کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۶: خط ۱۶:


== گاهشمار زندگی موسولینی ==
== گاهشمار زندگی موسولینی ==
بنیتو موسولینی ایتالیایی متولد ۲۹ ژوئیه‌ی  ۱۸۸۳ است و او را پایه‌گذار فاشیسم می‌دانند.
بنیتو موسولینی، در ۲۹ جولای ۱۸۸۳ در روستای دوویادی پرداپیو متولد شد. نام پدر او آلساندرو موسولینی یک آهنگر و مارکسیستی پرشور و مادرش رزا موسولینی یک معلم مدرسه ابتدایی و کاتولیک بود. خانواده موسولینی درآمد چندانی نداشت، در خانه آن‌ها کتاب زیاد بود و بنیتو مطالعه را دوست داشت. بنیتو بدخلق بود و به ندرت می‌خندید و دوستی نداشت. بنیتو زورگو و خشن بود دوست داشت با دیگر بچه‌ها دعوا راه بیندازد. او می‌نویسد:


او در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد، پدر وی، الساندرو موسولینی آهنگر بود. الساندرو یکی از فعالان آنارشیست بود. مادرش، رزا موسولینی (نی مالتونی) آموزگار مدرسه‌ی ابتدایی بود.
«بارها با سری که سنگ خورده و شکسته، خونین و مالین به خانه برگشتم. ولی بلد بودم که چطور از خودم دفاع کنم.»


وی یک دانش آموز ضعیف در مدرسه بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد، پس از آن، به یک مدرسه‌ی شبانه روزی در فانزای ایتالیا فرستاده شد که در اینجا هم به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود مجدداً از آن جا نیز اخراج شد،  وی پس از اخذ مدرک دیپلم از یک مدرسه‌ی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار جایگزین به انجام وظیفه پرداخت.
مادرش را که به او می‌گفت کارهای بزرگی از او بر می‌آید، می‌پرستید.


بنیتو موسولینی در سال ۱۹۰۲، برای گریختن از خدمت سربازی به سوئیس رفت و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیست‌ها هم‌پیمان شد. موسولینی در سال ۱۹۰۴ به ایتالیا بازگشت و فعالیت خود را به عنوان روز نامه نگار در روزنامه‌ی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد. وی خیلی زود به یک سوسیالیست معروف در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاه‌های خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول کرد.
در سال ۱۹۲۸ در زندگینامه‌اش نوشت: <blockquote>«بیش از هر کش مادرم را دوست داشتم. او خیلی آرام و مهربان و درعین حال نیرومند بود... مادرم نه تنها ما را بزرگ می کرد، بلکه در دبستان هم درس می داد. حتی در آن زمان که درک و فهمم از انسان ها زیاد نبود، غالبا فکر می کردم کار او چقدر وفادارانه و صبورانه است. تنها ترس من ناخشنود کردن او بود.»</blockquote>موسولینی در مدرسه دانش‌‌آموزی ضعیف بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد و به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی در فانزای ایتالیا رفت، در آنجا هم به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود مجدداً اخراج شد، پس از اخذ دیپلم از یک مدرسه‌ی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار «جایگزین» به انجام وظیفه پرداخت.


سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روزنامه‌ی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه‌اندازی کرد. موسولینی خود را یک روشنفکر می‌دانست، و کتاب‌خوان ماهری نیز بود؛ علایق وی در زمینه فلسفه اروپایی عبارت بودند از سورل، فوتوریست ایتالیایی به نام فیلیپو تومازو مارینتی، سوسیالیست فرانسوی گوستاو هروه، آنارشیست ایتالیایی اریکو مالاتستا و فیلسوفان آلمانی فریدریش انگلس و کارل مارکس.
بنیتو موسولینی در سال ۱۹۰۲، برای فرار از خدمت سربازی به سوئیس رفت و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیست‌ها منجمله کلارا زتکین هم‌پیمان شد. موسولینی در سال ۱۹۰۴ به ایتالیا بازگشت و فعالیت خود را به عنوان روزنامه نگار در روزنامه‌ی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد. وی خیلی زود به یک سوسیالیست معروف در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاه‌های خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول کرد.  


