کاربر:Omid/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


== تعریف سکولاریسم ==
== تعریف سکولاریسم ==
واژه سکولار در زبان لاتين به معنای «اين جهانی»، «دنيوی»، «گيتيانه» و متضاد با «دينی» يا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاريسم به عنوان يک آموزه (دکترين) سخن می‌گويند، معمولا مقصود هر فلسفه ايست که اخلاق را بدون ارجاع به جزميات (دُگم‌های) دينی بنا می‌کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است. سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسنده بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ میلادی استفاده شد. هالی اوک اعتقاد داشت دولت بايد در خدمت برآوردن نيازهای بالفعل و کنونی طبقه‌ی کارگر و مستمندان باشد، نه نيازهای حيات اخروی و ارواح مردمان.<ref>سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۱</ref>
اصطلاح سکولاریسم از واژه فرانسوی سکولار (seculer) و عبارت لاتین سکولاریس (secularis) اشتقاق یافته است. واژه سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می‌گویند، معمولا مقصود هر فلسفه ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم‌های) دینی بنا می‌کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است. سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسنده بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ میلادی استفاده شد. هالی اوک اعتقاد داشت دولت باید در خدمت برآوردن نیازهای بالفعل و کنونی طبقه‌ی کارگر و مستمندان باشد، نه نیازهای حیات اخروی و ارواح مردمان.<ref>سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۱</ref>


گام نهايی به سوی سکولاريسم اما، کار سکولارهای ضدمسيحی نبود، بلکه کار مسيحيان مؤمن و معتقدی بود که از ويرانی های ناشی از جنگ های مذهبی به جان آمده بودند. در پی اصلاحات دينی (رفورماسيون) جنگ‌های فراوانی بر سر اينکه عقيده‌ی درست دينی چيست درگرفت. جنگ‌هايی که سراسر اروپا را درنورديد. در کشورهای پروتستان، اصلاحات دينی نخست تلاشی بود برای برقرار کردن اصول اجتماع دينی نزد گستره‌ی وسيع تری از اقشار اجتماع سياسی؛ اما اين تلاش به خاطر افتراق فزاينده‌ی ميان فرقه‌های مسيحی ناکام ماند. در نتيجه مردم به دنبال يافتن راه‌کاری برای پرهيز از جنگ و ستيزها برآمدند. حاصل آن شد که توسل صريح و آشکار به آموزه‌های خاص مسيحی کاهش يافت و تنها جنبه‌های عام‌تر و عقلانی‌تر مسيحيت مورد استناد قرار گرفت. اين فرآيند به تدريج به حذف هرچه بيشتر قدرت کليسا در امور سياسی انجاميد. مردم فهميدند که می‌توان قلمروهايی برای اعمال و انديشه‌ها داشت که فارغ از سيطره‌ی کليسا باشد. اين ره‌يافت به جدايی باز هم بيشتر ميان کليسا و دولت منجر شد. به طوری که اين جدايی قلمرو دين و دولت از سرزمين‌های پروتستان نيز پيشی گرفت.
گام نهایی به سوی سکولاریسم اما، کار سکولارهای ضدمسیحی نبود، بلکه کار مسیحیان مؤمن و معتقدی بود که از ویرانی های ناشی از جنگ های مذهبی به جان آمده بودند. در پی اصلاحات دینی (رفورماسیون) جنگ‌های فراوانی بر سر اینکه عقیده‌ی درست دینی چیست درگرفت. جنگ‌هایی که سراسر اروپا را درنوردید. در کشورهای پروتستان، اصلاحات دینی نخست تلاشی بود برای برقرار کردن اصول اجتماع دینی نزد گستره‌ی وسیع تری از اقشار اجتماع سیاسی؛ اما این تلاش به خاطر افتراق فزاینده‌ی میان فرقه‌های مسیحی ناکام ماند. در نتیجه مردم به دنبال یافتن راه‌کاری برای پرهیز از جنگ و ستیزها برآمدند. حاصل آن شد که توسل صریح و آشکار به آموزه‌های خاص مسیحی کاهش یافت و تنها جنبه‌های عام‌تر و عقلانی‌تر مسیحیت مورد استناد قرار گرفت. این فرآیند به تدریج به حذف هرچه بیشتر قدرت کلیسا در امور سیاسی انجامید. مردم فهمیدند که می‌توان قلمروهایی برای اعمال و اندیشه‌ها داشت که فارغ از سیطره‌ی کلیسا باشد. این ره‌یافت به جدایی باز هم بیشتر میان کلیسا و دولت منجر شد. به طوری که این جدایی قلمرو دین و دولت از سرزمین‌های پروتستان نیز پیشی گرفت.


