کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۳ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آدولف هیتلر
پینوشه.JPG
آدولف هیتلر
زادروز۲۰ آوریل ۱۸۸۹
برانائو ام این، اتریش- مجارستان
درگذشت۳۰ آوریل سال ۱۹۴۵میلادی
پناهگاه زیر‌زمینی رایشتاگ
علت مرگخودکشی
محل زندگیآلمان
سال‌های فعالیت۱۹۲۰ تا ۱۹۴۵
شناخته‌شده برایمردم دنیا
نقش‌های برجستهرهبری حزب نازی و آلمان در جنگ جهانی دوم
تأثیرپذیرفتگانمردم جهان
لقبفوهرر، به معنی پیشوا
مذهبپروتستان
اتهام‌هاقتل‌عام و کشتار مردم در جنگ جهانی دوم
منصبرهبر آلمان
آثارنبرد من
همسراوا براون
والدینماریا آنا شیکل گروبرو، یوهان گئورگ هیدلرو

آدولف هیتلر، (زادهٔ ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ دربراوناآم- این، شهری کوچک در نزدیکی لینتز بین مرز اتریش و آلمان – در‌گذشته ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در پناهگاه زیرزمینی رایشتاگ آلمان)

آدولف هیتلر فرزند نامشروع ماریا آنا شیکل گروبر بود که به همین دلیل نام پدر تعمیدیش را در شناسنامه ذکر نکردند. او، نام خانوادگی خود را شیکل گروبر که نام خانوادگی مادرش بود، را بر روی خود گذاشت. یوهان گئورگ هیدلرو با ماریا آنا، مادر آلویس در سال ۱۸۴۲ ازدواج کرد. یوهان نپوموک هیدلرو که برادر یوهان گئورگ بود سرپرستی آلویس را بر عهده گرفت.

آلویس مجدداً در سال ۱۸۷۶، غسل تعمید داده شد و توسط یک کشیش حلالزاده اعلام شد. نام یوهان گئورگ هیدلر( به شکل گئورگ هیتلر) در شناسنامه تعمیدش، بعنوان نام پدر ثبت شد. پدر وی آلویس هیتلر( ۱۸۳۷ – ۱۹۰۳) نام داشت و کارمند پایین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. وی شش فرزند داشت. دومین فرزندش که آدولف هیتلر بود و خواهر کوچکش پاولادر، از بین شش فرزندش زنده ماندند. زمانی که آدولف هیتلر ۳ سال داشت، خانواده اش به  جنوب آلمان مهاجرت کردند. برادر او ادموند در ۲ فوریه ۱۹۰۰ بر اثر بیماری سرخک درگذشت و این اتفاق در هیتلر تأثیری دائمی ایجاد کرد. در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ پدر آدولف هیتلر فوت کرد. بدین ترتیب وی از سال ۱۹۰۵ به بعد در یک پرورشگاه یتیمان بوهامایی زندگی میکرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ مادر آدولف هیتلر بر اثر سرطان سینه با یک مرگ دردناک در سن ۴۷ سالگی فوت کرد. زمانی که در سال ۱۹۰۷ مادرش فوت کرد ، او بسیار متاثر شد و مدرسه را ترک کرد.

آدولف هیتلر تمامی سهمی که از ارث پدری اش به او رسیده بود به خواهرش که پاولا هیتلر نام داشت، واگذار کرد. وی وارث ثروت یکی از عمه (خاله) هایش در سن ۲۱ سالگی شد.

بیوگرافی هیتلر

در سال ۱۹۰۷ آدولف هیتلر به وین سفر کرد و به آکادمی هنرهای زیبای وین مراجعه کرد ولی دو بار رد شد که همین مسئله باعث عصبانیت او شد. وی بعد از درگذشت مادرش مجدداً به وین بازگشت، ابتدا با یک دوست موفق (کوبیزک) زندگی کرد و سپس بعنوان یک شخص ولگرد از این خوابگاه به آن خوابگاه می رفت. چندی بعد او بهبود یافت و در  یک جامعه" خانه مردان" ساکن شد و هنر خود را با ارزان فروشی تأمین کرد.

