کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن
آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته، (زادهٔ ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ در والپارایسو – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سانتیاگو)، از ژنرالهای ارتش شیلی بود که در رأس یک کودتای نظامی در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ دولت سوسیالیست سالوادور آلنده، رئیسجمهور مردمی شیلی را سرنگون نمود و سپس به عنوان یک دیکتاتور بیرحم، بدون هیچگونه انتخابات دمکراتیک، به مدت ۱۷ سال بر مردم این کشور حکومت کرد.
پینوشه در سال ۱۹۹۰ قبل از ترک مقام خود، تدابیری اندیشید تا با وضع قوانین ویژهی حقوقی، از هر گونه حسابرسی و تعقیب قانونی مصون بماند و مشمول تعقیب قانونی نشود اما با این وجود سرانجام دادگاه عالی شیلی با لغو مصونیت حقوقی وی باعث شد که پینوشه به خاطر قانونشکنی محاکمه گردد.
پینوشه در سال ۱۹۷۳ با انجام کودتای نظامی علیه دولت چپ سالوادور آلنده، هزاران تن از مردم و روشنفکران را به زندان افکند. به این سبب هنگام برکناری او هزاران نفر از کمونیستها خواهان دستگیری و محاکمه او شدند. اما دادگاهی نشدن وی به خاطر اتهامات نقض حقوقبشر در دوره زمامداری و سپس فوت آگوستو پینوشه بسیاری از نیروهای چپ را دچار یأس نمود. پینوشه در نوامبر ۲۰۰۶ مسؤولیت آنچه که در دوران او انجام شده را پذیرفت هرچند هرگز به این دلیل محاکمه نشد. بسیاری از هواداران وفادارش نیز پس از آنکه در سال ۲۰۰۴ معلوم شد او درگیر یک اختلاس ۲۷ میلیون دلاری بوده، او را رها کردند.
اگوستو پینوشه سرانجام در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سن ۹۱ سالگی در سانتیاگو درگذشت.
پیشینه پینوشه
آگوستو پینوشه" ژنرالِ راست گرا که در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، " علیه دولتِ منتخبِ چپ گرا "سالوادور آلنده" در شیلی کودتا کرد، یک ماه قبل از آن توسط "سالوادور آلنده" رئیس جمهور وقت شیلی به عنوان رئیس نیروهای مسلح خود منصوب شدهبود اما پینوشه با بهرهجویی از این موقعیت به سازماندهی یک کودتا علیه آلنده مبادرت کرد.
پینوشه و اعمال بیرحمانهترین نوع شکنجه و کشتار
پینوشه در اولین روز به دست گرفتن قدرت، هزاران تن را که عمدتاً از فعالان طبقه کارگر و چپ گراها بودند بازداشت و به ورزشگاه ملی منتقل کرد و بسیاری از آنها را به قتل رساند. بر اساس گزارشات متعدد، از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از ۴۰۰۰ نفر به خاک و خون کشیده شدند به نحوی که ۱۰۰۲ تن از قربانیان ناپدیدشدگانی هستند که تاریخ مرگشان مجهول مانده و خانوادههای آنها هنوز شانس خاکسپاری آنها را نیافتهاند. از این رو نام بسیاری از آنها روی دیوار گورستان عمومی شهر سانتیاگو نوشته شده و این امکان وجود دارد که نامهای دیگری به لیست این قربانیان اضافه گردد.
قتل ویکتور خارا توسط پینوشه
ویکتور خارا شاعر، موزیسین و خوانندهی چپگرای شیلیایی و از طرفداران سالوادور آلنده، از جملهی بازداشتشدگان مستقر در ورزشگاه سانتیاگو بود که به شیوهی بسیار وحشیانه و ضد انسانی توسط نظامیان به شهادت رسید. یکی از افسران پینوشه خطاب به ویکتور که جزو زندانیان حاضر در ورزشگاه بود گفته بود: «شنیدهام آواز میخوانی. میخواهم که همین جا برای ما بخوانی» ویکتور خارا نیز درخواست گیتار کرده و شروع به نواختن و خواندن سرود مشهور «ما پیروزیم» نمود. افسر نظامی که خشگمین شده بود فرمان شکستن انگشتان هر دو دست ویکتور خارا را داد و سپس با تمسخر رو به او کرده و گفت حالا گیتار بزن. ویکتور خارا با شجاعت رو به جمعیت درخواست کرد که بازداشت شدگان او را همراهی کنند و در این هنگام همه نفرات حاضر در استادیوم با بالا بردن دستها شان شروع به خواندن و همراهی خارا نمودند. این حرکت موجب خشم نظامیان شد و در واکنش به این عمل متهورانه، ویکتور خارا را به رگبار گلوله بسته و به شهادت رساندند.
پینوشه با برقراری یک دیکتاتوری وحشی نظامی، که توسط قدرتهای غربی حمایت میشد، ایدئولوژی اقتصادی راست گرایان نئولیبرال منسوب به پسران شیکاگو را به مرحله اجرا گذاشت. برغم وعدهی ناظران بینالمللی مبنی بر وقوع یک «معجزه اقتصادی»، وضعیت زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم به شدت افت کرد و همراه با کاهش دستمزدها بخشی از هزینههای مراقبتهای بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد و هر کارگری که تلاش میکرد مقاومت کند، کشته، شکنجه، زندانی یا ناپدید میشد.
پرتاب غیر نظامیان از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند به پایین، یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم پینوشه بود. در خلال ۱۷ سال حاکمیت سرکوبگرانه پینوشه بر شیلی، بیش از سه هزار نفر توسط وی به قتل رسیدند و افزون بر سی و هفت هزار نفر دیگر به طور غیرقانونی زندانی یا شکنجه شدند.
بسیاری از زندانیان، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار میگرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار میگرفتند و گزارش شده بود که برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود میشدند. بسیاری از کودکان که اولیاء آنها قربانی دیکتاتوری حاکم گشته بودند، به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچهها یا از وضعیت والدینشان بی خبر میماندند یا به آنها گفته میشد که پدر و مادرشان را طی حادثهای از دست دادهاند.