کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:
سابقه مفاهیم استراتژی به ۳۴۰ سال قبل از میلاد مسیح باز می‌گردد در کتاب هنر جنگ ژنرال چینی سان تزو، به چگونگی استفاده از این مفاهیم برای غلبه بر دشمن پرداخته شده است (فقهی فرهمند، ۱۳۸۸). این فیلسوف استراتژی را در اصطلاح نظامی هنر و فن طرح ریزی ترکیب و تلفیق عملیات نظامی برای رسیدن به هدف جنگی مشخص تعریف می کند.
سابقه مفاهیم استراتژی به ۳۴۰ سال قبل از میلاد مسیح باز می‌گردد در کتاب هنر جنگ ژنرال چینی سان تزو، به چگونگی استفاده از این مفاهیم برای غلبه بر دشمن پرداخته شده است (فقهی فرهمند، ۱۳۸۸). این فیلسوف استراتژی را در اصطلاح نظامی هنر و فن طرح ریزی ترکیب و تلفیق عملیات نظامی برای رسیدن به هدف جنگی مشخص تعریف می کند.


در یونان باستان استراتژی به معنای « فن و هنر ژنرالی» بود. « استراتژی » از واژه یونانی «Strategos» گرفته شده که به معنای «ژنرال ارتش» است. سالانه هر یک از ده قبیله یونان باستان یک Strategos انتخاب می­‌کردند تا نیروها را هدایت کند. بعدها وظایف وی به امور قضایی و مدنی نیز تعمیم داده شد.
واژه استراتژی از ریشه یونانی Strategema است که خود از واژۀ Strategos به معنای ژنرال ارتش است. Stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه مزبور به معنای هدایت ارتش می‌باشد. بنابراین استراتژی، کاری است که استراتگوس یا استراتژیست انجام میدهد. سالانه هر یک از ده قبیله یونان باستان یک Strategos انتخاب می­‌کردند تا نیروها را هدایت کند. بعدها وظایف وی به امور قضایی و مدنی نیز تعمیم داده شد.


<span dir="RTL"></span> بنابراین استراتژی، کاری است که استراتگوس یا استراتژیست انجام میدهد.  
به لحاظ تاریخی نیز Strategos عنوان افسران عالیرتبه ارتش بیزانس بوده که یک منطقه نظامی ـ مترادف با یک سپاه نظامی مدرن ـ تحت فرمان آنها قرار داشته است.


تعریف ذیل توسط ستاد مشترک ارتش ایالات متحده بکار گرفته شده است:
به باور بیشتر صاحب‌نظران مبنای تعریف استراتژی نظامی به یونان باستان (حدود 5 قرن قبل از میلاد مسیح) برمی‌گردد. ویژگی برجسته این مطالعات آن است که تألیفات این دوره عمدتاً به «محتوا» و درون‌مایه‌ی استراتژی پرداخته‌اند و توجهی به فرآیند شکل‌گیری استراتژی ننموده‌اند. به عقیده‌ گراتان از اواسط قرن ۱۶  می‌توان شواهد و نمونه‌هایی در مورد «فرایند» شکل‌گیری استراتژی بیابیم. در دوره معاصر نیز سیر تحول تفکر نظامی را می‌توان در قالب سه مقطع مورد بررسی قرار داد.
 
۱- دوره مدرن: از قرن ۱۹ تا پایان جنگ جهانی دوم
 
۲- دوران مدرن معاصر: از اواسط قرن ۲۰ تا پایان جنگ سرد در ابتدای دهه ۱۹۹۰.
 
۳- دوران پست‌مدرن: که ناظر به تحولات دوره پس از جنگ سرد است.<span dir="RTL"></span>تعریف ذیل توسط ستاد مشترک ارتش ایالات متحده بکار گرفته شده است:


« استراتژی نظامی عبارت است از فن و علم بکارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاست ملی از طریق استفاده از قوای نظامی و یا تهدید به زور.»
« استراتژی نظامی عبارت است از فن و علم بکارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاست ملی از طریق استفاده از قوای نظامی و یا تهدید به زور.»

نسخهٔ ‏۵ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۵۶

استراتژی مبارزه

استراتژی یعنی چه؟

طبق تعریف لغت نامه وبستر،

«استراتژی ، علم برنامه ­ریزی و هدایت عملیات نظامی بزرگ در مقیاس کلان، با هدف تشخیص و یافتن بهترین موقعیت قبل از شروع درگیری واقعی با دشمن است.» (سیروس، ۱۳۹۰، ۴)

دایره المعارف بریتانیکا تعریف استراتژی را از دید نظامی با تعبیر هنر برنامه­ ریزی و هدایت عملیات معرفی کرده و برای متمایز ساختن آن با تاکتیک سه ویژگی گسترده بیشتر عملیاتی، دوره زمانی بلندتر و جابه جایی انبوه نیروها را قید می کند (برادران شرکاء،۱۳۸۶).

اگرمجموعه‌ای از آگاهی‌ها و اطلاعات منظم درباره یک یا چند موضوع را (علم) بنامیم و مهارت به کارگیری علم در صحنه عمل نیز (هنر) باشد، استراتژی؛ آگاهی‌های منظمی است که نحوه به خدمت گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را برای رسیدن به هدفهای مورد نظر نشان می‌دهد. بنابراین، استراتژی علم است ؛ اما همه کسانی که از علم استراتژی آگاهی دارند، قادر نیستند آن را به کارگیرند، فقط کسانی که مهارت کافی در این زمینه دارند، می‌توانند از استراتژی استفاده کنند، پس به یک معنا، استراتژی نوعی هنر است. خلاصه آنکه، استراتژی هم علم و هم هنر است.

