کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۳: خط ۲۲۳:


اگر گلوله خورده باشه، از منافقینه <ref>وبسایت [https://www.hambastegimeli.com/%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7/66214-%DB%B5-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%87-%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B0 همبستگی ملی] </ref>
اگر گلوله خورده باشه، از منافقینه <ref>وبسایت [https://www.hambastegimeli.com/%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7/66214-%DB%B5-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%87-%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B0 همبستگی ملی] </ref>
== جان‌باختگان روز ۵ مهر ==
خمینی با داشتن رهبری مذهبی، مشروعیت مردمی و رهبری سیاسی قدرت عظیمی داشت، او فرا قانون بود و کسی نمی‌توانست  از او حسابرسی کند،‌ بعد ۳۰ خرداد ۱۳۶۰سرکوب سنگینی در ایران حاکم کرد؛ با این وجود هنوز عده‌ای در ایران بخصوص در قشر پایین جامعه‌ فکر می‌کردند که خمینی آدم خوبی است. خفقان سنگین هم نفس‌ها را در سینه حبس کرده‌بود، در این شرایط  مجاهدین با سازمان دادان تظاهرات ۵ مهر شعار «مرگ بر خمینی» سردادند، و البته در این مسیر تعداد زیادی از آنان جان خودشان را فدا کردند. با این قیمت و خون بود که شعار مرگ بر خمینی پا گرفت و به جامعه راه یافت.
از جان‌باختگان آن روز عکس‌های ۱۱۴۲تن در ویژه‌نامه‌ی مجاهد منتشر شد. طبق آخرین اطلاعات و آمار مستند، شهیدان ۵مهر ۱۱۴۲تن بودند. روزنامه‌های حکومتی اسامی ۸۱۵تن از آنان را منعکس کردند.
این جوانان جسور که جان خود را در راه آزادی گذاشتند شامل: ۲۴۷نفر دانش‌آموز، ۲۰۹دانشجو، ۷۰کارگر و کشاورز، ۵۰دبیر و آموزگار، ۲۲کارمند، ۱۶تن از صاحبان مشاغل و حرف، ۱۲درجه‌دار و سرباز و نظامی، ۹پزشک، ۴استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه بودند.
* ۶۳۲تن از جانباختگان ۵مهر را جوانان تا ۲۵ساله تشکیل می‌دادند که از میان آنها ۱۷۶تن از ۱۱ تا ۱۸سال سن داشتند.
* ۹۴۲تن تیرباران، ۴تن حلق‌آویز و ۳۳تن در زیر شکنجه و ۹۲نفر در خیابان تمام‌کش شده و ۴۲نفر دیگر به اشکال مختلف به‌‌شهادت رسیدند.
سودابه پازاج یکی از جوانانی که در آن روز جان خودش را برای آزادی داد، در وصیت نامه خودش می‌نویسد: <blockquote>«رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد،</blockquote><blockquote>یا آن‌که ز جان و تن اندیشه نباید کرد</blockquote><blockquote>برای استمرار حرکت خود و برای روشن کردن راه خلق احتیاج به فداکاریها و از خودگذشتگی‌های زیادی است و کسی را توان این کار است که در قید خود نباشد».</blockquote>مسعود شکیبانژاد هم جوان دیگری است که در وصیت نامه خودش خطاب به مادرش می‌نویسد:
«مادر! من باید، بروم باید بروم؛ وگرنه می‌میرم.
مادر من می‌روم و تو از لحظه مرگ من هزاران هزار پسر داری.
مادر افتخار کن!
سرت را بالا بگیر و بلند فریاد بزن:
«مرگ بر خمینی!»<ref>وبسایت [https://article.mojahedin.org/i/%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DB%B5%D9%85%D9%87%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref>


==پانویس ==
==پانویس ==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}

نسخهٔ ‏۲۷ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۲۲

۵ مهر ۱۳۶۰ یکی از روزهای به یاد ماندنی تاریخ مبارزاتی مردم ایران با حاکمیت آخوندی می‌باشد؛ در این روز یک رویارویی سنگین بین میلیشیای مجاهدین و نیروهای حکومتی رخ داد. پرداختن به آنچه که در این روز اتفاق افتاد، بدون اشاره به پیشینه‌ی این روز ناقص و نامفهوم خواهدبود.

