کاربر:Mohsen/صفحه تمرین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی جامعه است .....

تکامل

عمر هستی را ۱۴ میلیارد سال تخمین‌ می‌زنند، از لحظه‌ی انفجار اولیه‌ تا امروز تغییراتی در هستی رخ داده است که نمی‌توان آنها را ضریب عدد بیان کرد، مسیر آن لحظه از هیچ تا به امروز یک مسیر تکاملی بوده است، اما تکامل یعنی چه؟

متخصصان کلمه‌ی تکامل را در دنیای زنده اینطور تعریف کرده اند:

«یک روند توسعه، که در آن یک عضو یا ارگانیزم به واسطه تفصیل اجزایش بیش از پیش پیچیده‌تر می‌شود».[۱]

یا:

«یک تغییر مداوم و پیش رونده به وسیله‌ی نیروهای ذاتی درونی، برحسب قوانین». [۲]

برای درک بهتر تکامل، در نظر گرفتن کارکردهای اشیاء و پدیده‌ها است، هر پدیده‌ای که کارکردهایش دقیق‌تر، سریع‌تر، سهل‌تر و ظریف‌تر باشد، متکامل‌تر است، به عنوان نمونه هواپیمای جت از یک بالن متکامل‌تر است. در سیستم‌های زنده هم، ارگان و عضوی که کارآمدتر و مؤثرتر باشد، متکامل‌تر است، در دنیای بیولوژیک حیوانی و یا جانداری متکامل‌تر است که در نبرد تنازغ بقا پیروز می‌شود. این همان مضمون انتخاب طبیعی است، که آن همه برای زیست شناسان اهمیت دارد. [۳]

می‌گویند:هرچه درجه انطباق موجود زنده با شرایط محیط زیادتر باشد، متکاملتر است، مفهوم روشن‌تر «انطباق» این است که به چه میزان از اسارت و بندگی محیط آزاد شده باشد.

به عنوان مثال دایناسورها با آن همه عظمت وبزرگی به دلیل این که خونسرد بودند، درجه حرارت بدن آنها تابع محیط بود، و لذا بنده گرما و سرما بودند، اما موجودات خون‌گرم که درجه حرارت ثابت داشتند آزاد تر و رهاتر و متکامل‌تر بودند.

در مسیر تکامل بیولوژیک، موجوداتی بوجود آمدند که توان مقابله با تغییرات جوی را داشتند، و می‌توانستند اشراف و تسلط بیشتری به پیرامون خود داشته باشند.

می‌توانیم تمایل اساسی تکامل را احساس کنیم گرایش به گسترش ، خروج از محدودیت‌ و بندگی گرایش بر سلطه‌ی بیشتر بر جبرهای پیرامون!

هر موجودی که از نردبان هستی بالاتر رفته باشد - مانند کوهنورد - و بر بخش بزرگتری از وجود تسلط داشته باشد، یعنی، رهاتر و آزادتر از قید و اجبارات بنده ساز محیط باشد، تکامل یافته تر است، و البته غلبه بر محیط و اجبارات نیز مفهومی عینی است و نه ذهند.

هستی از یک انفجاز آغاز شد، جایی که هیچ چیز نبود، بعد به تدریج یک ابر اولیه ایجاد شد، سپس در برخوردو تصادم ذرات با یکدیگر، عناصر اولیه ساخته شد، سپس عناصر پیچیده تر ایجاد شد، و جهان تبدیل به مجموعه‌ای از عناصر معدنی شد،‌ تکامل بیولوژیک در میسر خودش، عناصر آلی را بوجود آورد، کواسروات‌ها که از نظر پروفسور اُپارین نقش مهمی در ایجاد حیات داشتند در این مرحله بوجود آمدند، در مرحله‌ی بعد حیات در تک سلولی‌ها شکل گرفت، گام بعد موجودات پرسلولی ایجاد شد، در این مسیر گیاهان مجهز به سبزینه ایجاد شدند، و در گامهای بعد موجودات متنوع و در نهایت انسان بوجود آمد.

در مطالعه‌ی  هر مرحله از تکامل می‌بینیم که، هر مرحله، از مرحله‌ی ماقبل خودش رهاتر و آزاد تر است، و این روح حاکم بر جریان تکامل است.

