کاربر:Zarin/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''<big>زنان درجنبش مشروطه</big>'''
'''واقعه پارک اتابک'''  


[[جنبش مشروطیت]] ایران جنبشی ضداستبدادی و بر علیه سنت گرایی بود.در این جنبش زنان همدوش وهمراه مردان بودند و حضور فعال زنان ونقش آنان درتحولات اجتماعی ومبارزات مردمی به عنوان نیمی از جامعه، همواره نمود بارزی در  تاریخ معاصر ایران زمین بوده است.<ref>فرادید مجله تاریخ ایران -[http://faradeed.ir/fa/news/41330/%DA%A9%D9%88%D8%B4%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87 کوششهای زنانه برای مشروطه]-فائزه توکلی</ref>در حقیقت جنبش ملی زنان یک خرده جنبش بود که با جنبش عمومی همکاری می کرد و هدفش استقلال ایران و اجرای قانون اساسی بود.<ref>[http://mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=4134 موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی -جنبش بیداری زنان همزمان با مشروطه]</ref>در جنبش  مشروطیت با وجود سنتها و فرهنگهای بازدارنده، [[۲۰ زن]] در صحنه نبرد با مستبدین و ستمکاران به شهادت رسیدند.  یکی از زنان انقلابی تبریز بنام [[زینب پاشا]] درجمع تبریزیها ، در ترغیب مردان برای قیام فریاد زد: اگر شما مردان جرأت ندارید جزای ستم‌ پیشه‌گان را کف دستشان بگذارید... ما جای شما با ستمکاران می‌جنگیم».انقلاب مشروطه نقطه عطفی برای خروج زنان از انزوای «اندرونی»های تنگ خانگی و رفتن به خیابانها شد . .تاریخ مبارزات زن ایرانی یک راه طی شده ۱۵۰ساله است و  در طول تاریخ ، زنان همواره  در اعتراض و نبرد باقدرتهای مستبد حاکم  بهای گزافی پرداخته اندو  آنچه که زنان در پی آن بودند آزادی انتخاب و حق تعیین سرنوشت خود بود .<ref name=":1">[http://women.ncr-iran.org/fa/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/2857-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%BE%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AA-%D8%B5%D8%AF-%D9%88-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران -مبارزات 150ساله زن ایرانی] </ref>فارغ از اینکه جرقه بیداری زنان آن عصرچگونه و  با کدام ماجرا زده شد و  مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها تا چه حد در جریان انقلاب مشروطه محقق گردید ، باید پذیرفت مهم‌ترین دستاورد جنبش مشروطیت  برای جامعه زنان آن بود که متوجه تاثیرگذار بودن خود در جریانات سیاسی واجتماعی جامعه شدند و دریافتندکه  آنان نیز نیمی از جامعه ایران هستند که میتوانند همچون مردان  درتعیین سرنوشت خود و کشورشان موثر باشند .واین گونه بود که  یک جنبش و بیداری اجتماعی را تجربه کردندو به این آگاهی رسیدند که  زنان از هر طبقه‌ای باید برای احقاق حقوق خود مبارزه کنند.<ref>[http://asrpress.ir/fa/news/47/%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87 عصر پرس -نقش و جایگاه زنان در انقلاب مشروطه]</ref>
ستارخان و باقرخان در 28 اسفند 1288هجری شمسی، در میان بدرقه مردم از تبریز به تهران رفتند.<ref>[http://mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=16172 موسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی ستارخان در گرداب دسته بندیهای سیاسی] </ref>  


ابتدا زنان تصور مشخصی از خواست های مستقل خود نداشتند و فکر میکردند که با  استقرار حکومتی ملی و مشروطه خواه، به آزادی و  حقوق خودمانند  همه مردم ایران ،دست مییابند، اما با تصویب قانون اساسی مشروطه و قرار دادن زنان در ردیف دیوانگان و کودکان و محرومیت آنها از حق رای، زنان مشروطه خواهی که در این نبرد ازچیزی فروگذار نکرده بودند برای  بدست آوردن خواسته های خود تلاش کردند  و نخستین نطفه های جنبش زنان ایران را شکل دادند. جنبشی که  اهدافی ملی و عدالتخواهانه داشت و با تاسیس  مدارس دخترانه و انجمن های زنان حمایت میشد.<ref>[http://nasour.net/1390.05.17/565.html نصور-اولین اقدام های زنان مشروطه خواه :مریم رحمانی]</ref>
دولت انقلاب بعداز مشروطه  


