کاربر:Safa/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایان‌یافتن دوران مبارزات مسالمت‌آمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیه‌ی انجمن‌های دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت می‌کرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود.
با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایان‌یافتن دوران مبارزات مسالمت‌آمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیه‌ی انجمن‌های دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت می‌کرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود.


طااهره طلوع پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیت‌هایش از جمله فرماندهان یکان‌های آن شد. سرانجام در [[عملیات فروغ جاویدان]] که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.<ref>برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران</ref> طاهره طلوع برای فراهم آوردن زمینه عقب نیشینی برای همرزمان خود به تنهایی در نقطه‌ای مستقر شده و ساعت‌ها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد بطوری که گمان می‌رفت نیروی بزرگی در آن نقطه مانع پیشروی شده است. وقتی نیروهای سپاه با تنها با جسد یک زن مواجه شدند برای تلافی جویی خنجری در قلب او فرو کرده و وی را از صخره‌ای در همان نقطه که در کنار جاده‌‌ی اسلام آباد- کرمانشاه بصورت برعکس آویزان کردند. این صحنه تا چند روز در معرض دید عموم قرار داشت تا اینکه توسط یکی از عابرین به نام علی محمد صفری از آن عکسبرداری شد. علی مجمد صفری این عکس را به سازمان مجاهدین رسانده و خود نیز به ارتش آزادی‌بخش پیوست. علی محمد صفری  بعدها در یکی از عملیات مجاهدین خلق به شهادت رسید.
طااهره طلوع پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیت‌هایش از جمله فرماندهان یکان‌های آن شد. سرانجام در [[عملیات فروغ جاویدان]] که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.<ref>برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران</ref> طاهره طلوع برای فراهم آوردن فرصت عبور برای همرزمان خود به تنهایی در نقطه‌ای مستقر شده و ساعت‌ها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد. وقتی نیروهای سپاه با تنها با جسد یک زن مواجه شدند خنجری در قلب او فرو کرده و وی را از صخره‌ای در همان نقطه که در کنار جاده‌‌ی اسلام آباد- کرمانشاه بصورت برعکس آویزان کردند. ا


== زندگی و مبارزات طاهره طلوع ==
== زندگی و مبارزات طاهره طلوع ==
طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران طاهره طلوع از اولین زنان مجاهدی بود که به صفوف رزمندگان ارتش آزادی پیوست و به‌علت صلاحیت‌هایش در موضع فرمانده گردان، به این میدان جدید پا گذاشت.
طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران از اولین زنان مجاهدی بود که به آن پیوست و پس از مدتی به‌ علت صلاحیت‌هایش در موضع فرمانده گردان قرار گرفت. او در عملیات زیادی علیه رژیم ایران شرکت کرد. آخرین عملیات او فروغ جاویدان بود. عملیاتی که به قصد فتح تهران توسط مجاهدین خلق انجام شد.[[پرونده:طاهره طلوع برفراز صخره ای در گردنه حسن آباد.JPG|جایگزین=طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد|بندانگشتی|300x300پیکسل|طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد]]
در این عملیات هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران در منطقه‌ای قصد پیشروی داشتند طاهره طلوع به تنهایی با یک تیربار نیمه سنگین در مقابل تعداد زیادی از آنها ایستاده و ساعت‌ها آنها را متوقف کرد تا هم رزمان او بتوانند از منطقه‌ ای خطرناک خارج شوند. شاهدین صحنه گزارش می‌کنند که تصور می‌شد تعداد زیادی نیرو در آن نقطه وجود داشته باشد و حتی پس از خاموش شدن آتش تیربار تا مدتی هیچ‌کس به موضع شلیک او نزدیک نمی‌شد. هنگامی که پاسداران در آن موضع تنها با جسد  بی جان یک زن مواجه شدند به تلافی جویی خنجری بر قلب او فرو کرده و طاهره طلوع را بصورت برعکس از درختی بر فرازصخره‌ای در کنار جاده اصلی اسلام آباد- کرمانشاه آویختند.
== شرحی بر عکس طاهره طلوع ==
پیکر طاهره طلوع تا روزها  از همان صخره آویزان بود و در معرض دید مردم منطقه قرار داشت. یکی از شاهدین این صحنه که پس از عملیات فروغ جاویدان قصد پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت پیش از پیوستن از این صحنه عکس گرفته و آنرا به مجاهدین رساند. <ref name=":0">وبلاگ سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله درخت ها ایستاده می [https://blog.mojahedin.org/i/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF میرند]</ref> نا او علی محمد صفریان بود.
 