آدولف هیتلر در شرایطی بود که تحت تأثیر عوام فریبی کارل لوگر، شهردار کاملا یهود ستیزی وین و شخصی که از نفرت برای ایجاد حزب حمایت جمعی استفاده میکرد، قرار گرفت. وی قبلاً تحت تأثیر شونرر، سیاست مدار اتریشی علیه لیبرال ها، سوسیالیست ها، کاتولیک ها و یهودیان قرار داشت. نفرت آدولف هیتلر غیرمعمول نبود، بلکه به سادگی بخشی از ذهنیت عمومی بود.

بعد از این که آدولف هیتلر برای بار دوم از موسسهٔ هنرهای زیبا اخراج شد، دچار فقر مالی شدیدی شد. او در ۱۹۰۹به دنبال سرپناهی میگشت و در خانه ای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود در سال ۱۹۱۰ در آن جا زندگی کرد. آدولف هیتلر در سال ۱۹۱۳، برای اجتناب از خدمت سربازی در ارتش اتریش- مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد. بیشتر هم نژادان آلمانی او نیز با چنین مشکلی مواجه بودند. بعدها ارتش اتریش او را دستگیر کرد و مورد آزمایش جسمانی قرار داد که برای خدمت سربازی نامناسب تشخیص داده شد و توانست به مونیخ بازگردد ولی در اوت ۱۹۱۴ وقتی امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد، برای لشکر باواریَن داوطلب شد.

آدولف هیتلر یک سرباز وظیفه فعال بود که در فرانسه و بلژیک بعنوان پیغام آور در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. با این که خدمت او قابل تقدیر بود ولی بخاطر مفقود شدن تابعیت آلمانی اش هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. وی به علت شجاعتی که در جنگ داشت، دومرتبه نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۵ و صلیب آهنی، درجه یک( به ندرت به سرجوخه ها اعطا می شود)، در اوت ۱۹۱۸ را دریافت کرد.

آدولف هیتلر در سال ۱۹۲۰ میلادی بعنوان یک کهنه سرباز نشان دار جنگ جهانی اول به حزب نازی پیوست و به ریاست آن در سال ۱۹۲۱ رسید. او بخاطر شرکت در کودتایی نافرجام معروف به «کودتای آبجوفروشی مونیخ» در سال ۱۹۲۳ بمدت ۵ سال زندان شد و کتاب نبرد من را در همین دوران نوشت. او بعد از این که از زندان آزاد شد، حامیان بسیاری را با ترویج ایده های ملی گرایی، ضد کمونیستی، یهودستیزی و ایراد سخنرانی های پرشور بر ضد پیمان ورسای، در کشور آلمان بدست آورد. در سال ۱۹۳۳ آدولف هیتلر به مقام صدراعظمی رسید.

در زمان صدارت آدولف هیتلر، مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و در زمان خود، آنرا به یکی از قدرت های برتر اروپا تبدیل نماید. آدولف هیتلر با هدف سیاست لبنسراوم، سیاست خارجی خود را دنبال نمود و در سال ۱۹۳۹ یکی از علل نخست و عمده وقوع جنگ جهانی دوم تهاجم به لهستان بود که در نتیجه، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت نیروهای محور و نیروهای متفقین درگرفت و اروپا و سایر نقاط دنیا در طی این مدت شاهد ویرانی ها و تلفات این جنگ بودند. هرچند آلمان و نیروهای متحدش در عرض سه سال، بیشتر مناطق اروپا، بخش های بزرگی از آفریقا، شرق آسیا و اقیانوسیه را اشغال کردند ولی از سال ۱۹۴۲ به بعد، نیروهای متفقین از آنان پیشی گرفته و رایش آلمان بزرگ را از هر سو در سال ۱۹۴۵ احاطه نمودند.

حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان

شورای مخفی نظامی پس از کودتا تشکیل شد. اعضای اصلی آن ژنرال پینوشه از ارتش و نیروی زمینی، آدمیرال ژوزه تریبیو مارینو از نیروی دریایی، ژنرال گستاوو لینت از نیروی هوایی و ژنرال کیسر ماندوزا از پلیس ملی شیلی بودند. این شورای نظامی به عنوان یک نهاد قانونی و شاخه‌ای از دولت محسوب می‌شد. با قدرت‌گیری خونتای نظامی، قانون اساسی و مجلس معلق شدند.

پینوشه بسرعت خود را به عنوان «رهبر ملی» در شورای نظامی تثبیت کرد. در تاریخ ۱۷ اکتبر ۱۹۷۴ رسماً خود را رئیس جمهور شیلی خواند. ژنرال لینت نماینده نیروی هوایی به رقابت با پینوشه پرداخت ولی پینوشه او را وادار به بازنشستگی اجباری کرد و ژنرال فرناندو را به جایش برگزید.

پینوشه در سال ۱۹۸۰ یک همه پرسی به منظور تصویب قانون اساسی جدید برگزار کرد. این قانون اساسی پست ریاست جمهوری را کاملاً در اختیار پینوشه قرار داد. همچنین قوانین دیوان محکمه و سازمان اطلاعات و امنیت شیلی را در قانون اساسی گنجاند.

شورای نظامی پس از کودتا در شیلی

در سال ۱۹۸۶ سازمان اطلاعات و امنیت شیلی هشتاد تن انواع اسلحه‌های سبک و سنگین از یک مرکز ماهی گیری کوچک در کاریزال باجو کشف کرد. این زرادخانه توسط آلمان شرقی و شوروی برای کمک به مقاومت شیلی ارسال شده بود. در ماه سپتامبر، همان سال در یک ترور نافرجام علیه پینوشه، پنج تن از محافظین او کشته شدند و پینوشه جان سالم به در برد.

شیوه‌های سرکوب

یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم کودتا این بود که غیرنظامیان را از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند پایین بیندازند.

بسیاری از زندانیان ، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار می گرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار می‌گرفتند و برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود می‌شدند.

بسیاری از فرزندان کشته شدگان به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچه‌ها یا از وضعیت والدینشان بی خبر می‌ماندند یا به آنها گفته می‌شد که پدر و مادرشان را طی حادثه‌ای از دست داده‌اند.

قتل ویکتور خارا

ويكتور خارا  Victor Jara در ۱۹۳۲ در روستايی فقير در شيلی به دنيا آمد. مادرش خواننده ترانه‌های محلی بود و به خاطر همين از همان دوران كودكی با شعر و موسيقی آشنا شد. در دوران نوجوانی به همراه خانواده‌اش به سانتياگو مهاجرت كرد. پس از گذراندن سربازی به دانشگاه رفت و در رشته موسيقی سنتی شيلی به تحصيل پرداخت. و بعد از آن به يك شاعر و خواننده محبوب در بين مردم شيلی تبديل شد. شعر‌هايی بر‌گرفته از رنج و سختی مردم فقير را می‌خواند كه ويكتور خارا روزی بخشی از آنها بود.

در سال ١٩٧٠ سالوادور آلنده كانديدای حزب اتحاد مردمی در انتخابات رياست جمهوری به پيروزی رسيد. ويكتور كه از طرفداران او بود و پيش از انتخابات براي حمايت از او در استاديوم سانتياگو كنسرت بزرگی اجرا كرد.