بعد از سرنگونی رژیم شاه و روی کار آمدن خمینی، مجاهدین دست به مبارزه‌ی مسالمت آمیز سیاسی و آگاهی بخش زدند؛ علی‌رغم این که مجاهدین از هر‌گونه عمل خشونت آمیز بشدت پرهیز می‌کردند اما مستمراً از سوی نیروهای حکومتی مورد حمله و هجوم قرار می‌گرفتند. از بهمن ۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که آغاز مقاومت قهرآمیز و سراسری بود؛ مجاهدین در این ۲ سال و نیم بیش از ۷۰ تن از اعضا و هوادارانشان را در حملات نیروهای وابسته به حکومت از دست دادند، اما کوچکترین واکنشی نشان ندادند.

در زمینه فعالیت‌های مجاهدین و مشکلاتی که با آن روبرو بودند یک پژوهشگر آمریکایی نوشت:

«در بهمن ۵۸ (یعنی فقط یک‌سال پس از انقلاب) ۶۰ هزار نسخه از نشریهٔ مجاهد توقیف و سوزانده شد».[۱]

در مورد شرایطی که خمینی به مجاهدین تحمیل کرده بود؛ روزنامه لوموند در خرداد ۱۳۵۹ نوشت: «بنا به گفتهٔ ناظران، اوضاع در شرایط کنونی، انتخاب بین سازش یا جنگ داخلی است». به این ترتیب راهی برای مجاهدین باقی نمانده بود؛ در نتیجه مجاهدین بین تسلیم و جنگ مخیر شدند و به این ترتیب، آنها روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ وارد فاز مقاومت قهرآمیز گسترده شدند.

بعد از این که مجاهدین وارد مرحله‌ی مقاومت قهر‌آمیز شدند، دست به عملیات چریکی زدند، اما از نیمه‌ی شهریور ۱۳۶۰ تظاهرات‌هایی را هم در تهران و شهرستان‌ها سازماندهی کردند، که مهمترین این تظاهرات‌ها در ۵ مهر ۱۳۶۰ اتفاق افتاد که با شدت بسیار زیاد سرکوب شد.

در جمعبندی یکساله‌ی مقاومت ایران آمده است:

«علی‌رغم اینکه از ۳۰ خرداد به بعد برای ما روشن بود که آن الگوی سقوط شاه، لااقل در این مقطع دیگر قابل تکرار نیست اما باز هم تِست کردیم. آزمایش کردیم. یعنی سازمان ما در یک مقطع وظیفه خودش دانست برای اینکه مبادا فرصتی از دست برود، با پرداخت سنگین‌ترین بهای ممکن،‌یکبار دیگر بازهم به میدان آوردن عنصر اجتماعی را آزمایش بکند. منظورم تظاهرات مسلحانه و راهگشایانه‌ای است که از نیمه‌‌های شهریور سال ۱۳۶۰ به بعد تا اوایل مهر و در اوج خودش در روز ۵ مهر در تهران و بعضی شهرستانهای دیگر برگزار شد».[۲]

به این ترتیب در روز ۵ مهر ۱۳۶۰ میلیشیای مجاهدی خلق دست به تظاهرات زدند که با سنگین‌ترین سرکوب و کشتار روبرو شد و صدها مجاهد خلق دستگیر و اعدام شدند.

اما روز ۵ مهر با کشتاری که انجام شد، قداست خمینی از بین رفت، چون دیگر بهشتی در کار نبود که خمینی پشت سر او قرار بگیرد؛ شعار مرگ بر خمینی به میان مردم رفت و خمینی که در روزهای اول ورودش به ایران در ماه دیده می‌شد؛ مشروعیت خودش را از دست داد و فقط با ضرب سرکوب و کشتار به حکومت ادامه داد.

وبسایت مجاهدین در این خصوص نوشت:

«در روز ۵ مهر، مجاهدین با دادن فدیه‌های عظیم، تابو دیوی را که نام «امام» بر خود گذاشته بود، شکستند، شعار «مرگ بر خمینی» را به میان مردم بردند و با تثبیت مقاومتی سراسری، انقلاب را از نابودی نجات دادند. به ‌یمن پاکبازی بی‌نظیر مجاهدین در ۵ مهر ۶۰تصویر کریه‌ترین و خونریزترین دیکتاتور معاصر در چهره منحوس خمینی به مردم ایران نشان داده شد. کاری که در آن شرایط و در آن تعادل‌قوای داخلی و بین‌المللی غیرممکن می‌نمود».[۳]

پیشینه

روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ خمینی با استقبال کم نظیری وارد ایران شد، میلیون‌‌ها ایرانی به استقبال او رفتند؛ خمینی تنها رهبر تاریخ معاصر جهان است که زعامت دینی، مشروعیت مردمی و رهبری سیاسی را در خودش داشت و در واقع صاحب یک قدرت افسانه‌یی شد. خمینی به تمام وعده‌هایی که در پاریس در زیر درخت سیب داد پشت پا زد و به هیچ کدام عمل نکرد.