علی محمد صفریان به همراه دوستش جهانگیر، دو روز بعد از عقب‌نشینی ارتش آزادیبخش از تنگه‌ی چهارزبر و گردنه‌ی حسن‌آباد، به صورت مخفیانه به آن منطقه‌ی عملیاتی می‌روند. هدف آنها به چنگ آوردن سلاح و مهمات باقیمانده در صحنه‌های نبرد بوده است. رژیم تا آن تاریخ ۷مرداد۶۷ حتی جنازه‌ی پاسداران را نیز گردآوری نکرده بود تا با نشان دادن آنها در کنار اجساد رزمندگان ارتش آزادیبخش، وانمود کند که تلفات سهمگینی به مجاهدین وارد نموده و آنان را کمرشکن کرده است. در تنگه‌ی چهارزبر نیز خودروها و ادوات مورد اصابت قرارگرفته‌ی خود را همراه با ماشین‌ها و جنگ‌افزارهای سوخته‌ی مجاهدین نمایش داد.


سرانجام طاهره طلوع بیدختی پس از سالها نبرد، در عملیات فروغ جاویدان در میانه راه اسلام‌آباد ـ کرمانشاه و در رزمی نابرابر یک‌تنه راه پیشروی انبوه نیروهای حکومت جمهوری اسلامی را سد کرد تا همرزمانش فرصت عبور از یک معبر خطرناک‌ را پیدا کنند.
مشاهدات علی‌محمد و جهانگیر نشان می‌دهد که پاسداران اعمال غیرانسانی بسیاری در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام داده‌اند. از جمله آنها شلیک با آر. پی. جی به اجساد یک نمونه‌ی کوچک آن است. عوامل حکومتی با نشان دادن بطری‌های پلاستیکی آب زلال به مردم گفته‌اند مجاهدین مست کرده وارد عملیات شده بودند!


نیروهای حکومت ایران ونظامیان فقط هنگامی جرأت نزدیک‌شدن به طاهره را پیدا کردند که او تا آخرین گلوله جنگیده و تنها پیکر بیهوش و خون‌فشانش بر جای مانده بود. نظامیان وماموران حکومت خمینی، دشنه‌ای در قلب وی فرو کردند و پیکر غرقه به خونش را از یک درخت، بر فراز تپه‌یی در همان نقطه آویختند.
علی محمد صفریان و جهانگیر در گردنه‌ی حسن‌آباد با جسد از پا آویخته شده‌ی  طاهره طلوع مواجه می‌شوند و با دوربین ارزان قیمتی که به همراه داشته‌اند، از این صحنه عکس می‌گیرند.[[پرونده:علی محمد صفری ۲.JPG|جایگزین=علی محمد صفری|بندانگشتی|علی محمد صفری تصویر گر طاهره طلوع]]
علی محمد صفری ۳ سال بعد،  در عملیات مروارید ارتش آزادیبخش جان باخت. او هنگام پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۸ ساله بود<ref name=":0" />.


== خاطرات دوستان طاهره طلوع ==
== خاطرات دوستان طاهره طلوع ==


=== خاطره سعیده شاهرخی ===
=== خاطره سعیده شاهرخی ===
سعيده شاهرخي از دوستان طاهره طلوع در مورد او می گوید:<blockquote>قبل از سال ۶۳ درانجمن فرانسه مدتي با فرمانده سارا (طاهره طلوع ) بودم او ازانجمن دانشجويي آلمان به دليل توانمندی های بسياربالايي كه داشت به فرانسه منتقل شد ودرانجمن فرانسه مشغول به كارشد. در متانت واستواري نمونه بودهميشه عنصري قابل اتكا و خاكي بود وبسيارپركار ومسوليت پذير آنقدر بدون ذره اي وقفه و استراحت پشت سرهم  و شبانه روزي كار مي كرد كه چشمان پرمهرش قرمز مي شد ومن هميشه بايد با اصرار از او مي خواستم برود استراحت كندـ</blockquote><blockquote>خانه اي درفرانسه براي انجمن جديد گرفته بوديم كه او درراه اندازي ان مسئول بود وبه بهترين نحوي پا به پاي همه نفرات و با كمك به تك تك آنها كار راه اندازي را به پيش برد.</blockquote>
سعيده شاهرخي از دوستان طاهره طلوع در مورد او می گوید:<blockquote>«قبل از سال ۶۳ درانجمن فرانسه مدتي با فرمانده سارا (طاهره طلوع ) بودم او ازانجمن دانشجويي آلمان به دليل توانمندی های بسياربالايي كه داشت به فرانسه منتقل شد ودرانجمن فرانسه مشغول به كارشد. در متانت واستواري نمونه بودهميشه عنصري قابل اتكا و خاكي بود وبسيارپركار ومسوليت پذير آنقدر بدون ذره اي وقفه و استراحت پشت سرهم  و شبانه روزي كار مي‌كرد كه چشمان پرمهرش قرمز مي‌شد و من هميشه بايد با اصرار از او مي‌خواستم برود استراحت كند.»</blockquote>
 