علاوه بر این، معانی زیر نیز برای استراتژی مطرح شده است : فن اداره جنگ، فن فرماندهی، فن جنگ و طرح نقشه برای جنگ. ب: مفهوم اصطلاحی استراتژی: استراتژی در معنای اصطلاحی جدید به این صورت تعریف میشود:

فن و علم توسعه و به کارگیری قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت، هنگام جنگ و صلح، به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال دستیابی به نتایج مطلوب برای کسب حداکثر پیروزی و حداقل شکست. هرگاه قدرت سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی، در جهت دستیابی به اهداف نظامی یک ملت به کار رود، استراتژی نظامی نامیده میشود به همین ترتیب برای هر یک از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز می توان یک تعریف از استراتژی ارائه داد. استراتژی در معنای قدیمی خود به مفهوم به کارگیری همه امکانات کشور برای دست یافتن به هدفهای نظامی بود، اما به تدریج استراتژی از بعد نظامی محض، فاصله گرفت و در حال حاضر اهداف نظامی، بخشی از اهداف ملی یک کشور را تشکیل میدهد.

امروزه از استراتژي اینچنین تعریف می شود ؛ فن مدیریت و هدایت کلیه‌ی منابع جامعه در جهت تحقق و نیل به هدف مشخص ، ملی، اقتصادی و یا نظامی.

در این قسمت، واژه‌های تاکتیک، و مناطق استراتژیک را بیان می کنیم.

الف تاکتیک : تاکتیک در گذشته همانند استراتژی یک مفهوم نظامی داشت. و در این معنا، به مفهوم کاربرد سلاحها در جنگ بود. اما معنای تاکتیک مانند استراتژی تغییر یافته است. امروزه تاکتیک به روشهایی گفته میشود که به وسیله آن، استراتژی به اجرا در میآید تا به هدفهای مورد نظر برسد. بنابر این، تاکتیک، جزیی از استراتژی و در خدمت آن است. علاوه بر این، استراتژی یک هدف کلی است که در دراز مدت قابل دسترسی است، در حالی که تاکتیک در کوتاه مدت تحقق می یابد.

ب: مناطق استراتژیک (سوق الجیشی) : در اصطلاح، منطقه استراتژیک به برخی از نقاط جغرافیایی زمین گفته میشود که به دلایل زیر دارای اهمیت است:

۱ واقع شدن بین دو ناحیه مهم : مانند عربستان که بین خلیج فارس و دریای سرخ قرار گرفته است.

۲ موقعیت تجاری و مسافری :

الف-در شرق باستان : در ایران باستان « کوروش » را نخستین استراتژیست توانای تاریخ جهان می دانند که موفق شد در سایه تدبیر برنامه ای و مدرن ماد ، لیدیا و بابل را تصرف کند و یک مجموعه یکپارچه بوجود آورد.

در چین باستان نیز از «سون تزو» بعنوان متفکر برجسته استراتژي یاد می شود . سون تزو در کتاب خود بنام هنر جنگ ( حدود پانصد سال قبل از میلاد ) بر نقش فریب در جنگ تأکید می کند او به این موضوع پرداخت که هدف پیروزي نابودی فیزیکی کلی دشمن نیست بلکه از بین بردن اداره مقاومت و کنترل ذهنی و فیزیکی وی می باشد که بعدها مائوتسه دون در چین از آن استفاده کرد .

در غرب باستان : از اسکندر مقدونی بعنوان پیشتاز علوم نظامی و بکارگیری استراتژی نظامی نام برده می‌شود .

و از سایرین «توسیدید» را می‌توان نام برد که در جنگهاي پلوپونز ژنرال ارتش آتن بود ولی بدلیل شکست و ناکامی عزل و تبعید شد که بعد از آن تاریخ جنگهای پلوپونز را نگاشته است.

او به سه مفهوم موازنه قدرت ، بازدارندگی و تحدید جنگ پرداخت .

انواع استراتژی:

در تقسیمی که برای استراتژی در نظر میگیرند، واژه (سیاست ملّی ) در رأس آن قرار دارد. سیاست ملّی با (استراتژی بزرگ )، (استراتژی همه جانبه ) و نظایر آن مترادف می باشد و به معنای بسیج و هدایت همه امکانات کشور برای نیل به خواستههای ملّی است. برای دستیابی به اهداف و منافع ملی از استراتژیهای مختلفی استفاده میشود. به عنوان مثال، هرگاه امکانات نظامی کشور برای تحقق سیاست ملّی، بسیج و هدایت گردد، چنین اقدامی در چارچوب استراتژی نظامی قرار می گیرد.بطور عمده، استراتژی به استراتژیهای نظامی و سیاسی تقسیم می گردد. تمایز استراتژی نظامی از سیاسی به اهداف، ابزارها و منابع مورد استفاده هر یک از آنها برمی گردد. به عنوان مثال، استفاده از نیروی نظامی، مشخصه به کارگیری استراتژی نظامی است. بنابراین، استراتژی نظامی را (استراتژی مستقیم ) و استراتژی سیاسی را (استراتژی غیر مستقیم ) مینامند.