خمینی در این خصوص گفت:

«ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده‌ام باید روی همان حرف باقی بمانم».[۴]

با روی کار آمدن خمینی مجاهدین هم دست به مبارزات سیاسی مسالمت‌آمیز زدند، اما مجاهدین برای خمینی قابل تحمل نبودند؛ چون از مجاهدین بارها و بارها خواسته بود که مثل بقیه مردم او را امام خطاب کنند، ولایت فقیه و قانون اساسی‌اش را قبول کنند؛ حتی به مجاهدین پیام داده بود که درهای قدرت به روی شما بسته نیست، ولی مجاهدین حاضر نشدند از اصول خود کوتاه بیایند و ولایت فقیه و قانون آن را بپذیرند. به همین دلیل مورد خشم و غضب خمینی بودند، این خشم خمینی با حملات نیروهای دولتی به مراکز و ستادهای مجاهدین شکل مادی به خودش می‌گرفت.

علی رغم این حملات مجاهدین هر روز گسترش پیدا می‌کردند، به گفته مقامات حکومت خمینی، مجاهدین ۵۰۰ هزار میلیشیا در سراسر کشور سازماندهی کرده بودند.

آقا محمدی رئیس ستاد نصر که مسئول امور عراق در دفتر خامنه‌ای و سپس معاون سیاسی رادیو و تلویزیون دولتی ایران بود گفت:

«در اوایل انقلاب شاید حدود ۵۰۰ هزار میلیشیا گروه‌های تروریستی در کشور سامان داده بودند».[۵]

اکبر گنجی هم در این رابطه می‌گوید:

«گروه‌هایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند. جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروه‌های سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسئله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبه‌نظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، می‌توانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند»[۶]

تیراژ نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران تا ۶۰۰ هزار نسخه هم رسید که برای جمعیت ۳۶ میلیون نفری آن زمان ایران عدد بزرگی محسوب می‌شود.

اما برای حاکمیت این گسترش قابل تحمل نبود، و هر روز در گوشه‌ای از کشور به مراکز مجاهدین حمله می‌شد، دهها تن از مجاهدین جان خود را در این حملات از دست دادند، ولی مجاهدین کوچکترین واکنش تندی از خودشان نشان ندادند. اما شرایط به نقطه‌ای رسید که خمینی فضایی برای ادامه‌ی فعالیت مسالمت آمیز برای مجاهدین باقی نگذاشت و برای مجاهدین جز جنگ قهر‌آمیز و یا تسلیم راهی باقی نگذاشت، اما مجاهدین جنگ را انتخاب کردند؛ و در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ مجاهدین وارد فاز مبارزه‌ی قهر‌آمیز شدند.

ولی مجاهدین باز هم برای این که کوچکترین فرصت برای سرنگونی این رژیم از دست نرود،‌ از نیمه‌ی شهریور ۱۳۶۰ تظاهرات پراکنده‌ای را سازماندهی کردند؛ ولی هر بار با خشونت سرکوب می‌شد، نهایتاً در روز ۵ مهر میلیشیای مجاهد با حفاظت یگانهای مسلح وارد خیابان شدند؛‌ ولی رژیم به بی‌رحمانه‌ترین شکل دست به سرکوب زد.

این تظاهرات در آن شرایط تهور و شجاعت مثال زدنی میلیشیای مجاهد خلق بود که شعارشان مرگ بر خمینی بود؛ سر دادن این شعار علیه کسی که روی دوش میلیون‌ها ایرانی وارد کشور شده بود جسارتی بی نظیر می‌طلبید؛ با این تظاهرات مردم هم جسارت پیدا کردند که شعار مرگ بر خمینی سر بدهند؛ که تا قبل از آن کسی توان چنین کاری را نداشت.

هدف از برگزاری تظاهرات ۵ مهر ۱۳۶۰

مسعود رجوی در خصوص اهداف تظاهرات ۵ مهر نوشت:

«نخستین هدف مطرح کردن شعار ”مرگ بر خمینی“ و بردن آن به میان مردم بود. این شعار را تا آن‌موقع هیچ‌کس در عرصه اجتماعی نداده بود و جرات و جسارت فوق‌العاده‌یی می‌خواست. خمینی در آن زمان پشت افراد دیگری مانند بهشتی سنگر می‌گرفت که برای او نقش فیلتر و عایق داشتند و انزجار اجتماعی مردم بر روی آنها متمرکز و کانالیزه می‌شد... در آن زمان ”کاریسما“ یا هیبت و جاذبه خمینی بر دوش جامعه و به‌خصوص اقشار عقب مانده بسیار سنگینی می‌کرد. مجاهدین باید پا پیش می‌گذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگین‌ترین بها در هم می‌شکستند. پیام قشر پیشتاز جوان و دانشجویان و دانش آموزان این بود: ”مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی“ ، ”شاه سلطان خمینی، مرگت فرارسیده“ ، ”شاه سلطان ولایت، مرگت فرا رسیده“ ، ”خمینی حیا کن، سلطنت را رها کن“ ، ”ای جلاد ننگت باد“ .»[۷]

در مورد اهداف دیگر تظاهرات ۵ مهر، به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و مردمی بود تا اگر از این طریق هم کاری می‌توان کرد، مجاهدین کوتاهی نکرده باشند؛ اما در اثر شدت و حدّت سرکوب، جواب منفی بود. اما شعار مرگ بر خمینی توده‌ای شد و ستاره‌ی خمینی خاموش شد.

پیام قشر پیشتاز جوان، دانشجویان و دانش‌آموزان در آن تظاهرات بزرگ این بود: «حداکثر فداکاری برای گشودن راه آزادی».

وبسایت مجاهدین در این خصوص نوشت:

«مجاهدین قصد داشتند در آن سرکوب وحشیانه باز هم تا جایی که امکان دارد راه باز کنند و مردم را به صحنه بیاورند تا آیندگان گواهی دهند که مجاهدین در راه شکستن فضای سرکوب و اختناق از هیچ پرداختی فروگذار نکردند. اما سرکوب و توحش پاسداران هار خمینی آن‌قدر شدید بود که مانع از به میدان آمدن مردم شد. ولی این پایان ماجرا نبود. سرکوب، اگر ‌چه مافوق تصور بود، اما افسانهٴ خمینی، پیر کفتار خون‌آشام ارتجاع بود که در ذهن توده‌های مردم برای همیشه به گور سپرده شد».[۸]

سرکوب عریان و شدید حاکمیت در روز ۵ مهر ۱۳۶۰

سرکوب در روز ۵ مهر بسیار سنگین و قابل تصور نبود؛ حاکمیت در این زمینه بسیار شتاب داشت، فتواهای خمینی پیاپی از رادیو و تلویزیون حکومتی اعلام می‌شد؛ در مواردی حتی شماری از پاسداران و کمیته چی‌های خودش را هم که در صحنه به مجاهدین تیراندازی می‌کردند، به اشتباه همراه با مجاهدین دستگیر کرد و شکنجه‌گران و بازجویانش در اوین، قسم و آیه‌های آنها را هم که علیه مجاهدین می‌جنگیدند باور نکردند. فرصت یک تلفن کردن به کمیته‌ها هم به آنها ندادند و کارت پاسداری آنها را هم جعلی دانستند و می‌گفتند خیلی از ”منافقین“ از همین کارتها جعل کرده‌اند! و آنها را هم سرضرب اعدام کردند.

یک نمونه محمدرضا قلیچ‌خانی پاسداری بود که در کمیته‌ی منطقه‌ی ۹ تهران کار می‌کرد، این فرد در سرکوب مجاهدین دست داشت؛ اما دستگیر و اعدام شد.

این شخص تا لحظه‌ی اعدام خودش با اصرار و التماس و نشان دادن کارت پاسداری با فریاد از مأموران زندان اوین تقاضا می‌نمود که:

- فقط یک تلفن! ...

- فقط یک تلفن! ...

- فقط یک تلفن به کمیته‌ی منطقه ۹ بزنید تا معلوم شود که من پاسدارم و کارتم جعلی نیست و خیلی از "منافقین" را هم خودم کشته‌ام ...

اما گوش مأموران جوخه‌های اوین به این چیزها بدهکار نبود. آنها می‌‌گفتند این تحقیقات زمان می‌برد؛ در این زمان می‌توان ۲۰-۳۰ نفر را کشت و یا تعیین تکلیف کرد. آنها مجاز نبودند چنین وقت‌های گرانبهائی!! را آن هم در روز ۵ مهر از دست بدهند. چون دادستانی انقلاب و حاکم شرع به دستور شخص خمینی اعلام کردند:

- دادگاه و تحقیقات لازم نیست، هر خیابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش یک قاضی است ...