== پیشینه ومصادیق حضورزنان درجنبش مشروطیت : ==
دسته بندیهای سیاسی در دولت مشروطه
قبل از مشروطیت دراواخر دوره قاجاریه عرصه بر زنان بسیار تنگ بود اکثر مرتجعین درس خواندن و با سواد شدن زنان را حرام و گناه میدانستند .در این عصر رسم بر این بود که درخیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور میکردند و سوار شدن زن و مرد بریک  درشکه ممنوع بود و در یک جمله در این دوران زن بودن به معنای پست بودن  بود  و در چنین اتمسفری بود که زنان آگاه و مبارز به تلاشی وقفه ناپذیر برای باز کردن مدارس دخترانه و با سواد کردن زنان میپرداختند.<ref>عبدالحسن ناهیدکتاب زنان ایرانی  درجنبش مشروطیت ص 17 </ref>


فضای ملتهب و متلاطم مشروطه و مشروطه خواهی باعث شد تا بخش دیگری از زنان ایرانی از سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود، آگاه شوند و در راه اعتلای آن دوشادوش مردان به نبرد بپردازند  و با حضور در عرصه های اجتماعی و مبارزاتی از کنج خانه خارج شده و نقش منفعل قبلی را کنار بزنند .  [[جنبش تنباکو در سال ۱۲۷۵]] و بحران نان  در دو سال پس از آن در حقیقت اولین نشانه های ورود زنان به عرصه اجتماعی بود. <ref>[http://mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=4134 پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران -جنبش بیداری زنان همزمان با مشروطه]</ref>
رفتن ستارخان از تبریز به تهران واقامت در پارک اتابک


'''مصادیق حضور زنان در مبارزات مشروطه''' عبارتند از : حضور زنان در[[لغو قرارداد رژی ( نهضت تنباکو )،|'''لغو قرارداد رژی ( نهضت تنباکو )'''،]] همچون نخستین مبارزه ی جمعی ایرانیان علیه استبداد داخلی و نفوذ خارجی؛  اقدامات انقلابی و مسلحانه ی '''[[زینب پاشا]]''' در تبریز ؛  [[همراهی زنان با مهاجرت علما؛|همراهی زنان با '''مهاجرت علما'''؛]]  اقدامات انجمن های نسوان در فشار برای '''تکمیل قانون اساسی'''؛ [[حمایت زنان از تأسیس بانک ملی|حمایت زنان از '''تأسیس بانک ملی''']]؛ و  [[قیام زنان علیه بمباران مجلس|قیام زنان علیه '''بمباران مجلس''']].<ref>عبدالحسین ناهید-فصلهای 2تا 7کتاب زنان ایرانی در جنبش مشروطیت </ref>
اطلاعیه خلع سلاح


== آغاز مشروطیت و نقش زنان :==
حمله به پارگ اتابک


==در آن روزگار، زنان بخوبي دريافته بودند كه براي رسیدن  به آرمان هاي  خويش نخست بايد استبداد  را از ریشه برکنند تا بتوانند حكومت قانون را برقرار کنند .  از اين رو زنان  با جسارت  و شجاعت بسيار در صحنه جنبش حضور یافتند  و برای  پيروزي آن با تمام قوا کوشیدند چندان كه لباس رزم پوشيدند و حتي بي آنكه مردان مجاهد و فرماندهان ايشان آگاه شوند جنگيدند و  زندگي خويش را نيز در اين راه باختند.<ref>[http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-4108.html سایت پژواک ایران -زن ايراني و انقلاب مشروطه در ایران -مریم رحمانی]</ref>برخی از انجمن‌ها و سازمان‌های مخفی زنان در نبردهای مسلحانه برای مشروطیت شرکت کردند  برای مثال، در نبردی  مسلحانه که بین موافقان و مخالفان مشروطه در آذربایجان در گرفت ،اجساد  ٢٠ زن در لباس مردانه پیدا شد. در سال  ١٢٩٠ق هنگامیکه  برخی نمایندگان مجلس خواسته های روس ها را قبول کرده بودند ،٣٠٠ نفر از زنان با تپانچه وارد  مجلس شدند تا آنان را وادار به حراست از آزادی و تمامیت ارضی کشور کنند.<ref>[http://movarekhan.com/blog/women_and_mashrouteh/ مورخان -زنان و انقلاب مشروطه]</ref>همچنین میگویند  هنگامیکه [[ستارخان]] در جریان مبارزات مسلحانه بر بالین سربازی رفت که  اجازه نمیداد زخمش را مداوا کنند و به او گفت: «پسرم تو نباید بمیری، ما به نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا نمیگذاری زخمت را مداوا کنند؟» پاسخ شنید که «من زن هستم».<ref>عبدالحسین ناهیدص86</ref>زنان معترض ایرانی در انقلاب مشروطه نقش موثری و چشمگیری داشتندمورگان شوستر در اثر معروف خود موسوم به «اختناق ایران» که در سال ۱۹۱۲م منتشر شد ؛ برای نخستین بار گزارشی از انجمن‌های نیمه سری زنان ایرانی که در جریان انقلاب مشروطیت تاسیس شدند ، منتشر کرد . وی خدمات ارزشمند زنان ایرانی را در راستای تحقق انقلاب مشروطه می ستاید وبر این باور است که یک شبه زنان محجوب ایرانی که تجربه سیاسی و اجتماعی چندانی نداشتند، آموزگار، روزنامه نویس، موسس باشگاه‌های زنان وسخنگو ی مباحث سیاسی شدند.حضور زنان در انقلاب مشروطه سبب شکل‌گیری فعالیت‌های اجتماعی هدفدار و سازمانیافته شد.در صدر  مشروطیت با همت زنان مبارز مدارسی برای آموزش دختران و زنان تاسیس میشد  کاری که در آن زمان شهامت زیادی میخواست و این افراد مورد تکفیر مرتجعان زمان قرار میگرفتند.یکی از  این زنان مبازر بی بی خانم استرآبادی بود که مدرسه دوشیزگان را به سبک نوین در سال 1324ق افتتاح نموداین مدرسه در جامعه آن روزبسیار جنجال برانگیز بود بطوریکه شیخ فضل الله نوری فتوا میداد که تاسیس مدارس دخترانه خلاف شرع اسلام است  و سید علی شوشتری در شاه عبدالعظیم بست نشسته و   مینوشت که :وای بحال مملکتی که در آن مدرسه دخترانه دایر گردد.<ref>عبدالحسن ناهید -ص17کتاب زنان ایران در جنبش مشروطه </ref>  ==
درگذشت ستارخان