=== خاطره آرمان جم ===
=== خاطره آرمان جم ===
آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه در باره او می نویسد:<blockquote>مدتی خواهر سارا  ( طاهره طلوع بیدختی ) به عنوان معاون انجمن فرانسه به نزدمان آمده بود  خواهری با متانت و آرامشی عجیب و لبخندی صمیمانه که نشان ازیگانگی و رهایی درونی وی داشت، هرکس که با او آشنا میشد در همان نگاه اول نمی توانست شیفته شخصیت والا و انقلابی اش نشود . بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود، با آمدن او در انجمن احساس پشتگرمی میکردم . در ساختمان انجمن میبایست یکسری اتاق اضافه میکردیم در آن زمان در انجمن تنها خواهری که بعنوان معاون انجمن هم بود خواهر سارا بود در حال کار گچ کاری بودم دیدم با یک استانبولی گچ که درست کرده با همان لبخند همیشگی روی سرش گذاشته و وارد اتاق شده و پشتیبان سایرین برای انجام کار شده است، حضوروی با لبخند صمیمی اش انرژی فوق العاده ای درآدمی ایجاد میکرد. یادش گرامی</blockquote>
آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه درباره او می نویسد:<blockquote>«مدتی خواهر سارا  ( طاهره طلوع بیدختی ) به عنوان معاون انجمن فرانسه به نزدمان آمده بود. خواهری با متانت و آرامشی عجیب و لبخندی صمیمانه که نشان ازیگانگی و رهایی درونی وی داشت، هرکس که با او آشنا میشد در همان نگاه اول نمی‌توانست شیفته شخصیت والا و انقلابی‌اش نشود. بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود، با آمدن او به انجمن احساس پشتگرمی می‌کردم . در ساختمان انجمن می‌بایست یکسری اتاق اضافه میکردیم. در آن زمان او معاون انجمن بود.یادم هست در حال کار گچ کاری بودم که دیدم با یک استانبولی گچ که درست کرده با همان لبخند همیشگی روی سرش گذاشته و وارد اتاق شده و پشتیبان سایرین برای انجام کار شده است، حضور وی با لبخند صمیمی‌اش به همه انرژی می‌داد.»</blockquote>