می‌گفتند که به فرموده امام امت! دادگاه و تحقیقات لازم نیست، هر خیابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش یک قاضی است…[۹]

اما مسؤلان حکومتی هر کدام احکام سنگین و ضد انسانی را علیه دستگیر شدگان اعلام می‌کردند:

 هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت ایران اعلام کرد: «چهار حكم بر اعضای اینها(منظور مجاهدین) لازم‌الاجراست:‌

  1. كشته شوند.
  2. به دار آویخته شوند.
  3. دست و پایشان قطع شود.
  4. از جامعه جدا شوند».‌[۱۰]

همچنین به مأموران فرمان داده می‌شد؛ نیم کشته‌ها را تمام‌کش کنید… مجروحین را از روی تخت بیمارستان به قتلگاه بفرستید.

– ”باغی“ را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) باید کشت…

رفسنجانی در موضع گیری دیگری گفت: اگر آن‌روز (اول انقلاب) ۲۰۰ نفر از آنها را می‌گرفتیم و اعدامشان می‌کردیم، امروز اینقدر نمی‌شد

موسوی تبریزی در این باره گفت: اسیرش را باید کشت، زخمی‌اش را باید زخمی‌تر کرد که کشته شود. هر کس در برابر نظام بایستد، حکمش اعدام است.[۱۱]

لاجوردی: ظرف مدت دو ساعت که از دستگیری می‌گذرد، محاکمه پایان می‌یابد و حکم صادر می‌شود و اجرا می‌گردد.

محمدی گیلانی: اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌کنند در کنار دیوار همآن‌جا آنها را گلوله بزنید. بدن مجروح این گونه افراد باغی نباید به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمام کشته شوند… کشتن به شدیدترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود.

مشکینی: هر کس در خیابان یا هر جای دیگر علیه حکومت اسلامی قیام کرد، همآن‌جا باید حکم اعدامش صادر شود».[۱۲]

موسوی تبریزی، دادستان وقت انقلاب در مصاحبه‌ای گفت:

«در نخست‌وزیری جلسه داشتیم. … در آن جلسه آقایان موسوی اردبیلی، مهدوی کنی، محسن رضائی، به‌عنوان فرمانده سپاه، بهزاد نبوی به‌عنوان مشاور، من به‌عنوان دادستان و چندنفر دیگر حضور داشتند… آقای مهدوی کنی گفت: «حالا دیگر مشکل می‌توانیم با اینها (مجاهدین) برخورد کنیم» … شبانه رفتیم و این مسائل را با امام مطرح کردیم. امام فرمود: پیشنهاد شما چیست؟ من گفتم: اگر دولت دخالت نکند، ما مسأله را حل می‌کنیم، همه چیز درست می‌شود و امنیت به دست می‌آید… سرانجام امام به حاج احمدآقا گفت که جلسه فردا با حضور نخست‌وزیر و قوه قضاییه تشکیل بشود… احمدآقا آنجا گفت که نظر امام در مورد مسائل این است که فلانی (یعنی من) که دادستان کل انقلاب است، سیاست برخورد با اینها، رفتار و کیفیت کار را ایشان مشخص کند. دولت و شورای عالی قضایی هم دخالتی در امور نکنند. آنها هم گفتند باشد. این بود که ما به‌دنبال برنامه‌ریزی رفتیم…». [۱۳]

سخنرانی بازرگان بعد از ۵ مهر ۱۳۶۰

ابعاد اعدامها بعد از ۵ مهر به حدی بود که مهندس بازرگان که آن زمان نماینده‌ی مجلس بود تاب نیاورد و در روز ۱۵ مهر ۱۳۶۰ در مجلس به اعتراض برخاست، که البته بر سرش ریختند و نگذاشتند سخنرانی‌اش به پایان برسد.

مهندس بازرگان گفت:

«با کمال تأثر و با توسل به درگاه ذوالجلال باید اقرارکنیم که آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعله کشیده ، خرمن امت و دولت و دین را موردتهدید قرار داده، کمتر کسی است که درصدد خاموش کردن آن برآید».

لیدر فراکسیون اکثریت حزب جمهوری در مجلس خامنه‌ای بود؛ که به اشاره‌ی او نمایندگان این حزب تا سرحد کتک زدن بازرگان پیش رفتند. لاجوردی حکم دستگیری بازرگان را هم بخاطر این سخنرانی صادر کرد اما بعداً حکومت از آن کوتاه آمد.