==تشکلهای زنان در جنبش مشروطیت : تشکل ها و سازمان های زنان که در دوره اول انقلاب مشروطیت، در دفاع از این جنبش و احقاق حق برابری و رفع ستم بر زنان بوجود آمدند بسیار زیاد و متنوع بودند ولی بدلیل جو استبدادی حاکم بر جامعه ،  وجود آنان برای سال های متمادی  پنهان نگاه داشته شدند. نویسندگان بزرگ و مورخین شاخص مشروطیت مانند کسروی، ملک زاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولت آبادی، رضوانی و دیگران نیز با اینکه در آثار خود اشاراتی به این انجمن ها و شوراها در کرده اند  ولی بدلایل گوناگون  از معرفی کامل آنها سر باز زده اند.<ref name=":0">[https://ir.voanews.com/a/a-31-2009-08-06-voa3-62495882/605149.html وآنیوز-جنبش های زنان ایران در دوران انقلاب مشروطه]</ref>  برخی از انجمن هایی که در دوره اول مشروطیت ایجاد شدند عبارتند  از: انجمن آزادی زنان، اتحادیه غیبی نسوان، انجمن نسوان وطن، شرکت خیریه خواتین ایران، اتحادیه نسوان، انجمن همت خواتین و شورای هیات خواتین.<ref name=":0" /> ==
از همبستگی