در نتیجه تکامل اساسی‌‌‌ترین و مسلط‌ترین نظم و قاعده‌‌ی حاکم بر جهان، همین  قاعده‌ی تکامل است، اساسی یعنی که  بالاتر از قواعد دیگر، مانند همان رابطه‌ای که قانون اساسی با قانون‌‌های عادی دارد. یکی از مهمترین ویژگی‌های تکامل ضد آنتروپی بودن آن است، قانون آنتروپی یکی از قوانینی است که از قانون دوم ترمودینامیک – که برهمه سیستم‌ها حاکم است- مشتق می‌شود. به طور ساده بر طبق این قانون همه سیستم‌ها به تدریج فرسوده می‌شوند، و روز به روز بی نظمی، کهولت و فرسودگی در آنها زیاد می‌شود.

اما تکامل ضد آنتروپی است، ضد کهولت و ضد مرگ. تکامل در مسیر خودش نه تنها خسته‌تر و فرسوده‌تر نمی‌شود، بلکه آب دیده‌تر ، بشاش‌تر، فروزان‌تر، شعله‌ورتر، با اراده‌ی صیقل زده‌تر به پیش می‌رود.

حرکت تکاملی، عام‌ترین، اساسی‌ترین و کلی‌ترین حرکت جهان است.

فازها و مراحل تکاملی

ساختمان هستی  و روند تکامل را می‌توان به بخش‌ها، مراحل و فازهای کیفی مشخصی تقسیم کرد:‌

  • مرحله‌ی تکامل معدنی
  • مرحله‌ی تکامل آلی
  • مرحله‌ی تکامل زیستی یا بیولوژیک
  • مرحله‌ی تکامل اجتماعی

انسان نمی‌تواند مراحل تکاملی که هنوز پدیدار نشده را، فهم کرده، آنها را بشناسد. چرا که روند تکامل از ابر اولیه، تا به امروز نشاند داده که هر مرحله‌ی جدید تکامل، دارای قانونمند‌یها و پارامترهایی است که هیچ کدام در مرحله‌ی پیشین وجود نداشته‌اند. برای نمونه، اگر در یک فرض ذهنی ما در مرحله‌ی تکامل معدنی بودیم، نمی‌توانستیم مرحله‌ی بعدی را فهم کرده و بشناسیم. چرا که در مرحله‌ی تکامل معدنی قوانین فیزیک و شیمی حاکم هستند،  اما در مرحله‌ی بعد، مرحله‌ی تکامل زیستی، قوانین زیست شناسی حاکم هستند. قوانینی که سراپا با قانونمندی‌های فیزیک و شیمی متفاوت است.

عبور هر مرحله به مرحله‌ی دیگر با یک جهش رخ داده است، یعنی تغییرات کمی در هر مرحله‌ انباشته‌ شده  و به تغییرات کیفی یا جهش منجر شده است، یعنی جهش از قوانین تکامل است.

محدود بودن هر مرحله‌ از فازهای تکاملی هم از قوانین حاکم بر تکامل است، یعنی یک مرحله إلی غیر النهایه ادامه نخواهد داشت با یک جهش، یا انقلاب به پایان می‌رسد و مرحله‌ی بعد آغاز می‌شود، محدود بودن مراحل تکامل اثبات این است که تکامل هم محدود است به این معنی که تکامل سرانجامی دارد.

قواعد تکامل

  • قاعده‌ی اول تکامل: پیچیدگی یا گذار مداوم از کهنه به نو

 در مسیر تکامل اشکال ساده مستمر به اشکال پیچیده، پیچیده‌تر و باز هم پیچیده‌تر تبدیل می‌شوند.

