کاربر:M.reza/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(←‏پانویس: ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
ثریا ابوالفتحی
ثریا ابوالفتحی


ثریا ابوالفتحی ۱۳۴۰ -۱۳۶۰ تبریز. ثریا ابوالفتحی در سال 1340 در خانوادهیی مرفه در شهر تبریز به دنیا آمد. پدر او از طرفداران دکتر محمد مصدق بود و به همین دلیل یکی دو بار به زندان افتاده بود. ثریا در دو سالگی پدرش را از دست داد و مادرش به تنهایی او را بزرگ کرد. 
ثریا ابوالفتحی ۱۳۴۰–۱۳۶۰ تبریز. ثریا ابوالفتحی در خانواده یی مرفه در شهر تبریز به دنیا آمد. پدر او از طرفداران دکتر محمد مصدق بود و به همین دلیل زندانی شد. ثریا در دو سالگی پدرش را از دست داد و مادرش به تنهایی او را بزرگ کرد. ثریا ابوالفتحی ثریا در سنین رشد، گام به گام با فقر و بدبختی مردم پیرامونش آشنا می‌شد، و همواره بدنبال راه برون رفت جامعه از این شرائط بود. ثریا ابوالفتحی در این باره گفته‌است: '''"از سال‌های دبیرستان بود که بین خودم و سایر افرادی که راحت به زندگی ادامه می‌دادند تفاوت احساس می‌کردم و می‌دیدم که روحم تحمل چنان فضایی را ندارد و چیز دیگری می‌خواهد ."'''


انگیزه‌های ثریا ابوالفتحی:
'''با شروع انقلاب ضد سلطنتی''' فعالانه وارد تظاهرات مردمی شد و همزمان با مجاهدین خلق آشنا گردید و با ورود به دانشگاه تبریز در سال ۵۸، به عضویت انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین درآمد.


ثریا در سنین رشد، گام به گام با فقر و بدبختی مردم پیرامونش آشنا میشد، و همواره بدنبال راه برون رفت جامعه از این شرائط بود خودش می‌گفت'''"از سال هاي دبيرستان بود که بين خودم و ساير افرادي که راحت به زندگي ادامه مي دادند تفاوت احساس مي کردم و مي ديدم که روحم تحمل چنان فضايي را ندارد و چيز ديگري مي خواهد ." '''
در سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه تبریز شد. در سال ۵۸ در رشتة زیستشناسی به دانشگاه تبریز راه یافت و به سرعت جذب انجمن دانشجویان مسلمان تبریز شد. در فروش نشریه، برپایی دکههای کتابفروشی، کار در قسمت خبری انجمن و یا مسئولیت انتظامات در مراسم مختلف


 '''با شروع انقلاب ضد سلطنتی''' فعالانه وارد تظاهرات مردمی شد و همزمان با مجاهدین خلق آشنا گردید و با ورود به‌ دانشگاه تبریز در سال ۵۸، به عضویت انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین در آمد.
بعد از تعطیل شدن مراکز علنی مجاهدین در تیرماه ۵۹، ثریا به بخش محلات تبریز منتقل شد. او به علت صلاحیتهایی که از خود نشان داده بود مسئولیت امنیتی شاخة محلات را به عهده گرفت. در بهمن ۵۹ به قسمت انتشارات سازمان در تبریز منتقل شد. او خانة اجارهای محل سکونت خودش را با قبول تمامی مسئولیتهای صنفی، تدارکاتی و امنیتی، به یک کارگاه انتشاراتی سازمان تبدیل کرد.
 
در سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه تبریز شد. ، در سال 58 در رشتة زیستشناسی به دانشگاه تبریز راه یافت و به سرعت جذب انجمن دانشجویان مسلمان تبریز شد. در فروش نشریه، برپایی دکههای کتابفروشی، کار در قسمت خبری انجمن و یا مسئولیت انتظامات در مراسم مختلف
 
بعد از تعطیل شدن مراکز علنی مجاهدین در تیرماه 59، ثریا به بخش محلات تبریز منتقل شد. او به علت صلاحیتهایی که از خود نشان داده بود مسئولیت امنیتی شاخة محلات را به عهده گرفت. در بهمن 59 به قسمت انتشارات سازمان در تبریز منتقل شد. او خانة اجارهای محل سکونت خودش را با قبول تمامی مسئولیتهای صنفی، تدارکاتی و امنیتی، به یک کارگاه انتشاراتی سازمان تبدیل کرد.