== معروفترین زنان مشروطه وفعالیتهای آنان:زنان فعال در دوران مشروطیت به تاسیس انجمن های زنان،مدارس دخترانه،کلاس های بزرگسالان و در مراحل بعدی به چاپ روزنامه همت گماشتند.<ref>[http://mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=4134 موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی -جنبش بیداری زنان همزمان با مشروطه]</ref>آنها با تشکیل انجمنها و احزاب و تشکلهای مدنی پرداختند و به جنگ با فرهنگهای سنتی رفتند و برای ارتقاء‌ علمی و سیاسی خود بها پرداختند.<ref name=":1" />  به شرح‌حال برخی از زنان پیشرو در دوران مشروطه میپردازیم . بی‌بی‌خانم استرآبادی: او ازجمله زنان فعال در دوران مشروطیت بود  که در بالابردن سطح آگاهی  نقش داشت، او کتاب معایب الرجال رادر 313ه ق نوشت ودر این کتاب عنوان می‌کند که هیچ مردی از زنی بالاتر نیست و هیچ زنی نیز از مردی پایین‌تر نیست. بی بی‌خانم از آنجایی که معتقد بود پسر و دختر باید یکسان آموزش ببینند و کسب معرفت کنند، در این راه خاموش ننشست. او برای رفع ظلم از زنان و رشد و آگاهی و تربیت آنان، در ١٣٢٤ هجری قمری، نخستین مدرسه دخترانه تهران را با نام دبستان دوشیزگان تأسیس کرد. <ref name=":2">[http://sharghdaily.ir/News/137891/%DA%A9%D9%88%D8%B4%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87 روزنامه شرق -کوشش‌های زنانه برای مشروطه-فائزه توکلی] </ref>      تاج السلطنه: از زنانی بود  که با افکار نوین اجتماعی، تاریخ فرانسه، اهمیت تدوین قوانین مدنی و تعلیم‌وتربیت و چهره‌های سیاسی آن زمان مانند بیسمارک آشنایی یافت واین موضوع باعث افزایش  آگاهی او نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی شد ، تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه بود. او خاطراتی را از وضعیت اجتماعی زنان آن دوران به رشته تحریر درآورد و  در آن، به تشویق زنان برای احقاق حقوق خود پرداخت . او در خاطرات خود به قراردادهایی که نتیجه‌ای جز پریشان‌حالی و فقر برای ملت ایران در‌بر نداشته، اشاره نمود  و به واگذاری نفت مناطق بختیاری به انگلیسی‌ها واکنش نشان دادو آنرا به نقد کشید . تاج‌السلطنه از زنان درباری پیشرویی بود که با شناخت اوضاع اجتماعی دوران خود گامهای مهمی در راستای  روشنگری زنان و حقوقشان برداشت.<ref name=":2" />                                                                                        افتخارالسلطنه:از دختران ناصرالدین‌شاه قاجار بود. او  انجمن «حریت زنان» را در سال ١٣٢٥ هجری قمری با کمک سایر زنان آزاده  آن روزگار،تشکیل داد.  از اهداف مهم این انجمن تلاش برای راه یابی  زنان به جامعه و شرکت در فعالیت‌های اجتماعی هم‌دوش مردان بود تا بتوانند  کسب حقوق اجتماعی و سیاسی خود برسند.<ref name=":2" />                                                          زینب‌پاشا:زینب‌پاشا، از پیشتازان زن مبارز در جنبش مشروطه با چهره یک زن شجاع و حق‌طلب و عدالت‌خواه  هنوز هم نامش در آذربایجان بر سر زبانهاست. او سردسته زنان مبارز و انقلابی تبریز بودکه در جریان نهضت تحریم تنباکو با تعدادی  از زنان چادری مسلح که چادرهای خود را به کمر بسته بودند، در برابر مأموران حکومتی که به زور و ارعاب مغازه‌ها را باز کرده بودند، ایستادند و بازاریان را تشویق نمودند که دکان هایشان را ببندند. ١٣٠٩ هجری قمری) زینب‌پاشا هنگام قحطی مصنوعی تبریز،با جمعی از زنان مبارز درب انبارهای گندم مالکان را باز می‌کرد و در اختیار نیازمندان می‌گذاشت. زینب‌پاشا و دسته زنان همراه او همواره با کانون‌های فساد مبارزه می‌کردند و سپس پنهان می‌شدند و کسی به هویت آنان پی نمی‌برد. زینب‌پاشا که به بی‌بی‌شاه‌زینب، زینب‌باجی و ده‌باشی‌زینب نیز معروف بود.<ref name=":2" />                                      مزین‌السلطنه :مریم عمید ملقب به مزین‌السلطنه از زنان آگاه و روزنامه نگاردر دوران قاجار بود که دومین نشریه زنان ایران «روزنامه شکوفه» را در سال ١٣٣٢ منتشر کرد. تحصیلات اولیه خود را در خانه نزد پدر فراگرفت و پس از آن نیز به فراگیری علم و دانش پرداخت. زبان فرانسه و فن عکاسی را نیز آموخت.  مزین‌السلطنه در دوران مشروطه با تأسیس روزنامه شکوفه وارد عرصه فعالیت مطبوعاتی شد و در  آگاه‌نمودن  زنان و مبارزه با خرافات و جهل نقش مهمی ایفا کرد<ref name=":2" /> ==    
خیزش دلاورانۀ ستارخان و همرزمانش در برابر خودکامگیهای محمدعلی شاه قاجار در تبریز ـ که یازده ماه به طول انجامید ـ سرانجام به فتح تهران به دست مشروطه خواهان و پیروزی انقلاب مشروطه منجرشد، در روز 25تیرماه 1288شمسی کمیسیون فوق العاده یی مرکّب از «انبوهی از ملایان و درباریان و آزادیخواهان و بازرگانان» در روز پیروزی انقلاب در بهارستان تشکیل شد و همین کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و پسر خردسالش احمد را به شاهی نشاند. این کمیسیون از میان اعضای شرکت کننده، سپهدار تنکابنی را برای تشکیل دولت «انقلاب» برگزید.


== وضعیت زنان بعد از مشروطه ==
«کمیسیون فوق العاده» تا اوایل شهریور 1288 با محمدعلی شاه که در سفارت روسیه پناهنده شده بود، گفتگوکرد و سرانجام به توافق رسیدند که سالانه به او صدهزار تومان مقرّری بدهند و پس از این توافق اورا روانۀ روسیه کردند. 
 
 
<references />
 «دولت انقلاب» نه تنها, با محمّدعلیشاه درنیفتاد و او را به محاکمه نکشید, بلکه, برایش مقرّری تعیین کرد. لیاخوفها و سیاستگران درباری همدست روس و انگلیس از مجازات مصون ماندند. چرا که اینان همپالکیهای همیشگی آنها بودند. کینۀ آنها به سوی مجاهدینی سمت و سو داشت که ماهها, سنگر به سنگر, با این «میوه چینان» جنگیده بودند و به خوبی روشن بود که فردا نیز سدّ راه ادامۀ خودکامگی و وابستگی خواهند شد. امّا, برای ازمیان بردن مجاهدان, بهانه لازم بود. این بهانه را تفرقه افکنیها و اغتشاشهای ناشی از کشمکشهای دسته های «اعتدالی» و «انقلابی» به دست داد. 
 