البته به خاطر سرشت کليسای کاتوليک، کوتاه کردن دست آن از حيطه‌ی عمومی با تحولات اجتماعی شگرفی همراه بود که نمونه‌ی بارز آن انقلاب کبير فرانسه در سال 1789 است. انقلابی که پس از فراز و نشيب های فراوان عاقبت در سال 1905 به قانون لائيسيته، يعنی جدايی کامل نهاد دين و دولت منجر شد.<ref name=":0">سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۴</ref>
البته به خاطر سرشت کلیسای کاتولیک، کوتاه کردن دست آن از حیطه‌ی عمومی با تحولات اجتماعی شگرفی همراه بود که نمونه‌ی بارز آن انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 است. انقلابی که پس از فراز و نشیب های فراوان عاقبت در سال 1905 به قانون لائیسیته، یعنی جدایی کامل نهاد دین و دولت منجر شد.<ref name=":0">سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۴</ref>


سکولاریسم در فرهنگ سیاسی باوری است مبنی بر جدا شدن نهادهای حکومتی و دولت‌مردان از نهادها و مقام‌های مذهبی. این تفکر ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد.  هالی اوک ایده جدایی جامعه از دین را به عنوان اندیشه‌ای مستقل مطرح کرده بود.
سکولاریسم در فرهنگ سیاسی باوری است مبنی بر جدا شدن نهادهای حکومتی و دولت‌مردان از نهادها و مقام‌های مذهبی. این تفکر ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد.  هالی اوک ایده جدایی جامعه از دین را به عنوان اندیشه‌ای مستقل مطرح کرده بود.
نمونه تاریخی


== سکولاریزسیون ==
== سکولاریزسیون ==
خط ۱۸: خط ۱۶:


== سکولاریسم به عنوان یک فلسفه ==
== سکولاریسم به عنوان یک فلسفه ==
اگرچه يک معنای سکولاريسم تضعيف دين در حيطه ی امور مدنی است، اما اغلب آن را يک نظام فلسفی نيز دانسته اند که پيامد های شخصی، سياسی، فرهنگی خاص خود را دارد.جورج ياکوب هالی اوک، مبدع واژه ی سکولاريسم، معنای فلسفی آن را به صريح ترين وجه در کتاب سکولاريسم انگليسی چنين بيان می کند
اگرچه یک معنای سکولاریسم تضعیف دین در حیطه‌ی امور مدنی است، اما اغلب آن را یک نظام فلسفی نیز دانسته‌اند که پیامدهای شخصی، سیاسی، فرهنگی خاص خود را دارد. جورج یاکوب هالی اوک، مبدع واژه‌ی سکولاریسم، معنای فلسفی آن را به صریح‌ترین وجه در کتاب سکولاریسم انگلیسی چنین بیان می‌کند:<blockquote>«سکولاریسم یک نظام وظایف مربوط به زندگی این جهانی است. نظامی که مبتنی بر ملاحظات صرفا انسانی باشد، و عمدتا کسانی این عقیده را اختیار می کنند که الاهیات را نامعین، ناکافی، یا باورنکردنی می یابند. اصول اساسی سکولاریسم بدین قرار است:</blockquote><blockquote>بهبود زندگی این جهانی توسط ابزارهای مادی.</blockquote><blockquote>اینکه علم معجزه‌ی حیّ و حاضر این جهان است.</blockquote><blockquote>اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیر جهان دیگری درکار باشد و چه نباشد.</blockquote><blockquote>نیکی کردن در این جهان، و پی جویی این نیکی، خیر است.»</blockquote>رابرت گرین اینگرسول، سخنور و آزاداندیش آمریکایی سکولاریسم را چنین تعریف می کند:<blockquote>«سکولاریسم دین انسانیت است؛ به امور این جهان می‌پردازد؛ به هرچه که سعادت و رفاه این جهانی را به ارمغان آورد علاقمند است؛ توجه ما را به سیاره‌ی خاصی جلب می‌کند که حیات بر آن پدیدار گشته است؛ بدان معناست که هر فردی واجد ارزش است؛ بیانیه‌ی استقلال فکری است؛ نیمکت را برتر از منبر می‌شمارد؛ می‌گوید آنانی که رنج می‌کشند باید گنج یابند و آنان که زر می‌اندوزند باید در بند شوند. اعتراضی است علیه خودکامگی کلیسایی؛ علیه رعیت یا بنده‌ی اشباح یا کاهنان بودن. شورشی است علیه تباهی این زندگانی به پای زندگانی دیگری که هیچ از آن نمی‌دانیم. می‌خواهد خدایان هوای کار خود را داشته باشند. تا ما برای خودمان و دیگر انسان‌ها زندگی کنیم؛ برای اکنون و نه گذشته، برای این جهان و نه جهان دیگر. می‌کوشد ما را از خشونت و زشتی، از جهل، فقر و مرض برهاند.»</blockquote>برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح می‌دهد:<blockquote>«واژه‌ی سکولاریسم نخست در میانه‌ی قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفته است، و اصولا بار ایدئولوژیک داشته است. در کاربرد نخستین آن، بر آموزه‌ای دلالت می‌کرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعدا، سکولاریسم را به این معنای گسترده‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیع‌تری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه‌ی سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با جدایی [نهادهای دینی و دولتی] به کار می‌برند، که تقریبا معادل با واژه‌ی فرانسوی laicisme است که در دیگر زبان‌ها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمی‌شود.»<ref>سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۶</ref></blockquote>سکولاریسم یک فلسفه‌ی ایجابی (مثبت) است که سراسر معطوف به خیر زندگانی این جهانی می‌باشد. بهبود شرایط انسانی را مسئله‌ای مادی می‌داند، و نه روحانی، و بهترین راه حصول این بهزیستی را تلاش انسان می‌داند و نه تعبّد خدایان یا موجودات فراطبیعی.
 
سکولاريسم يک نظام وظايف مربوط به زندگی اين جهانی است. نظامی که مبتنی بر ملاحظات صرفاً انسانی باشد، و عمدتاً کسانی اين عقيده را اختيار می کنند که الاهيات را نامعين، ناکافی، يا باورنکردنی می يابند. اصول اساسی سکولاريسم بدين قرار است: o بهبود زندگی اين جهانی توسط ابزارهای مادی. o اينکه علم معجزه ی حیّ و حاضر اين جهان است. o اينکه خير در نيکی کردن است. چه خيرجهان ديگری درکار باشد و چه نباشد. o نيکی کردن در اين جهان، و پی جويی اين نيکی، خير است.
 
رابرت گرين اينگرسول، سخنور و آزادانديش آمريکايی سکولاريسم را چنين تعريف می کند:
 
سکولاريسم دين انسانيت است؛ به امور اين جهان می پردازد؛ به هرچه که سعادت و رفاه اينجهانی را به ارمغان آورد علاقمند است؛ توجه ما را به سياره ی خاصی جلب می کند که حيات بر آن پديدار گشته است؛ بدان معناست که هر فردی واجد ارزش است؛ بيانيه ی استقلال فکری است؛ نيمکت را برتر از منبر می شمارد؛ می گويد آنانی که رنج می کشند بايد گنج يابند و آنان که زر می اندوزند بايد در بند شوند. اعتراضی است عليه خودکامگی کليسايی؛ عليه رعيت يا بنده ی اشباح يا کاهنان بودن. شورشی است عليه تباهی اين زندگانی به پای زندگانی ديگری که هيچ از آن نمی دانيم. می خواهد خدايان هوای کار خود را داشته باشند. تا ما برای خودمان و ديگر انسان ها زندگی کنيم؛ برای اکنون و نه گذشته، برای اين جهان و نه جهان ديگر. می کوشد ما را از خشونت و زشتی، از جهل، فقر و مرض برهاند.


