کاربر:Safa/4صفحه تمرین

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۹:۰۲ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام)

ضربه شهریور ۵۰، به عملیاتی گفته می‌شود که درساعت ۲ بعد از ظهرروز اول شهریور ۱۳۵۰ ماموران ساواک شاه هجوم گسترده ای را برعلیه خانه های جمعی سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کردند .دراین یورش که روز بعد هم دنبال شد ساواک بیش از ۱۰۰ نفر= ۹۵ درصد از کادرها و مسئولین و اعضای سازمان مجاهدین را دستگیرکرده و به زیر شکنجه برد.

بنیانگذاران و اعضای مرکزیت همگی به اسارت درآمدند، بجز محمد حنیف نژادکه به هنگام رفتن به خانه ازسرکوچه پی برده بودکه وضعیت غیر عادی است و برگشته بود. تنها شمار اندکی از اعضا از جمله احمد رضایی، مجید شریف واقفی، کاظم ذوالانوار، محمودشامخی و....دربیرون ماندندکه می بایست دشواریهای بازسازی سازمان مجاهدین را به دوش کشند.

محمد حنیف نژاد ۴ هفته بعد در۲۸ مهر ۱۳۵۰ به اسارت ساواک درآمد.[۱]

پیشینه امر

پس از پایان بحث های مربوط به تدوین استراتژی درسازمان مجاهدین خلق ایران مرحله مربوط به تدارک برای عمل نظامی آغاز شد. درگام اول می بایست دراعضای سازمان آمادگی های لازم نظامی، تاکتیکی وتکنیکی بوجود بیاید انجام این کار با توجه به کمبود امکانات ووجود جوپلیسی بسیار دشوار بود، پس از بررسیهای لازم، رفتن به اردن وگذراندن دوره های نظامی درقرارگاههای فلسطینی ها بهترین راه حل تشخیص داده شد. این مساله صرف نظر ازپیوندهای مشترک خلق ایران وفلسطین بهانه به رژیم نمی داد که سازمان را وابسته به کشورهای خارجی اعلام کند.

سازمان مجاهدین درمسیر تدارک عمل نظامی به امکانات زیادی نیاز داشت. بنا به این نیاز، ناصرصادق از اعضای بالای سازمان با فردی بنام شاه مراد دلفانی، از اعضای حزب توده -که پیش از این به خدمت ساواک درآمده بود- دیدار کرد. هدف ازاین دیدار، تهیه احتمالی امکانات مرزی بود برای رفتن به عراق و نجات ۹ تن از اعضای سازمان که درآن جا زندانی بودند،ناصر صادق چندبار با این فرد ملاقات کرد، برخوردهای شاه مراد دلفانی چنان محتاطانه و پیچیده بودکه اعتمادناصر را، با وجود هوشیاری و تیزبینی زیادش، به خود جلب کرد. ناصر مسئله خرید سلاح را نیز با او درمیان گذاشت. ساواک که فهمیده بود ناصر با گروهی کار می کند که ممکن است درجریان جشنهای دوهزار و پانصد ساله به اقدام های نظامی دست بزنند، به طور جدی فعالیتها ورفت وآمدهای روزانه او را زیرنظرگرفت تا یارانش را بشناسد.

یک مقام امنیتی ساواک در زمستان ۱۳۵۰ در تلویزیون رژیم شاه فاش کرد، که ماموران ساواک بعضاً با ۲۵موتورسیکلت، ناصر صادق را تعقیب می‌کردند و به علت شگردهای جدید و ویژه ای که به کار می‌برد، ناصر تا به آخر متوجه این پیگردها نشد. و از این طریق طی چند ماه، به شماری ازپایگاههای مجاهدین و ارتباطات آنها با یکدیگر در تهران، پی بردند.در جریان دستگیریها و تهاجمات پیاپی ساواک که تا ۲ماه هر روز ادامه داشت، کلیه امکانات و تسلیحات مجاهدین نیز به چنگ ماموران شاه افتاد.

در این زمان سازمان برای انجام عملیات درجریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله دارای ۱۳- ۱۲ گروه ضربت بود و هر مسئول گروه خانه ای همراه با ۶- ۵ نفرداشت،[۲]

در دوره ۵۰ ساله قبل از این ضربه، یعنی از کودتای ۱۲۹۹ و سلطنت پهلوی تا سال ۱۳۵۰ این نخستین سازمان مخفی و مسلحی بود که توانسته بود به مدت ۶ سال (ازشهریور ۱۳۴۴ تا شهریور۱۳۵۰ ) دور ازچشم مأموران ساواک به حیات و فعالیت مخفیانه ادامه بدهد. مجاهدین در این ۶ سال به علت اختناق و سرکوب فوق العاده هنوز هیچ نام رسمی بر خود نگذاشته بودند و فقط کلمه سازمان را به کار می بردند. هویت بنیانگذاران و مرکزیت سازمان نیز بر کسی معلوم نبود و تنها در سال ۱۳۴۸ یعنی ۴ سال پس از تأسیس آن , ۱۶ نفر که برای بحث پیرامون خط مشی سازمان انتخاب شده بودند با تاریخچه سازمان و هویت بنیانگذاران  آن، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، آشنا شدند. و نام سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از ضربه شهریور ۱۳۵۰ و شهادت احمد رضایی (اولین شهید سازمان مجاهدین) در زندان اوین برای این گروه انتخاب شد.

اعضای سازمان در طول ۶ سال فعالیت مخفی به ۲۱۴ نفر رسیده بود که در تهران و تبریز مشهد و اصفهان و شیراز فعالیت داشتند . درشرایط پلیسی و امنیتی زمان شاه، عضوگیری این تعداد امری بی‌سابقه بود .در سال ۱۳۵۰ شاه در تدارک جشن های ۲۵۰۰ ساله بود و اغلب سران کشورهای دنیا را دعوت کرده بود تا ثبات و قدرت خود را نشان بدهد لاجرم برای برگزاری این جشن ساواک اقدامات کنترلی و پیشگیرانه‌ی خود علیه نیروهای مبارز را شدت بخشیده بود.

پس از دستگیری اعضای اصلی و تمامی مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران آنچه در بیرون زندان باقی مانده بود فقط تعدادی تیم های پراکنده و تحت تعقیب بود. بعداز این ضربه شاه در تقدیر از سپهبد نصیری رئیس ساواک او را به ارتشبدی ارتقاء داد .شاه و ساواک فکر می کردند که سازمان مجاهدین را بعد از ۶ سال فعالیت مخفی از بین بردند درحالیکه این ضربه سنگین نقطه عطفی بود که سازمان مجاهدین اعلام موجودیت بیرونی کند و وارد صحنه سیاسی و نظامی شود.

بنیانگذاران سازمان محمد حنیف نژاد ، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن به دلیل پایداری سازمان مجاهدین را به یک کانون انقلابی و نقطه امید مردم برای سرنگونی دیکتاتوری شاه تبدیل کردند.

در دادگاه های علنی که برای بنیانگذاران و اعضای مرکزیت برگزار شد آنها با دفاعیات پر شور و آگاهی بخش خود موجی از حمایت در میان مردم بوجود آوردند و الگویی برای جوانان انقلابی و مبارز شدند.

هفت سال بعد از این ضربه یعنی در سال ۱۳۵۷ با سقوط دیکتاتوری شاه اعضای مجاهدین در میان استقبال مردمی از زندان های سراسر کشور آزاد شدند و سازمان مجاهدین با سرعتی فوق العاده به یک سازمان بزرگ و قوی در ایران تبدیل شد.[۳]

منابع