«واقعیت اساسی در باره‌ی آن فرآیند و جریان خلاقی که در ظلمت ابر نخستین ریشه زد، آن است  که پیوسته، تازگی و نوی از آن می‌زاید؛ چیزهایی پدیدار می‌شود که با آن چه در پیش می‌بود، از بن متفاوت است. از اثر آن، نه تنها طرح‌ها و نقشه‌ها به‌وجود می‌آید بلکه «بغرنجی» و «تودرتویی» نقش‌‌ها نیز تحقق می‌پذیرد. یا به دیگر سخن، ماده هردم خود را در قالبی پیچیده‌تر جلوه‌گر می‌سازد؛ آن ابر نخستین تطور یافته است و جهان، دیگر به صورتی که داشت باز نخواهد گشت». [۴]

  • قاعده‌ی دوم تکامل: شتاب یا سرعت روز افزون جریان تکامل 

 همزمان با گذار از مراحل مختلف و پیچیده‌تر شدن تدریجی اشکالات سرعت تحولات هم به نحو بارزی افزایش پیدا می‌کند.

پرفسور اُپارین در این مورد می‌گوید:

«هنگامی که شکل جدیدی از سازمانبندی و حرکت ماده در جریان تکامل پدید می‌آید، آهنگ سرعت تکامل به تندی افزون‌تر می‌شود، گویی فشاری تازه ونیرومند بدان وارد می‌شود».[۵]

در نتیجه در هر مرحله، سرعت جریان تکامل زیادتر می‌شود، وقتی به دنیای انسانی و جامعه می‌رسیم شتاب دیگر سرسام آور و بعضی وقت‌ها و در معیار‌های گاه‌شناسی تکامل حتی دم‌افزون است.

زمان مراحل تکاملی

با نگاهی به مراحل تکاملی می‌توان مشاهده کرد که هر مرحله سرعتی بسیار بیشتر از مرحله‌ی قبل خود دارد، و با شتاب بیشتری که هر آن افزایش پیدا می‌کند، به پیش می‌رود.

  •  آغاز مرحله‌ی تکامل معدن:‌ ۱۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون سال پیش
  • آغار مرحله‌ی تکامل زیستی:‌ ۵۰۰ میلیون سال پیش
  •  آغاز مرحله‌ی تکاملی اجتماعی: حدود ۱۰ هزار سال پیش

سرعت تکامل در مرحله‌ی تکامل اجتماعی

تکامل در مرحله‌ی اجتماعی خود با شتاب بسیار شگفت‌‌انگیز به پیش می‌تازد:

  • آغاز زندگی اشتراکی نخستین:‌ حدود ۱۰ هزار سال پیش
  •  آغاز دوران برده‌داری:‌ حدود ۴ هزار سال پیش
  •  آغاز دوران فئودالیسم : حدود ۱۵۰۰ سال پیش
  • آغاز دوران سرمایه داری ۳۰۰ سال پیش

به این ترتیب مشاهده می‌شود که تکامل به تعبیر پروفسور اُپارین مانند موشکی که هر لحظه به سرعت آن افزوده می‌شود، در حال پیش‌روی است.

  • قاعده‌ی سوم تکامل: «جهت‌داری» یا «برگشت ناپذیری»

جهت‌داری به این معنی است که در تکامل یک مسیر اصلی وجود دارد، مسیر اصلی، مسیری است  که بستر اصلی رشد و کمال است، مسیرهای فرعی  نافرجام و سرانجام به بن‌بست می‌رسند.

وقتی تکامل از مرحله‌ای عبور کرد دیگر به آن مرحله باز نخواهد گشت،‌  به قول جان ففر:

جهان دیگر به صورتی که داشت، باز نخواهد گشت.

پروفسور اُپارین در این خصوص می‌گوید:

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پیوسته و بلاانقطاع تحول پیدا می‌کند، تکامل، دروسه‌ی برگشت‌ناپذیری است. ار این رو غالباً به تیر زمان تشبیه می‌شود که فقط در یک جهت سیر می‌کند. ولی ما باید در پرتو دانش کنونی خود این تصویر را کهنه تلقی کنیم، سرعت تیر، همیشه کاهش می‌یابد، برعکس، همانطور که در فصل پیش دیدیم سرعت تکامل همیشه افزایش می‌یابد. از این رو بهتر است با یک موشک مقایسه شود که سرعت خود را در طی مراحلی افزایش می‌دهد.