یوسفی اشکوری كه بیوگرافی و سوابق سیاسی بازرگان را بعد از درگذشت او منتشر كرده در این باره می نویسد:

«...شاید مهمترین سخن بازرگان در این مورد نطق ایشان در ۱۵ مهرماه ۱۳۶۰ مجلس باشد که البته بر اثرجنجال عده‌یی از نمایندگان ،سخن قطع شد و کلام به پایان نرسید... این سخنان در فضای پاییز سال۱۳۶۰ بسیارشجاعانه و مهم و قابل توجه بود. در واقع می توان گفت این سخنان فقط از شخصی و شخصیتی چون مهندس بازرگان، انتظار بود. در عین حال چنان جنجال و سر و صدایی در مجلس برخاست و چنان تهاجمی به مهندس بازرگان، صورت گرفت که نطق وی نیمه تمام قطع شد و به‌ویژه رئیس مجلس نیز دستور قطع بلندگو داد و بازرگان ناچار در محاصره انبوه مهاجمان از جایگاه نطق به زیر آمد و ناراحت، اما آرام سرجایش نشست. باز مهاجمان رهایش نکرده، دور او را گرفته و با سر و صدا و گاه با توهین و الفاظ رکیک با او بحث و گفتگو می کردند. هرچند که او غالباً ساکت بود و عملاً نیز نمی توانست با دهها تن پرخاشگر، هم زمان بحث کند... پس از آن طبق معمول، سخنان بازرگان درخارج از مجلس درجامعه و مطبوعات ونمازهای جمعه ومحافل مذهبی وسیاسی ،انعکاس وسیع پیدا کرد و در همه جا نویسندگان و گویندگان باشدت تمام برضدبازرگان، و نطق وعقاید او سخن پراکنی کردند. حتی عده یی در بیرون مجلس علیه بازرگان دست به تظاهرات زدند. در خود مجلس نیز تا مدتها، برخی نمایندگان در نطقهای پیش از دستور و یامناسبتهای دیگر، به بازرگان و نطق ۱۵ مهرماه ۱۳۶۰ او اشاره کرده، او و همفکرانش و دولت موقتش را زیر ضربات انتقاد و حمله خود گرفتند. البته امکان پاسخگویی برای او اصلاً وجود نداشت و اگر گاه اعتراض‌های کتبی به رییس مجلس داده میشد، قرائت نمی‌شد و لذا در صورت مذاکرات مجلس یا در مطبوعات وخارج از مجلس، انعکاسی پیدا نمی کرد. در مطبوعات هم ماجرا کم و بیش از همین قرار بود. از جمله در کیهان و جمهوری اسلامی، مقاله ها و مطالبی بر ضد بازرگان، نوشته می شد ولی پاسخهای وی را هرگز چاپ نمی کردند. ظاهراً فقط یک مورد بود که روزنامه کیهان، پاسخ بازرگان را چاپ کرد. البته طبق معمول، در کنار متن نطق و جوابیه بازرگان، مطالب دیگری به قلم آقای سیدمحمد خاتمی، سرپرست کیهان، در نقد مطالب مهندس بازرگان، درج شده بود».[۱۴]

نامه منتظری به خمینی در روز ۵ مهر ۱۳۶۰

اعدام‌ها و خشونت به حدی بود که آقای منتظری که در آن زمان جانشین خمینی بود؛ در اعتراض به این اعدام‌ها و خشونت عریان نامه ای به خمینی نوشت:

گزیده‌هایی از این نامه چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله‌العالی

پس از سلام… اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدام‌های بی‌رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها… و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است… 

… سپاه پاسداران تقریباً به‌صورت اهرم گروهها و افراد درآمده، در برخوردها و تصفیه‌ها و عزل و نصب‌ها کمتر تقوی و خط اسلام و رهبر مطرح است… پیش‌بینی می‎شود اگر سپاه به این وضع پیش برود در آینده نزدیکی این ارگان انقلابی متلاشی یا به‌صورت یک ارگان انتظامی بی‌خاصیتی درآید… والسلام علیکم ـ ‏۲۸ذی القعده ۱۴۰۱حسینعلی منتظری».[۱۵]

مکالمات بیسیمی نیروهای دولتی در روز ۵ مهر ۱۳۶۰

مکالماتی که در شبکه‌ی بیسیمی کمیته و سپاه پاسداران در روز ۵ مهر ۱۳۶۰ انجام شده، ابعاد سرکوب را نشان می‌دهد: (این مکالمات توسط واحدهای رزمی مجاهدین شنود شده است)

زمان: بین ساعت ۱۰ و نیم صبح تا ۶ بعداز ظهر

تقاطع جمهوری و حافظ  اونجا بپرسین بهتون میگن.

ببین این گروه‌های منافقین كه تیر خوردن، اونا رو با آمبولانس دلالت بدین به اوین آیا جایی هست كه  به ما مراجعه كنین؟

 ….. شما چون وسیله‌ی آمبولانس دارین اگه این كاررو بكنین و به ما اعلام كنین كه كدوم بیمارستان‌ها رو پاكسازی می‌كنین ما ممنون می‌شیم.

