حتی نمی‌توانست حرف بزند. او به خواهران زندانی که در بهداری زندان اوین بودند گفته بود:

«اگر از زندان آزادی شدید به برادر مسعود بگویید که اگرچه شکنجه‌های زیادی شدم، ولی من مقاومت کردم و هیچ اطلاعاتی به دژخیمان شکنجه‌گر ندادم». یک بار هم شکنجه‌گران به دلیل سن کمی که داشت، برای درهم شکستنش، او را، بالای سر پیکر شهید موسی خیابانی و شهید اشرف رجوی و دیگر شهیدان می‌برند، اما او به همراه سایر مجاهدینی که در آنجا حضور داشتند، شعار ( مرگ بر خمینی – درود بر رجوی) سر می‌دهند و طرح شکنجه‌گران را به شکست می‌کشانند. به این ترتیب صغری بزرگانفر را همراه با مجاهدین دیگر در روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۰، تیرباران کردند و در یک گور جمعی در خاک خاوران به خاک سپردند، مزاری که هیچ نام نشانی از آن به‌جای نیست. صغری بزرگانفرد که به سن قانونی نرسیده بود، هنگامی که پدر او برای تحول‌گیری وسایلش به زندان می‌رود و به اعدام صغری اعتراض می‌کند، مأموران او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و به بیرون از زندان پرتاب می‌کنند، او را به بیمارستان می‌برند و بر اثر ضربات و فشارهای ناشی از اعدام دختر نوجوانش، دچار ایست قلبی می‌شود و در بیمارستان فوت می‌کند.

رضا بزرگانفرد

سومین شهید این خانواده رضا بزرگانفرد بود. رضا از پرسنل نیروی هوایی بود و در انقلاب ضد سلطنتی مشارکت فعال داشت، او در درگیریِ بین گارد شاهنشاهی و پرسنل قصر فیروزه که عامل پیروزی انقلاب شد، نقش مؤثری داشت. رضا بزرگانفرد بعد از پایان تحصیلاتش در رشته‌ی الکترونیک، از آمریکا به ایران بازگشته بود؛ و استادیار دانشکده نیروی هوایی در پایگاه یکم شکاری بود. رضا پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی به عنوان نماینده همافران در شورای نیروی هوایی انتخاب شد؛ در همین دوران بود که رضا به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و فعالیت‌های سیاسی و حرفه‌ای خود را به عنوان پسنل نیروی هوایی هوادار سازمان مجاهدین آغاز کرد. نام او هم در زمان شاه و هم در رژیم جمهوری اسلامی، در لیست سیاه قرار داشت. رضا بزرگانفرد در پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس نقش فعالی ایفا کرد، به همین دلیل رژیم جمهوری اسلامی به او به صورت غیابی حکم اعدام داده بودند و برای دستگیریش هم جایزه تعیین کرده بودند؛ او چند بار توسط مأموران اطلاعاتی (عقیدتی – سیاسی نیروی هوایی) دستگیر شد اما موفق به فرار شده بود. سرانجام در روز ۲۴ تیر ۱۳۶۱، در درگیریِ یکی از خیابان‌های تهران به شهادت رسید.

غلام‌رضا بزرگانفرد

غلام‌رضا آخرین شهید این خانواده می‌باشد؛ او در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد بود که دستگیر شد. غلام‌رضا ت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خودش را به بازجویان زندان نداده بود و خانواده‌اش هم از او خبری نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگانفرد، ۶ ماه بود و آزادی او را مشروط به نوشتن یک جمله کرده بودند، یعنی بنویسد که بعد از آزادی از زندان با سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌کاری و فعالیت نخواهد کرد؛ اما غلام‌رضا این تعهد را نپذیرفت، وی طبق حکمی که داشت باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد، ولی به خاطر سازش ناپذیری و ایستادگی بر سر مواضع خود، او را آزاد نکردند و بیشتر زمان زندان را در سلول انفرادی به سر برد. غلام‌رضا بزرگانفرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط رژیم جمهوری اسلامی به دار آویخته شد.

برادرش می‌گوید:

«از عيد ۱۳۶۷ به بعد ملاقاتها را منتفي كرده بودند و ما هيچ خبری از غلامرضا نداشتيم. من يك روز تصميم گرفتم كه هر طور شده خبری از او بگيرم كه به زندان گوهردشت رفتم؛ و گفتم تا برادرم را به من نشان ندهيد من از اينجا نخواهم رفت. بعد از گذشت ساعتي، يك نفر با يك كيسه زباله سراغم آمد و گفت بيا اين وسايل غلامرضاست كه او را كشتيم. تنها وسایل او فقط يك ساعت مچي و يك پيراهن بود در کیسه بود. در این نامه بخوبی و چند جمله کوتاه او درك عميقش از انقلاب ايدئولوژيك و پیوندش با راهبران عقیدتیش را بیان کرده و در دل تاریخ به ثبت داد؛ او نوشته بود: «هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم. و هر بار كه ترا بخاطرميآورم، عطر گل مريم به مشامم ميرسد و تنها با اين ياد نفس ميكشم».»

در این نامه بخوبی و چند جمله کوتاه او درك عميقش از انقلاب ايدئولوژيك و پیوندش با راهبران عقیدتیش را بیان کرده و در دل تاریخ به ثبت داد:

او نوشته بود: «هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم. و هر بار كه ترا بخاطرميآورم، عطر گل مريم به مشامم ميرسد و تنها با اين ياد نفس ميكشم».    سایت مرگ برخمینی

http://margbarkhomaini.blogspot.com/2015/12/blog-post_14.html