پروفسور اُپارین در جای دیگر تأکید می‌کند که محصولاتی که یکی بعد از دیگری برای ایجاد حیات می‌آمدند،‌همه «در یک جهت جداً معین تغییر می‌کنند» یعنی جهت یافته.

  • قاعده‌ی اساسی تکامل - قاعده‌ی تطبیق یا وحدت

در جریان تکامل با افزایش مناسبات و ارتباطات بین پدیده‌ی نوتر با محیط، روز به روز سیستم‌های کارآتر، منطبق‌ترو فعالتر، با روابطی هر چه مستحکم‌تر با محیط، عرضه می‌شوند، که سلطه‌ی بیشتری بر محیط دارند.

بنابر این انطباق به معنی وحدتی هر چه گسترده‌تر و پیوندی هر چه محکم‌تر با محیط پیرامون است، که کارآیی، صحت، دقت عمل، بقا و سلطه‌ی هرچه بیشتری را برای پدیده‌ی نوتر تأمین می‌کند

مقاله‌ی جامعه‌ی بی طبقه‌ی توحیدی:

توحید اجتماعی، جامعه‌ی توحیدی را بایستی به ارمغان بیاورد، جامعه‌ی توحیدی جامعه‌یی است که الزاماً تضادهای طبقاتی آن حل شده است، پس طبقات از بین رفته و بی طبقات است، چرا که طبقات بالا و پایین، غنی و فقیر بودن، محصول استثمار است، محصول فرعونیت است محصول روش همان‌هایی است که خود را به جای خدا به بشریت تحمیل کرده بودند.

بنابر این باید تآکید کنیم که جامعه‌ی توحیدی که دقیقاً بر ضد معیار‌های فرعونی و فرعونیت است بایستی بدون طبقات باشد و الا چه یگانگی؟ چه وحدتی؟

ما روی چنین جامعه‌یی زیاد تأکید می‌کنیم این واژه «بی طبقه‌ توحیدی» به همان مقدار برای ما ضروری است که امروز می‌گوییم اسلام علوی و به این وسیله آن را متمایز می‌کنیم، و الا در یک طیف گسترده و تعمیم یافته، امروز کلمات، آن معنی را ندارند که ۱۴۰۰ سال پیش در زمان خود پیغمبر یا در زمان حضرت علی داشتند، بسیاری از مفاهیم معانی و محتوای اولیه‌اشان مسخ و تحریف شده است. در حالی که در تاریخ شاهدیم که در آن زمان حول و حوش پیامبران چه کسانی بودند، مگر این مذهب، مذهب مستضعفین نبود؟ مگر مذهب اراذل نبود؟ مگر همین‌ّا نبودند که دور و بر پیامبر ما بودند؟

نکته‌یی که می‌خواهیم روی آن تأکید کنیم و در سراسر قرآن هم به طور واضح آمده این است که در تمامی تاریخ ادیان از نوح و تا پیامبر خودمان همیشه این آیین در مقابل گردنکشان و ستمکاران قدر برافراشته و همیشه آنها بودند که عیله انبیا به جنگ برمی‌خاستند.

قدرتمندان  و صاحبان زور صاحبان قدرت سیاسی کفر می ورزیدند و جلوی نوح می‌ایستادند، البته برتری از نظر آنها صرفاً برتریهایی مادی است بله به این دلایل یک طرف، جبهه‌ی زیر ستمهاست که امتیاز مادی هم بر ما ندارند و یک طرف ما. به این دلایل

بل نظنکم کاذبین

بنابراین گمان ما این است که نظر ما این است که تو دروغگو هستی

وقتی توحید از این مجاری در جامعه عبور می‌کند وقتی که مذهب مذهب طبقات محروم است چگونه می‌شود که سرمایه‌دارها خودشان را با این دین تطبیق دهند، ودو رویانه منافقانه و سالوس وار از آن دم می‌زنند؟

آیا آنها این کار را می‌توانستند در زمان نوح بکنند؟ یا در زمان خود پیامبر اسلام انجام دهند؟

