کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
ارنستو چه گوارا پزشک انقلابی، نظریه پرداز جنگهای جریکی، سیاست مدار، نویسنده، و یکی از چهره های شاخص انقلاب کوبا که چهره  و منش او به نمادی عام از عنصر شورش گری تبدیل شده است، او زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریو آرژانتین در خانواده ای مرفه ایرلندی - اسپانیایی و ازکودکی دچار بیماری تنگی نفس بود که تا پایان عمر همراه وی بود.درسال ۱۹۴۶ همراه با کوچ خانواده به بوئنس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت.درماه مارس سال ۱۹۵۳ با گذراندن پایان نامه خود در باره حساسیتها (آلرژی) اجازه طبابت گرفت.پس از فارغ التحصیلی بیشتر اوقات فراغت خود را درسفر به کشورهای مختلف امریکای لاتین گذراند.درسال ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت و درآنجا در سال ۱۹۵۴ شاهد سقوط دولت جاکوبو آربنز بدست سازمان «سیا» بود.چه از گواتمالا به مکزیک رفت و درآنجا با رائول و فیدل کاسترو آشنا شد و به آنها پیوست. درتابستان سال ۱۹۵۵ بعنوان سومین عضو تیم شناسایی جنبش ۲۶ ژوئیه کوبا توسط کاسترو برگزیده شد.در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ به همراه ۸۲ مبارز دیگر با قایقی به نام «گرانما» برای راه اندازی نبرد با دیکتاتوری باتیستا به کوبا رفت .دردوم ژانویه ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا به همراه یارانش وارد هاوانا شد.
ارنستو چه گوارا پزشک انقلابی، نظریه پرداز جنگهای جریکی، سیاست مدار، نویسنده، و یکی از چهره های شاخص انقلاب کوبا که چهره  و منش او به نمادی عام از عنصر شورش گری تبدیل شده است، او زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریوی آرژانتین در خانواده ای مرفه ایرلندی - اسپانیایی و ازکودکی دچار بیماری تنگی نفس بود که تا پایان عمر همراه وی بود.درسال ۱۹۴۶ همراه با کوچ خانواده به بوئنس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت.درماه مارس سال ۱۹۵۳ با گذراندن پایان نامه خود در باره حساسیتها (آلرژی) اجازه طبابت گرفت.پس از فارغ التحصیلی بیشتر اوقات فراغت خود را درسفر به کشورهای مختلف امریکای لاتین گذراند.درسال ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت و درآنجا در سال ۱۹۵۴ شاهد سقوط دولت جاکوبو آربنز بدست سازمان «سیا» بود.چه از گواتمالا به مکزیک رفت و درآنجا با رائول و فیدل کاسترو آشنا شد و به آنها پیوست. درتابستان سال ۱۹۵۵ بعنوان سومین عضو تیم شناسایی جنبش ۲۶ ژوئیه کوبا توسط کاسترو برگزیده شد.در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ به همراه ۸۲ مبارز دیگر با قایقی به نام «گرانما» برای راه اندازی نبرد با دیکتاتوری باتیستا به کوبا رفت .دردوم ژانویه ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا به همراه یارانش وارد هاوانا شد.


کتاب جنگ چریکی را درسال (۱۹۶۱) نوشت و کتاب انسان وسوسیالیسم را در سال (۱۹۶۵)
کتاب جنگ چریکی را درسال (۱۹۶۱) نوشت و کتاب انسان وسوسیالیسم را در سال (۱۹۶۵)

نسخهٔ ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۴۶

ارنستو چه گوارا پزشک انقلابی، نظریه پرداز جنگهای جریکی، سیاست مدار، نویسنده، و یکی از چهره های شاخص انقلاب کوبا که چهره و منش او به نمادی عام از عنصر شورش گری تبدیل شده است، او زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریوی آرژانتین در خانواده ای مرفه ایرلندی - اسپانیایی و ازکودکی دچار بیماری تنگی نفس بود که تا پایان عمر همراه وی بود.درسال ۱۹۴۶ همراه با کوچ خانواده به بوئنس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت.درماه مارس سال ۱۹۵۳ با گذراندن پایان نامه خود در باره حساسیتها (آلرژی) اجازه طبابت گرفت.پس از فارغ التحصیلی بیشتر اوقات فراغت خود را درسفر به کشورهای مختلف امریکای لاتین گذراند.درسال ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت و درآنجا در سال ۱۹۵۴ شاهد سقوط دولت جاکوبو آربنز بدست سازمان «سیا» بود.چه از گواتمالا به مکزیک رفت و درآنجا با رائول و فیدل کاسترو آشنا شد و به آنها پیوست. درتابستان سال ۱۹۵۵ بعنوان سومین عضو تیم شناسایی جنبش ۲۶ ژوئیه کوبا توسط کاسترو برگزیده شد.در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ به همراه ۸۲ مبارز دیگر با قایقی به نام «گرانما» برای راه اندازی نبرد با دیکتاتوری باتیستا به کوبا رفت .دردوم ژانویه ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا به همراه یارانش وارد هاوانا شد.