=== خاطره پروانه پوراقبال ===
=== خاطره پروانه پوراقبال ===
پروانه پور اقبال از همیاران طاهره طلوع در نبرد تنگه چارزبر می گوید:<blockquote>در سال ۶۶ من در تیپ خواهران بودم كه سارا ( طاهره طلوع بیدختی ) فرمانده دسته ما بود . اولین بار بود که او را می دیدم ، خواهری بسیار جدی با آرامش بالا و سخت کوش بود . هر وقت به او نگاه می کردم احساس می کردم مثل یک کوه استوار و مستحکم و در عین حال خیلی با آرامش و طمانینه است. او زياد حرف نمی زد ولی در هر نگاه و در هر رابطه ای با او احساس می کردم که خیلی به وی نزدیکم گویی سالهاست که او را می شناسم . بعد از مدت کوتاهی سارا فرمانده گردان ما شد. درکارها ودر حل تضادهايي كه با آنها مواجه مي شديم نقش ویژه ای درکمک به ما داشت . خودش اولین نفری بود که وارد كارها مي شد و به تک به تک ما کمک می کرد و همراهمان بود. ما با سارا در عملیات آفتاب شرکت کردیم و همه ناباوری هایمان ریخت و فوق العاده خوشحال بودیم . وقتی سارا را بعد از عمليات آفتاب دیدم به او گفتم سارا همه ذهنيتم در مورد خودم ريخت. سارا خندید، احساس کردم که خنده پیروزی و موفقیت برلبانش نقش بست.</blockquote><blockquote>سارا به رغم كار فشرده آموزش و هماهنگي ها كه از صبح تا شب داشت تا نیمه های شب بیدارمی ماند، بعضا که شبها پست بودم ، می دیدم که لامپ اطاقش روشن است به او می گفتم که نمی شود تو تمام روز در فعاليت و كار هستي ولی شب هم استراحت نمی کنی. او هم چنان لبخند می زد و میگفت توان انسان خیلی بالاتر از این حرفهاست، سارا بسیار سخت کوش و منظم بود.</blockquote><blockquote>در عملیات فروغ سارا فرمانده گردان ما بود ، خیلی قاطع و با استحکام فرماندهی را انجام می داد، وقتی تیپهای جلودار در تنگه چهارزبر با دشمن درگیر شدند به گردان ما ماموریت داده شد که روی یال اول سمت چپ مستقر شویم ، برای رفتن به این یال بایستی از جاده اصلی که از وسط تنگه عبور می کرد رد می شدیم ، دشمن که روی یالهای بعدی بود مستقیم روی این قسمت دید و تیر داشت و عبور از آن کار سختی بود و صفیر تیرها را می شنیدیم . سارا می بایست کل گردانش را از آنجا عبور می داد  ، خودش ایستاد کنار جاده و تیم به تیم وسایلمان را سبک کرد آرايش ما را طوري چيد كه جاده را با سرعت تمام عبور کنیم ، تک به تک ما را از جاده عبور داده و به بالای یال سمت چپ که رسیدیم ما در مواضع مان مستقر کرد. در تمام لحظات من از استحکام و طمانینه و آرامشی که سارا داشت، قوت قلب می گرفتم .  سارا در صحنه جنگ خیلی شجاع  و متهور بود . ما در بالای یال در حال تبادل آتش با دشمني بوديم که در یالهای دیگر مستقر بود و درهمين حال هواپیماهای رژیم مستمرا برای بمباران ما می آمدند . هواپیماها در ارتفاع خیلی پایین حرکت می کردند، ولي سارا با شجاعت و قدرت صحنه را هدايت مي كرد.  من بعد از تک دوم مان که از کل گردان مان جدا افتادم ، سارا را ندیدم . ولی مستمرا صدایش را از بی سیم می شنیدم که می خروشید . دلم می خواست می رفتم جایی که او هست ولي دیگر او را ندیدم.</blockquote><blockquote>روز پنجشنبه حوالی ظهر که نیروهایمان در حال عقب نشینی بودند رویا درودی که او هم در واحد ما بود و با هم در گردان تحت فرماندهي سارا بودیم؛ سارا را دیده بود ، سارا در حال جمع آوری نیروهایمان و فرستادن آنها به عقب بود ، رویا که خودش مجروح بود و تیر به پایش خورده بود ، سارا را که دیده بود خیلی خوشحال شده بود  و او را در آغوش كشيده بود و گفته بود سارا چقدر خوشحالم که تو را زنده می بینم ....... و به او خبر شهادت ناهید صراف که معاون تیپ ما بود و خواهري مثل خود سارا بود را داده بود كه سارا گفته بود یک چیز مهم است آنهم این که سازمان هست . ما دیگر از سارا اطلاعی نداشتیم تا این که برادری در داخلكشور كه بعد از عمليات فروغ از تنگه چهارزبر عبور می کرده صحنه آویزان كردن پیکر سارا از يك درخت در بالاي تنگه توسط پاسداران رژيم و درحاليكه دشنه اي در قلبش فرو كرده بودند را دیده بود و از آن صحنه ، عکس گرفته بود و بعد از پیوستن به سازمان آن عکس را برایمان آورد و فهمیدیم که سارا در مقابل دشمن تا كجا دلاور بوده .</blockquote>[[پرونده:طاهره طلوع برفراز صخره ای در گردنه حسن آباد.JPG|جایگزین=طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد|بندانگشتی|300x300پیکسل|طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد]]
پروانه پور اقبال از همراهان طاهره طلوع در نبرد تنگه چارزبر می‌گوید:<blockquote>«در سال ۶۶ من در تیپ خواهران بودم كه سارا ( طاهره طلوع بیدختی ) فرمانده دسته ما بود . اولین بار بود که او را می‌دیدم ، خواهری بسیار جدی با آرامش بالا و سخت کوش بود . هر وقت به او نگاه می کردم احساس می کردم مثل یک کوه استوار و مستحکم و در عین حال خیلی با آرامش و طمانینه است. او زياد حرف نمی‌زد ولی در هر نگاه و در هر رابطه‌ای با او احساس می‌کردم که خیلی به وی نزدیکم. گویی سالهاست که او را می‌شناسم . بعد از مدت کوتاهی سارا فرمانده گردان ما شد. درکارها ودر حل تضادهايي كه با آنها مواجه مي شديم نقش ویژه‌ای درکمک به ما داشت. خودش اولین نفری بود که وارد كارها مي‌شد و به تک به تک ما کمک می‌کرد و همراهمان بود. ما با سارا در عملیات آفتاب شرکت کردیم و فوق العاده خوشحال بودیم . </blockquote><blockquote>سارا به رغم كار فشرده آموزش و هماهنگي‌ها كه از صبح تا شب داشت تا نیمه های شب بیدارمی‌ماند، بعضا که شبها نگهبان بودم ، می‌دیدم که لامپ اطاقش روشن است. به او می‌گفتم که نمی‌شود! تو تمام روز در فعاليت و كار هستي ولی شب هم استراحت نمی‌کنی. او هم چنان لبخند می‌زد و می‌گفت توان انسان خیلی بالاتر از این حرف‌هاست، سارا بسیار سخت کوش و منظم بود.</blockquote><blockquote>در عملیات فروغ سارا فرمانده گردان ما بود ، خیلی قاطع و با استحکام فرماندهی را انجام می‌داد، وقتی تیپ‌های جلودار در تنگه چهارزبر با دشمن درگیر شدند به گردان ما ماموریت داده شد که روی یال اول سمت چپ مستقر شویم ، برای رفتن به این یال بایستی از جاده اصلی که از وسط تنگه عبور می کرد رد می‌شدیم ، دشمن که روی یال‌های بعدی بود مستقیم روی این قسمت دید و تیر داشت و عبور از آن کار سختی بود و صفیر تیرها را می‌شنیدیم . سارا می‌بایست کل گردانش را از آنجا عبور می‌داد  ، خودش ایستاد کنار جاده و تیم به تیم وسایلمان را سبک کرد. آرايش ما را طوري چيد كه جاده را با سرعت تمام عبور کنیم ، تک به تک ما را از جاده عبور داده و به بالای یال سمت چپ که رسیدیم ما در مواضع مان مستقر کرد. در تمام لحظات من از استحکام و طمانینه و آرامشی که سارا داشت، قوت قلب می‌گرفتم .  سارا در صحنه جنگ خیلی شجاع  و متهور بود . ما در بالای یال در حال تبادل آتش با دشمني بوديم که در یالهای دیگر مستقر بود و درهمين حال هواپیماهای رژیم مستمرا برای بمباران ما می آمدند . هواپیماها در ارتفاع خیلی پایین حرکت می‌کردند، ولي سارا با شجاعت و قدرت صحنه را هدايت مي‌كرد.  من بعد از تک دوم که از کل گردان مان جدا افتادم، سارا را ندیدم . ولی مستمرا صدایش را از بی سیم می‌شنیدم که می‌خروشید . دلم می‌خواست می رفتم جایی که او هست ولي دیگر او را ندیدم.</blockquote><blockquote>روز پنجشنبه حوالی ظهر که نیروهایمان در حال عقب نشینی بودند رویا درودی که او هم در واحد ما بود و با هم در گردان تحت فرماندهي سارا بودیم؛ سارا را دیده بود ، سارا در حال جمع آوری نیروهایمان و فرستادن آنها به عقب بود ، رویا که خودش مجروح بود و تیر به پایش خورده بود ، سارا را که دیده بود خیلی خوشحال شده بود  و او را در آغوش كشيده بود و گفته بود سارا چقدر خوشحالم که تو را زنده می بینم و به او خبر شهادت ناهید صراف که معاون تیپ ما بود و خواهري مثل خود سارا بود را داده بود. سارا گفته بود یک چیز مهم است آنهم این که سازمان هست. ما دیگر از سارا اطلاعی نداشتیم تا این که برادری در داخل كشور كه بعد از عمليات فروغ از تنگه چهارزبر عبور می کرده صحنه آویزان كردن پیکر سارا از يك درخت در بالاي تنگه توسط پاسداران رژيم و درحاليكه دشنه‌اي در قلبش فرو كرده بودند را دیده بود و از آن صحنه ، عکس گرفته بود و بعد از پیوستن به سازمان آن عکس را برایمان آورد و فهمیدیم که سارا در مقابل دشمن چقدر جنگیده است.</blockquote>
== شرحی بر عکس طاهره طلوع ==
پیکر او هم‌چنان از صخره آویزان بود تا دمی که رهگذری کنجکاو آن را به حافظه عدسی دوربین خود سپرد و در عکسی شگفت ماندگار کرد. او هنگامی که داشت به ارتش آزادیبخش می‌پیوست آن عکس را با خود به همراه برد اما نمی‌دانست خود نیز روزی به فرمانده سارا خواهد پیوست<ref name=":0">وبلاگ سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله درخت ها ایستاده می [https://blog.mojahedin.org/i/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF میرند]</ref>
 