 دستۀ «انقلابی» را سیدحسن تقیزاده پدید آورده بود. او در دوران قیام دلیرانۀ مجاهدان در تبریز «از پشت پرده به کارشکنی میکوشید» و «به ستّارخان و باقرخان بد می گفت و بدین سان, یک دسته را از آنان جدا گردانیده, به سرِ خود گرد میآورد. حیدر عمواوغلی, که از تهران با وی همبستگی می داشت, در این جا نیز به او پیوسته, در نهان با ستّارخان دشمنی می نمود. بدتر از همۀ اینها, آن که میرزا محمّدعلی خان تربیت که از خویشان تقی زاده و از افزارهای دست او می بود, و او نیز همچون تقی زاده, به لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه می داشت و به تازگی از آنجا بازگشته, در تبریز میزیست, او هم با ستّارخان دشمنی می کرد و او را "لوتی" و "تاراجگر" میخواند» (تاریخ مشروطه, کسروی, ص808). تقیزاده و همدستانش, «نامبرداری مجاهدین را برنتافته, همیشه, میکوشیدند جانفشانیهای آنان را خوار و بی ارج نمایند و از نام و آوازه شان بکاهند... و نگذارند شورش همچنان پیش رفته و آخرین فیروزی به نام مجاهدان و جانبازان درآید» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 30). تقیزاده همیشه «پیروی از سَهشهای (=تأثرات) مردان سیاسی انگلیس» مینمود و «یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن» داشت.
 
 سردار اسعد بختیاری هم که مانند تقیزاده, در جهت پیشرفت سیاست انگلیس در ایران می کوشید و «در دشمنی با آنان ـ مجاهدان ـ با "انقلابیان" (=دارودستة تقی زاده) همراهی داشت», دستۀ «اعتدالی» را به وجود آورده بود. به هرحال, «دستهای بیگانه درکار می بود که آتشِ دو تیرگی (=اختلاف) را دامن زند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 524). این دو دسته, عامل اصلی ایجاد دو دستگیها و اختلافات بودند. 
 
 ستّارخان در هنگامۀ این کشمکشها در تهران می زیست. او را به ترفند از کانون پرالتهاب جنبش ـ تبریز ـ جدا کرده و به تهران برده بودند. او از اختلافاتِ درون جبهۀ خلق, که جز به سود دشمنان خلق نبود, سخت, دلگیر بود, امّا, نتوانست آن را فیصله دهد. چرا که «این کشاکش از سرچشمۀ دیگری آب میخورد و نیرومندتر از آن بود که او بتواند از عهدۀ جلوگیری برآید» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 130).
 
 نخستین اقدام عملی دستۀ «انقلابی» قتل سید عبدالله بهبهانی, یکی از سران مشروطة تهران, در شب 24تیر 1289 بود, که به اعتبار سابقۀ روشن و نفوذ توده یی وی, تأثیر اجتماعی زیادی برجای نهاد. 
 
 این قتل, دو دستگیها را شدّت بخشید و هواخواهان وی, مسبّب اصلی ـ تقی زاده ـ را شناختند و «بیرون کردن او را از مجلس میخواستند». بازار تهران, به همین جهت, سه روز بسته شد. تقی زاده, ترسان از خشم مردم, به خانۀ سردار اسعد, سردستۀ «اعتدالیون» پناه برد. سردار اسعد «با این که خود از اعتدالیون بود, به نگاهداری او برخاست» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 131). 
 
 ستّارخان, باقرخان, معزّالسّلطان و یک تن دیگر از مجاهدان, طی اطلاعیه یی ضمن محکومکردن قتل بهبهانی, تأکید کردند که «عوامل دسته بندیها را از مجلس بیرون کنند». تقی زاده چند روز پس از این واقعه, پنهانی, از راه تبریز به استانبول گریخت.
 
 دو هفته پس از قتل بهبهانی, در شب نهم مرداد, علیمحمّدخان تربیت, از دستۀ «انقلابی» و از خویشان تقیزاده ـ که مانند خود او به «لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه داشت»ـ به دست چهار مجاهد از دستۀ معزّالسّلطان, کشته شد. آن چهار نفر, بعد از این قتل, به ستّارخان پناه بردند, امّا, ستّارخان حاضر نشد به آنها پناه دهد و قتل «تربیت» را محکوم کرد.
 
 سپهدار تنکابنی نیز در نهان با مجاهدین دشمنی می ورزید. او و دیگر دستاندرکاران دولت نوپا, همسو شد تا «یک مشت مردان غیرتمند و دلیر را که به چشم بیگانگان خار بودند, آلوده گردانند و از دید مردم بیندازند و در میانشان تخم کینه و دشمنی بکارند و سپس, انقلابی و اعتدالی دست به هم داده, به کندن ریشۀ ایشان همداستان گردند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص133).
 
