کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۵ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آگوستو پینوشه
سر وینستون چرچیل.JPG
آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته
زادروز۲۵ نوامبر ۱۹۱۵
والپاریزو شیلی
درگذشت۱۰ دسامبر سال ۲۰۰۶میلادی
تابعیتشیلی
سال‌های فعالیت۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰
شناخته‌شده برایمردم دنیا
نقش‌های برجستهکودتا در شیلی و سرکوب مردم شیلی
تأثیرپذیرفتگانمردم شیلی و آزادی‌خواهان جهان
مذهبانگلیکان
اتهام‌هاقتل‌عام و کشتار مردم شیلی در کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۰
منصبفرمانده ارتش شیلی
آثارروز بحرانی
همسرماریا لوسیا هیریارت رودریگرز
فرزندانآگوستو اوسوالدو ، ژاکلین ماری ، لوسیا ، مارکو آنتونیو ، ماریا ورونیکا
والدینآگوستو پینوشه ورا، آولینا اوگارته مارتینز

آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته، (زادهٔ ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ در والپارایسو – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سانتیاگو)،

معروف به اگوستو پینوشه، پدرش از کارمندان دولت و از طبقه‌ی متوسط از نسل شهرنشینان مهاجر فرانسوی بود که صد سال قبل به شیلی آمده بودند.

پینوشه در ۱۸ سالگی وارد آکادمی جنگ ارتش شیلی شد و ۴ سال بعد به عنوان ستوان فارغ‌التحصیل شد.

در دوران نظامی‌گری خود شاهد هیچ جنگی نبود و بالاترین منصبی که داشت فرماندهی بازداشتگاه کمونیست‌های شبلی بود. پینوشه تا سال ۱۹۶۸ که به درجه‌ی سرتیپی ارتقا‌ء یافت ۵ کتاب در باره‌ی جنگ و سیاست نوشت.

از ژنرال‌های ارتش شیلی بود که در رأس یک کودتای نظامی در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ دولت سوسیالیست سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور مردمی‌ شیلی‌ را سرنگون نمود و سپس به عنوان یک دیکتاتور بی‌رحم، بدون هیچ‌گونه انتخابات دمکراتیک، به مدت ۱۷ سال بر مردم این کشور حکومت کرد. آلنده یک ماه قبل از کودتا پینوشه را به عنوان رئیس نیروهای مسلح کشور منصوب کرده بود و او از این موقعیت برای سازماندهی کودتا استفاده کرد. در روز اول، دولتِ کودتا شروع به دستگیری و انتقال هزاران نفر از فعالان کارگری و چپ گراها به ورزشگاه ملی سانتیاگو کرد و بسیاری را کشت.

پینوشه در سال ۱۹۷۳ با انجام کودتای نظامی علیه دولت چپ سالوادور آلنده، هزاران تن از مردم و روشنفکران را به زندان افکند. به این سبب  هنگام  برکناری او  هزاران نفر از کمونیست‌ها خواهان دستگیری و محاکمه او شدند. اما دادگاهی نشدن وی به خاطر اتهامات نقض حقوق‌بشر در دوره زمامداری  و سپس فوت آگوستو پینوشه بسیاری از نیروهای چپ را دچار یأس نمود‍. پینوشه در نوامبر ۲۰۰۶ مسؤولیت آنچه که در دوران او انجام شده را پذیرفت هرچند هرگز به این دلیل محاکمه نشد. بسیاری از هواداران وفادارش نیز پس از آنکه در سال ۲۰۰۴ معلوم شد او درگیر یک اختلاس ۲۷ میلیون دلاری بوده، او را رها کردند. پینوشه در سال ۱۹۹۰ قبل از ترک مقام خود، تدابیری اندیشید تا با وضع قوانین ویژه‌ی حقوقی، از هر گونه حسابرسی و تعقیب قانونی مصون بماند و مشمول تعقیب قانونی نشود اما  با این وجود سرانجام دادگاه عالی شیلی با لغو مصونیت حقوقی وی باعث شد که پینوشه به خاطر قانون‌شکنی محاکمه گردد.

اگوستو پینوشه سرانجام در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سن ۹۱ سالگی در سانتیاگو درگذشت.