یعنی ما دیگه خیالمون راحته …….

شما هر بیمارستانی كه پاكسازی می‌كنین به ما بگین.

خیلی ممنون پس مامنتظر جواب هستیم شما الآن بیمارستان مصطفی خمینی رو پاكسازی كردین؟

به گوش باشین بچه‌ها …

مجروح آوردن تیر خوردن یا نه؟  و اگه آوردن خودشون باید اسم.. اونا رو بنویسن اونجا..تحقیقات كنن اسم اون افراد منافقینن یا حزب الهی.

چك كن اگر از اون گروهك‌ها .. كسی بود فورا انتقالش بدین.

بله ۱۴

از كدوم بیمارستان گزارش میدید؟

بیمارستان سجاد ، دكتر شریعتی، حضرت فاطمه، شركت نفت، دادستانی، یه دونه از دادگستری و از میدان فردوسیه.

فیروزگر، امام خمینی،

مهمون هم داره؟ اون مهمون هم تحویل بگیرین ازشون بیارین مقرتون

تعیین منافقین اقدام كردین؟

آقا كل بیمارستان‌ها رو باید چك بفرمایید اگر در اون رابطه افرادی هستند ترتیب كارشون رو بدن بالا.

ما ۴۰۹ رو در اختیارتون میذاریم، هر بیمارستانی كه ۴۰۹ اعلام كردن شما اعزامشون كنین به اون موقعیت.

الآن ۱۵ تا منافق، ۵ تا خودی به بیمارستان …. شده

بعد بیمارستان قلب هم اقدام بفرمایید .

به برادر هادی بفرمایید ۳۱۵۰۹۵

…. كلانتری ۸ …. جهت انتقال اون اجسادی كه در بیمارستان فیروزگر هست،

از طریق پزشكان اقدام كنید….  متشكرم

مسئولین بیمارستان گفتن ما به هیچ وجه  شب جنازه نمیدیم از بیمارستان بره بیرون باید روز انجام بشه

شما برادر هادی  موردی هست بفرمایید تا اقدام كنیم.

صبح آقای هادی غفاری آمده اینجا گفته تا دستورثانوی به هیچ وجه هیچ كسی حق نداره جنازهها رو از بیمارستان تكون بده.

آقا این حرفها  رو اعلام نكنین  دیگه رو شبكه

همه چیزو ما باید ده مرتبه بگیم؟

ناصر بهگوش باشد!  آقا واحد بیاد یا نیاد؟

بیمارستان ما جایی نداره برادر نیم ساعت دیگه خودشون ترتیبشو اونوقت میدن….

خیابون فرهنگ كوچه ۱۱

كسایی كه بستری شدن  به غیر از برادرای پاسدار هر كسی كه مجروح هستش

و احتمال داره كه از منافقین باشه اینو ارجاع بدین به مركز…

جهت انتقال مجروحین به مقر

اگه اطلاع داشته باشید یه بار دیگه اعزام كنیم

آقا ببین تعداد مجروحای منافقین زیاده داخل بیمارستان

مجروحین منافقین كه بستری شدن داخل بیمارستان زیاده؟

۱۰-۱۵ نفرن

ولی دو واحد میتونیم اونارو بیاریم عقب

بیمارستان شركت نفت.

آقایون كاملا بررسی كنن كه چند تا…   خیابون انقلاب

اگر …. ممكنه برای رد گم كردن باشه…

كاملا  بررسی كنین، امكان داره برای رد گم كردن باشه.

بیمارستان رو به طور كامل باید بررسی كنین. اگر اون جا بستری نبود یعنی بیماری كه به وسیله گلوله مجروح نشده باشه اون منطقه رو ترك كنین.

…. حالا هماهنگ میكنیم، …. ساختمون رو محاصره میكنیم…..اگه آر. پی. جی هست, آرپی جی  هم بدین.

میدم.

یاسر ۱۱ شما دقت داشته باشین  برادرای پاسدار .. منافقین بیان بیرون اونجا…. داخل بیمارستان شدن….. بشناسنش

همونطور كه از داخل بیمارستان ظاهرا فراریش دادن، همونطور وارد بیمارستان انقلاب كردن.

پذیرشیهایی رو كه از روز- دوسه روز قبل صادر شده پذیرشیهایی رو كه از روز- دوسه روز قبل صادر شده

…. كل پذیرشیها روشما بررسی كنین، به اتفاق مریضها.

یعنی هر مریضی كه اونجا بستری میشه، پذیرش داره پذیرشش رو با خود مریض مطابقت كنین.