در استراتژیهای نظامی یا مستقیم، به کارگیری نیروی نظامی، امکانات نظامی و تاءکید فزاینده بر اهمیت تعیین کننده بهره برداری از نیروی انسانی در دستیابی به هدف جنگ، نقش اساسی دارد. استراتژی مستقیم از آزادی عمل کمتری برخوردار است، زیرا فقط می توان از نیرو و قدرت نظامی برای پیروزی بر دشمن بهره گرفت. در استراتژیهای سیاسی یا غیر مستقیم از توان نظامی به منظور فشار بر دشمن و برای پذیرش خواسته ها استفاده میشود و در کنار آن برای دستیابی به اهداف مورد نظر، از مذاکرات و راه حلهای سیاسی هم بهره میگیرند. اگرچه استراتژی غیر مستقیم در گذشته نیز، مورد توجه و استفاده بود، اما در حال حاضر با کاهش اعتبار استراتژی مستقیم که ناشی از تنفر بشر از جنگ و عدم کارایی مؤ ثر جنگ برای تأمین اهداف است، بر اهمیت به کارگیری استراتژی غیر مستقیم افزوده شده است.

واضع واژه استراتژی غیر مستقیم، «لیدل هارت» انگلیسی در سال 1291 ه. ش. / 1912 میلادی است. به عقیده وی استراتژی غیرمستقیم به معنای فشار غیر مستقیم نیروی نظامی بر دشمن، توجه محدود به کاربرد قدرت نظامی، به کارگیری عوامل روانی، پرهیز از زور و خشونت تا سرحد امکان و بهره گیری از تشویق، ترغیب، تنبیه و مصالحه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای نیل به تأمین و حفظ امنیت و منافع واهداف ملّی است. برای تحقق هدفهای مورد نظر، هر کشوری با توجّه به امکانات و تواناییهای بالفعل و بالقوه، موقعیت جغرافیایی، نیازهای داخلی، تهدیدهای موجود، توان اقتصادی، ساختار نظام بین المللی و نظایر آن استراتژی سیاسی مناسب را بر میگزیند.

انواع استراتژی سیاسی عبارتند از: الف استراتژی انزواطلبی استراتژی انزواطلبی، حاکی از عدم پذیرش تعهدات نظامی و اعزام نیروی نظامی به خارج وکاهش روابط دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی با کشورهای دیگر است. کاهش روابط با کشورها به معنای عدم توانایی در برقراری روابط نیست، بلکه یک کشور به میل خود به قطع یا کاهش روابطی می پردازد که ممکن است منجر به دخالت و یا سلطه دیگران بر آن کشور گردد، زیرا هدف استراتژی انزوا، حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور است. علاوه بر آن، این استراتژی در صدد است بدون اتکا به دیگران، هرگونه تهدید داخلی و خارجی را دفع نموده و با بهره گیری از خودکفایی اقتصادی و اجتماعی، زندگی توأم با رفاه ملّی را برای مردم خویش به ارمغان آورد. شرط انتخاب و موقعیت استراتژی انزوا، غنای اقتصادی و اجتماعی، تعدد قدرتهای جهانی و توزیع قدرت، دور بودن موقعیت جغرافیایی کشور و برکناری از صحنه اصلی کشمکش (یا فقدان تهدید مستقیم ) است. چنین شرایطی در گذشته فراهم بود، ولی امروزه با ارتقای سطح تکنولوژی، بخصوص گسترش و بهبود ارتباطات و افزایش قدرت پرتاب تسلیحات نظامی که قادر است هرکشور دور دستی را مورد حمله قرار دهد و نیز، افزایش وابستگی متقابل، ادامه استراتژی انزوا طلبی را غیر ممکن کرده است.

ب استراتژی بیطرفی بیطرفی برای نخستین بار در جنگهای قرن سیزده (ه. ش. /) قرن (نوزده میلادی) مورد توجه قرار گرفت. دولت بیطرف، از هرگونه اقدامی که منجر به شروع جنگ و ادامه آن شود، خودداری می کرد. این اقدامات شامل آموزش و نام نویسی داوطلبان جنگ، تجهیز و تدارک نیروی نظامی، اجازه عبور و مرور به سربازان متخاصم و مانند آن می شد. در ازای قبول و انجام این الزامات، کشورهای قدرتمند، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور بیطرف را تضمین می کردند. پذیرش بیطرفی از سوی قدرتهای بزرگ علاوه بر مزایای فوق، حاوی مزایای سیاسی و دیپلماتیکی چون نقل و انتقال اسرا و زندانیان و حل و فصل اختلافات نیز می باشد. اعلام بیطرفی یک جانبه هیچگاه به اندازه بیطرفی دولتی که مورد قبول دولتهای قدرتمند قرار گرفته باشد، پایدار نیست استراتژی بیطرفی همانند استراتژی انزواطلبی موجب تداوم وضع موجود و برقراری توازن قدرت بین کشورهای قدرتمند می گردد؛ بر خلاف مفهوم واقعی بیطرفی، شوروی (سابق ) کشوری را بیطرف می دانست که در درگیری شوروی (سابق)، با آمریکا، موضع ضد آمریکایی داشته باشد. آمریکا هم با بیطرفی مخالف بود، زیرا قبول بیطرفی کشوری از سوی آمریکا، متضمن خروج آن کشور از حوزه نفوذ آمریکا بود. بیطرفی موقت (بیطرفی در یک جنگ ) و بیطرفی پایدار (بیطرفی برای مدت طولانی )، بیطرفی مثبت (عدم شرکت در جنگ و تلاش برای خاتمه دادن به جنگ ) و بیطرفی منفی (نجات دادن خود از معرکه جنگ ) از انواع بیطرفی محسوب می شوند.