== سکولاریسم به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی ==
== سکولاریسم به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی ==

نسخهٔ ‏۴ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۴۰

سکولاریزم

تعریف سکولاریسم

اصطلاح سکولاریسم از واژه فرانسوی سکولار (seculer) و عبارت لاتین سکولاریس (secularis) اشتقاق یافته است. واژه سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می‌گویند، معمولا مقصود هر فلسفه ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم‌های) دینی بنا می‌کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است. سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسنده بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ میلادی استفاده شد. هالی اوک اعتقاد داشت دولت باید در خدمت برآوردن نیازهای بالفعل و کنونی طبقه‌ی کارگر و مستمندان باشد، نه نیازهای حیات اخروی و ارواح مردمان.[۱]

گام نهایی به سوی سکولاریسم اما، کار سکولارهای ضدمسیحی نبود، بلکه کار مسیحیان مؤمن و معتقدی بود که از ویرانی های ناشی از جنگ های مذهبی به جان آمده بودند. در پی اصلاحات دینی (رفورماسیون) جنگ‌های فراوانی بر سر اینکه عقیده‌ی درست دینی چیست درگرفت. جنگ‌هایی که سراسر اروپا را درنوردید. در کشورهای پروتستان، اصلاحات دینی نخست تلاشی بود برای برقرار کردن اصول اجتماع دینی نزد گستره‌ی وسیع تری از اقشار اجتماع سیاسی؛ اما این تلاش به خاطر افتراق فزاینده‌ی میان فرقه‌های مسیحی ناکام ماند. در نتیجه مردم به دنبال یافتن راه‌کاری برای پرهیز از جنگ و ستیزها برآمدند. حاصل آن شد که توسل صریح و آشکار به آموزه‌های خاص مسیحی کاهش یافت و تنها جنبه‌های عام‌تر و عقلانی‌تر مسیحیت مورد استناد قرار گرفت. این فرآیند به تدریج به حذف هرچه بیشتر قدرت کلیسا در امور سیاسی انجامید. مردم فهمیدند که می‌توان قلمروهایی برای اعمال و اندیشه‌ها داشت که فارغ از سیطره‌ی کلیسا باشد. این ره‌یافت به جدایی باز هم بیشتر میان کلیسا و دولت منجر شد. به طوری که این جدایی قلمرو دین و دولت از سرزمین‌های پروتستان نیز پیشی گرفت.

البته به خاطر سرشت کلیسای کاتولیک، کوتاه کردن دست آن از حیطه‌ی عمومی با تحولات اجتماعی شگرفی همراه بود که نمونه‌ی بارز آن انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 است. انقلابی که پس از فراز و نشیب های فراوان عاقبت در سال 1905 به قانون لائیسیته، یعنی جدایی کامل نهاد دین و دولت منجر شد.[۲]

سکولاریسم در فرهنگ سیاسی باوری است مبنی بر جدا شدن نهادهای حکومتی و دولت‌مردان از نهادها و مقام‌های مذهبی. این تفکر ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. هالی اوک ایده جدایی جامعه از دین را به عنوان اندیشه‌ای مستقل مطرح کرده بود.

سکولاریزسیون

سکولاریزاسیون یکی از مشتقات واژه سکولاریسم است. این واژه اولین بار در سال ۱۶۴۸ میلادی در معاهده وستفانی به کار رفت. در آن روزها سکولاریزاسیون مفهوم قضایی داشت که به انتقال اموال کلیسا به مردم عادی دلالت می‌کرد.[۳]

سکولاریزاسیون با سکولاریسم تفاوت‌هایی دارد از جمله اینکه، سکولاریسم یک مسلک و ایدئولوژی است اما سکولاریزاسیون یک جریان و فرآیند است.[۴]

سکولاریسم به عنوان یک فلسفه

اگرچه یک معنای سکولاریسم تضعیف دین در حیطه‌ی امور مدنی است، اما اغلب آن را یک نظام فلسفی نیز دانسته‌اند که پیامدهای شخصی، سیاسی، فرهنگی خاص خود را دارد. جورج یاکوب هالی اوک، مبدع واژه‌ی سکولاریسم، معنای فلسفی آن را به صریح‌ترین وجه در کتاب سکولاریسم انگلیسی چنین بیان می‌کند:

«سکولاریسم یک نظام وظایف مربوط به زندگی این جهانی است. نظامی که مبتنی بر ملاحظات صرفا انسانی باشد، و عمدتا کسانی این عقیده را اختیار می کنند که الاهیات را نامعین، ناکافی، یا باورنکردنی می یابند. اصول اساسی سکولاریسم بدین قرار است:

بهبود زندگی این جهانی توسط ابزارهای مادی.