علی محمد صفریان به همراه دوستش جهانگیر، دو روز بعد از عقب‌نشینی ارتش آزادیبخش از تنگه‌ی چهارزبر و گردنه‌ی حسن‌آباد، به صورت مخفیانه به آن منطقه‌ی عملیاتی می‌روند. هدف آنها به چنگ آوردن سلاح و مهمات باقیمانده در صحنه‌های نبرد بوده است. رژیم تا آن تاریخ ۷مرداد۶۷ حتی جنازه‌ی پاسداران را نیز گردآوری نکرده بود تا با نشان دادن آنها در کنار اجساد رزمندگان ارتش آزادیبخش، وانمود کند که تلفات سهمگینی به مجاهدین وارد نموده و آنان را کمرشکن کرده است. در تنگه‌ی چهارزبر نیز خودروها و ادوات مورد اصابت قرارگرفته‌ی خود را همراه با ماشین‌ها و جنگ‌افزارهای سوخته‌ی مجاهدین نمایش داد.
 
مشاهدات علی‌محمد و جهانگیر نشان می‌دهد که پاسداران رذالت‌های زیادی در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام داده‌اند؛ بگونه‌یی که قلم و بیان از شرح آن عاجز است. شلیک با آر. پی. جی به اجساد یک نمونه‌ی کوچک آن است. عوامل حکومتی با نشان دادن بطری‌های پلاستیکی آب زلال به مردم گفته‌اند مجاهدین مست کرده وارد عملیات شده بودند!
 
علی محمد و جهانگیر با ورود به گردنه‌ی حسن‌آباد ناگهان با جسد از پا آویخته شده‌ی فرمانده سارا مواجه می‌شوند و دیدن این صحنه آنان را منقلب می‌کند. با دوربین ارزان قیمتی که به همراه داشته‌اند، از این منظره عکس می‌گیرند.
 
ابهت جسد فرمانده سارا با دشنه‌یی در قلب، حقانیت، دلاوری و جنگندگی زبانزد او، باعث ایجاد تحولی شگرف در زندگی علی‌محمد و جهانگیر می‌شود، آنان تصمیم می‌گیرند با عبور از مرز به ارتش آزادیبخش بپیوندند.
[[پرونده:علی محمد صفری ۲.JPG|جایگزین=علی محمد صفری|بندانگشتی|علی محمد صفری تصویر گر طاهره طلوع]]
علی محمد صفری ۳ سال بعد، طی یک نبرد حماسی با پاسداران ـ در عملیات مروارید ارتش آزادیبخش ـ جامه‌ی سرخ‌فام شهادت پوشید و به کاروان سفرکردگان عملیات فروغ جاویدان پیوست. او هنگام قدم گذاشتن به ارتش آزادیبخش ۱۸ ساله بود<ref name=":0" />.
 