کتاب جنگ چریکی را درسال (۱۹۶۱) نوشت و کتاب انسان وسوسیالیسم را در سال (۱۹۶۵)

بعد از آوریل ۱۹۶۵ از انظار ناپدید شد و با افشای نامه چه به فیدل قصد خود برای شرکت درجنبش های آزادی بخش ملل دیگر اعلام کرد.

در پائیز ۱۹۶۶ مخفیانه به بولیوی رفت تا یک گروه چریکی را درناحیه «سانتاکروز» سازمان دهد.گروه چریکی چه گوارا در بولیوی در هشتم اکتبر ۱۹۶۷ به محاصره دسته ای از ارتش بولیوی درآمد.پس از نبردی خونین بیشتر یاران چه گوارا کشته وزخمی شدند. خود او نیز که زخمی شده بود به اسارت ارتش بولیوی درآمد و در همانجا در ۹ اکتبر ۱۹۶۷تیرباران شد.

"مونیکا ارتل، زنی که انتقام چه‌گوارا را گرفت."

در اول آوریل ۱۹۷۱، زنی که خود را جهانگرد استرالیایی معرفی میکرد،  روبرتو کواینتانییا، با کنسول بولیوی در شهر هامبورگ آلمان قرار ملاقات میگذارد. این زن ۳۴ساله که کلاه و لباس شیک بر تن و عینک آفتابی به چشم داشت وارد دفتر کنسول شده، با خونسردی تپانچه ای از کیفش درآورده با شلیک چند گلوله او را به قتل میرساند. وی سپس کلاه، کیف، تپانچه و سایر وسایلش را به گوشه ای پرتاب کرده بدون اینکه اثری از خود برجای گذارد موفق به فرار میگردد.

این زن مونیکا آرتل )Monika Ertl( بود که به “انتقامگیر چه گوارا” شهرت یافته است. در کیف دستی او یادداشتی به دست آمد که روی آن نوشته بود: “پیروزی یا مرگ، ارتش آزادیبخش ملی.”

۹ سپتامبر ۱۹۶۹: روبرتو کواینتانییا بعد از قتل اینتی پاردو درحالیکه سیگاری به دست دارد، فاتحانه جریان را به خبرنگاران شرح میدهد.

وقتی به تاریخ ۹ اکتوبر ۱۹۶۷، ارنستو چه‌گوارا قهرمان نامدار امریکای لاتین در بولیوی به قتل رسید، به فرمان دگروال روبرتو کواینتانییا دستانش را قطع کردند. دو سال پس از آن، کواینتانییا با ضربات قنداق تفنگ، کمر زندانی سیاسی به نام گوئیدو اینتی پاردو از رهبران چریکها و یکی از پنج چریک باقیمانده از جنبش چه گوارا در بولیوی را شکست و بعد او را به قتل رسانید. از آن زمان، روبرتو به یک چهره منفور میان انقلابیون بدل گشت و “ارتش آزادیبخش ملی ” (ELN) در پی گرفتن انتقام از او بود. دولت بولیوی از ترس همرزمان چه گوارا، او را بعنوان کنسول به هامبورگ اعزام نمود.

مونیکا آرتل عشق بیکران و تعهدی استوار به چه‌گوارا و آرمان انقلابی اش داشت و اینتی پاردو نیز منبع الهامش بود. به درخواست “جنبش آزادیبخش ملی” او برای انتقام رفقای همرزمش کمر بسته و در این راه حاضر بود جانش را فدا نماید. جمله معروف “نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم” که در اصل از این زن مصمم و آزادیخواه است به شعارش مبدل گردیده بود. او در آخرین نامه به خانواده اش در سال ۱۹۶۹ نوشت: “بدرود، من میروم و شما دیگر مرا هرگز نخواهید دید”.