اینکه علم معجزه‌ی حیّ و حاضر این جهان است.

اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیر جهان دیگری درکار باشد و چه نباشد.

نیکی کردن در این جهان، و پی جویی این نیکی، خیر است.»

رابرت گرین اینگرسول، سخنور و آزاداندیش آمریکایی سکولاریسم را چنین تعریف می کند:

«سکولاریسم دین انسانیت است؛ به امور این جهان می‌پردازد؛ به هرچه که سعادت و رفاه این جهانی را به ارمغان آورد علاقمند است؛ توجه ما را به سیاره‌ی خاصی جلب می‌کند که حیات بر آن پدیدار گشته است؛ بدان معناست که هر فردی واجد ارزش است؛ بیانیه‌ی استقلال فکری است؛ نیمکت را برتر از منبر می‌شمارد؛ می‌گوید آنانی که رنج می‌کشند باید گنج یابند و آنان که زر می‌اندوزند باید در بند شوند. اعتراضی است علیه خودکامگی کلیسایی؛ علیه رعیت یا بنده‌ی اشباح یا کاهنان بودن. شورشی است علیه تباهی این زندگانی به پای زندگانی دیگری که هیچ از آن نمی‌دانیم. می‌خواهد خدایان هوای کار خود را داشته باشند. تا ما برای خودمان و دیگر انسان‌ها زندگی کنیم؛ برای اکنون و نه گذشته، برای این جهان و نه جهان دیگر. می‌کوشد ما را از خشونت و زشتی، از جهل، فقر و مرض برهاند.»

برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح می‌دهد:

«واژه‌ی سکولاریسم نخست در میانه‌ی قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفته است، و اصولا بار ایدئولوژیک داشته است. در کاربرد نخستین آن، بر آموزه‌ای دلالت می‌کرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعدا، سکولاریسم را به این معنای گسترده‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیع‌تری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه‌ی سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با جدایی [نهادهای دینی و دولتی] به کار می‌برند، که تقریبا معادل با واژه‌ی فرانسوی laicisme است که در دیگر زبان‌ها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمی‌شود.»[۵]

سکولاریسم یک فلسفه‌ی ایجابی (مثبت) است که سراسر معطوف به خیر زندگانی این جهانی می‌باشد. بهبود شرایط انسانی را مسئله‌ای مادی می‌داند، و نه روحانی، و بهترین راه حصول این بهزیستی را تلاش انسان می‌داند و نه تعبّد خدایان یا موجودات فراطبیعی.

سکولاریسم به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی

سکولار کیست

اگر شخصی بپذیرد که وقتی وارد عرصه سیاست می‌شود به قضاوت عمومی و آرای عمومی احترام بگذارد و داور نهایی را قانونی بداند که منشا آن مردم هستند، چنین شخصی سکولار است یا در مسیر سکولاریسم حرکت می‌کند. با توجه به این تعریف فرقی نمی‌کند که آن شخص خودش چه اعتقادی دارد، مذهبی است یا نه. نمونه‌ی تاریخی آن مارتین لوتر است که خود، کشیش بوده و به باورهای مسیحیت اعتقاد داشته و اتفاقا برای نجات مذهب و باورهای مذهبی دست به این کار زده است. مارتین لوتر در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی زندگی می‌کرده است. در آن زمان، یعنی در دوران قرون وسطی حاکمان از مذهب برای تحکیم حکومت خودشان استفاده می‌کردند.[۳]

دین در جامعه سکولار

منابع

  1. سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۱
  2. سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۴
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ سکولاریزم چیست؟ ، یوتیوب
  4. تفاوت سکولاریسم و سکولاریزاسیون
  5. سکولاریسم به زبان ساده، آستین کلاین، ص ۶