از همان ابتدا، حکومت نظامی تازه تأسیس در شیلی اقدامات سختی را در برابر مخالفان خود اجرا کرد. گزارشات و بررسی‌های متعدد حاکی از این است که در زمان حضور پینوشه در دولت، بین 1200 تا 1300 نفر کشته، حدود 80000 نفر بازداشت و تقریباً 30000 نفر شکنجه شدند. در سال 2011، آمار رسمی کشته‌شدگان و مفقودشدگان 3065 نفر اعلام شد.

دولت نظامی شیلی تحت تأثیر اقتصاددانان نئولیبرال با اندیشه بازار آزاد که اکثریت آن‌ها در دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو تحصیل کرده بودند و به شیکاگو بویز (پسران شیکاگو) معروف شده بودند، اصلاحات اقتصادی تازه‌ای از جمله تثبیت واحد پول، کاهش تعرفه‌ها، بازگشایی بازارهای شیلی به روی معاملات جهانی، ایجاد محدودیت برای اتحادیه‌های کارگری، خصوصی‌سازی امنیت اجتماعی، و خصوصی‌سازی صدها صنعت تحت کنترل دولتی را اجرا کرد. این سیاست‌ها منجر به پدیده‌ای شد که از آن با عنوان “معجزه شیلی” یاد می‌کنند، ولی منتقدان معتقدند که سیاست‌های دولت به طرز چشمگیری نابرابری اقتصادی در جامعه را افزایش داد، و برخی بحران اقتصادی 1982 در این کشور را ناشی از همین سیاست‌ها می‌دانند. شیلی در بیشتر سال‌های دهه 1990، بهترین اقتصاد را در آمریکای لاتین داشت هر چند کارشناسان در مورد اینکه آیا اصلاحات پینوشه در این موضوع نقش داشت یا نه نظرات متضادی دارند.

فرمانروایی 17 ساله پینوشه از طریق رفراندوم جنجالی قانون اساسی در سال 1980 رسمیت قانونی پیدا کرد. در سال 1988 همه‌پرسی دیگری برگزار شد که در آن 56% از رأی‌دهندگان مخالف ادامه فعالیت پینوشه به عنوان رییس جمهور بودند که این امر منجر به برگزاری انتخابات دموکراتیک برای ریاست جمهوری و کنگره شد. بعد از دست دادن مقام رییس جمهوری، پینوشه تا سال 1998 به عنوان فرمانده کل ارتش شیلی فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه از مقام خود استعفا داد و بر طبق قانون اساسی 1980، سناتور مادام‌العمر شد. با این حال، پینوشه در بازدید خود از لندن در تاریخ 10 اکتبر 1998 تحت حکم جلب بین‌المللی در ارتباط با موارد متعدد نقض حقوق بشر بازداشت شد. بعد از دادگاهی حقوقی، او به دلیل بیماری آزاد شد و در مارچ 2000 به شیلی بازگشت. در سال 2004، قاضی خوان گوزمان تاپیا حکم داد که پینوشه از سلامت کافی برخوردار است تا مورد محاکمه واقع شود و دستور حبس خانگی وی را صادر کرد. در زمان مرگ پینوشه در سال 2006، حدود 300 اتهام مجرمانه به خاطر موارد متعدد نقض حقوق بشر در طول 17 سال حکومت وی، و همچنین فرار مالیاتی و اختلاس در حین و بعد از دوران حکومت بر علیه وی در جریان بود. او متهم بود که حداقل 28 میلیون دلار را به طور غیر قانونی جمع‌آوری کرده بود.

جملات زیبا از آگوستو پینوشه

پیشینه پینوشه

آگوستو پینوشه ژنرالِ راست گرا که  در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، علیه دولت مردمی سالوادور آلنده در شیلی کودتا کرد، یک ماه قبل از آن توسط  "سالوادور آلنده" رئیس جمهور وقت شیلی به عنوان رئیس نیروهای مسلح خود منصوب شده‌بود اما  پینوشه با بهره‌جویی از این موقعیت به سازماندهی یک کودتا علیه آلنده  مبادرت کرد. پینوشه طی سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ حاکم مطلق و مستبد شیلی و فرمانده کل ارتش شیلی از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۸ بود. او همچنین رئیس خونتای دولتی شیلی بین سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۱ بود.