'''سرانجام مخفیگاه ثریا در ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۰ مورد حمله پاسداران قرارگرفت، ثریاکمک کرد همسرش از محاصره خارج شود، ولی خودش دستگیر و به زندان تبریز منتقل شد.'''
'''سرانجام مخفیگاه ثریا در ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۰ مورد حمله پاسداران قرارگرفت، ثریاکمک کرد همسرش از محاصره خارج شود، ولی خودش دستگیر و به زندان تبریز منتقل شد.'''


'''ثریا بلافاصله تحت وحشیانه ترین شکنجه ها  قرار گرفت'''
'''ثریا بلافاصله تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفت'''


در نیمه شب چهارشنبه 28 مرداد سال 60 خانة ثریا ابوالفتحی مورد حمله پاسداران تا دندان مسلح قرار گرفت و او دستگیر و راهی زندان شد
در نیمه شب چهارشنبه ۲۸ مرداد سال ۶۰ خانة ثریا ابوالفتحی مورد حمله پاسداران تا دندان مسلح قرار گرفت و او دستگیر و راهی زندان شد


نقل قول: موقع دستگیری، ثریا خودش رو یه زن خونهدار معرفی کرده بود، به همین خاطر او رو به بند زنان عادی آورده بودند. هرچند بعد از مدتی کوتاه اطلاعاتش لو رفت. محبت ثریا در بند همه رو تحت تأثیر قرار داده بود. در سلول ما یک زن آلمانی بود که به ثریا دلبستگی زیادی پیدا کرده بود. یکبار به ثریا گفت: «من وقتی آزاد شدم راجع به تو با تلویزیونها و مجلات مصاحبه و افشاگری خواهم کرد» که البته همین کار رو هم کرد. این زن آلمانی موقع آزاد شدن از زندان هزار تومان به سازمان کمک مالی کرد و گفت: «با این پول یک گلوله بخرید و بزنید به مغز کثیف موسوی تبریزی. افسوس که بیشتر از این پول ندارم که به شما تقدیم کنم ولی قول میدم در بیرون کمک مالی به سازمان مجاهدین رو ادامه بدم.»
نقل قول: موقع دستگیری، ثریا خودش رو یه زن خونهدار معرفی کرده بود، به همین خاطر او رو به بند زنان عادی آورده بودند. هرچند بعد از مدتی کوتاه اطلاعاتش لو رفت. محبت ثریا در بند همه رو تحت تأثیر قرار داده بود. در سلول ما یک زن آلمانی بود که به ثریا دلبستگی زیادی پیدا کرده بود. یکبار به ثریا گفت: «من وقتی آزاد شدم راجع به تو با تلویزیونها و مجلات مصاحبه و افشاگری خواهم کرد» که البته همین کار رو هم کرد. این زن آلمانی موقع آزاد شدن از زندان هزار تومان به سازمان کمک مالی کرد و گفت: «با این پول یک گلوله بخرید و بزنید به مغز کثیف موسوی تبریزی. افسوس که بیشتر از این پول ندارم که به شما تقدیم کنم ولی قول میدم در بیرون کمک مالی به سازمان مجاهدین رو ادامه بدم.»


'''تنها آرزوی من این است که تا آخرین قطره خون در این میدان بجنگم'''
'''تنها آرزوی من این است که تا آخرین قطره خون در این میدان بجنگم'''


'''روز پنجشنبه، 2 مهر 1360  - زندان تبریز'''
'''روز پنجشنبه، ۲ مهر ۱۳۶۰ - زندان تبریز'''


ثریا رو ساعت ده صبح به بیدادگاه احضار کردند. ساعت 6 عصر با عجله وارد سلول شد و در حالیکه میخندید رو به من کرد و گفت: من نماز نخوندم. پرسیدم چی شد؟ یک کلام گفت: اعدام! و با عجله برای خوندن نماز ایستاد. سکوت مطلق بر بند حاکم شد. نماز ظهر رو که تموم کرد ازش پرسیدم کی تو رو خواسته بود؟ جواب داد:  
ثریا رو ساعت ده صبح به بیدادگاه احضار کردند. ساعت ۶ عصر با عجله وارد سلول شد و در حالیکه میخندید رو به من کرد و گفت: من نماز نخوندم. پرسیدم چی شد؟ یک کلام گفت: اعدام! و با عجله برای خوندن نماز ایستاد. سکوت مطلق بر بند حاکم شد. نماز ظهر رو که تموم کرد ازش پرسیدم کی تو رو خواسته بود؟ جواب داد:


کلام جایگزین ثریا: «شجاعی معاون موسوی. من خیلی منتظر شدم تا نوبت به من برسه. چون امشب خیلی اعدامی داریم. همه اونجا بودند. شجاعی گفت: تو اعدامی! من هم گفتم این رو از اولش میدونستم. شهادت در راه خدا و خلق افتخاره. بعد از اتاقش بیرون اومدم. دوباره مهدیزاده، بازجو منو خواست. چندین ساعت با من بحث کرد وگفت بیا توبه کن. من هم حرفهای همیشگیمو زدم و طبق معمول او رو شکست دادم.»
کلام جایگزین ثریا: «شجاعی معاون موسوی. من خیلی منتظر شدم تا نوبت به من برسه. چون امشب خیلی اعدامی داریم. همه اونجا بودند. شجاعی گفت: تو اعدامی! من هم گفتم این رو از اولش میدونستم. شهادت در راه خدا و خلق افتخاره. بعد از اتاقش بیرون اومدم. دوباره مهدیزاده، بازجو منو خواست. چندین ساعت با من بحث کرد وگفت بیا توبه کن. من هم حرفهای همیشگیمو زدم و طبق معمول او رو شکست دادم.»


کلام خواهر1: بچهها از ثریا خواستند که بخاطر طفل شش ماههاش که هنوز به دنیا نیومده بخواد تا فعلاً از اعدامش صرفنظر کنن. اما ثریا با قاطعیت جواب داد:
کلام خواهر۱: بچهها از ثریا خواستند که بخاطر طفل شش ماههاش که هنوز به دنیا نیومده بخواد تا فعلاً از اعدامش صرفنظر کنن. اما ثریا با قاطعیت جواب داد:


کلام جایگزین ثریا: «اگه اینها دم از اسلام میزنن و انسان هستن، میدونن که نباید زن باردار رو اعدام کنند. اما من هرگز منت اینها رو نمیکشم. بذار من رو در همین حال بکشند تا چهرة پلیدشون بیشتر افشا بشه.»  
کلام جایگزین ثریا: «اگه اینها دم از اسلام میزنن و انسان هستن، میدونن که نباید زن باردار رو اعدام کنند. اما من هرگز منت اینها رو نمیکشم. بذار من رو در همین حال بکشند تا چهرة پلیدشون بیشتر افشا بشه.»


کلام خواهر1: یکی ازش پرسید: ثریا از میدون تیر نمیترسی؟ ثریا در حالیکه چشماش میدرخشید جواب داد:
کلام خواهر۱: یکی ازش پرسید: ثریا از میدون تیر نمیترسی؟ ثریا در حالیکه چشماش میدرخشید جواب داد:


کلام جایگزین ثریا: «ترس؟! نه! من شهامت رو از مکتب مجاهدین و شهادت رو از امام حسین آموختم، از حنیفنژاد! من امشب با خدا و همة شهدا ملاقات دارم. پس برای چی بترسم؟ و چرا خوشحال نباشم؟!»
کلام جایگزین ثریا: «ترس؟! نه! من شهامت رو از مکتب مجاهدین و شهادت رو از امام حسین آموختم، از حنیفنژاد! من امشب با خدا و همة شهدا ملاقات دارم. پس برای چی بترسم؟ و چرا خوشحال نباشم؟ !»


بعد هر کس چیزی خوند. یکی از بچهها یه سرود کردی خوند. دیگری آیهیی از قرآن و یکی یه شعر. ثریا برامون سرود طلایهداران رو خوند. بعد یک یک زندانیان بند رو بغل کرد. وقتی ثریا رو در آغوش گرفتم بهم گفت:  
بعد هر کس چیزی خوند. یکی از بچهها یه سرود کردی خوند. دیگری آیهیی از قرآن و یکی یه شعر. ثریا برامون سرود طلایهداران رو خوند. بعد یک یک زندانیان بند رو بغل کرد. وقتی ثریا رو در آغوش گرفتم بهم گفت:


کلام جایگزین ثریا: «هر موقع خواستی به یاد من باشی به ستارة پرنوری که در آسمون نشونت دادم نگاه کن و بگو این ستاره، ثریاس. ازت میخوام وقتی آزاد شدی به بچهها بگی که سلاح من رو زمین نذارن و راهم رو ادامه بدن. با ایمانی راسختر از همیشه. چرا که پیروزی از آن ماست. به مادرم هم سر بزنید و او رو تنها نگذارید.»
کلام جایگزین ثریا: «هر موقع خواستی به یاد من باشی به ستارة پرنوری که در آسمون نشونت دادم نگاه کن و بگو این ستاره، ثریاس. ازت میخوام وقتی آزاد شدی به بچهها بگی که سلاح من رو زمین نذارن و راهم رو ادامه بدن. با ایمانی راسختر از همیشه. چرا که پیروزی از آن ماست. به مادرم هم سر بزنید و او رو تنها نگذارید.»


کلام خواهر1: ساعت 9 شب بود که ثریا رو از سلول بردند. برای نوشتن وصیتنامه و بعد هم اعدام.
کلام خواهر۱: ساعت ۹ شب بود که ثریا رو از سلول بردند. برای نوشتن وصیتنامه و بعد هم اعدام.


کلام خواهر: بند زنان پهلوی بند بهداری بود. کنار بهداری میدان تیر بود. وقتی بچهها رو برای اعدام میبردند از جلوی بند ما رد میشدند و ما چهرة اونها رو از پنجره میتونستیم ببینیم. اون شب من پشت پنجره نشسته بودم. صف برادران اعدامی دستهدسته عبور میکردند و با صدای بلند شعار میدادند و یا با هم شوخی میکردند. حداقل چهل برادر مجاهد رو اون شب تیربارون کردند. ساعت 11 شب، نوبت آخرین نفر بود. ثریا! وقتی به جلوی بند ما رسید با صدای بلند فریادزد: «بچهها من رفتم، خداحافظ.» در همون موقع پروژکتور روی صورتش افتاده بود. من چهرة استوار و پر صلابتش رو برای آخرین بار دیدم. بعد شروع به دادن شعار کرد: «مرگ بر خمینی، درود بر رجوی، درود بر سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران -  انا لله و انا الیه راجعون»
کلام خواهر: بند زنان پهلوی بند بهداری بود. کنار بهداری میدان تیر بود. وقتی بچهها رو برای اعدام میبردند از جلوی بند ما رد میشدند و ما چهرة اونها رو از پنجره میتونستیم ببینیم. اون شب من پشت پنجره نشسته بودم. صف برادران اعدامی دستهدسته عبور میکردند و با صدای بلند شعار میدادند و یا با هم شوخی میکردند. حداقل چهل برادر مجاهد رو اون شب تیربارون کردند. ساعت ۱۱ شب، نوبت آخرین نفر بود. ثریا! وقتی به جلوی بند ما رسید با صدای بلند فریادزد: «بچهها من رفتم، خداحافظ.» در همون موقع پروژکتور روی صورتش افتاده بود. من چهرة استوار و پر صلابتش رو برای آخرین بار دیدم. بعد شروع به دادن شعار کرد: «مرگ بر خمینی، درود بر رجوی، درود بر سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران - انا لله و انا الیه راجعون»


وقتی به میدون تیر رسید دوباره شعارها رو تکرار کرد اما اینبار فریاد انا لله او با صدای گلولههای شقاوت درهمآمیخت. و کمی بعد با صدای ضعیفی ادامه داد: و انا الیه راجعون…
وقتی به میدون تیر رسید دوباره شعارها رو تکرار کرد اما اینبار فریاد انا لله او با صدای گلولههای شقاوت درهمآمیخت؛ و کمی بعد با صدای ضعیفی ادامه داد: و انا الیه راجعون…


در یک نگاه:
در یک نگاه:


بنا به گزارش دریافتی از شهر تبریز ؛ سنگ مزار مجاهد شهید ثریا ابوالفتحی بطور کامل توسط دژخیمان خامنه ای تخریب شده است و تنها آثار سیمان زیر سنگ بر جای مانده است که بر روی آن اسم این شهید والامقام دهه شصت به زحمت دیده میشود.
بنا به گزارش دریافتی از شهر تبریز؛ سنگ مزار مجاهد شهید ثریا ابوالفتحی بطور کامل توسط دژخیمان خامنه ای تخریب شده‌است و تنها آثار سیمان زیر سنگ بر جای مانده‌است که بر روی آن اسم این شهید والامقام دهه شصت به زحمت دیده می‌شود.


یکی از همرزمان او میگوید او در هر فرصتی در فکر طرح فرار از زندان بود. وی همچنین مظهر روحیه مقاومت و شور و نشاط انقلابی درجمع زندانیان بود.
یکی از همرزمان او می‌گوید او در هر فرصتی در فکر طرح فرار از زندان بود. وی همچنین مظهر روحیه مقاومت و شور و نشاط انقلابی درجمع زندانیان بود.


ثریا در نامه ای به خانواده اش نوشته بود: یک عنصر مجاهد فراتر از عواطف فردی به هر آنچه که به زندگانی دیگر انسانها گرمی و فروغ می‌بخشد و تکامل و تعالی جامعه را شتاب می‌دهد و عشق‌ها و زیبایی‌ها را برای خلق به ارمغان می‌آورد، دل بسته است و درست به همین دلیل برای پیرایش زندگی جمع و پالایش  زندگی از هر چیز بیهوده و کج‌بنیان و شرارت‌بار، عشق و عاطفه فردی خود را فدا کرده، مبارزه را با تمام رنجها و مصائب و فراق‌هایش پذیرفته و ققنوس‌وار تن و جان به شعله‌های سوزان و پاک‌کننده انقلاب و رزم و ایثار و شهادت انقلابی می‌سپارد.
ثریا در نامه ای به خانواده اش نوشته بود: یک عنصر مجاهد فراتر از عواطف فردی به هر آنچه که به زندگانی دیگر انسانها گرمی و فروغ می‌بخشد و تکامل و تعالی جامعه را شتاب می‌دهد و عشق‌ها و زیبایی‌ها را برای خلق به ارمغان می‌آورد، دل بسته‌است و درست به همین دلیل برای پیرایش زندگی جمع و پالایش زندگی از هر چیز بیهوده و کج‌بنیان و شرارت‌بار، عشق و عاطفه فردی خود را فدا کرده، مبارزه را با تمام رنجها و مصائب و فراق‌هایش پذیرفته و ققنوس‌وار تن و جان به شعله‌های سوزان و پاک‌کننده انقلاب و رزم و ایثار و شهادت انقلابی می‌سپارد.


'''سرانجام ثریا را نیمه شب ۷مهرماه ۶۰ به‌میدان تیرباران بردند. لحظاتی بعد صدای کوبنده ثریا همه جا را ‌لرزاند: «بچه‌ها ما رفتیم و به‌ زبان آذری اضافه کرد: «حنیف‌نژاد دییپدی اعدام میدانیندا، یاشاسین اسلام»(حنیف‌نژاد در صحنه اعدام گفته است زنده باد اسلام)، درود بر رجوی. درود بر مجاهدین. انالله و انا الیه راجعون».'''
'''سرانجام ثریا را نیمه شب ۷مهرماه ۶۰ به‌میدان تیرباران بردند. لحظاتی بعد صدای کوبنده ثریا همه جا را لرزاند: «بچه‌ها ما رفتیم و به زبان آذری اضافه کرد: «حنیف‌نژاد دییپدی اعدام میدانیندا، یاشاسین اسلام» (حنیف‌نژاد در صحنه اعدام گفته‌است زنده باد اسلام)، درود بر رجوی. درود بر مجاهدین. انالله و انا الیه راجعون».'''


'''ثریای 20 ساله را در حالی اعدام کردند که باردار بود.''' 
'''ثریای ۲۰ ساله را در حالی اعدام کردند که باردار بود.'''


مسعود رجوی در وصف شیرزن قهرمان مجاهد خلق ثریا ابوالفتحی گفت:
مسعود رجوی در وصف شیرزن قهرمان مجاهد خلق ثریا ابوالفتحی گفت:


شرح شهادت و تیرباران خواهر قهرمانم ثریا ابوالفتحی در زندان تبریز، براستی اسطوره فراموشی‌ناپذیری است، که یکی از شیواترین برگ‌های افتخار مجاهدین را در کسوت زن رشید و دلیر مجاهد خلق بیان می‌کند و بی‌گمان هر انقلابی و هر زن و مرد آزاده ایرانی را، به تکریم و تحسین وامی‌دارد. آن‌قدر که دلخراش بودن صحنه تیرباران در فضایی مملو از کمالات و پاکباختگی انقلابی و عقیدتی و عشق و شور متعالی از یاد می‌رود. آن‌قدر که زبان از تشریح متانت و شیفتگی عقیدتی این شیرزن مجاهد و شهادت افسانه‌یی‌اش درمی‌ماند. آن‌قدر که دژخیمان و زندانبانان نیز متأثر و غرق تحقیر نسبت به خودشان و غرق در احساس احترام نسبت به مقام والا و درخشان و پرشکوه قهرمان شهید ما ثریا ابوالفتحی می‌شوند. 
شرح شهادت و تیرباران خواهر قهرمانم ثریا ابوالفتحی در زندان تبریز، براستی اسطوره فراموشی‌ناپذیری است، که یکی از شیواترین برگ‌های افتخار مجاهدین را در کسوت زن رشید و دلیر مجاهد خلق بیان می‌کند و بی‌گمان هر انقلابی و هر زن و مرد آزاده ایرانی را، به تکریم و تحسین وامی‌دارد. آن‌قدر که دلخراش بودن صحنه تیرباران در فضایی مملو از کمالات و پاکباختگی انقلابی و عقیدتی و عشق و شور متعالی از یاد می‌رود. آن‌قدر که زبان از تشریح متانت و شیفتگی عقیدتی این شیرزن مجاهد و شهادت افسانه‌ای‌اش درمی‌ماند. آن‌قدر که دژخیمان و زندانبانان نیز متأثر و غرق تحقیر نسبت به خودشان و غرق در احساس احترام نسبت به مقام والا و درخشان و پرشکوه قهرمان شهید ما ثریا ابوالفتحی می‌شوند.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۶:۴۰

ثریا ابوالفتحی

ثریا ابوالفتحی ۱۳۴۰–۱۳۶۰ تبریز. ثریا ابوالفتحی در خانواده یی مرفه در شهر تبریز به دنیا آمد. پدر او از طرفداران دکتر محمد مصدق بود و به همین دلیل زندانی شد. ثریا در دو سالگی پدرش را از دست داد و مادرش به تنهایی او را بزرگ کرد. ثریا ابوالفتحی ثریا در سنین رشد، گام به گام با فقر و بدبختی مردم پیرامونش آشنا می‌شد، و همواره بدنبال راه برون رفت جامعه از این شرائط بود. ثریا ابوالفتحی در این باره گفته‌است: "از سال‌های دبیرستان بود که بین خودم و سایر افرادی که راحت به زندگی ادامه می‌دادند تفاوت احساس می‌کردم و می‌دیدم که روحم تحمل چنان فضایی را ندارد و چیز دیگری می‌خواهد ."

با شروع انقلاب ضد سلطنتی فعالانه وارد تظاهرات مردمی شد و همزمان با مجاهدین خلق آشنا گردید و با ورود به دانشگاه تبریز در سال ۵۸، به عضویت انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین درآمد.

در سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه تبریز شد. در سال ۵۸ در رشتة زیستشناسی به دانشگاه تبریز راه یافت و به سرعت جذب انجمن دانشجویان مسلمان تبریز شد. در فروش نشریه، برپایی دکههای کتابفروشی، کار در قسمت خبری انجمن و یا مسئولیت انتظامات در مراسم مختلف

بعد از تعطیل شدن مراکز علنی مجاهدین در تیرماه ۵۹، ثریا به بخش محلات تبریز منتقل شد. او به علت صلاحیتهایی که از خود نشان داده بود مسئولیت امنیتی شاخة محلات را به عهده گرفت. در بهمن ۵۹ به قسمت انتشارات سازمان در تبریز منتقل شد. او خانة اجارهای محل سکونت خودش را با قبول تمامی مسئولیتهای صنفی، تدارکاتی و امنیتی، به یک کارگاه انتشاراتی سازمان تبدیل کرد.

سرانجام مخفیگاه ثریا در ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۰ مورد حمله پاسداران قرارگرفت، ثریاکمک کرد همسرش از محاصره خارج شود، ولی خودش دستگیر و به زندان تبریز منتقل شد.

ثریا بلافاصله تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفت

در نیمه شب چهارشنبه ۲۸ مرداد سال ۶۰ خانة ثریا ابوالفتحی مورد حمله پاسداران تا دندان مسلح قرار گرفت و او دستگیر و راهی زندان شد

نقل قول: موقع دستگیری، ثریا خودش رو یه زن خونهدار معرفی کرده بود، به همین خاطر او رو به بند زنان عادی آورده بودند. هرچند بعد از مدتی کوتاه اطلاعاتش لو رفت. محبت ثریا در بند همه رو تحت تأثیر قرار داده بود. در سلول ما یک زن آلمانی بود که به ثریا دلبستگی زیادی پیدا کرده بود. یکبار به ثریا گفت: «من وقتی آزاد شدم راجع به تو با تلویزیونها و مجلات مصاحبه و افشاگری خواهم کرد» که البته همین کار رو هم کرد. این زن آلمانی موقع آزاد شدن از زندان هزار تومان به سازمان کمک مالی کرد و گفت: «با این پول یک گلوله بخرید و بزنید به مغز کثیف موسوی تبریزی. افسوس که بیشتر از این پول ندارم که به شما تقدیم کنم ولی قول میدم در بیرون کمک مالی به سازمان مجاهدین رو ادامه بدم.»

تنها آرزوی من این است که تا آخرین قطره خون در این میدان بجنگم

روز پنجشنبه، ۲ مهر ۱۳۶۰ - زندان تبریز

ثریا رو ساعت ده صبح به بیدادگاه احضار کردند. ساعت ۶ عصر با عجله وارد سلول شد و در حالیکه میخندید رو به من کرد و گفت: من نماز نخوندم. پرسیدم چی شد؟ یک کلام گفت: اعدام! و با عجله برای خوندن نماز ایستاد. سکوت مطلق بر بند حاکم شد. نماز ظهر رو که تموم کرد ازش پرسیدم کی تو رو خواسته بود؟ جواب داد:

کلام جایگزین ثریا: «شجاعی معاون موسوی. من خیلی منتظر شدم تا نوبت به من برسه. چون امشب خیلی اعدامی داریم. همه اونجا بودند. شجاعی گفت: تو اعدامی! من هم گفتم این رو از اولش میدونستم. شهادت در راه خدا و خلق افتخاره. بعد از اتاقش بیرون اومدم. دوباره مهدیزاده، بازجو منو خواست. چندین ساعت با من بحث کرد وگفت بیا توبه کن. من هم حرفهای همیشگیمو زدم و طبق معمول او رو شکست دادم.»

کلام خواهر۱: بچهها از ثریا خواستند که بخاطر طفل شش ماههاش که هنوز به دنیا نیومده بخواد تا فعلاً از اعدامش صرفنظر کنن. اما ثریا با قاطعیت جواب داد:

کلام جایگزین ثریا: «اگه اینها دم از اسلام میزنن و انسان هستن، میدونن که نباید زن باردار رو اعدام کنند. اما من هرگز منت اینها رو نمیکشم. بذار من رو در همین حال بکشند تا چهرة پلیدشون بیشتر افشا بشه.»

کلام خواهر۱: یکی ازش پرسید: ثریا از میدون تیر نمیترسی؟ ثریا در حالیکه چشماش میدرخشید جواب داد:

کلام جایگزین ثریا: «ترس؟! نه! من شهامت رو از مکتب مجاهدین و شهادت رو از امام حسین آموختم، از حنیفنژاد! من امشب با خدا و همة شهدا ملاقات دارم. پس برای چی بترسم؟ و چرا خوشحال نباشم؟ !»

بعد هر کس چیزی خوند. یکی از بچهها یه سرود کردی خوند. دیگری آیهیی از قرآن و یکی یه شعر. ثریا برامون سرود طلایهداران رو خوند. بعد یک یک زندانیان بند رو بغل کرد. وقتی ثریا رو در آغوش گرفتم بهم گفت:

کلام جایگزین ثریا: «هر موقع خواستی به یاد من باشی به ستارة پرنوری که در آسمون نشونت دادم نگاه کن و بگو این ستاره، ثریاس. ازت میخوام وقتی آزاد شدی به بچهها بگی که سلاح من رو زمین نذارن و راهم رو ادامه بدن. با ایمانی راسختر از همیشه. چرا که پیروزی از آن ماست. به مادرم هم سر بزنید و او رو تنها نگذارید.»

کلام خواهر۱: ساعت ۹ شب بود که ثریا رو از سلول بردند. برای نوشتن وصیتنامه و بعد هم اعدام.