اگر گلوله خورده باشه، از منافقینه [۱۶]

جان‌باختگان روز ۵ مهر

خمینی با داشتن رهبری مذهبی، مشروعیت مردمی و رهبری سیاسی قدرت عظیمی داشت، او فرا قانون بود و کسی نمی‌توانست از او حسابرسی کند،‌ بعد ۳۰ خرداد ۱۳۶۰سرکوب سنگینی در ایران حاکم کرد؛ با این وجود هنوز عده‌ای در ایران بخصوص در قشر پایین جامعه‌ فکر می‌کردند که خمینی آدم خوبی است. خفقان سنگین هم نفس‌ها را در سینه حبس کرده‌بود، در این شرایط مجاهدین با سازمان دادان تظاهرات ۵ مهر شعار «مرگ بر خمینی» سردادند، و البته در این مسیر تعداد زیادی از آنان جان خودشان را فدا کردند. با این قیمت و خون بود که شعار مرگ بر خمینی پا گرفت و به جامعه راه یافت.

از جان‌باختگان آن روز عکس‌های ۱۱۴۲تن در ویژه‌نامه‌ی مجاهد منتشر شد. طبق آخرین اطلاعات و آمار مستند، شهیدان ۵مهر ۱۱۴۲تن بودند. روزنامه‌های حکومتی اسامی ۸۱۵تن از آنان را منعکس کردند.

این جوانان جسور که جان خود را در راه آزادی گذاشتند شامل: ۲۴۷نفر دانش‌آموز، ۲۰۹دانشجو، ۷۰کارگر و کشاورز، ۵۰دبیر و آموزگار، ۲۲کارمند، ۱۶تن از صاحبان مشاغل و حرف، ۱۲درجه‌دار و سرباز و نظامی، ۹پزشک، ۴استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه بودند.

  • ۶۳۲تن از جانباختگان ۵مهر را جوانان تا ۲۵ساله تشکیل می‌دادند که از میان آنها ۱۷۶تن از ۱۱ تا ۱۸سال سن داشتند.
  • ۹۴۲تن تیرباران، ۴تن حلق‌آویز و ۳۳تن در زیر شکنجه و ۹۲نفر در خیابان تمام‌کش شده و ۴۲نفر دیگر به اشکال مختلف به‌‌شهادت رسیدند.

سودابه پازاج یکی از جوانانی که در آن روز جان خودش را برای آزادی داد، در وصیت نامه خودش می‌نویسد:

«رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد،

یا آن‌که ز جان و تن اندیشه نباید کرد

برای استمرار حرکت خود و برای روشن کردن راه خلق احتیاج به فداکاریها و از خودگذشتگی‌های زیادی است و کسی را توان این کار است که در قید خود نباشد».

مسعود شکیبانژاد هم جوان دیگری است که در وصیت نامه خودش خطاب به مادرش می‌نویسد:

«مادر! من باید، بروم باید بروم؛ وگرنه می‌میرم.

مادر من می‌روم و تو از لحظه مرگ من هزاران هزار پسر داری.

مادر افتخار کن!

سرت را بالا بگیر و بلند فریاد بزن:

«مرگ بر خمینی!»[۱۷]

پانویس

  1. شائول بخاش - کتاب «حکومت آیت‌الله‌ها» صفحهٔ ۱۲۳
  2. جمعبندی یک ساله‌ی مقاومت – ۳۰خرداد ۶۱
  3. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  4. کتاب صحیفه‌ی نور خمینی- جلد ۱۸ صفحه‌ی ۱۷۸
  5. تلویزیون دولتی ایران - ۲۵ اسفند ۱۳۷۸
  6. روزنامه عصر آزادگان تاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸
  7. استراتژی قيام  و سرنگونی - مسعود رجوی -۳۰ دی ۱۳۸۸
  8. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  9. استراتژی قيام  و سرنگونی - مسعود رجوی -۳۰ دی ۱۳۸۸
  10. روزنامه اطلاعات ۱۱ مهر ۱۳۶۰
  11. روزنامه‌ی دولتی کیهان ۲۹ شهریور ۱۳۶۰
  12. نشریه مجاهد شماره۴۰۷ مورخ ۳۱ شهریور ۱۳۷۷
  13. ماهنامه‌ی دولتی چشم‌انداز، شماره ۲۲- مهر و آبان ۱۳۸۲
  14. یوسفی اشکوری - در تکاپوی آزادی جلد دوم - ص ۵۰۳- ۵۰۷- ۵۰۸
  15. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  16. وبسایت همبستگی ملی
  17. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران