کاربر:Safa/صفحه تمرین

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۵۸ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سانترالیسم دموکراتیک

سانترالیسم + دموکراسی

به روشی گفته می شود که اول بار توسط لنین برای اداره ساختار حزب بلشویک تعریف شد که معنای آن: «دموکراسی در بحث وگفتگوهای درون حزبی و سانترالیسم درمقام عمل» می باشد

سانترالیسم دموکراتیک نخستین بار بوسیله لنین درجریان مبارزه درون حزبی برای سانترالیسم درتصمیم گیریها وعلیه ذهنیت «محفلی» انقلابیون روسیه تا قبل از تشکیل حزب کارگران سوسیال دموکرات و بلشویک ها درسال ۱۹۰۱، به کار گرفته شد، اما از سال ۱۹۱۷ بعنوان فرهنگ انقلابی متداول شد.

این لنین بود که این اصطلاح را ابداع کرد و اصول یک حزب سیاسی با انضباط و انقلابی را تکامل بخشید.

مقولۀ سانترالیسم دموکراتیک، از سه جنبۀ مرتبط با یک­دیگر تشکیل می شود: تعریف عضویت، دموکراسی درون حزبی (یا مشارکتی) و وحدت در عمل.

تعریف عضویت:

سازمان های مختلف، تعاریف گوناگونی از «عضویت» دارند؛ مثلاً گروه کوچکی از سربازانی که پشت صفوف دشمن قرار دارند، به طور مشخص درک می کنند که چه کسانی هستند و به همین دلیل، برداشت خشک و سفت و سختی از حقوق و تعهدات و وظایف هر یک از اعضای خود دارند. یک جنبش اجتماعی وسیع،صرفاً برداشتی مبهم از عضویت دارد، و تعهد اعضای آن محدود است. لنین اصول سانترالیسم دموکراتیک را در ارتباط با حزب سیاسی که در شرایط غیرقانونی عمل می کند به دقت تشریح کرد و به همین دلیل روی ضوابط بسیار صریح و شفاف عضویت اصرار داشت: پذیرش برنامۀ حزب و تعهد به فعالیت تحت رهبری یکی از سازمان های آن

(نگاه کنید به نوشتۀ لنین با نام «یک گام به پیش، دو گام به پس»)

واضح است که حقوق و تعهدات اعضا مطابق با ضوابط عضویت متفاوت است. از سوی دیگر، سازمان و تشکیلات چه یک اتحادیۀ کارگری باشد و چه یک جنبش اجتماعی یا هستۀ مخفی حزبی، حقوق و تعهدات اعضای آن–کم یا بیش– باید متعادل باشد.

دموکراسی درون حزبی (یا مشارکتی) :

اصول دموکراسی درون حزبی، عینی ترین بیان خود را در کمون پاریس یافت. همان طور که لنین در دولت و انقلاب توصیف کرد، دموکراسی درون حزبی مستلزم وسیع­ ترین، دموکراتیک­ ترین و جامع ­ترین بحث تا پیش از هر تصمیمی است، و بر حقّ افراد برای تعیین فعالیت خودشان تأکید دارد. این دموکراسی مخالف جدایی شاخه های قانون­گذاری و اجرایی، یعنی تقسیم کار بین مدیریت و کار، تفکیک بین تئوری و عمل، است. در نتیجه، سانترالیسم دموکراتیک مستلزم آن است که ساختار یک سازمان به گونه ای باشد که ظرفیت مشارکت هر یک از بخش های سازمان در تعیین سیاست های مرتبط با مسئولیت های خود آن ها را ایجاد کند.

وحدت در عمل:

وحدت یکی از مسائل اساسی برای بقا و ادامۀ حیات طبقۀ کارگر است، اما از آن جا که طبقۀ تحت ستم، خود باید دست به رهایی اش بزند، وحدت نمی تواند با «دستور از بالا» صورت بگیرد. بلکه این وحدت تنها می تواند بر پایۀ توافق و تعهد از طریق دموکراسی درون حزبی، و به وسیلۀ اعضایی که تعهدشان به سازمان، هماهنگ با حقوق آن ها در درون آن سازمان است، محقق شود. هنگامی که یک خطّ مشی سیاسی از طریق بحث های فراگیر و طولانی در میان افرادی که قرار است آن را انجام دهند، تعیین شود، در آن صورت وحدت در عمل به آسانی محقق می گردد. با این حال، عمل به ناچار گاه با موانع و تغییرات پیش ­بینی ­نشده ای رو به رو می گردد که واکنش و پاسخ فوری و هماهنگ ­شده ای را می طلبد. این موضوع غیر قابل انکار است که هماهنگی مؤثر و کارا برای انجام یک عمل مشخص، مستلزم چیزی به نام رهبری است. به همین دلیل وحدت در عمل الزاماً شامل پذیرش و مقبولیت رهبری می شود. این یکی از مسائلی است که در تاریخ جنبش کارگری، به محلّ مناقشات و بحث های زیادی تبدیل شده است.

(به فصول نخست کتاب لنین با عنوان «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم» نگاه کنید).

تعادل میان سانترالیسم و دموکراسی: برای توضیح این امر بهتر است که ابتدا مثالی بزنیم. گروه کوچکی از سربازان را که زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفته اند درنظر بگیرید. در این شرایط، بحث جامع و مبسوط برای اتخاذ یک تاکتیک مناسب در بین سربازان، دیوانگی محض خواهد بود و به نابودی گروه منجر خواهد شد. در این جا بهترین سیاست، سانترالیسم تام و تمام است. به عکس، حالتی را درنظر بگیرید که در آن یک اتحادیۀ کارگری مشغول بحث در مورد پذیرش یا عدم پذیرش پیشنهاد کارفرما، یا تداوم اعتصاب است؛ در این حالت اعضای اتحاد می توانند و باید تا حدّ لزوم برای تضمین این که تمامی اعضا با اعتصاب موافق هستند، به بحث و تصمیم گیری جمعی بپردازند. این تصمیم جمعی، چیزی است که رهبران نیز باید آن را بپذیرند. بنابراین رابطۀ میان دموکراسی و سانترالیسم غیرمتغیّر و ثابت نیست و به عوامل و شرایط بسیاری بستگی دارد.

دموکراسی بیش از حد در عمل، به سردرگمی و بی­ نظمی و اغلب شکست می انجامد؛ سانترالیسم بیش از حد نیز از سوی دیگر به بوروکراسی، تصمیمات نادرست و فقدان تعهد اعضا منجر می شود.

سانترالیسم دموکراتیک

سانترالیسم دموکراتیک از نظر لغوی این عبارت مرکب از دو کلمه سانترالیسم به معنای مرکزیت و دموکراتیک صفت از واژه دموکراسی می‌باشد و از این جهت گاه آن را مرکزیت دموکراتیک هم ترجمه کرده‌اند. اصل سانترالیسم دموکراتیک مناسبات میان رهبری و اعضا حزب، میان ارگان‌های مافوق و مادون، میان اعضا حزب و حزب را در مجموع خود منعکس می‌سازد. مفهوم آن در چند کلمه عبارتست از انتخابی بودن تمام ارگان‌های حزبی، وظیفه ارگان‌های رهبری در مورد گزارش دادن مرتب، انضباط دقیق حزبی، تبعیت اقلیت از اکثریت و اجرای تصمیمات سازمان‌های بالاتر. دموکراسی و مرکزیت دو جنبه یک اصل واحد را در حیات داخل حزبی تشکیل می‌دهند و اجرای دقیق آن شرط ضروری زندگی داخلی احزاب انقلابی است. در بعضی از احزاب غیر انقلابی نیز در این‌باره سخن گفته می‌شود ولی نه در سازمان‌های بورژوایی و نه در احزاب فرمایشی و دستوری عملا و واقعا این اصل اساسی مراعات نمی‌گردد، نه انضباط و مرکزیتی در کار است و نه بیان آزاد عقاید و دمکراسی و انتخاب واقعی ارگان‌های رهبری.

سانترالیسم یعنی:

۱.حزب برنامه و اساسنامه واحدی دارد.

۲.حزب دارای یک ارگان عالی رهبری است که کنگره حزبی و در فاصله میان دو کنگره کمیته مرکزی آن را تشکیل می‌دهد.

۳. کلیه ارگان‌های حزبی تابع مرکز هستند. ارگان‌های پایین تابع ارگان‌های مافوق و اقلیت تابع اکثریت است.

۴. درحزب انضباط آگاهانه و محکمی حاکم است که برای کلیه اعضا از بالا تا پایین بدون استثنا یکسان است.

دموکراسی یعنی:

۱. تمام ارگان‌های رهبری حزب از صدر تا ذیل انتخابی است.

۲. هر ارگان رهبری موظف است در برابر ارگانی که او را انتخاب کرده گزارش دهد.

۳. طرح و بحث مسایل سیاسی و تشکیلاتی در مجامع حزبی و طبق مقررات حزبی از حقوق لاینفک اعضا حزب است. ارگان‌های حزبی موظفند به نظریات توده‌های حزبی توجه کنند و تجارت آن‌ها را مورد مطالعه قرار دهند و از آن بهره گیرند.

بدین ترتیب سانترالیسم و دموکراسی دو روی یک مدال هستند یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد، دموکراسی بدون مرکزیت به یک لیبرالیسم و هرج و مرج و آشفتگی سازمانی و اضمحلال وحدت اراده و عمل بدل می شود و سانترالیسم بدون دموکراسی به اعمال روش های فرماندهی و تحجر و بریدن از توده های حزبی منتهی می شود. اگر اصل سانترالیسم دموکراتیک بدون خدشه رعایت گردد، دموکراسی درون حزبی به سانترالیسم محکم و سالم کمک می کند و سانترالیسم درون حزبی نیز به دموکراسی لازم یاری می رساند.از آن چه گفته شد اهمیت اصل سانترالیسم نه تنها از نظر تشکیلاتی بلکه از نظر سیاسی نیز برای تعیین سیاست صحیج و استراتژیک و تاکتیک درست درمبارزه برون حزبی روشن می شود، واضح است که بنا به شرایط و اوضاع ممکن است یکی از دو جهت این اصل تقویت یابد.

مثلاٌ درشرایط کار مخفی هنگامی که دشمن با تمام وسایل و نیرو علیه حزب برخاسته و سازمانهای آن درمعرض ضربات شدید قرار می دهد دموکراسی حزبی ناچار محدود می شود، تشکیل کنگره ها و کنفرانس ها غیر منظم می شود، انتخاب ارگان های رهبری اکثراٌ جای خود را به انتصاب افراد می دهد.

دموکراسی و سانترالیسم به هیچوجه دریک تعادل برابر با یک دیگر قرار نمی گیرند. همه چیز به شرایط مشخص، موقعیت سیاسی کشور، توانمندی حزب و تجربه آن، سطح عمومی اعضای حزب، اتوریته ای که رهبری به دست آورده است، بستگی دارد. پیش از یک کنفرانس حزبی، یعنی زمانی که مشکل، فرموله کردن یک خطّ سیاسی برای شرایط آینده است، دموکراسی بر سانترالیسم غلبه می کند.

هنگامی که مشکل به عمل سیاسی برمی گردد، سانترالیسم است که دموکراسی را تحت تبعیت خود قرار می دهد. دموکراسی مجدّداً زمانی جایگاه خود را بیان می کند که حزب نیاز پیدا می کند تا با دیدی انتقادی به ارزیابی فعالیت های خود بپردازد. تعادل بین دموکراسی و سانترالیسم، خود را در مبارزۀ واقعی می یابد، در لحظاتی نقض می شود، و سپس دوباره خود را برقرار می کند. بلوغ هر عضو حزب خود را به طور اخص در این حقیقت آشکار می کند که او از سلسله مراتب حزب، چیزی بیش از آن چه که می تواند پرداخت کند، درخواست نمی کند. کسی که بسته به هر یک تلنگروتنش، رویکرد خود نسبت به حزب را تعریف می کند، یک انقلابیِ ضعیف است.

دربارۀ سانترالیسم دمکراتیک و رژیم

لئون تروتسکی، ۱۹۳۷

به هیئت تحریریه «Socialist Appeal» (ایالات متحده)