لذا به این دلیل که گفتم هم چنان که آن تأکید روی اسلام علوی ضروری است این تأکید بی طبقات هم این جا ضروری است خوشبختانه، اسلامی که سمبلهای آن حضرت علی و حضرت حسین است، اسلام علوی حسینی و اسلام جعفری است، جایی برای تردید باقی نگذاشته است حتی در همان زمان آنها خصوصیات آن جامته‌ی آرمانی و ایده‌ال را که بین توحید اجتماعی است بیان کرده‌اند که در هر کتابی هم قابل دسترسی است

گر چه بسیار گفته‌ایم و تکرار کرده‌ایم اما بگذارید باز هم بگوییم دعوا بر سر دو نوع اسلام است یکی اسلام طبقاتی و اسلامی که صرفنظر از هر کلاه شرعی و هر گونه توجیهی بالاخره از استثمارگر دفاع می‌کند و یکی اسلام ناب، اصیل و راستین و مردمی که ضد طبقات و ضد بهره‌کشی است، معنی حرفهایمان را می‌فهمیم وقتی می‌گوییم ضد استثمار می‌فهمیم یعنی چه چه بسیارند کسانی که از نفی استثمار دم می‌زنند و لی آیا معنی آن را می فهمند؟ آیا به الزامات آن پایبند هستند؟

بگذارید تصریح کنیم نفی استعمار بسیار پیچیده است تا چه رسد به نفی استثمار که صلاحیت خیلی بیشتری احتیاج دارد، از جمله فهم قوانین هدایت یک مبارزه   مرز وحدت و تضاد نیروهاست.

برای آنهایی که دم از نفی استثمار می‌زنند هنوز خیلی مانده است که حتی به این مرحله‌ی نازلتر واقف باشند، حتی آنهایی که اسلام بالنسبه ترقیخواهانه‌تری دارند، مسأله بسا فراتر از آن است که حتی تصور حل آن را داشته باشند، بنابر این چه رسد به تسلیح و مسلح شدن به یک اسلام ضد استثماری آن هم نه در شعار و نه در حرف!‌ تشخیص مسأله هم ساده است می‌توانیم از همه مدعیان اسلام  ضد استثماری آنها که می‌گویند ما ضد استثمار هستیم سؤال کنیم یک سؤال ساده : که نفی استعما ررا تا چه رسد به نفی استثمار، با مدد چه نیروهای طبقاتی با مدد چه طبقات و نیروهایی در جامعه می‌‌خواهید پیش ببرید، و کدام نیروهای سیاسی قادر هستند تا آخر خط بکشند؟

هدایت مبارزه ساده است ؟! خوب، پی باز سؤالمان را ادامه می‌دهیم:‌

مشخصات آن نیروهایی که تا آخر می‌خواهند بیایند چیست؟ رابطه وحدت و تضادتان را با نیروها و گروههای مختلف چگونه رسم می‌کنید؟ و البته اگر کسی بخواهد به این سؤالها جواب جدی بدهد، قبل از هر چیز بایستی تعارف را کنار بگذارد چرا ؟ برای این که این جا جایی است که حتی مرحوم جمال عبدالناصر با تمام عظمت نکشید،  آن جا که عقاب پربریزد!

همان عبدالناصری که چه داغها بر دل استعمار در منطقه گذاشت،چه شبها  خواب را به چشم مرتعجین از جمله شاه حرام کرد آیا این تصادف است؟ نه! قانونمند است!

در ادامه آن سؤالهایی که در فهم واقعی معنای توحید می‌کردیم، آیا حق نداریم بپرسیم که چگونه می‌توان در کشورمان دم از توحید دم از نفی استعمار و استثمار زد. ولی یک نیرونی انقلابی را کشت، زد، بست، به زنجیر کشید و منافق خواند؟ آیا این امکان دارد؟    چطور؟ چطور امکان دارد؟

مگر غیر از این است که وقتی از قطب انقلاب دور می‌شویم الزاماً به قطب ارتجاع نزدیک خواهیم شد؟ چگونه من می‌توانم بگویم معنای نفی استعمار را می‌فهمم ولی مسائل درون خلقی را مسأله‌یی شبیه به کردستان را- بخواهم با اسلحه حل کنم؟ آیا این مسأله اساساً راه حل نظامی دارد؟