پینوشه و اعمال بی‌رحمانه‌ترین نوع شکنجه و کشتار

پینوشه در اولین روز به دست گرفتن قدرت، هزاران تن را  که عمدتاً از فعالان طبقه کارگر و چپ گراها بودند بازداشت و به ورزشگاه ملی سانتیاگو منتقل کرد و بسیاری از آنها را به قتل رساند. بر اساس گزارشات متعدد، از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از ۴۰۰۰ نفر به خاک و خون کشیده شدند به نحوی که ۱۰۰۲ تن از قربانیان ناپدید‌شدگانی هستند که تاریخ مرگ‌شان مجهول مانده و خانواده‌های آنها هنوز شانس خاکسپاری آنها را نیافته‌اند. از این رو نام بسیاری از آنها روی دیوار گورستان عمومی شهر سانتیاگو نوشته شده و این امکان وجود دارد که نام‌های دیگری به لیست این قربانیان اضافه گردد.

دیکتاتوری وحشیانه نظامی، که توسط قدرتهای غربی مانند ایالات متحده و بریتانیا حمایت می شد، ایدئولوژی اقتصادی خشن راست گرایان نئولیبرال منسوب به پسران شیکاگو را اجرا کرد. در حالی که ناظران بین المللی وعده «معجزه اقتصادی» می دادند، در حقیقت استانداردهای زندگی برای اکثریت قریب به اتفاق مردم افت کرد و همراه با کاهش دستمزد ها بخشی از هزینه های مراقبت های بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد. هر کارگری که تلاش می کرد مقاومت کند، کشته، شکنجه، زندانی یا ناپدید می شد.

یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم این بود که غیرنظامیان را از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند پایین بیندازد. طی ۱۷ سال پس از آن، بیش از سه هزار نفر توسط رژیم کشته و بیش از سی و هفت هزار نفر دیگر به طور غیرقانونی زندانی یا شکنجه شدند.

بسیاری از زندانیان ، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار می گرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار می گرفتند و گزارش شده بود که برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود می شدند.

بسیاری از فرزندان کشته شدگان به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچه ها یا از وضعیت والدینشان بی خبر می ماندند یا به آنها گفته می شد که پدر و مادرشان را طی حادثه ای از دست داده اند.

قتل ویکتور خارا توسط پینوشه

ویکتور خارا  شاعر، موزیسین و خواننده‌ی چپ‌گرای شیلیایی و  از طرفداران سالوادور آلنده، از جمله‌ی بازداشت‌شدگان  مستقر در ورزشگاه سانتیاگو بود که به شیوه‌ی بسیار وحشیانه و ضد انسانی توسط نظامیان به شهادت رسید. یکی از افسران  پینوشه خطاب به ویکتور که جزو زندانیان حاضر در ورزشگاه بود گفته بود:‌ «شنیده‌ام آواز می‌خوانی. می‌خواهم که همین جا برای ما بخوانی» ویکتور خارا نیز درخواست گیتار کرده و شروع به نواختن و خواندن سرود مشهور «ما پیروزیم» نمود. افسر نظامی که خشگمین شده بود فرمان شکستن انگشتان هر دو دست ویکتور خارا را داد و سپس با تمسخر رو به او کرده و گفت حالا گیتار بزن. ویکتور خارا با شجاعت رو به جمعیت درخواست کرد که بازداشت شدگان او را همراهی کنند و در این هنگام  همه نفرات حاضر در استادیوم با بالا بردن دست‌ها شان شروع به خواندن و همراهی خارا نمودند. این حرکت موجب خشم نظامیان شد و در واکنش به این عمل متهورانه، ویکتور خارا را به رگبار گلوله بسته و به شهادت رساندند.

پینوشه با برقراری  یک دیکتاتوری وحشی نظامی، که توسط قدرتهای غربی حمایت می‌شد، ایدئولوژی اقتصادی راست گرایان نئولیبرال منسوب به پسران شیکاگو را به مرحله اجرا گذاشت. برغم وعده‌ی ناظران بین‌المللی مبنی بر وقوع یک «معجزه اقتصادی»، وضعیت زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم به شدت افت کرد و همراه با کاهش دستمزدها بخشی از هزینه‌های مراقبت‌های بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد و هر کارگری که تلاش می‌کرد مقاومت کند، کشته، شکنجه، زندانی یا ناپدید می‌شد.

پرتاب غیر نظامیان از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند به پایین، یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم پینوشه بود. در خلال  ۱۷ سال حاکمیت سرکوبگرانه پینوشه بر شیلی، بیش از سه هزار نفر توسط وی به قتل رسیدند و افزون بر سی و هفت هزار نفر دیگر به طور غیرقانونی زندانی یا شکنجه شدند.