== شعری درباره طاهره طلوع ==
== شعری درباره طاهره طلوع ==
به ياد طاهره طلوع(فرمانده سارا)- م. وحيدي(م. صبح)
به ياد طاهره طلوع(فرمانده سارا)- م. وحيدي(م. صبح)

نسخهٔ ‏۴ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۳۹

طاهره طلوع بیدختی (زاده ۱۳۳۹خورشیدی در دامغان) دانشجوی مهندسی راه وساختمان درشهرستان شاهرود بود. طاهره طلوع در دانشگاه با فضای مبارزاتی ضد حکومت شاه آشنا شد و در انقلاب ضد سلطنتی شرکت کرد. او از سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را با جنبش ملی مجاهدین در شاهرود آغاز کرد. طاهره طلوع فعالیتهای خود را در نهاد‌های دانشجویی و کارمندی بخش اجتماعی مجاهدین در تهران ادامه داد.

با شروع سرکوب رسمی مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی و پایان‌یافتن دوران مبارزات مسالمت‌آمیز سیاسی، طاهره طلوع نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در این دوران مسئولیت دو هسته مقاومت را بر عهده داشت. طاهره طلوع در سال ۱۳۶۱ به خارج از کشور اعزام شد. وی مدتی در دفتر مرکزی اتحادیه‌ی انجمن‌های دانشجویان مسلمان در فرانسه فعالیت می‌کرد و از جمله مسئولان انجمن در کشورهای فرانسه، آلمان، و سوئد بود.

طااهره طلوع پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به آن پیوست و بعد از مدت کوتاهی به علت صلاحیت‌هایش از جمله فرماندهان یکان‌های آن شد. سرانجام در عملیات فروغ جاویدان که از طرف ارتش آزادیبخش ملی ایران برای فتح تهران تدارک دیده شده بود جان باخت.[۱] طاهره طلوع برای فراهم آوردن فرصت عبور برای همرزمان خود به تنهایی در نقطه‌ای مستقر شده و ساعت‌ها جنگید و صدها نفر از نیروهای سپاه پاسداران را متوقف کرد. وقتی نیروهای سپاه با تنها با جسد یک زن مواجه شدند خنجری در قلب او فرو کرده و وی را از صخره‌ای در همان نقطه که در کنار جاده‌‌ی اسلام آباد- کرمانشاه بصورت برعکس آویزان کردند. ا

زندگی و مبارزات طاهره طلوع

طاهره طلوع در سال ۱۳۶۶ پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران از اولین زنان مجاهدی بود که به آن پیوست و پس از مدتی به‌ علت صلاحیت‌هایش در موضع فرمانده گردان قرار گرفت. او در عملیات زیادی علیه رژیم ایران شرکت کرد. آخرین عملیات او فروغ جاویدان بود. عملیاتی که به قصد فتح تهران توسط مجاهدین خلق انجام شد.

طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد
طاهر طلوع بر فراز گردنه حسن آباد

در این عملیات هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران در منطقه‌ای قصد پیشروی داشتند طاهره طلوع به تنهایی با یک تیربار نیمه سنگین در مقابل تعداد زیادی از آنها ایستاده و ساعت‌ها آنها را متوقف کرد تا هم رزمان او بتوانند از منطقه‌ ای خطرناک خارج شوند. شاهدین صحنه گزارش می‌کنند که تصور می‌شد تعداد زیادی نیرو در آن نقطه وجود داشته باشد و حتی پس از خاموش شدن آتش تیربار تا مدتی هیچ‌کس به موضع شلیک او نزدیک نمی‌شد. هنگامی که پاسداران در آن موضع تنها با جسد بی جان یک زن مواجه شدند به تلافی جویی خنجری بر قلب او فرو کرده و طاهره طلوع را بصورت برعکس از درختی بر فرازصخره‌ای در کنار جاده اصلی اسلام آباد- کرمانشاه آویختند.

شرحی بر عکس طاهره طلوع

پیکر طاهره طلوع تا روزها از همان صخره آویزان بود و در معرض دید مردم منطقه قرار داشت. یکی از شاهدین این صحنه که پس از عملیات فروغ جاویدان قصد پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت پیش از پیوستن از این صحنه عکس گرفته و آنرا به مجاهدین رساند. [۲] نا او علی محمد صفریان بود.