بنابر این بحث آن قدر هم ساده نیست که ما بخواهیم در همین جا آن را ختم کنیم که بله،‌یگانگی اجتماعی سرانجام از چنیم جایی خواهد گذشت، اینطور نیست بگذارید معیارها را مرور کنیم

ملاکهایی را که بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی ، سرانجام به آن برسیم  مرور کنیم. مرور اینها به ما امکان خواهد داد که خیلی از دعاوی و داعیه‌ها را از آغاز ارزیابی کرده و برایش ملاک داشته باشیم منظورم بیان چند تا اصلی‌ترین خصوصیات آن جامعه‌ی آرمانی است که از صدر اسلام وعده داده داده شده است، همان که با امام قائم نام خورده است مهمترین ویژگی‌های آن چیست؟

ویژگی‌هایی که امروز برای ما الزام آور می‌کند که وقتی صحبت از جامعه توحیدی می‌کنیم تأکید و تصریح کنیم که بی طبقات است.

اول: حداکثر رشد تکنولوژیک  پس جامعه عقب افتاده نیست روایات و احادیث بسیاری هست که وصف می‌کنند، این جامعه بایستی جامعه‌یی باشد که در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیر آبادان باقی نمانده باشد.

پس رکن تکنولوژیک فرضی آن جامعه که امکان رفع نیازهای همه جوامع بشر را می‌دهد بسیار پیشرفته است.

قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید آن قدر زیاد می‌شود که کفاف نیاز همگان را می‌دهد و این جامعه جامعه نعمت و فراوانی است پس تا این جا تأکید روی عنصر عینی و تکنولوژیک پیشرفت است.

دوم:  هر گونه طلم و ستم و بهره کشی در آن جا ریشه کن شده است پس اثری از طبقات نیست

سوم:‌  تفکر پولی و به قول امروز ما اقتصاد کالایی نیست و ریشه کن شده است به اصطلاح معمول مردم با صلوات جنس می‌خرند. پس دیگر رابطه‌ی کالایی و اقتصاد پولی نیست، تا پول هست استثمار هست  پس در آن جا بشریت به چنان بلوغی رسیده  که دیگر انگیزه‌اش برای تولید محرکات مادی نیست بایستی به معیارهای متعالی‌تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه کالایی غوطه می‌خوریم.

چهارم:‌‌ هیچ زمینه و محلی برای جنگ، کشتار، خونریزی، برادرکشی و تجاوز باقی نیست و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است

مگر می‌شود تاوقتی ستمی هست ظالمی هست و مظلومی ، جنگ نباشد؟ صلح پایدار یعنی این.

پنجم:‌ فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یک بار صحبت کردیم که اینشتین چقدر ساده می‌خواست حکومت جهانی واحد برقرار کند، و گفتیم که منهای ریختن این مرزها به چنین چیزهایی نخواهیم رسید این همان زمانی است که به آن اهداف دست خواهیم یافت.

ششم‌:  با این تغییرات در بنیادهای جامعه خیلی طبیعی است که همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و....باید ریشه کن شده باشد و بنابراین در روانشناسی بشری اثری از عقده‌‌ها و کینه‌جوییها نیست، هم چنین از حسادتها و سودپرستیها و منفعت طلبیها

اینها سیمای قسط هستند توحید اجتماعی در یک کلام در فرهنگ انبیا در قسط خلاصه می‌شود، جایی که به تمام نیازهای راستین و نه کاذب انسان پاسخ داده می‌شود. بله قسط!

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✍️سند متنی:

⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸معیارهای جامعه توحیدی

✅«بگذارید معیارها را مرور كنیم. ملاكهایی را كه بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی، سرانجام به آن برسیم، مرور كنیم. مرور اینها به ما امكان خواهد داد كه خیلی از دعاوی و داعیه ها را از آغاز ارزیابی كرده و برایش ملاك داشته باشیم. منظورم بیان چند تا از اصلیترین خصوصیات آن جامعه آرمانی است كه از صدر اسلام وعده داده شده است، همان كه با «امام قائم» نامخورده است؛ مهمترین ویژگیهای آن چیست؟ ویژگیهایی كه امروز برای ما الزامآور میكند كه وقتی صحبت از جامعه توحیدی میكنیم، تأكید و تصریح كنیم كه بی طبقات است.

