کاربر:Rnazem/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا)
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
= '''طرح شورای ملی مقاومت درباره آزادیها و حقوق زنان''' =
'''نبردی برای همه ۷ - خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم'''
[[شورای ملی مقاومت ایران]] به عنوان دیرپاترین و سازمانیافته ترین [[اپوزیسیون]] [[رژیم ولایت فقیه]]، برای پاسخ به مسائل و مشکلات عمده ی حاصل از حاکمیت نظام آخوندی طرح ها و مصوبات مختلفی دارد. طرح شورای ملی مقاومت درباره آزادیها و حقوق زنان یکی از اصلی ترین طرح‌های آن است که برای پاسخ به مسئلة آزادی‌ها، به ویژه آزادی زنان، در ایران پس از حاکمیت آخوندی تدوین شده است. ضرورت این طرح از آنجا ناشی می شود که ویژگی اخص نظام ولایت فقیه «زن ستیزی» است و حقوق زنان در این نظام، بطور مضاعف تضییع می شود.


طرح شورای ملی مقاومت ایران درباره آزادیها و حقوق زنان در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۶۶ در یک مقدمه و ۱۳ محور به تصویب [[شورای ملی مقاومت ایران]] رسیده است.  
در کتاب صوتی «نبردی برای همه»، خواهر مجاهد خلق، متین کریم، خاطرات زندان را بازگو می‌کند. در بخش هفتم خاطراتی از مقاومت جمعی زندانیان سیاسی در زندان اوین و وحشی‌گری شکنجه گران در اثنای انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین خلق ایران بیان شده‌است.


== '''مقدمه‌ی طرح''' ==
'''مقاومت جمعی'''
با تعظیم به جانبازیهای تحسین انگیز و مقاومت فراموشی ناپذیر همه زنان مجاهد و مبارز این میهن در برابر رژیم ضدبشری [[روح‌الله خمینی|خمینی]]، با عتقاد به این که تبعیض علیه زن منافی عدالت و حیثیات انسانی است، با تأکید بر ضرورت “غو و رفع کلیه ستمها و اجبارات و تبعیضات رژیم ارتجاعی [[روح‌الله خمینی|خمینی]] در مورد زنان کشور” (۱)، با تأکید بر “تساوی کامل حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زن و مرد” (۲)،


در راستای “تأمین کامل حقوق تمامی زنان کشور، فارغ از هر عدم تساوی و حدودیت بهرهکشانه” (۳)،
بعد از مدت کوتاهی من و تعدادی از بچههایی را که باهم در زندان اوین زندگی جمعی داشتیم برای بازجویی صدا زدند. جمع کوچک ما در همان بند شامل بخشی از هوادران سازمان مجاهدین خلق ایران بود که بیش از ۹۰درصد زندانیان را تشکیل میدادند.


که با رد هر نوع تلقی کالایی از زن، رهایی تاریخی مرد و زن ایرانی را مدنظر دارد، موارد زیرین را رهنمون و برنامه عمل دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران می شناسد:
همه به تجریه دریافته بودند که بدون یک برنامه و زندگی جمعی شرایط زندان از آنچه هست بسیار سختتر میشود. برای مقابله با سختیهای زندان، یا در واقع برای کاهشدادن فشارهایش، اوقات روزانه را برنامهریزی میکردیم. مثلاً ساعتهائی را قرآن و نهج البلاغه میخواندیم. ساعتهائی ورزش میکردیم یا در بخشی از ساعتهای روز بهطور جمعی با کمترین امکانات موجود کاردستی درست میکردیم. مهمترین دستاوردی که دشمن به آن امید بسته بود این بود که بتواند هرفردی را در زیر شکنجه یا در اثر انواع فشارهای روحی دیگر به این نقطه برساند که بهصورت شفاهی یا کتبی متعهد شود که «دیگر با سازمان مجاهدین خلق ایران همکاری نمیکنم».


== '''محورهای طرح''' ==
بعد از مدتی که از شکلگیری کارهای جمعی ما میگذشت، یک روز چند نفری از ما را به بازجویی صدا زدند. ما را به داخل شعبه بردند سپس سلسله سؤالهایی مطرح کردند و به هرکس گفتند جداگانه بنویس! از جمع ما هیچ‌کس چیزی ننوشت و همهمان ساکت نشستیم. ما را تا صبح روز بعد همان‌جا رها کردند و کسی سراغمان نیامد. نه غذایی به ما داده شد، نه کسی حرفی میزد و نه اجازه توالترفتن داشتیم. روز بعد ما را به بند برگرداندند و تغییرهائی در ترکیب اتاقهای بند دادند و چندنفر را از آن بند به بند دیگری بردند. گویا تصور میکردند که رابطههای جمعی ما بهاین وسیله ازهم پاشیده میشود.
۱ـ حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در تمامی گزینش ها و انتخابات و حق رأی در تمام همه پرسی ها.


۲ـ حق ا شتغال و انتخاب آزادانه شغل و حق تصدی هر مقام، منصب و شغل عمومی و دولتی، از جمله ریاست جمهوری و قضاوت در تمام مراجع دادرسی.
'''دلیل توحش'''


۳ـ حق فعالیت سیاسی و اجتماعی آزادانه، رفت و آمد و مسافرت بدون نیاز به اجازه دیگری.
دو سال بعد از دستگیریم درحالیکه بهاصطلاح دوران محکومیتم را میگذراندم، در یک نیمهشب من و چند تن از زندانیان را باهم صدا زدند. من را به اتاقی بردند که مرد جوانی روی تخت شکنجه بود و داشتند او را با کابل میزدند. همین که سرم را بالا بردم بازجو که روبهرویم ایستاده بود و من متوجه حضورش نشده بودم با فشار خیلی زیاد انگشتانش را روی دو چشمم گذاشت و گفت: «یکبار دیگر حرکت اینجوری بکنی خودم چشمهایت را از حدقه در میآورم». بعد مرا هول داد بهسمت دیوار و گفت خوب گوش کن! حق نداری چیزی ببینی ولی حواست را جمع کن و ببین! اگر چیزی نگویی سرنوشت خودت هم مثل این یکی میشود. در آن اتاق دو دنیای متفاوت جریان داشت. درست در نقطه مقابل رابطهیی که من با آن برادر ناشناختهام در زیر شکنجه داشتم. می‌دیدم که بازجوها از شکنجهکردن هرانسان دیگر و دردکشیدن و عذابدادن او لذت میبرند و برایشان مثل تفریح است. از درد و زجرکشیدن یک انسان دیگر قهقهه سر میدادند.


۴ـ حق انتخاب آزادانه لباس و پوشش.
یکباره یکیشان مرا صدا زد و گفت: «الان دارد نوبت تو میشود چون این یکی منافق دیگر جانش تمام شد. یا اطلاعاتت را میدهی یا به سرنوشت او دچار میشوی». گفتم: «من اطلاعاتی ندارم. کارخلافی نکردهام که مجرم باشم و بخواهم اطلاعاتش را بدهم.


۵ـ حق استفاده بدون تبعیض از کلیه امکانات آموزشی، تحصیلی، ورزشی و هنری و حق شرکت در تمام مسابقات ورزشی و فعالیتهای هنری.
بلافاصله بر سرم ریختند و شروع کردند از هرطرف به کتکزدن. وسطش هم با کین و غیظ زیاد میگفتند: «تو اطلاعات نداری؟» در اثنای همین کتککاری ناگهان یک ضربهٔ سنگین، احتمالاً با همان جسمیبود که به پشتم زده بودند به سرم زدند. تا چند لحظه در حالتی گیج و منگ بودم و دیگر از هوش رفتم. سرم چنان کرخت شده بود که شک کردم آیا سرم در جای خودش قرار دارد یا نه؟ حالم بهشدت بد شده بود؛ ولی صداهایی که میشنیدم به قدری دردناک بود که وجدانم را به لرزه میانداخت و چنان وجودم را میسوزاند که وضعیت خودم فراموشم میشد. درحالیکه با حالتی از بهت و ناباوری چشمهایم را به اطراف میچرخاندم، نفرات شکنجه شده را نگاه می‌کردم یکی از بازجوها متوجه من شد و با لگد به سرم کوبید گفت: «داری چی رو نگاه می‌کنی؟ کور شو! دوباره از هوش رفتم. نتوانستم بفهمم که چرا ناگهان دست به این کار زدهاند. سایر زندانیان هم تحلیل و برداشت مشخصی از این کار نداشتند.