موسولینی زبان‌های فرانسوی و آلمانی را به صورت خود‌آموز فرا‌گرفته بود و دست نوشته‌هایی از نیچه، شوپنهاوئر و کانت را به زبان ایتالیایی برگرداند.
سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روزنامه‌ی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه‌اندازی کرد. موسولینی خود را یک روشنفکر می‌دانست، علایق وی در زمینه فلسفه اروپایی به سورل، فوتوریست ایتالیایی به نام فیلیپو تومازو مارینتی، سوسیالیست فرانسوی گوستاو هروه، آنارشیست ایتالیایی اریکو مالاتستا و فیلسوفان آلمانی فریدریش انگلس و کارل مارکس بود.


او از طریق روزنامه‌ی خود به حمایت خویش از جنگ ادامه داد. در نهایت، هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد. موسولینی به رتبه‌ی سرجوخه ارتقا یافت، ولی در سال ۱۹۱۷ به علت زخم‌های نارنجک مرخص شد.
موسولینی زبان‌های فرانسوی و آلمانی را به صورت خود‌آموز فرا‌گرفته بود و دست نوشته‌هایی از نیچه، شوپنهاور و کانت را به زبان ایتالیایی ترجمه کرد.


در سپتامبر ۱۹۱۱، موسولینی در شورشی که توسط سوسیالیست‌ها بر علیه جنگ ایتالیا در لیبی هدایت شد، مشارکت کرد. او با خشم «جنگ امپریالیستی» ایتالیا در لیبی را محکوم کرد، کاری که برای وی پنج ماه زندان به ارمغان آورد. پس از آزادی‌، به اخراج ایوانوئه بونومی و لئونیدا بیسولاتی از حزب سوسیالیست کمک کرد؛ چرا که آنان را دو تجدیدنظرطلبی می‌دانست که از جنگ حمایت کردند. موسولینی با وجود هوش بالا، خلق و خوی تند و خشنی داشت و خودخواه بود.


بنیتو موسولینی در طول دوران زندگی خود به مشاغلی همچون سیاستمداری، روز نامه‌نگاری، نویسندگی و معلمی مشغول بود و در نهایت در  ۲۸ آوریل ۱۹۴۵  دیده از جهان فرو‌بست.
او در روزنامه‌ی خود به حمایت از جنگ ادامه داد. هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد و مدتی بعد سرجوخه شد، ولی در سال ۱۹۱۷ به علت زخم‌های نارنجک مرخص شد.


موسولینی با وجود هوش بالا، خلق و خوی تند و خشنی داشت و خودخواه بود.
موسولینی با انتصاب به سِمت سردبیری روزنامه حزب سوسیالیست به نام !Avanti (به پیش!) پاداش کارهایش را دریافت. وی، تیراژ روزنامه را از ۲۰٬۰۰۰ به ۱۰۰٬۰۰۰ رساند. جان گانتر در ۱۹۴۰ وی را «یکی از موفق‌ترین روزنامه‌نگاران در قید حیات» نامید؛ موسولینی در همان حال که راهپیمایی به سوی رُم را سازمان می‌داد یک گزارشگر پُرکار نیز بود و تا سال ۱۹۳۵ برای بنگاه خبری هرست مطلب می‌نوشت. موسولینی به قدری با نوشتارهای مارکسیستی آشنا بود که نه تنها در نوشته‌های خودش از شناخته شده‌ترین آثار مارکسیستی نقل قول می‌کرد بلکه از آثار کمتر شناخته شده نیز استفاده می‌کرد. در این دوران موسولینی خود را یک مارکسیست می‌دانست و مارکس را به عنوان «بزرگترین نظریه‌پرداز سوسیالیسم» می‌دانست. در این دوره، موسولینی گاهی از نام مستعار "Vero Eretico" (مرتد بی‌ریا) بهره می‌گرفت.