بسیاری از زندانیان، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار می‌گرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار می‌گرفتند و گزارش شده بود که برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود می‌شدند. بسیاری از کودکان که اولیاء آنها قربانی دیکتاتوری حاکم گشته بودند، به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچه‌ها یا از وضعیت والدینشان بی خبر می‌ماندند یا به آنها گفته می‌شد که پدر و مادرشان را طی حادثه‌ای از دست داده‌اند.

ويكتور خارا  Victor Jara در 1932در روستايي فقير در شيلي به دنيا آمد.مادرش خواننده ترانه هاي محلي بود و به خاطر همين از همان دوران كودكي با شعر و موسيقي آشنا شد.در دوران نوجواني به همراه خانواده اش به سانتياگو مهاجرت كرد.پس از گذراندن سربازي به دانشگاه رفت و در رشته موسيقي سنتي شيلي به تحصيل پرداخت.و بعد از آن به يك شاعر و خواننده محبوب در بين مردم شيلي تبديل شد.شعر هايي اغلب چپ كه مي خواند بر گرفته از رنج و سختي مردم فقيري بود كه ويكتور روزي جزيي از آنها بود. خارا در دوره توهم نجات دهندگی انقلاب و مارکسیسم  ظهور کرد . مردم عقب افتاده امریکای جنوبی که فکر می کردند با انقلاب و کمونیسم می توانند از چنگال فقر که خود بانی آن بودند نجات پیدا کنند و خارا یکی از آنها بود.

در سال ١٩٧٠ سالوادور آلنده با افکار مارکسیستی كانديداي حزب اتحاد مردمي در انتخابات رياست جمهوري به پيروزي رسيد.ويكتور كه خود چپ و مارکسیست بود و  از طرفداران او بود و پيش از انتخابات براي حمايت از او در استاديوم سانتياگو كنسرت بزرگي اجرا كرد.اما نمي دانست كه همانجا قتلگاه او خواهدشد.

صبح ١١ سپتامبر ١٩٧٣ ژنرال پینوشه فرمانده ارتش شیلی بر ضد آلنده که اقتصاد شیلی را با اعمال مارکسیستی غلط خود ( مانند کاسترو در کوبا) به نابودی کشیده بود  و از قدرت کناره گیری نمی کرد و قصد تغییر قانون اسای را داشت با پشتیبانی مجلس شیلی و  دیوان عالی کشور كودتا کرد و هواپيما هاي ارتش به كاخ رياست جمهوري حمله كردند و  آنجا را بمب باران كردند. آلنده کشته شد ،ارتش با طرفداران او درگیر شد و  بسیاری از مردم سانتياگو به خيابان آمده بودند و مي جنگيدند.تعداد دستگير شدگان آنقدر زياد شده بود كه سينما ها و سالن هاي ورزشي هم به بازداشتگاه تبديل شده بودند.ويكتور خارا هم به همراه جمعي از دانشجويان دستگير شد و به استاديوم سانتياگو منتقل شد.در آنجا ٥ هزار نفر زنداني شده بودند كه اكثرا دانش آموزان،دانشجويان و جوانان شهر سانتياگو بودند.

يكي از افسران به ويكتور گفت:شنيده ام كه آواز مي خواني،مي خواهم اينجا برايمان آوازي بخواني.ويكتور گفت برايم گيتار بياوريد.دستور داد گيتاري برايش آوردند.ويكتور گيتار را در دست گرفت و با نواختن گيتار سرود ما پيروز خواهيم شد را خواند.ناگهان تمام استاديوم دست ها را بالا بردند و با او هم صدا شدند.افسر با ديدن اين صحنه دستور داد جلوي همه انگشتان و دست هاي او را شكستند و بعدها جسد تير باران شده او گوشه خيابان پيدا شد.

آخرین ترانه‌ٔ او که حکم وصیت‌نامه‌اش را داشت، بر روی تکه‌ای از روزنامه نوشته شده بود و توسط یکی از افرادی که از استادیوم شیلی جان به در برد، به دست همسرش رسید:

پنج هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سر دادن/ آن‌گاه که وحشت را آواز می‌کنیم/ وحشت آن‌که زنده‌ام/ وحشت آن‌که می‌میرم / خود را در انبوه این همه دیدن/ میان این لحظه‌های بی‌شمار ابدیت/ که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آواز.