صبح ١١ سپتامبر ١٩٧٣ ژنرال پینوشه با پشتیبانی مجلس شیلی و  دیوان عالی کشور كودتا کرد و هواپيما‌های ارتش به كاخ رياست جمهوری حمله كردند و  آنجا را بمباران كردند. آلنده کشته شد، ارتش با طرفداران او درگیر شد و  بسیاری از مردم سانتياگو به خيابان آمده بودند و می‌جنگيدند. تعداد دستگير شدگان آنقدر زياد شده بود كه سينما‌ها و سالن‌های ورزشی هم به بازداشتگاه تبديل شده بودند. ويكتور خارا هم به همراه جمعی از دانشجويان دستگير شد و به استاديوم سانتياگو منتقل شد. در آنجا ٥ هزار نفر زندانی شده بودند كه اكثرا دانش آموزان، دانشجويان و جوانان شهر سانتياگو بودند.

ویکتور خارا  شاعر، موزیسین و خواننده‌ی چپ‌گرای شیلیایی و  از طرفداران سالوادور آلنده، از جمله‌ی بازداشت‌شدگان  مستقر در ورزشگاه سانتیاگو بود که به شیوه‌ی بسیار وحشیانه و ضد انسانی توسط نظامیان به شهادت رسید. یکی از افسران  پینوشه خطاب به ویکتور که جزو زندانیان حاضر در ورزشگاه بود گفته بود:‌ «شنیده‌ام آواز می‌خوانی. می‌خواهم که همین جا برای ما بخوانی» ویکتور خارا نیز درخواست گیتار کرده و شروع به نواختن و خواندن سرود مشهور «ما پیروزیم» نمود. افسر نظامی که خشگمین شده بود فرمان شکستن انگشتان هر دو دست ویکتور خارا را داد و سپس با تمسخر رو به او کرده و گفت حالا گیتار بزن. ویکتور خارا با شجاعت رو به جمعیت درخواست کرد که بازداشت شدگان او را همراهی کنند و در این هنگام  همه نفرات حاضر در استادیوم با بالا بردن دست‌ها شان شروع به خواندن و همراهی خارا نمودند. این حرکت موجب خشم نظامیان شد و در واکنش به این عمل متهورانه، ویکتور خارا را به رگبار گلوله بسته و به شهادت رساندند. بعدها جسد تير باران شده او گوشه خيابان پيدا شد.

آخرین ترانه‌ٔ او که حکم وصیت‌نامه‌اش را داشت، بر روی تکه‌ای از روزنامه نوشته شده بود و توسط یکی از افرادی که از استادیوم شیلی جان به در برد، به دست همسرش رسید:

پنج هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سر دادن/ آن‌گاه که وحشت را آواز می‌کنیم/ وحشت آن‌که زنده‌ام/ وحشت آن‌که می‌میرم / خود را در انبوه این همه دیدن/ میان این لحظه‌های بی‌شمار ابدیت/ که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آواز.

حرکت بسوی دمکراسی

در سال ۱۹۸۸پس از دیدار پاپ ژان پل دوم رهبر کاتولیک‌‌های جهان از شیلی، رفراندومی برای انتخاب دوباره پینوشه به ریاست جمهوری برای یک دوره‌ی ۸ ساله برگزار شد. در این همه پرسی اگر پینوشه رای «آری» می‌آورد، می‌توانست تا سال ۱۹۹۷ در موضع خود باقی بماند ولی اگر «نه» می‌آورد، می‌بایست تا پایان دوره ریاست جمهوری خود بماند و بعد از آن یا دوباره کاندید ریاست جمهوری و یا مجلس بشود.[۱]