کلام خواهر: بند زنان پهلوی بند بهداری بود. کنار بهداری میدان تیر بود. وقتی بچهها رو برای اعدام میبردند از جلوی بند ما رد میشدند و ما چهرة اونها رو از پنجره میتونستیم ببینیم. اون شب من پشت پنجره نشسته بودم. صف برادران اعدامی دستهدسته عبور میکردند و با صدای بلند شعار میدادند و یا با هم شوخی میکردند. حداقل چهل برادر مجاهد رو اون شب تیربارون کردند. ساعت ۱۱ شب، نوبت آخرین نفر بود. ثریا! وقتی به جلوی بند ما رسید با صدای بلند فریادزد: «بچهها من رفتم، خداحافظ.» در همون موقع پروژکتور روی صورتش افتاده بود. من چهرة استوار و پر صلابتش رو برای آخرین بار دیدم. بعد شروع به دادن شعار کرد: «مرگ بر خمینی، درود بر رجوی، درود بر سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران - انا لله و انا الیه راجعون»

وقتی به میدون تیر رسید دوباره شعارها رو تکرار کرد اما اینبار فریاد انا لله او با صدای گلولههای شقاوت درهمآمیخت؛ و کمی بعد با صدای ضعیفی ادامه داد: و انا الیه راجعون…

در یک نگاه:

بنا به گزارش دریافتی از شهر تبریز؛ سنگ مزار مجاهد شهید ثریا ابوالفتحی بطور کامل توسط دژخیمان خامنه ای تخریب شده‌است و تنها آثار سیمان زیر سنگ بر جای مانده‌است که بر روی آن اسم این شهید والامقام دهه شصت به زحمت دیده می‌شود.

یکی از همرزمان او می‌گوید او در هر فرصتی در فکر طرح فرار از زندان بود. وی همچنین مظهر روحیه مقاومت و شور و نشاط انقلابی درجمع زندانیان بود.

ثریا در نامه ای به خانواده اش نوشته بود: یک عنصر مجاهد فراتر از عواطف فردی به هر آنچه که به زندگانی دیگر انسانها گرمی و فروغ می‌بخشد و تکامل و تعالی جامعه را شتاب می‌دهد و عشق‌ها و زیبایی‌ها را برای خلق به ارمغان می‌آورد، دل بسته‌است و درست به همین دلیل برای پیرایش زندگی جمع و پالایش زندگی از هر چیز بیهوده و کج‌بنیان و شرارت‌بار، عشق و عاطفه فردی خود را فدا کرده، مبارزه را با تمام رنجها و مصائب و فراق‌هایش پذیرفته و ققنوس‌وار تن و جان به شعله‌های سوزان و پاک‌کننده انقلاب و رزم و ایثار و شهادت انقلابی می‌سپارد.

سرانجام ثریا را نیمه شب ۷مهرماه ۶۰ به‌میدان تیرباران بردند. لحظاتی بعد صدای کوبنده ثریا همه جا را لرزاند: «بچه‌ها ما رفتیم و به زبان آذری اضافه کرد: «حنیف‌نژاد دییپدی اعدام میدانیندا، یاشاسین اسلام» (حنیف‌نژاد در صحنه اعدام گفته‌است زنده باد اسلام)، درود بر رجوی. درود بر مجاهدین. انالله و انا الیه راجعون».

ثریای ۲۰ ساله را در حالی اعدام کردند که باردار بود.

مسعود رجوی در وصف شیرزن قهرمان مجاهد خلق ثریا ابوالفتحی گفت:

شرح شهادت و تیرباران خواهر قهرمانم ثریا ابوالفتحی در زندان تبریز، براستی اسطوره فراموشی‌ناپذیری است، که یکی از شیواترین برگ‌های افتخار مجاهدین را در کسوت زن رشید و دلیر مجاهد خلق بیان می‌کند و بی‌گمان هر انقلابی و هر زن و مرد آزاده ایرانی را، به تکریم و تحسین وامی‌دارد. آن‌قدر که دلخراش بودن صحنه تیرباران در فضایی مملو از کمالات و پاکباختگی انقلابی و عقیدتی و عشق و شور متعالی از یاد می‌رود. آن‌قدر که زبان از تشریح متانت و شیفتگی عقیدتی این شیرزن مجاهد و شهادت افسانه‌ای‌اش درمی‌ماند. آن‌قدر که دژخیمان و زندانبانان نیز متأثر و غرق تحقیر نسبت به خودشان و غرق در احساس احترام نسبت به مقام والا و درخشان و پرشکوه قهرمان شهید ما ثریا ابوالفتحی می‌شوند.

پانویس