پس از دستگیری #ویکتور_خارا توسط ارتش آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی، او و پنج هزار تن از جوانان شیلی را به استادیوم سانتیاگو‌‌‌؛ یعنی همان‌جایی که کنسرت‌های حمایتی آلنده برگزار شده‌بود، منتقل کردند. در آن‌جا نظامیان به شکنجه و کشتار بسیاری از مبارزان پرداختند‌.

رئیس زندان که سرودهای هیجان انگیز خارا را شنیده بود به هنرمند گرفتار نزدیک شد و از او پرسیدآیا حاضر است برای دوستان گیتار بزند و سرود بخواند‌؟ پاسخ ویکتور مثبت بود‌: البته که حاضرم‌!‌ رئیس زندان به یکی از گروهبانان گفت گیتارش را بیار‌!‌ گروهبان رفت و تبری با خود آورد و هر دو دست ویکتور خارا را با آن شکستند. آن‌گاه رئیس زندان به طعنه گفت: خوب، بخوان! چرا معطلی؟.....ویکتور خارا‌، درحالی که دستان خونریزش را در آسمان حرکت می‌داد از هم‌زنجیران خود خواست که با او هم‌صدایی کنند و آنگاه آواز پنج هزار دهان به خواندن «سرود وحدت»که ویکتور تصنیف کرده بود در استادیوم سانتیاگو طنین افکند:

مردمی یکدل و یک‌صدا

هرگز شکست نخواهند خورد

پس از آن وحشیانه به رگبار بسته شد و پیکرش به گورهای دسته جمعی انتقال یافت‌. این واقعه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ رخ‌ داد که در تاریخ شیلی به «سپتامبرسیاه»

شکستن طلسم وحشت؛ محاکمه شگفت‌انگیز و پایان‌ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

پینوشه، دیکتاتور شیلی، کسی است که بیش از ۴۰۰۰ نفر را در دوران حکومت خود یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ به خاک و خون کشید و ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند و ناپدیدشدگانی هستندکه خانواده‌هایشان هنوز نتوانسته‌اند آنها را به خاک بسپارند.

در گورستان عمومی شهر سانتیاگو دیواری است که نام تمام قربانیان روی آن نوشته شده است و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفته شده، آنهایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانواده‌ها هم هیچ‌گاه نام قربانیان خود را گزارش نخواهد کرد چراکه هنوز از بازگشت پینوشه‌ها واهمه دارند.

«شکستن طلسم وحشت» رمانی درباره یک محاکمه است، محاکمه شگفت‌انگیز و پایان‌ناپذیر موجودی مهیب و دیوصفت در پوست انسان، به اسم آگوستو پینوشه.

آریل دورفمن، استاد بزرگ ادبیات و یک شیلیایی تبعیدی است که در این اثر از پینوشه، جنایات و محاکمه او می‌گوید. او که ده سال پس از کودتای شیلی به کشورش بازگشت خاطرات خود را از دوران مجاکمه و روزهای آخر پینوشه در این کتاب نوشته است:

«گذشتهٔ او و بریده‌روزنامه‌ها را بالا و پایین می‌کردم بلکه از مردی که زمام امور شیلی را به دست گرفته بود رد پایی پیدا کنم - مردی که می‌توانست بدون هیچ تکلفی بگوید که در آن کشور، بدون خبردار شدن او برگ هم به زمین نمی‌افتد. دنبال سرنخ می‌گشتم و تقریباً هیچ‌چیز دستگیرم نشد، انتظارش را نداشتم. وقتی زندگینامهٔ خودنوشتش را می‌خواندم - کودکیِ سبکبارش در دههٔ ۱۹۲۰ در بندر والپارایزو، شیطنت‌های دوران دانشجویی‌اش در دانشگاه افسری دههٔ ۱۹۳۰، سه کتاب مهجورش دربارهٔ ژئوپولتیک که در آنها حتی یک کلام حرف جنجال‌برانگیز یا موضع‌گیری سیاسی به چشم نمی‌خورد، کارنامهٔ نظامی کسالت‌بار و بی‌حادثه‌اش - نمی‌توانستم این حس را کنار بزنم که داشته پنهان می‌شده، تمام عمرش شاید حتی از خودش داشته پنهان می‌شده، از بچگی یاد گرفته که به هیچ‌کس، شاید حتی به آینهٔ روبه‌رویش یا به همسرش هم نگوید که واقعاً کیست، نگوید که روزی می‌تواند چه کسی بشود.»

منابع