 پس از دولت سپهدار تنکابنی, دولت مستوفی الممالک روی کار آمد که ترکیبی بود از «انقلابیون» و «اعتدالیون». مستوفی الممالک با بهانه قراردادن قتل بهبهانی و تربیت, تصمیم به جمع آوری ابزار جنگ از مجاهدان گرفت. البتّه, دولتهای روس و انگلیس, در این تصمیمگیری الهام بخش او بودند.
 
 روز دهم مرداد 1289, فردای قتل «تربیت», وزیر مختار روس با وزیر خارجۀ انگلیس در خصوص ضرورت مُبرم خلع سلاح مردم گفتگو کرد. دو روز بعد, مجلس در نشست 7ساعته, همین ضرورت را مورد بررسی قرارداد و درست به همان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس به آن رسیده بودند. مجلس در همان جلسه تصویب کرد که تا 48ساعت دیگر, همۀ مردم, به جز شهربانی و ارتش, باید سلاحهای خود را به ماٌموران دولتی تحویل دهند. ستّارخان پذیرفت. زیرا, در آن شرایط, در تهران, نه توان مقابله با دولت را داشت و نه مطلق کردن تضاد با دولت وقت را درست می دانست. به این جهت, اعلام کرد: «نخست کسی که آن را به کار بندد, من خواهم بود... به کسان خود دستور داد که تفنگ و فشنگ خود را گردآورده, برای سپردن به دولت آماده باشند» و به آنها گوشزد کرد که «کاری نکنند که کاسه بر سر ما بشکند». امّا, دشمنان آزادی, تنها, به خلع سلاح مجاهدان قانع نبودند و «بر آن می کوشیدند کار را به زدوخورد رسانیده, گزندی نیز به خود آنان رسانند» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 137). براین اساس بود که گردانندگان دولت مستوفی و همدستانشان, پیش از به پایان رسیدن مهلت مقرّر, «بسیج جنگ می دیدند و هرچه از سواره و پیاده و ژاندارم و پولیس و قزّاق و سواران بختیاری» در تهران بودند, برای ازمیان برداشتن مجاهدان آماده کردند. پالکونیک, رئیس قوای قزّاق, نیز چون واقعۀ بمباران مجلس, پادرمیان داشت (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص139).
 
 تلاشهای بسیار ستّارخان, برای جلوگیری از درگیری به جایی نرسید. «دولت "انقلابی" کابینۀ مستوفی الممالک خرسندی نداشت شکار را از دست دهد و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیرِ به نام پیداکرده بود, سودجویی ننماید»
 
(تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 142).
 
 زدوخورد با ستّارخان و یاران مجاهدش را, قوای بختیاری زیر فرمان سردار اسعد, آغاز کردند. آنها پس از چهار ساعت تیرباران پیاپی پارک اتابک ـ منزلگاه سردار ملی ـ و کشتن و مجروح کردن بیش از 60 مجاهدِ مدافعِ حریم آزادی, این نبرد نابرابرِ دشمنشادکن را به پایان بردند و به قول سردار اسعد, تهران, از وجود «متمرّدین» (=مجاهدین) پاک شد: «فردای آن روز در کوچه های تهران مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشامد, سخت, افسردگی داشتند و همگی دلسوزی می نمودند و با آن که دولت حکومت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود, بازارها را باز نمیکردند...» (تاریخ هیجده ساله آذربایجان, ج1, ص143).
 
 در این یورش وحشیانه. ستّارخان, سردار ملی, زخمی شد و چند سال بعد, در اثر همان زخم جانکاه، در 25آبان 1293، به سنّ 48سالگی درگذشت.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۲۳:۰۸

واقعه پارک اتابک

ستارخان و باقرخان در 28 اسفند 1288هجری شمسی، در میان بدرقه مردم از تبریز به تهران رفتند.[۱]

دولت انقلاب بعداز مشروطه

دسته بندیهای سیاسی در دولت مشروطه

رفتن ستارخان از تبریز به تهران واقامت در پارک اتابک

اطلاعیه خلع سلاح

حمله به پارگ اتابک

درگذشت ستارخان

از همبستگی

خیزش دلاورانۀ ستارخان و همرزمانش در برابر خودکامگیهای محمدعلی شاه قاجار در تبریز ـ که یازده ماه به طول انجامید ـ سرانجام به فتح تهران به دست مشروطه خواهان و پیروزی انقلاب مشروطه منجرشد، در روز 25تیرماه 1288شمسی کمیسیون فوق العاده یی مرکّب از «انبوهی از ملایان و درباریان و آزادیخواهان و بازرگانان» در روز پیروزی انقلاب در بهارستان تشکیل شد و همین کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و پسر خردسالش احمد را به شاهی نشاند. این کمیسیون از میان اعضای شرکت کننده، سپهدار تنکابنی را برای تشکیل دولت «انقلاب» برگزید.