در سپتامبر ۱۹۱۱، موسولینی در شورشی که توسط سوسیالیست‌ها بر علیه جنگ ایتالیا در لیبی هدایت شده بود، مشارکت کرد. او با خشم «جنگ امپریالیستی» ایتالیا در لیبی را محکوم کرد، کاری که برای وی پنج ماه زندان به ارمغان آورد. پس از آزادی‌اش، وی به اخراج ایوانوئه بونومی و لئونیدا بیسولاتی از حزب سوسیالیست کمک کرد؛ چرا که آنان را دو تجدیدنظرطلبی می‌دانست که از جنگ حمایت کرده‌بودند.
موسولینی یک دکترین پایه‌ای سوسیالیسم یعنی مساوات‌خواهی را رد کرد و تحت تاثیر اندیشه‌های ضدمسیحی نیچه به ویژه خدا مرده‌است قرارداشت و باور داشت که اندیشه‌های نیچه سوسیالیسم را نیرومند خواهد ساخت. نوشته‌های وی نشان داد که سرانجام او مارکسیسم و مساوات‌خواهی را به سود مفهوم ابرانسان نیچه و ضدیت وی با مساوات‌خواهی رها ساخته‌است. موسولینی در اواخر سال ۱۹۳۰، کم کم حمایت هواداران خود را از دست داد. پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال ۱۹۱۹ در تظاهرات فاشیست‌های میلان که متشکل از ۲۰۰ عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب درآمد.
 
وی با گزینش به سِمت سردبیری روزنامه حزب سوسیالیست به نام !Avanti (به پیش!) پاداش زحمات خود را دریافت. تحت رهبری وی، تیراژ روزنامه به زودی از ۲۰٬۰۰۰ به ۱۰۰٬۰۰۰ رسید. جان گانتر در ۱۹۴۰ وی را «یکی از موفق‌ترین روزنامه‌نگاران در قید حیات» نامید؛ موسولینی در همان حال که راهپیمایی به سوی رُم را سازمان می‌داد یک گزارشگر پُرکار نیز بود و تا سال ۱۹۳۵ برای بنگاه خبری هرست می‌نوشت. موسولینی به قدری با نوشتارهای مارکسیستی آشنا بود که نه تنها در نوشته‌های خودش از شناخته شده‌ترین آثار مارکسیستی نقل قول می‌کرد بلکه از آثار کمتر شناخته شده نیز استفاده می‌کرد. در این دوران موسولینی خود را یک مارکسیست می‌دانست و مارکس را به عنوان «بزرگترین در میان نظریه‌پردازان سوسیالیسم» توصیف کرد.
 
وی در ۱۹۱۳ Giovanni Hus, il veridico (یان هوس؛ پیامبری صادق) را منتشر ساخت؛ زندگی‌نامه‌ای تاریخی-سیاسی در مورد زندگی و مأموریت کشیش اصلاح‌طلب چکی به نام یان هوس و پیروان رادیکال وی، هوسی‌ها. در  این دوره، موسولینی گاهی از نام مستعار "Vero Eretico" (مرتد بی‌ریا) بهره می‌گرفت.
 
موسولینی مساوات‌خواهی را رد کرد، یعنی یک دکترین پایه‌ای سوسیالیسم را و متأثر از اندیشه‌های ضدمسیحی نیچه به ویژه خدا مرده‌است بود. موسولینی احساس کرد که سویالیسم تحریف شده‌است، از دیدگاه شکست‌های مارکسیسم جبرگرا و اصلاحات سوسیال دموکراتیک، و باور داشت که اندیشه‌های نیچه سوسیالیسم را نیرومند خواهد ساخت. در حالی که به اردوگاه سوسیالیسم تعلق داشت، نوشته‌های وی نشان دادند که سرانجام وی مارکسیسم و مساوات‌خواهی را به سود مفهوم ابرانسان نیچه و ضدیت وی با مساوات‌خواهی رها ساخته‌است.
 