به سرعت تبلیغات سیاسی برای «نه» گفتن در کشور به راه افتاد. کمپین‌های بزرگ به همراه گروه‌هایی که دوباره منسجم شده بودند برپا شد و در این کمپین‌ها، حزب‌های سوسیالیست، سوسیال دمکرات، رادیکال و.. دیگر گروه‌ها بودند نهایتا در تاریخ ۵ اکتبر ۱۹۸۸ «نه» در مقابل «بله» با ده درصد اختلاف (نه = ۵۵٫۹۹٪ و بله = ۴۴٫۱٪) به پیروزی رسید. احزاب متحد شده پاتریکیو آیلوین مخالف آلنده را تایید کردند. در سال ۱۹۸۹ رفراندوم قانون اساسی با رای قاطع (۹۱٫۲۵٪) پیروز شد و در دسامبر همان سال پاتریکیو آیلوین در انتخابات ریاست جمهوری با ۵۵٫۱۷٪ در مقابل کمتر از ۳۰٪ رای پینوشه پیروز شد.[۲]

پینوشه تا سال ۱۹۹۸ در پست فرماندهی کل نیروهای نظامی باقی بود. پینوشه در سال ۱۹۹۸ در انگلستان دستگیر و توسط یک قاضی اسپانیولی به نام بالتازار گارزون محاکمه شد.

افکار عمومی و هیتلر

ممنوعیت الکل و گوشت از محدودیت های غذایی انتخابی آدولف هیتلر بود. این تعصب او با باورش نسبت به برتری نژاد آریایی تقویت می شد و او آلمانی ها را به پاک نگه داشتن بدنشان از چیزهای ناپاک تشویق می کرد.

زمانیکه آدولف هیتلر در زندان بود، قسمت اعظم اولین جلد از کتاب بیوگرافی و بیانیه سیاسی اش به نام ماین کامپف( Mein Kampf) یا« نبرد من» را نوشت. در سال ۱۹۲۵ نخستین جلد این کتاب منتشر شد و در سال ۱۹۲۷ جلد دومش نیز منتشر شد. به ۱۱ زبان، این دو جلد ترجمه شد و بیش از پنج میلیون نسخه از آن، تا سال ۱۹۳۹ به فروش رفت. آدولف هیتلر  در جلد اول، جهان بینی ضد یهودی و تعصب آریایی خود را در کنار احساس خیانتی که از نتیجه جنگ جهانی اول داشت، منتشر کرد و مخاطب را به انتقام گیری از فرانسه و توسعه سرزمین تا روسیه تحریک کرد و در جلد دومش نیز نقشه خود را برای به دست آوردن و حفظ قدرت توضیح داد.

در شامگاه ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ آدولف هیتلر خودکشی کرد. وقتی که او فوت کرد، تنها ۵۶ سال داشت. او ۳۶ ساعت پیش از مرگش با اوا براون که در یک عکاسی که مشتری آنجا بود و از زمان شروع فعالیتش در حزب نازی با او آشنا شده بود، پیمان زناشویی بست و با این که خبر نفوذ نیرو های متفقین تائید شده بود، ولی در آخرین ساعات عمرش با اوا براون ازدواج کرد و هنگام خودکشی نیز اوا براون هم همراه او دست به خودکشی زد.

آدولف هیتلر با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش و اوا براون با شکستن کپسول سیانور دست به خودکشی زدند. دکتر گوبلز و سایرین که در سنگر بودند، پیکر بی جان آن دو را به بیرون بردند و به خواست خود آدولف هیتلر سوزاندند. وی هیچگاه نمی خواست همانند موسولینی به اسارت متفقین درآید. او وصیتنامه ای در آخرین ساعات قبل از مرگ از خود برجای گذاشت.

جملاتی از هیتلر

ثروتمندان کسانی هستند که تولید ثروت می‌کنند، و باید با آن ها به خوبی رفتار کنی تا به تولید ثروت ادامه دهند.

تنها راه حل مسئله حقوق بشر، فراموشی است.

گاهی وقت‌ها دموکراسی باید در خون شسته شود.

من دیکتاتور نیستم، فقط چهره‌ای ترشرو دارم.

منابع

  1. مقاله کریستوفر مینستر، پینوشه دیکتاتور شیلی
  2. دویچه وله فارسی چهلمین سالروز کودتای نظامی پینوشه در شیلی