علی محمد صفریان به همراه دوستش جهانگیر، دو روز بعد از عقب‌نشینی ارتش آزادیبخش از تنگه‌ی چهارزبر و گردنه‌ی حسن‌آباد، به صورت مخفیانه به آن منطقه‌ی عملیاتی می‌روند. هدف آنها به چنگ آوردن سلاح و مهمات باقیمانده در صحنه‌های نبرد بوده است. رژیم تا آن تاریخ ۷مرداد۶۷ حتی جنازه‌ی پاسداران را نیز گردآوری نکرده بود تا با نشان دادن آنها در کنار اجساد رزمندگان ارتش آزادیبخش، وانمود کند که تلفات سهمگینی به مجاهدین وارد نموده و آنان را کمرشکن کرده است. در تنگه‌ی چهارزبر نیز خودروها و ادوات مورد اصابت قرارگرفته‌ی خود را همراه با ماشین‌ها و جنگ‌افزارهای سوخته‌ی مجاهدین نمایش داد.

مشاهدات علی‌محمد و جهانگیر نشان می‌دهد که پاسداران اعمال غیرانسانی بسیاری در حق اجساد زنان مجاهد خلق انجام داده‌اند. از جمله آنها شلیک با آر. پی. جی به اجساد یک نمونه‌ی کوچک آن است. عوامل حکومتی با نشان دادن بطری‌های پلاستیکی آب زلال به مردم گفته‌اند مجاهدین مست کرده وارد عملیات شده بودند!

علی محمد صفریان و جهانگیر در گردنه‌ی حسن‌آباد با جسد از پا آویخته شده‌ی طاهره طلوع مواجه می‌شوند و با دوربین ارزان قیمتی که به همراه داشته‌اند، از این صحنه عکس می‌گیرند.

پرونده:علی محمد صفری ۲.JPG
علی محمد صفری تصویر گر طاهره طلوع

علی محمد صفری ۳ سال بعد، در عملیات مروارید ارتش آزادیبخش جان باخت. او هنگام پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۸ ساله بود[۲].

خاطرات دوستان طاهره طلوع

خاطره سعیده شاهرخی

سعيده شاهرخي از دوستان طاهره طلوع در مورد او می گوید:

«قبل از سال ۶۳ درانجمن فرانسه مدتي با فرمانده سارا (طاهره طلوع ) بودم او ازانجمن دانشجويي آلمان به دليل توانمندی های بسياربالايي كه داشت به فرانسه منتقل شد ودرانجمن فرانسه مشغول به كارشد. در متانت واستواري نمونه بودهميشه عنصري قابل اتكا و خاكي بود وبسيارپركار ومسوليت پذير آنقدر بدون ذره اي وقفه و استراحت پشت سرهم  و شبانه روزي كار مي‌كرد كه چشمان پرمهرش قرمز مي‌شد و من هميشه بايد با اصرار از او مي‌خواستم برود استراحت كند.»

خاطره آرمان جم

آرمان جم از دیگر همراهان طاهره طلوع در فرانسه درباره او می نویسد:

«مدتی خواهر سارا  ( طاهره طلوع بیدختی ) به عنوان معاون انجمن فرانسه به نزدمان آمده بود. خواهری با متانت و آرامشی عجیب و لبخندی صمیمانه که نشان ازیگانگی و رهایی درونی وی داشت، هرکس که با او آشنا میشد در همان نگاه اول نمی‌توانست شیفته شخصیت والا و انقلابی‌اش نشود. بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود، با آمدن او به انجمن احساس پشتگرمی می‌کردم . در ساختمان انجمن می‌بایست یکسری اتاق اضافه میکردیم. در آن زمان او معاون انجمن بود.یادم هست در حال کار گچ کاری بودم که دیدم با یک استانبولی گچ که درست کرده با همان لبخند همیشگی روی سرش گذاشته و وارد اتاق شده و پشتیبان سایرین برای انجام کار شده است، حضور وی با لبخند صمیمی‌اش به همه انرژی می‌داد.»

خاطره پروانه پوراقبال

پروانه پور اقبال از همراهان طاهره طلوع در نبرد تنگه چارزبر می‌گوید:

«در سال ۶۶ من در تیپ خواهران بودم كه سارا ( طاهره طلوع بیدختی ) فرمانده دسته ما بود . اولین بار بود که او را می‌دیدم ، خواهری بسیار جدی با آرامش بالا و سخت کوش بود . هر وقت به او نگاه می کردم احساس می کردم مثل یک کوه استوار و مستحکم و در عین حال خیلی با آرامش و طمانینه است. او زياد حرف نمی‌زد ولی در هر نگاه و در هر رابطه‌ای با او احساس می‌کردم که خیلی به وی نزدیکم. گویی سالهاست که او را می‌شناسم . بعد از مدت کوتاهی سارا فرمانده گردان ما شد. درکارها ودر حل تضادهايي كه با آنها مواجه مي شديم نقش ویژه‌ای درکمک به ما داشت. خودش اولین نفری بود که وارد كارها مي‌شد و به تک به تک ما کمک می‌کرد و همراهمان بود. ما با سارا در عملیات آفتاب شرکت کردیم و فوق العاده خوشحال بودیم .

سارا به رغم كار فشرده آموزش و هماهنگي‌ها كه از صبح تا شب داشت تا نیمه های شب بیدارمی‌ماند، بعضا که شبها نگهبان بودم ، می‌دیدم که لامپ اطاقش روشن است. به او می‌گفتم که نمی‌شود! تو تمام روز در فعاليت و كار هستي ولی شب هم استراحت نمی‌کنی. او هم چنان لبخند می‌زد و می‌گفت توان انسان خیلی بالاتر از این حرف‌هاست، سارا بسیار سخت کوش و منظم بود.