موسولینی در اواخر سال ۱۹۳۰، کم کم حمایت هواداران خود را از دست داد.


با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد و اگر چه او به مدت ۱۵ سال آماده‌باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبود.
با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد و اگر چه او به مدت ۱۵ سال آماده‌باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبود.
خط ۵۱: خط ۴۴:
موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نادیده گرفت و درس این بود که ایالات متحده‌ی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده‌بود. ایالات متحده‌ی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان.
موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نادیده گرفت و درس این بود که ایالات متحده‌ی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده‌بود. ایالات متحده‌ی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان.


زمانی که رم و دیگر شهرهای بزرگ ایتالیا زیر بمباران متفقین بود موسولینی با هیتلر ملاقاتی انجام داد تا کاری انجام دهند. در این زمان موسولینی از مقام فرماندهی کل قوا عزل شد و ارتش را به پادشاه سپرد. او حمایت حزب خود و بسیاری از ایتالیایی‌ها را از دست داده‌بود.


 
<blockquote>"ستاره‌ی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزه‌ی مبارزه‌ای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش می‌کنم، در حالی که می‌دانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوخته‌ام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفته‌ام، از بازیگری هیچ نمی‌دانم. احساس می‌کنم من آخرین تماشاگر هستم".</blockquote>موسولینی در مصاحبه‌ی ۱۹۴۵ ایتالیا در تمام جبهه‌ها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در ۲۵ ژوئیه‌ی ۱۹۴۳ به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند.
"ستاره‌ی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزه‌ی مبارزه‌ای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش می‌کنم، در حالی که می‌دانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوخته‌ام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفته‌ام، از بازیگری هیچ نمی‌دانم. احساس می‌کنم من آخرین تماشاگر هستم".
 
موسولینی در مصاحبه‌ی ۱۹۴۵ ایتالیا در تمام جبهه‌ها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در ۲۵ ژوئیه‌ی ۱۹۴۳ به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند.


پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلدمارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانی‌ها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد.
پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلدمارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانی‌ها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد.
خط ۷۵: خط ۶۶:
اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس می‌کشید نزدیک شد و گلوله‌ی دیگری را در سینه‌ی او خالی کرد. اجساد بی ‌جان آنها روز بعد برای مشاهده‌ی عموم به صورت وارونه آویزان شد.
اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس می‌کشید نزدیک شد و گلوله‌ی دیگری را در سینه‌ی او خالی کرد. اجساد بی ‌جان آنها روز بعد برای مشاهده‌ی عموم به صورت وارونه آویزان شد.


 
بنیتو موسولینی، در نهایت در  ۲۸ آوریل ۱۹۴۵  به همراه کلارا پتاچی بدست رزمندگان مقاومت ایتالیا اعدام شد.


== سخنان آقاخان کرمانی ==
== سخنان آقاخان کرمانی ==

نسخهٔ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۲۹

بنیتو موسولینی
موسولینی.JPG
نام اصلی بنیتو آمیلکاره آندره‌آ موسولینی
زادروز ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳
روستای پرداپیوی ایتالیا
مرگ ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ میلادی
شهر مرزی ایتالیا
ملیت ایرانی
محل زندگی رم ایتالیا
علت مرگ اعدام بدست پارتیزان‌های ایتالیایی هنگام فرار از ایتالیا
لقب دوچه
بنیانگذار مکتب فاشیسم
پیشه سیاستمدار، روز نامه‌نگار، نویسنده، معلم
دلیل سرشناسی مشارکت در حوادث جنگ‌جهانی دوم
اثرگذاشته بر مردم جهان در ابتدای قرن بیستم
اثرپذیرفته از مارکس، نیچه، ویلفرد بارتو، ژرژ سورل، شارل پگی، هیوبرت لاگاردله

بنیتو آمیلکاره آندره‌آ موسولینی، (زاده‌ی ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ درگذشت ۲۸ آوریل ۱۹۴۵)، بنیان‌گذار فاشیسم، معروف به دوچه