ج استراتژی عدم تعهد دلایلی چون تجربه تلخی که کشورهای مستعمره از سالها وابستگی به دولتهای استعمارگر داشتند و نیز، به دلیل صدماتی که از جنگ جهانی دوم دیده بودند و همچنین خساراتی که ادامه جنگ سردِ (بین دو ابرقدرت ) برای آنان داشت، باعث شکل گیری جنبشهای استقلال طلبانه و ایجاد جنبش عدم تعهد یا (عدم وابستگی ) گردید. شالوده عدم تعهد به ابتکار و پیشقدمی مارشال یوسیپ بروزتیتو (رهبر یوگسلاوی سابق )، جواهر لعل نهرو (نخست وزیر هند)، جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) و احمد سوکارنو (رئیس جمهور اندونزی ) در سال 1326 ه. ش. / 1947 م، با برگزاری کنفرانس کشورهای آسیایی در دهلی نو ریخته شد و سرانجام در اجلاس گسترده کشورهای آسیایی و آفریقایی در «باندونگ اندونزی» در سال 1334 ه. ش. / 1955 م، تکمیل و در کنفرانس 1340 ه. ش. / 1961 م، بلگراد رسمیت یافت.

عدم تعهد بر اصولی چون احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت کشورها، عدم تجاوز، عدم دخالت دولتها در امور داخلی یکدیگر، مساوات کشورها، همزیستی مسالمت آمیز، بیطرفی مثبت، مخالفت با تبعیض نژادی، مبارزه با توسعه نیافتگی، استعمار و سرمایه داری، پرهیز از واگذاری پایگاه نظامی و مانند آن استوار است. نقطه ثقل استراتژی عدم تعهد بر عدم وابستگی نظامی و نه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی قرار دارد، به همین دلیل و نیز به علت فقدان ایدئولوژی مشترک بین اعضا، این استراتژی چندان قرین موفقیت نبوده است.

د استراتژی اتحاد و ائتلاف: هرگاه دو یا چند کشور معتقد شوند که فقط در صورت برقراری اتحاد و ائتلاف متقابل، قادر به حفظ و یا دستیابی به اهداف و منافع ملی هستند، مبادرت به تاءسیس (اتحاد) می کنند. بنابر این، اشتراک در اهداف و منافع ملی، ایدئولوژی و تصور خطر مشترک موجب ایجاد و تداوم اتحادهاست. بر این اساس، اتحادها فقط جنبه نظامی ندارند (مانند بازار مشترک اروپا و اکو). در واقع افزایش نفوذ همه جانبه و یا جنگ، تنها هدف اتحادها نیست، بلکه اتحادها بیشتر جنبه بازدارندگی دارند. حتی پیمانهایی که از جنبه تهاجمی برخوردارند تهاجمی بودن خود را به وضوح در قراردادهای منعقده ذکر نمیکنند. اتحادها را به طُرق مختلف تقسیم میکنند، بطور عمده، شرط تحقق پیمان (مانند تجاوز به یکی از اعضا)، نوع و میزان تعهدات اعضا(همیشه تعهدات اعضا برابر نیست )، درجه همکاری اعضا (همکاری اعضای پیمان بر خلاف گذشته تا زمانی که پیمان وجود دارد، دایمی است ) و گستردگی حوزه جغرافیایی، معیاری برای تقسیم بندی اتحادهاست. عملی شدن یا نشدن هدفهای همه اعضا و یا یکی از آنها، اختلاف میان متعاهدین، روی کارآمدن نخبگان سیاسی جدید در یکی از کشورهای عضو، وقوع جنگ بین طرفین معاهده، تغییر اساسی در اوضاع و احوال بین المللی، انقضای زمانی اتحاد، عدم هماهنگی در ارزشها و ایدئولوژی بین اعضا و نظایر آن از عوامل شکاف و فروپاشی اتحادها به شمار میروند.

سابقه مفاهیم استراتژی به ۳۴۰ سال قبل از میلاد مسیح باز می‌گردد در کتاب هنر جنگ ژنرال چینی سان تزو، به چگونگی استفاده از این مفاهیم برای غلبه بر دشمن پرداخته شده است (فقهی فرهمند، ۱۳۸۸). این فیلسوف استراتژی را در اصطلاح نظامی هنر و فن طرح ریزی ترکیب و تلفیق عملیات نظامی برای رسیدن به هدف جنگی مشخص تعریف می کند.

واژه استراتژی از ریشه یونانی Strategema است که خود از واژۀ Strategos به معنای ژنرال ارتش است. Stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه مزبور به معنای هدایت ارتش می‌باشد. بنابراین استراتژی، کاری است که استراتگوس یا استراتژیست انجام میدهد. سالانه هر یک از ده قبیله یونان باستان یک Strategos انتخاب می­‌کردند تا نیروها را هدایت کند. بعدها وظایف وی به امور قضایی و مدنی نیز تعمیم داده شد.

به لحاظ تاریخی نیز Strategos عنوان افسران عالیرتبه ارتش بیزانس بوده که یک منطقه نظامی ـ مترادف با یک سپاه نظامی مدرن ـ تحت فرمان آنها قرار داشته است.

به باور بیشتر صاحب‌نظران مبنای تعریف استراتژی نظامی به یونان باستان (حدود 5 قرن قبل از میلاد مسیح) برمی‌گردد. ویژگی برجسته این مطالعات آن است که تألیفات این دوره عمدتاً به «محتوا» و درون‌مایه‌ی استراتژی پرداخته‌اند و توجهی به فرآیند شکل‌گیری استراتژی ننموده‌اند. به عقیده‌ گراتان از اواسط قرن ۱۶  می‌توان شواهد و نمونه‌هایی در مورد «فرایند» شکل‌گیری استراتژی بیابیم. در دوره معاصر نیز سیر تحول تفکر نظامی را می‌توان در قالب سه مقطع مورد بررسی قرار داد.