«کمیسیون فوق العاده» تا اوایل شهریور 1288 با محمدعلی شاه که در سفارت روسیه پناهنده شده بود، گفتگوکرد و سرانجام به توافق رسیدند که سالانه به او صدهزار تومان مقرّری بدهند و پس از این توافق اورا روانۀ روسیه کردند. 

 «دولت انقلاب» نه تنها, با محمّدعلیشاه درنیفتاد و او را به محاکمه نکشید, بلکه, برایش مقرّری تعیین کرد. لیاخوفها و سیاستگران درباری همدست روس و انگلیس از مجازات مصون ماندند. چرا که اینان همپالکیهای همیشگی آنها بودند. کینۀ آنها به سوی مجاهدینی سمت و سو داشت که ماهها, سنگر به سنگر, با این «میوه چینان» جنگیده بودند و به خوبی روشن بود که فردا نیز سدّ راه ادامۀ خودکامگی و وابستگی خواهند شد. امّا, برای ازمیان بردن مجاهدان, بهانه لازم بود. این بهانه را تفرقه افکنیها و اغتشاشهای ناشی از کشمکشهای دسته های «اعتدالی» و «انقلابی» به دست داد. 

 دستۀ «انقلابی» را سیدحسن تقیزاده پدید آورده بود. او در دوران قیام دلیرانۀ مجاهدان در تبریز «از پشت پرده به کارشکنی میکوشید» و «به ستّارخان و باقرخان بد می گفت و بدین سان, یک دسته را از آنان جدا گردانیده, به سرِ خود گرد میآورد. حیدر عمواوغلی, که از تهران با وی همبستگی می داشت, در این جا نیز به او پیوسته, در نهان با ستّارخان دشمنی می نمود. بدتر از همۀ اینها, آن که میرزا محمّدعلی خان تربیت که از خویشان تقی زاده و از افزارهای دست او می بود, و او نیز همچون تقی زاده, به لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه می داشت و به تازگی از آنجا بازگشته, در تبریز میزیست, او هم با ستّارخان دشمنی می کرد و او را "لوتی" و "تاراجگر" میخواند» (تاریخ مشروطه, کسروی, ص808). تقیزاده و همدستانش, «نامبرداری مجاهدین را برنتافته, همیشه, میکوشیدند جانفشانیهای آنان را خوار و بی ارج نمایند و از نام و آوازه شان بکاهند... و نگذارند شورش همچنان پیش رفته و آخرین فیروزی به نام مجاهدان و جانبازان درآید» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 30). تقیزاده همیشه «پیروی از سَهشهای (=تأثرات) مردان سیاسی انگلیس» مینمود و «یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن» داشت.

 سردار اسعد بختیاری هم که مانند تقیزاده, در جهت پیشرفت سیاست انگلیس در ایران می کوشید و «در دشمنی با آنان ـ مجاهدان ـ با "انقلابیان" (=دارودستة تقی زاده) همراهی داشت», دستۀ «اعتدالی» را به وجود آورده بود. به هرحال, «دستهای بیگانه درکار می بود که آتشِ دو تیرگی (=اختلاف) را دامن زند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 524). این دو دسته, عامل اصلی ایجاد دو دستگیها و اختلافات بودند. 

 ستّارخان در هنگامۀ این کشمکشها در تهران می زیست. او را به ترفند از کانون پرالتهاب جنبش ـ تبریز ـ جدا کرده و به تهران برده بودند. او از اختلافاتِ درون جبهۀ خلق, که جز به سود دشمنان خلق نبود, سخت, دلگیر بود, امّا, نتوانست آن را فیصله دهد. چرا که «این کشاکش از سرچشمۀ دیگری آب میخورد و نیرومندتر از آن بود که او بتواند از عهدۀ جلوگیری برآید» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 130).

 نخستین اقدام عملی دستۀ «انقلابی» قتل سید عبدالله بهبهانی, یکی از سران مشروطة تهران, در شب 24تیر 1289 بود, که به اعتبار سابقۀ روشن و نفوذ توده یی وی, تأثیر اجتماعی زیادی برجای نهاد. 

 این قتل, دو دستگیها را شدّت بخشید و هواخواهان وی, مسبّب اصلی ـ تقی زاده ـ را شناختند و «بیرون کردن او را از مجلس میخواستند». بازار تهران, به همین جهت, سه روز بسته شد. تقی زاده, ترسان از خشم مردم, به خانۀ سردار اسعد, سردستۀ «اعتدالیون» پناه برد. سردار اسعد «با این که خود از اعتدالیون بود, به نگاهداری او برخاست» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص 131). 

 ستّارخان, باقرخان, معزّالسّلطان و یک تن دیگر از مجاهدان, طی اطلاعیه یی ضمن محکومکردن قتل بهبهانی, تأکید کردند که «عوامل دسته بندیها را از مجلس بیرون کنند». تقی زاده چند روز پس از این واقعه, پنهانی, از راه تبریز به استانبول گریخت.