اول، حداكثر رشد تكنولوژیك. پس جامعه عقب افتاده نیست. روایات و احادیث بسیاری هست كه وصف می كنند كه این جامعه، بایستی جامعه یی باشد كه در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیرآبادان باقی نمانده باشد.

یا در نهج البلاغه، خطبه138، حضرت علی از حاكمی ناشناخته صحبت میكند كه حاكمیت او با شیوه هایی غیر از حكام و سلاطین و پادشاهان معمول تأمین شده؛(یعنی مظهر قهر یك طبقه، روی طبقه دیگر نیست):

“وَ تخرج لَه الأَرض أَفَالیذَ كَبدهَا”

و زمین همه پاره های جگرش را و همه ثروتها و داراییهایش را برای او بیرون میآورد و تقدیم میكند.

پس ركن تكنولوژیك و فنی آن جامعه، كه امكان رفع نیازهای همه جوامع بشر را میدهد، بسیار پیشرفته است. باز به قول علی(ع):

“وَ تلقی إلَیه سلماً مَقَالیدَهَا”

زمین كلیه كلیدها و رموز خودش را به او تسلیم میكند.

@Strategy_gh

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✅قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید، آنقدر زیاد میشود كه كفاف نیاز همگان را میدهد و این جامعه، جامعه نعمت و فراوانی است، پس تا اینجا، تأكید روی عنصر عینی و تكنولوژیك پیشرفت است.

دوم، هرگونه ظلم و ستم و بهره كشی در آنجا ریشه كن شده، پس طبعاً اثری از طبقات نیست.

سوم، تفكر پولی - به قول امروز ما، اقتصاد كالایی- نیست و ریشه كن شده است. به اصطلاح معمول، مردم با صلوات جنس میخرند. پس دیگر رابطه كالایی و اقتصاد پولی نیست. تا پول هست، استثمار هست. پس در آنجا بشریت به آنچنان بلوغی رسیده، كه دیگر انگیزهاش برای تولید، محركات مادی نیست، بایستی به معیارهای متعالی تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است، چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه كالایی غوطه میخوریم.

چهارم، هیچ زمینه و محلی برای جنگ، كشتار، خونریزی، برادركشی و تجاوز باقی نیست؛ و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است. مگر میشود تا وقتی ستمی هست، ظالمی هست و مظلومی، جنگ نباشد؟ صلح پایدار، یعنی این.

پنجم، فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یكبار صحبت كردیم كه «اینشتین» چقدر ساده میخواست حكومت جهانی واحد را برقرار كند؛ و گفتیم كه منهای ریختن این مرزها، به چنین چیزهایی نخواهیم رسید. این همان زمانی است كه به آن هدفها دست خواهیم یافت.

@Strategy_gh

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✅ششم، با این تغییرات در بنیادهای جامعه، خیلی طبیعی است كه همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و… باید ریشه كن شده باشند؛ و بنابراین در روانشناسی بشری، اثری از عقدهها و كینه جوییها نیست؛ همچنین از حسادتها، سودپرستی ها و منفعت طلبیها!

اینها سیمای «قسط» هستند. «توحید اجتماعی» در یك كلام، در فرهنگ انبیا، در «قسط» خلاصه میشود؛ جایی كه به تمام نیازهای راستین و نه كاذب انسان، پاسخ داده میشود. بله، قسط!

بنابراین در مقابل انبوه تعابیری كه میتوانند ما را گیج كرده و از واقعیت توحید اجتماعی پرت مان كنند، این تأكید برای ما ضروری است و اینجاست كه به معیارهای جدیدی در رابطه با توحید اجتماعی میرسیم.