موسولینی در روستای دوویادی پرداپیوی ایتالیا متولد شد. نام پدرش آلساندرو موسولینی، آهنگر و مادرش روزا موسولینی، معلم مدرسه بود. پدرش یک مارکسیست متعصب و مادرش یک کاتولیک بود. موسولینی در کارگاه پدرش به او در کار آهنگری کمک می‌کرد و تحت تاثیر افکار پدری مارکسیست که بیشتر مواقع مبلغ تفکرات ناسیونالیستی هم بود، قرار داشت. در سال ۱۹۰۲ برای کار به کشور سویس رفت و به دلیل فعالیت‌های سوسیالیستی از آن کشور اخراج شد. او سپس به عنوان مسئول روزنامه حزب سوسیالیست محلی ایتالیا به نام کارگران آینده در تورنتو به فعالیت پرداخت. او در این زمان با چزاره باتیستی سیاستمدار و روزنامه‌نگار مشهور ایتالیایی آشنا شد و موافقت نمود که در روزنامه او به نام مردم به عنوان ویراستار و نویسنده فعالیت نماید .

همسر او به نام لدا السر (که در یکی از روستاهای اطراف تورنتو متولد شده بود) در سال ۱۹۱۵ برای او فرزند پسری به دنیا آورد . او سپس در جنگ اول به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و در سال ۱۹۱۷ خدمت او به پایان رسید . پس از پایان خدمت سربازی او در ارتش متفقین مشغول به خدمت شد. اطلاع دقیقی از دوران خدمت سربازی او در ارتش ایتالیا و ارتش متفقین وجود ندارد.

پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال ۱۹۱۹ در تظاهرات فاشیست‌های میلان که متشکل از ۲۰۰ عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب درآمد. او به سرعت در سازمان حزب ترقی کرد و نسبت به سازماندهی پیراهن مشکی‌ها که بازوی نظامی حزب بودند اقدام نمود. وی همچنین در همین زمان با مارگاریتا سارفاتی که یک یهودی طرفدار فاشیسم بود و ملقب به مادر یهودی فاشیسم بود، آشنا شد.

موسولینی دراکتبر سال ۱۹۲۲ با ترتیب دادن یک تظاهرات فاشیستی در رم ، ویکتور امانوئل سوم پادشاه ایتالیا را وادار به واگذاری پست نخست‌وزیری به خود نمود. او پس از رسیدن به قدرت با تلاش و کوششی خستگی‌ناپذیر نسبت به احداث جاده، راه آهن و خشک کردن باتلاق‌ها اقدام کرد. موسولینی در اندیشه احیای امپراطوری روم باستان و ایجاد امپراطوری جدید ایتالیا بود. در سال ۱۹۲۶ با اعزام ژنرال گراتزیانی به لیبی نسبت به آغاز استعمار آن کشور اقدام نمود و در ماه می سال ۱۹۳۶ با حمله به اتیوپی و فتح آدیس‌آبابا پایتخت آن کشور و حمله به اریتره و سومالی، مستعمرات شرق آفریقای ایتالیا را بنا نهاد. در جنگ داخلی اسپانیا او و هیتلر بصورت مشترک با ارسال کمک‌های تسلیحاتی و مستشاران نظامی نسبت به تسلیح ژنرالهای شورشی اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو اقدام نمودند. او و هیتلر در بحرانهای سودتلند، آنشلوس ( الحاق اتریش به آلمان )، چکسلواکی، و لهستان و با ایجاد پیمان محور رم – برلین اروپا را بسوی جنگ هدایت کردند.