۱- دوره مدرن: از قرن ۱۹ تا پایان جنگ جهانی دوم

۲- دوران مدرن معاصر: از اواسط قرن ۲۰ تا پایان جنگ سرد در ابتدای دهه ۱۹۹۰.

۳- دوران پست‌مدرن: که ناظر به تحولات دوره پس از جنگ سرد است.تعریف ذیل توسط ستاد مشترک ارتش ایالات متحده بکار گرفته شده است:

« استراتژی نظامی عبارت است از فن و علم بکارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاست ملی از طریق استفاده از قوای نظامی و یا تهدید به زور.»

پنتاگون استراتژی را فن یاهنر ترکیب قدرت ملی (Nation Power) به منظور شکست دشمن درجنگ تعریف میکند. وزارت دفاع فرانسه استراتژی را هم برای جنگ و هم صلح میداند.

ژنرال ماکسول دی. تایلور در خلال دیدار خود از کالج جنگ ارتش ایالات متحده طی نطقی استراتژی را شامل اهداف، روشها و ابزار دانست. ما این مفهوم را می توانیم به صورت معادله ذیل بیان کنیم: استراتژی برابر است با اهداف (آنچه که هر فرد برای نیل به آنها می کوشد)، بعلاوة روشها (شیوه های عمل)، بعلاوة ابزار (وسیله هایی که از طریق آنها می توان به یک هدف دست یافت). این مفهوم کلی را می توانیم به عنوان مبنایی برای فرمول بندی هر نوع استراتژی نظامی، سیاسی، اقتصادی و قس علیهذا بر مبنای عنصر قدرت ملی مورد استفاده قرار دهیم. ما نباید استراتژی نظامی را با استراتژی ملی (استراتژی بزرگ) اشتباه بگیریم که آن عبارت است از:

«هنر و علم توسعه و کاربرد قدرت سیاسی، اقتصادی، روانی و نظامی یک ملت در دوران صلح و جنگ برای تأ مین اهداف ملی.»

استراتژی نظامی بخشی از مجموعه ای بنام استراتژی ملی است. گاهی اوقات بخش نظامی استراتژی ملی به عنوان استراتژی نظامی تلقی می شود. در این حالت استراتژی نظامی در بالاترین سطح خود و متمایز از استراتژیهای عملیاتی به عنوان اساسی برای عملیات و برنامه ریزی نظامی بکار گرفته می شود. استراتژی نظامی باید در خدمت استراتژی ملی و هماهنگ با خط مشی ملی باشد. منظور از خط و مشی ملی « رشتة وسیعی از اعمال یا اظهارات که در سطح ملی و برای پیگیری اهداف ملی توسط دولت اتخاذ می شود» میباشد. خط مشی ملی به نوبه خود از توانائیها و محدودیتهای استراتژی نظامی متأثر می باشد.

با توجه به تصویر کلی ما از استراتژی (استراتژی= اهداف+ روشها+ ابزار) این رهیافت را به استراتژی نظامی نیز می توان تعمیم داد؛ اهداف به عنوان اهداف نظامی در نظر گرفته می شود. منظور از روشها شیوه های گوناگون برنامه ریزی نیروی نظامی می باشد. در حقیقت، این روش برای محک سلسله اعمال تعیین شده برای نیل به اهداف نظامی می باشد؛ این سلسه اعمال به عنوان « عقاید استراتژیک نظامی» تلقی می شود. «ابزار» به منابع نظامی (مشمولین، ادوات، پول، نیروها، پشتیبانی و غیره) مورد نیاز برای انجام مأ موریت اشاره دارد. این مقدمات ما را به این نتیجه گیری که « استراتژی نظامی مساوی است با حاصل جمع اهداف نظامی و عقاید استراتژیک نظامی و منابع نظامی» رهنمون می شود.

این رهیافت نظری برای سه سطح جنگ –سطوح استراتژیکی، عملیاتی، تاکتیکی- قابل بکار گیری بوده و همچنین تشابهات بنیادی بین استراتژی نظامی ملی، هنر عملیاتی و تاکتیکها را آشکار می سازد. استراتژیستها، برنامه ریزان، فرماندهان سپاهیان و رهبران جوخه ها همگی با شیوه های بکارگیری «ابزار» برای دستیابی به «اهداف» سر و کار دارند. برخی از خوانندگان ممکن است این مسأ له را مطرح کنند که تا وقتیکه منابع نظامی برای پشتیبانی از استراتژی ضروری هستند، نمی توانند جزئی از آن محسوب شوند؛ آنها استراتژی نظامی را به اهداف نظامی و عقاید استراتژیک نظامی منحصر می کنند.

به هر روی «کارل فون کلوزویتس» در بحث ارجحیت هر کدام از این عوامل تأکید کرده است که رکن حیاتی استراتژی تصمیم گیری در مورد حجم و اندازة نیروهای نظامی می باشد و «برنارد برادی» خاطر نشان ساخته است که استراتژی در زمان صلح بطور وسیعی در تعیین الگوی سیستم تسلیحاتی خلاصه می شود. اگر منابع نظامی را به عنوان عامل اساسی استراتژی نظامی تلقی کنیم، باید در حالی که تمرکز طی را بر مسائل ساختار نیرو معطوف می داریم در عین حال از بی اعتنایی نسبت به اهمیت اهداف نظامی و عقاید استراتژیکی نیز بپردازیم.