۶ـ به رسمیت شناختن تشکلهای زنان و حمایت از سازمانیابی داوطلبانه آنان در سراسر کشور؛ در نظر گرفتن امتیازات ویژه در زمینه های گوناگون اجتماعی، اداری، فرهنگی، به خصوص در امور آموزشی، به منظور رفع نابرابری و ستم مضاعف از زنان.
بعدها هنگامیکه به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستم، همراه با مرور تحولات مبارزه مجاهدین با رژیم، توانستم تقارن آن رفتارها و مسایل بیرون زندان و مبارزهیی که جریان داشت را بفهمم. سال۶۴ زمانی بود که در درون مجاهدین یک تحول ایدئولوژیک حول مسألهٔ زن و برابری زن و مرد رخ داده بود و یک زن، «مریم رجوی» در رهبری جنبش و مبارزه جای گرفته بود. این تحول خون تازهیی در رگهای سازمان و تشکیلات و جنبش مقاومت جاری کرده بود. لاجوردی و بازجوهایش در اوین، ابتدا با شکنجهٔ بیشتر و اذیت و آزارها خودشان را تخلیه میکردند. بعدها معنی آن وحشیگریها در اتاقهای شکنجه و آن حرفهای رکیک و مطالبی که رد و بدل میکردند را بهتر فهمیدم.


۷ـ دریافت مزد مساوی با مردان در برابر کار مساوی؛ منع تبعیض در استخدام و به هنگام اشتغال؛ برخورداری یکسان از مزایای گوناگون از قبیل مرخصی، حقوق بازنشستگی و از کارافتادگی؛ دریافت حق اولاد و تأهل و بیمه بیکاری؛ برخورداری از حقوق و تسهیلات ویژه به هنگام بارداری و زایمان و نگهداری اطفال.
۸ـ آزادی کامل در گزینش همسر و ازدواج که تنها با رضایت طرفین صورت میگیرد و در نزد مقام قانونی به ثبت میرسد. ازدواج قبل از رسیدن به سن قانونی ممنوع است. در زندگی خانوادگی هرگونه اجبار و تحمیل به زن ممنوع است.
۹ـ حق متساوی طلاق. طلاق در مراجع صلاحیتدار قضایی صورت میگیرد. زن و مرد در ارائه دلیل برای طلاق برابرند. نحوه سرپرستی اطفال و تأمین معیشت آنان و همچنین نحوه تسویه مالی ضمن حکم طلاق تعیین میشود.
۱۰ـ حمایت از زنان بیوه و مطلقه و اطفال تحت حضانت و سرپرستی آنها از طریق نظام تأمین اجتماعی کشور.
۱۱ـ رفع نابرابری های حقوقی در زمینه شهادت، ولایت، حضانت و ارث .
۱۲ـ چند همسری (تعدد زوجات) ممنوع است .
در مواردی که مصلحت به خصوصی در کار باشد، ترتیبات مقتضی را قانون معین میکند.
۱۳ـ منع هرگونه بهره کشی جنسی از زن تحت هر عنوان و الغای کلیه رسوم و قوانین و مقرراتی که بر طبق آنها پدر و مادر، ولی، قیم یا دیگری دختر یا زنی را، به عنوان ازدواج یا هر عنوان دیگر، برای تمتع جنسی یا بهره کشی به دیگران واگذار می کنند.
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
== منابع ==
== منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۴۲

نبردی برای همه ۷ - خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم

در کتاب صوتی «نبردی برای همه»، خواهر مجاهد خلق، متین کریم، خاطرات زندان را بازگو می‌کند. در بخش هفتم خاطراتی از مقاومت جمعی زندانیان سیاسی در زندان اوین و وحشی‌گری شکنجه گران در اثنای انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین خلق ایران بیان شده‌است.

مقاومت جمعی

بعد از مدت کوتاهی من و تعدادی از بچههایی را که باهم در زندان اوین زندگی جمعی داشتیم برای بازجویی صدا زدند. جمع کوچک ما در همان بند شامل بخشی از هوادران سازمان مجاهدین خلق ایران بود که بیش از ۹۰درصد زندانیان را تشکیل میدادند.

همه به تجریه دریافته بودند که بدون یک برنامه و زندگی جمعی شرایط زندان از آنچه هست بسیار سختتر میشود. برای مقابله با سختیهای زندان، یا در واقع برای کاهشدادن فشارهایش، اوقات روزانه را برنامهریزی میکردیم. مثلاً ساعتهائی را قرآن و نهج البلاغه میخواندیم. ساعتهائی ورزش میکردیم یا در بخشی از ساعتهای روز بهطور جمعی با کمترین امکانات موجود کاردستی درست میکردیم. مهمترین دستاوردی که دشمن به آن امید بسته بود این بود که بتواند هرفردی را در زیر شکنجه یا در اثر انواع فشارهای روحی دیگر به این نقطه برساند که بهصورت شفاهی یا کتبی متعهد شود که «دیگر با سازمان مجاهدین خلق ایران همکاری نمیکنم».