قوای ایتالیا در آخرین روزهای نبرد فرانسه و در حالی که ارتش آن کشور کاملا فرو پاشیده‌بود با حمله به آن کشور موفق نشد حتی یک گام به جلو پیشروی کند. با گسترش جنگ، ایتالیا با حمله به آلبانی، یونان، و یوگسلاوی و در شمال آفریقا با حمله به نیروهای انگلیسی در مصر، تقریبا در تمام جبهه‌ها با ناکامی مواجه شد. پس از نبرد العلمین نیروهای محور قابلیت‌های رزمی خود را از دست دادند و سرانجام با حمله به سیسیل، خاک ایتالیا مورد حمله مستقیم ارتش متفقین قرار گرفت جنگ در خاک ایتالیا و شکست‌های پی در پی، نارضایتی عمومی را در این کشور افزایش داد و نبردهای آنزیو و مونت کاسینو که از شدیدترین نبردهای جنگ ایتالیا بودند هرج و مرج و افزایش نفرت از دیکتاتور سابقا محبوب را به ارمغان آورد. او از کار برکنار شد و در یک منطقه کوهستانی واقع در شمال ایتالیا تحت نظر قرارگرفت. اما اتو اسکورزینی کماندوی مشهور آلمانی در یک عملیات ماجراجویانه او را ربود و یک دولت دست‌نشانده آلمان در شمال ایتالیا به رهبری دوچه تشکیل داد.

او پس از این دولت‌سازی چند تن از سران رژیم سابق فاشیسم از جمله کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا که داماد خودش نیز بود را اعدام کرد. سرانجام با پیشروی متفقین او در حالی که تلاش می کرد به کشور سویس پناهنده شود همراه با معشوقه‌اش کلارا پتاچی توسط پارتیزانهای ایتالیا به رهبری لوئیجی لونگو دستگیر، محاکمه و اعدام شد . جسد آن دو را بطور وارونه در میلان از سیم خاردار آویزان نمودند.

گاهشمار زندگی موسولینی

بنیتو موسولینی، در ۲۹ جولای ۱۸۸۳ در روستای دوویادی پرداپیو متولد شد. نام پدر او آلساندرو موسولینی یک آهنگر و مارکسیستی پرشور و مادرش رزا موسولینی یک معلم مدرسه ابتدایی و کاتولیک بود. خانواده موسولینی درآمد چندانی نداشت، در خانه آن‌ها کتاب زیاد بود و بنیتو مطالعه را دوست داشت. بنیتو بدخلق بود و به ندرت می‌خندید و دوستی نداشت. بنیتو زورگو و خشن بود دوست داشت با دیگر بچه‌ها دعوا راه بیندازد. او می‌نویسد:

«بارها با سری که سنگ خورده و شکسته، خونین و مالین به خانه برگشتم. ولی بلد بودم که چطور از خودم دفاع کنم.»

مادرش را که به او می‌گفت کارهای بزرگی از او بر می‌آید، می‌پرستید.

در سال ۱۹۲۸ در زندگینامه‌اش نوشت:

«بیش از هر کش مادرم را دوست داشتم. او خیلی آرام و مهربان و درعین حال نیرومند بود... مادرم نه تنها ما را بزرگ می کرد، بلکه در دبستان هم درس می داد. حتی در آن زمان که درک و فهمم از انسان ها زیاد نبود، غالبا فکر می کردم کار او چقدر وفادارانه و صبورانه است. تنها ترس من ناخشنود کردن او بود.»

موسولینی در مدرسه دانش‌‌آموزی ضعیف بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد و به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی در فانزای ایتالیا رفت، در آنجا هم به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود مجدداً اخراج شد، پس از اخذ دیپلم از یک مدرسه‌ی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار «جایگزین» به انجام وظیفه پرداخت.

بنیتو موسولینی در سال ۱۹۰۲، برای فرار از خدمت سربازی به سوئیس رفت و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیست‌ها منجمله کلارا زتکین هم‌پیمان شد. موسولینی در سال ۱۹۰۴ به ایتالیا بازگشت و فعالیت خود را به عنوان روزنامه نگار در روزنامه‌ی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد. وی خیلی زود به یک سوسیالیست معروف در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاه‌های خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول کرد.

سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روزنامه‌ی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه‌اندازی کرد. موسولینی خود را یک روشنفکر می‌دانست، علایق وی در زمینه فلسفه اروپایی به سورل، فوتوریست ایتالیایی به نام فیلیپو تومازو مارینتی، سوسیالیست فرانسوی گوستاو هروه، آنارشیست ایتالیایی اریکو مالاتستا و فیلسوفان آلمانی فریدریش انگلس و کارل مارکس بود.

موسولینی زبان‌های فرانسوی و آلمانی را به صورت خود‌آموز فرا‌گرفته بود و دست نوشته‌هایی از نیچه، شوپنهاور و کانت را به زبان ایتالیایی ترجمه کرد.

در سپتامبر ۱۹۱۱، موسولینی در شورشی که توسط سوسیالیست‌ها بر علیه جنگ ایتالیا در لیبی هدایت شد، مشارکت کرد. او با خشم «جنگ امپریالیستی» ایتالیا در لیبی را محکوم کرد، کاری که برای وی پنج ماه زندان به ارمغان آورد. پس از آزادی‌، به اخراج ایوانوئه بونومی و لئونیدا بیسولاتی از حزب سوسیالیست کمک کرد؛ چرا که آنان را دو تجدیدنظرطلبی می‌دانست که از جنگ حمایت کردند. موسولینی با وجود هوش بالا، خلق و خوی تند و خشنی داشت و خودخواه بود.

او در روزنامه‌ی خود به حمایت از جنگ ادامه داد. هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد و مدتی بعد سرجوخه شد، ولی در سال ۱۹۱۷ به علت زخم‌های نارنجک مرخص شد.

موسولینی با انتصاب به سِمت سردبیری روزنامه حزب سوسیالیست به نام !Avanti (به پیش!) پاداش کارهایش را دریافت. وی، تیراژ روزنامه را از ۲۰٬۰۰۰ به ۱۰۰٬۰۰۰ رساند. جان گانتر در ۱۹۴۰ وی را «یکی از موفق‌ترین روزنامه‌نگاران در قید حیات» نامید؛ موسولینی در همان حال که راهپیمایی به سوی رُم را سازمان می‌داد یک گزارشگر پُرکار نیز بود و تا سال ۱۹۳۵ برای بنگاه خبری هرست مطلب می‌نوشت. موسولینی به قدری با نوشتارهای مارکسیستی آشنا بود که نه تنها در نوشته‌های خودش از شناخته شده‌ترین آثار مارکسیستی نقل قول می‌کرد بلکه از آثار کمتر شناخته شده نیز استفاده می‌کرد. در این دوران موسولینی خود را یک مارکسیست می‌دانست و مارکس را به عنوان «بزرگترین نظریه‌پرداز سوسیالیسم» می‌دانست. در این دوره، موسولینی گاهی از نام مستعار "Vero Eretico" (مرتد بی‌ریا) بهره می‌گرفت.

موسولینی یک دکترین پایه‌ای سوسیالیسم یعنی مساوات‌خواهی را رد کرد و تحت تاثیر اندیشه‌های ضدمسیحی نیچه به ویژه خدا مرده‌است قرارداشت و باور داشت که اندیشه‌های نیچه سوسیالیسم را نیرومند خواهد ساخت. نوشته‌های وی نشان داد که سرانجام او مارکسیسم و مساوات‌خواهی را به سود مفهوم ابرانسان نیچه و ضدیت وی با مساوات‌خواهی رها ساخته‌است. موسولینی در اواخر سال ۱۹۳۰، کم کم حمایت هواداران خود را از دست داد. پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال ۱۹۱۹ در تظاهرات فاشیست‌های میلان که متشکل از ۲۰۰ عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب درآمد.

با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد و اگر چه او به مدت ۱۵ سال آماده‌باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبود.

موسولینی پس از سقوط فرانسه با این تصور که جنگ بیش از چند هفته طول نمی‌کشد اعلام جنگ کرد و با نمایش ضعیف نظامی در حمله به یونان در ماه اکتبر او هیچ چاره‌ای جز تبعیت از هیتلر نداشت.

موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نادیده گرفت و درس این بود که ایالات متحده‌ی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده‌بود. ایالات متحده‌ی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان.

زمانی که رم و دیگر شهرهای بزرگ ایتالیا زیر بمباران متفقین بود موسولینی با هیتلر ملاقاتی انجام داد تا کاری انجام دهند. در این زمان موسولینی از مقام فرماندهی کل قوا عزل شد و ارتش را به پادشاه سپرد. او حمایت حزب خود و بسیاری از ایتالیایی‌ها را از دست داده‌بود.

"ستاره‌ی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزه‌ی مبارزه‌ای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش می‌کنم، در حالی که می‌دانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوخته‌ام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفته‌ام، از بازیگری هیچ نمی‌دانم. احساس می‌کنم من آخرین تماشاگر هستم".

موسولینی در مصاحبه‌ی ۱۹۴۵ ایتالیا در تمام جبهه‌ها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در ۲۵ ژوئیه‌ی ۱۹۴۳ به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند.

پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلدمارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانی‌ها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد.

او به شمال ایتالیا نقل مکان کرد و در آن جا کوشید تا یک دولت فاشیست جدید را ایجاد کند. او به عنوان یک بازیچه در دست‌های آلمان باقی ماند.

موسولینی تحت فشارهای هیتلر و چند فاشیست وفا دار که دولت جمهوری سالو را تشکیل دادند تسلیم شد و نقشه‌ی اعدام کسانی را که به او خیانت کرده بودند کشید. او به عنوان رئیس دولت و وزیر امور خارجه برای جمهوری اجتماعی ایتالیا انتخاب شد، این بخش از شمال ایتالیا تحت کنترل آلمان بود. در طول این مدت او خاطرات بسیاری نوشت. روزنامه‌ی دا کاپو (Da Capo) زندگی نامه‌ی شخصی و خاطرات او را با عنوان "صعود و سقوط من" تلفیق و منتشر کرد.

اجساد بی‌جان موسولینی و فاشیستهای دیگر به صورت وارونه از سقف ایستگاه پمپ بنزین آویزان و از پایین توسط مردم شهر سنگ باران شدند.

آنها در نزدیکی روستای دونگو بازداشت شدند. آنها سعی داشتند به منظور فرار به اسپانیا سوار با هواپیمایی به سوئیس بروند. موسولینی با ارتش فراری آلمان مسافرت می‌کرد.

او سعی کرد با پوشیدن یک لباس نظامی آلمانی فرار کند. پس از چندین تلاش نا موفق آنها به کومو رسیدند. آنها در نهایت به مزگرا برده شدند جایی که آخرین شب خود را با خانواده‌ی دی ماریا سپری کردند.

موسولینی و پتاچی روز بعد به روستای جیولینو دی مزگرا برده شده و در آن جا به ضرب گلوله کشته شدند.

کمیته‌ی آزادی بخش ملی به کلونل والریو دستور داد تا حکم را اجرا کند. نام واقعی کلونل والریو والتر اُدیسیو بود. او موسولینی، پتاچی و فاشیستهای دیگر را درکامیون‌هایی جا به جا کرد. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بی جان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینه‌ی من شلیک کنید!" و اُدیسیو تیر را به سمت سینه‌ی او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد.

اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس می‌کشید نزدیک شد و گلوله‌ی دیگری را در سینه‌ی او خالی کرد. اجساد بی ‌جان آنها روز بعد برای مشاهده‌ی عموم به صورت وارونه آویزان شد.

بنیتو موسولینی، در نهایت در  ۲۸ آوریل ۱۹۴۵  به همراه کلارا پتاچی بدست رزمندگان مقاومت ایتالیا اعدام شد.

سخنان آقاخان کرمانی

گزیده‌ای از سخنان میرزا آقاخان کرمانی:

آثار میرزا آقاخان کرمانی

منابع