استراتژی نظامی دارای دو سطح عملیاتی و توسعه نیرو است: استراتژیهایی که مبتنی بر تواناییهای نظامی موجود هستند، استراتژی عملیاتی نامیده می شوند و به عنوان پایه اساسی برای فرمول بندی طرحهای ویژة عمل در مقاطع زمانی کوتاه مدت مورد استفاده قرار می گیرد؛ این سطح از استراتژی همچنین به استراتژی بزرگ، تاکتیک و هنر عملیاتی اشاره دارد. استراتژیهای بلند مدت ممکن است مبتنی بر برآورد تهدیدات آتی، اهداف و نیازمندیها باشد و بنابراین به عنوان امری تحمیل شده به وسیله وضعیت نیروی جاری تلقی نمی شوند. این استراتژیها اغلب ماهیتاً جهانی بوده و مستلزم تحولاتی در استعدادهای نظامی هستند. استراتژیهای نظامی متناسب با نوع ارتباطشان با سناریوهای تهدید ویژه، همانقدر که جهانی هستند، می توانند منطقه ای باشند.

اهداف و عقاید استراتژیهای نظامی مربوط به یک استراتژی نظامی نیازمندیهایی را نسبت به منابع بوجود میآورد و به نوبه خود از سودمندی منابع نیز متأ ثر می شود. اگر در محاسبة منابع نظامی بعنوان عاملی از استراتژی نظامی قصور. ورزیم، ممکن است با پدیده ای مواجه شویم که اصطلاحاً به آن « عدم تناسب قابلیتهای استراتژیک» می گویند. به عبارت دیگر در چنین صورتی قابلیتهای نظامی برای تحقق اهداف و عقاید استراتژیک نظامی ناکافی خواهند بود.

این مورد بطور معمول زمانی روی می دهد که توسعه استراتژی بلند مدت نیازمند قابلیتهای ساختاری نیروی نظامی پیشرفته باشد. با این وجود، این مسأ له زمانی مصیبت بار خواهد بود که ما به یک استراتژی عملیاتی متکی باشیم که طرحهای احتمالی و عملیات نظامی نیز براساس آن طرح ریزی گردد. لذا این است راز اینکه گفته میشود استراتژیهای عملیاتی باید ضرورتاً مبتنی بر توانائیها اتخاذ شود.

بیاییم بحث خود را با عامل اساسی اولیه هر استراتژی نظامی یعنی «هدف نظامی» آغاز کنیم. هدف نظامی را می توان مأ موریت یا وظیفه ویژه ای که تمام تلاشهای نظامی در راه انجام آن بکار برده می شود، تعریف کرد. چند مثال قضیه را روشنتر می سازد: دفع تجاوز، حفاظت از خطوط ارتباطی، دفاع از وطن، آزاد سازی منطقة از دست داده و مغلوب ساختن دشمن. اهداف ماهیتاً باید نظامی باشند. همانگونه که کلوز ویتس، لنین و مائوتسه تونگ بر وجود رابطة کامل بین جنگ و سیاست تأ کید داشتند، مأموریتهای نیروی نظامی باید متناسب با تواناییهای آنان باشد.

«لیدل هارت» براین نکته تأکید داشت که:

« در مباحث مربوط به موضوع« هدف در جنگ» ضروری است که تمایز بین هدف نظامی و سیاسی کاملاً روشن باشد. این دو گرچه متفاوت هستند ولی از یکدیگر کاملاً جدا نیستند. زیرا مردم جنگ را نه بخاطر خود جنگ بلکه برای تعقیب اهداف سیاست برپا می کنند. هدف نظامی فقط ابزار نیل به هدف سیاسی است. بنابراین هدف نظامی باید بوسیله هدف سیاسی توجیه شود. چون بعضاً شرایط اساسی پیش می آید که سیاست آنچه را که به وسیله نیروی نظامی یعنی در عمل غیر قابل وصول است، نمی پسندد.»

در تعریف ما از استراتژی نظامی اهداف غائی همان اهداف سیاست ملی هستند. گاهی اوقات رهبری سیاست، مبهم، نارسا و تشخیص آن ببسیار مشکل است. سیاست ملی همچنین با تمامی عناصر اساسی قدرت ملی نظیر عناصر سیاسی، اقتصادی روان- جامعه شناختی و نظامی مربوط می باشد. جالب توجه اینکه، سیاستهای ملی برای تأمین منافع در این حوزه های متنوع اغلب با هم متعارض بوده و حتی می توانند با یکدیگر مغایرت داشته باشند. اهداف به ندرت سیاسی یا نظامی خالص هستند.

رهبران ملی ممکن است برای تعقیب اهداف سیاست ملی که عمدتاً ماهیت سیاسی یا اقتصادی دارند، از عناصر نظامی قدرت استفاده کنند و این خود می تواند مشکلاتی را ایجاد نماید. گاهی اوقات نیروی نظامی ابزار مناسبی نیست و فرماندهان نظامی ممکن است در تشخیص اهداف نظامی قابل تحقق از اهداف سیاست ملی با مشکل مواجه شوند.

حال اجازه دهید «عقاید استراتژیک نظامی» را بررسی کنیم. این مفهوم را می توان بعنوان « رشته ای از اعمال تعبیر کرد که به منزلة نتیجه ارزیابی از موفقیّت استراتژیک پذیرفته شده اند.» عقاید استراتژیک نظامی ممکن است ترکیبی از گزینه های متعدد مثل دفاع تهاجمی، ذخیره های استراتژیک، پشتیبانی، تظاهر نیرو، انبار کردن موجودیها، امنیت دسته جمعی و کمک امنیتی باشد.