در عملیات فروغ سارا فرمانده گردان ما بود ، خیلی قاطع و با استحکام فرماندهی را انجام می‌داد، وقتی تیپ‌های جلودار در تنگه چهارزبر با دشمن درگیر شدند به گردان ما ماموریت داده شد که روی یال اول سمت چپ مستقر شویم ، برای رفتن به این یال بایستی از جاده اصلی که از وسط تنگه عبور می کرد رد می‌شدیم ، دشمن که روی یال‌های بعدی بود مستقیم روی این قسمت دید و تیر داشت و عبور از آن کار سختی بود و صفیر تیرها را می‌شنیدیم . سارا می‌بایست کل گردانش را از آنجا عبور می‌داد  ، خودش ایستاد کنار جاده و تیم به تیم وسایلمان را سبک کرد. آرايش ما را طوري چيد كه جاده را با سرعت تمام عبور کنیم ، تک به تک ما را از جاده عبور داده و به بالای یال سمت چپ که رسیدیم ما در مواضع مان مستقر کرد. در تمام لحظات من از استحکام و طمانینه و آرامشی که سارا داشت، قوت قلب می‌گرفتم .  سارا در صحنه جنگ خیلی شجاع  و متهور بود . ما در بالای یال در حال تبادل آتش با دشمني بوديم که در یالهای دیگر مستقر بود و درهمين حال هواپیماهای رژیم مستمرا برای بمباران ما می آمدند . هواپیماها در ارتفاع خیلی پایین حرکت می‌کردند، ولي سارا با شجاعت و قدرت صحنه را هدايت مي‌كرد.  من بعد از تک دوم که از کل گردان مان جدا افتادم، سارا را ندیدم . ولی مستمرا صدایش را از بی سیم می‌شنیدم که می‌خروشید . دلم می‌خواست می رفتم جایی که او هست ولي دیگر او را ندیدم.

روز پنجشنبه حوالی ظهر که نیروهایمان در حال عقب نشینی بودند رویا درودی که او هم در واحد ما بود و با هم در گردان تحت فرماندهي سارا بودیم؛ سارا را دیده بود ، سارا در حال جمع آوری نیروهایمان و فرستادن آنها به عقب بود ، رویا که خودش مجروح بود و تیر به پایش خورده بود ، سارا را که دیده بود خیلی خوشحال شده بود  و او را در آغوش كشيده بود و گفته بود سارا چقدر خوشحالم که تو را زنده می بینم و به او خبر شهادت ناهید صراف که معاون تیپ ما بود و خواهري مثل خود سارا بود را داده بود. سارا گفته بود یک چیز مهم است آنهم این که سازمان هست. ما دیگر از سارا اطلاعی نداشتیم تا این که برادری در داخل كشور كه بعد از عمليات فروغ از تنگه چهارزبر عبور می کرده صحنه آویزان كردن پیکر سارا از يك درخت در بالاي تنگه توسط پاسداران رژيم و درحاليكه دشنه‌اي در قلبش فرو كرده بودند را دیده بود و از آن صحنه ، عکس گرفته بود و بعد از پیوستن به سازمان آن عکس را برایمان آورد و فهمیدیم که سارا در مقابل دشمن چقدر جنگیده است.

شعری درباره طاهره طلوع

به ياد طاهره طلوع(فرمانده سارا)- م. وحيدي(م. صبح)

«طلوع سرخ»

بادي كه در حصار ابر تيرة مست،

با خنجري تشنه از دشت گداخته گذشت،

برگي از خون و جنون رقم زد،

كه زمين در هق هق خويش،

                          به سوك نشست.

بر گلوگاه فصلها،

       خشمي روييد، و قساوتي،

كه زمان، در تملك خود، بي هيچ هياهو،

           بر آن گام نهاد و گذر كرد،

و ناگاه،

از ارتفاع واقعه،

-بي آن كه خود بخواهد-

                               بر خاك افتاد.

اي دفتر پرشده از تلخي غربت صداها!

چگونه تباهي زخمهاي مرا،

در هر طلوع،

                 بر يال صخره‌ها،

                                    به اجابت مي‌نشيني،

وقتي ميان حقيقت و الماس،

                         و اعتماد دستهاي عاشقت،

                            قلندروار به نيايش ايستاده‌ام،

در آيينه‌يي كه تو را مي‌شناسد،

و چشماني پرداخته از بلوغ آفتاب و تفنگ،

پاكترين سرودهايم را،

                       در دشتي از شقايق و شبنم،

                                                  مي‌سرايم،

و آواز تنهايي تو را،

                   با خود،

                      به ديار تناور صداها مي‌برم.

منابع

  1. برنامه تلویزیونی زنان خط شکن پخش شده از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ وبلاگ سازمان مجاهدین خلق ایران مقاله درخت ها ایستاده می میرند