بعد از مدتی که از شکلگیری کارهای جمعی ما میگذشت، یک روز چند نفری از ما را به بازجویی صدا زدند. ما را به داخل شعبه بردند سپس سلسله سؤالهایی مطرح کردند و به هرکس گفتند جداگانه بنویس! از جمع ما هیچ‌کس چیزی ننوشت و همهمان ساکت نشستیم. ما را تا صبح روز بعد همان‌جا رها کردند و کسی سراغمان نیامد. نه غذایی به ما داده شد، نه کسی حرفی میزد و نه اجازه توالترفتن داشتیم. روز بعد ما را به بند برگرداندند و تغییرهائی در ترکیب اتاقهای بند دادند و چندنفر را از آن بند به بند دیگری بردند. گویا تصور میکردند که رابطههای جمعی ما بهاین وسیله ازهم پاشیده میشود.

دلیل توحش

دو سال بعد از دستگیریم درحالیکه بهاصطلاح دوران محکومیتم را میگذراندم، در یک نیمهشب من و چند تن از زندانیان را باهم صدا زدند. من را به اتاقی بردند که مرد جوانی روی تخت شکنجه بود و داشتند او را با کابل میزدند. همین که سرم را بالا بردم بازجو که روبهرویم ایستاده بود و من متوجه حضورش نشده بودم با فشار خیلی زیاد انگشتانش را روی دو چشمم گذاشت و گفت: «یکبار دیگر حرکت اینجوری بکنی خودم چشمهایت را از حدقه در میآورم». بعد مرا هول داد بهسمت دیوار و گفت خوب گوش کن! حق نداری چیزی ببینی ولی حواست را جمع کن و ببین! اگر چیزی نگویی سرنوشت خودت هم مثل این یکی میشود. در آن اتاق دو دنیای متفاوت جریان داشت. درست در نقطه مقابل رابطهیی که من با آن برادر ناشناختهام در زیر شکنجه داشتم. می‌دیدم که بازجوها از شکنجهکردن هرانسان دیگر و دردکشیدن و عذابدادن او لذت میبرند و برایشان مثل تفریح است. از درد و زجرکشیدن یک انسان دیگر قهقهه سر میدادند.

یکباره یکیشان مرا صدا زد و گفت: «الان دارد نوبت تو میشود چون این یکی منافق دیگر جانش تمام شد. یا اطلاعاتت را میدهی یا به سرنوشت او دچار میشوی». گفتم: «من اطلاعاتی ندارم. کارخلافی نکردهام که مجرم باشم و بخواهم اطلاعاتش را بدهم.

بلافاصله بر سرم ریختند و شروع کردند از هرطرف به کتکزدن. وسطش هم با کین و غیظ زیاد میگفتند: «تو اطلاعات نداری؟» در اثنای همین کتککاری ناگهان یک ضربهٔ سنگین، احتمالاً با همان جسمیبود که به پشتم زده بودند به سرم زدند. تا چند لحظه در حالتی گیج و منگ بودم و دیگر از هوش رفتم. سرم چنان کرخت شده بود که شک کردم آیا سرم در جای خودش قرار دارد یا نه؟ حالم بهشدت بد شده بود؛ ولی صداهایی که میشنیدم به قدری دردناک بود که وجدانم را به لرزه میانداخت و چنان وجودم را میسوزاند که وضعیت خودم فراموشم میشد. درحالیکه با حالتی از بهت و ناباوری چشمهایم را به اطراف میچرخاندم، نفرات شکنجه شده را نگاه می‌کردم یکی از بازجوها متوجه من شد و با لگد به سرم کوبید گفت: «داری چی رو نگاه می‌کنی؟ کور شو! دوباره از هوش رفتم. نتوانستم بفهمم که چرا ناگهان دست به این کار زدهاند. سایر زندانیان هم تحلیل و برداشت مشخصی از این کار نداشتند.

بعدها هنگامیکه به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستم، همراه با مرور تحولات مبارزه مجاهدین با رژیم، توانستم تقارن آن رفتارها و مسایل بیرون زندان و مبارزهیی که جریان داشت را بفهمم. سال۶۴ زمانی بود که در درون مجاهدین یک تحول ایدئولوژیک حول مسألهٔ زن و برابری زن و مرد رخ داده بود و یک زن، «مریم رجوی» در رهبری جنبش و مبارزه جای گرفته بود. این تحول خون تازهیی در رگهای سازمان و تشکیلات و جنبش مقاومت جاری کرده بود. لاجوردی و بازجوهایش در اوین، ابتدا با شکنجهٔ بیشتر و اذیت و آزارها خودشان را تخلیه میکردند. بعدها معنی آن وحشیگریها در اتاقهای شکنجه و آن حرفهای رکیک و مطالبی که رد و بدل میکردند را بهتر فهمیدم.

پانویس

منابع