اینها برخی از شیوه هایی هستند که نیروهای نظامی به طور مجزا و یا همراه با متحدین می توانند مورد استفاده قرار دهند. تعیین عقاید استراتژیک اهمیت زیادی دارد. با این وجود نباید چنین اشتباهی را مرتکب شویم که عقاید استراتژیک را یک استراتژی بنامیم. عقاید استراتژیک باید همیشه در ارتباط با اهداف نظامی و منابع مورد توجه قرار گیرند. در خاتمه باید به مطالة بخش «ابزار» از معادله استراتژی نظامی بپردازیم. ابزارها می توانند نیروهای متعارف یا غیر متعارفی باشند که برای مقاصد عمومی بکار می روند یا شامل نیروهای اتمی تاکتیکی و استراتژیکی، نیروهای آفندی و پدافندی، نیروهای زیر پرچم و احتیاط و سیستمهای تسلیحاتی و آماری جنگ باشند؛ همانگونه که نیروهای مشمول را نیز شامل می شوند.

همچنین نباید نقشها و مشارکتهای باالقوه دوستان و یا متحدین را از نظر دور داشت. حجم کلی نیروها باید با جنگ، پشتیبانی و عناصر پشتیبانی- خدماتی جنگ که به طور مناسبی تجهیز و تقویت شده اند، تناسب داشته باشد. بسته به نوع استراتژیهایی که اتخاذ می کنیم ضرورت حضور یا عدم حضور بالفعل نیروها مشخص می شود در استراتژیهای عملیاتی کم وسعت، نیروها باید وجود داشته باشند. در استراتژیهای با دامنه گسترده تر عقاید استراتژیک، نوع نیروهای مورد نیاز و شیوه های بکارگیری آنها را مشخص می سازد.

حال که عناصر طی استراتژی نظامی را مورد توجه قرار دادیم بکوشیم تا آنها را در یک قالب معنی دار کنار یکدیگر قرار دهیم. شکل زیر یک مدل ممکن را نشان می دهد:

امنیت ملی که متضمن حیاتی ترین منافع است از طریق یک کرسی سه پایه ای که استراتژی نظامی نام دارد، حمایت می شود این سه پایه عبارتند از اهداف، عقاید و منابع.این مقایسه ساده ما را به رعایت این اصل رهنمون می شود که میان این سه پایه باید حالت تعادل برقرار باشد وگرنه امنیت ملی ممکن است به خطر بیفتد. اگر منابع نظامی با عقاید استراتژیک سازگار نباشد یا تعهدات با قابلیت های نظامی متناسب نباشند، ممکن است دچار مشکل شویم.گوشه شکل، خطر را نشان می دهد که پیشتر آن را احتمال باخت، زیان یا عدم دسترسی به یک هدف نامیدیم. البته این وظیفه نظایمان است که خطر مترتب بر یک استراتژی و میزان آن را شناسایی و به طور روشن و مؤثر به رهبران غیر نظامی گوشزد نمایند.

خوب است مدل مذکور را با یک مثال بیازمائیم و ببینیم تا چه اندازه برای تبیین استراتژی نظامی مفید است. دکتر کارتر یک بیانیة سیاست ملی بود:

«بگذارید موضع خود را کاملاً روشن سازیم، هر کوششی بوسیله نیروی خارجی برای بدست گرفتن کنترل منطقة خلیج فارس به عنوان تجاوزی به منافع حیاتی ایالات متحده تلقی می شود. چنین تجاوزی با تمامی ابزارهای لازم من جمله نیروی نظامی دفع خواهد شود.»

ما باید یک استراتژی نظامی برای انجام این سیاست اتخاذ بکنیم. تأمین دسترسی ما به ذخایر نفتی خلیج فارس یکی از اهداف مورد نظر است. ابتدا باید این هدف سیاسی اقتصادی را به یک هدف نظامی تبدیل کنیم. مثلاً حفظ آزادی تردد از طریق تنگه هرمز و دفاع از حوزه های نفتی کلیدی، پالایشگاه ها و بنادر. ایدة استراتژیک می تواند بوسیله بکارگیری سریع نیرو از ذخائر استراتژیک باشد، اما آیا ما از تحرک استراتژیک لازم برخوردار هستیم و آیا در حال حاضر تواناییهای طراحی قدرت برای حفظ تعادل کرسی استراتژی وجود دارد؟ کدام پایه نیاز به تعدیل و تطبیق دارد؟ برنامه ریزی و ایجاد نیروی هوابرد و دریایی مورد نیاز ممکن است مستلزم صرف سالها وقت باشد. برای اینکه یک استراتژی عملیاتی قابل تحقق در کوتاه مدت داشته باشیم، شاید عاقلانه باشد که عقیده استراتژیک جای خود را به دفاع تهاجمی و استقرار یا بکارگیری بیشتر نیروی نظامی آمریکا در منطقه بدهد.

موضوع استراتژی نظامی را بدین منظور بررسی کردیم تا به یک سلسله نتایج اولیه نایل شویم که بیانگر ماهیت این استراتژی است. در حقیقت آنچه اهمیت دارد محتوای یک استراتژی است نه عنوان آن. زیرا عناوین معمولاً به دلایل تفننی تغییر می یابند و کمتر از دگرگونیهای درونی خود تأثیر می پذیرند. مطالعه تاریخ نشان می دهد که استراتژیهای نظامی با عناوین مختلف از یکدیگر باز شناخته می شوند. « تلافی بزرگ» دولت آیزنهاور،« پاسخ انعطاف پذیر» دولت کندی و جدیدتر از همه « بازدارندگی واقع گرایانه» همگی به این استراتژی ها اشاره دارند.

«ما «استراتژی دو و نیم جنگ»(1) دولت جانسون را پس از جدائی چین و شوروی تبدیل به «استراتژی یک و نیم جنگ» کردیم و دریافتیم که تدارکات یک نیروی نظامی در زمان صلح که بتواند بطور همزمان در دو و نیم جنگ شرکت کند، ببسیار پرهزینه است. مثالهای اخیر از بیانیه های استراتژیک، بیشتر خط مشی های تدارکات برای ساختار نظامی را توصیف می کنند تا استراتژیهای نظامی، برخی از استراتژی های مهم سالهای اخیر عبارتند از: فرسایش، انهدام، عملیات علیه اهداف غیر نظامی، عملیات علیه نیروی دشمن، بازدارندگی، فن نبرد، رهیافت مستقیم و غیر مستقیم جستجو و تباهی، کشف نفت، انهدام اطمینان بخش، محصورسازی و خنثی سازی.

باید به خاطر داشته باشیم که در شرایط ایده آلی، اهداف نظامی و عقاید استراتژیکی، ساختار نیرو و کاربرد جهانی نیروهای نظامی را تعیین می کنند. با این وجود، اهداف نظامی و عقاید استراتژیکی خود بطور اساسی از قابلیتها و محدودیتهایی که نیروهای نظامی دارند تأثیر می پذیرند. استراتژی نظامی ممکن است صرفاً اعلامی و یا واقعی باشد. به عبارت دیگر استراتژی واقعی ما درست همان چیزی نیست که رهبران ما بیان می کنند. استراتژی نظامی آمریکا بندرت بطور روشن بیان می شود و نیز کمتر اتفاق می افتد که جزئیات آن بگونه ای بیان شود که برای همه قابل فهم باشد. برخی معتقدند که فاش کردن استراتژی نظامی بطور آشکار امری خطرناک، جاهلانه و غیر ممکن است. این عمل ممکن است آزادی عمل ما را در موقع بحرانی محدود سازد یا دشمنان بالقوه را از برنامه های ما آگاه سازد.

یک کشور ممکن است در زمان واحد به بیش از یک استراتژی نظامی نیاز داشته باشد. زیرا به عنوان مثال اگر کشوری فقط یک استراتژی داشته باشد و آن نیز شکست بخورد، بعد از آن چه کار باید بکند؟ آیا تسلیم شود؟ تسلیم حملات تدریجی دشمن و هر روز شاهد از دست رفتن مناطق بیشتری از سرزمین خود باشد؟ آیا به یک حمله اتمی استراتژیک گسترده مبادرت ورزد؟ اینها برخی از مسائلی هستند که کشور فاقد استراتژی جنگ همه جانبه با آنها مواجه خواهد شد. استراتژی نظامی به تبع تغییر اهداف می تواند بارها تغییر یابد. با این وجود، استراتژی نظامی مادامیکه پاسخگوی اهداف عقاید جدید باشد، می تواند به جانشینی از نیروی نظامی عمل نماید.

بطور خلاصه، استراتژی نظامی شامل: 1- استقرار و تعیین اهداف نظامی 2-فرمول بندی عقاید استراتژیک نظامی برای تحقق اهداف 3-بکارگیری منابع نظامی برای اجرای عقاید مذکور وقتی هر کدام از این عناصر با دیگری ناهماهنگ باشد، امنیت ملی ما به خطر خواهد افتاد.

پاورقی

(1) « استراتژی دو و نیم جنگ» اشاره به دهه های ۵۰ و ۶۰ دارد که امریکا انحصار سلاحهای اتمی را در اختیار داشت و در نتیجه، یک جبهه در اروپا در مقابل خطر شوروی گشوده بود و یک جبهه در آسیا در برابر خطر چین و توانی معادل نصف و یک از جبهه های مذکور را نیز برای خطرات احتمالی که در هر یک از نقاط جهان منافع آمریکا را تهدید نماید، پیش بینی شده بود. اما پس از بروز اختلاف بین چین و شوروی و جدایی این دو کشور و نزدیکی چین به آمریکا، « استراتژی دو نیم جنگ» جای خود را به « استراتژی یک و نیم جنگ» داد یعنی فقط یک جبهه عمده در اروپا در برابر شوروی و مابقی برای خطرات احتمالی.

برخی به اشتباه، استراتژی را هنگامی که نیروهای نظامی بادشمن درگیر می‌شوند، به کار می برند؛ این درحالی است که درگیری بادشمن، فاز "تاکتیک" است ونه استراتژی. استراتژی برخلاف تاکتیک، پدیده ای اغلب انتزاعی و مجرد است. فقط هنگامی پیامدهایش آشکار میشود که تاکتیک‌های منشعب از آن عینی می‌شوند. در واقع، سطوح عملیاتی، تاکتیکی وتکنیکی، پس از استراتژی عینیت می‌یابند.

۳گونه استراتژی کلی داریم:

استراتژی بزرگ

استراتژی ملی

استراتژی نظامی

کشوری میتواند دارای استراتژی فعال(ونه منفعل) باشد، که ابزار اعمال (قدرت ملی) آن را نیز داشته باشد؛ در غیر این صورت، استراتژی کشور ناگزیر  دفاعی یا واکنشی خواهد بود.