 دو هفته پس از قتل بهبهانی, در شب نهم مرداد, علیمحمّدخان تربیت, از دستۀ «انقلابی» و از خویشان تقیزاده ـ که مانند خود او به «لندن و کانونهای سیاسی آن جا راه داشت»ـ به دست چهار مجاهد از دستۀ معزّالسّلطان, کشته شد. آن چهار نفر, بعد از این قتل, به ستّارخان پناه بردند, امّا, ستّارخان حاضر نشد به آنها پناه دهد و قتل «تربیت» را محکوم کرد.

 سپهدار تنکابنی نیز در نهان با مجاهدین دشمنی می ورزید. او و دیگر دستاندرکاران دولت نوپا, همسو شد تا «یک مشت مردان غیرتمند و دلیر را که به چشم بیگانگان خار بودند, آلوده گردانند و از دید مردم بیندازند و در میانشان تخم کینه و دشمنی بکارند و سپس, انقلابی و اعتدالی دست به هم داده, به کندن ریشۀ ایشان همداستان گردند» (تاریخ هیجده ساله. ج2, ص133).

 پس از دولت سپهدار تنکابنی, دولت مستوفی الممالک روی کار آمد که ترکیبی بود از «انقلابیون» و «اعتدالیون». مستوفی الممالک با بهانه قراردادن قتل بهبهانی و تربیت, تصمیم به جمع آوری ابزار جنگ از مجاهدان گرفت. البتّه, دولتهای روس و انگلیس, در این تصمیمگیری الهام بخش او بودند.

 روز دهم مرداد 1289, فردای قتل «تربیت», وزیر مختار روس با وزیر خارجۀ انگلیس در خصوص ضرورت مُبرم خلع سلاح مردم گفتگو کرد. دو روز بعد, مجلس در نشست 7ساعته, همین ضرورت را مورد بررسی قرارداد و درست به همان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس به آن رسیده بودند. مجلس در همان جلسه تصویب کرد که تا 48ساعت دیگر, همۀ مردم, به جز شهربانی و ارتش, باید سلاحهای خود را به ماٌموران دولتی تحویل دهند. ستّارخان پذیرفت. زیرا, در آن شرایط, در تهران, نه توان مقابله با دولت را داشت و نه مطلق کردن تضاد با دولت وقت را درست می دانست. به این جهت, اعلام کرد: «نخست کسی که آن را به کار بندد, من خواهم بود... به کسان خود دستور داد که تفنگ و فشنگ خود را گردآورده, برای سپردن به دولت آماده باشند» و به آنها گوشزد کرد که «کاری نکنند که کاسه بر سر ما بشکند». امّا, دشمنان آزادی, تنها, به خلع سلاح مجاهدان قانع نبودند و «بر آن می کوشیدند کار را به زدوخورد رسانیده, گزندی نیز به خود آنان رسانند» (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 137). براین اساس بود که گردانندگان دولت مستوفی و همدستانشان, پیش از به پایان رسیدن مهلت مقرّر, «بسیج جنگ می دیدند و هرچه از سواره و پیاده و ژاندارم و پولیس و قزّاق و سواران بختیاری» در تهران بودند, برای ازمیان برداشتن مجاهدان آماده کردند. پالکونیک, رئیس قوای قزّاق, نیز چون واقعۀ بمباران مجلس, پادرمیان داشت (تاریخ هیجده ساله, ج1, ص139).

 تلاشهای بسیار ستّارخان, برای جلوگیری از درگیری به جایی نرسید. «دولت "انقلابی" کابینۀ مستوفی الممالک خرسندی نداشت شکار را از دست دهد و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیرِ به نام پیداکرده بود, سودجویی ننماید»

(تاریخ هیجده ساله, ج1, ص 142).

 زدوخورد با ستّارخان و یاران مجاهدش را, قوای بختیاری زیر فرمان سردار اسعد, آغاز کردند. آنها پس از چهار ساعت تیرباران پیاپی پارک اتابک ـ منزلگاه سردار ملی ـ و کشتن و مجروح کردن بیش از 60 مجاهدِ مدافعِ حریم آزادی, این نبرد نابرابرِ دشمنشادکن را به پایان بردند و به قول سردار اسعد, تهران, از وجود «متمرّدین» (=مجاهدین) پاک شد: «فردای آن روز در کوچه های تهران مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشامد, سخت, افسردگی داشتند و همگی دلسوزی می نمودند و با آن که دولت حکومت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود, بازارها را باز نمیکردند...» (تاریخ هیجده ساله آذربایجان, ج1, ص143).

 در این یورش وحشیانه. ستّارخان, سردار ملی, زخمی شد و چند سال بعد, در اثر همان زخم جانکاه، در 25آبان 1293، به سنّ 48سالگی درگذشت.