مونیکا ارتل دختر فیلمبردار هانس ارتل، عضو جنبش زیرزمینی مسلحانه در بولیوی و اهل آلمان بود.

مونیکا ارتل در ۷ اوت ۱۹۳۷ در مونیخ متولد شد. پس از جنگ جهانی دوم، پدرش به بولیوی مهاجرت کرد و مدتی به کار فیلم‌برداری ادامه داد و سپس شغل کشاورزی را انتخاب کرد. در آن زمان مونیکا نوجوان بود. مونیکا در ۱۹۵۲ به همراه خانواده اش از آلمان به بولیوی رفت. او در بولیوی با پدرش در چندین فیلمبرداری همکاری کرد و شیوه بکارگیری دوربین فیلمبرداری و سلاح گرم را آموخت. مونیکا در سال ۱۹۵۸ با یک مهندس معدن بولیویایی – آلمانی ازدواج کرد و همراه وی به نزدیکی محل اقامت کارگران معادن مس به شمال شیلی رفت وی مدتی بعد از او طلاق گرفت.

مونیکا در بولیوی با جوانانی آشنا شد که با دیدگاه‌های چپ، خواهان آزادی کشورشان از سرکوب نظامیان بودند. در همان سالها او به این جوانان نزدیکتر شد و این نزدیکی دیدگاه‌های سیاسی او را رادیکال تر کرد.

در دهه شصت با ورود چه گوارا به بولیوی، مونیکا به این جنبش نزدیک شد. وی پس از کمک‌های جزئی به جنبش چه گوارا و به جنبش چریکی که زیر زمینی شده بود پیوست و مدتی بعد یک عضو فعال ارتش آزادیبخش بولیوی شده بود.

پس از کشته شدن چه گوارا در نهم اکتبر ۱۹۶۷، سرهنگ روبرتو کینتانیا پرز به منفورترین و تحت تعقیب‌ترین فرد توسط انقلابیون تبدیل شد. چهار سال بعد در آوریل سال ۱۹۷۱ در حالی که کینتانیا روبرتو به عنوان کنسول بولیوی در هامبورگ خدمت می‌کرد در دفتر کارش با مونیکا روبرو شد. گفته می‌شود مونیکا با شلیک چند تیر انتقام چه گوارا را از قاتل او گرفت.

در هامبورگ آلمان، مونیکا به دلیل اتهام به قتل سرهنگ روبرتو کینتانیا بعنوان قاتل او شناخته شد. هرچند این هرگز به‌طور کامل اثبات نشد ولی پس از این واقعه مونیکا به یکی از فعالان خطرناک تبدیل شد و توسط دولت بولیوی و مقامات بین‌المللی تحت تعقیب قرار گرفت.

اسوالدو چاتو پره دو Osvaldo “Chato” Peredo رهبر پیشین ارتش آزادیبخش ملی بولیوی، در مصاحبه ای که در سال ۱۹۸۸ توسط کارگردان آلمانی کریستین بودیسین فیلمبرداری شده تأیید کرد که سرهنگ روبرتو کینتانیا هدف اصلی آنها بود، زیرا او دستور داده بود تا دستهای چه گوارا را قطع کنند و برای شناسایی بیشتر به لاپاز فرستاده شود.او همچنین می‌گوید ارتل پس از انجام مأموریت در هامبورگ به کوبا بازگشت و با رژی دبره ملاقات کرد.

به گفته رژی دبره، مونیکا ارتل همچنین آماده ربودن کلاوس باربی رئیس سابق گشتاپوی لیون بود تا او را به شیلی و سپس به فرانسه ببرد و در دادگاه جنایتکاران نازی به عدالت بسپارد. در آن زمان کلاوس باربی به عنوان مشاور پلیس مخفی بولیوی شناخته می‌شد.

در ۱۲ مه ۱۹۷۳ در حالیکه مونیکا ارتل در حال تجدید سازماندهی ارتش آزادیبخش ملی بولیوی در شهر ال آلتو واقع در استان لاپاز بود پس از چندین روز تعقیب مخفیانه، او و چند چریک دیگر، توسط نیروهای امنیتی بولیوی دستگیر و کشته شد.

مونیکا ارتل پس از کشته شدن به خانواده اش تحویل داده نشد تا به خاک سپرده شود. جسد او هرگز پیدا نشد و در گوری نامعلوم آرمیده‌است. در ورودی یکی از گورستان‌های لاپاز لوحی آویزان است که بر ان نوشته شده‌است: “مونیکا ارتل دراینجا آرمیده‌است”.