معیارهایی كه برحسب آنها، در نهایت خوشبختی و مسرت انقلابی، سرانجام آرمان انبیا به تحقق خواهد پیوست؛ همان جامعهیی كه توصیف ش را خواندیم و صحبت كردیم. جامعه یی كه حتی ما فكرش را نمیتوانیم بكنیم. برای اینكه ما در شب تیره و تار استثمار به سر میبریم، در ماقبل تاریخ انسان، به سر میبریم. همچنانكه در ادوار ماقبل تكامل، فاز یا مرحله بعدی را نمیتوانستیم تصور كنیم، در تصورمان هم نمی گنجید؛ چه بسا برای امروز ما هم، جامعه غیركالایی، قابل بحث و قابل تصور نباشد. برای اینكه ما امروز در جامعه یی به سر میبریم كه همه چیزش روی یك حسابها و انگیزههای سودپرستانه و منفعت طلبانه است؛ در خیلی از موارد، حتی سلام كردن، حتی لبخندزدن! مگر اینكه بتوانیم خودمان را با استقلال و اختیاری كه فرد انسانی دارد، از چنین جامعه یی بیرون بكشیم، از آن خارج شویم، برآن بشوریم و در مسیری قرار گیریم كه بتوانیم سیمای توحید را در خودمان زنده كنیم».

http://www.irna.ir/fa/News/268865/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%AD_%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AE%D8%AA%D9%84%D9%81_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86

عقاید اقوام مختلف

1. برهمنان:

قضیه مهدویت حتی منحصر به مسلمانان نیست، همه اقوام و همه ادیان این اعتقاد را دارند. وقتی به تاریخ ملل و اقوام عالَم می نگریم، می بینیم از زمانهای پیش این مسأله، آنان را به خود متوجه و مشغول ساخته و به انتظار مصلحی که بتواند جهان را نیکو اداره کند، دقیقه شماری می کنند.

برهمنان بر این عقیده اند که در آخر الزمان "ویشنو" ظهور می نماید، در حالی که بر اسب سفیدی سوار است و شمشیر آتشبار در دست دارد. ویشنو مخالفین برهمنان را می کشد و دنیا را سعادتمند می نماید.

2. انگلیسی ها:

ساکنین جزایر انگلستان از چندین قرن قبل، به انتظار "آرتور" می باشند که می گویند: در جزیره آوالون سکونت دارد. گویند: روزی ظاهر شود و نژاد "ساکسون" را در دنیا غالب گرداند و سعادت را نصیب و روزی آنان سازد.

3. نژاد اسلاو:

نژاد اسلاو بر این عقیده بودند كه از مشرق زمین، یك نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

4. نژاد ژرمن:

 نژاد ژرمن معتقد بودند: یك نفر فاتح از طوایف آنان قیام مى كند و «ژرمن» را بر دنیا حاكم مى گرداند.

5. مسیحیان:

یكى از اعتقادات غربیان مسیحى، باور به بازگشت عیسى مسیح -به عنوان نجات دهنده مسیحیان و تحقق بخش ملكوت و سلطنت الهى- است. با این حال در میان اقوام مختلف غربى نیز سخن از یك منجى بزرگ مطرح بوده و پاره اى از افراد از چنین انتظارى بهره بردارى كرده اند.

6. یهودیان:

یهودیان بر این عقیده بوده و هستند که در آخرالزمان "ماشیح" پیدا شود و پادشاه پادشاهان گردد.

7. ایرانیان باستان:

ایرانیان بر این اعتقاد راسخ بودند که "گرزاسپه" پهلوان تاریخی ایران زنده است و در کابل خوابیده و صدهزار فرشته او را نگهبان هستند و روزی بیدار شود و قیام کند. دسته دیگری از ایرانیان اعتقادشان این بود که "کیخسرو" پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایی، سلطنت را به فرزند خود واگذار کرده، رو به کوهستان نموده، در آنجا آرمیده روزی ظاهر گردد و اهریمنان را از گیتی براند.

آری در هر دوره و زمانی مردم جهان منتظر یک نجات دهنده بوده اند ولی باید گفت که آنها در تعیین مصداق، که آن منجی و مصلح کیست در اشتباه اند.

  1. تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
  2. ترجمه از فرهنگ فلسفی: A dictionary of philosophy
  3. تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
  4. کتاب از کهکشان تا انسان- جان ففر  صفحه‌ی ۱۳
  5. کتاب حیات:‌ طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحه‌ی ۱۰۷